• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ابریشم بهشت (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



خداوند در برابر صبر و شکیبائی ابرار بهشت و لباسها و فرشهائی از حریر را به آنها پاداش می‌دهد. ولی قدر مسلم این است که مواهب الهی در سرای دیگر چیزی نیست که در الفاظ ما بگنجد، و یا حتی قدرت تصور آنرا داشته باشیم، تنها شبحی از دور، در لابلای این گونه آیات پر معنی برای ما تجلی می‌کند.



ابریشم بهشتی، پاداشی برای ابرار در بهشت است: «وجزیهم بما صبروا جنة وحریرا» خداوند در برابر شکیبائی آنان، بهشت و لباسهای حریر بهشتی را به آنها پاداش می‌دهد. بعد از اشاره اجمالی در آیات گذشته به نجات ابرار و نیکان از عذابهای دردناک روز قیامت ، و رسیدن آنها به لقای محبوب، و غرق سرور و شادمانی شدن، در آیات مورد بحث به شرح این نعمتهای بهشتی پرداخته، حداقل پانزده نعمت را در طی این آیات بر می‌شمرد: نخست از مسکن و لباس این بهشتیان سخن می‌گوید و می‌فرماید: خداوند در برابر صبر و شکیبائی آنها بهشت و لباسها و فرشهائی از حریر را به آنها پاداش می‌دهد.


منظور از صبر، صبرشان در برابر مصیبت، و در برابر اطاعت، و از معصیت است، چون این طایفه در زندگی دنیا به جز وجه پروردگارشان طلبی نداشتند، اراده او را بر خواست خود مقدم می‌داشتند، در نتیجه در برابر آنچه او برای آنان مقدر کرده بود، و هر محنت و مصیبتی که برای آنان خواسته بود صبر می‌کردند، و نیز بر امتثال هر فرمانی که به ایشان داده بود، و بر ترک هر عملی که ایشان را از آن نهی کرده بود صبر می‌کردند، هر چند که با خواست خودشان مخالف بود، و لذا خدای تعالی مشقت و زحمتی را که در راه بندگی او تحمل کرده بودند به نعمت و راحت مبدل کرد.


بهشت دارای فرشهایی با آستری از جنس دیباج و ابریشم ضخیم می باشد: «متکـین علی فرش بطـائنها من استبرق وجنی الجنتین دان» این در حالی است که آنها بر فرشهائی تکیه کرده‌اند که آستر آنها از پارچه‌های ابریشمین است و میوه‌های رسیده آن دو باغ بهشتی در دسترس است.

۳.۱ - آستر و رویه

کلمه فرش - به ضمه فاء و راء - جمع فراش است، و کلمه بطائن جمع بطانه است، که به معنای باطن و جوف هر چیز است، در مقابل آن ظهائر که جمع ظهاره است به معنای ظاهر و سطح بیرونی آن است. (و لذا آستر جامه را بطانه و رویه آن را ظهاره می‌گویند)، و کلمه استبرق به معنای پارچه ابریشمین درشت باف است. در مجمع البیان می‌گوید: اگر در آیه شریفه بطانه یعنی آستر فراش را نام برد، و از ظهاره یعنی رویه آن نا می‌نبرد، برای این بود که معمولا آستر جامه و فراش پست تر است از رویه آن، و وقتی فراشی آسترش از ابریشم باشد هر کسی می‌فهمد که رویه آن گران بهاتر و مافوق استبرق است (مثلا حریر است یعنی جامه‌ای ابریشمین ریز بافت).

۳.۲ - معنای جنی و دان

«و جنی الجنتین دان» - کلمه جنی به معنای میوه رسیده‌ای که وقت چیدنش شده باشد، و کلمه دان (که در اصل دانی بوده) اسم فاعل از مصدر دنو - با ضمه دال و نون و تشدید واو - است، که به معنای نزدیکی است، پس دانی نزدیک، و معنای جمله این است که میوه‌های چیدنی درختان بهشتی نزدیک و در دسترس است.
جالب توجه اینکه : در اینجا گرانقیمت‌ترین پارچه‌ای که در دنیا تصور می‌شود آستر این فرشها ذکر شده، اشاره به اینکه قسمت روئین آن چیزی است که از لطافت و زیبائی و جذابیت در وصف نمی‌گنجد، چرا که معمولا در دنیا آستر را به خاطر اینکه ظاهر نمی‌شود از جنس کم اهمیتی تهیه می‌کنند، و به این ترتیب کم اهمیت‌ترین جنسهای آن جهان پرارزشترین جنس این جهان است، اکنون باید فکر کرد که متاع پر ارزش آن چگونه است.
قدر مسلم این است که مواهب الهی در سرای دیگر چیزی نیست که در الفاظ ما بگنجد، و یا حتی قدرت تصور آنرا داشته باشیم، تنها شبحی از دور، در لابلای این گونه آیات پر معنی برای ما تجلی می‌کند.


این نکته نیز قابل توجه است که در آیات دیگر قرآن می‌خوانیم که بهشتیان بر ارائک (تختهای سایبان دار) و سریر (تختهای بدون سایبان) تکیه می‌کنند، اما در اینجا می‌گوید: تکیه بر فرشها دارند، ممکن است اینها همه به خاطر تنوع در لذات بهشتی باشد که گاهی بر آن و گاهی بر این تکیه می‌زنند و نیز ممکن است این فرشهای گرانبها را بر آن تختها بگسترانند، و یا اشاره به مسائل مهمتری است که درک آن برای ما ساکنان دنیا ممکن نیست.


لباسهای بهشت از جنس دیباج نازک و ضخیم سبزرنگ می باشد: «اولـئک لهم جنت عدن تجری من تحتهم الانهـر یحلون فیها من اساور من ذهب ویلبسون ثیابا خضرا من سندس واستبرق متکـین فیها علی الارائک نعم الثواب وحسنت مرتفقا» آنها کسانی هستند که بهشت جاودان از آنشان است، باغهائی از بهشت که نهرها از زیر درختان و قصرهایش جاری است، در آنجا با دستبندهائی از طلا آراسته‌اند، و لباسهای (فاخری) به رنگ سبز از حریر نازک و ضخیم در بر می‌کنند، در حالی که بر تختها تکیه کرده‌اند، چه پاداش خوبی و چه جمع نیکوئی؟! .


این سؤ ال ممکن است برای بسیاری پیدا شود که خداوند در قرآن مجید از زرق و برق دنیا نکوهش کرده، ولی وعده این گونه چیزها را به مؤ منان در آن جهان می‌دهد، زینت آلات طلا، پارچه‌های ابریشمین، نازک، ضخیم، اریکه‌ها و تختهای زیبا و مانند آن. در پـاسـخ‌ایـن سؤال قبلا توجه به این نکته را لازم می‌دانیم که ما هرگز مانند توجیه گـرانـی کـه هـمه این الفاظ را کنایه از مفاهیم معنوی می‌دانند این گونه آیات را تفسیر نـمـی کـنـیـم، چـرا کـه از خـود قـرآن آمـوخـتـه‌ایـم کـه معاد هم جنبه روحانی دارد هم جسمانی و به این ترتیب لذات آن جهان باید در هر دو بخش باشد که البته بدون شک لذات روحانیش قابل مقایسه با لذات جسمانی نیست.
ولی در عـین حال این حقیقت را نمی‌توان کتمان کرد که ما از نعمتهای آن جهان شبحی از دور می‌بینیم، و سخنانی به اشاره می‌شنویم، چرا که آن جهان نسبت به این عالم همچون این دنـیا است نسبت به شکم مادر و حالت جنینی، همانگونه که مادر اگر بتواند رابطه‌ای بـا جنین خـود بـرقـرار کـند جز با اشارات نمی‌تواند زیبائیهای این دنیا را: آفتاب درخشان، ماه تابان، چشمه سارها، باغها و گلها و مانند آنرا برای کودکی که در شکم او اسـت بـیـان کـند، چرا که الفاظ کافی برای بیان این مفاهیم که کودکش بتواند آنرا درک کند در اختیار ندارد، همچنین نعمتهای مادی و معنوی قیامت را برای ما محاصره شدگان در رحم دنیا بازگو کردن آنهم بطور کامل ممکن نیست.


بـا روشـن شـدن‌ایـن مـقـدمـه بـه سـراغ پـاسـخ سـؤال مـی رویـم : اگـر خدا زندگی پر زرق و برق این جهان را نکوهش کرده به خاطر آنست که محدودیت این جهان سبب می‌شود فراهم کردن چنان زندگانی با انواع ظلم و ستم توام باشد، و بهره گیری از آن با غفلت و بی خبری. تـبـعـیـضـهائی که از این رهگذر پیدا می‌شود مایه کینه‌ها، حسادتها، عداوتها و سرانجام خونریزیها و جنگها است.


‌امـا در آن جـهـان کـه هـمـه چـیـزش گـسـتـرده اسـت نـه تحصیل این زینتها مشکل ایجاد می‌کند، نه سبب تبعیض و محرومیت کسی می‌شود، نه کینه و نـفـرتـی بـرمـی انـگـیـزد، و نـه در آن مـحـیـط مـمـلو از مـعـنـویـت انسان را از خـدا غـافـل مـی سازد، نه نیاز به زحمت حفظ و حراست دارد، و نه در رقبا ایجاد حسادت می‌کند، نه مایه کبر و غرور است و نه موجب فاصله گرفتن از خلق خدا و خدا. چـرا بـهـشـتـیـان از چنین مواهبی محروم باشند که لذتی است جسمانی در کنار مواهب بزرگ معنوی بدون هیچ واکنش نامطلوب. «فی جنت وعیون• یلبسون من سندس واستبرق متقـبلین» در میان باغها و چشمه‌ها•آنها لباسهائی از حریر نازک و ضخیم می‌پوشند، و در مقابل یکدیگر می‌نشینند.


کلمه سندس به معنای پارچه نازکی است که از ابریشم بافته شده باشد، و کلمه استبرق پارچه ضخیم ابریشمی است، و هر دو کلمه در اصل فارسی بوده، و به زبان عرب داخل شده است. و جمعی از اهل لغت و مفسران آن را معرب کلمه فارسی استبر یا ستبر (به معنی ضخیم) می‌دانند، این احتمال نیز هست که ریشه آن عربی باشد و از برق (به معنی تلالؤ) گرفته شده است، به خاطر درخشندگی خاصی که این گونه پارچه‌ها دارد.
البته در بهشت گرما و سرمای شدیدی وجود ندارد تا به وسیله پوشیدن لباس دفع شود، بلکه اینها اشاره به لباسهای متنوع و گوناگون بهشتی است، و همانگونه که قبلا گفته‌ایم الفاظ و کلمات ما که برای رفع حاجت در زندگی روزمره دنیا وضع شده قادر نیست مسائل آن جهان بزرگ و کامل را توصیف کند، بلکه تنها می‌تواند اشاراتی به آن باشد، بعضی نیز تفاوت این لباسها را اشاره به تفاوت مقام قرب بهشتیان دانسته‌اند.


ضمنا متقابل بودن بهشتیان با یکدیگر و حذف هر گونه تفاوت و برتری - جوئی در میان آنها اشاره‌ای است به روح انس و اخوتی که بر جلسات آنها حاکم است، جلساتی که جز صفا و روحانیت و معنویت در فضای آن چیزی وجود ندارد.
«عــلیهم ثیاب سندس خضر واستبرق وحلوا اساور من فضة وسقـهم ربهم شرابا طهورا» بر اندام آنها (بهشتیان) لباسهائی است از حریر نازک سبز رنگ، و از دیبای ضخیم و با دستبندهائی از نقره تزیین شده‌اند، و پروردگارشان شراب طهور به آنها می‌نوشاند! .


لباسهای بهشت از جنس ابریشم می باشد: «ان الله یدخل الذین ءامنوا وعملوا الصـلحـت جنت تجری من تحتها الانهـر یحلون فیها من اساور من ذهب ولؤلؤا ولباسهم فیها حریر» خداوند کسانی را که ایمان آوردند و عمل صالح انجام داده‌اند در باغهائی از بهشت وارد می‌کند که از زیر درختانش نهرها جاری است، آنها با دستبندهائی از طلا و مروارید زینت می‌شوند و لباسهایشان در آنجا از حریر است.
به این ترتیب در بهشت، زیباترین لباسهائی را که در دنیا از آن محروم بودند در تن می‌کنند و دستبندهای جواهر نشان در دست دارند، اگر در این جهان از پوشیدن این گونه لباسها و زینتها ممنوع بودند به خاطر آن بود که مایه غرور و غفلت می‌شد و سبب محرومیت گروه دیگر می‌گشت، ولی در آنجا که این مسائل مطرح نیست این ممنوعیتها برداشته می‌شود و جبران می‌گردد. البته با توجه به اینکه الفبای زندگی در آن جهان با اینجا متفاوت است این الفاظ مفاهیمی برتر و بالاتر از آنچه ما در این جهان می‌اندیشیم خواهد داشت.


«جنت عدن یدخلونها یحلون فیها من اساور من ذهب ولؤلؤا ولباسهم فیها حریر» (پاداش آنها) باغهای جاویدان بهشت است که وارد آن می‌شوند، در حالی که به دستبندهائی از طلا و مروارید آراسته‌اند و لباسشان در آنجا از حریر است! . کلمه «یحلون» مضارع مجهول از باب تفعیل است و مصدر آن تحلیه است و تحلیه به معنای خود آرایی است. و کلمه اساور جمع أسوره و اسوره هم جمع سوار - به کسره سین - است، راغب گفته : سوار زن، دستواره آن است (النگو) و این کلمه فارسی است، که بعد از عربی شدن به صورت سوار درآمده.
آنها در این دنیا به زرق و برقها بی اعتنائی کردند، و خود را اسیر زور زیور نساختند، و در حالی که محرومان لباس کرباس هم در تن نداشتند در بند لباسهای فاخر نبودند، خداوند به جبران اینها در جهان دیگر بهترین لباسهای و زیورها را بر آنها می‌پوشاند. آنها در این جهان ظاهر خویش را به خیرات آراستند خدا نیز در جهان دیگر که جهان تجسم اعمال است ظاهرشان را به انواع زیورها می‌آراید.


بارها گفته‌ایم : الفاظ ما که برای زندگی محدود این جهان وضع شده هرگز نمی‌تواند بیانگر مفاهیم عالم بزرگ قیامت باشد، برای بیان آن نعمتها الفبای دیگر و فرهنگ و قاموس دیگری لازم است، ولی به هر حال برای اینکه شبحی از آن نعمتهای بزرگ برای ما زندانیان این جهان نشان داده شود باید از توانائی ناچیز همین الفاظ در تبیین آن نعمتها کمک گیریم.


۱. انسان/سوره۷۶، آیه۱۲.    
۲. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۲۵، ص۳۶۲.    
۳. ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبائی، ج۲۰، ص۲۰۶.    
۴. تفسیر صافی، فیض کاشانی، ج۷، ص۳۶۰.    
۵. مجمع البیان، شیخ طبرسی، ج۱۰، ص۲۲۰.    
۶. الدر المنثور، سیوطی، ج۸، ص۳۷۲.    
۷. رحمان/سوره۵۵، آیه۵۴.    
۸. ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبائی، ج۱۹، ص۱۸۴.    
۹. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۲۳، ص۱۶۶.    
۱۰. تفسیر صافی، فیض کاشانی، ج۷، ص۷۴.    
۱۱. مجمع البیان، شیخ طبرسی، ج۹، ص۳۴۶.    
۱۲. الدر المنثور، سیوطی، ج۷، ص۷۰۹.    
۱۳. کهف/سوره۱۸، آیه۳۱.    
۱۴. ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبائی، ج۱۳، ص۴۲۲.    
۱۵. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۱۲، ص۴۱۹.    
۱۶. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۱۲، ص۴۲۴.    
۱۷. تفسیر صافی، فیض کاشانی، ج۳، ص۲۴۱- ۲۴۲.    
۱۸. مجمع البیان، شیخ طبرسی، ج۶، ص۳۳۹.    
۱۹. دخان/سوره۴۴، آیه۵۲.    
۲۰. دخان/سوره۴۴، آیه۵۳.    
۲۱. ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبائی، ج۱۸، ص۲۲۸.    
۲۲. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۲۱، ص۲۱۱.    
۲۳. تفسیر صافی، فیض کاشانی، ج۴، ص۴۱۰.    
۲۴. مجمع البیان، شیخ طبرسی، ج۹، ص۱۱۶.    
۲۵. التبیان، شیخ طوسی، ج۹، ص۲۴۲. ‌    
۲۶. انسان/سوره۷۶، آیه۲۱.    
۲۷. ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبائی، ج۲۰، ص۲۰۹.    
۲۸. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۲۵، ص۳۷۰.    
۲۹. تفسیر صافی، فیض کاشانی، ج۵، ص۲۶۴- ۲۶۵.    
۳۰. مجمع البیان، شیخ طبرسی، ج۱۰، ص۲۲۲.    
۳۱. نور الثقلین، شیخ حویزی، ج۵، ص۴۸۵.    
۳۲. الدر المنثور، سیوطی، ج۸، ص۳۷۷.    
۳۳. حج/سوره۲۲، آیه۲۳.    
۳۴. ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبائی، ج۱۴، ص۵۱۰.    
۳۵. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۱۴، ص۵۷.    
۳۶. تفسیر صافی، فیض کاشانی، ج۳، ص۳۶۹.    
۳۷. مجمع البیان، شیخ طبرسی، ج۷، ص۱۴۰.    
۳۸. فاطر/سوره۳۵، آیه۳۳.    
۳۹. مفردات، راغب اصفهانی، ج۱، ص۲۴۷.    
۴۰. ترجمه تفسیر المیزان، علامه طباطبائی، ج۱۷، ص۶۶.    
۴۱. تفسیر نمونه، مکارم شیرازی، ج۱۸، ص۲۶۸.    
۴۲. تفسیر صافی، فیض کاشانی، ج۶، ص۱۳۱.    
۴۳. مجمع البیان، شیخ طبرسی، ج۸، ص۲۴۷.    
۴۴. نور الثقلین، شیخ حویزی، ج۴، ص۳۶۶.    



فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «ابریشم بهشت».    



جعبه ابزار