• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ابوطالب بن عبدالمطلب1

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ابوطالب بن عبدالمطلب عمو و حامی پیامبر (صلی الله علیه و اله) که قبرستانی در مکه به نام اوست.



عبدمناف بن عبدالمطلب بن هاشم
[۴] تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۱.
که برخی او را عمران نامیده‌اند،
[۵] عمدة الطالب، ابن عنبه، ص۲۰.
بیشتر با کنیه‌اش ابوطالب مشهور است.
[۶] عمدة الطالب، ابن عنبه، ص۲۰.
او ۸۰ و اندی سال پیش از هجرت زاده شد.
[۸] الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۲۵.
[۹] انساب الاشراف، البلاذری، ج۲، ص۲۸۹.
پدرش عبدالمطلب بزرگ مکه و رئیس قریش بود.
[۱۰] السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۱۴۲.
ابوطالب و عبدالله پدر رسول خدا (صلی الله علیه و اله) از یک مادر زاده شدند و مادر هر دو فاطمه بنت عمرو بن عائذ بن عمران از قبیله مخزوم بود.
[۱۲] انساب الاشراف، البلاذری، ج۲، ص۲۸۸.


۱.۱ - سرور قریش

بر پایه حدیثی از علی علیه‌السّلام ، ابوطالب در عین تهیدستی سرور قریش بود و پیش از او هرگز تهیدستی بر قریش ریاست نکرده بود.
[۱۳] تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۴.
بزرگ منشی وی در میان قریش زبانزد بود. به دلیل درایت و نفوذ کلامش در میان قریش، تیره‌های مختلف هنگام ستیز او را داور قرار می‌دادند. از وی به عنوان بانی سنت سوگند در شهادت برای اولیای دم (قسامه) یاد کرده‌اند؛
[۱۴] سنن النسائی، النسائی، ج۸، ص۳-۵.
سنتی که در اسلام نیز ادامه یافت.او در سخاوت زبانزد بود و هنگام اطعام او کسی دیگر اطعام نمی‌کرد.
[۱۷] انساب الاشراف، البلاذری، ج۲، ص۲۸۸.
وی شاعری توانا و برجسته بود.اشعارش که در مجموعه‌ای گردآوری شده، در سده‌های نخستین اسلامی مورد توجه و استناد شاعران و ادیبان معروف بوده است؛
[۲۰] البیان و التبیین، الجاحظ، ج۳، ص۳۰.
به ویژه قصیدة لامیه او که شهرت بسیار یافت.

۱.۲ - فرزندان ابوطالب

ابوطالب چهار پسر و سه دختر داشت. پسران او طالب، عقیل، جعفر و علی علیه‌السّلام هر یک ۱۰ سال با هم اختلاف سن داشتند.
[۲۴] مقاتل الطالبیین، ابوالفرج الاصفهانی، ص۳.
برخی گفته‌اند که عقیل چهار سال از جعفر و او نه سال از علی علیه‌السّلام بزرگ تر بود.
[۲۵] انساب الاشراف، البلاذری، ج۲، ص۲۹۶.
دخترانش‌ام هانی (فاخته،
[۲۶] الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۲۲.
جمانه، و ریطه (ام طالب
[۲۸] الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۲۲.
نام داشتند. همه فرزندان ابوطالب از فاطمه بنت اسد بن هاشم بودند.
[۳۰] الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۲۱-۱۲۲.
[۳۲] انساب الاشراف، البلاذری، ج۲، ص۲۹۵.
[۳۳] تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۴.
آورده‌اند که از زنی دیگر بنام عله نیز پسری به نام طلیق داشت.
[۳۴] الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۲۲.
[۳۵] الطبقات، ابن سعد، ج۸، ص۴۸.



ابوطالب پس از مرگ پدرش عبدالمطلب سرپرستی محمد (صلی الله علیه و اله) را هشت سال بیش نداشت، به توصیه پدرش عهده دار شد.
[۳۶] تاریخ طبری، ج۲، ص۱۸.
برخی گفته‌اند: عبدالمطلب سرپرستی محمد (صلی الله علیه و اله) را به فرزند بزرگش زبیر وانهاد و پس از درگذشت او ابوطالب عهده دار این مهم شد.ولی زبیر در حلف الفضول حضور داشته و محمد (صلی الله علیه و اله) در این زمان حدود ۲۰ سال داشت. بر پایه این گزارش، درگذشت زبیر در کودکی رسول خدا (صلی الله علیه و اله) درست به نظر نمی‌آید.از این رو، همان گونه که گزارش‌ها هم تایید می‌کنند، از ابتدا عبدالمطلب سرپرستی محمد (صلی الله علیه و اله) را بر دوش ابوطالب نهاد.
[۴۰] تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۳.

ابوطالب در مقام سرپرست محمد (صلی الله علیه و اله) توجهی ویژه به وی داشت و بیش از فرزندانش به او محبت و نیکی می‌ورزید. بهترین غذا را برای وی فراهم می‌ساخت و بسترش را در کنار بستر خود قرار می‌داد و می‌کوشید همواره او را همراه خود داشته باشد.در سفرهای تجاری نیز او را با خود می‌برد. ملاقات بحیرای راهب با محمد (صلی الله علیه و اله) و توصیه راهب به ابوطالب درباره وی، در یکی از همین سفرها گزارش شده است.
[۴۲] الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۲۰-۱۲۱.
[۴۳] انساب الاشراف، البلاذری، ج۱، ص۱۰۶.


۲.۱ - خطبه عقد

ابوطالب همکاری تجاری با خدیجه را به محمد جوان توصیه کرد
[۴۵] انساب الاشراف، البلاذری، ج۱، ص۱۰۶.
و سپس از سوی وی به خواستگاری خدیجه رفت.
[۴۶] انساب الاشراف، البلاذری، ج۱، ص۱۰۷.
[۴۷] تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰.
برخی گفته‌اند که خطبه عقد را نیز او خواند.
[۴۸] تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۳۴۱.
پس از این ازدواج، توانایی مالی محمد (صلی الله علیه و اله) بیشتر شد و به پیشنهاد ایشان، در ایام تنگدستی ابوطالب، عمویش عباس سرپرستی جعفر را عهده دار گشت و خود ایشان نیز علی علیه‌السّلام کوچک‌ترین فرزند ابوطالب را به خانه برد و به تربیت او همت گماشت.
[۵۱] تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷-۵۸.



بر پایه گزارش‌های تاریخی، ابوطالب نخستین بار هنگامی از دعوت برادرزاده اش محمد (صلی الله علیه و اله) آگاه شد که او را همراه فرزندش علی علیه‌السّلام در حال نماز دید و از این مراسم پرسید. گزارش شده است که پیامبر (صلی الله علیه و اله) پس از تبیین اسلام برای ابوطالب، از او برای گرویدن به دین تازه دعوت کرد. وی پاسخ مثبت نداد؛ ولی نکوشید محمد (صلی الله علیه و اله) را از ادامه دعوتش بازدارد. بر پایه برخی گزارش‌ها، علی علیه‌السّلام برای گرویدن به اسلام از پدرش بیم داشت؛
[۵۳] انساب الاشراف، البلاذری، ج۱، ص۱۲۶.
[۵۴] تاریخ طبری، ج۲، ص۵۸.
ولی ابوطالب او را از دین جدید بازنداشت و به پسرش گفت: از دین پسرعمویت رویگردان نباش؛ او تو را جز به خیر نمی‌خواند.
[۵۶] انساب الاشراف، البلاذری، ج۱، ص۱۲۶.
[۵۷] تاریخ طبری، ج۲، ص۵۸.


۳.۱ - دعوت آشکار

گویا فشار قریش بر ابوطالب هنگامی افزایش یافت که پس از سه سال فراخوان مخفیانه به تدریج دعوت اسلام آشکار شد.
[۵۸] انساب الاشراف، البلاذری، ج۱، ص۱۳۱.
او بزرگ بنی هاشم بود و محمد (صلی الله علیه و اله) نیز از این بطن قریش برخاسته بود و اکنون آنچه را نیاکان آنان می‌پرستیدند، نفی می‌کرد. از این رو، ابوطالب دو مسئولیت مهم را مقام عهده دار بود: هم باید جایگاه اجتماعی بنی هاشم را در میان قریش محافظت می‌کرد و هم موجبات همدلی بنی هاشم را فراهم می‌آورد. پیگیری هوشمندانه این دو هدف، به دعوت محمد (صلی الله علیه و اله) بسیار کمک می‌کرد و سران قریش را در حالت انفعال قرار می‌داد.

۳.۲ - تضعیف جایگاه ابوطالب

از این رو، قریش می‌کوشید بدون رویارویی مستقیم با مجموعه بنی هاشم، با حمایت عناصر مخالف با رسالت جدید، در صدد تضعیف جایگاه ابوطالب برآید. بدین سبب در یوم الانذار که دعوت شدگان بیشتر از بنی هاشم بودند، برخی از اعضای برجسته هاشمی مانند ابولهب وی را شماتت کردند. آن گاه که در همین جلسه رسول خدا (صلی الله علیه و اله) علی علیه‌السّلام را برادر، وصی و خلیفه خود خواند، گروهی با تمسخر به ابوطالب گفتند: به تو فرمان داد که از فرزندت اطاعت کنی!
[۵۹] تاریخ طبری، ج۲، ص۶۳.

با آشکار تر شدن دعوت محمد (صلی الله علیه و اله) سختگیری‌ها بر ابوطالب گسترش یافت. گزارش‌های تاریخی گواهند که سه بار بزرگان قریش نزد او آمدند و از وی خواستند تا مانع دعوت محمد (صلی الله علیه و اله) شود. مطالعه و بررسی این سه مرحله به روشنی نحوه رفتار ابوطالب را با قریش و محمد (صلی الله علیه و اله) نشان می‌دهد. در دیدار نخست، او با موضع نگرفتن در برابر بزرگان قریش، در گفتاری مسالمت جویانه کوشید آنان را مجاب سازد.
در دیدار دوم، قریش خواهان تسلیم کردن محمد (صلی الله علیه و اله) بودند و او که بیشتر زیر فشار قرار گرفته بود، کوشید پیامبر (صلی الله علیه و اله) را از خطرهای دعوتش آگاه کند؛ اما آن گاه که با اصرار او روبه رو شد، گفت: هر چه می‌پسندی، انجام ده. به خدا سوگند ! تو را تسلیم نخواهم کرد.
[۶۱] تاریخ طبری، ج۲، ص۶۵-۶۷.


۳.۳ - تهدید بزرگان قریش

بزرگان مشرکان قریش به ابوطالب پیشنهاد کردند تا محمد (صلی الله علیه و اله) را با عمارة بن ولید مخزومی که جوانی زیبا و باذکاوت بود، مبادله کند.
[۶۲] انساب الاشراف، البلاذری، ج۲، ص۲۹۰-۲۹۱.
[۶۳] تاریخ طبری، ج۲، ص۶۷.
وی در برابر این پیشنهاد، سخت برآشفت و مطعم بن عدی را که کاملا از این پیشنهاد حمایت می‌کرد، با سرودن شعری مؤاخذهو بر پایه گزارشی، به قتل تهدید کرد.
[۶۶] تاریخ طبری، ج۲، ص۶۷.

رویکرد ابوطالب در برابر سران مشرک قریش، با حمایت کامل بنی هاشم جز ابولهب و نیز بنی مطلب (برادر هاشم) از پیامبر (صلی الله علیه و اله) همراه شد. وی آنان را به سبب حمایت از رسول خدا (صلی الله علیه و اله) ستود. سروده‌هایی از او در حمایت از پیامبر (صلی الله علیه و اله) روایت شده است.او برادرش حمزه را به اسلام تشویق و پس از گرویدنش به اسلام تمجیدش کرد.
[۶۹] ایمان ابی طالب، موسوی، ص۳۱۳.
در سال پنجم بعثت ، همو نجاشی پادشاه حبشه را به سبب پذیرش مسلمانان ستودو در سال هفتم آن گاه که از تصمیم قریش برای قتل محمد (صلی الله علیه و اله) آگاه شد، شعری بدین مضمون سرود: به خدا سوگند! قریش نمی‌تواند به تو دست یابد، مگر این که من در خاک خفته باشم.
[۷۱] تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۱.


۳.۴ - شعب ابی طالب

پس از این رویکرد، سران قریش در پی بستن پیمانی بر آمدند تا از هرگونه رابطه اجتماعی و اقتصادی با بنی هاشم و بنی مطلب و عموم مسلمانان پرهیز کنند. از این رو، از ابتدای سال هفتم بعثت، اینان به اجبار در منطقه‌ای که بعدها « شعب ابی طالب » خوانده شد، در حال تحریم اقتصادی و اجتماعی مسکن گزیدند.
[۷۲] الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۲۰۸-۲۰۹.
ابوطالب از کسانی بود که در شعب دارایی خود را انفاق کردند.
[۷۳] تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۳۱.

پس از آگاهی وحیانی پیامبر (صلی الله علیه و اله) از معدوم شدن آن عهدنامه، ابوطالب این خبر را به مشرکان قریش رساند و وعده داد که اگر محمد (صلی الله علیه و اله) راست نگفته باشد، او را به قریش تحویل دهد. قریش پذیرفت و با مشاهده صحت این خبر غیبی، عهدنامه نقض شد و بنی هاشم و مسلمانان در سال دهم بعثت از محاصره بیرون رفتند.
[۷۴] الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۲۰۹-۲۱۰.
[۷۵] تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۱-۳۲.
اعتماد به نفس ابوطالب در بیان این سخن میان مشرکان قریش، نشان دهنده اعتقاد راسخ وی به گفته‌های پیامبر (صلی الله علیه و اله) است. او در شعری پس از این ماجرا رسول خدا (صلی الله علیه و اله) را ستوده است.
[۷۶] انساب الاشراف، البلاذری، ج۲، ص۲۹۱-۲۹۲.


۳.۵ - عام الحزن

ابوطالب در ماه ذی قعده یا نیمه ماه شوال سال دهم بعثت، در ۸۶ سالگی و بر پایه گزارشی، ۹۰ سالگی وفات یافت
[۷۷] الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۲۵.
[۷۸] تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۵.
و مانند پدرش عبدالمطلب
[۷۹] الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۱۹.
در منطقه حجون مکه به خاک سپرده شد.
[۸۰] انساب الاشراف، البلاذری، ج۲، ص۲۸۹.
(تصویر شماره ۸) پیامبر آن سال را که با رحلت ابوطالب و همسرش خدیجه همراه بود، «عام الحزن» نامید.
[۸۱] امتاع الاسماع، المقریزی، ج۱، ص۴۵.
بدین ترتیب، پیامبر (صلی الله علیه و اله) بزرگ‌ترین پشتیبان خود را از دست داد. با رحلت او فشارها بر مسلمانان سخت افزایش یافت.
[۸۳] تاریخ طبری، ج۲، ص۶۸-۶۹.
امروزه قبرستانی که وی را در آن به خاک سپردند. نزد ایرانیان به «قبرستان ابوطالب» مشهور است.


دانشوران شیعه و گروهی از نام آوران اهل سنت با توجه به روایت‌های اهل بیت: و نیز قراین و شواهدی، از ایمان ابوطالب به اسلام سخن گفته‌اند؛
[۸۶] ایمان ابی طالب، موسوی، ص۶۴-۱۴۳.
همچون: ادای شهادتین به صورت آهسته، غسل وی به فرمان پیامبر (صلی الله علیه و اله) همراه وعده استغفار ، باقی بودن همسر مسلمانش فاطمه بنت اسد در پیوند همسری او، تقیه وی و مضمون برخی سروده هایش. اما منکران ایمان ابوطالب، بیشتر از ادعای ادا نکردن شهادتین و نزول برخی از آیات در شان وی که از کفر او حکایت دارند، سخن به میان می‌آورند.

۴.۱ - شان نزول چند آیه

برخی مفسران شان نزول چند آیه را به ابوطالب نسبت داده‌اند؛ از جمله آیه ۲۶ سوره انعام : {وهم ینهون عنه ویناون عنه وان یهلکون الا انفسهم وما یشعرون}. مفسران با توجه به مرجع ضمیر در دو کلمه {عنه} برای آن چند شان نزول یاد کرده‌اند. برخی مرجع هر دو ضمیر را قرآن می‌دانند.
[۹۰] جامع البیان، الطبری، ج۷، ص۱۱۰.
[۹۱] الدر المنثور، السیوطی، ج۳، ص۹.
[۹۲] روح البیان، بروسوی، ج۳، ص۲۰.
طبق این گزارش، مشرکان مردم را از شنیدن قرآن نهی می‌کردند و خود نیز از شنیدن آن دوری می‌جستند. گزارش‌های دیگر مرجع هر دو ضمیر را پیامبر (صلی الله علیه و اله) می‌دانند؛ یعنی اینان مردم را از پیروی رسول خدا (صلی الله علیه و اله) بازداشته، خود نیز چنین می‌کردند.
[۹۳] جامع البیان، الطبری، ج۷، ص۱۱۰.
دسته‌ای دیگر از روایت‌ها، دو ضمیر را به پیامبر (صلی الله علیه و اله) بازمی گردانند؛
یعنی آنان از آزار پیامبر (صلی الله علیه و اله) نهی می‌کردند، در حالی که خود ایمان نمی‌آوردند.مفسران اهل سنت در مقام گزینش حت این سه دسته روایت، گزارشی را برگزیده‌اند که مرجع ضمیر را مشرکان قریش می‌داند. برخی این را سخن جمهور مفسران دانسته
[۹۵] البحر المحیط، ابوحیان الاندلسی، ج۴، ص۴۷۲.
و انتساب این شان نزول را به ابوطالب ضعیف پنداشته‌اند.
[۹۶] جامع البیان، الطبری، ج۷، ص۱۱۰.
[۹۷] البحر المحیط، ابوحیان الاندلسی، ج۴، ص۴۷۲.
افزون بر این، سوره انعام یکجا بر پیامبر (صلی الله علیه و اله) نازل شده و آیات آن شان نزول جداگانه ندارند.

۴.۱.۱ - شان نزول آیه ۱۱۳ سوره توبه

درباره شان نزول آیه ۱۱۳ سوره توبه : {ما کان للنبی والذین آمنوا ان یستغفروا للمشرکین ولو کانوا اولی قربی من بعد ما تبین لهم انهم اصحاب الجحیم}؛ «برای پیامبر و کسانی که ایمان آورده‌اند، سزاوار نیست که برای مشرکان، پس از آن که جهنمی بودن آنان روشن شد، آمرزش بخواهند؛ هر چند از خویشاوندان باشند.» نزد مفسران سه دسته گزارشی یافت می‌شود. پاره‌ای نزول آن را درباره مسلمانانی می‌دانند که برای پدران مشرک خود استغفار می‌کردند و دلیل آن را پیروی از استغفار ابراهیم علیه‌السّلام برای پدرش می‌دانستند. برخی نزول آن را درباره زیارت قبر آمنه مادر پیامبر (صلی الله علیه و اله) از جانب ایشان دانسته‌اند که بدین ترتیب، از این کار بازداشته شد. دسته‌ای از مفسران گفته‌اند که این آیه درباره ابوطالب نازل شده است و بدین سان، پیامبر (صلی الله علیه و اله) هنگام احتضار ابوطالب، از استغفار برای وی نهی شد. پیداست که این شان نزول درست نیست؛ چرا که این سوره از آخرین سوره‌های نازل شده بر پیامبر (صلی الله علیه و اله) در مدینه بود
[۱۰۴] الدر المنثور، السیوطی، ج۳، ص۲۸۲-۲۸۳.
و ابوطالب پیش از هجرت درگذشت!

۴.۱.۲ - شان ابوطالب

طبری با دو گزارش از ابوهریره و سعید بن مسیب نقل می‌کند که آیه ۵۶ سوره قصص: {انک لا تهدی من احببت ولکن الله یهدی من یشاء وهو اعلم بالمهتدین}؛ «در حقیقت تو هر کس را که دوست داری، نمی‌توانی راهنمایی کنی؛ خداست که هر که را بخواهد، راهنمایی می‌کند و او به راه یافتگان داناتر است.» در شان ابوطالب نازل شد. هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و اله) از او خواست تا شهادتین بگوید، سخن نهایی او این بود که بر دین عبدالمطلب خواهد ماند. سپس رسول خدا (صلی الله علیه و اله) فرمود: تا هنگامی که از جانب خدا نهی نشده‌ام، برای تو استغفار خواهم کرد. آن گاه آن آیه نازل شد.
[۱۰۶] جامع البیان، الطبری، ج۲۰، ص۵۸-۵۹.

برخی گفته‌اند که به اجماع مفسران، این آیه درباره ابوطالب نازل شده است. مسلم و بخاری نیز در صحیحین این روایت را نقل کرده‌اند. برخی مفسران افزون بر این شان نزول گفته‌اند که این آیه درباره فرستاده قیصر روم و علاقه پیامبر (صلی الله علیه و اله) به مسلمان شدن او نازل شده است.
[۱۰۸] تفسیر قرطبی، ج۱۴، ص۲۹۹.
برخی شان نزول این آیه را پس از هجرت و در یکی از غزوه‌های رسول خدا (صلی الله علیه و اله) دانسته‌اند.
[۱۱۰] ایمان ابی طالب، موسوی، ص۱۵۴-۱۵۶.
بعضی از ظاهر این آیه نتیجه گرفته‌اند که ابوطالب کافر درگذشت.ابوالفتوح رازی این دیدگاه را نقد کرده و آورده است که نزول این آیه درباره ابوطالب نه تنها بر کفر او دلالت ندارد، بلکه مؤید ایمان اوست؛ چرا که هدایت کردنش را نفی نمی‌کند، بلکه این گونه هدایت را ویژه خدا می‌داند. رازی با توجه به کلمه «احببت» از محبت پیامبر (صلی الله علیه و اله) به ابوطالب سخن گفته و با ذکر آیات ۲۲ سوره مجادله و ۲۳ سوره توبه تصریح می‌کند که پیامبر (صلی الله علیه و اله) به کافری که بر کفر خود اصرار دارد، محبت نمی‌ورزد.
[۱۱۴] روض الجنان، ابوالفتوح رازی، ج۱۵، ص۱۴۸.
نیز به اذعان فخر رازی، ظاهر این آیه بر کفر ابوطالب دلالت ندارد.بنا بر این، ادعای کفر او به هیچ روی درست نیست و قراین تاریخی و نیز اختلاف شان نزول آیات مربوط، گویای خلاف آن است.

۴.۲ - ایمان ابوطالب از منظر تاریخ سیاسی

گویا مسئله ایمان ابوطالب از منظر تاریخ سیاسی، پیوندی روشن با جایگاه سیاسی فرزندش علی علیه‌السّلام در اسلام و رخدادهای پس از خلافتش در دو دوره بنی امیه و بنی عباس دارد. این که ابوسفیان و بزرگان بنی امیه در روز فتح مکه ایمان آورده بودند و نیز عباس، نیای عباسیان، بسیار دیر ایمان آورد، در جامعه‌ای که فخرفروشی به نیاکان جایگاهی مهم داشت، نقطه ضعفی در برابر علی علیه‌السّلام و آل ابی طالب به شمار می‌رفت؛ به ویژه برای کسانی که دعوی خلافت و حکمرانی مسلمانان را داشتند. از این رو، در این دوره که هنگامه تدوین و نگارش حدیث در عرصه‌های گوناگون تاریخی و تفسیری است، فضای مناسبی برای تردید در ایمان ابوطالب و حتی نفی ایمان او پدید آمد.

۴.۳ - خدمات ابوطالب

دانشوران شیعه توجهی ویژه به موضوع ایمان ابوطالب داشته‌اند. نخستین گردآورندگان جوامع حدیثی شیعه مانند کلینی در کافی، با نقل گزارش‌هایی از خدمات ابوطالب به اسلامسخن گفته‌اند. نجاشی تا اواسط سده پنجم ق. حدود ۱۰ نگاشته را در میان دانشوران شیعه درباره ابوطالب ثبت کرده است. مهم‌ترین مؤلفان در این زمینه از این قرارند: احمد بن محمد بن عمار کوفی (م. ۳۴۶ق.) ، ابن طرخان جرجرائی، سهل بن احمد دیباجی (م. ۳۸۰ق.) ، علی بن بلال مهلبی ازدی، حسین بن عبیدالله (ابوعبدالله غضائری) (م. ۴۱۱ق.) و شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان (م. ۴۱۳ق.) . از نوشته‌های این شش تن، کتاب ایمان ابی طالب شیخ مفید در دسترس است.
در سده‌های بعد نیز نگاشته‌هایی درباره ایمان ابوطالب سامان یافت؛ همچون: منی الطالب فی ایمان ابی طالب تالیف محمد بن احمد بن حسین خزاعی نیشابوری (م. سده پنجم)،
[۱۲۷] الفهرست، منتجب الدین بن بابویه، ص۱۰۲.
الحجة علی الذاهب الی تکفیر ابی طالب نوشته فخار بن معد الموسوی (م. ۶۰۳ق.) و کتاب ایمان ابی طالب تالیف احمد بن موسی بن طاووس (م. ۶۷۳ق.). از سده دهم به بعد، نگاشته‌ها درباره ایمان ابوطالب در میان شیعه و سنی افزایش یافته است. از آن جمله می‌توان به این نمونه‌ها اشاره کرد: اسنی المطالب فی نجاة ابی طالب نوشته احمد بن زینی دحلان الشافعی، منیة الراغب فی ایمان ابی طالب نوشته محمد رضا طبسی، ابوطالب مؤمن قریش نوشته عبدالله الخنیزی. مقاله‌ای نیز در زمینه کتابشناسی ابوطالب انتشار یافته است.
[۱۳۱] آینه پژوهش، ش۲۱، ص۸۹-۹۶، «کتابشناسی حضرت ابوطالب».



میزبانی و پذیرایی از حاجیان ( سقایت و رفادت ) از مناصب عمده مکه بود که عاملی مؤثر در نفوذ اجتماعی و سیاسی قریش در حجاز شمرده می‌شد. قبایل و افراد متولی این امر، در میان قریش از جایگاهی والا برخوردار بودند. از این روی، خاندان‌های قریش برای تصدی آن به رقابت برمی خاستند. نمونه تاریخی آن، رقابت و قرعه کشی فرزندان عبدمناف برای عهده دار شدن این مقام است که در آن، قرعه به نام هاشم بن عبدمناف افتاد.
[۱۳۲] انساب الاشراف، البلاذری، ج۱، ص۶۴.
پس از هاشم، عبدالمطلب میزبانی حاجیان را بر عهده داشت تا آن گاه که وی هنگام مرگش در سال هشتم عام الفیل مقام سقایت (آبرسانی به حاجیان) مکه را به ابوطالب وانهاد.
[۱۳۴] تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۳.
گر چه همه قریش با توجه به جایگاه خود، در تامین مالی میزبانی از حاجیان و زائران خانه خدا سهیم می‌شدند،
[۱۳۵] انساب الاشراف، البلاذری، ج۱، ص۵۸.
مدیریت و برنامه ریزی وظیفه متولی این امر بود.

۵.۱ - عهده دار رفادت و سقایت

ابوطالب پس از مرگ برادر بزرگ ترش زبیر و آن گاه که وضع مالی مناسبی نداشت، سه سال عهده دار رفادت و سقایت شد. در سال نخست برای پذیرایی از زائران ۰۰۰/۱۰ درهم از برادرش عباس وام گرفت و انفاق کرد. در سال دوم ۱۵۰۰۰ درهم وام ستاند. اما پس از سال سوم توان اقتصادی ادامه این کار را نداشت. از این رو، آن را به برادرش عباس وانهاد
[۱۳۶] انساب الاشراف، البلاذری، ج۱، ص۶۴.
و او تا زمان مرگ عهده دار آن بود. با وجود این، نفوذ ابوطالب در میان قریش ادامه یافت و او بزرگ بنی هاشم و مورد احترام قریش بود.
[۱۳۷] تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۴.
نیز وی عهده دار تعمیر کعبه پس از سیل شد. او دستور داد تا از مال پاکیزه در بازسازی بنای کعبه استفاده کنند. در این هنگام، رسول خدا ۲۵ سال داشت و ستیز بر سر نصب حجرالاسود در همین ماجرا رخ داد.
[۱۳۸] تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹.



(۱) آینه پژوهش (مجله)، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
(۲) الاصابه، ابن حجر العسقلانی (م. ۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
(۳) اعیان الشیعه، سید محسن الامین (م. ۱۳۷۱ق.)، به کوشش حسن الامین، بیروت، دار التعارف.
(۴) امتاع الاسماع، المقریزی (م. ۸۴۵ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق.
(۵) انساب الاشراف، البلاذری، (م. ۲۷۹ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق.
(۶) ایمان ابی طالب، المفید (م. ۴۱۳ق.)، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق.
(۷) ایمان ابی طالب، فخار بن معد الموسوی (م. ۶۳۰ق.)، به کوشش بحر العلوم، قم، سیدالشهداء، ۱۴۱۰ق.
(۸) البحر المحیط، ابوحیان الاندلسی (م. ۷۵۴ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۲ق.
(۹) البیان و التبیین، الجاحظ (م. ۲۵۵ق.)، به کوشش عبدالسلام، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
(۱۰) تاریخ طبری (تاریخ الامم و الملوک)، الطبری (م. ۳۱۰ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۳ق.
(۱۱) تاریخ الیعقوبی، احمد بن یعقوب (م. ۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق.
(۱۲) التسهیل لعلوم التنزیل، محمد بن جزی الغرناطی (م. ۷۴۱ق.)، به کوشش خالدی، یبروت، دار الارقم، ۱۴۱۶ق.
(۱۳) تفسیر ابن ابی حاتم (تفسیر القرآن العظیم)، ابن ابی حاتم (م. ۳۲۷ق.)، به کوشش اسعد محمد، بیروت، المکتبة العصریه، ۱۴۱۹ق.
(۱۴) تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم)، ابن کثیر (م. ۷۷۴ق.)، به کوشش شمس الدین، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۹ق.
(۱۵) التفسیر الکبیر، الفخر الرازی (م. ۶۰۶ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۵ق.
(۱۶) تفسیر ثعلبی (الکشف و البیان)، الثعلبی (م. ۴۲۷ق.)، به کوشش ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق.
(۱۷) تفسیر قرطبی (الجامع لاحکام القرآن)، القرطبی (م. ۶۷۱ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
(۱۸) جامع البیان، الطبری (م. ۳۱۰ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۱۲ق.
(۱۹) الدر المنثور، السیوطی (م. ۹۱۱ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۶۵ق.
(۲۰) دلائل النبوه، البیهقی (م. ۴۵۸ق.)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق.
(۲۱) رجال النجاشی، النجاشی (م. ۴۵۰ق.)، به کوشش شبیری زنجانی، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۸ق.
(۲۲) روح البیان، بروسوی (م. ۱۱۳۷ق.)، بیروت، دار الفکر.
(۲۳) الروض الانف، السهیلی (م. ۵۸۱ق.)، به کوشش عبدالرحمن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۲ق.
(۲۴) روض الجنان، ابوالفتوح رازی (م. ۵۵۴ق.)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۵ش.
(۲۵) زاد المسیر، ابن جوزی (م. ۵۹۷ق.)، به کوشش عبدالرزاق، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۲۲ق.
(۲۶) سنن النسائی، النسائی (م. ۳۰۳ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۳۴۸ق.
(۲۷) السیرة النبویه، ابن هشام (م. ۸-۲۱۳ق.)، به کوشش محمد محیی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح و اولاده، ۱۳۸۳ق.
(۲۸) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید (م. ۶۵۶ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق.
(۲۹) الطبقات الکبری، ابن سعد (م. ۲۳۰ق.)، بیروت، دار صادر.
(۳۰) الطبقات، خلیفة بن خیاط (م. ۲۴۰ق.)، به کوشش سهیل زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق.
(۳۱) عمدة الطالب، ابن عنبه (م. ۸۲۸ق.) ، به کوشش محمد حسن، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۸۰ق.
(۳۲) الفهرست، منتجب الدین بن بابویه (م. ۵۸۵ق.)، الارموی، قم، مکتبة النجفی، ۱۳۶۶ش.
(۳۳) الکافی، الکلینی (م. ۳۲۹ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش.
(۳۴) الکتاب، سیبویه (م. ۱۸۰ق.)، به کوشش عبدالسلام، یبروت، دار الجیل.
(۳۵) الکشاف، الزمخشری (م. ۵۳۸ق.)، قم، بلاغت، ۱۴۱۵ق.
(۳۶) مقاتل الطالبیین، ابوالفرج الاصفهانی (م. ۳۵۶ق.)، به کوشش مظفر، قم، دار الکتاب، ۱۳۸۵ق.


۱. الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۶۲.    
۲. الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۲۱.    
۳. الطبقات، خلیفه، ص۳۰.    
۴. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۱.
۵. عمدة الطالب، ابن عنبه، ص۲۰.
۶. عمدة الطالب، ابن عنبه، ص۲۰.
۷. الاصابه، ابن حجر العسقلانی، ج۷، ص۱۹۶.    
۸. الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۲۵.
۹. انساب الاشراف، البلاذری، ج۲، ص۲۸۹.
۱۰. السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۱۴۲.
۱۱. الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۹۲.    
۱۲. انساب الاشراف، البلاذری، ج۲، ص۲۸۸.
۱۳. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۴.
۱۴. سنن النسائی، النسائی، ج۸، ص۳-۵.
۱۵. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۵، ص۲۱۹.    
۱۶. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۵، ص۲۱۹.    
۱۷. انساب الاشراف، البلاذری، ج۲، ص۲۸۸.
۱۸. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۵، ص۲۱۹.    
۱۹. الکتاب، سیبویه، ج۳، ص۲۶۰-۲۶۱.    
۲۰. البیان و التبیین، الجاحظ، ج۳، ص۳۰.
۲۱. ایمان ابی طالب، مفید، ص۱۸.    
۲۲. الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۲۱-۱۲۲.    
۲۳. الطبقات، ابن سعد، ج۸، ص۵۱.    
۲۴. مقاتل الطالبیین، ابوالفرج الاصفهانی، ص۳.
۲۵. انساب الاشراف، البلاذری، ج۲، ص۲۹۶.
۲۶. الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۲۲.
۲۷. الطبقات، ابن سعد، ج۸، ص۱۵۱.    
۲۸. الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۲۲.
۲۹. الطبقات، ابن سعد، ج۸، ص۴۸.    
۳۰. الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۲۱-۱۲۲.
۳۱. الطبقات، ابن سعد، ج۸، ص۴۸.    
۳۲. انساب الاشراف، البلاذری، ج۲، ص۲۹۵.
۳۳. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۴.
۳۴. الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۲۲.
۳۵. الطبقات، ابن سعد، ج۸، ص۴۸.
۳۶. تاریخ طبری، ج۲، ص۱۸.
۳۷. دلائل النبوه، البیهقی، ج۲، ص۲۲.    
۳۸. انساب الاشراف، البلاذری، ج۱، ص۹۳.    
۳۹. انساب الاشراف، البلاذری، ج۱، ص۹۳.    
۴۰. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۳.
۴۱. الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۱۹.    
۴۲. الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۲۰-۱۲۱.
۴۳. انساب الاشراف، البلاذری، ج۱، ص۱۰۶.
۴۴. الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۲۹.    
۴۵. انساب الاشراف، البلاذری، ج۱، ص۱۰۶.
۴۶. انساب الاشراف، البلاذری، ج۱، ص۱۰۷.
۴۷. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰.
۴۸. تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۳۴۱.
۴۹. الروض الانف، السهیلی، ج۲، ص۲۳۸.    
۵۰. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۷۰.    
۵۱. تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷-۵۸.
۵۲. دلائل النبوه، البیهقی، ج۲، ص۱۶۲.    
۵۳. انساب الاشراف، البلاذری، ج۱، ص۱۲۶.
۵۴. تاریخ طبری، ج۲، ص۵۸.
۵۵. دلائل النبوه، البیهقی، ج۲، ص۱۶۱.    
۵۶. انساب الاشراف، البلاذری، ج۱، ص۱۲۶.
۵۷. تاریخ طبری، ج۲، ص۵۸.
۵۸. انساب الاشراف، البلاذری، ج۱، ص۱۳۱.
۵۹. تاریخ طبری، ج۲، ص۶۳.
۶۰. السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۱۷۱-۱۷۲.    
۶۱. تاریخ طبری، ج۲، ص۶۵-۶۷.
۶۲. انساب الاشراف، البلاذری، ج۲، ص۲۹۰-۲۹۱.
۶۳. تاریخ طبری، ج۲، ص۶۷.
۶۴. السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۱۷۲-۱۷۳.    
۶۵. السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۱۷۲-۱۷۳.    
۶۶. تاریخ طبری، ج۲، ص۶۷.
۶۷. السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۱۷۳-۱۷۴.    
۶۸. ایمان ابی طالب، مفید، ص۳۴.    
۶۹. ایمان ابی طالب، موسوی، ص۳۱۳.
۷۰. السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۲۲۲.    
۷۱. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۱.
۷۲. الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۲۰۸-۲۰۹.
۷۳. تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۳۱.
۷۴. الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۲۰۹-۲۱۰.
۷۵. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۱-۳۲.
۷۶. انساب الاشراف، البلاذری، ج۲، ص۲۹۱-۲۹۲.
۷۷. الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۲۵.
۷۸. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۵.
۷۹. الطبقات، ابن سعد، ج۱، ص۱۱۹.
۸۰. انساب الاشراف، البلاذری، ج۲، ص۲۸۹.
۸۱. امتاع الاسماع، المقریزی، ج۱، ص۴۵.
۸۲. السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۲۸۴.    
۸۳. تاریخ طبری، ج۲، ص۶۸-۶۹.
۸۴. دلائل النبوه، البیهقی، ج۲، ص۳۴۹-۳۵۰.    
۸۵. الکافی، الکلینی، ج۱، ص۴۴۸-۴۴۹.    
۸۶. ایمان ابی طالب، موسوی، ص۶۴-۱۴۳.
۸۷. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۸-۸۳.    
۸۸. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۵-۶۶.    
۸۹. انعام/سوره۶، آیه۲۶.    
۹۰. جامع البیان، الطبری، ج۷، ص۱۱۰.
۹۱. الدر المنثور، السیوطی، ج۳، ص۹.
۹۲. روح البیان، بروسوی، ج۳، ص۲۰.
۹۳. جامع البیان، الطبری، ج۷، ص۱۱۰.
۹۴. تفسیر ثعلبی، ج۴، ص۱۴۲.    
۹۵. البحر المحیط، ابوحیان الاندلسی، ج۴، ص۴۷۲.
۹۶. جامع البیان، الطبری، ج۷، ص۱۱۰.
۹۷. البحر المحیط، ابوحیان الاندلسی، ج۴، ص۴۷۲.
۹۸. تفسیر ثعلبی، ج۴، ص۱۳۱.    
۹۹. زاد المسیر، ابن جوزی، ج۲، ص۷.    
۱۰۰. تفسیر قرطبی، ج۶، ص۳۸۲.    
۱۰۱. توبه/سوره۹، آیه۱۱۳.    
۱۰۲. زاد المسیر، ابن جوزی، ج۲، ص۳۰۴-۳۰۵.    
۱۰۳. التفسیر الکبیر، الفخر الرازی، ج۱۶، ص۱۵۷-۱۵۸.    
۱۰۴. الدر المنثور، السیوطی، ج۳، ص۲۸۲-۲۸۳.
۱۰۵. قصص/سوره۲۸، آیه۵۶.    
۱۰۶. جامع البیان، الطبری، ج۲۰، ص۵۸-۵۹.
۱۰۷. تفسیر ابن ابی حاتم، ج۹، ص۲۹۹۴.    
۱۰۸. تفسیر قرطبی، ج۱۴، ص۲۹۹.
۱۰۹. تفسیر ابن کثیر، ج۶، ص۲۲۱-۲۲۲.    
۱۱۰. ایمان ابی طالب، موسوی، ص۱۵۴-۱۵۶.
۱۱۱. التسهیل، محمد بن جزی الغرناطی، ج۲، ص۱۱۶.    
۱۱۲. مجادله/سوره۵۸، آیه۲۲.    
۱۱۳. توبه/سوره۹، آیه۲۳.    
۱۱۴. روض الجنان، ابوالفتوح رازی، ج۱۵، ص۱۴۸.
۱۱۵. التفسیر الکبیر، الفخر الرازی، ج۲۵، ص۵.    
۱۱۶. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۵-۸۳.    
۱۱۷. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۶۵-۸۲.    
۱۱۸. الکافی، الکلینی، ج۱، ص۴۴۸-۴۵۰.    
۱۱۹. رجال نجاشی، النجاشی، ص۵۸.    
۱۲۰. رجال نجاشی، النجاشی، ص۸۷.    
۱۲۱. رجال نجاشی، النجاشی، ص۹۵.    
۱۲۲. رجال نجاشی، النجاشی، ص۱۷۷.    
۱۲۳. رجال نجاشی، النجاشی، ص۱۸۶.    
۱۲۴. رجال نجاشی، النجاشی، ص۲۶۵.    
۱۲۵. رجال نجاشی، النجاشی، ص۳۹۹.    
۱۲۶. ایمان ابی طالب، مفید، ص۱۲.    
۱۲۷. الفهرست، منتجب الدین بن بابویه، ص۱۰۲.
۱۲۸. اعیان الشیعه، سید محسن الامین، ج۸، ص۳۹۳.    
۱۲۹. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج۱۴، ص۸۳.    
۱۳۰. اعیان الشیعه، سید محسن الامین، ج۳، ص۱۹۰-۱۹۱.    
۱۳۱. آینه پژوهش، ش۲۱، ص۸۹-۹۶، «کتابشناسی حضرت ابوطالب».
۱۳۲. انساب الاشراف، البلاذری، ج۱، ص۶۴.
۱۳۳. السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۱۰۹.    
۱۳۴. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۳.
۱۳۵. انساب الاشراف، البلاذری، ج۱، ص۵۸.
۱۳۶. انساب الاشراف، البلاذری، ج۱، ص۶۴.
۱۳۷. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۴.
۱۳۸. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹.



حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، برگرفته از مقاله «ابوطالب بن عبدالمطلب».    



جعبه ابزار