• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

برهان امکان و وجوب در قران

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



برهان امکان و وجوب یعنی اثبات وجود خداوند از طریق امکان ماسوا می‌باشد.



حکمای الهی از راه تقسیم مفاهیم به واجب، ممکن و ممتنع، وجود خداوند را ثابت می‌کنند، با این توضیح که هر مفهومی در صورت مقایسه با وجود خارجی اگر اتصاف آن به وجودْ جایز نباشد ممتنع خواهد بود و اگر جایز باشد، چنانچه اتصاف آن به وجودْ ضروری باشد واجب وگرنه ممکن است.
[۱] کشف المراد، ص‌۳۹۲.
[۲] شرح باب حادی عشر، ص‌۴۲‌-۴۸.
[۳] الاشارات والتنبیهات، ج‌۳، ص‌۱۸.
البته گاهی مقسم برای اقسام مذکور، مفهوم موجود قرار داده و چنین گفته می‌شود که هر موجودی در صورت التفات به خود آن و با قطع نظر از توجه به غیر آن، یا وجود برایش ضروری است؛ مانند واجب یا ضروری نیست؛ مانند ممکن. بدیهی است که در این فرض ممتنع به عنوان یکی از اقسام مطرح نخواهد بود، زیرا موجود نیست، گرچه ممکن خود با وجود علت واجب و با عدم آن ممتنع‌ می‌شود.
[۴] الاشارات والتنبیهات، ج‌۳، ص‌۱۸.

نیاز ممکن به علت بدیهی است و نیازی به اقامه برهان ندارد
[۵] الاشارات والتنبیهات، ج‌۳، ص‌۱۹.
و اگر کسی در آن تردید کند از آن جهت است که تصور صحیحی از ممکن ندارد. ممکن آن است که نسبت وجود و عدم به او مانند دو کفّه ترازو متساوی است، بنابراین ترجیح هریک از آن دو نیازمند عاملی از خارج است
[۷] مجموعه آثار، ج‌۱۰، ص‌۱۵۹، «شرح مبسوط منظومه».
تا آن را از حالت تساوی بیرون آورد و به آن جامه هستی بپوشاند و هستی چنین موجودی نشانه وجود هستی بخشی است که به آن هستی داده است. اشیا و پدیده‌های جهان همگی ممکن‌اند، زیرا در صورت ضرورت وجود برای آن‌ها باید پیوسته موجود باشند، با این‌که خلاف آن را مشاهده می‌کنیم و در صورت امتناع وجود برای آن‌ها باید هیچ گاه موجود نباشند و حال آن‌که آن‌ها را موجود می‌بینیم. اکنون که آن‌ها جامه وجود پوشیده‌اند طبعاً باید عاملی از خارج، آنها را از حالت تساوی و بی‌طرفی نسبت به وجود و عدم بیرون آورده و در صف موجودات قرار داده باشد. این نیروی خارج از ذات، اگر به سان خود آن‌ها ممکن باشد، خود نیازمند به عامل دیگری خواهد‌بود که آن را موجود سازد و در این حال برای دفع دور و تسلسل که هر‌دو باطل است باید همه حوادث به موجودی غنی بالذات و قائم به خویش منتهی گردد و آن واجب‌الوجود است.
[۸] منشور جاوید، ج‌۲، ص‌۱۱۵‌-۱۱۶.



در قرآن کریم آیات متعددی وجود دارد که افزون بر متفاهم عرفی و ظاهری آن‌ها و در طول آن، برهان امکان را نیز از آن‌ها می‌توان استفاده کرد، چنان که درباره آیه ۱۵ فاطر چنین گفته شده که قرآن به این برهان استوار در یک ندای جهانی تصریح کرده و با حصر کردن غنا در خدا و فقر در انسان
[۱۰] شرح منظومه، ص‌۶۳‌.
زیرا مسند معرّف به «ال‌جنس» مقصور بر مسند الیه است
[۱۱] مختصر المعانی، ج‌۱، ص‌۱۵۶.
و تأکید آن به وسیله جمله اسمیه و ضمیر فصل، انگشت روی جهت نیاز انسان به علت گذارده که همان فقر و احتیاج ذاتی است و بیان داشته است که تنها موجودی که می‌تواند به انسان فقیر کمک کند خداست و همه موجودات جز خدا به حکم ممکن بودن نیازمندند و نمی‌توانند به خود یا موجود دیگری کمک کنند: «یاَیُّهَا النّاسُ اَنتُمُ الفُقَراءُ اِلَی اللّهِ واللّهُ هُوَ الغَنِیُّ‌الحَمید».
[۱۲] منشور جاوید، ج‌۲، ص‌۱۳۳.

راز توجه خطاب آیه به انسان با این‌که فقر سراسر عالم هستی را فرا گرفته، این است که اولا وقتی انسان به عنوان گل سر سبد موجودات سر تا پا نیاز است حال موجودات دیگر روشن است. ثانیاً خداوند با متوجه کردن خطاب مذکور به انسانِ سراپا نیاز خواسته است او را از مرکب غرور پیاده کند. به گفته برخی بر اساس آیه ۱۸۱ آل‌عمران چون مشرکان خود را به واسطه آلهه خویش بی‌نیاز و خداوند را ازاین‌رو که آنان را به عبادت خودش فرا می‌خواند نیازمند مشرکان می‌پنداشتند: «لَقَد سَمِعَ اللّهُ قَولَ الَّذینَ قالوا اِنَّ اللّهَ فَقیرٌ و نَحنُ اَغنِیاء» ‌خداوند به طریق معاکسه پندار باطل آنان را رد کرده، خاطرنشان می‌سازد که شما به او نیازمندید.
[۱۵] الفرقان، ج‌۲۲، ص‌۳۲۰‌-۳۲۱.
آیه ۳۸ محمّد : «واللّهُ الغَنیُّ و اَنتُمُ الفُقَراءُ» نیز به سان آیه ۱۵ فاطر است و‌ به‌طور کلی آن گروه از آیات قرآن که بر غنای خداوند و فقر انسانها تکیه می‌کند می‌تواند اشاره به برهان امکان باشد؛ مانند: «و اَنَّهُ هُوَ اَغنی واَقنی‌= و هم اوست که) با غنای ذاتی شما را) بی‌نیاز کرده و سرمایه داده است» و «لِمَ تَعبُدُ ما لا یَسمَعُ ولا یُبصِرُ ولا یُغنی عَنکَ شیا‌= چرا موجودی را که نمی‌شنود و نمی‌بیند و تو را از چیزی بی‌نیاز نمی‌سازد می‌پرستی» یا نظیر آیه ۲۴ قصص که در آن از قول حضرت موسی (علیه‌السلام) چنین نقل شده که خود را نسبت به نعمتهایی که خدا بر او ارزانی داشته و از جمله نعمت وجود نیازمند می‌خواند: «... فَقالَ رَبِّ اِنّی لِما اَنزَلتَ اِلَیَّ‌مِن خَیر‌فَقیر».
[۲۱] منشور جاوید، ج‌۲، ص‌۱۳۴‌-۱۳۵.



برخی آیه ۴۹ ذاریات را مشتمل بر عمیق‌ترین براهین بر فقر ذاتی کائنات دانسته‌اند، زیرا زوجیت، کیان هر موجودی جز خداست: «و‌مِن کُلِّ شَیء خَلَقنا زَوجَینِ لَعَلَّکُم تَذَکَّرون». به گفته وی در آیه بعد از آن، به فرار از موجود فقیر به سوی موجود غنی که آفریننده هر چیزی است امر شده است: «فَفِرّوا اِلَی اللّهِ اِنّی لَکُم مِنهُ نَذیرٌ مُبین».
[۲۴] الفرقان، ج‌۲۶، ص‌۳۳۷‌-۳۳۸.

ابن سینا با توجه به آیه «سَنُریهِم ءایتِنا فِی‌الاَفاقِ و فی اَنفُسِهِم حَتّی یَتَبَیَّنَ لَهُم اَنَّهُ الحَقُّ اَو لَم یَکفِ بِرَبِّکَ اَنَّهُ عَلی کُلِّ شَیء شَهید» صدر آیه (مرتبه استدلال به آیات آفاق و انفس بر وجود حق) را برابر با دو روش متکلمان و حکمای طبیعی در اثبات واجب دانسته که در روش نخست از راه حدوث اجسام و اعراض بر وجود خالق و با نظر به صفات مخلوقات بر صفات وی و در روش اخیر از راه حرکت بر وجود مبدأ اول استدلال می‌شود و ذیل آیه (مرتبه استشهاد به حق برای اثبات هر چیزی) را برابر با برهان امکان دانسته است، زیرا در برهان مذکور با تأمل در وجود و تقسیم آن به واجب و ممکن به اثبات واجب پرداخته شده و با توجه به لوازم وجوب و امکان بر صفات وی، و با نظر به صفات بر کیفیت صدور افعال از وی یکی پس از دیگری استدلال می‌شود و از همین رو این برهان را به برهان صدیقین موسوم کرده است
[۲۶] الاشارات والتنبیهات، ج‌۳، ص‌۶۶‌.
، گرچه صدر المتألهین آن را نزدیک‌ترین روش به برهان صدیقین دانسته است، زیرا برهان صدیقین به اعتقاد وی در حقیقتِ وجود جاری می‌شود؛ نه در مفهوم موجود.
[۲۷] اسفار، ج‌۶‌، ص‌۲۶‌-۲۷.
ابن سینا همچنین حرف استقبال را در آیه، اشاره به ترجیح طریقه حکمای الهی بر دو روش پیشین دانسته، زیرا در میان براهین سزاوارترین آن‌ها به اعطای یقین ، استدلال به علت بر معلول است و در طریقه یاد شده ابتدا وجود واجب ثابت شده و سپس به واسطه آن وجود سایر موجودات ثابت می‌شود
[۲۸] الاشارات والتنبیهات، ج‌۳، ص‌۶۶‌-۶۷‌.
و راز این‌که برخی برهان امکان را استدلال لمّی دانسته‌اند
[۲۹] کشف المراد، ص‌۳۹۲.
در همین نکته نهفته است. ابن‌سینا از آیه «فَلَمّا اَفَلَ قالَ لااُحِبُّ الاَفِلین» نیز که در داستان حضرت‌ ابراهیم (علیه‌السلام) از افول اجرام آسمانی بر نفی ربوبیت آن‌ها استدلال شده، برهان امکان را استفاده کرده است، چون امکان، افول ذاتی است
[۳۱] الاشارات والتنبیهات، ج‌۳، ص‌۱۲۷.
، بر این اساس می‌توان برهان مورد نظر را به صورت اضافه وصفی برهان «غروب امکان» نامید.


ناگفته نماند که ممکنات نه تنها در حدوث بلکه در بقا نیز نیازمند به خدا هستند
[۳۲] شرح منظومه، ص‌۲۶۲.
[۳۳] اسفار، ج۱، ص۲۱۹-۲۲۰.
، چنان‌که تعبیر قرآن در مورد سؤال موجودات از خداوند به صورت فعل مضارع، دلیل بر دائمی بودن این سؤال است: «یَسَلُهُ مَن فِی السَّموتِ والاَرضِ کُلَّ یَوم هُوَ فی شَأن». سؤال مذکور سؤال حاجت است؛ بدین معنا که آن‌ها در همه جهات به خدا نیاز داشته، وجودشان وابسته به وی و متمسک به وجود غنی اوست و در همین‌باره خداوند فرموده است: «و ءاتکُم مِن کُلِّ ما سَاَلتُموهُ‌= و از هرچه از او خواستید به شما عطا کرد». به گفته میرداماد قرآن کریم از افاضه ابقائیه گاهی با حفظ: «ولا‌یَودُهُ حِفظُهُما» و گاه با امساک: «یُمسِکُ السَّموتِ والاَرضَ اَن تَزولا» تعبیر کرده‌است.
[۴۰] اسفار، ج‌۸‌، ص‌۳۸۷.



برخی گفته‌اند: در استدلال به امکان برای اثبات واجب دو راه وجود دارد:
۱. استدلال به امکان ذوات، جواهر و اجسام که آیات فراوانی به آن اشاره دارد؛ مانند ۳۸‌محمّد ۷۷ شعراء ۴۲ نجم ؛ ۹۱‌انعام؛ ۵۰ ذاریات و ۲۸ رعد.
۲. استدلال به امکان صفات که آیاتِ «خَلَقَ السَّموتِ والاَرض» و «اَلَّذی جَعَلَ لَکُمُ الاَرضَ فِرشًا والسَّماءَ بِنَاءً» به آن اشاره دارد. بیان این راه‌ به‌طور خلاصه آن است که اجسام فلکی و عنصری در جسمیت مشترک‌اند، بنابراین اختصاص بعضی از آن‌ها به برخی صفات از قبیل مقدار و شکل و حیّز خاص که به جهت امکان آن نیازمند به علت است
[۴۹] شوارق الالهام، ص‌۴۹۵.
نمی‌تواند به جهت جسمیت و لوازم آن باشد وگرنه باید همه اجسام در همه صفات اشتراک داشته باشند. ناگزیر باید عاملی جدای از اجسام وجود داشته باشد که خود، جسم نباشد، زیرا در صورتی که جسم باشد دوباره این سؤال مطرح می‌شود که چرا آن جسم از بین اجسام صفت عاملیت و مؤثریت یافت؟ عامل مزبور که خود، جسم نیست باید قادر مختار باشد، چون اگر موجَب باشد اختصاص بعضی از اجسام به برخی صفات ترجیح نخواهد داشت.
[۵۰] التفسیر الکبیر، ج‌۲، ص‌۹۷‌-۹۸.
[۵۱] شرح المواقف الایجی، ج‌۸‌، ص‌۳‌۴.



در پایان ذکر این نکته لازم است که اختلاف روش متکلمان و حکمای الهی در اثبات صانع بر اختلاف آنان درباره سبب احتیاج شیء به علت مبتنی است
[۵۲] شوارق الالهام، ص‌۴۹۴.
که به عقیده متکلمان حدوث و به اعتقاد حکما امکان ماهوی آن است
[۵۳] شرح‌منظومه، ص۲۵۴‌-۲۵۵.
[۵۴] اسفار، ج۱، ص۲۰۶.
و صدر‌المتألهین همان اشکالی را که حکیمان بر مختار متکلمان وارد کرده‌اند بر مختار خود آنان نیز وارد می‌داند و معتقد است که امکان ماهوی تنها می‌تواند واسطه در اثبات احتیاج و نیاز باشد؛ اما واسطه در ثبوت نیست، زیرا اگر واسطه در ثبوت باشد محذور تقدّم شیء بر نفس و تأخّر شیء از نفس لازم می‌آید. اگر سبب احتیاج وجود چیزی به علت، امکان ماهوی آن باشد امکان ماهوی باید مقدم بر حاجت و نیاز باشد و نیاز و حاجت، مقدم بر ایجاد و ایجاد، سابق بر وجود است و بنابر اصالت وجود، وجود، مقدم بر ماهیت، و ماهیت تابع آن است و امکان ماهوی که از سلب ضرورت وجود و عدم برای ماهیت به دست می‌آید وصف ماهیت و مؤخر از آن است و چنانچه ایجاب و وجوب نیز که در تحلیل ذهنی بر ایجاد و وجود مقدم‌اند رعایت شوند مراتب افزون خواهد شد. اگر حدوث به دلیل این‌که وصف وجود و مؤخر از آن است نمی‌تواند سبب احتیاج وجود به علت باشد امکان ماهوی نیز بر همین قیاس نمی‌تواند سبب احتیاج‌ باشد.
[۵۵] اسفار، ج‌۱، ص۲۱۷.
[۵۶] اسفار، ج‌۱، ص۲۱۹.
[۵۷] رحیق مختوم، ج‌۳، ص‌۳۷۸‌-۳۷۹.
[۵۸] اسفار، ج‌۱، ص‌۲۰۷.

صدرالمتألهین با اثبات امکان فقری نیاز و احتیاج را به متن ذات و هویت معلول انتقال داده‌است.
[۵۹] اسفار، ج‌۳، ص‌۲۷۶‌-۲۷۷.
[۶۰] رحیق مختوم، ج‌۳، ص‌۳۷۹.



الاشارات و‌التنبیهات؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر نمونه؛ الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعه؛ رحیق مختوم شرح حکمت متعالیه؛ شرح باب حادی عشر؛ شرح منظومه؛ شرح المواقف الایجی؛ شوارق الالهام فی شرح تجرید الکلام؛ الفرقان فی تفسیر القرآن؛ کشف المراد شرح تجرید‌الاعتقاد؛ مجموعه آثار، استاد مطهری؛ مختصر المعانی؛ منشور جاوید (تفسیر‌موضوعی)؛ المیزان فی تفسیر‌القرآن.


۱. کشف المراد، ص‌۳۹۲.
۲. شرح باب حادی عشر، ص‌۴۲‌-۴۸.
۳. الاشارات والتنبیهات، ج‌۳، ص‌۱۸.
۴. الاشارات والتنبیهات، ج‌۳، ص‌۱۸.
۵. الاشارات والتنبیهات، ج‌۳، ص‌۱۹.
۶. شرح منظومه، ص‌۲۵۴‌-۲۵۵.    
۷. مجموعه آثار، ج‌۱۰، ص‌۱۵۹، «شرح مبسوط منظومه».
۸. منشور جاوید، ج‌۲، ص‌۱۱۵‌-۱۱۶.
۹. فاطر /سوره۳۵، آیه۱۵.    
۱۰. شرح منظومه، ص‌۶۳‌.
۱۱. مختصر المعانی، ج‌۱، ص‌۱۵۶.
۱۲. منشور جاوید، ج‌۲، ص‌۱۳۳.
۱۳. نمونه، ج‌۱۸، ص‌۲۲۳.    
۱۴. آل‌عمران/سوره۳، آیه۱۸۱.    
۱۵. الفرقان، ج‌۲۲، ص‌۳۲۰‌-۳۲۱.
۱۶. محمد/سوره۴۷، آیه۳۸.    
۱۷. فاطر /سوره۳۵، آیه۱۵.    
۱۸. نجم/سوره۵۳، آیه۴۸.    
۱۹. مریم/سوره۱۹، آیه۴۲.    
۲۰. قصص/سوره۲۸، آیه۲۴.    
۲۱. منشور جاوید، ج‌۲، ص‌۱۳۴‌-۱۳۵.
۲۲. ذاریات/سوره۵۱، آیه۴۹.    
۲۳. ذاریات/سوره۵۱، آیه۵۰.    
۲۴. الفرقان، ج‌۲۶، ص‌۳۳۷‌-۳۳۸.
۲۵. فصّلت/سوره۴۱، آیه۵۳.    
۲۶. الاشارات والتنبیهات، ج‌۳، ص‌۶۶‌.
۲۷. اسفار، ج‌۶‌، ص‌۲۶‌-۲۷.
۲۸. الاشارات والتنبیهات، ج‌۳، ص‌۶۶‌-۶۷‌.
۲۹. کشف المراد، ص‌۳۹۲.
۳۰. انعام/سوره۶، آیه۷۶.    
۳۱. الاشارات والتنبیهات، ج‌۳، ص‌۱۲۷.
۳۲. شرح منظومه، ص‌۲۶۲.
۳۳. اسفار، ج۱، ص۲۱۹-۲۲۰.
۳۴. نمونه، ج‌۲۳، ص‌۱۳۸.    
۳۵. رحمن/سوره۵۵، آیه۲۹.    
۳۶. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۳۴.    
۳۷. المیزان، ج‌۱۹، ص‌۱۰۲.    
۳۸. بقره/سوره۲، آیه۲۵۵.    
۳۹. فاطر/سوره۳۵، آیه۴۱.    
۴۰. اسفار، ج‌۸‌، ص‌۳۸۷.
۴۱. محمد/سوره۴۷، آیه۳۸.    
۴۲. شعراء /سوره۲۶، آیه۷۷.    
۴۳. نجم/سوره۵۳، آیه۴۲.    
۴۴. انعام/سوره۶، آیه۹۱.    
۴۵. ذاریات/سوره۵۱، آیه۵۰.    
۴۶. رعد/سوره۱۳، آیه۲۸.    
۴۷. نحل/سوره۱۶، آیه۳.    
۴۸. بقره/سوره۲، آیه۲۲.    
۴۹. شوارق الالهام، ص‌۴۹۵.
۵۰. التفسیر الکبیر، ج‌۲، ص‌۹۷‌-۹۸.
۵۱. شرح المواقف الایجی، ج‌۸‌، ص‌۳‌۴.
۵۲. شوارق الالهام، ص‌۴۹۴.
۵۳. شرح‌منظومه، ص۲۵۴‌-۲۵۵.
۵۴. اسفار، ج۱، ص۲۰۶.
۵۵. اسفار، ج‌۱، ص۲۱۷.
۵۶. اسفار، ج‌۱، ص۲۱۹.
۵۷. رحیق مختوم، ج‌۳، ص‌۳۷۸‌-۳۷۹.
۵۸. اسفار، ج‌۱، ص‌۲۰۷.
۵۹. اسفار، ج‌۳، ص‌۲۷۶‌-۲۷۷.
۶۰. رحیق مختوم، ج‌۳، ص‌۳۷۹.



دائرةالمعارف قرآن کریم برگرفته از مقاله برهان امکان و وجوب در قرآن.    



جعبه ابزار