غیبت در اخلاق اسلامی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
غیبت در
اخلاق اسلامی، از اعظم مهلکات، و اشدّ معاصی است. یعنی چیزی نسبت به شخصی که
شیعه باشد ذکر کنی که اگر به گوش او برسد او را ناخوش آید و به آن راضی نباشد، خواه آن نقص، در بدن او باشد، یا در
نسب او، یا در صفات و افعال و اقوال او، و یا در چیزی باشد که متعلق به او باشد. همچنین غیبتکردن منحصر به زبان نیست، بلکه هر نوعی که نقصی از غیر را بفهماند غیبت است، خواه به قول باشد، یا فعل، یا
اشاره، یا
ایماء، یا رمز، یا نوشتن.
بدان که حقیقت
غیبت آن است که چیزی نسبت به شخصی که
شیعه باشد ذکر کنی که اگر به گوش او برسد او را ناخوش آید و به آن راضی نباشد، خواه آن نقص، در بدن او باشد، مثل این که بگویی: فلانی کور، یا کر، یا گنگ، یا نیممرده، یا کوتاه، یا بلند، یا سیاه، یا زرد و امثال اینها است، یا در
نسب او باشد مثل این که بگویی: پسر فلان، فاسق، یا ظالم، یا حمالزاده، یا نانجیب و نحو اینها است. یا در صفات و افعال و اقوال او باشد مثل اینکه بگویی: بدخلق، یا
بخیل، یا متکبّر، یا ترسو، یا ریاکار، یا دروغگو، یا
دزد، یا ظالم، یا پرگو، یا پرخور، یا بیوقت به خانه مردم میرود، و نحو اینها است، یا در چیزی باشد که متعلق به او باشد از: لباس، یا خانه، یا
مرکب. چنان که بگویی: جامه فلان کس چرکین است. یا خانه او چون خانه
یهودیان است. یا عمامه او مثل گنبدی است، یا بهقدر گردویی است. یا کلاه او دراز است. یا مرکب او (جلف) است. و امثال اینها.
و همچنین در سایر اموری که منسوب به او باشد و به بدی یاد شود که اگر آن را بشنود ناخوشش آید. همچنان که
حدیث نبوی به آن دلالت میکند، فرمود: «آیا میدانید که غیبت چه چیز است؟ عرض کردند:
خدا و
رسول او داناتر است. فرمود: آن است که یاد کنی برادر خود را به چیزی که او را ناخوش آید. شخصی عرض کرد که اگر آن صفت با او باشد باز بد است؟ فرمود: اگر باشد غیبت است و الا
بهتان است. و نام مردی در خدمت آن حضرت برده شد، شخصی عرض کرد که چه عاجز است. حضرت فرمود: غیبت
رفیق خود را کردی. و روزی اسم زنی مذکور شد
عایشه گفت: کوتاه قد است. جناب
رسول (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلم) فرمود: او را غیبت کردی. و زنی دیگر مذکور شد عایشه گفت: آن دامن بلند است. حضرت فرمود: بیفکن از دهن خود، پس پاره گوشتی از دهن او افتاد.» روزی یکی از
اصحاب به دیگری گفت: «فلان شخص بسیار خواب است. حضرت فرمود: گوشت برادر خود را خوردی.» و آنچه در بعضی از
احادیث وارد شده که پیغمبر (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلم) یا بعضی از
ائمّه (علیهمالسّلام) مذمّت بعضی از اشخاص معیّنه را فرمودهاند، یا از برای بیان
احکام الهی بوده یا از طوایفی بودهاند که غیبت آنها مستثنی است، چنانچه ذکر آن خواهد آمد.
مخفی نماند که غیبتکردن منحصر به زبان نیست، بلکه هر نوعی که نقصی از غیر را بفهماند غیبت است، خواه به قول باشد، یا فعل، یا
اشاره، یا
ایماء، یا رمز، یا نوشتن.
مروی است که: «زنی بر عایشه وارد شد چون بیرون رفت عائشه با دست خود اشاره کرد که این کوتاه است. حضرت فرمود که غیبت او را کردی.» و فرقی نیست در حرمت غیبت، میان
کنایه و
تصریح. بلکه بسا باشد که کنایه بدتر باشد. و غیبت به کنایه، مثل اینکه گویی: الحمد للّه که خدا ما را مبتلا نکرد به همنشینی
ظلمه. یا به حب
ریاست. یا سعی در تحصیل
مال. یا بگویی: نعوذ بالله از بیشرمی. یا خدا ما را محافظت کند از بیشرمی. و غرض از اینها کنایه به شخصی باشد که مرتکب این اعمال باشد. و بسا که چون خواهد که غیبت کسی را کند از راه
ریا و
تشبّه به صلحا، ابتدا
مدح او را میکند و مذمت خود را نیز میکند چنانچه میگوید: فلان شخص چه بسیار خوب شخصی بود و روزگار او را نیز مثل ما کرد و از دست
شیطان خلاصی نیافت.
و بعضی از غیبت کنندگان هستند که چون میخواهند غیبت مسلمانی را کنند از راه
نفاق، غم و اندوه خود را بر حال آن شخص اظهار میکنند و حال اینکه در دل خود، هیچاندوهی ندارند، چنانکه میگویند: آه، چه قدر غصه خوردم دلم سوخت بهجهت فلان شخص که بیآبرو شد. یا فلان عمل از او سرزد. یا به او
اهانت رسید. خدا امر او را به اصلاح آورد. و این
منافق اگر دوست او بود و غم و اندوه او را خورد پس اظهار نمیکرد و دعایی که به او میکند در خلوت میکرد. پس اظهار
حزن و
دعا از
خباثت باطن اوست. و شیطان لعین او را بازیچه خود قرار داده، بر او امر را مشتبه کرده و بر ریش او میخندد. و
حسنات او را به باد میدهد. و او چنان پندارد که خوب میکند. و نمیداند که تیز بینان عالم دانش و بینش، از احوال و اوضاع برون او، احوال درونش را درک مینمایند.
حمد گفتی کو، نشان حامدون نی برونت را اثر نیاندرون رو ملاف از مشک کان بوی پیاز از دم تو میکند مکشوف راز و بسیارند که غیبت مسلمانی را میکنند و بعضی از حضار نمیشنوند بلند میگویند سبحان اللّه امّا عجب نیست چنین چیزی. تا او خوب متوجّه شود و این هر چه میخواهد بگوید.
بدانکه آن که غیبت را میشنود نیز حکم غیبتکننده را دارد، همچنان که در احادیث وارد شده است. و همچنان که غیبتکنندگان، افساد دارند، غیبتشنوندگان نیز چنیناند، زیرا آن کسی که در حضور او غیبت مسلمانی میشود یا به آن خوشحال نمیشود و بدش هم نمیآید و به این جهت منع نمیکند. یا خوشحال میشود ولی از راه ریا و اظهار
زهد تصدیق نمیکند، بلکه گاه است منع میکند اما در قلب طالب آن است که منع او را نشنوند. و بسا باشد حیلهها برانگیزد که آن غیبت قطع نشود، مثل این که اظهار تعجب کند یا بگوید که من چنین نمیدانستم و او را نوع دیگر شناخته بودم، که آن غیبتکننده بیشتر میل در غیبت کند. و به این سخنها او را به غیبت وا میدارد. و اینها همه در
گناه و حکم با غیبتکننده شریکاند.
خلاصه آن که گناه شنونده غیبت، مثل غیبتکننده است، مگر این که در مقام انکار برآید و سخن آن شخص را قطع کند. یا از مجلس برخیزد. و اگر قدرت بر اینها نداشته باشد در دل غضبناک گردد. و اگر به زبان گوید: ساکت شو، اما در دل، مایل و طالب باشد، این از اهل نفاق است. پس بر اهل
دین لازم است که چنانچه غیبت مسلمانی را بشنوند در مقام انکار برآیند و آن را رد کنند و الا مستوجب نکال میگردند.
حضرت رسول (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلم) فرمود که: «هر که مؤمنی را در نزد او
ذلیل کنند و او بتواند یاری او را بکند و نکند خدا در روز
قیامت او را ذلیل میسازد.» و فرمود: «هر که ردّ کند از غیبت، برادر خود را و آبروی او را محافظت کند، حق است بر خدا که در روز قیامت آبروی او را نگاهدارد.» و فرمود که: «هیچ مردی نیست که بدی برادر مسلم او در نزد او مذکور شود و او بتواند او را جانب داری و حمایت کند، اگر چه به یک کلمه باشد، و نکند مگر اینکه خدای تعالی او را در
دنیا و
آخرت ذلیل میکند. و هر که بدی برادر مسلمش را در نزد او ذکر کنند و او یاری او کند خدا یاری او کند در دنیا و آخرت.» و فرمود: «هر که حمایت کند آبروی مسلمانی را، خدا در روز قیامت ملکی را میفرستد که او را حمایت کند.»
و فرمود: «هر که
منت گذارد بر برادر خود در خصوص غیبتی از او که در مجلسی بشود و آن را رد کند، خدای تعالی هزار در از
شرّ را در دنیا و آخرت از او دور میکند. و اگر بتواند و ردّ غیبت او را نکند گناه او هفتاد مقابل آن کسی است که غیبت کرده است.»
چون حقیقت غیبت را شناختی بدانکه آن، اعظم مهلکات، و اشدّ معاصی است. و به
اجماع جمیع
امت، و صریح کتاب ربّ العزه و احادیث پیغمبر (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلم) و ائمّه اطهار (علیهمالسّلام)
حرمت آن ثابت است.
خداوند
عزّت میفرماید: «وَ لا یَغْتَب بَعْضُکُمْ بَعْضا اَ یُحِبُّ اَحَدُکُمْ اَنْ یَاْکُلَ لَحْمَ اَخیهِ مَیْتا فَکَرِهْتُمُوهُ؛
یعنی: باید غیبت نکند بعضی از شما بعضی دیگر را، آیا دوست میدارد یکی از شما که بخورد گوشت برادر خود را در حالتی که مرده باشد؟ پس
کراهت میدارید شما آن امر را.»
و از رسول خدا (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلم) مروی است که فرمود: «زنهار، احتراز کنید از غیبت، به درستی که غیبت، بدتر است از
زنا، زیرا مردی که زنا میکند و
توبه میکند خدا او را قبول میفرماید ولی غیبتکننده را خدا نمیآمرزد تا آن که غیبت او را که کرده است از او بگذرد.» و فرمود که: «در
شب معراج به قومی گذشتیم که روهای خود را با ناخنهای خود میخراشیدند. از
جبرئیل پرسیدم که ایشان چه کساناند؟ گفت: غیبتکنندگان. روزی آن سرور بر منبر برآمدند و خطبهای در نهایت بلندی خواندند، به نوعی که زنان در خانهها آواز آن سرور را شنیدند، و فرمودند که: «ای گروهی که به زبان، ایمان آوردهاید و دل شما از ایمان خالی است غیبت مسلمین را مکنید. و عیبجویی ایشان منمائید، که هر که عیب جویی برادر خود کند خدا عیب او را ظاهر میسازد اگر چه دراندرون خانه خود باشد. و در روز دیگر آن سرور بر بالای منبر خطبهای ادا فرمودند و بیان گناه
ربا و
عقوبت آن را کردند پس فرمودند: یک درهم از ربا بدتر است از سی و شش زنا، و آبروی برادر مسلم را ریختن از ربا بدتر است. و وقتی آن حضرت مردم را امر به
روزه فرمود، گفت: احدی بدون اذن من
افطار نکند.
چون شام داخل شد، یک یک میآمدند و اذن گرفته افطار میکردند تا مردی آمد و عرض کرد: «یا رسول اللّه دو دختر من روزه گرفتهاند و
حیا مانع ایشان است که به خدمت تو رسند، اذن بفرما تا افطار کنند. حضرت روی مبارک گردانید. آن مرد ثانیا عرض کرد. باز حضرت روی گردانید. و در مرتبه سوم فرمود که آنها روزه نگرفتهاند و چگونه روزه بودند و حال آنکه در همه روز گوشت مردم را به غیبت میخوردند، برو ایشان را بگو تاقی کنند. آن مرد بازگشت و ایشان را خبر داد پس آنها
قی کردند و از هر یک پارچه خون بسته دفع شد. چون پیغمبر را خبر دادند فرمود: به خدایی که جان
محمد در دست اوست که اگر این در شکم آنها باقی میماند آتش
جهنم آن را میخورد.»
و از جانب خداوند رحمن به
موسی بن عمران وحی شد که: «هر غیبت کنندهای که با توبه از دنیا برود آخر کسی است که داخل بهشت خواهد شد. و هر غیبت کنندهای که بیتوبه از دنیا برود اول کسی است که داخل جهنم خواهد شد.» و از حضرت رسول (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلم) مروی است که: «هر که غیبت کند مرد مسلمان یا زن مسلمانی را، خدا چهل شبانه روز
نماز و روزه او را قبول نمیکند، مگر اینکه آن کسی که غیبت او شده از او
عفو کند.» و فرمود: «هر که غیبت مسلمانی را بکند، در
ماه رمضان اجری از برای روزه او نخواهد بود.» و در حدیثی دیگر از آن سرور منقول است که: «
دروغ گمان کرده است هر که گمان کند حلالزاده است و او گوشت مردم را به غیبت میخورد.»
و از
امام جعفر صادق (علیهالسّلام) مروی است که: «هر که در حق مؤمنی بگوید امر قبیحی را که خود دیده یا شنیده باشد، آن شخص داخل این
آیه مبارکه است که: «انَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ اَنْ تَشیعَ الْفاحِشَه فِی الَّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ اَلیمٌ؛
به تحقیق کسانیکه دوست میدارند که فاش شود امر قبیح و ناشایست در حق طایفهای که ایمان آوردهاند از برای ایشان است
عذاب دردناک.» و نیز از آن حضرت مروی است که: «هر کس
روایت کند از مؤمنی چیزی را که بخواهد او را عیبناک کند و آبروی او را کم کند تا از چشم مردم بیفتد، خداوند متعال او را از تحت امر خود بیرون میکند و داخل در تحت امر شیطان میکند. و شیطان او را قبول نمیکند.» و آن حضرت فرمود: «هر که غیبت کند برادر
مؤمن خود را بیآن که عداوتی میان ایشان ثابت باشد، شیطان شریک است در
نطفه او.» و فرمود که: «غیبت،
حرام است بر هر مسلمانی. و آن میخورد حسنات را. و باطل میسازد آنها را، همچنان که
آتش هیزم را میخورد.» و
اخبار در این خصوص بسیار است. و ذکر همه آنها متعسّر، بلکه متعذّر است. و همین قدر که مذکور شد کفایت میکند.
علاوه بر این، هر که را اندک عقلی بوده باشد میداند که این صفت، خبیثترین صفات، و صاحب آن، رذلترین مردمان است. و بزرگان پیش، بندگی خدا را در نماز و روزه نمیدانستهاند بلکه در چشم پوشیدن و حفظ خود از پیروی عیب مردم میدانستهاند. و آن را افضل اعمال میشمردهاند. و خلاف آن را صفت منافقین میدیدند. و وصول به مراتب عالیه و درجات رفیعه را موقوف به ترک غیبت میدانستهاند.
چون از حضرت رسول (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلم) وارد است که: «هر که نماز او نیکو باشد و عیالمند باشد و مال او کم باشد و غیبت مسلمانان را نکند با من خواهد بود در بهشت.» و چقدر قبیح است که آدمی از عیوب خود غافل شده در صدد اظهار عیوب مردمان برآید. خاری را در چشم دیگران ملاحظه کند ولی شاخ درختی را در دیده خود برنخورد. پسای جان برادر چون خواهی که عیب دیگران را بگویی، اول عیوب خود را یاد کن و در صدد اصلاح آن برآی.
یادآور، قول پیغمبر (صلّیاللّهعلیهوآلهوسلم) را که فرموده است: «خوشا به حال کسی که مشغول عیب خود گردد و به عیوب مردم نپردازد.» علاوه بر این، هرگاه عیبی را که
ذکر میکنی امری باشد که به اختیار او نباشد و از جانب حق سبحانه و تعالی باشد پس مذمت او بر آن غیبت فی الحقیقه مذمت خالق او است، زیرا هر که چیزی را مذمت میکند سازنده او را مذمت کرده است.
و از اعظم مفاسد غیبت، آن است که باعث آن میشود که اعمال خیر آن کسی که غیبتکرده در عوض آن غیبت، به نامه عمل آن شخصی که غیبت او شده ثبت میشود و گناهان این، به دیوان اعمال او نقل میشود. و چه احمق کسی باشد که به واسطه یک سخن، در روز قیامت، و زر و وبال دیگری را متحمّل گردد.
مروی است که در روز قیامت بندهای را به موقف عرصات حاضر سازند و نامه اعمال او را به دست او دهند، چون در آن نگرد از حسنات خود چیزی در آنجا نیابد، عرض کند که پروردگارا این نامه عمل من نیست زیرا من از طاعات خویش هیچ در آن نمیبینم. خطاب رسد که ای بنده پروردگار تو خطا و
سهو نمیکند اعمال خیر تو به غیبت مردم رفت. و دیگری را میآورند و دیوان او را به دست او میدهند در آنجا طاعات بسیار و عبادات بیشمار مشاهده میکند، عرض میکند که این کتاب من نیست. این اعمال از من به وجود نیامده. خطاب میرسد که فلان شخص غیبت تورا کرد و این طاعات اوست که عوض به تو داده شده است.»
پس عاقل باید تامّل کند که آن کسی را که غیبت او میکند اگر دوست و صدیق اوست چه بیمروّتی و بیانصافی است که زبان به غیبت او گشاید و بدی او را در نزد مردمان گوید. و اگر دشمن اوست چه بیعقلی و سفاهتی است که کسی متحمّل و زر و وبال دشمن خود گردد، و اگر طاعتی اندوخته باشد به او دهد.
بدان که از برای مرض غیبتکردن دو نوع معالجه است: یکی بر سبیل اجمال. و دیگری تفصیل.
اما معالجه آن بر سبیل اجمال آن است که دیده
بصیرت بگشایی و ساعتی در آیات قرآنیّه و احادیث متکثّره، که در باب مذمت این صفت خبیثه وارد شده، تتبّع نمایی. و از
غضب حق سبحانه و تعالی و عذاب روز جزا یاد آوری. و بعد از آن، مفاسد دنیویّه آن را به نظر در آوری، زیرا گاه است که غیبت آن کسی را که میکنی به او برسد و این منشا
بغض و
عداوت او گردد و در مقام اهانت یا غیبت یا
اذیت تو برآید. و بسا باشد که امر به جایی منجر شود که چاره آن نتوان کرد. پس از اینها تامّل کنی که اگر کسی غیبت تورا در نزد غیر بکند چگونه آزرده و خشمناک خواهی شد. و مقتضای شرف ذات و نجابت طبع آن است که راضی نباشی در حق غیر، آنچه از برای خود نپسندی. و بعد از همه اینها متوجّه زبان خود باشی و مراقب احوال آن شوی که آن را به غیبت نگشایی. و هر سخنی که خواهی بگویی ابتدا در آن تامّل کنی اگر آن را متضمن غیبتی یافتی خود را از آن نگاهداری تا عادت کنی.
و امّا معالجه تفصیلی آن، آن است که باعث و سبب غیبت کردن خود را پیدا کنی و سعی در قطع آن نمایی. و بیان این مطلب، آن است که از برای غیبتکردن، اسبابی چند است:
غضب، زیرا هرگاه از شخصی آزرده باشی و بر وی خشمگیری و او حاضر نباشد، در این وقت به مقتضای طبع، زبان به مذمّت او میگشایی تا به آن وسیله غیظ خود را فرو نشانی.
عداوت و
کینه است، که با کسی دشمنی داشته باشی و از راه عداوت بدی او را ذکر کنی.
حسد است، چنان که مردم کسی را
تعظیم و تکریم کنند یا او را ثنا و ستایش گویند و تو از راه حسد متحمّل آن نتوانی شد و به این سبب مذمّت او کنی و عیوب او را ظاهر سازی.
محض
مزاح و مطایبهنمودن و اوقات به خنده و
لهو و لعب گذرانیدن به نقل احوال و اقوال و افعال مردم، بدون قصد اهانت و خواری رسانیدن.
قصد سخریّت و
استهزاء و اهانت رسانیدن است، زیرا استهزاء، چنانچه در حضور است غایبانه نیز متحقق میشود.
اراده کنی که فضل و
کمال خود را ظاهر سازی بهوسیله پستکردن غیر. چنانکه گویی: فلان کس چیزی نمیداند، یا رشدی ندارد. یا به خیال حاضران اندازی که تو از آن بهتر و بالاتری. و معالجه این شش نوع، به علاج این شش صفت خبیثه است، چنانکه در سابق مذکور شد.
امری قبیح از کسی صادر شده باشد و آن را به تو نسبت داده باشند و تو خواهی از خود دفع کنی، گویی: من نکردهام و فلان کس کرده. و علاج این، آن است که بدانی که به غیبت آن شخص، داخل غضب الهی میشوی. پس اگر قول تو را قبول میکنند این عمل را از خود نفی کن و چه کار به نسبتدادن به دیگری داری. و اگر قول تو را قبول نمیکنند نسبتدادن آن به دیگری را نیز از تو نخواهند پذیرفت.
تو را نسبت دهند به امر قبیحی و خواهی قبح آن را برطرف کنی، از اینجهت میگویی: فلان شخص این امر را نیز مرتکب شده. چنانکه اگر چیز حرامی خورده باشی یا مال حرامی قبول کرده باشی گویی: فلان عالم نیز چیز حرام خورد یا مال حرام را گرفت و او از من داناتر است. و چنانچه متعارف است که میگویند: اگر من ربا گرفتم، فلان شخص نیز گرفت. و اگر من
شراب خوردم، فلان کس نیز خورد. و شکی نیست که این، عذر بدتر از گناه است، زیرا علاوه بر این که فایدهای از برای رفع گناه اول نمیکند، مرتکب گناهی دیگر، که غیبت باشد، نیز شدهای. و حمق و
جهل خود را بر مردم ظاهر نمودهای، زیرا که هرگاه کسی داخل آتش شود و تو توانی داخل نشوی البته با او موافقت نخواهی کرد. و اگر موافقت کنی در کمال
حماقت و
سفاهت خواهی بود. و طایفهای از اشقیای عوام که دلهای ایشان آشیانه شیطان گردیده و عمرشان در
معصیت پروردگار صرف شده و این قدر از مظلمه مردم برگردنشان جمع آمده که امید استخلاص به جهت ایشان نیست.
به این جهت، نفس خبیثشان طالب آن گشته که
معاد و
حساب و حشر و نشری نباشد. و شیطان لعین چون این میل را در دل ایشان یافته از کمین بیرون آمده. و به وسوسه ایشان پرداخته. و انواع
شک و
شبهه در خاطرشان انداخته. و اعتقادشان را سست و ضعیف ساخته. و به این جهت در معاصی پروردگار بیباک گردیدهاند. چون معصیتی از ایشان صادر شد در عذر آن چون نمیتوانند که آنچه در باطن ایشان (مخمر) است از عدماعتقاد اظهار نمایند و از
شقاوت و تزویری هم که دارند نمیخواهند تن به اعتراف دردهند. شیطان ایشان را بر آن میدارد که از اعمال ناشایست خود عذر بخواهند که فلان عالم نیز آنچه ما کردهایم کرده، و آنچه را ما مرتکب شدهایم مرتکب شده. غافل از این که این عذر نیست مگر از جهل و حماقت، زیرا اگر عمل این عالم،
اعتقاد تو را از معاد و حساب روز جزا بر طرف کرد پس تو
کافر گشتهای دیگر چه عذر میخواهی. و اگر برطرف نکرده، کردن آن شخص از برای تو چه فایدهای دارد.
علاوه بر این، اگر عمل بعضی از کسانی که خود را داخل
علما کردهاند و نام عالم بر خود نهادهاند باعث اقتدای تو به ایشان میشود چرا باید اقتدا به این عالم که او نیز در شقاوت و خباثت مانند تو هست و علم بر او و زر و وبال است کرده باشی؟ و چرا اقتدا نمیکنی به علمای آخرت و طوایف
انبیا و اولیا، و حال آن که ایشان اعلم و اکملاند و سرچشمه
علم و معرفتاند؟
از بواعث غیبت، موافقت و همزبانی با رفیقان است، یعنی: چون هم صحبتان خود را مشغول (خبث) بینی، تصور کنی که اگر ایشان را منع کنی یا با ایشان در آن خبث، موافقت نکنی از تو تنفر کنند و تو را (بدگل) شمارند. و به این جهت تو نیز با ایشان هم مشربی کنی تا به صحبت تو رغبت نمایند. و شبههای نیست که در این صورت، عجب احمقی خواهی بود که راضی به این میشوی که امر پروردگار خود را ترک کنی.
و دست از رضا و خوشنودی او برداری. و از نظر برگزیدگان درگاه او، از:
ملائکه و انبیا و اولیا بیفتی، که جمعی از اراذل و او باش از تو راضی باشند. بلکه این دلالت میکند بر اینکه (عظم) ایشان در نزد تو بیشتر از (عظم) خدا و پیغمبران است. و چه شک که چنین کسی مستحق و سزاوار
لعن بیشمار، و عذاب روز شمار است.
چنان مظنه کنی که شخصی در نزد بزرگی زبان به مذمت تو خواهد گشود، یا شهادتی که از برای تو ضرر دارد خواهد داد، بنابراین، صلاح خود را در آن بینی که پیش دستی کنی و او را در نزد آن بزرگ معیوب وانمایی، یا دشمن خود قلم دهی. که بعد از این، سخن او در حق تو بیاثر، و کلام او از درجه اعتبار ساقط باشد. و چنین کسی خود را نزد پروردگار جبّار، ضایع و بیاعتبار خواهد کرد، به مظنّه این که کسی او را در پیش مخلوقی بیاعتبار خواهد کرد. و خدا را دشمن خود میکند، به گمان اینکه دیگری بندهای را دشمن او خواهد کرد.
پس زهی سفاهت و بیخردی که به مرض توهّم و
خیال خلاص از غضب مخلوقی در دنیا، که جزم و
یقین نباشد، خود را به یقین در هلاکت آخرت میاندازد، و حسنات خود را نقد از دست میدهد به توقّع دفع مذمت مخلوقی به نسیه.
ترحمکردن بر کسی، زیرا میشود که شخصی چون دیگری را مبتلا به نقصی یا عیبی بیند دل او بر او محزون گردد و اظهار
تالّم و حزن خود را نماید، و در آن اظهار صادق باشد. چنان که شخصی در نزد بعضی پست و بیاعتبار شده باشد و تو، به این جهت، محزون شده آن را در نزد دیگران اظهار نمایی.
اگر معصیتی از کسی مطّلع شوی، از برای خدا بر او غضبناک گردی، و به محض رضای خدای تعالی اظهار غضب خود نمایی، و نام آن شخص و معصیت او را ذکر کنی. و بسیاری از مردم، از مفسده این دو قسم غافلاند و چنان پندارند که ترحم و غضب هرگاه از برای خدا باشد ذکر اسم مردم ضرر ندارد. و این، خطا و غلط است، زیرا همچنان که رحم و غضب از برای خدا خوب است، غیبت مردمان حرام و بد است، و مجرّد ترحم یا غضب باعث رفع حرمت آن نمیگردد. و بسا باشد که از برای غضبکردن، بواعث دیگری نیز باشد که نزدیک به یکی از اینها که مذکور شد بوده باشد. و
فساد آنها نیز از آنچه مذکور شد معلوم میشود.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «غیبت»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۶/۱/۸.