بخت النصر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
این
نام در اصل بابلی است با
تلفظ «نبوکودوری اوصَّر» که در
لغت به معنای الهۀ
حکمت بابلی،
جانشین یا
مرز را
حمایت کن می باشد و در
زبان عبری به صورت "نبوخد ناصر" یا "نبوخد راصر" درآمده و در
منابع اسلامی به بخت النصر تغییر یافته است.
بخت نصر در
کتاب "مقدس" به صورت "نبوکه نصر" آمده و آن بهترین و بالا ترین القاب
شهر بابل بوده است، او
پسر «نبو پولاسر» و مؤسس
مملکت بابل. بخت النصر
مرکب از دو نام بخت (به معنی پسر) و نصر (که نام بتی است) می باشد یعنی پسر
بت نصر. از مشهور ترین پادشا هان سلسلۀ خود بلکه می توان گفت از مشهور ترین سلاطین
دنیا بوده است.
در
تاریخ از دو
پادشاه به این نام یاد شده، نخستین آنها متعلق به سلسلۀ چهارم بابل و دومی متعلق به سلسلۀ نو بابلی یا کلده است، شخص مورد بحث، دومی می باشد، همان گونه که ذکر می شود شهرت او بر اثر حمله اش به
اورشلیم و
بیت المقدس و باز تاب وسیع آن در
کتاب مقدس است.
بخت نصر
معاصر "
ارمیا" و "
دانیال نبی" بوده و
قیام او حدود ششصد سال پیش از
میلاد مسیح رخ داده است.
در قاموس کتاب مقدس آمده وی پادشا هی بزرگ بود که دانیال وی را "ملک الملوک" می نامد.
او باغ هایی بسیار
زیبا در تپه های مصنوعی، ایجاد کرده بود که از جملۀ
عجایب دنیا محسوب می شده و رود های بسیاری برابر آبیاری زمین ها
حفر نموده بود،
حاکم ظالم و سخت دلی که مجوسیان و ساحران را می کشت به
جرم اینکه قادر به
تعبیر خواب هایش نبود ند،
مردم را
دستور می داد تا او را
عبادت کنند با وجودی که خودش پادشاه آسمان ها را یکی از خدا یان فرض می نمود و او را
پرستش می کرد.
بخت النصر که از جبار ترین، ستمکار ترین و خون خوار ترین پادشا هان دنیا به شمار می آمد،
فرزند یکی از پادشا هان بابل در زمان ارمیای پیامبر بود. مادرش که او را در اثر رابطه پنهانی با مردی
حامله شده بود، پس از به دنیا آوردن فرزند ش، او را از خود جدا و به کنار بتی سنگی در میان شهر بابل به نام نصر رها کرد تا کسی از وجود کودکش آگاهی نداشته باشد.
از قضا کودک
زنده ماند و به مدت یک سال توسط ماده سگی
تغذیه کرد.تغذیه او از
شیر سگ سبب می شود تا از نظر روحی، از دنیای آدمیان به کنار رود و از نظر قوای جسمی بسیار نیرو مند گردد. پس از یک سال، باری دیگر به آغوش
مادر خویش باز گشت و نزد او به
سن هفت سالگی رسید. با اینکه این کودک زشت رو،به بیماری آبله دچار بود و پاهایش از
ناحیه زانو لنگ می زد،اما هیچ کودکی تاب پایداری در برابر زور و نیرو مندی هایش را نداشت. در حالی که تا ۱۲ سال در کنار مادر خویش به هیزم شکنی سر گرم بود، خدا وند بعد از ۱۲ سال، به پیامبران خویش (دانیال و ارمیا)
خطاب کرد که از سر زمین بیت المقدس به سمت
نینوا و بابل به نزد او بروید و از وی امان بگیرید، چرا که این
کودک روزی بر
خاندان بنی اسرائیل قدرتمند خواهد شد. پس آن دو پیامبر، پا به بابل گذاشتند و در پی فرما نبری از فرمان خداوند، به کمک نشانه هایی که در یافت کرده بودند، در جستجوی او بر خاستند. سر انجام، بخت النصر را یا فتند و به او
ابلاغ کرد ند که «ای پسر، تو روزی بر خاندان بنی اسرائیل پیروزی خواهی یافت و توانا خواهی شد. امروز ما از تو در خواست می کنیم. تا آن زمان ما را در میان بنی اسرائیل امان دهی». بخت النصر نیز که از این خبر بسیار خشنود شده بود،
عهد و پیمانی بست که به آنها امان دهد. پیامبران خدا به سمت بیت المقدس باز گشتند و به بنی اسرائیل خبر دادند که «اگر به درگاه خداوند متعال
توبه نکنید، تمامی شما به دست چنین آدمی نابود خواهید شد!»، اما آنها سخنان دانیال و ارمیا را جدی نگرفتند و از سخن آنها پیروی نکردند.
زمینه
قدرتمند شدن روز به روز بخت النصر، به خواست خداوند فراهم شد، تا اینکه او مُنشی مخصوص
وزیر گردید،اما پس از چند
سال کار برای وزیر، سمت او از منشی گری به حاکمیت یک
زندان که پنج هزار
نفر زندانی داشت، تغییر یافت.در زمانی که بخت النصر، حاکم زندان شده بود،رسم بود که حاکم، زندانیان را به
بیابان می فرستاد،تا پشته های خار بیا ورند و او نیز هر روز به آنها فرمان می داد هیزم گرد آوری کنند، سپس، سهم
خزینه را می فرستاد و هیزم های باقی مانده را هم از آنها می گرفت،اما سرانجام،یک روز، پادشاه به سبب کمی سهم خزینه، بخت النصر را رنجا نید،او نیز رویه خود را تغییر داد. از آن پس، هر روز زندانیان را با سلاح های جنگی به سمت شهر می فرستاد و دستور می داد که تمامی انسانها را به وسیله سلاح های خود از میان ببرند. زندانیانِ بخت النصر نیز، با سلاح های خود به شهر ها وارد می شد ند و هر که را که می دید ند، می کشتند. او به هیچ کس رحم نداشت، حتی مادرش را به دست خود کشت. مردم و وزیران نیز که شاهد کشت و کشتار های بی رحمانه بخت النصر بودند، به زودی تسلیم و فرمان بردار او شدند و این گونه بود که این
کودتا سبب شد، تا بخت النصر، به آسانی بر شهر چیره گردد و بر تخت پادشاهی
شاه بنشیند. شاه هم که از حضور او ترس بسیار داشت و خونخواری های او را دیده بود،
مطیع فرمان جنگ بخت النصر شد. بخت النصر او را با سپاهی بزرگ به سوی
مصر و
شام فرستاد، تا جای به جای آن شهر را از میان ببرند.
وقتی
خبر حرکت سپاهیان او به بیت المقدس رسید، ارمیا و دانیال،باری دیگر،به بنی اسرائیل خطاب کردند:«ای مردم بنی اسرائیل، بخت النصر را خدا از خشم آفریده و او بر هیچ کس رحم نخواهد کرد. بدانید که عذاب او سخت است. پس، به بیت المقدس پناه ببرید».
بنی اسرائیل، همگی در بیت المقدس گرد آمدند و مشغول خواندن
تورات شدند. طولی نکشید که
سپاه بخت النصر به آن جا رسید. و هفتاد هزار نفر از اهالی مصر به دست آنها کشته شدند و
مسجد الاقصی و همه کتاب های تورات نا بود شد.
این لشگر کشی و درگیری توسط بخت النصر، قضایی الهی برای
مجازات سرکشی های بنی اسرائیل از فرمان های خداوند متعال بوده است.
خداوند نیز در
آیه دیگری می فرمایند:
و در
کتاب (تورات یا در
لوح محفوظ) خبر دادیم و چنین مقدر کردیم که شما بنی اسرائیل، به
یقین دو بار در زمین
فساد و
خونریزی می کنید و هر بار، به سرکشی بزرگی دست خواهید زد.
بنی اسرائیل، دو بار، در
کفر و
گناه سرکشی کردند و هر دو بار، کیفری بسزا یافتند. نخستین بار، به دست بخت النصر و بار دوم،به
دست طیطوس که هر دو بیت المقدس را
ویران کردند و این دو خونخوار، هفتاد سال فاصله زمانی با هم داشتند و هر دو،برای عبرت بنی اسرائیل آمد ند و آنها را
ادب کرد ند.
سر انجام، پس از این کشت و کشتار ها، بخت النصر با ۷۴۵ نفری که اسیر شان کرده بود، به بابل باز گشت و از این پس که در نتیجه این کودتا توانسته بود، بر بنی اسرائیل چیره شود، فردی به نام
غود ولیا را حاکم باقیمانده بنی اسرائیل در بیت المقدس قرار داد، اما چون او مردی بسیار ظالم و ستمگر بود، زنده نماند و به دست
اسماعیل(ع) کشته شد.هنگامی که خبر کشته شدن غودلیا به بخت النصر در بابل رسید، به شدت غضبناک شد و تصمیم گرفت تا یک تن از آن
یهود زنده است از پای نایستد و تمامی آنها را میان او و بنی اسرائیل به یکباره قتل عام کند. پس، باری دیگر جنگ در گرفت و هنگامی که او به بنی اسرائیل رسید، آنها به سوی مصر
کوچ کردند. بخت النصر نیز به مصر رفت و پس از یک
کشتار دست جمعی، گروهی را
اسیر کرد و به بابل بر گر دانید.
بخت النصر در حوالی ۶۱۲ ق. م با دختر هووخشتر پادشاه ماد ازدواج کرد و برای رضایت خاطر همسرش باغ های مرتفعی را بر تپه ای مصنوعی که مردمش ساخته بود ند بنا کرد که این باغ ها به باغ های معلق بابل معروف و از عجایب هفتگانه دنیا به شمار می رفتند. یکی از کارهای مهمش ساخت سدی بود که از طرف شمال و جنوب بابل برای حفاظت شهر از دشمن ساخت و این سد ممکن بود در موقع تهاجم خارجی، تمام جلگه بابل را از شمال به دریاچه تبدیل سازند.
در میان اسرای دانیال(ع) نیز بود و راه
آزادی نداشت، تا اینکه شبی رسید که بخت النصر در
خواب صورتی ترسناک و بسیار بزرگ، با رویی روشن، سری از
طلا و دست و
بازو و
سینه سیمین که دور آن از
مس و دو
ساق پای آن از آهن بود را دید که سنگی از
دل کوه حرکت کرد و بر آن صورت فرود آمد،به طوری که هر دو قدمش شکست و تمام صورتش چون غبار شد و بر
باد رفت و آن سنگ،همچنان در جای او
رشد کرد، تا اینکه به کوهی بزرگ تبدیل شد و تمام زمین را فرا گرفت.
در این حال، بخت النصر تمامی تعبیر خواب کنند گان و حکیمان بابل را به منظور تعبیر خواب خویش فرا می خواند،اما از آنجایی که همگی از تعبیر خواب وی فرو ماندند، دستور داد تا تمامی حکیمان بابل را بکشند.اما دانیال با آگاه شدن از این تصمیم بخت النصر در مورد حکیمان بابل،به نزد بخت النصر رفت و از او خواست حکیمان را ببخشد و تعبیر خواب خویش را به او بسپارد.
آنگاه،خواب او را چنین تعبیر نمود:«ای بخت النصر، تو بر تمام بنی اسرائیل و تمام دولتها بر تری خواهی یافت و در اواخر، خداوند متعال،
دولت و سلطنتی را ظاهر می سازد که این دولتها را محو خواهد نمود و تا ابد الدهر، پاینده خواهد ماند».
بخت النصر از تعبیر خواب دانیال که خبر از پادشاهی در سرزمینی پهناوری می داد، بسیار خوشحال شد، بنابر این در خواست او را پذیرفت، بر او
سجده کرد، به او پا داش فرا وان داد و از آن پس، او را حاکم تمام سرداران سپاه و حاکمان
در گاه خودش قرار داد،
کشور خودش را به دانیال بخشید و او را
رئیس الوزرای خودش خواند. دانیال هم در این فرصت توانست، تا به آسانی، مردم را به
دین حضرت
موسی(ع) دعوت کند.
در روایتی از
شیخ صدوق (ره ) ضمن
حدیث طويلى ، ماجراى
دانیال نبی(ع) را اين چنين نقل مى كند: بخت النصر، حضرت دانيال و عده ديگرى را به اسارت گرفت و چون به فضل او پى برد و شنيد كه بنى اسرائيل ، انتظار ظهورش را مى كشند و
فرج را در او اميد دارند، دستور داد كه آن حضرت را در چاهى بزرگ و گود، به همراه شيرى بيا فكنند تا او را بخورد، اما (به امر
پروردگار) آن شير به دانيال نزديك نشد و او را نخورد.
شبى بخت النصر در
خواب ديد كه گويا دسته هايى از
ملائکه از
آسمان به چاهى كه دانيال در آن بود، بر وى
سلام مى كنند و
بشارت فرج به او مى دهند (اين خواب در او
اثر گذاشت و)
صبح كه از خواب بيدار شد، از كرده اش
پشیمان گشت و
فرمان به آزادى دانيال داده از آن حضرت
عذر خواهى نمود و علاوه بر اين ، مشورت در امور
مملکت و نيز
قضاوت بين مردم را به او وا گذار نمود كه بنى اسرائيل بدين سبب از حالت
اختفا و پر يشانى به در آمدند.
نام بخت نصر در
قرآن نیامده است ولی در ذیل برخی
آیات به صورت
مبهم با اختلاف گزارش های بسیار به او
اشاره شده است:
«وَقَضَینا اِلی بنی اسرائیلَ فِی الْکتابِ لَتُفسِدُنَّ فِی الْارضِ مَرَّتَینِ وَلَتَعلُنَّ عُلُوّا کبیراً فَاِذا جاءَ وَعْدُ اولئهُما بَعَثنا عَلَیکمْ عِباداً لَنا اُوْلی بأسٍ شَدیدٍ فَجاسوا خِلالَ الدَّیارِ وکانَ وَعْداً مَفعُولاً»
«ما به بنی اسرائیل در کتاب (تورات) اعلام کرد یم که دو بار در زمین
فساد خواهید کرد و بر تری جویی بزرگی خواهید نمود.
هنگامی که نخستین
وعده فرا رسد گروهی از بندگان پیکار جوی خود را بر ضد شما می انگیزیم (تا شما را سخت در هم کو بند، حتی برای به دست آوردن مجرمان) خانه ها را جستجو می کنند و این وعده ای است قطعی. »
آیات فوق سخن از دو
انحراف اجتماعی بنی اسرائیل است که منجر به فساد و برتری جویی می گردد، که به دنبال آن خدا وند مردانی نیرو مند و پیکار جو را بر آنها مسلط ساخته تا آنها را سخت مجازات کنند و به کیفر اعمالشان بر سانند.
در اینکه قرآن به کدامیک از این حوادث اشاره می کند در میان مفسران
گفتگو بسیار است،
راویان اسلامی
حمله کنند گان به بنی اسرائیل را چند نفر
ذکر کرده اند که در این بین
شهرت بخت نصر از دیگران بیشتر است.
جدای از اینکه آیات قرآن به وقوع این حملات در گذشته
صراحت ندا رند ولی عموم مفسران به وقوع
حداقل یکی از این دو حمله به دست بخت نصر اتفاق نظر دارند.
بخت النصر (نبوکد نصر) یکى از سلاطین بابل در حدود ششصد سال قبل از
میلاد بر آنان آمده بود. وى پادشاهى نیرو مند وصاحب
شوکت ویکى از ستم کاران
عهد خود به شمار مى رفت ودر آغاز از بنى اسرائیل حمایت مى کرد ولیکن چون از ایشان تمرد و
عصیان دید لشکر هاى بى شمار به سرشان
گسیل داشت ، وایشان را
محاصره وشهر ها یشان را در هم کوبید و همه را
ویران ساخت ، مسجد الاقصى را
خراب و تورات وکتب
انبیاء را طعمه حریق ساخت و مردم را
قتل عام نمود، جمع زیادی از یهود یان را به قتل رسا ند به طوریکه دیگر کسی از حافظان تورات باقی نماند، باز ماندگان را نیز به اسارت برد و به بابل کوچ داد، و تا بخت النصر زنده بود و مدتى بعد از مرگ او، احدى نبود که از ایشان حمایت و دفاع کند.
بنی اسرائیل همچنان در ذ
لت و خواری در بابل بسر برد ند تا آنکه
کورش هخامنشی یکى از پادشاهان
ایران تصمیم گرفت به بابل
سفر نموده وآنجا را
فتح کند. وقتى فتح کرد نسبت به اسراى بنى اسرائیل تلطف و مهربانى نمود وبه ایشان
اجازه داد تا دو باره به وطن خود سرزمین مقدس بروند وایشان را در تجدید بناى
هیکل (مسجد اقصى ) وتجدید بنا هاى ویران شده کمک نمود، و به
عزرا یکى از کاهنان ایشان اجازه داد تا تورات را برا یشان بنویسد، واین حوادث در حدود چهار صد و پنجاه واندى قبل از میلاد بود.
برخی گفته اند: بیت المقدس یک بار در زمان
داود(ع) و
سلیمان(ع) ساخته شد و بخت نصر آن را ویران کرد، این همان وعدۀ اولی است که قرآن به آن اشاره می کند و بار دیگر در زمان پادشاه هخامنشی ساخته شد و آن را "
طیطوس رومی" ویران ساخت. و از آن پس همچنان ویران ماند تا در عصر
خلیفه دوم که آن سرزمین بوسیله مسلمانان
فتح شد.
بخت النصر از تعبیر خواب دانیال که
خبر از پادشاهی در سرزمینی پهناوری می داد، بسیار خوشحال شد،او را
حاکم تمام سر داران
سپاه و حاکمان در گاه خودش قرار داد،
کشور خودش را به دانیال بخشید و او را
رئیس الوزرای خودش خواند.دانیال هم در این
فرصت توانست، تا به آسانی،مردم را به
دین حضرت موسی(ع)
دعوت کند.
وجود دانیال نبی(ع) در حکومت استبدادی و ظالمانه بخت النصر، حجتی آسمانی بر
مردم بود، تا بدانند، تا زمانی که پیامبران بر گزیده برای
هدایت هستند، ستمکاران نیز برای
انتقام از بیداد گران فرصت داده می شوند، تا
قیام کنند و داد
مظلوم را از
ظالم، به نحو
انتقام و کیفر بگیر ند.
گفته شده است: پس از گذشت چند سال از خوابی که بخت النصر دیده بود و بعد از به حکومت رسیدن دانیال در بابل، خداوند در ازای ستم های بخت النصر و به
تسخیر در آوردن تمامی
دنیا، وی را، به مدت هفت سال، به شدت
عذاب کرد و پس از آن هفت سال، بخت النصر بخش نامه ای
صادر کرد که به خدای دانیال و ارمیا،
ایمان آورده است.
برخی دیگر گفته اند در اواخر عمر در اثر گناهان بسیار به صورت حیوانی
مسخ یا
دیوانه شده، خود را گاو می پنداشت، مدتها در
جنگل به سر می برد که در این مدت همسرش تمام امور را در دست داشت.
برخی سر انجام وی را پس از دوره ای مسخ شدن و بخشش از سوی خداوند و باز گشت به هیئت انسانی ذکر کرده اند.
وی در سال ۵۶۱ قبل از میلاد از دنیا رفت و مدت سلطنتش را چهل و چهار سال ذکر کرده اند.
۱.
پژوهشکده باقر العلوم(ع)
۲.
پایگاه حوزه
۳.
دایره المعارف طهور