اعراض از باطل (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
باطل در
لغت،
قرآن و
حدیث،
اسم فاعل از
بطلان است و دارای
مفهوم تقابلی «
ضد حق» است.
خداوند به
اجتناب از
باطل دستور داده است.
«... واجتنبوا قول الزور»؛ (مناسک حج) این است! و هر کس برنامههای الهی را بزرگ دارد، نزد پروردگارش برای او بهتر است! و چهارپایان برای شما
حلال شده، مگر آنچه (ممنوع بودنش) بر شما خوانده میشود. از پلیدیهای بتها اجتناب کنید! و از سخن باطل بپرهیزید!
روشن است که" حرمات" در اینجا اشاره به" اعمال و
مناسک حج " است و ممکن است
احترام خانه
کعبه خصوصا و
حرم مکه عموما نیز بر آن افزوده شود.
بنا بر این،
تفسیر آن به خصوص" محرمات" یعنی آنچه از آن نهی شده به طور کلی، یا تمام واجبات، خلاف ظاهر
آیات است.
ضمنا باید توجه داشت" حرمات" جمع" حرمة" در
اصل به معنی چیزی است که باید احترام آن حفظ شود و در برابر آن بی حرمتی نگردد.
سپس به تناسب
احکام احرام به
حلال بودن چهار پایان اشاره کرده میگوید:
" چهار پایان (همچون
شتر و
گاو و
گوسفند ) بر شما حلال شده است، مگر آنچه بر شما خوانده میشود و دستور منعش صادر خواهد گشت" (و احلت لکم الانعام الا ما یتلی علیکم).
جمله" الا ما یتلی علیکم" ممکن است اشاره به
تحریم صید بر محرم بوده باشد که در
سوره مائده که بعدا نازل گردیده، در
آیه ۹۵ به آن اشاره شده است یا ایها الذین آمنوا لا تقتلوا الصید و انتم حرم: "ای کسانی که
ایمان آوردهاید در حال احرام کشتار صید نکنید".
و نیز ممکن است اشاره به جملهای باشد که در ذیل آیه مورد بحث راجع به تحریم قربانیانی که برای بتها
ذبح میکردند آمده است، زیرا میدانیم حلال بودن
حیوان تنها در صورتی است که به هنگام ذبح آنها نام خدا گفته شود، نه نام بتها و نه هیچ نام دیگر.
در پایان این آیه دو دستور دیگر در رابطه با مراسم حج و مبارزه با سنتهای
جاهلیت بیان میکند:
نخست میگوید: " از پلیدیها، از بتها اجتناب کنید" (فاجتنبوا الرجس من الاوثان).
" اوثان" جمع" وثن" (بر وزن کفن) به معنی سنگهایی است که مورد پرستش اقوام جاهلی قرار میگرفت، و در اینجا اوثان توضیح کلمه
رجس است که قبلا ذکر شده، به این ترتیب میگوید: از پلیدی اجتناب کنید، بعد میگوید:
پلیدی همان بتها هستند.
این نکته نیز قابل توجه است که بت پرستان عصر جاهلیت خونهای حیوانات قربانی را بر سر و روی بتهاشان میریختند و منظرهای بسیار زشت و
پلید و تنفر آمیز پیدا میکرد که تعبیر فوق ممکن است اشاره به آن نیز باشد.
دستور دوم این است که: " از سخن باطل و بی اساس بپرهیزید" (و اجتنبوا قول الزور).
بعضی از مفسران این را اشاره به کیفیت" لبیک" گفتن
مشرکان در مراسم حج در جاهلیت دانستهاند، زیرا آنها" لبیک" را که آئینه تمام نمای
توحید و یگانه پرستی است آن چنان
تحریف کرده بودند که مشتمل بر زنندهترین تعبیرات شرک آلود شده بود، میگفتند: لبیک لا شریک لک، الا شریکا هو لک! تملکه و ما ملک: " دعوتت را اجابت کردیم و به سویت آمدیم، ای خدایی که شریکی نداری، جز شریکی که مخصوص تو است، تو مالک او و هر چه او در اختیار دارد هستی".
این جمله مسلما سخنی باطل و بیهوده بوده، و مصداق قول زور است که در اصل به معنی سخن
دروغ و باطل و خارج از حد
اعتدال میباشد.
با این حال، توجه
آیه به اعمال مشرکان در عصر جاهلیت در مراسم حج، مانع از کلی بودن مفهوم آن که پرهیز از هر گونه
بت در هر شکل و صورت، و پرهیز از هر گفتار باطل به هر نوع و کیفیت است نمیباشد.
لذا در بعضی از
روایات " اوثان"
تفسیر به"
شطرنج " (نوعی از
قمار ) و" قول زور" تفسیر به" خوانندگی حرام" (
غنا ) و"
شهادت به باطل" شده است که در واقع از قبیل بیان بعضی از افراد این کلی میباشد، نه به معنی انحصار مفهوم آیه در خصوص این امور.
در حدیثی از
پیامبر گرامی
اسلام صلیاللهعلیهوآله میخوانیم: روزی حضرت برخاست و در میان مردم خطبه خواند و در ضمن آن فرمود:
ایها الناس عدلت شهادة الزور بالشرک بالله، ثم قرا فاجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور:
"ای مردم شهادت به باطل همطراز
شرک با خدا است" سپس این
آیه را
تلاوت فرمود: فاجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور.
این
حدیث نیز اشاره به وسعت مفهوم این
آیه است.
کلمه" حرمت" به معنای هر چیزی است که
هتک و
اهانت به آن
جایز نباشد، و رعایت حرمتش لازم باشد. و کلمه" اوثان" جمع" وثن" است که به معنای" بت" میباشد.
و کلمه" زور" به معنای
انحراف از
حق است، و به همین جهت
دروغ را نیز" زور" میگویند، و همچنین هر سخن باطل دیگری را.
و کلمه" ذلک" در تقدیر" الامر ذلک" است، یعنی آنچه ما برای
ابراهیم و مردم بعد از وی تشریع کردیم و مناسکی که برای حج مقرر داشتیم اینها است که ذکر کرده و بدان اشاره نمودیم. و به عبارت ساده تر بعد از آنکه بیان کرد که
مناسک حج عبارت است از
احرام ،
طواف ،
نماز ،
قربانی ،
اخلاص و
اجتناب از
شرک ، با کلمه" ذلک" فرمود: این بود آنچه در زمان ابراهیم و به زبان او برای مردم تشریع کردیم.
و جمله" و من یعظم حرمات الله فهو خیر له"، تحریک و تشویق مردم است به تعظیم حرمات خدا. و" حرمات خدا" همان اموری است که از آنها نهی فرموده، و برای آنها حدودی معین کرده که مردم از آن حدود تجاوز نکنند، و به ما وراء آنها قدم نگذارند، پس تعظیم آن حدود همین است که از آنها تجاوز نکنند.
آنچه از سیاق بر میآید این است که این جمله مقدمه و زمینه چینی باشد برای آیه بعد که میفرماید: " و احلت لکم الانعام الا ما یتلی علیکم"، چون اگر این جمله را به جمله قبلی ضمیمه کنیم این معنا را میفهماند که انعام- در عین اینکه از جمله رزقهایی است که
خدا به مردم داده و بر ایشان
حلال کرده- حدودی هم برای آن معین نموده که نباید از آن تجاوز شود، و جمله استثنایی" الا ما یتلی علیکم" به آن حدود اشاره میکند.
و منظور از اینکه فرمود: " الا ما یتلی علیکم- مگر آنچه برایتان خوانده میشود" استمرار تلاوت است، یعنی همه را در همین
سوره برایتان میخوانیم، زیرا خوردنیهای حرام همه در
سوره انعام نازل شده و نزول آن در
مکه بوده و نیز در
سوره نحل که در اواخر دوره قبل از
هجرت و اوائل دوره بعد از هجرت، در
مکه و
مدینه نازل شده و نیز در
سوره بقره آمده که آن نیز در اوایل هجرت، یعنی شش ماه بعد از هجرت (به طوری که روایات میگویند) نازل شده و با این حال، دیگر معنا ندارد ما کلمه" یتلی" را برای استقبال بگیریم و مانند بعضی از مفسرین آن را اشاره به آیه
سوره مائده بدانیم که بعدا نازل میشود.
و آیاتی که گفتیم خوردنیهای
حرام را بیان میکند، هر چند که یکی از محرمات را،
میته و
خون و
گوشت خوک و آنچه برای غیر خدا
ذبح شده، نام برده است و لیکن در آیه مورد بحث به دلیل سیاق ما قبل و ما بعد آن، عنایت به خصوص ذبح شده برای غیر خدا است، چون مشرکین در حج خود برای بتها قربانی میکردند، با اینکه از سنن ابراهیم علیهالسّلام تنها سنت حج در میان آنان باقی مانده بود، آن را هم به این صورت در آورده بودند که بتهایی بر بام کعبه، و عدهای را بالای
صفا و مروه و عدهای را در منی نصب کرده و قربانیهای خود را به نام آنها ذبح میکردند. پس اجتناب از این عمل منظور نظر آیه است، هر چند که خوردن میته و خون و گوشت خنزیر هم از جمله محرمات خدا باشند.
مؤید این معنا علاوه بر آنچه گذشت این است که کلام را با جمله" فاجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور" تعقیب کرده، چون اجتناب از اوثان و اجتناب از سخن باطل هر چند که از مصادیق تعظیم" حرمات الله" است و به همین جهت آن را بر جمله" و من یعظم حرمات الله... " تفریع کرده و فرموده: " فاجتنبوا... " لیکن نامبردن این دو تا از میان همه محرمات، و حرمات خدا در سیاق
آیات حج جز برای این نبوده که در عمل
حج این دو تا مورد ابتلای آن روز بوده، و مشرکین در باره تقرب به بتها و قربانی کردن برای آنها و به نام آنها اصرار میورزیدند.
با این بیان روشن شد که جمله" فاجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور" نهی عامی است از تقرب به بتها و قول باطل که در مورد خاص حج به کار رفته و به همین جهت بوده که با فای تفریع آمده است.
و اگر
حکم اجتناب را نخست معلق بر" رجس" کرد، و سپس آن رجس را با جمله" من الاوثان" بیان نمود، و از اول نفرمود: " فاجتنبوا من الاوثان" برای این بود، که به علت حکم هم اشاره کرده باشد که
علت وجوب اجتناب این است که" اوثان"، " رجس" هستند.
و نیز اگر اجتناب را معلق بر خود اوثان کرد، نه به
عبادت و تقرب و توجه و یا لمس آنها و یا امثال این عناوین، با اینکه همه میدانیم که اجتناب در حقیقت متعلق به این گونه عناوین است نه به عین بتها، برای این بود که در تعبیر از اجتناب مبالغه فرموده باشد.
از آنچه گذشت روشن گردید که کلمه" من" در جمله" من الاوثان" بیانیه است، ولی بعضی از مفسرین آن را ابتدایی گرفته و گفتهاند: معنای آیه این است که رجس را که از پرستش بتها شروع میشود اجتناب کنید، (و خلاصه اولین رجسی که اجتنابش
واجب است پرستش بتها است).
بعضی دیگر آن را تبعیضی گرفته، گفتهاند معنای آیه این است که: بعضی از جهات اوثان را که همان عبادت آنها است اجتناب کنید. ولی در این دو وجه تکلفی است که بر خواننده پوشیده نیست، و معنای آیه را از
استقامت و روانی میاندازد.
اعراض کریمانه از رفتار و گفتار باطل، نشانه
بندگان خالص خدا است.
«وعباد الرحمـن الذین...»؛ بندگان (خاص خداوند) رحمان، کسانی هستند که با
آرامش و بیتکبّر بر
زمین راه میروند؛ و هنگامی که
جاهلان آنها را مخاطب سازند (و سخنان نابخردانه گویند)، به آنها
سلام میگویند (و با بیاعتنایی و بزرگواری میگذرند)؛
در واقع نخستین توصیفی که از" عباد الرحمن" شده است، نفی
کبر و
غرور و خودخواهی است که در تمام اعمال
انسان و حتی در کیفیت راه رفتن او آشکار میشود زیرا ملکات اخلاقی همیشه خود را در لابلای اعمال و گفتار و حرکات انسان نشان میدهند، تا آنجا که از چگونگی راه رفتن یک انسان میتوان با
دقت و موشکافی به قسمت قابل توجهی از
اخلاق او پی برد.
آری آنها متواضعند، و تواضع کلید
ایمان است، در حالی که غرور و کبر کلید
کفر محسوب میشود، در زندگی روزمره با
چشم خود دیدهایم و در آیات
قرآن نیز کرارا خواندهایم که متکبران مغرور حتی حاضر نبودند به سخنان رهبران الهی گوش فرا دهند، حقایق را به باد
مسخره میگرفتند، و دید آنها فراتر از نوک بینی آنها نبود، آیا با این حالت کبر ایمان آوردن امکان پذیر است؟! آری این
مؤمنان بنده خداوند رحمانند، و نخستین نشانه بندگی همان
تواضع است. تواضعی که در تمام ذرات وجود آنان نفوذ کرده و حتی در راه رفتن آنها آشکار است.
و اگر میبینیم یکی از مهمترین دستوراتی که خداوند به پیامبرش میدهد این است که و لا تمش فی الارض مرحا انک لن تخرق الارض و لن تبلغ الجبال طولا: در روی زمین از سر کبر و غرور گام بر مدار چرا که نمیتوانی زمین را بشکافی و طول قامتت هرگز به کوهها نمیرسد.
نیز به خاطر همین است که
روح ایمان تواضع میباشد.
راستی اگر انسان کمترین شناختی از خود و
جهان هستی داشته باشد میداند در برابر این عالم بزرگ چه اندازه کوچک است؟ حتی اگر گردنش همطراز کوهها شود تازه بلندترین کوههای زمین در برابر عظمت زمین کمتر از برآمدگیهای
پوست نارنج نسبت به آن است، همان زمینی که خود ذره ناچیزی است در این کهکشانهای عظیم.
آیا با این حال کبر و غرور دلیل
جهل و نادانی مطلق نیست؟! در
حدیث جالبی از پیامبر صمیخوانیم که روزی از کوچهای عبور میکردند جمعی از مردم را در یک نقطه مجتمع دیدند از علت آن سؤال کردند
عرض کردند دیوانهای است که اعمال جنون آمیز و خنده آورش مردم را متوجه خود ساخته پیامبر آنها را به سوی خود فرا خواند و فرمود: میخواهید دیوانه واقعی را به شما معرفی کنم؟ همه خاموش بودند و با تمام وجودشان گوش میدادند:
فرمود: المتبختر فی مشیه، الناظر فی عطفیه، المحرک جنبیه بمنکبیه الذی لا یرجی خیره و لا یؤمن شر، فذلک المجنون و هذا مبتلی!: " کسی که با تکبر و غرور راه میرود و پیوسته به دو طرف خود نگاه میکند، پهلوهای خود را با شانه خود حرکت میدهد (غیر از خود را نمیبیند و اندیشه اش از خودش فراتر نمیرود) کسی که مردم به خیر او امید ندارند و از شر او در امان نیستند
دیوانه واقعی او است اما این را که دیدید تنها یک بیمار است".
دومین وصف آنها
حلم و بردباری است چنان که قرآن در ادامه همین آیه میگوید: " و هنگامی که جاهلان آنها را مورد خطاب قرار میدهند و به جهل و جدال و سخنان زشت میپردازند در پاسخ آنها"
سلام " میگویند" (و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما).
سلامی که نشانه بی اعتنایی توام با بزرگواری است، نه ناشی از ضعف، سلامی که دلیل عدم مقابله به مثل در برابر جاهلان و سبک مغزان است، سلام وداع گفتن با سخنان بی رویه آنها است، نه سلام تحیت که نشانه
محبت و پیوند دوستی است، خلاصه سلامی که نشانه حلم و بردباری و بزرگواری است.
آری یکی دیگر از پدیدههای با عظمت روحی آنها تحمل و حوصله است که بدون آن هیچ انسانی راه دشوار و پر فراز و نشیب
عبودیت و بندگی خدا را طی نخواهد کرد مخصوصا در جوامعی که افراد
فاسد و مفسد و جاهل و نادان در آن فراوان است.
«... واذا مروا باللغو مروا کراما»؛ و کسانی که
شهادت به باطل نمیدهند (و در مجالس باطل شرکت نمیکنند)؛ و هنگامی که با
لغو و بیهودگی برخورد کنند، بزرگوارانه از آن میگذرند.
مفسران بزرگ این
آیه را دو گونه
تفسیر کردهاند:
بعضی همانگونه که در بالا گفتیم، شهادت" زور" را به معنی" شهادت به باطل" دانسته، زیرا" زور" در
لغت به معنی تمایل و انحراف است، و از آنجا که
دروغ و باطل و ظلم از امور انحرافی است، به آن" زور" گفته میشود.
این تعبیر (شهادت زور) در کتاب شهادات در
فقه ما به همین عنوان مطرح است، و در
روایات متعددی نیز از آن نهی شده، هر چند در آن روایات، استدلالی به آیه فوق ندیدیم.
تفسیر دیگر اینکه: منظور از" شهود" همان" حضور" است، یعنی بندگان خاص خداوند در مجالس باطل، حضور پیدا نمیکنند.
و در بعضی از روایات که از طرق ائمه اهل بیت علیهم السلام رسیده است به مجلس"
غناء " تفسیر شده، همان مجالسی که در آنها خوانندگی لهوی توام با نواختن آلات موسیقی یا بدون آن انجام میگیرد.
بدون شک منظور از این گونه روایات این نیست که مفهوم وسیع" زور" را محدود به" غنا" کند بلکه غنا یکی از مصادیق روشن آن است، و سایر مجالس
لهو و لعب و
شرب خمر و دروغ و
غیبت و امثال آن را نیز در برمی گیرد.
این احتمال نیز دور به نظر نمیرسد که هر دو تفسیر در معنی آیه جمع باشد و به این ترتیب عباد الرحمن و بندگان خاص خدا نه شهادت به دروغ میدهند، و نه در مجالس لهو و باطل و
گناه حضور مییابند، چرا که حضور در این مجالس علاوه بر امضای
گناه ، مقدمه آلودگی
قلب و
روح است.
سپس در ذیل آیه به همین
صفت برجسته آنان که داشتن هدف مثبت در زندگی است اشاره کرده میگوید: " آنها هنگامی که با لغو و بیهودگی برخورد کنند، بزرگوارانه از کنار آن میگذرند" (و اذا مروا باللغو مروا کراما).
در حقیقت آنها نه در مجلس باطل حضور پیدا میکنند و نه آلوده لغو و بیهودگی میشوند.
و با توجه به اینکه" لغو" شامل هر کاری که
هدف عاقلانهای در آن نباشد میگردد، نشان میدهد که آنها در زندگی همیشه هدف معقول و مفید و سازندهای را تعقیب میکنند، و از بیهوده گرایان و بیهوده کاران متنفرند، و اگر این گونه کارها در مسیر زندگی آنان قرار گیرد، چنان از کنار آن میگذرند که بی اعتنایی آنها خود دلیل عدم رضای باطنیشان به این اعمال است، و آن چنان بزرگوارند که هرگز محیطهای آلوده در آنان
اثر نمیگذارد، و رنگ نمیپذیرند.
بدون شک بی اعتنایی به این صحنهها در صورتی است که راهی برای مبارزه با
فساد و نهی از منکر، بهتر از آن نداشته باشند، و گرنه بدون
شک آنها میایستند و وظیفه خود را تا آخرین مرحله انجام میدهند.
ستایش خداوند از
مؤمنان اهل کتاب ، به سبب اعراض آنها از رفتار و گفتار باطل است.
«الذین ءاتینـهم الکتـب من قبله هم به یؤمنون»؛ کسانی که قبلاً
کتاب آسمانی به آنان دادهایم به آن (قرآن)
ایمان میآورند!
دو ضمير" قبله" و" به" به قرآن برمىگردد و بعضى از مفسرين آن را به
رسول خدا برگرداندهاند. ولى قول اول با سياق موافقتر است. در اين آيه و ما بعد آن بعضى از مردم با ايمان از
یهود و
نصاری مدح شدهاند، بعد از آنكه در آيههاى قبل، مشركين اهل
مکه مذمت شدند.
و سياق ذيل آيه
شهادت مىدهد بر اينكه اين طايفه از اهل كتاب كه مدح شدهاند، طايفه مخصوصى از
اهل کتاب بودهاند كه ايمان به
قرآن آوردهاند، نه تمامى مؤمنين اهل كتاب. پس نبايد به گفته مفسرينى كه اين احتمال را دادهاند، اعتناء كرد.
«واذا سمعوا اللغو اعرضوا عنه وقالوا لنا اعمــلنا ولکم اعمــلکم سلـم علیکم لانبتغی الجـهلین»؛ و هرگاه سخن
لغو و بیهوده بشنوند، از آن روی میگردانند و میگویند: «اعمال ما از آن ماست و اعمال شما از آن خودتان؛ سلام بر شما (سلام وداع)؛ ما خواهان جاهلان نیستیم!»
مراد از" لغو" سخن بيهوده است، به دليل كلمه" سمعوا- مىشنوند"، چون لغو شنيدنى و از مقوله سخن است، پس مقصود سخنان بيهوده و خشن و زشتى است كه پرداختن به آن، كار عاقلان نيست، و لذا وقتى آن را مىشنيدهاند، از آن اعراض نموده، و مقابله به مثل نمىكردهاند، بلكه مىگفتهاند: اعمال ما براى ما، و اعمال شما براى شما، و اين در
حقیقت متاركه و اعلام ترك گفتگو است،" سَلامٌ عَلَيْكُمْ" يعنى شما از ناحيه ما خاطرتان جمع باشد، و ايمن باشيد، كه گزندى نخواهيد ديد، اين جمله باز اعلام متاركه، و خدا حافظى محترمانه است كه با اين جمله مىفهماندهاند شان ما اجل از آن است كه اين گونه سخنان بيهوده را دنبال كنيم، هم چنان كه در جاى ديگر در باره
مؤمنان فرموده:" وَ إِذا خاطَبَهُمُ الْجاهِلُونَ قالُوا سَلاماً- و چون مردم نادان به ايشان خطاب مىكنند، در پاسخ مىگويند:
سلام ، و يا پاسخى سالم مىدهند.
" لا نَبْتَغِي الْجاهِلِينَ"- يعنى ما خواهان معاشرت و مجالست جاهلان نيستيم، اين جمله تاكيد همان مطالب قبل است، و حكايت زبان حال ايشان است، نه اينكه عين اين عبارت را گفته باشند، چون اگر اين عبارت را گفته باشند، و جمله مزبور
حکایت گفته ايشان باشد، نه زبان حال، آن وقت مقابله بدى با بدى مىشود و با جمله قبلى كه مىفرمود:" بدى را با خوبى دور مىكنند" منافات دارد.
اعراض از گفتار و رفتار باطل، از عوامل رستگاری مؤمنان است.
«قد افلح المؤمنون• والذین هم عن اللغو معرضون»؛
مؤمنان رستگار شدند؛ آنها که در نمازشان
خشوع دارند؛ و آنها که از لغو و بیهودگی رویگردانند.
رویگردانی بزرگوارانه از گفتار باطل، از عوامل بهره مندی از تحیت و سلام
ملائکه در
بهشت است.
«والذین لایشهدون الزور واذا مروا باللغو مروا کراما»؛ و کسانی که
شهادت به باطل نمیدهند (و در مجالس باطل شرکت نمیکنند)؛ و هنگامی که با لغو و بیهودگی برخورد کنند، بزرگوارانه از آن میگذرند.
«اولـئک یجزون الغرفة بما صبروا ویلقون فیها تحیة وسلـما»؛ (آری،) آنها هستند که درجات عالی بهشت در برابر شکیباییشان به آنان
پاداش داده میشود؛ و در آن، با تحیّت و سلام روبهرو میشوند.
اعراض کریمانه از گفتار باطل، از موجبات جاودانگی در بهشت میباشد.
«قد افلح المؤمنون»؛ مؤمنان
رستگار شدند.
«والذین هم عن اللغو معرضون»؛ و آنها که از لغو و بیهودگی رویگردانند.
«اولـئک هم الورثون؛ (آری،) آنها وارثانند!
«الذین یرثون الفردوس هم فیها خــلدون»؛ (وارثانی) که
بهشت برین را
ارث میبرند، و جاودانه در آن خواهند ماند!
«والذین لایشهدون الزور واذا مروا باللغو مروا کراما»؛ و کسانی که
شهادت به باطل نمیدهند (و در مجالس باطل شرکت نمیکنند)؛ و هنگامی که با لغو و بیهودگی برخورد کنند، بزرگوارانه از آن میگذرند.
«اولـئک یجزون الغرفة...»؛ (آری،) آنها هستند که درجات عالی بهشت در برابر شکیباییشان به آنان پاداش داده میشود؛ و در آن، با
تحیّت و سلام روبهرو میشوند.
«خــلدین فیها حسنت مستقرا ومقاما»؛ در حالی که جاودانه در آن خواهند ماند؛ چه قرارگاه و محلّ اقامت خوبی!
اعراض کریمانه از رفتار و گفتار باطل، از اسباب برخورداری از درجات عالی بهشت میباشد.
والذین لایشهدون الزور واذا مروا باللغو مروا کراما• اولـئک یجزون الغرفة...(مقصود از «الغرفة...» مقام عالی در
بهشت است.
)
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «اعراض از باطل (قرآن)».