تحیت مهمان (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در
قرآن درباره تحیت
مهمان بر
میزبان اشاره شده است.
تحیت بر میزبان، هنگام ورود به
خانه ، کاری پسندیده است.
«ولقد جآءت رسلنآ ابرهیم بالبشری قالوا سلـما قال سلـم فما لبث ان جآء بعجل حنیذ»؛ فرستادگان ما (
فرشتگان ) برای
ابراهیم بشارت آوردند؛ گفتند: «سلام!» (او نیز) گفت: «سلام!» و طولی نکشید که
گوساله بریانی (برای آنها) آورد.
در اینکه این بشارتى که آنها حامل آن بودند چه بوده است ، دو احتمال وجود دارد که جمع میان آن دو نیز بى مانع است : نخست
بشارت به
تولد اسماعیل و
اسحاق ، زیرا یک عمر طولانى بر ابراهیم گذشته بود و هنوز فرزندى نداشت ، در حالى که
آرزو مى کرد
فرزند یا فرزندانى که حامل لواى
نبوت باشند داشته باشد، بنابراین اعلام تولد اسحاق و اسماعیل بشارت بزرگى براى او محسوب مى شد.
دیگر اینکه ابراهیم از فساد
قوم لوط و عصیانگرى آنها سخت ناراحت بود، هنگامى که با خبر شد آنها چنین ماموریتى دارند، خوشحال گشت .
بهر حال : هنگامى که رسولان بر او وارد شدند، سلام کردند (قالوا سلاما) او هم در پاسخ با آنها سلام گفت (قال سلاما)
و چیزى نگذشت که
گوساله بریانى براى آنها آورد (فما لبث ان جاء بعجل حنیذ)
عجل به معنى گوساله ، و حنیذ به معنى بریان است ، و بعضى احتمال داده اند که حنیذ هر نوع
بریان را نمى گیرد بلکه تنها به گوشتى گفته مى شود که روى سنگها مى گذارند و در کنار
آتش قرار مى دهند و بى آنکه آتش به آن اصابت کند نرم نرم بریان و پخته مى شود.
از این جمله استفاده مى شود که یکى از آداب مهماندارى آن است که
غذا را هر چه زودتر براى او آماده کنند، چرا که
مهمان وقتى از راه مى رسد مخصوصا اگر
مسافر باشد غالبا خسته و
گرسنه است ، هم نیاز به غذا دارد، و هم نیاز به استراحت ، باید زودتر غذاى او را آماده کنند تا بتواند استراحت کند.
ممکن است بعضى خرده گیران بگویند براى چند مهمان یک گوساله بریان زیاد است ! ولى با توجه به اینکه اولا در تعداد این مهمانها که
قرآن عددشانرا صریحا بیان نکرده گفتگو است ، بعضى سه و بعضى چهار و بعضى نه و بعضى یازده نفر نوشته اند، و از این بیشتر هم احتمال دارد، و ثانیا ابراهیم هم پیروان و دوستانى داشت و هم کارکنان و آشنایانى ، و این معمول است که گاه به هنگام فرا رسیدن میهمان غذائى درست مى کنند چند برابر نیاز میهمان ، و همه از آن استفاده مى کنند.
کلمه ((بشرى )) به معناى بشارت و کلمه ((عجل )) به معناى گوساله است و کلمه ((حنیذ))- بر وزن فعیل - در اینجا معناى مفعول ، یعنى ((محنوذ)) را مى دهد و گوساله محنوذ گوسالهاى است که گوشتش بوسیله
سنگ سرخ شده با آتش کباب شده باشد همچنانکه ((قدید)) به معناى گوشتى است که بوسیله سنگ داغ شده بوسیله
خورشید کباب شده باشد. این معنایى است که بعضى از علماى
لغت عرب براى این دو کلمه ذکر کرده اند. بعضى دیگر گفته اند: ((حنیذ)) نام کبابى است که
آب و چربى از آن بچکد. و بعضى گفته اند: ((حنیذ)) نام همه رقم کباب است و
آیه شریفه ((فراغ الى اهله فجاء بعجل سمین )) که در
سوره ذاریات و راجع به همین داستان است خالى از مختصر تاءییدى براى معناى دوم نیست ، زیرا اگر بخواهند
گوشت گوساله را بوسیله سنگ داغ شده با آتش و با تابش خورشید کباب کنند به ناچار باید آن را قطعه قطعه کنند و در این صورت بیننده نمى تواند تشخیص دهد گوساله اى که این قطعات از آن گرفته شده
چاق بوده یا
لاغر ، تنها وقتى میتواند بفهمد چاق بوده که
حیوان را درستى در تنور و یا آتشى دیگر کباب کرده باشند.
جمله ((و لقد جاءت رسلنا ابراهیم بالبشرى )) عطف است بر جمله سابق که میفرمود: ((و لقد ارسلنا نوحا الى قومه ))،
طبرسی (رحمت اللّه علیه ) در
مجمع البیان گفته است : آوردن حرف ((لام )) در آغاز جمله به منظور تاکید خبر است و کلمه ((قد)) در اینجا این معنا را افاده مى کند که شنونده داستانهاى
انبیاء منتظر است تا بعد از شنیدن سرگذشت یکى از انبیاء سرگذشت دیگرى را بشنود چون این کلمه براى بیان توقع و
انتظار است ، در اینجا نیز به همین منظور آمده تا اعلام کند که شنونده در حال توقع و انتظار شنیدن داستان بعدى است .
و منظور از کلمه ((رسل )) در آیه مورد بحث ملائکه اى هستند که به نزد ابراهیم (علیه السلام ) فرستاده شدند تا او را به فرزنددار شدن بشارت دهند و نیز به نزد جناب
لوط فرستاده شدند تا قوم آن جناب را
هلاک سازند، و کلمات مفسرین در عدد آن
فرشتگان مختلف است ، البته بعد از آنکه همه اتفاق دارند بر اینکه از دو نفر بیشتر بوده اند چون کلمه ((رسل )) جمع است و جمع بر کمتر از سه نفر اطلاق نمى شود. و در بعضى از
روایات وارده از
ائمه اهل بیت (صلوات اللّه علیهم ) آمده که آنها چهار نفر از فرشتگان گرامى خداى تعالى بوده اند، که ان شاء اللّه تعالى نقل آن در بحث روایتى آینده خواهد آمد.
و کلمه ((بشرى )) در داستان ،
تفسیر و بیان نشده که آن بشارت چه بوده ، تنها چیزى که در بین داستان آمده و میتواند بیانگر این بشارت باشد مساءله بشارت دادن
همسر ابراهیم (علیه السلام ) است ، ولى در غیر این مورد یعنى در سوره هاى
حجر و
ذاریات بشارت به خود ابراهیم آمده ، مساءله اى که در اینجا مسکوت مانده این است که تصریح نکرده که این بشارت مربوط به تولد اسحاق بوده و یا
اسماعیل و یا هر دو، لیکن از ظاهر سیاق داستان و زمینه آن بر مى آید که مربوط به تولد اسحاق باشد چون در دو آیه بعد از بشارت به همسر ابراهیم نام اسحاق برده شده ، معناى جمله : ((قالوا سلاما قال سلام )) که سلام فرشتگان ماءمور عذاب قوم لوط (ع ) به ابراهیم (ع ) و جواب او را حکایت مى کند
و جمله ((قالوا سلاما قال سلام )) به ظاهر تسالم (به یکدیگر سلام دادن ) را میرساند در حالى که
ادب اقتضاء دارد دو نفر که به یکدیگر میرسند سلام و علیک کنند یعنى یکى بگوید: سلام علیک و دیگرى بگوید: علیک السلام ، نه اینکه این بگوید: سلام و آن دیگرى نیز بگوید: سلام ، از همینجا میفهمیم که از جمله مورد بحث چیزى حذف شده و تقدیر کلام این است که فرشتگان گفتند: ((سلمنا علیک سلاما)) و ابراهیم (علیه السلام ) در پاسخ گفت : ((سلام )) یعنى ((علیکم سلام )).
مطلب دیگرى که در این جمله هست این است که فرق است بین گفتن : ((السلام علیک )) و یا ((علیک السلام )) و گفتن : ((سلام علیک )) و یا ((علیک سلام )) که تعبیر دوم از آن جهت که الف و لام ندارد و به
اصطلاح نکره است نکته اى زائد را میفهماند و آن یا این است که جنس سلام و همه انواع سلام بر تو باد، و یا این است که سلامى بر تو باد که از
عظمت و اهمیت نمى توان با زبان بیانش کرد، و تقدیر کلام چنین است : ((علیکم سلام زاک طیب : بر شما باد سلامى طیب و طاهر)) و یا چیزهایى دیگر از این قبیل ، و به همین جهت مفسرین در تفسیر این جمله گفته اند: مرفوع خواندن کلمه ((سلام )) بلیغ تر است از منصوب خواندن ، چون اگر مرفوع بخوانیم همانطور که گفتیم تقدیرش : ((سلامى چنین و چنان )) است و در نتیجه ابراهیم (علیه السلام ) جواب سلامى به
ملائکه داده که بهتر از سلام و تحیت آنان بوده و وظیفه هم همین است که پاسخ دهنده سلام ، باید پاسخى بهتر از سلام سلام دهنده بدهد مخصوصا اگر سلام دهنده
میهمان باشد، ابراهیم (علیه السلام ) نیز میپنداشت که واردین میهمانانى از جنس بشرند در اکرامشان زیاده روى کرد.
((فما لبث ان جاء بعجل حنیذ)) - یعنى در آوردن گوساله بریان هیچ درنگ نکرد و بلافاصله آن را براى میهمانان آورد در حالى که آب و
روغن از آن میچکید.
«ونبئهم عن ضیف ابرهیم»؛ و به آنها از مهمانهای ابراهیم خبر ده! «اذ دخلوا علیه فقالوا سلـما قال انا منکم وجلون»؛ هنگامی که بر او وارد شدند و
سلام کردند؛ (ابراهیم) گفت: «ما از شما بیمناکیم!»
((ضیف )) به معناى
میهمان است که هم بر یک نفر اطلاق مى شود و هم بر جمع ، و چه بسا که جمع آن ((اضیاف )) و ((ضیوف )) و((ضیفان )) بیاید و لیکن به طورى که گفته شد فصیح تر همان است که در تثنیه و جمع هم به شکل مفرد آورده شود، براى اینکه این کلمه در
اصل مصدر بوده ، و مصدر بطور کلى در تثنیه و جمع ، مفرد مى آید.
و مراد از ((ضیف ابراهیم ))
ملائکه مکرمى است که براى
بشارت به او و اینکه به زودى صاحب
فرزند مى شود، و براى
هلاکت قوم لوط، فرستاده شدند.
ضمیر جمع در ((دخلوا)) و همچنین در ((قالوا)) به ملائکه بر مى گردد پس ملائکه سلام کردند. کلمه ((سلاما)) نوعى تحیت است که تقدیر ((نسلم علیک سلاما)) است ، یعنى بر تو سلام مى کنیم سلامى مخصوص. و معناى کلام ابراهیم که گفت : ((انا منکم وجلون )) این است که ما از شما مى ترسیم ، چون کلمه ((وجل )) به معناى
ترس است.
و این سخن ابراهیم بعد از آن بود که ملائکه نشسته ، و ابراهیم براى آنان گوساله اى بریان حاضر کرد، و میهمانان از خوردنش امتناع کردند، که در
سوره هود دارد: ((وقتى دید دستشان به غذا نمى رسد ناشناس و دشمنشان پنداشت ، و از آنان
احساس ترس نمود)). پس در
آیات مورد بحث بنابر خلاصه گویى بوده ، و این خصوصیات را نقل نکرده .
ملائکه در پاسخ وى براى
تسکین ترس او و تامین خاطرش گفتند: ما فرستادگان پروردگار تو هستیم و نزد تو آمده ایم تا به فرزندى دانا بشارتت دهیم. و شاید مقصود از ((علیم )) داناى معمولى نباشد بلکه داناى به تعلیم الهى و به
وحی آسمانى باشد که در این صورت آیه شریفه نظیر آیه دیگرى مىشود که در باره
اسحاق فرموده ((فبشرناه باسحق نبیا)).
«یـایها الذین ءامنوا لاتدخلوا بیوتا غیر بیوتکم حتی تستانسوا وتسلموا علی اهلها ذلکم خیر لکم لعلکم تذکرون»؛ ای کسانی که
ایمان آوردهاید! در خانههایی غیر از خانه خود وارد نشوید تا اجازه بگیرید و بر اهل آن خانه سلام کنید؛ این برای شما بهتر است؛ شاید متذکّر شوید! .
جالب اینکه در اینجا جمله ((تستاءنسوا)) به کار رفته است نه ((تستاءذنوا)) زیرا جمله دوم فقط اجازه گرفتن را بیان مى کند، در حالى که جمله اول که از ماده ((انس )) گرفته شده اجازه اى تواءم با
محبت و لطف و آشنائى و صداقت را مى رساند، و نشان مى دهد که حتى اجازه گرفتن باید کاملا مؤ دبانه و دوستانه و خالى از هر گونه خشونت باشد.
بنابراین هرگاه این جمله را بشکافیم بسیارى از آداب مربوط به این بحث در آن خلاصه شده است ، مفهومش این است فریاد نکشید، در را محکم نکوبید با عبارات خشک و زننده اجازه نگیرید، و به هنگامى که اجازه داده شد بدون سلام وارد نشوید، سلامى که نشانه
صلح و صفا و پیام آور محبت و دوستى است . قابل توجه اینکه این
حکم را که جنبه انسانى و عاطفى آن روشن است با دو جمله ((ذلکم خیر لکم )) و ((لعلکم تذکرون )) همراه مى کند که خود دلیلى بر آن است که اینگونه احکام ریشه در اعماق
عواطف و
عقل و
شعور انسانى دارد که اگر
انسان کمى در آن بیندیشد متذکر خواهد شد که
خیر و صلاح او در آن است .
((انس به هر چیز و به سوى هر چیز)) به معناى
الفت گرفتن به آن و
آرامش یافتن
قلب به آن است ، و کلمه ((استیناس )) به معناى عملى است که به این منظور انجام شود، مانند: استیناس براى داخل شدن خانه به وسیله نام خدا بردن ، و یا، یا اللّه گفتن ، یا تنحنح کردن و امثال آن ، تا صاحب خانه بفهمد که شخصى مى خواهد وارد شود، و خود را براى ورود او آماده کند، چه بسا مى شود که صاحب خانه در حالى قرار دارد که نمى خواهد کسى او را به آن حال ببیند، و یا از وضعى که دارد با خبر شود.
از اینجا معلوم مى شود که مصلحت این حکم پوشاندن عورات مردم ، و حفظ
احترام ایمان است ، پس وقتى شخص داخل شونده هنگام دخولش به خانه غیر، استیناس کند، و صاحب خانه را به استیناس خود آگاه سازد، و بعد داخل شده و سلام کند، در حقیقت او را در پوشاندن آنچه باید بپوشاند کمک کرده ، و نسبت به خود ایمنى اش داده .
و معلوم است که استمرار این شیوه پسندیده ، مایه استحکام اخوت و الفت و تعاون عمومى بر اظهار جمیل و ستر قبیح است و جمله ((ذلکم خیر لکم لعلکم تذکرون )) هم اشاره به همین فواید است ، یعنى شاید با استمرار بر این سیره متذکر وظیفه خود بشوید، که چه امورى را باید رعایت کنید، و چگونه سنت اخوت را در میان خود احیاء سازید، و در
سایه آن ، قلوب را با هم ماءلوف نموده ، به تمامى سعادتهاى اجتماعى برسید.
بعضى از مفسرین گفته اند: جمله ((لعلکم تذکرون )) تعلیل است براى مطلبى حذف شده و
تقدیر آن ((به شما چنین گفته شده تا شاید متذکر
مواعظ خدا بشوید و بدانید که
علت و
فلسفه این دستورات چیست )) مى باشد، و بعضى دیگر گفته اند تقدیر جمله ((حتى تستانسوا و تسلّموا))، ((حتى تسلّموا و تستاءنسوا)) مى باشد، ولى خواننده بى اعتبارى آن را خود درک مى کند.
«.. فاذا دخلتم بیوتا فسلموا علی انفسکم تحیة من عند الله مبـرکة طیبة کذلک یبین الله لکم الایـت لعلکم تعقلون»؛ بر
نابینا و افراد
لنگ و
بیمار گناهی نیست (که با شما هم غذا شوند)، و بر شما نیز گناهی نیست که از خانههای خودتان (خانههای فرزندان یا همسرانتان که خانه خود شما محسوب میشود بدون
اجازه خاصّی) غذا بخورید؛ و همچنین خانههای پدرانتان، یا خانههای مادرانتان، یا خانههای برادرانتان، یا خانههای خواهرانتان، یا خانههای عموهایتان، یا خانههای عمّههایتان، یا خانههای داییهایتان، یا خانههای خالههایتان، یا خانهای که کلیدش در
اختیار شماست، یا خانههای دوستانتان، بر شما گناهی نیست که بطور دستهجمعی یا جداگانه
غذا بخورید؛ و هنگامی که داخل خانهای شدید، بر خویشتن سلام کنید، سلام و تحیّتی از سوی
خداوند ، سلامی پربرکت و پاکیزه! این گونه خداوند
آیات را برای شما روشن میکند، باشد که بیندیشید!
در اینکه منظور از این ((بیوت )) (خانه ها) چه خانه هائى است ؟ بعضى از مفسران آن را اشاره به خانه هاى یازده گانه فوق مى دانند.
و بعضى دیگر آن را مخصوص مساجد دانسته اند.
ولى پیدا است که
آیه مطلق است و همه خانه ها را شامل مى شود، اعم از خانه هاى یازده گانه اى که
انسان براى صرف طعام وارد آن مى شود، و یا غیر آن از خانه هاى دوستان و خویشاوندان یا غیر آنها، زیرا هیچ دلیلى بر
تقیید مفهوم وسیع آیه نیست .
و اما اینکه منظور از سلام کردن بر خویشتن چیست ؟ باز در اینجا چند
تفسیر دیده مى شود:
بعضى آن را به معنى سلام کردن بعضى بر بعضى دیگر دانسته اند، همانگونه که در داستان
بنی اسرائیل (
سوره بقره آیه ۵۴) خواندیم فاقتلوا انفسکم : ((بعضى از شما، بعضى دیگر را به عنوان مجازات باید بقتل برسانند)).
بعضى از مفسران آن را به معنى سلام کردن بر همسر و فرزندان و خانواده دانسته اند، چرا که آنها به منزله خود انسانند، و لذا تعبیر به ((انفس )) شده است ، در آیه مباهله (
سوره آل عمران آیه ۶۱) نیز این تعبیر دیده مى شود، و این نشان مى دهد که گاه نزدیکى شدید یک فرد به دیگرى سبب مى شود که از او تعبیر به ((نفس )) (خود انسان ) کنند، آن گونه که نزدیک بودن
علی (علیه السلام ) به
پیامبر (صلى اللّه علیه و آله و سلّم ) سبب این تعبیر شد. بعضى از مفسران نیز آیه فوق را اشاره به خانه هائى مى دانند که شخصى در آن ساکن نیست ، انسان به هنگام ورود در آنجا با این عبارت بر خویشتن سلام مى کند: السلام علینا من قبل ربنا (درود بر ما از سوى پروردگار ما) - یا - السلام علینا و على عباد الله الصالحین (درود بر ما و بر بندگان صالح خدا).
ما فکر مى کنیم منافاتى در میان این تفسیرها نباشد، به هنگام ورود در هر خانه اى باید سلام کرد،
مؤمنان بر یکدیگر، و اهل منزل بر یکدیگر، و اگر هم کسى نباشد، سلام کردن بر خویشتن ، چرا که همه اینها در حقیقت باز گشت به سلام بر خویش دارد.
لذا در حدیثى از
امام باقر (علیه السلام ) مى خوانیم هنگامى که از تفسیر این آیه سؤ ال کردند در جواب فرمود: هو تسلیم الرجل على اهل البیت حین یدخل ثم یردون علیه فهو سلامکم على انفسکم : ((منظور سلام کردن
انسان بر اهل خانه است ، به هنگامى که وارد خانه مى شود، آنها طبعا به او پاسخ مى گویند، و سلام را به خود او باز مى گردانند و این است سلام شما بر خودتان .
و باز از همان امام (علیه السلام ) مى خوانیم که مى فرمود: اذا دخل الرجل منکم بیته فان کان فیه احد یسلم علیه ، و ان لم یکن فیه احد فلیقل السلام علینا من عند ربنا یقول الله عز و جل تحیة من عند الله مبارکة طیبة : ((هنگامى که کسى از شما وارد خانه اش مى شود اگر در آنجا کسى باشد بر او سلام کند، و اگر کسى نباشد بگوید: سلام بر ما از سوى پروردگار ما، همانگونه که خداوند در
قرآن فرموده : تحیة من عند الله مبارکة طیبة .
بعد از آنکه گفتگو از خانه ها را به میان آورد، ادب دخول در آن را متفرع بر آن نموده ، فرمود: و ((چون داخل خانه ها شوید بر خود سلام کنید))
و مقصود از ((سلام کردن بر خود))، سلام کردن بر هر کسى است که در خانه باشد، در اینجا نیزاگر نفرمود: ((بر اهل آن سلام کنید))، خواست یگانگى
مسلمانان با یکدیگر را برساند، چون همه انسانند، و خدا همه را از یک مرد و
زن خلق کرده ، علاوه بر این همه مؤ منند، و
ایمان ایشان را جمع کرده ، چون ایمان قوى تر از
رحم ، و هر عامل دیگرى براى یگانگى است .
و بعید هم نیست که مراد از جمله ((فسلموا على انفسکم )) این باشد که وقتى کسى داخل بر اهل خانه اى شد، بر آنان سلام کند، و ایشان جواب سلامش را بدهند. جمله ((تحیه من عند اللّه )) مبارکه طیبه حال است ، یعنى در حالى که سلام تحیتى است از ناحیه خدا، چون او تشریعش کرده و حکمش را نازل ساخته تا مسلمانان با آن یکدیگر را
تحیت گویند، و آن تحیتى است مبارک و داراى خیر بسیار، و باقى و
طیب ، چون ملایم با نفس است . آرى ، حقیقت این تحیت گسترش امنیت و سلامتى بر ک سى است که بر او سلام مى کنند، و امنیت و سلامتى پاکیزه ترین چیزى است که در میان دو نفر که به هم برمى خورند برقرار باشد.
«اذ دخلوا علیه فقالوا سلـما قال سلـم قوم منکرون»؛ در آن
زمان که بر او وارد شدند و گفتند: «
سلام بر تو!» او گفت: «سلام بر شما که جمعیّتی ناشناختهاید!»
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «تحیت مهمان»