• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

بلال بن رباح حبشی (اصلی)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



از نخستین مسلمانان، مؤذن و خزانه دار پیامبر بلال بن رباح حبشی می باشد.



از وی به ابن حمامه،
[۱] المعارف، ص۱۷۶.
[۲] تهذیب الکمال، ج۴، ص۲۸۸.
[۳] البدایة والنهایه، ج۵، ص۲۵۳.
ابوعبداللّه،
[۴] الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۱۷۴.
[۵] المستدرک، ج۳، ص۳۱۹.
[۶] رجال الطوسی، ص۲۷.
ابوعبدالکریم،
[۷] التاریخ الکبیر، ج۱، ص۱۷۵.
[۸] المستدرک، ج۳، ص۳۱۹.
[۹] اسدالغابه، ج۱، ص۴۱۵.
ابوعمرو
[۱۰] الثقات، ج۳، ص۲۸.
[۱۱] تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۲۹.
[۱۲] تهذیب التهذیب، ج۴، ص۲۸۸.
و ابو عبدالرحمن
[۱۳] الاستیعاب، ج۱، ص۲۵۸.
[۱۴] تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۲۹.
نیز یاد شده است.
گفته‌اند: وی در سراة
[۱۵] الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۱۷۵.
[۱۶] تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۷۶-۴۷۷.
[۱۷] الکامل، ج۲، ص۶۶.
(منطقه‌ای بین یمن و طائف ) یا مکّه
[۱۸] الاستیعاب، ج۱، ص۲۵۹.
[۱۹] المعارف، ص۱۷۶.
[۲۰] اسدالغابه، ج۱، ص۴۱۵.
حدود سه سال بعد از عام الفیل به دنیا آمد.
[۲۱] تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۷۵.
پدرش رباح و مادرش حمامه از اسیران حبشه بودند
[۲۲] انساب الاشراف، ج۱، ص۲۰۹.
[۲۳] الکامل، ج۲، ص۶۶.
و پیش از اسلام برده‌ای بود که در اطراف مکه برای مولایش چوپانی می‌کرد.
[۲۴] تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۳۶.
مشهور است که بلال پیش از آزادی غلام امیة بن خلف بود
[۲۵] انساب الاشراف، ج۱، ص۲۰۹.
[۲۶] السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۶۸۲.
؛ ولی در برخی نقلها از عبداللّه بن جدعان
[۲۷] تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۳۶.
و یتیمانی تحت سرپرستی ابوجهل
[۲۸] تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۴۴.
به عنوان مولای بلال یاد شده است که احتمالا ناشی از تعدد مالکیت بلال در دوره‌های متعدد است.


روایت ضعیفی از همراهی بلال با پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم پیش از بعثت در ماجرای سفر آن حضرت به شام در ۱۲ سالگی خبر می‌دهد که بنا به سفارش بحیرای راهب، ابوطالب آن حضرت را به همراه ابوبکر و بلال به مکه بازگرداند؛
[۲۹] عارضة الاحوذی، ج۷، ص۱۱۰.
[۳۰] السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۱، ص۲۴۷.
ولی محققان با توجّه به ضعف سند، اضطراب متن، سنّ کم ابوبکر و بلال در آن زمان، خریداری شدن بلال به وسیله ابوبکر بعد از اسلام و... در صحت روایت مزبور تردید کرده‌اند.
[۳۱] الصحیح من سیره، ج۲، ص۹۳-۹۴.
[۳۲] الغدیر، ج۷، ص۲۷۵-۲۷۷.
بلال از نخستین گروندگان به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم بود.
[۳۳] اسدالغابه، ج۱، ص۴۱۵.
[۳۴] تهذیب الکمال، ج۴، ص۲۸۸.
[۳۵] المنتظم، ج۲، ص۱۱۷.
در حال چرانیدن گوسفندان مولایش بود که در کوههای پیرامون مکه با رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم آشنا شد و اسلام آورد و به فرمان آن حضرت ایمانش را مخفی می‌کرد. روزی قریش او را در حال انداختن آب دهان به بتها دیدند و به مولایش اعتراض کردند و او بلال را برای مجازات در اختیار امیة بن خلف و ابوجهل قرار داد.
[۳۶] تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۳۶-۴۳۷.
مورخان او را با چهره‌ای سیاه چرده، کم مو، قامتی بلند، پشتی خمیده
[۳۷] الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۱۸۰.
[۳۸] المعارف، ص۱۷۶.
[۳۹] المستدرک، ج۳، ص۳۱۹.
و دارای قلبی پاک، ایمانی راستین و سخنوری فصیح وصف کرده‌اند.
[۴۰] السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۳۱۷.
[۴۱] البدایة والنهایه، ج۳، ص۴۷.
[۴۲] البدایة والنهایه، ج۵، ص۲۵۳.



وی از نخستین مسلمانانی است که ایمانش را آشکار کرد و از این رو به سختی به دست مشرکان، شکنجه شد؛ ولی بر ایمانش پایداری کرد و هرگز سخنی که آنها را خشنود سازد بر زبانش جاری نکرد.
[۴۳] مسند احمد، ج۱، ص۶۶۷.
[۴۴] سنن ابن ماجه، ج۱، ص۵۳.
[۴۵] الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۱۷۶.
خودش می‌گوید: یک شبانه روز مرا تشنه نگه داشتند. سپس در زمین تفتیده شکنجه‌ام دادند.
[۴۶] انساب الاشراف، ج۱، ص۲۱۱.
امیّة بن خلف ریسمان به گردنش می‌افکند و به دست نوجوانان مکه داده، او را در میان درّه‌های مکه می‌کشیدند.
[۴۷] الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۱۷۵.
[۴۸] انساب الاشراف، ج۱، ص۲۰۹-۲۱۰.
همو نیمروز که هوا به شدّت گرم می‌شد بلال را به سنگلاخهای پیرامون مکه برده، سنگی بزرگ بر سینه اش می‌نهاد و به وی می‌گفت: یا به خدای محمد کافر می‌شوی یا به همین حال می‌میری.
[۴۹] السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۳۱۷-۳۱۸.
[۵۰] البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۰۱.
[۵۱] البدایة والنهایه، ج۳، ص۴۷.
ابوجهل نیز او را به رو، بر صخره‌های سوزان می‌خوابانید و سنگ بزرگی بر او نهاده، می‌گفت: باید به خدای محمد کافر شوی؛ ولی او با گفتن «اَحَد، اَحَد» جواب ردّ به آنها می‌داد.
[۵۲] اسد الغابه، ج۱، ص۴۱۵.
از عمرو بن عاص گزارش شده است: بلال را در زمین تفتیده و سوزانی شکنجه می‌کردند که اگر تکه گوشتی بر آن می‌گذاشتند می‌پخت؛ ولی او فریاد می‌زد: من به لات و عُزّی کافرم و امیّه بر شکنجه وی می‌افزود و هرچند گاه بر اثر شدّت شکنجه از هوش می‌رفت.
[۵۳] انساب الاشراف، ج۱، ص۲۰۹-۲۱۰.
ورقة بن نوفل ضمن اعتراض به شکنجه وی به مشرکان می‌گفت: اگر بلال با این حال بمیرد من قبرش را زیارتگاه خود می‌کنم.
[۵۴] السیر و المغازی، ج۱، ص۱۹۰.
[۵۵] السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۳۱۸.
عمار یاسر با یاد کردن پایداری بلال در ضمن اشعاری او را ستوده است.
[۵۶] السیر و المغازی، ج۱، ص۱۹۱.
[۵۷] تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۴۱.



هرچند آزادی بلال توسط ابوبکر شهرت دارد
[۵۸] السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۳۱۸.
[۵۹] صحیح البخاری، ج۴، ص۲۶۱.
؛ لیکن برخی برآن‌اند که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم او را آزاد کرده است.
[۶۰] رجال الطوسی، ص۲۷.
[۶۱] مناقب، ج۱، ص۲۲۱.
[۶۲] الصحیح من سیره، ج۳، ص۹۰-۹۱.
ابن ابی الحدید ضمن استناد این سخن به استادش آن را مطابق نقل ابن اسحاق، واقدی و غیر ایشان می‌داند.
[۶۳] شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۷۳.



بلال از نخستین
[۶۴] تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۵۰.
(سومین)
[۶۵] مسند احمد، ج۵، ص۳۷۰.
مهاجران به مدینه بود. بنا به روایت واقدی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم بین او و عبیدة بن حارث پیمان برادری بست؛ ولی به نقل ابن اسحاق آن حضرت او را با ابورویحه (ابوزرعه)
[۶۶] المحبر، ص۷۳.
برادر کرد.
[۶۷] الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۱۷۶.
[۶۸] الاستیعاب، ج۱، ص۲۵۸.
ابن حبیب با تایید هر دو جریان، پیمان نخست را در مکه و دومی را در مدینه می‌داند.
[۶۹] المحبر، ص۷۱.
[۷۰] لمحبر، ص۷۳.
برخی از پیمان برادری بین او و ابوذر خبر داده‌اند.
[۷۱] المنتظم، ج۲، ص۱۹۰.
ابن اثیر می‌نویسد: پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم بین بلال و ابوعبیده جراح پیمان برادری بست.
[۷۲] اسد الغابه، ج۱، ص۴۱۶.
از نظر محقق تستری پیمان اخوت بین افراد با مراعات تناسب روحی آنها بود و هماهنگ نبودن روحیات بلال و ابوعبیده دلیل نادرستی این قول است.
[۷۳] قاموس الرجال، ج۲، ص۴۰۰.



بلال خدمتگزار و خزانه دار رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم
[۷۴] مسند احمد، ج۱، ص۵۴۵.
[۷۵] مسند احمد، ج۲، ص۹۵.
[۷۶] مسند احمد، ج۲، ص۴۳۰.
[۷۷] صفة الصفوه، ج۱، ص۱۸۵
[۷۸] اسدالغابه، ج۱، ص۴۱۵.
و همواره ملازم آن حضرت بود، به گونه‌ای که پیامبر او را از رفقا، نجبا و وزرای خود دانست.
[۷۹] مسند احمد، ج۱، ص۲۳۸.
هرگاه آن گرامی برای برپاداشتن نمازهای عید و باران به مصلا می‌رفت او عصای مخصوص آن حضرت (عنزه) را می‌آورد و در برابرش می‌نهاد.
[۸۰] انساب الاشراف، ج۱، ص۲۱۳.
[۸۱] تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۶۹.
بلال در بدر، اُحد، خندق و دیگر جنگهای رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم حضور فعال داشت.
[۸۲] الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۱۸۰.
[۸۳] المستدرک، ج۳، ص۳۱۹.
[۸۴] الاستیعاب، ج۱، ص۲۵۸.



در جنگ بدر زمانی که بلال متوجه شد عبدالرحمن بن عوف امیّه را دستگیر کرده و می‌خواهد او را با تبانی، زنده از معرکه بیرون برد فریاد برآورد: ‌ای یاران خدا! امیه از سران شرک است و نباید زنده بماند که با فریاد او مسلمانان امیّه را از پای درآوردند.
[۸۵] المغازی، ج۱، ص۸۳.
[۸۶] السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۶۳۲.
برخی معتقدند وی شخصاً مولا و شکنجه گر پیشین خود را کشت.
[۸۷] الاستیعاب، ج۱، ص۲۶۱.
بنا به نقلی با ضربه او، امیّه بر زمین افتاد و دیگران او را کشتند.
[۸۸] انساب الاشراف، ج۱، ص۲۱۷.



در عمرة القضاء
[۸۹] المغازی، ج۲، ص۷۳۷.
و فتح مکه به فرمان پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم بر بام کعبه، اذان گفت که برای سران شرک به حدی گران آمد که برخی از آنها آرزوی مرگ کردند.
[۹۰] اخبار مکه، ج۱، ص۲۷۴-۲۷۵.
[۹۱] تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۶۰.
او از معدود افرادی بود که پس از فتح آن شهر به همراه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم وارد کعبه شد.
[۹۲] المغازی، ج۲، ص۸۳۵.
[۹۳] مسند احمد، ج۲، ص۶۱، ۱۱۷.
بلال در فتوحات شام در دوره خلافت ابوبکر و عمر از جمله در فتح مَرْجُ الصُفَّر
[۹۴] تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۴۰.
(منطقه‌ای نزدیک دمشق)، محاصره دمشق و حمص شرکت داشت.
[۹۵] تاریخ طبری، ج۲، ص۴۴۴.
وقتی مسلمانان عراق را فتح کردند، برخلاف رای عمر بر تقسیم اراضی آن پافشاری داشت.
[۹۶] المجموع، ج۱۹، ص۴۵۶.
مسلمانان برایش احترام ویژه‌ای قائل بودند. عمر از او به «سیّدنا» یاد می‌کرد.
[۹۷] المستدرک، ج۳، ص۳۲۱.



درباره زندگی زناشویی وی نقلهایی چون ازدواج با خواهر عبدالرحمن بن عوف،
[۹۸] فقه السنه، ج۲، ص۱۴۵.
زنی از قبیله بنی زهره،
[۹۹] الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۱۷۹-۱۸۰.
[۱۰۰] انساب الاشراف، ج۱، ص۲۱۴.
دختر بُکیر با وساطت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم
[۱۰۱] الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۱۷۹.
و هند خولانیه
[۱۰۲] الثقات، ج۳، ص۲۸.
[۱۰۳] اسد الغابه، ج۷، ص۲۷۹.
گزارش شده است که احتمالاً مورد اخیر مربوط به اواخر عمر او در شام بوده است، به هر روی مشهور است که از بلال نسلی نماند
[۱۰۴] السیرة النبویه، ج۲، ص۶۸۲.
[۱۰۵] اسد الغابه، ج۱، ص۴۱۸.
[۱۰۶] تهذیب الکمال، ج۴، ص۲۹۰.
؛ ولی از بعضی منابع جز این برداشت می‌شود.
[۱۰۷] اللباب، ج۱، ص۱۹۴.
[۱۰۸] الکامل، ج۱۰، ص۶۳۰.



در زمان و مکان وفات بلال و نیز محل دفن وی بین تاریخنگاران اختلاف است. بلال به هنگام مرگ از اینکه به ملاقات پیامبر و یاران او می‌شتابد بسیار شادمان بود و شادمانی خود را با سرودن اشعاری ابراز کرده، می‌گفت: فردا با دوستانم محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم و یارانش ملاقات می‌کنم.
[۱۰۹] تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۷۵.
[۱۱۰] سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۳۵۹.
بلال در دوره خلافت عمر و در سال ۱۷،
[۱۱۱] اسدالغابه، ج۱، ص۴۱۸.
[۱۱۲] تهذیب الکمال، ج۴، ص۲۹۰.
۱۸،
[۱۱۳] رجال الطوسی، ص۲۷.
[۱۱۴] حواشی شهید ثانی، ص۳.
۱۹،
[۱۱۵] اعیان الشیعه، ج۳، ص۶۰۱.
۲۰
[۱۱۶] الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۱۸۰.
[۱۱۷] المعارف، ص۱۷۶.
یا ۲۱ هجری
[۱۱۸] الطبقات، ابن خیاط، ص۵۰.
[۱۱۹] الاستیعاب، ج۱، ص۲۵۹.
در شام (حلب،
[۱۲۰] تهذیب التهذیب، ج۱، ص۴۶۱.
داریا
[۱۲۱] البدایه و النهایه، ج۷، ص۸۳.
یا عمواس
[۱۲۲] الثقات، ج۳، ص۲۸.
از دنیا رفت و در باب الاربعین، باب کیسان یا باب الصغیر دفن شد
[۱۲۳] اسد الغابه، ج۱، ص۴۱۸.
[۱۲۴] تهذیب التهذیب، ج۱، ص۴۶۱.
[۱۲۵] المستدرک، ج۳، ص۳۱۹.
؛ ولی بنا به نقل مشهور در سال بیستم از دنیا رفت و در باب الصغیر به خاک سپرده شد.


رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم علاقه فراوانی به بلال داشت. او را به بهشت بشارت
[۱۲۶] سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۳۴۸.
و از رستگاریش خبر داد
[۱۲۷] مسند احمد، ج۱، ص۴۲۵.
و برایش دعا کرد.
[۱۲۸] مسند احمد، ج۳، ص۶۲۰.
در ماجرایی، از ابوذر به سبب سرزنش بلال روی برگرداند
[۱۲۹] تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۶۴.
و به ابوبکر درباره ناراحت کردن او و جمعی دیگر هشدار داد
[۱۳۰] مسند احمد، ج۶، ص۵۷.
[۱۳۱] تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۶۳.
و خطاب به همسر بلال فرمود: هرچه او از من نقل می‌کند راست می‌گوید. او را ناراحت نکن که هیچ عملی از تو پذیرفته نمی‌شود.
[۱۳۲] تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۶۳.
بنابر روایات نبوی بلال مردی نیکو و سید مؤذّنان،
[۱۳۳] المعجم الکبیر، ج۵، ص۲۰۹.
[۱۳۴] المستدرک، ج۳، ص۳۲۲.
از حبشیان پیشتاز در اسلام،
[۱۳۵] الطبقات، ج۳، ص۱۷۵.
[۱۳۶] الخصال، ج۱، ص۳۱۲.
از بهترین سیاه چهرگان
[۱۳۷] المستدرک، ج۳، ص۳۲۱.
و اولین شفیع مؤمنان حبشه است.
[۱۳۸] مناقب، ج۲، ص۱۸۸.
[۱۳۹] بحارالانوار، ج۸، ص۴۲.
او نخستین مؤذنی است که وارد بهشت می‌شود
[۱۴۰] تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۶۰.
و بهشت مشتاق اوست.
[۱۴۱] تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۵۱.
[۱۴۲] سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۳۵۵.
او بنده صالح خدا
[۱۴۳] اختیار معرفة الرجال، ص۳۸-۳۹.
و از نخستین کسانی است که پس از پیامبر و شهیدان در قیامت لباس بهشتی بر تن می‌کنند.
[۱۴۴] تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۶۰.



بلال از دوستداران و علاقه مندان اهل بیت علیهم السّلام بود. روزی با تاخیر به مسجد آمد. پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم راز آن را جویا شد. او گفت: برای کمک کردن به فاطمه علیهاالسّلام رفته بودم که آن حضرت برایش دعا کرد.
[۱۴۵] مسند احمد، ج۳، ص۶۲۰.
با شنیدن خبر شهادت یگانه دختر پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم به شدّت گریست.
[۱۴۶] الدرجات الرفیعه، ص۳۶۶.
امیرمؤمنان علیه السّلام و امام سجاد از او ستایش کردند.
[۱۴۷] تفسیر منسوب به امام عسکری علیه السّلام، ص۹۰.
[۱۴۸] تفسیر منسوب به امام عسکری علیه السّلام، ص۶۲۱-۶۲۲.
امام صادق علیه السّلام درباره اش فرمود: خدا رحمت کند بلال را که همواره اهل بیت علیهم السّلام را دوست می‌داشت.
[۱۴۹] الاختصاص، ص۷۳.
بلال از راویان حدیث پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم است. بسیاری از صحابه و تابعان از او روایت نقل کرده‌اند.
[۱۵۰] تهذیب الکمال، ج۴، ص۲۸۸-۲۸۹.
[۱۵۱] تهذیب التهذیب، ج۱، ص۴۶۱.
احمد حنبل شماری از احادیثش را در مسند خود جمع آوری کرده است.
[۱۵۲] مسند احمد، ج۷، ص۲۰.
[۱۵۳] مسند احمد، ج۷، ص۲۶.
روایت مشهوری درباره اذان در منابع امامیه از او نقل شده است.
[۱۵۴] الامالی، ص۲۷۹.
[۱۵۵] الامالی، ص۲۸۳.

عبدالله بن عمر درباره اش گفت: بلالِ رسول الله بهترین بلالهاست،
[۱۵۶] سنن ابن ماجه، ج۱، ص۵۴.
با این حال بسیار فروتن بود. هرگاه در حضور وی از فضایلش یاد می‌شد با فروتنی می‌گفت: من همان حبشی هستم که تا دیروز برده بودم.
[۱۵۷] الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۱۸۰.

به ندرت اشعاری به زبان عربی
[۱۵۸] السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۵۸۹.
[۱۵۹] انساب الاشراف، ج۱، ص۲۱۸.
و حتی چند بیت حبشی
[۱۶۰] سفینة البحار، ج۱، ص۲۶۵.
در مدح رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم از بلال نقل شده است.


همزمان با تشریع اذان از طرف خداوند در سال دوم هجری،
[۱۶۱] وسائل الشیعه، ج۴، ص۶۱۲-۶۱۳.
[۱۶۲] سفینة البحار، ج۱، ص۴۳.
[۱۶۳] الصحیح من سیره، ج۴، ص۲۶۷-۲۷۷.
بلال افتخار مؤذّنی رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم را یافت و نخستین کسی بود که برای آن حضرت اذان گفت و تا پایان عمر آن حضرت همواره، در مدینه یا بیرون آن مؤذن آن بزرگوار بود.
[۱۶۴] المعارف، ص۱۷۶.
[۱۶۵] صفة الصفوه، ج۱، ص۱۸۵.
[۱۶۶] اسد الغابه، ج۱، ص۴۱۵.
او مؤذنی وقت شناس بود، از این رو پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم به یارانش توصیه کرد که با اذان وی افطار و امساک کنند؛ نه اذان ابن امّ مکتوم که به سبب نابینایی چندان دقیق نبود.
[۱۶۷] مسند احمد، ج۷، ص۲۶۶.
برخی نقلها از طریق اهل سنّت عکس این معنا را دلالت دارد
[۱۶۸] مسند احمد، ج۲، ص۲۷۵.
که آن را جعلی و از روی غرض ورزی دانسته‌اند.
[۱۶۹] من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۹۷.
بلال پس از رحلت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم حاضر به اذان گفتن برای خلفا نشد
[۱۷۰] الاختصاص، ص۷۳.
[۱۷۱] تهذیب الکمال، ج۴، ص۲۸۹.
و برای جهاد به شام رفت و در پی اصرار ابوبکر که از او خواست برایش اذان بگوید گفت: پس از پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم برای هیچ کس اذان نمی‌گویم.
[۱۷۲] الطبقات، ج۳، ص۱۷۸-۱۷۹.
[۱۷۳] المعارف، ص۱۷۶.
[۱۷۴] الفتوح، ج۱، ص۹۶-۹۷.
برخی گزارش کرده‌اند که بلال برای ابوبکر
[۱۷۵] الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۱۷۸.
[۱۷۶] الاستیعاب، ج۱، ص۲۶۰.
و حتّی عمر اذان گفت
[۱۷۷] مسند احمد، ج۴، ص۴۰۸.
؛ لیکن داده‌های تاریخی این رای را رد می‌کند، از این رو مُزی آن را به لفظ «قیل» نقل کرده است
[۱۷۸] تهذیب الکمال، ج۴، ص۲۸۹.
و ابن کثیر دیدگاه نخست را صحیح تر و مشهور می‌داند.
[۱۷۹] البدایة والنهایه، ج۵، ص۲۵۳.
سید محسن امین این روایات را با روایات دیدگاه اوّل که در نظرش صحیح تر و بیشتر است و نیز شواهد تاریخی دیگر معارض می‌داند و قول مشهور را برمی گزیند.
[۱۸۰] اعیان الشیعه، ج۳، ص۶۰۳.



بعضی نقلها حکایت دارد که اذان نگفتن بلال برای خلیفه به سبب اعتراض به انحراف مسیر خلافت بوده است.
[۱۸۱] الدرجات الرفیعه، ص۳۶۷.
[۱۸۲] سفینة البحار، ج۱، ص۲۶۳.
شاید بتوان لحن تند بلال در ردّ درخواست خلیفه برای ماندنش در مدینه که به او گفت: اگر برای خدا آزادم کرده‌ای مرا رها کن تا بروم وگرنه نزد خودت نگهدار تاییدی بر این نکته دانست.
[۱۸۳] انساب الاشراف، ج۱، ص۲۱۸.
[۱۸۴] انساب الاشراف، ج۲، ص۶۸۵.
[۱۸۵] تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۷۰.
[۱۸۶] سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۳۵۷.
بعضی معتقدند که رفتن بلال به شام به میل خودش نبود، بلکه به سبب مخالفت با بیعت، او را به نوعی از مدینه بیرون راندند، زیرا رفتن به جهاد که سبب حضور وی در شام شده است با سکونت در مدینه منافاتی نداشت، چنان که بسیاری از صحابه چنین کردند.
[۱۸۷] اعیان الشیعه، ج۳، ص۶۰۵.
برخی نقلها نیز این معنا را تایید می‌کند.
[۱۸۸] الدرجات الرفیعه، ص۳۶۷.



از روایات استفاده می‌شود که بلال پس از رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم فقط ۴ بار اذان گفت و هر بار مسلمانان با شنیدن اذان وی به یاد پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم افتاده، به شدّت گریستند: نخستین بار پیش از خاک سپاری آن حضرت
[۱۸۹] الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۱۷۸.
و مرتبه دوم بنا به درخواست حضرت فاطمه علیهاالسّلام که با بی هوش شدن آن حضرت بلال اذان را ناتمام گذاشت
[۱۹۰] من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۹۸.
و بار سوم پس از آنکه بلال به شام رفت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم را در خواب دید که به او می‌گوید: این چه جفایی است که در حقّ ما روا داشته‌ای؟ آیا زمان آن نرسیده که به زیارت ما بیایی؟ از این رو بلال از شام برای زیارت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم به مدینه آمد و بنا به درخواست حسن و حسین (علیهما السلام) و صحابه اذان گفت.
[۱۹۱] اسد الغابه، ج۱، ص۴۱۷.
[۱۹۲] تهذیب الکمال، ج۴، ص۲۸۹.
مزی می‌نویسد: این بار نیز بلال به سبب گریه شدید مردم اذان را ناتمام گذاشت.
[۱۹۳] تهذیب الکمال، ج۴، ص۲۸۹.
آخرین اذان وی در سفر عمر به شام بود که از وی تقاضای اذان کرد.
[۱۹۴] التاریخ الاوسط، ج۱، ص۱۳۹.
[۱۹۵] المعارف، ص۱۷۶.
[۱۹۶] الاستیعاب، ج۱، ص۲۶۰.
بنا به روایتی از آن روز که بلال اذان نگفت «حی علی خیرالعمل» را از اذان حذف کردند.
[۱۹۷] وسائل الشیعه، ج۵، ص۴۱۶-۴۱۸.

آیاتی که در شأن بلال نازل شده در مقاله زیر بررسی می شود.



مفسران جز آیه ۴۹ حجرات که به روایتی اختصاصاً در شان بلال نازل شده است آیات متعدد دیگری را هم درباره جمعی دانسته‌اند که بلال از جمله آنها بوده است. در برخی روایات، آیاتی که در مورد مؤمنان تهیدست و مستضعف نازل شده بر او تطبیق شده است:

۱۶.۱ - پس از فتح مکه

پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم به بلال فرمان داد بر پشت بام کعبه رفته، اذان بگوید. عتاب بن اُسید گفت: سپاس خدا را که پدرم مُرد و امروز را ندید. حارث بن هشام گفت: آیا محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم غیر از این کلاغ سیاه کسی نیافت تا برایش اذان بگوید. ابوسفیان گفت: می‌ترسم چیزی بگویم و خدای محمد صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم به او خبر دهد. در پی این ماجرا جبرئیل فرود آمد و رسول خدا را از گفتار آنان باخبر کرد و آیه ۱۳ حجرات نازل شد و آنان را از ناسزا گفتن، عیبجویی و فخرفروشی به نسب و ثروت باز داشت: «یـاَیُّهَا النّاسُ اِنّا خَلَقنـکُم مِن ذَکَر و اُنثی وجَعَلنـکُم شُعوبـًا وقَبائِلَ لِتَعارَفوا اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَاللّهِ اَتقـکُم اِنَّ اللّهَ عَلیمٌ خَبیر
[۲۰۰] اسباب النزول، ص۳۳۵.
[۲۰۱] کشف الاسرار، ج۹، ص۲۶۳.
[۲۰۲] مجمع البیان، ج۹، ص۲۰۳.
ای مردم ما شما را از یک مرد و زن بیافریدیم و شما را شاخه‌ها و تیره‌ها کردیم تا یکدیگر را باز شناسید. هر آینه گرامی‌ترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست. همانا خدا دانا و آگاه است».


از مقاتل و کلبی و نقاش روایت شده است که برخی از مشرکان به سبب موقعیت اجتماعی خود بر این باور بودند که با پذیرش اسلام با فرودستانی چون بلال همسان خواهند شد و آنان بر اثر پیشینه خود بر نو مسلمانان برتری می‌جویند! که آیه «و جَعَلنا بَعضَکُم لِبَعض فِتنَةً =و برخی از شما را وسیله آزمون برخی دیگر ساختیم»
[۲۰۳] تفسیر بغوی، ج۳، ص۳۱۰.
[۲۰۴] تفسیر قرطبی، ج۱۳، ص۱۵.
نازل شد.


به نقل مقاتل در پی تمسخر مسلمانان فقیر از جمله بلال توسط بنی تمیم آیه ۱۱ حجرات: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لایَسخَر قَومٌ مِن قَوم عَسی اَن یَکونوا خَیرًا مِنهُم» نازل شد و خداوند مؤمنان را از تمسخر یکدیگر بازداشت.
[۲۰۷] تفسیر ابن ابی حاتم، ج۱۰، ص۳۳۰۴.
[۲۰۸] تفسیر قرطبی، ج۱۶، ص۲۱۳.



ابن عباس می‌گوید: ابوجهل و دیگر سران قریش، ضمن تمسخر برخی از مؤمنان از جمله بلال ایمان آنان را مبنای انکار رسالت پیامبر می‌دانستند و می‌گفتند: اگر آیین او حق بود اشراف ما از او پیروی می‌کردند نه اینان، که آیه ۲۱۲ بقره نازل شد:
[۲۱۰] مجمع البیان، ج۲، ص۵۴۰-۵۴۱.
[۲۱۱] تفسیر قرطبی، ج۳، ص۲۱.
«زُیِّنَ لِلَّذینَ کَفَروا الحَیوةُ الدُّنیا و یَسخَرونَ مِنَ الَّذینَ ءامَنوا والَّذینَ اتَّقَوا فَوقَهُم یَومَ القِیـمَةِ» و جایگاه مؤمنان فقیر را در قیامت برتر از کافران دانست.


جمعی از مفسران آورده‌اند که ابوجهل، ولید بن مغیره و دیگر سران مشرک هنگامی که در جهنّم عمّار، صهیب، بلال و... را در کنار خود نمی‌بینند می‌گویند: چرا کسانی را که از اشرار می‌پنداشتند در آتش دوزخ نمی‌بینند... : «وقالوا ما لَنا لا نَری رِجالاً کُنّا نَعُدُّهُم مِنَ الاَشرار اَتَّخَذنـهُم سِخریـًّا اَم زاغَت عَنهُمُ الاَبصـر».
[۲۱۳] جامع البیان، مج ۱۲، ج۲۳، ص۲۱۶.
[۲۱۴] مجمع البیان، ج۸، ص۷۵۵.
[۲۱۵] الدرالمنثور، ج۷، ص۲۰۱.



بنا به نقل کلبی ذیل آیه ۴۹ اعراف: «اَهـؤُلاءِ الَّذینَ اَقسَمتُم لا یَنالُهُمُ اللّهُ بِرَحمَة... = آیا اینان بودند که سوگند یاد می‌کردید خدا رحمتی (بخشایش و نعمتی) به ایشان نرساند...»، در قیامت به سران شرک خطاب می‌شود که آیا بلال و دیگر مؤمنان فقیر نبودند که سوگند یاد می‌کردید مشمول رحمت الهی نمی‌شوند.


هنگامی که گروهی از کافران بعد از مرگ با دیدن عذابهای الهی از خداوند درخواست بازگشت به دنیا برای جبران گذشته می‌کنند به آنان خطاب می‌شود که شما گروندگان به مرا مسخره می‌کردید: «اِنَّهُ کانَ فَریقٌ مِن عِبادی یَقولونَ رَبَّنا ءامَنّا فَاغفِر لَنا... فَاتَّخَذتُموهُم سِخریـًّا حَتّی اَنسَوکُم ذِکری و کُنتُم مِنهُم تَضحَکون اِنّی جَزَیتُهُمُ الیَومَ بِما صَبَروا». از مقاتل و مجاهد روایت شده است که مراد از «فریق» در این آیه شریفه بلال و خباب و دیگر مؤمنانی هستند که برخی سران شرک آنها را مسخره می‌کردند.
[۲۱۹] تفسیر بغوی، ج۳، ص۲۷۰.
[۲۲۰] تفسیر قرطبی، ج۱۲، ص۱۰۳.



بنا به نظر طبرسی در ذیل آیه «اِنَّ الَّذینَ اَجرَموا کانوا مِنَ الَّذینَ ءامَنوا یَضحَکون» مقصود از «الّذین ءامنوا» یاران پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم مانند عمّار، خباب و بلال‌اند که مشرکان آنها را مسخره می‌کردند؛ ولی در قیامت این مؤمنان هستند که به کافران می‌خندند: «فَالیَومَ الَّذینَ ءامَنوا مِنَ الکُفّارِ یَضحَکون».
[۲۲۳] مجمع البیان، ج۱۰، ص۶۹۳.



به گفته قتاده مقصود از «الّذین ءامنوا» در آیه ۱۱ احقاف بلال و دیگر فقیران هستند که در آغاز دعوت پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم به آن حضرت ایمان آوردند و سران خودخواه و متکبّر قریش می‌گفتند: اگر اسلام آیین خوبی بود هرگز آنها (در پذیرش آن) بر ما پیشی نمی‌گرفتند: «و قالَ الَّذینَ کَفَروا لِلَّذینَ ءامَنوا لَو کانَ خَیرًا ما سَبَقونا».
[۲۲۵] بحرالمحیط، ج۹، ص۴۳۷.



مفسران آورده‌اند که پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم در جمع بلال و دیگر مؤمنان تهیدست نشسته بود. اشراف قریش خطاب به آن حضرت گفتند: ‌ای محمد! آیا به این افراد راضی شده‌ای و خداوند بر آنها منّت گذاشته است و ما باید دنباله رو آنان باشیم؟ هرگز! اینها را از خود دور کن. شاید از تو پیروی کنیم، که آیه ذیل نازل شد: «ولا تَطرُدِ الَّذینَ یَدعونَ رَبَّهُم بِالغَدوةِ والعَشِیِّ یُریدونَ وجهَهُ...» و کسانی را که پروردگار خویش را در بامداد و شبانگاه می‌خوانند و او را می‌خواهند از خود مران...».
[۲۲۷] جامع البیان، مج ۵، ج۷، ص۲۶۲-۲۶۵.
[۲۲۸] مجمع البیان، ج۳، ص۴۷۲.
[۲۲۹] الدرالمنثور، ج۳، ص۲۷۲.
بعضی روایات نزول آیه ۵۱ را نیز در این ماجرا می‌دانند.
[۲۳۰] مسند احمد، ج۱، ص۶۹۲.
[۲۳۱] تفسیر ابن ابی حاتم، ج۴، ص۱۲۹۶.
سدّی می‌گوید: نزول این آیات در پی پیشنهاد جمعی از «مؤلفة قلوبهم» بود که از آن حضرت خواستند تا جایگاه ویژه‌ای برای آنها قرار دهد که مؤمنان فقیر در آن حضور نداشته باشند.
[۲۳۲] جامع البیان، مج ۵، ج۷، ص۲۶۳.
[۲۳۳] تفسیر ابن ابی حاتم، ج۴، ص۱۲۹۷.
مکّی بودن سوره انعام شان نزول نخست را تایید می‌کند.
[۲۳۴] تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۱۲۶، ۱۳۹.



شبیه این دو روایت نیز در سبب نزول آیات ۲۸-۲۹ کهف نقل شده است که خداوند در پی طرح این پیشنهاد خطاب به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم فرمود: و خودت را با کسانی شکیبا بدار که پروردگارشان را بامداد و شبانگاه می‌خوانند و ذات یا خشنودی او را می‌خواهند و دیدگانت از آنان برنگردد از آن رو که آرایش زندگانی این جهان بخواهی، و از آن کس فرمان مبر که دل او را از یادمان غافل کرده‌ایم و از خواهش و هوس خویش پیروی کرده و کارش گزافکاری است: «واصبِر نَفسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدعونَ رَبَّهُم بِالغَدوةِ والعَشیِّ یُریدونَ وَجهَهُ ولا تَعدُ عَیناکَ عَنهُم تُریدُ زینَةَ الحَیوةِ الدُّنیا».
[۲۳۶] مجمع البیان، ج۶، ص۷۱۸.
[۲۳۷] تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۸۵.
[۲۳۸] روح المعانی، مج ۹، ج۱۵، ص۳۷۷.
ابن عطیّه و ابوحیّان می‌گویند: مکی بودن سوره دلیل بر این است که این پیشنهاد سران مشرک مکّه بوده است،
[۲۳۹] المحرر الوجیز، ج۱۰، ص۳۹۳.
[۲۴۰] البحرالمحیط، ج۷، ص۱۶۶.
لیکن آلوسی می‌گوید: هر چند سوره مکی است؛ ولی این دو آیه در مدینه نازل شده است، زیرا بیشتر روایات، این پیشنهاد را از طرف «مؤلّفة قلوبهم» می‌دانند؛
[۲۴۱] روح المعانی، مج ۹، ج۱۵، ص۳۷۸.
ولی علامه طباطبایی سیاق آیات را با مدنی بودن آنها سازگار نمی‌داند.
[۲۴۲] المیزان، ج۱۳، ص۳۰۶.

احتمالاً آیه یاد شده در مکه در پی پیشنهاد اشراف قریش به پیامبر برای طرد مؤمنان تهیدست نازل شده است و مفسران نخستین بعد آن را بر جریانی مشابه که در مدینه رخ داده است تطبیق کرده‌اند.


بعضی گفته‌اند: مقصود از «الناس» در آیه شریفه «اَحَسِبَ النّاسُ اَن یُترَکوا اَن یَقولوا ءامَنّا و هُم لا یُفتَنون» آیا مردم پنداشته‌اند همین که به زبان گویند: ایمان آوردیم آنان را وا می‌گذارند و آزموده نمی‌شوند» عمّار، خباب، بلال و دیگر کسانی هستند که در مکه به پیامبر صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم ایمان آورده و به دست مشرکان شکنجه شدند. خداوند با بیان اینکه این شکنجه‌ها آزمایش الهی است آنان را به بردباری و مقاومت تشویق کرده است.
[۲۴۴] تفسیر ماوردی، ج۴، ص۲۷۵.
[۲۴۵] غررالتبیان، ص۴۰۰.



آیه ۱۰۶ نحل: «مَن کَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعدِ‌ایمـنِهِ اِلاّ مَن اُکرِهَ وقَلبُهُ مُطمـَئِنٌّ بِالایمـنِ ولـکِن مَن شَرَحَ بِالکُفرِ صَدرًا فَعَلَیهِم غَضَبٌ مِنَ اللّهِ و لَهُم عَذابٌ عَظیم» درباره مسلمانانی نازل شده که زیر فشار شکنجه مشرکان بر خلاف ایمان قلبی خود به زبان کفر می‌گفتند تا مشرکان از شکنجه آنها دست بردارند و ذیل این آیه روایات پرشماری نقل شده است که بلال حتی از اقرار زبانی به کفر هم امتناع ورزید.
[۲۴۷] التفسیر الکبیر، ج۲۰، ص۱۲۱.
[۲۴۸] تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۶۰۹.



بنا به نقلی آیه ۲۰۷ بقره که بر اساس روایات فراوان در لیلة المبیت و درباره علی بن ابی طالب نازل شده
[۲۵۰] البرهان، ج۱، ص۴۴۱-۴۴۵.
[۲۵۱] روح المعانی، مج ۲، ج۲، ص۱۴۶.
[۲۵۲] المیزان، ج۲، ص۱۰۰.
بر مؤمنانی چون بلال که مورد آزار و شکنجه مشرکان قرار می‌گرفتند و مقاومت می‌کردند نیز تطبیق شده است: «و مِنَ النّاسِ مَن یَشری نَفسَهُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللّهِ واللّهُ رَءوفٌ بِالعِباد» و بعضی از مردم جان خود را برای طلب خشنودی خدا می‌فروشند، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است».
[۲۵۳] الدرالمنثور، ج۱، ص۵۷۷.



بلال و دیگر یارانش پس از تحمّل شکنجه‌های فراوان برای ایمنی از آزار مشرکان به مدینه، هجرت کردند. قرآن کریم در وصف آنها می‌گوید: آنها که پس از ستم دیدن، در راه خدا هجرت کردند، در این دنیا جایگاه و مقام خوبی به آنها می‌دهیم و پاداش آخرت، از آن هم بزرگ تر است: «والَّذینَ هاجَروا فِی اللّهِ مِن بَعدِ ما ظُـلِموا لَنُبَوِّئَنَّهُم فِی الدُّنیا حَسَنَةً و لاََجرُ الاخِرَةِ اَکبَرُ لَو کانوا یَعلَمون».
[۲۵۵] تفسیر الوسیط، ج۳، ص۶۳.
[۲۵۶] اسباب النزول، ص۲۳۴.
[۲۵۷] مجمع البیان، ج۶، ص۵۵۶.
میبدی روایت می‌کند که نزول آیه ۱۱۰ این سوره نیز درباره بلال و دیگر مؤمنانی است که پس از تحمل شکنجه در راه خدا هجرت کردند.
[۲۵۸] کشف الاسرار، ج۵، ص۴۶۲.



به موجب روایت ابن عباس آیه شریفه «والَّذینَ ءامَنوا وهاجَروا وجـهَدوا فی سَبیلِ اللّهِ والَّذینَ ءاووا وَنَصَروا اُولئِکَ هُمُ المُؤمِنونَ حَقـًّا لَهُم مَغفِرَةٌ ورِزقٌ کَریم» و آنها که ایمان آورده و هجرت کردند و در راه خدا به جهاد پرداختند، و آنها که پناه دادند و یاری کردند، آنان مؤمنان حقیقی‌اند. برای آنها، آمرزش و روزی شایسته‌ای است»، درباره جمعی از جمله بلال نازل شده است.
[۲۶۰] مناقب، ج۲، ص۶۹.



بغوی نزول آیه ۲۸ اسراء را در پی درخواست کمک گروهی از مؤمنان چون بلال از پیامبر دانسته است که حضرت چون چیزی در اختیار نداشت شرم کرده، روی از آنها برمی گردانید. خداوند در این آیه از پیامبر خواست چنانچه امید به گشایشی داری، روی از آنها بر مگردان و با نرمی با آنان سخن بگو: «واِمّا تُعرِضَنَّ عَنهُمُ ابتِغاءَ رَحمَة مِن رَبِّکَ تَرجوها فَقُل لَهُم قَولاً مَیسورا».


هنگامی که پیامبر از سختی قیامت سخن می‌گفت گروهی از اصحاب تصمیم گرفتند خود را از لذات دنیوی محروم کرده، رهبانیت در پیش گیرند.
[۲۶۲] جامع البیان، مج ۵، ج۷، ص۱۳ - ۱۸.
[۲۶۳] تفسیر سمرقندی، ج۱، ص۴۵۵.
[۲۶۴] التبیان، ج۴، ص۸.
بر اساس روایت امام صادق، بلال تصمیم گرفته بود همه روزها را روزه بدارد
[۲۶۵] تفسیر قمی، ج۱، ص۱۷۹.
[۲۶۶] مجمع البیان، ج۳، ص۳۶۴.
[۲۶۷] روح المعانی، مج ۵، ج۷، ص۱۳.
که آیات ۸۷-۸۸ مائده نازل شد: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تُحَرِّموا طَیِّبـتِ ما اَحَلَّ اللّهُ لَکُم ولا تَعتَدوا اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ المُعتَدین...» ای کسانی که ایمان آورده‌اید چیزهای پاکیزه را که خدا برای شما حلال کرده حرام نکنید و از حدّ مگذرید که خدا از حد گذرندگان را دوست ندارد...».


به نقل ابن عباس بلال از جمله صالحانی است که در آیه ۶۹ نساء مشمول نعمت الهی شمرده شده است:
[۲۷۱] شواهدالتنزیل، ج۱، ص۱۹۷.
«و مَن یُطِعِ اللّهَ والرَّسولَ فَاُولئِکَ مَعَ الَّذینَ اَنعَمَ اللّهُ عَلَیهِم مِنَ النَّبِیّینَ والصِّدّیقِینَ والشُّهَداءِ والصّــلِحینَ وحَسُنَ اُولئِکَ رَفیقا».


اخبار مکّة و ما جاء فیها من الآثار؛ الاختصاص؛ اختیار معرفة الرجال (رجال کشّی)؛ اسباب النزول؛ الاستیعاب فی معرفة الاصحاب؛ اسدالغابة فی معرفة الصحابه؛ اعیان الشیعه؛ الامالی، صدوق؛ انساب الاشراف؛ بحارالانوار؛ بحرالعلوم، سمرقندی؛ البحرالمحیط فی التفسیر؛ البدء والتاریخ؛ البدایة و النهایه؛ البرهان فی تفسیرالقرآن؛ تاریخ الامم و الملوک، طبری؛ التاریخ الاوسط؛ التاریخ الکبیر؛ تاریخ مدینة دمشق؛ تاریخ الیعقوبی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر؛ تفسیر القمی؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر الوسیط؛ التفسیر المنسوب الی الامام العسکری علیه السّلام؛ تهذیب التهذیب؛ تهذیب الکمال فی اسماء الرجال؛ جامع البیان عن تاویل آی القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ حواشی شهید ثانی بر خلاصه علامه؛ الدرجات الرفیعة فی طبقات الشیعه؛ الدرالمنثور فی التفسیر بالماثور؛ رجال الطوسی؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم؛ سفینة البحار و مدینة الحکم والآثار؛ سنن ابن ماجه؛ سیر اعلام النبلاء؛ السیرة النبویه، ابن کثیر؛ السیرة النبویه، ابن هشام؛ السیر والمغازی؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید؛ شواهد التنزیل؛ صحیح البخاری؛ الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم؛ صفة الصفوة؛ الطبقات الکبری؛ عارضة الاحوذی شرح جامع الترمذی؛ غرر التبیان فی من لم یسم فی القرآن؛ فقه السنه؛ قاموس الرجال؛ الکامل فی التاریخ؛ کتاب الثقات؛ کتاب الخصال؛ کتاب الطبقات؛ کتاب الفتوح؛ کشف الاسرار و عدة الابرار؛ اللباب فی علوم الکتاب؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ المجموع فی شرح المهذب؛ المحبر؛ المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز؛ المستدرک علی الصحیحین؛ مسند احمدبن حنبل؛ المعارف؛ معالم التنزیل فی التفسیر والتاویل، بغوی؛ المعجم الکبیر؛ المغازی؛ مناقب آل ابی طالب؛ المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم؛ من لایحضره الفقیه؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ النکت والعیون، ماوردی؛ وسائل الشیعه.


۱. المعارف، ص۱۷۶.
۲. تهذیب الکمال، ج۴، ص۲۸۸.
۳. البدایة والنهایه، ج۵، ص۲۵۳.
۴. الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۱۷۴.
۵. المستدرک، ج۳، ص۳۱۹.
۶. رجال الطوسی، ص۲۷.
۷. التاریخ الکبیر، ج۱، ص۱۷۵.
۸. المستدرک، ج۳، ص۳۱۹.
۹. اسدالغابه، ج۱، ص۴۱۵.
۱۰. الثقات، ج۳، ص۲۸.
۱۱. تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۲۹.
۱۲. تهذیب التهذیب، ج۴، ص۲۸۸.
۱۳. الاستیعاب، ج۱، ص۲۵۸.
۱۴. تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۲۹.
۱۵. الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۱۷۵.
۱۶. تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۷۶-۴۷۷.
۱۷. الکامل، ج۲، ص۶۶.
۱۸. الاستیعاب، ج۱، ص۲۵۹.
۱۹. المعارف، ص۱۷۶.
۲۰. اسدالغابه، ج۱، ص۴۱۵.
۲۱. تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۷۵.
۲۲. انساب الاشراف، ج۱، ص۲۰۹.
۲۳. الکامل، ج۲، ص۶۶.
۲۴. تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۳۶.
۲۵. انساب الاشراف، ج۱، ص۲۰۹.
۲۶. السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۶۸۲.
۲۷. تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۳۶.
۲۸. تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۴۴.
۲۹. عارضة الاحوذی، ج۷، ص۱۱۰.
۳۰. السیرة النبویه، ابن کثیر، ج۱، ص۲۴۷.
۳۱. الصحیح من سیره، ج۲، ص۹۳-۹۴.
۳۲. الغدیر، ج۷، ص۲۷۵-۲۷۷.
۳۳. اسدالغابه، ج۱، ص۴۱۵.
۳۴. تهذیب الکمال، ج۴، ص۲۸۸.
۳۵. المنتظم، ج۲، ص۱۱۷.
۳۶. تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۳۶-۴۳۷.
۳۷. الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۱۸۰.
۳۸. المعارف، ص۱۷۶.
۳۹. المستدرک، ج۳، ص۳۱۹.
۴۰. السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۳۱۷.
۴۱. البدایة والنهایه، ج۳، ص۴۷.
۴۲. البدایة والنهایه، ج۵، ص۲۵۳.
۴۳. مسند احمد، ج۱، ص۶۶۷.
۴۴. سنن ابن ماجه، ج۱، ص۵۳.
۴۵. الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۱۷۶.
۴۶. انساب الاشراف، ج۱، ص۲۱۱.
۴۷. الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۱۷۵.
۴۸. انساب الاشراف، ج۱، ص۲۰۹-۲۱۰.
۴۹. السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۳۱۷-۳۱۸.
۵۰. البدء و التاریخ، ج۵، ص۱۰۱.
۵۱. البدایة والنهایه، ج۳، ص۴۷.
۵۲. اسد الغابه، ج۱، ص۴۱۵.
۵۳. انساب الاشراف، ج۱، ص۲۰۹-۲۱۰.
۵۴. السیر و المغازی، ج۱، ص۱۹۰.
۵۵. السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۳۱۸.
۵۶. السیر و المغازی، ج۱، ص۱۹۱.
۵۷. تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۴۱.
۵۸. السیرة النبویه، ابن هشام، ج۱، ص۳۱۸.
۵۹. صحیح البخاری، ج۴، ص۲۶۱.
۶۰. رجال الطوسی، ص۲۷.
۶۱. مناقب، ج۱، ص۲۲۱.
۶۲. الصحیح من سیره، ج۳، ص۹۰-۹۱.
۶۳. شرح نهج البلاغه، ج۱۳، ص۲۷۳.
۶۴. تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۵۰.
۶۵. مسند احمد، ج۵، ص۳۷۰.
۶۶. المحبر، ص۷۳.
۶۷. الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۱۷۶.
۶۸. الاستیعاب، ج۱، ص۲۵۸.
۶۹. المحبر، ص۷۱.
۷۰. لمحبر، ص۷۳.
۷۱. المنتظم، ج۲، ص۱۹۰.
۷۲. اسد الغابه، ج۱، ص۴۱۶.
۷۳. قاموس الرجال، ج۲، ص۴۰۰.
۷۴. مسند احمد، ج۱، ص۵۴۵.
۷۵. مسند احمد، ج۲، ص۹۵.
۷۶. مسند احمد، ج۲، ص۴۳۰.
۷۷. صفة الصفوه، ج۱، ص۱۸۵
۷۸. اسدالغابه، ج۱، ص۴۱۵.
۷۹. مسند احمد، ج۱، ص۲۳۸.
۸۰. انساب الاشراف، ج۱، ص۲۱۳.
۸۱. تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۶۹.
۸۲. الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۱۸۰.
۸۳. المستدرک، ج۳، ص۳۱۹.
۸۴. الاستیعاب، ج۱، ص۲۵۸.
۸۵. المغازی، ج۱، ص۸۳.
۸۶. السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۶۳۲.
۸۷. الاستیعاب، ج۱، ص۲۶۱.
۸۸. انساب الاشراف، ج۱، ص۲۱۷.
۸۹. المغازی، ج۲، ص۷۳۷.
۹۰. اخبار مکه، ج۱، ص۲۷۴-۲۷۵.
۹۱. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۶۰.
۹۲. المغازی، ج۲، ص۸۳۵.
۹۳. مسند احمد، ج۲، ص۶۱، ۱۱۷.
۹۴. تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۴۰.
۹۵. تاریخ طبری، ج۲، ص۴۴۴.
۹۶. المجموع، ج۱۹، ص۴۵۶.
۹۷. المستدرک، ج۳، ص۳۲۱.
۹۸. فقه السنه، ج۲، ص۱۴۵.
۹۹. الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۱۷۹-۱۸۰.
۱۰۰. انساب الاشراف، ج۱، ص۲۱۴.
۱۰۱. الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۱۷۹.
۱۰۲. الثقات، ج۳، ص۲۸.
۱۰۳. اسد الغابه، ج۷، ص۲۷۹.
۱۰۴. السیرة النبویه، ج۲، ص۶۸۲.
۱۰۵. اسد الغابه، ج۱، ص۴۱۸.
۱۰۶. تهذیب الکمال، ج۴، ص۲۹۰.
۱۰۷. اللباب، ج۱، ص۱۹۴.
۱۰۸. الکامل، ج۱۰، ص۶۳۰.
۱۰۹. تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۷۵.
۱۱۰. سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۳۵۹.
۱۱۱. اسدالغابه، ج۱، ص۴۱۸.
۱۱۲. تهذیب الکمال، ج۴، ص۲۹۰.
۱۱۳. رجال الطوسی، ص۲۷.
۱۱۴. حواشی شهید ثانی، ص۳.
۱۱۵. اعیان الشیعه، ج۳، ص۶۰۱.
۱۱۶. الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۱۸۰.
۱۱۷. المعارف، ص۱۷۶.
۱۱۸. الطبقات، ابن خیاط، ص۵۰.
۱۱۹. الاستیعاب، ج۱، ص۲۵۹.
۱۲۰. تهذیب التهذیب، ج۱، ص۴۶۱.
۱۲۱. البدایه و النهایه، ج۷، ص۸۳.
۱۲۲. الثقات، ج۳، ص۲۸.
۱۲۳. اسد الغابه، ج۱، ص۴۱۸.
۱۲۴. تهذیب التهذیب، ج۱، ص۴۶۱.
۱۲۵. المستدرک، ج۳، ص۳۱۹.
۱۲۶. سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۳۴۸.
۱۲۷. مسند احمد، ج۱، ص۴۲۵.
۱۲۸. مسند احمد، ج۳، ص۶۲۰.
۱۲۹. تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۶۴.
۱۳۰. مسند احمد، ج۶، ص۵۷.
۱۳۱. تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۶۳.
۱۳۲. تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۶۳.
۱۳۳. المعجم الکبیر، ج۵، ص۲۰۹.
۱۳۴. المستدرک، ج۳، ص۳۲۲.
۱۳۵. الطبقات، ج۳، ص۱۷۵.
۱۳۶. الخصال، ج۱، ص۳۱۲.
۱۳۷. المستدرک، ج۳، ص۳۲۱.
۱۳۸. مناقب، ج۲، ص۱۸۸.
۱۳۹. بحارالانوار، ج۸، ص۴۲.
۱۴۰. تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۶۰.
۱۴۱. تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۵۱.
۱۴۲. سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۳۵۵.
۱۴۳. اختیار معرفة الرجال، ص۳۸-۳۹.
۱۴۴. تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۶۰.
۱۴۵. مسند احمد، ج۳، ص۶۲۰.
۱۴۶. الدرجات الرفیعه، ص۳۶۶.
۱۴۷. تفسیر منسوب به امام عسکری علیه السّلام، ص۹۰.
۱۴۸. تفسیر منسوب به امام عسکری علیه السّلام، ص۶۲۱-۶۲۲.
۱۴۹. الاختصاص، ص۷۳.
۱۵۰. تهذیب الکمال، ج۴، ص۲۸۸-۲۸۹.
۱۵۱. تهذیب التهذیب، ج۱، ص۴۶۱.
۱۵۲. مسند احمد، ج۷، ص۲۰.
۱۵۳. مسند احمد، ج۷، ص۲۶.
۱۵۴. الامالی، ص۲۷۹.
۱۵۵. الامالی، ص۲۸۳.
۱۵۶. سنن ابن ماجه، ج۱، ص۵۴.
۱۵۷. الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۱۸۰.
۱۵۸. السیرة النبویه، ابن هشام، ج۲، ص۵۸۹.
۱۵۹. انساب الاشراف، ج۱، ص۲۱۸.
۱۶۰. سفینة البحار، ج۱، ص۲۶۵.
۱۶۱. وسائل الشیعه، ج۴، ص۶۱۲-۶۱۳.
۱۶۲. سفینة البحار، ج۱، ص۴۳.
۱۶۳. الصحیح من سیره، ج۴، ص۲۶۷-۲۷۷.
۱۶۴. المعارف، ص۱۷۶.
۱۶۵. صفة الصفوه، ج۱، ص۱۸۵.
۱۶۶. اسد الغابه، ج۱، ص۴۱۵.
۱۶۷. مسند احمد، ج۷، ص۲۶۶.
۱۶۸. مسند احمد، ج۲، ص۲۷۵.
۱۶۹. من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۹۷.
۱۷۰. الاختصاص، ص۷۳.
۱۷۱. تهذیب الکمال، ج۴، ص۲۸۹.
۱۷۲. الطبقات، ج۳، ص۱۷۸-۱۷۹.
۱۷۳. المعارف، ص۱۷۶.
۱۷۴. الفتوح، ج۱، ص۹۶-۹۷.
۱۷۵. الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۱۷۸.
۱۷۶. الاستیعاب، ج۱، ص۲۶۰.
۱۷۷. مسند احمد، ج۴، ص۴۰۸.
۱۷۸. تهذیب الکمال، ج۴، ص۲۸۹.
۱۷۹. البدایة والنهایه، ج۵، ص۲۵۳.
۱۸۰. اعیان الشیعه، ج۳، ص۶۰۳.
۱۸۱. الدرجات الرفیعه، ص۳۶۷.
۱۸۲. سفینة البحار، ج۱، ص۲۶۳.
۱۸۳. انساب الاشراف، ج۱، ص۲۱۸.
۱۸۴. انساب الاشراف، ج۲، ص۶۸۵.
۱۸۵. تاریخ دمشق، ج۱۰، ص۴۷۰.
۱۸۶. سیر اعلام النبلاء، ج۱، ص۳۵۷.
۱۸۷. اعیان الشیعه، ج۳، ص۶۰۵.
۱۸۸. الدرجات الرفیعه، ص۳۶۷.
۱۸۹. الطبقات، ابن سعد، ج۳، ص۱۷۸.
۱۹۰. من لا یحضره الفقیه، ج۱، ص۲۹۸.
۱۹۱. اسد الغابه، ج۱، ص۴۱۷.
۱۹۲. تهذیب الکمال، ج۴، ص۲۸۹.
۱۹۳. تهذیب الکمال، ج۴، ص۲۸۹.
۱۹۴. التاریخ الاوسط، ج۱، ص۱۳۹.
۱۹۵. المعارف، ص۱۷۶.
۱۹۶. الاستیعاب، ج۱، ص۲۶۰.
۱۹۷. وسائل الشیعه، ج۵، ص۴۱۶-۴۱۸.
۱۹۸. حجرات/سوره۴۹، آیه۴۹..    
۱۹۹. حجرات/سوره۴۹، آیه۱۳..    
۲۰۰. اسباب النزول، ص۳۳۵.
۲۰۱. کشف الاسرار، ج۹، ص۲۶۳.
۲۰۲. مجمع البیان، ج۹، ص۲۰۳.
۲۰۳. تفسیر بغوی، ج۳، ص۳۱۰.
۲۰۴. تفسیر قرطبی، ج۱۳، ص۱۵.
۲۰۵. فرقان/سوره۲۵، آیه۲۰..    
۲۰۶. حجرات/سوره۴۹، آیه۱۱..    
۲۰۷. تفسیر ابن ابی حاتم، ج۱۰، ص۳۳۰۴.
۲۰۸. تفسیر قرطبی، ج۱۶، ص۲۱۳.
۲۰۹. بقره/سوره۲، آیه۲۱۲..    
۲۱۰. مجمع البیان، ج۲، ص۵۴۰-۵۴۱.
۲۱۱. تفسیر قرطبی، ج۳، ص۲۱.
۲۱۲. ص/سوره۳۸، آیه۶۲-۶۳..    
۲۱۳. جامع البیان، مج ۱۲، ج۲۳، ص۲۱۶.
۲۱۴. مجمع البیان، ج۸، ص۷۵۵.
۲۱۵. الدرالمنثور، ج۷، ص۲۰۱.
۲۱۶. اعراف/سوره۷، آیه۴۹..    
۲۱۷. اعراف/سوره۷، آیه۴۹..    
۲۱۸. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۱۰۹-۱۱۱..    
۲۱۹. تفسیر بغوی، ج۳، ص۲۷۰.
۲۲۰. تفسیر قرطبی، ج۱۲، ص۱۰۳.
۲۲۱. مطفّفین/سوره۸۳، آیه۲۹..    
۲۲۲. مطفّفین/سوره۸۳، آیه۳۴.    
۲۲۳. مجمع البیان، ج۱۰، ص۶۹۳.
۲۲۴. احقاف/سوره۴۶، آیه۱۱.    
۲۲۵. بحرالمحیط، ج۹، ص۴۳۷.
۲۲۶. انعام/سوره۶، آیه۵۲-۵۴..    
۲۲۷. جامع البیان، مج ۵، ج۷، ص۲۶۲-۲۶۵.
۲۲۸. مجمع البیان، ج۳، ص۴۷۲.
۲۲۹. الدرالمنثور، ج۳، ص۲۷۲.
۲۳۰. مسند احمد، ج۱، ص۶۹۲.
۲۳۱. تفسیر ابن ابی حاتم، ج۴، ص۱۲۹۶.
۲۳۲. جامع البیان، مج ۵، ج۷، ص۲۶۳.
۲۳۳. تفسیر ابن ابی حاتم، ج۴، ص۱۲۹۷.
۲۳۴. تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۱۲۶، ۱۳۹.
۲۳۵. کهف/سوره۱۸، آیه۲۸-۲۹..    
۲۳۶. مجمع البیان، ج۶، ص۷۱۸.
۲۳۷. تفسیر ابن کثیر، ج۳، ص۸۵.
۲۳۸. روح المعانی، مج ۹، ج۱۵، ص۳۷۷.
۲۳۹. المحرر الوجیز، ج۱۰، ص۳۹۳.
۲۴۰. البحرالمحیط، ج۷، ص۱۶۶.
۲۴۱. روح المعانی، مج ۹، ج۱۵، ص۳۷۸.
۲۴۲. المیزان، ج۱۳، ص۳۰۶.
۲۴۳. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۲..    
۲۴۴. تفسیر ماوردی، ج۴، ص۲۷۵.
۲۴۵. غررالتبیان، ص۴۰۰.
۲۴۶. نحل/سوره۱۶، آیه۱۶..    
۲۴۷. التفسیر الکبیر، ج۲۰، ص۱۲۱.
۲۴۸. تفسیر ابن کثیر، ج۲، ص۶۰۹.
۲۴۹. بقره/سوره۲، آیه۲۰۷..    
۲۵۰. البرهان، ج۱، ص۴۴۱-۴۴۵.
۲۵۱. روح المعانی، مج ۲، ج۲، ص۱۴۶.
۲۵۲. المیزان، ج۲، ص۱۰۰.
۲۵۳. الدرالمنثور، ج۱، ص۵۷۷.
۲۵۴. نحل/سوره۱۶، آیه۴۱..    
۲۵۵. تفسیر الوسیط، ج۳، ص۶۳.
۲۵۶. اسباب النزول، ص۲۳۴.
۲۵۷. مجمع البیان، ج۶، ص۵۵۶.
۲۵۸. کشف الاسرار، ج۵، ص۴۶۲.
۲۵۹. انفال/سوره۸، آیه۷۴..    
۲۶۰. مناقب، ج۲، ص۶۹.
۲۶۱. اسراء/سوره۱۷، آیه۲۸..    
۲۶۲. جامع البیان، مج ۵، ج۷، ص۱۳ - ۱۸.
۲۶۳. تفسیر سمرقندی، ج۱، ص۴۵۵.
۲۶۴. التبیان، ج۴، ص۸.
۲۶۵. تفسیر قمی، ج۱، ص۱۷۹.
۲۶۶. مجمع البیان، ج۳، ص۳۶۴.
۲۶۷. روح المعانی، مج ۵، ج۷، ص۱۳.
۲۶۸. مائده/سوره۵، آیه۸۷-۸۸..    
۲۶۹. مائده/سوره۵، آیه۸۷-۸۸..    
۲۷۰. نساء/سوره۴، آیه۶۹..    
۲۷۱. شواهدالتنزیل، ج۱، ص۱۹۷.



دائرة المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله«».    



جعبه ابزار