• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ابودجانه انصاری (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ابودجانه انصاری؛ سماک بن (اوس) بن خرشه، از اصحاب پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و از ثابت قدمان در جنگ احد و جانشین ایشان در مدینه در حجة الوداع می‌باشد.



از زندگانی پیش از اسلام ابودجانه گزارشی در دست نیست.

۱.۱ - نسب

سیره‌نویسان، سلسله نسب او را چنین نوشته‌اند: «سماک بن حرشه بن لوزان بن عبدود بن ثعلبه بن خزرج». بدین ترتیب، نسب او به کعب بن خزرج می‌رسد. وی از از قبیله خزرج از تیره بنی ساعده بوده است. این طایفه در محله‌ای در شرق بازار یثرب در راه شام و کنار چاه بضاعه زندگی می‌کردند.

۱.۲ - مسلمان شدن

وی هنگام ورود رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) به مدینه از استقبال کنندگان ایشان بود و از نخستین مسلمانان مدینه بود که در شکستن بت‌های بنی ساعده شرکت داشت. هنگام ورود پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مدینه، وی از ایشان خواست تا به منزلش فرود آید.
[۱۰] ابوسعید خرگوشی، نجم الدین محمود راوندی، شرف النبی، ص۴۲۰.
در پیمان برادری، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) او را برادر عتبة بن غزوان از قبیله مازن کرد.

۱.۳ - اخلاق نیکو

تک تک یاران رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) از فضیلت‌های اخلاقی برجسته‌ای برخوردار بودند. ابودجانه نیز به ویژگی‌های نیک اخلاقی آراسته بود و الگوی بزرگی برای مسلمانان به شمار می‌رفت. از برجسته‌ترین ویژگی‌های او، اعتماد به نفس و اطمینان به درستی کارها و سلامت رفتارش بود.
می‌گویند: روزی ابودجانه سخت بیمار شد. اصحاب که نگران حالش بودند، به عیادتش رفتند. اما برخلاف انتظارش وی را بسیار خوش حال و با چهره‌ای بشاش و درخشان دیدند و از این وضع در شگفت شدند. وقتی جویای احوالش شدند و دلیل خوش حالی‌اش را پرسیدند، گفت: «چون نگران چیزی نیستم. تا آنجا که می‌توانستم، مراقب اعمال و رفتارم بودم و اکنون به نظرم، دو عمل من از همه اعمالم بهتر است: نخست اینکه درباره آنچه به من مربوط نبود، حرفی نزدم، و دیگر آنکه با مسلمانان، به دور از هرگونه بدی رفتار می‌کردم و می‌کوشیدم همیشه با آنان خیر برسانم و از من به ایشان بدی و زیانی نرسد». این سخنان ابودجانه، آن هم در بستر بیماری، تا اندازه‌ای ویژگی‌های برجسته اخلاقی وی را نشان می‌دهد.

۱.۴ - القاب ابودجانه

او از رزم آوران شجاع بود و با دو شمشیر می‌جنگید. از این رو، به وی «ذوالسیفین» می‌گفتند. همچنین به سبب پوشیدن زرهی ویژه موسوم به مشهره، او را ذوالمشهره می‌خواندند.

۱.۵ - حضور در جنگ‌ها

از ویژگی‌های برجسته ابودجانه حضور چشمگیر وی در بیشتر جنگ‌های زمان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) بود. رشادت‌های او در جنگ‌های بدر و احد، در بیشتر کتاب‌های سیره و تاریخ به تفصیل آمده است.

۱.۵.۱ - جنگ بدر

ابودجانه در بیشتر جنگ‌های زمان پیامبر، از جمله بدر، حضور داشت.

۱.۵.۲ - جنگ احد

وی در جنگ احد به سال سوم ق نیز حضور داشت. در این غزوه، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) خواست تا یکی از یارانش حق شمشیرش را ادا کند. ابودجانه که می‌دانست حق آن شمشیر جنگیدن تا خم شدن است، از پیامبر خواست تا این کار را به وی بسپارد و ایشان پذیرفت. او هنگام جنگ، دستمالی سرخ مشهور به دستار مرگ بر سر می‌بست و هنگام رفتن به میدان با غرور گام برمی داشت و رجز می‌خواند. پیامبر با دیدن او فرمود: خداوند این گونه راه رفتن را جز در مانند چنین جایگاهی دوست ندارد. وی بر هند، همسر ابوسفیان که مشرکان را به جنگ تحریک می‌کرد، چیره گشت؛ ولی از کشتن او چشم پوشید و گفت: شمشیر رسول خدا گرامی‌تر از آن است که بر سر زنی فرود آید.
ابودجانه در احد با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بیعت کرد که تا مرز مرگ بجنگد. در دشوار‌ترین لحظات جنگ که بیشتر مسلمانان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را تنها گذاشتند، او پایداری کرد و خود را سپر ایشان قرار داد و بر روی پیامبر خم شد تا تیرهای فراوان بر پشتش بنشیند. وی عبدالله بن حمید اسدی را که با ابی بن خلف جمحی بر قتل پیامبر هم پیمان شده بود، هلاک کرد.
[۴۳] واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۳۰۷.
او در این نبرد شماری دیگر از جنگاوران دشمن را کشت و از همین رو، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) وی را دعا کرد.
[۴۵] واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۲۴۶.


۱.۵.۳ - غزوه بنی نضیر

ابودجانه در غزوه بنی نضیر به سال چهارم ق نیز حضور داشت. در جنگ بنی نضیر، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) ابودجانه و سهل بن جنید را همراه امام علی (علیه‌السّلام) فرستاد تا گروهی از یهودیان را دستگیر کنند.
[۴۷] واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۳۷۲.
وی تحت فرماندهی امیرمؤمنان علی (علیه‌السّلام) ماموریت یافت منطقه را از جنگاوران فرمانبردار عزوک، از دلیران یهود که به دست حضرت علی (علیه‌السّلام) کشته شد، پاکسازی کند.
[۴۸] واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۳۷۲.
پس از پیروزی در این نبرد، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اموال قبیله بنی نضیر را میان مهاجران قسمت کرد و با آن که انصار از آن سهمی نمی‌بردند، به ابودجانه و سهل بن حنیف که فقیر بودند، سهمی بخشید.
[۵۰] واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۳۷۹.


۱.۵.۴ - جنگ خیبر

وی در غزوه خیبر به سال هفتم ق نیز حضور یافت و در کشتن چند تن از دلیران دشمن نقش داشت.
[۵۳] واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۶۵۴.
در غزوه خیبر، مردی از لشکر دشمن، برابر صفوف سپاه اسلام آمد و هماورد خواست. ابودجانه، در حالی که پیشانی بندی بر سر بسته بود، سوی وی رفت و با حمله‌ای برق آسا، او را نابود کرد. پیامبر از کار ابودجانه بسیار خرسند شد و زره و شمشیر مرد مشرک را به وی بخشید. این کار ابودجانه به سپاه اسلام روحیه بخشید و روحیه سربازان دشمن را تخریب کرد.
[۵۴] واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۶۶۷.

سپس پیشاپیش دیگر مسلمانان به قلعه‌های خیبر حمله برد. پس از جنگ خیبر، هنگام بازگشت مسلمانان به مدینه در نبرد وادی القری، یهودیان بر سپاه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) یورش آوردند و ۱۱ تن از آنان کشته شدند که ابودجانه دو تن از آنان را کشت.
[۵۶] واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۷۱۰.


۱.۵.۵ - جنگ حنین

در جنگ حنین نیز، مردی از هوازن، بر شتر سرخی سوار بود و پرچم سیاهی بسته بر نیزه‌ای بلند در دست داشت. وی پیشاپیش نیروهای کفر حرکت می‌کرد و به هر مسلمانی که می‌رسید، به وی ضربه‌ای می‌زد. به این ترتیب، وی بسیاری از مسلمانان را به شهادت رساند. وقتی ابودجانه وضع را چنین دید، با حمله‌ای شجاعانه شتر وی را از پای درآورد. مرد از شترش پایین آمد و با ابودجانه تن به تن جنگید. علی (علیه‌السّلام) نیز به کمک ابودجانه آمد. سرانجام وی پیروز شد و مرد مشرک را نابود کرد.
[۵۷] واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۴، ص۹۰۲.


۱.۵.۶ - غزوه تبوک

در سال نهم هجرت، به پیامبر گرامی اسلام خبر رسید که ارتش روم در سرزمین شام به نقل و انتقالاتی دست زده و به مرزهای اسلام تجاوز کرده است؛ گویا قصد دارد به سرزمین‌های اسلامی حمله کند. پیامبر با شنیدن این خبر، تصمیم گرفت با سپاهی مجهز، عازم سرزمین تبوک (شام) شود، ولی منافقان کارشکنی و توطئه را آغاز کردند. یکی از نیرنگ‌های منافقان این بود که محرمانه با اکیدر، زمامدار دومه الجندل (بخشی از شام) تماس گرفتند تا او در غیاب پیامبر به مدینه حمله کند. وقتی پیامبر با خبر شد، زبیر و ابودجانه را مامور کرد تا بنابر نقشه‌ای، با همراهی بیست تن، به کاخ اکیدر بروند و وی را دستگیر کنند.
آنان با نقشه‌ی حساب شده پیامبر، اکیدر را دستگیر کردند. ابودجانه، در این ماجرا نیز شجاعت بسیار نشان داد.
به نقلی، در جنگ تبوک، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) پرچم قبیله اوس را به اسید بن خضیر و پرچم قبیله خزرج را به ابودجانه انصاری سپرد. همچنین فرماندهی این بخش از لشکر با ابودجانه بود.
[۵۹] واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۹۹۶.


۱.۵.۷ - جنگ یمامه

ابودجانه پس از رحلت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در جنگ یمامه همراه سپاهی برای نابودی فتنه مسیلمه کذاب که مدعی نبوت بود، به سرزمین یمامه فرستاده شد. او برای کشتن مسیلمه خود را به درون باغی که وی و هوادارانش در آن پناه گرفته بودند، رساند و هنگام ورود به باغ پایش شکست ؛ ولی توانست به طور مستقیم در قتل مسیلمه شرکت کند.

۱.۶ - جانشین پیامبر در حجة الوداع

در حجة الوداع به سال دهم ق پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) هنگام خروج از مدینه، او را به جای خود گمارد. براساس روايتى، پيامبر به حضرت على (علیه‌السّلام) دستور داد كه براى دفع جن و سحر، براى ابودجانه حرزى‌ بنويسد.
؛ هر چند در انتساب آن به وی تشکیک شده و بعضی آن را ضعیف دانسته‌اند.

۱.۷ - فرزند و نوادگان

بر پایه گزارش ابن سعد، تنها فرزند وی خالد است که مادرش آمنه بنت عمرو بوده است و او را از یاران امیرمؤمنان علی (علیه‌السّلام) شمرده‌اند. نوادگان خالد تا سده سوم در مدینه و بغداد بودند. بسیاری از سیره شناسان بر این باورند، نسل او تاکنون در شهرهای مدینه و بغداد ادامه یافته است و خاندان‌های معروف بسیاری به او منتسب‌اند.

۱.۸ - شهادت ابودجانه

در زمان وفات ابودجانه اختلاف نظر است. برخی او را از شهیدان نبرد یمامه به سال ۱۲ق دانسته‌اند. بعضی از ماموریت وی برای جمع آوری خمس غنایم سرزمین‌های فتح شده در دوره عمر و حضورش در قادسیه و نیز صفین به سال۳۶-۳۷ق. و شهادتش در این نبرد در رکاب امام علی (علیه‌السّلام) یاد کرده‌اند. ابن حجر به نقل از ابن اعثم و دیگران، سماک انصاری را که در جنگ قادسیه و نیز در جنگ صفین در رکاب حضرت علی (علیه‌السّلام) بوده، کسی جز ابودجانه دانسته است.

۱.۹ - ابودجانه و رجعت

«و اذا وقع القول علیهم اخرجنا دابة من الارض تکلمهم ان الناس کانوا بایاتنا لایوقنون و یوم نحشرهم من کل امت فوجا ممن یکذب بایاتنا فهم یوزعون؛ و هنگامی که قول بر آنان واقع گردد از زمین موجودی را بیرون می‌سازم که با آنان سخن می‌گوید ولی مردم به آیات ما ایمان نمی‌آورند. و روزی که از هر امتی گروهی از کسانی که تکذیب ما می‌کردند محشور کرده سپس آنها نگه داشته می‌شوند».
این آیه مشهورترین آیه رجعت است که به تنهایی به رجعت دلالت دارد، چراکه ظاهر آیه و این مطلب را بیان می‌کند که این، حشر گروهی از هر امتی غیر از حشر در روز قیامت است، زیرا حشر در آیه فوق حشر همگانی نیست در حالی که حشر در روز قیامت شامل همه انسانها می‌گردد.
ابودجانه به سبب ایمان خالص و فداکاری کم نظیر در رکاب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم)، به منزلتی رسید که به وی، یاری و همراهی با امام مهدی (عجّل‌اللّه‌تعالی‌فرجه‌الشریف) نوید داده شد.
در روایت‌های اهل بیت (علیه‌السّلام)، بارها به موضوع رجعت و بازگشت گروهی مؤمن خالص پس از ظهور حضرت مهدی برای بهره‌مندی از برکت‌های دولت جهانی آن حضرت و دیدار عظمت اسلام در آن دوره تصریح شده است. آیات قرآن کریم نیز این موضوع را تایید کرده‌اند.
بر پایه مضمون برخی روایت‌ها، پس از ظهور امام عصر، افرادی چون مالک اشتر، اصحاب کهف، سلمان و ابودجانه بار دیگر به دنیا باز می‌گردند و در کنار آن حضرت، به منزله فرمانده لشکر یا اصحاب ویژه، به خدمت‌گزاری می‌پردازند. امام صادق (علیه‌السّلام) به شاگردش، مفضل، می‌فرماید: از پشت کوفه (نجف اشرف)، ۲۷ تن با حضرت قائم ظهور می‌کنند. پانزده تن آنان از قوم حضرت موسی (علیه‌السّلام) هستند که در راه حق، پایدار بودند؛ هفت تن آنان اصحاب کهف‌اند و پنج نفر باقی عبارتند از: یوشع بن نون، سلمان، ابودجانه انصاری، مقداد و مالک اشتر. این افراد در رکاب امام زمان و به منزله یاران و فرماندهان در خدمت آن حضرت‌اند.


مفسران در شأن نزول برخی از آیات از وی نام برده‌اند.

۲.۱ - ایثار مالی ابودجانه

در دوره ابودجانه، وضع مالی مسلمانان چندان مناسب نبود. فشارهای اقتصادی، آزار و اذیت دشمنان، مهاجرت تازه مسلمانان به مدینه با دست خالی، جلوگیری مشرکان از تجارت با مسلمانان، جنگ‌های پی در پی و... سبب شده بود، مسلمانان وضع مالی مناسبی نداشته باشند. از این روی، انصار هرچه داشتند با مهاجران، فقیران و مستمندان تقسیم می‌کردند تا دست کم، زندگی مختصری داشته باشند. مهاجران کنار مسجد و در محلی که به صفه معروف بود، با کمال قناعت و زهد، روزگار می‌گذراندند. ابودجانه نیز، اگر چه وضع مالی خوبی نداشت، اهل ایثار و بسیار بخشنده بود و چون به چیزی دست می‌یافت، آن را با مهاجران تقسیم می‌کرد؛ در حالی که اغلب خود در تنگنای مالی به سر می‌برد. از این روی، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) گاهی که به دیگر انصار سهمی از غنایم ویژه خویش نمی‌داد، سهمی را به ابودجانه می‌بخشید.
«للفقراء المهاجرین الذین اخرجوا من دیارهم و اموالهم یبتغون فضلا من الله و رضوانا؛ (بخشى از فی‌ء) براى فقيران مهاجرى است كه از خانه‌ها و اموالشان بيرون رانده شده‌اند در حالى كه فضل و خشنودى خدا را مى‌طلبند و خدا و فرستاده او را يارى مى‌كنند، آنها همان صادقانند.»
مفسران در تفسیر آیه ۸ سوره حشر می‌گویند: للفقراء المهاجرین بيان مصداق و موارد فى‌ء در راه خداست، كه كلمه فلله بدان اشاره است، نه اينكه فقراى مهاجرين يكى از سهامداران فى‌ء باشند، بلكه به اين معنا است كه اگر در مورد آنان صرف شود در راه خدا صرف شده است. رسول خدا فى‌ء بنی النضیر را در بين مهاجرين تقسيم كرد، و به انصار چيزى نداد، الا به سه نفر از فقراى آنان: ابو دجانه‌ سماك ابن خرشه، و سهل بن حنيف، و حارث ابن صمه. دلیل این کار پیامبر، تنگ دستی آن سه بود که البته بر اثر ایثار و بخشش کم نظیرشان پیش آمده بود.

۲.۲ - همنشینیان پیامبر در بهشت

آیات ۵۴و۵۵ سوره قمر را در هم نشینی وی با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دانسته‌اند.
«ان المتقین فی جنات و نهر؛ همانا پرهیزکاران در بهشت‌ها و باغ‌ها و رودهای جاری و وسعت زندگی و روشنی دائم خواهند بود.»
«فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر؛ در جایگاهی راستین (جایگاهی در برابر ایمان و عمل راستین، یا تبلور و تجسم یافته از عقاید و کردار راستین) نزد سلطانی با کمال اقتدار
سیوطی در در المنثور در ذیل این آیه روایتی آورده است؛ «بينما رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) يوما في مسجد المدينة فذكر بعض أصحابه الجنة فقال النبي صلى الله عليه و سلم يا أبا دجانة أما علمت ان من أحبنا و ابتلى بمحبتنا أسكنه الله تعالى معنا ثم تلا فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر.» جابر می گوید: روزی با پیامبر در مسجد مدینه بودیم، بعضی از اصحاب یادی از بهشت کردند، سپس پیامبر فرمود: ای ابادجانه بدان که هر کس ما را دوست بدارد و بخاطر دوستی ما به گرفتاری مبتلا شود، خداوند تعالی او را همراه ما در بهشت ساکن می‌کند و سپس این آیه «فی مقعد صدق عند ملیک مقتدر» را تلاوت فرمود.

۲.۳ - نزول حکم تحریم خمر

یکی از ویژگی‌های دوران زندگی پربرکت رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) این بود که اغلب، آیه‌های قرآن با توجه به برخی پیشامدها یا عمل و رفتار برخی مردم نازل می‌شد. بدین ترتیب، بسیاری از حرکت‌ها یا افراد، از سوی ذات ربوبی تایید یا انکار و رد می‌شدند. آیه ۹۰ سوره مائده در شان ابودجانه و شماری دیگر از صحابه نازل شده است.
«یا ایها الذین آمنوا انما الخمر و المیسر و الانصاب و الازلام رجس من عمل الشیطان فاجتنبوه لعلکم تفلحون؛ اى كسانى كه ایمان آورده‌ايد، جز اين نيست كه شراب و قمار و بت‌هاى نصب شده (عبادت آنها و قربانى براى آنها و خوردن گوشت آن قربانی) و تيرهاى قرعه قمار، نجس و پلید و از اختراعات شیطان است، پس از آنها دورى كنيد، شايد رستگار گرديد.»
در شان نزول این آیه گفته شده است که امام علی (علیه‌السّلام) و گروهی از صحابه (عثمان بن مظعون، و أبو طلحه، و أبو عبيده، و معاذ بن جبل، و سهل‌ بن بيضاء، و أبو دجانه أنصاري) در خانه سعد بن ابی وقاص، گرد آمده بودند و مشغول خوردن چیزی بودند که برای آنها شرابی از انگور آوردند، در این هنگام امام علي (علیه‌السّلام) برخاست چنین فرمود: «لعن الله الخمر، و الله لا أشرب شيئا يذهب بعقلي،...؛ خداوند شراب را لعنت کند، و به خدا قسم هرگز چیزی نمی نوشم که عقلم را زائل نماید...» و جمع را ترک نمود و به مسجد رفت. در این هنگام جبرئیل امین این آیه را بر پیامبر نازل نمود.

۲.۴ - نبرد در بدر

گفته‌اند آیه چهارم سوره صف درباره ی افرادی چون حضرت علی (علیه‌السّلام)، ابودجانه ی انصاری و.... نازل شده است. این آیه، ابودجانه را در کنار شخصیت‌های بزرگی چون امیر مؤمنان، علی (علیه‌السّلام) و حضرت حمزه، به منزله مجاهدی شجاع با ایمان و کم نظیر معرفی می‌کند.
«ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صفا کانهم بنیان مرصوص؛ به یقین خداوند دوست دارد کسانی را که در راه او پیکار می‌کنند که گویی بنایی پولادین‌اند.»
ابن اثیر در کتاب اسدالغابه می‌نویسد: «ابودجانه در جنگ بدر و احد و همه جنگ‌های عصر پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌اله‌وسلّم) شرکت کرد. وی یکی از افراد سپاه ۳۱۳ نفری اسلام در جنگ بدر بود. او در این جنگ، ضربه‌های مهلکی بر دشمن وارد ساخت و یکی از دلاوران دشمن به نام زمعه بن اسود را نابود کرد».
عبدالرحمن بن عوف نیز می‌گوید: پس از جنگ بدر به جمع آوری غنایم پرداختم. ناگاه امیه بن خلف (یکی از سران معروف شرک) را در گوشه میدان دیدم که می‌خواست به همراه پسرش بگریزد. به من روی کرد و گفت: «من از این غنایم برای تو ارزشمندترم. اگر من و پسرم را از معرکه بیرون ببری، جبران می‌کنم». من او و پسرش را از معرکه بیرون بردم. ناگهان بلال حبشی او را دید و گفت: «ای مسلمانان، او ابن امیه، سردمدار کفر است». مسلمانان به سوی او حمله کردند و وی و پسرش را کشتند. امیه پیش از کشته شدن به من گفت: «او ضربه‌های سختی بر ما وارد کرد». سپس پرسید: «آن مرد کوتاه قد که دستمال سرخی بر پیشانی بسته بود و در سپاه شما می‌جنگید که بود؟» گفتم: «او مردی از انصار به نام سماک بن خرشه (ابودجانه) است». امیه گفت: «ما بر اثر ضربه‌های این مرد نیز در برابر شما چون حیوانات سربریده سرکوب شدیم».

۲.۵ - شجاعت در احد

برخی مفسران، نزول آیه ۱۵۲ تا ۱۵۵ سوره آل عمران
را درباره دلاوری‌های امیرالمومنین علی (علیه‌السّلام) و ابودجانه در نبرد احد دانسته‌اند.
«و لقد صدقکم الله وعده اذ تحسونهم باذنه حتی اذا فشلتم و تنازعتم فی الامر و عصیتم من بعد ما اراکم ما تحبون منکم من یرید الدنیا و منکم من یرید الآخرة ثم صرفکم عنهم لیبتلیکم و لقد عفا عنکم و الله ذو فضل علی المؤمنین؛ و به یقین خداوند (در جنگ احد) وعده خود را برای شما تحقق بخشید آن گاه که آنان را به فرمان او قلع و قمع می‌کردید تا وقتی که سست شدید و در کاری که برای شما دستور بود یعنی حفظ موضع شبیخون دشمن اختلاف نمودید، و پس از آنکه آنچه را دوست داشتید (غلبه بر دشمن) به شما نشان داد نافرمانی کردید، برخی از شما دنیا را می‌خواست (غنائم جنگی را) و برخی از شما آخرت را می‌طلبید، سپس شما را از (غلبه بر) آنها بازگرداند تا شما را بیازماید، و البته از شما درگذشت، و خدا دارای فضلی (بزرگ) بر مؤمنان است.»
«اذ تصعدون و لا تلوون علی احد و الرسول یدعوکم فی اخراکم فاثابکم غما بغم لکیلا تحزنوا علی ما فاتکم و لا ما اصابکم و الله خبیر بما تعملون؛ آن گاه که به دوردست‌ها می‌گریختید و به کسی توجه نمی‌کردید و رسول خدا شما را در آخر سپاهتان فرا می‌خواند، پس (خداوند) شما را اندوهی روی اندوهی جزا داد (اندوه مخالفت امر و شکست در جنگ) تا (ایمانتان قوی شود و) هیچگاه به آنچه از دستتان رفته و به آنچه (از مصائب و ضرر) به شما رسیده غمگین نشوید، و خدا به آنچه می‌کنید آگاه است.»
«ثم انزل علیکم من بعد الغم امنة نعاسا یغشی طائفة منکم و طائفة قد اهمتهم انفسهم یظنون بالله غیر الحق ظن الجاهلیة یقولون هل لنا من الامر من شی ء قل ان الامر کله لله یخفون فی انفسهم ما لا یبدون لک یقولون لو کان لنا من الامر شی ء ما قتلنا هاهنا قل لو کنتم فی بیوتکم لبرز الذین کتب علیهم القتل الی مضاجعهم و لیبتلی الله ما فی صدورکم و لیمحص ما فی قلوبکم و الله علیم بذات الصدور؛ آن گاه پس از اندوه، آرامشی به صورت خوابی سبک بر شما فرود آورد که گروهی از شما را فرا می‌گرفت، و گروهی همتشان جان خودشان بود، درباره خدا گمان ناحق، گمان دوران جاهلیت می‌بردند، (در ظاهر به تو) می‌گفتند: آیا از این امر (پیروزی) چیزی برای ما هست؟ بگو: مسلما کارها یکسره مربوط به خداست. آنان در دل هایشان چیزی را پنهان می‌کنند که برای تو آشکار نمی‌سازند، (در دل یا میان خودشان) می‌گویند: اگر (وعده‌ها راست بود و) برای ما از این امر (پیروزی) چیزی بود ما در اینجا کشته نمی‌شدیم! بگو: اگر شما در میان خانه‌های خود هم بودید بی تردید کسانی که کشته شدن بر آنها (در لوح محفوظ) نوشته و مقرر شده بود به سوی خوابگاه‌های خود (در معرکه جنگ) بیرون می‌آمدند (تا تقدیر خدا تحقق یابد) و تا خدا آنچه را در سینه‌های شماست (نیت‌های شما را) بیازماید و آنچه را در دل‌های شماست (ایمان شما را) خالص گرداند، و خدا به آنچه در سینه هاست (به نیت‌های شما) داناست.»
«ان الذین تولوا منکم یوم التقی الجمعان انما استزلهم الشیطان ببعض ما کسبوا و لقد عفا الله عنهم ان الله غفور حلیم؛ البته کسانی از شما که در (جنگ احد) روزی که دو گروه با هم برخورد کردند به دشمن پشت کردند جز این نیست که شیطان آنها را به سبب برخی از گناهانی که کسب کرده بودند بلغزانید، و البته خداوند از آنها درگذشت، که خداوند بسیار آمرزنده و بردبار است.»


۱. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۴۱۹.    
۲. ابن حزم، علی بن احمد، جمهره انساب العرب، ص۳۶۶.    
۳. ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۲، ص۶۵۱.    
۴. ابن الاثیر، ابو الحسن، اسد الغابه، ج۵، ص۱۸۴.    
۵. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۳، ص۳۸۸.    
۶. حموی، یاقوت بن عبد الله، معجم البلدان، ج۱، ص۴۴۲.    
۷. سمهودی‌، علی ‌بن‌ عبد الله، وفاء الوفاء باخبار دار المصطفی، ج۱، ص۱۶۵.    
۸. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۴۶۱.    
۹. شمس الدین ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۱۴۷.    
۱۰. ابوسعید خرگوشی، نجم الدین محمود راوندی، شرف النبی، ص۴۲۰.
۱۱. ابو بکر بیهقی، احمدبن حسین، دلائل النبوه، ج۲، ص۵۰۴.    
۱۲. ابن الاثیر، ابو الحسن، اسد الغابه، ج۵، ص۱۸۴.    
۱۳. شمس الدین ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۲۴۳.    
۱۴. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۱۷.    
۱۵. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۳، ص۴۲۰.    
۱۶. صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، ج۱۴، ص۳۵.    
۱۷. ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۲، ص۴۷۷.    
۱۸. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۱۵۹.    
۱۹. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۴۲۰.    
۲۰. ابن الاثیر، ابو الحسن، اسد الغابه، ج۲، ص۳۵۲.    
۲۱. ابن الاثیر، ابو الحسن، اسد الغابه، ج۵، ص۱۸۴.    
۲۲. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۰.    
۲۳. ابو بکر بیهقی، احمدبن حسین، دلائل النبوه، ج۳، ص۲۳۲.    
۲۴. مسلم بن حجاج، صحیح مسلم، ج۷، ص۱۵.    
۲۵. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۱۷.    
۲۶. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۷، ص۱۰۰.    
۲۷. ابو بکر بیهقی، احمدبن حسین، دلائل النبوه، ج۴، ص۲۲۵.    
۲۸. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۲، ص۶۸.    
۲۹. ابن سید الناس، محمد بن محمد، عیون الاثر، ج۲، ص۱۶.    
۳۰. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۱۷-۱۹.    
۳۱. ابو القاسم الطبرانی، سلیمان بن احمد، المعجم الکبیر، ج۱۹، ص۹.    
۳۲. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۴۲۰.    
۳۳. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۲، ص۶۶-۶۷.    
۳۴. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۷۳، ص۳۰۲.    
۳۵. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۲، ص۶۹.    
۳۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۱۹۵.    
۳۷. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۱۹.    
۳۸. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۴۲۰.    
۳۹. ابو بکر بیهقی، احمدبن حسین، دلائل النبوه، ج۷، ص۱۱۸.    
۴۰. ابن‌جوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج۴، ص۹۱.    
۴۱. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۲، ص۸۲.    
۴۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۱۹۸.    
۴۳. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۳۰۷.
۴۴. ابن اثیر، ابو الحسن علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۵۵.    
۴۵. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۲۴۶.
۴۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۲۰.    
۴۷. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۳۷۲.
۴۸. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۳۷۲.
۴۹. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۱، ص۹۳.    
۵۰. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۱، ص۳۷۹.
۵۱. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ج۱، ص۲۱.    
۵۲. شیخ طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القران، ج۹، ص۵۶۵.    
۵۳. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۶۵۴.
۵۴. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۶۶۷.
۵۵. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۴، ص۲۲۵-۲۲۶.    
۵۶. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۲، ص۷۱۰.
۵۷. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۴، ص۹۰۲.
۵۸. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج، صج۲۱، ص۲۶۱.    
۵۹. واقدی، محمد بن عمر، المغازی، ج۳، ص۹۹۶.
۶۰. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۲، ص۵۱.    
۶۱. ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۲، ص۶۵۱.    
۶۲. ابن الاثیر، ابو الحسن، اسد الغابه، ج۲، ص۳۵۳.    
۶۳. شمس الدین ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۷۰.    
۶۴. شمس الدین ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۷۰-۷۱.    
۶۵. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۴۲۰.    
۶۶. یعقوبی، احمدبن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۳۰.    
۶۷. ابن الاثیر، ابو الحسن، اسد الغابه، ج۵، ص۱۸۴.    
۶۸. ابن هشام، عبدالملک بن هشام، السیره النبویه، ج۲، ص۶۰۱.    
۶۹. شمس شامی، محمد بن یوسف، سبل الهدی والرشاد، ج۸، ص۴۵۰.    
۷۰. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۹۱، ص۲۲۰.    
۷۱. ابو بکر بیهقی، احمدبن حسین، دلائل النبوه، ج۷، ص۱۱۹.    
۷۲. ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۲، ص۶۵۲.    
۷۳. ابن الاثیر، ابو الحسن، اسد الغابه، ج۲، ص۳۵۳.    
۷۴. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۶، ص۳۷۱.    
۷۵. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۴۱۹.    
۷۶. امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۷، ص۳۱۸.    
۷۷. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۴۲۰.    
۷۸. شمس الدین ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج۳، ص۷۰.    
۷۹. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۴۲۰.    
۸۰. شمس الدین ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۲۴۴.    
۸۱. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات الکبری، ج۳، ص۴۲۰.    
۸۲. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۷، ص۱۳۷.    
۸۳. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۱۴۶-۱۴۷.    
۸۴. ابن عبد البر، یوسف‌ بن‌ عبد الله، الاستیعاب فی معرفه الاصحاب، ج۲، ص۶۵۲.    
۸۵. ابن اثیر، ابو الحسن علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۳۶۶.    
۸۶. ابن‌کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۶، ص۳۷۱.    
۸۷. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۳، ص۱۴۶.    
۸۸. امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۷، ص۳۱۹.    
۸۹. ابن الاثیر، ابو الحسن، اسد الغابه، ج۲، ص۳۵۳.    
۹۰. نمل/سوره۲۷، آیه۸۳.    
۹۱. قمی، شیخ عباس، سفینه البحار، ج۳، ص۲۴.    
۹۲. شیخ مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۳۸۶.    
۹۳. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، ج۲، ص۲۹۲.    
۹۴. امین عاملی، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۷، ص۳۱۹.    
۹۵. حشر/سوره۵۹، آیه۸.    
۹۶. ابن هشام، عبد الملک، السیره النبویه، ج۲، ص۱۹۲.    
۹۷. علامه طباطبائی، سید محمد حسین، ترجمه تفسیر المیزان،ج۱۹، ص۳۵۵.    
۹۸. قمر/سوره۵۴، آیه۵۴.    
۹۹. قمر/سوره۵۴، آیه۵۵.    
۱۰۰. سیوطی، عبدالرحمن بن ابی‌بکر، الدر المنثور فی التفسیر بالماثور، ج۷، ص۶۸۸.    
۱۰۱. مائده/سوره۵، آیه۹۰.    
۱۰۲. بحرانی، هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۳۶۰.    
۱۰۳. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۳۶، ص۲۴.    
۱۰۴. صف/سوره۶۱، آیه۴.    
۱۰۵. بحرانی، هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۵، ص۳۶۳.    
۱۰۶. ابن الاثیر، ابو الحسن، اسد الغابه، ج۲، ص۲۵۳.    
۱۰۷. ابوحامد عبدالحمید، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۱۳۶.    
۱۰۸. آل عمران/سوره۳، آیه۱۵۲.    
۱۰۹. آل عمران/سوره۳، آیه۱۵۳.    
۱۱۰. آل عمران/سوره۳، آیه۱۵۴.    
۱۱۱. آل عمران/سوره۳، آیه۱۵۵.    
۱۱۲. بحرانی، هاشم بن سلیمان، البرهان فی تفسیر القرآن، ج۱، ص۶۸۳.    
۱۱۳. آل عمران/سوره۳، آیه۱۵۲.    
۱۱۴. آل عمران/سوره۳، آیه۱۵۳.    
۱۱۵. آل عمران/سوره۳، آیه۱۵۴.    
۱۱۶. آل عمران/سوره۳، آیه۱۵۵.    
۱۱۷. طبرسی، فضل بن حسن، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۲۳۱.    
۱۱۸. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج۲۰، ص۷۰.    
۱۱۹. طبرسی، فضل بن حسن، ترجمه تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۲۷۷.    



فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «ابودجانه انصاری»، بازنویسی توسط گروه پژوهشی ویکی فقه.    



جعبه ابزار