• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 
مشخصات اولیهعنوان اول : مقدار اولعنوان اول : مقدار اولعنوان دوم : مقدار دومعنوان سوم : مقدار سوممشخصات ثانویهعنوان چهارم : مقدار چهارمعنوان پنجم : مقدار پنجم
امام خمینی
تصویر امام خمینی

سید روح الله مصطفوی، مشهور به سید روح الله موسوی خمینی، آیتالله خمینی و در میان طرف‌دارانش به «امام خمینی»، اولین رهبر و اولین ولی فقیه نظام جمهوری اسلامی ایران بود. او از مراجع تقلید شیعه بود که انقلاب ۱۳۵۷ ایران را رهبری کرد و در پی به نتیجه رسیدن آن، پس از اعلام نتیجه انتخابات تعیین نظام انقلاب، نظام جمهوری اسلامی ایران را بنیان گذارد و تا پایان عمرش رهبر ایران ماند. از او بیش از چهل کتاب در زمینه‌های اخلاق، فقه، عرفان، فلسفه، حدیث، شعر و تفسیر به جای مانده که بیش‌تر آن‌ها را پیش از انقلاب ایران نگاشته است.
تصویر امام خمینی



آن روز که فرزند "سید مصطفی" به دنیا آمد، مصادف با ۲۰ جمادی الثانی ۱۳۲۰ قمری سال‌روز ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها) بود. مولود این روز، هدیه‌ای به جهانیان بود؛ شخصی که قافلۀ بشری را به سوی نور خواهد برد. پدرش، نام «روح الله» را برایش برگزید. مادر محترمه‌اش، «هاجر احمدی» بود.
[۱] حائری، علی و همکاران، روزشمار قمری، ص۱۷۰، اول، مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما، ۱۳۸۱ ش.



پدرش، یک روحانی شجاع و مشهور در خمین و روستاهای اطرافش بود. او نزد مردم، عالمی محترم و مقبول بود و نفوذ کلمه داشت. در روزگار ایشان، خان‌ها بر مردم حکومت می‌کردند؛ یعنی در هر منطقه، یک یا چند خان بودند که مالک آن منطقه به حساب می‌آمدند و همه کارها تحت فرمان آن‌ها انجام می‌شد. پدر "روح الله"، همواره در برابر ظلم‌ها و ستم‌های خان‌ها می‌ایستاد. قلدرها و گردن‌کلفت‌ها همیشه مراقب کارهای خود بودند، تا مبادا "سید مصطفی" را در برابر خود ببینند. "سید مصطفی" نه‌تنها از حق خود، بلکه از حقوق سایر انسان‌های ضعیف دفاع می‌کرد.
ایشان، با زبان ، قلم و گلوله در برابر اشرار و بدکاران می‌ایستاد و از آنان نمی‌هراسید. شاید از این نظر، "سید روح الله" بیش‌تر از سایر برادران و خواهرهایش، خصوصیات پدر را به ارث برده بود.
[۲] فردی، امیرحسین، امام خمینی، ص۱۱ ـ ۱۳، چهارم، تهران، وزارت آموزشی و پرورشی، ۱۳۸۰ ش.



ایستادگی "سید مصطفی" در برابر خان‌های کوچک و بزرگ خمین، عرصه را بر آنان تنگ کرده بود. چند ماه از تولد "روح الله" نگذشته بود که صدای شلیک گلوله‌ای در کوره‌ راه کوهستان‌های میان خمین و اراک پیچید و به دنبال آن، مردی سرفراز، بر خاک افتاد. مزدوران خان‌ها، بی‌خبر و ناجوان‌مردانه، وی را هدف قرار دادند و او را به شهادت رساندند.
وقتی خبر شهادت آن سید مبارز را همه شنیدند، "روح الله" بیش از ۵ ماه نداشت.
[۳] فردی، امیرحسین، امام خمینی، ص۷، چهارم، تهران، وزارت آموزشی و پرورشی، ۱۳۸۰ ش.
خبر شهادت پدر امام، در شهرهای اطراف پیچید و همهء مظلومان و بی‌پناهان را ناراحت کرد. علمای شهرها، بیکار ننشستند و از حاکم اراک خواستند تا هر چه زودتر، قاتل یا قاتلان او را دستگیر کند. حاکم اراک نیز، حکم بازداشت قاتل یا قاتلان را صادر کرد و بلافاصله مأمورانی را برای دست‌گیری او به منطقه فرستاد. مأموران حاکم، پس از مدتی تعقیب و گریز، قاتل را در قلعه‌ای قدیمی به دام انداختند. او تسلیم نمی‌شد؛ ولی بعد از چند ساعت تیراندازی، سرانجام، مأموران او را دستگیر کردند و به تهران فرستادند.
[۴] فردی، امیرحسین، امام خمینی، ص۱۳، چهارم، تهران، وزارت آموزشی و پرورشی، ۱۳۸۰ ش.



علما و برخی افراد دیگر که "سید مصطفی" را می‌شناختند، خواستار مجازات قاتل شدند و در این راه، تمام تلاش خود را به کار بستند؛ چند نفر از خانوادۀ شهید هم به تهران آمده بودند تا مجازات قاتل را از قاضی بخواهند. در مقابل حامیان قاتل و اربابان می‌کوشیدند تا او به اعدام محکوم نشود. سرانجام، تلاش‌های بسیار هواداران و خانوادۀ آن شهید، ثمر داد و حکم قاتل صادر شد. او را در مقابل مجلس شورای ملی در میدان بهارستان بر دار آویختند.
[۵] فردی، امیرحسین، امام خمینی، ص۱۴، چهارم، تهران، وزارت آموزشی و پرورشی، ۱۳۸۰ ش.

"سید روح الله" بزرگ و بزرگ‌تر شد، بدون خاطره‌ای از پدر، تنها چیزی که وجود او را گرم می‌کرد، آوازۀ بزرگی‌ها و شجاعت‌های پدرش از زبان اطرافیان بود. او تعریف‌های دیگران را می‌شنید و سیمای مهربان، صدای گرم و نگاه نوازشگر پدر را در ذهن خویش مجسم می‌کرد.


او آرام‌آرام بزرگ شد و به سن تحصیل رسید. طبق رسم آن زمان، وی را به مکتب‌خانه فرستادند. او در ۷ سالگی توانست قرآن خواندن را یاد بگیرد. سپس به یادگیری ادبیات عرب پرداخت. در کنار ادبیات عرب، خوش‌نویسی را هم می‌آموخت. برادر بزرگش یعنی "آیت الله مرتضی پسندیده"، معلم خوش‌نویسی او بود. او تا ۱۹ سالگی در خمین تحصیل کرد؛ اما برای ادامۀ تحصیل به اراک رفت. او طلبه‌ای بسیار باسواد، پرتلاش و مرتب بود و با عشق و علاقه تحصیل می‌کرد. افزون بر این‌ها، اخلاق نیکویش، همه را مجذوب و علاقه‌مند او کرده بود.

"سید روح الله" در اراک با استادی بزرگ به نام "آیت الله شیخ عبدالکریم حائری" آشنا شد. آن استاد بزرگوار مدتی بعد و به دعوت علمای قم، به آن دیار رفت و در آن‌جا یکی از بزرگ‌ترین حوزه‌های علمیه جهان اسلام را تأسیس کرد.
[۶] گرجی، ابوالقاسم، تاریخ فقه و فقها، ص۲۸۹، دوم، تهران، سمت، ۱۳۷۷ ش.
[۷] فردی، امیرحسین، امام خمینی، ص۱۶، چهارم، تهران، وزارت آموزشی و پرورشی، ۱۳۸۰ ش.
در نتیجه حضرت امام هم، همراه عده‌ای از طلاب و روحانیون جوان به قم هجرت کردند تا هم در کنار بارگاه "حضرت معصومه" «سلام‌الله‌علیها» باشند و هم از وجود استاد خویش بهره بگیرند.
[۸] حائری، علی و همکاران، روزشمار شمسی، ص۲۱۶، مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما، اول، ۱۳۸۲ ش.


به هر حال "آقا روح الله"، خدمت استاد بزرگوارش رشد کرد و از خرمن دانش او خوشه چید. هوش سرشار، پشتکار، نظم و سایر سجایای اخلاقی‌اش سبب شده بود، تا محبوب همگان باشد و دیگران به وی احترام بگذارند؛ ولی هیچ‌کس نمی‌دانست که دایرۀ محبوبیت وی تا به چه اندازه‌ای گسترده خواهد شد. هیچ‌کس باور نمی‌کرد که او مدتی بعد، رهبری قیامی مردمی را به به دست خواهد گرفت، رژیم منحوس پهلوی را سرنگون خواهد کرد و انقلابی را بر مبنای اسلام بنیان خواهد نهاد.


سخن گفتن از همۀ ابعاد وجود "امام خمینی" «قدس سره شریف» در یک مقالۀ مختصر، آسان نیست. با توجه به روز میلاد بانوی آفتاب و تولد ایشان، اکنون به ذکر خاطراتی از آن انسان والامقام می‌پردازیم:

۶.۱ - شوخی و مزاح با خانواده

یکی از مستخدمان حضرت امام (رحمة‌الله‌علیه) می‌گوید: «بعد از ظهرها که می‌شد، خانوادۀ امام، نوه‌ها، دخترها و عروس ایشان می‌آمدند و دور معظم له می‌نشستند و چنان با امام گرم می‌گرفتند و شوخی و مزاح می‌کردند که تصور چنین حالتی برای یک رهبر سیاسی، با آن همه گرفتاری، شاید غیر ممکن می‌نمود».
[۹] لقمانی، احمد، خنده، شوخی، شادمانی، ص۶۴، اول، سابقون، ۱۳۸۰ ش.


۶.۲ - سفر به سوریه

یکی از نوه‌های امام به نام "مسیح" از جبهه برگشته و خدمت پدربزرگ رسیده بود؛ امام برای شوخی، به او گفتند: «تو شهید نشدی که بنیاد شهید ما را یک سفر به سوریه بفرستد؟!»
[۱۰] رجایی، غلام‌علی، برداشت‌هایی از سیرۀ امام خمینی (رحمة‌الله‌علیه)، ج۱، ص۳۵، پنجم، ۱۳۸۴ ش.


۶.۳ - تبسم همیشگی

یکی از نوه‌های حضرت امام می‌گفت: «معمولاً اوقات استراحت امام نزد ایشان می‌رفتم. گاهی اوقات قبل از نماز مغرب و عشا و گاهی بعد از اخبار و گاهی هم صبح‌ها قبل از رفتن به مدرسه. وقتی وارد اتاق ایشان می‌شدم، احساس می‌کردم امام سراپا غرق در شادی شده‌اند و با لبخندی جواب سلام مرا می‌دهند. این لبخند شیرین آقا، هیچ‌گاه فراموشم نخواهد شد؛ البته امام در هنگام دیدار با نزدیکان خویش، همین‌گونه عمل می‌کردند و هیچ تفاوتی در ابراز علاقه‌شان دیده نمی‌شد.
[۱۱] لقمانی، احمد، خنده، شوخی، شادمانی، ص۶۹، اول، سابقون، ۱۳۸۰ ش.



۱. حائری، علی و همکاران، روزشمار قمری، ص۱۷۰، اول، مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما، ۱۳۸۱ ش.
۲. فردی، امیرحسین، امام خمینی، ص۱۱ ـ ۱۳، چهارم، تهران، وزارت آموزشی و پرورشی، ۱۳۸۰ ش.
۳. فردی، امیرحسین، امام خمینی، ص۷، چهارم، تهران، وزارت آموزشی و پرورشی، ۱۳۸۰ ش.
۴. فردی، امیرحسین، امام خمینی، ص۱۳، چهارم، تهران، وزارت آموزشی و پرورشی، ۱۳۸۰ ش.
۵. فردی، امیرحسین، امام خمینی، ص۱۴، چهارم، تهران، وزارت آموزشی و پرورشی، ۱۳۸۰ ش.
۶. گرجی، ابوالقاسم، تاریخ فقه و فقها، ص۲۸۹، دوم، تهران، سمت، ۱۳۷۷ ش.
۷. فردی، امیرحسین، امام خمینی، ص۱۶، چهارم، تهران، وزارت آموزشی و پرورشی، ۱۳۸۰ ش.
۸. حائری، علی و همکاران، روزشمار شمسی، ص۲۱۶، مرکز پژوهش‌های اسلامی صدا و سیما، اول، ۱۳۸۲ ش.
۹. لقمانی، احمد، خنده، شوخی، شادمانی، ص۶۴، اول، سابقون، ۱۳۸۰ ش.
۱۰. رجایی، غلام‌علی، برداشت‌هایی از سیرۀ امام خمینی (رحمة‌الله‌علیه)، ج۱، ص۳۵، پنجم، ۱۳۸۴ ش.
۱۱. لقمانی، احمد، خنده، شوخی، شادمانی، ص۶۹، اول، سابقون، ۱۳۸۰ ش.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «امام خمینی».    



جعبه ابزار