بلال بن رباح حبشی (اصلی)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
از نخستین
مسلمانان،
مؤذن و خزانه دار
پیامبر بلال بن رباح حبشی می باشد.
از وی به ابن حمامه،
ابوعبداللّه،
ابوعبدالکریم،
ابوعمرو
و ابو عبدالرحمن
نیز یاد شده است.
گفتهاند: وی در سراة
(منطقهای بین
یمن و
طائف ) یا
مکّه حدود سه سال بعد از
عام الفیل به دنیا آمد.
پدرش رباح و مادرش حمامه از اسیران
حبشه بودند
و پیش از
اسلام بردهای بود که در اطراف مکه برای مولایش چوپانی میکرد.
مشهور است که
بلال پیش از آزادی غلام
امیة بن خلف بود
؛ ولی در برخی نقلها از عبداللّه بن جدعان
و یتیمانی تحت سرپرستی
ابوجهل به عنوان مولای بلال یاد شده است که احتمالا ناشی از تعدد مالکیت بلال در دورههای متعدد است.
روایت ضعیفی از همراهی بلال با پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم پیش از
بعثت در ماجرای سفر آن حضرت به
شام در ۱۲ سالگی خبر میدهد که بنا به سفارش بحیرای راهب،
ابوطالب آن حضرت را به همراه
ابوبکر و بلال به مکه بازگرداند؛
ولی محققان با توجّه به
ضعف سند، اضطراب متن، سنّ کم ابوبکر و بلال در آن زمان، خریداری شدن بلال به وسیله ابوبکر بعد از اسلام و... در صحت
روایت مزبور تردید کردهاند.
بلال از نخستین گروندگان به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بود.
در حال چرانیدن گوسفندان مولایش بود که در کوههای پیرامون مکه با رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم آشنا شد و اسلام آورد و به فرمان آن حضرت ایمانش را مخفی میکرد. روزی
قریش او را در حال انداختن آب دهان به بتها دیدند و به مولایش
اعتراض کردند و او بلال را برای
مجازات در اختیار امیة بن خلف و ابوجهل قرار داد.
مورخان او را با چهرهای سیاه چرده، کم مو، قامتی بلند، پشتی خمیده
و دارای قلبی پاک، ایمانی راستین و سخنوری
فصیح وصف کردهاند.
وی از نخستین مسلمانانی است که ایمانش را آشکار کرد و از این رو به سختی به دست
مشرکان،
شکنجه شد؛ ولی بر ایمانش پایداری کرد و هرگز سخنی که آنها را خشنود سازد بر زبانش جاری نکرد.
خودش میگوید: یک شبانه روز مرا
تشنه نگه داشتند. سپس در
زمین تفتیده شکنجهام دادند.
امیّة بن خلف
ریسمان به گردنش میافکند و به دست نوجوانان مکه داده، او را در میان درّههای مکه میکشیدند.
همو نیمروز که
هوا به شدّت گرم میشد بلال را به سنگلاخهای پیرامون مکه برده، سنگی بزرگ بر سینه اش مینهاد و به وی میگفت: یا به خدای محمد
کافر میشوی یا به همین حال میمیری.
ابوجهل نیز او را به رو، بر صخرههای سوزان میخوابانید و سنگ بزرگی بر او نهاده، میگفت: باید به خدای محمد کافر شوی؛ ولی او با گفتن «اَحَد، اَحَد» جواب ردّ به آنها میداد.
از
عمرو بن عاص گزارش شده است: بلال را در زمین تفتیده و سوزانی شکنجه میکردند که اگر تکه گوشتی بر آن میگذاشتند میپخت؛ ولی او فریاد میزد: من به
لات و
عُزّی کافرم و امیّه بر شکنجه وی میافزود و هرچند گاه بر اثر شدّت شکنجه از
هوش میرفت.
ورقة بن نوفل ضمن اعتراض به شکنجه وی به
مشرکان میگفت: اگر بلال با این حال بمیرد من قبرش را
زیارتگاه خود میکنم.
عمار یاسر با یاد کردن پایداری بلال در ضمن اشعاری او را ستوده است.
هرچند آزادی بلال توسط ابوبکر
شهرت دارد
؛ لیکن برخی برآناند که
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم او را
آزاد کرده است.
ابن ابی الحدید ضمن
استناد این سخن به استادش آن را مطابق نقل ابن اسحاق، واقدی و غیر ایشان میداند.
بلال از نخستین
(سومین)
مهاجران به
مدینه بود. بنا به روایت واقدی رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بین او و عبیدة بن حارث
پیمان برادری بست؛ ولی به نقل ابن اسحاق آن حضرت او را با ابورویحه (ابوزرعه)
برادر کرد.
ابن حبیب با تایید هر دو جریان، پیمان نخست را در مکه و دومی را در مدینه میداند.
برخی از پیمان برادری بین او و
ابوذر خبر دادهاند.
ابن اثیر مینویسد: پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بین بلال و
ابوعبیده جراح پیمان برادری بست.
از نظر محقق تستری
پیمان اخوت بین افراد با مراعات تناسب روحی آنها بود و هماهنگ نبودن روحیات بلال و ابوعبیده دلیل نادرستی این قول است.
بلال خدمتگزار و
خزانه دار رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
و همواره ملازم آن حضرت بود، به گونهای که پیامبر او را از رفقا، نجبا و وزرای خود دانست.
هرگاه آن گرامی برای برپاداشتن
نمازهای عید و
باران به
مصلا میرفت او عصای مخصوص آن حضرت (عنزه) را میآورد و در برابرش مینهاد.
بلال در
بدر،
اُحد،
خندق و دیگر جنگهای رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم حضور فعال داشت.
در جنگ بدر زمانی که بلال متوجه شد عبدالرحمن بن عوف امیّه را دستگیر کرده و میخواهد او را با
تبانی، زنده از معرکه بیرون برد فریاد برآورد: ای یاران خدا! امیه از
سران شرک است و نباید زنده بماند که با فریاد او
مسلمانان امیّه را از پای درآوردند.
برخی معتقدند وی شخصاً مولا و شکنجه گر پیشین خود را کشت.
بنا به نقلی با ضربه او، امیّه بر
زمین افتاد و دیگران او را کشتند.
در عمرة القضاء
و
فتح مکه به فرمان پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم بر بام
کعبه،
اذان گفت که برای سران شرک به حدی گران آمد که برخی از آنها آرزوی مرگ کردند.
او از معدود افرادی بود که پس از فتح آن شهر به همراه رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم وارد کعبه شد.
بلال در
فتوحات شام در دوره
خلافت ابوبکر و
عمر از جمله در فتح مَرْجُ الصُفَّر
(منطقهای نزدیک دمشق)، محاصره
دمشق و
حمص شرکت داشت.
وقتی مسلمانان عراق را
فتح کردند، برخلاف رای عمر بر تقسیم اراضی آن پافشاری داشت.
مسلمانان برایش
احترام ویژهای قائل بودند. عمر از او به «سیّدنا» یاد میکرد.
درباره زندگی زناشویی وی نقلهایی چون
ازدواج با خواهر عبدالرحمن بن عوف،
زنی از قبیله بنی زهره،
دختر بُکیر با
وساطت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم
و هند خولانیه
گزارش شده است که احتمالاً مورد اخیر مربوط به اواخر عمر او در
شام بوده است، به هر روی مشهور است که از بلال نسلی نماند
؛ ولی از بعضی منابع جز این برداشت میشود.
در
زمان و
مکان وفات بلال و نیز محل دفن وی بین تاریخنگاران
اختلاف است. بلال به هنگام
مرگ از اینکه به ملاقات پیامبر و یاران او میشتابد بسیار شادمان بود و شادمانی خود را با سرودن اشعاری ابراز کرده، میگفت: فردا با دوستانم محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم و یارانش ملاقات میکنم.
بلال در دوره
خلافت عمر و در سال ۱۷،
۱۸،
۱۹،
۲۰
یا ۲۱ هجری
در شام (حلب،
داریا
یا عمواس
از
دنیا رفت و در باب الاربعین، باب کیسان یا باب الصغیر
دفن شد
؛ ولی بنا به نقل مشهور در سال بیستم از دنیا رفت و در باب الصغیر به خاک سپرده شد.
رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم علاقه فراوانی به بلال داشت. او را به
بهشت بشارت
و از رستگاریش خبر داد
و برایش
دعا کرد.
در ماجرایی، از
ابوذر به سبب
سرزنش بلال روی برگرداند
و به ابوبکر درباره ناراحت کردن او و جمعی دیگر هشدار داد
و
خطاب به
همسر بلال فرمود: هرچه او از من
نقل میکند راست میگوید. او را ناراحت نکن که هیچ عملی از تو پذیرفته نمیشود.
بنابر
روایات نبوی بلال مردی نیکو و سید مؤذّنان،
از حبشیان پیشتاز در
اسلام،
از بهترین سیاه چهرگان
و اولین
شفیع مؤمنان حبشه است.
او نخستین مؤذنی است که وارد بهشت میشود
و بهشت مشتاق اوست.
او بنده
صالح خدا و از نخستین کسانی است که پس از پیامبر و شهیدان در
قیامت لباس بهشتی بر تن میکنند.
بلال از دوستداران و علاقه مندان
اهل بیت علیهم السّلام بود. روزی با تاخیر به
مسجد آمد.
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم راز آن را جویا شد. او گفت: برای کمک کردن به
فاطمه علیهاالسّلام رفته بودم که آن حضرت برایش دعا کرد.
با شنیدن خبر
شهادت یگانه
دختر پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به شدّت گریست.
امیرمؤمنان علیه السّلام و
امام سجاد از او
ستایش کردند.
امام صادق علیه السّلام درباره اش فرمود: خدا
رحمت کند بلال را که همواره اهل بیت علیهم السّلام را
دوست میداشت.
بلال از راویان
حدیث پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم است. بسیاری از
صحابه و
تابعان از او
روایت نقل کردهاند.
احمد حنبل شماری از احادیثش را در
مسند خود جمع آوری کرده است.
روایت مشهوری درباره
اذان در منابع
امامیه از او نقل شده است.
عبدالله بن عمر درباره اش گفت: بلالِ رسول الله بهترین بلالهاست،
با این حال بسیار فروتن بود. هرگاه در حضور وی از فضایلش یاد میشد با فروتنی میگفت: من همان حبشی هستم که تا دیروز
برده بودم.
به
ندرت اشعاری به
زبان عربی و حتی چند بیت حبشی
در
مدح رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم از بلال نقل شده است.
همزمان با تشریع اذان از طرف خداوند در
سال دوم هجری،
بلال
افتخار مؤذّنی رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را یافت و نخستین کسی بود که برای آن حضرت اذان گفت و تا پایان
عمر آن حضرت همواره، در
مدینه یا بیرون آن
مؤذن آن بزرگوار بود.
او مؤذنی وقت شناس بود، از این رو پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به یارانش
توصیه کرد که با اذان وی
افطار و
امساک کنند؛ نه اذان ابن امّ مکتوم که به سبب نابینایی چندان دقیق نبود.
برخی نقلها از
طریق اهل سنّت عکس این معنا را
دلالت دارد
که آن را جعلی و از روی غرض ورزی دانستهاند.
بلال پس از
رحلت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم حاضر به اذان گفتن برای خلفا نشد
و برای
جهاد به شام رفت و در پی اصرار
ابوبکر که از او خواست برایش اذان بگوید گفت: پس از پیامبر خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم برای هیچ کس اذان نمیگویم.
برخی گزارش کردهاند که بلال برای ابوبکر
و حتّی عمر اذان گفت
؛ لیکن دادههای تاریخی این رای را رد میکند، از این رو مُزی آن را به
لفظ «قیل» نقل کرده است
و
ابن کثیر دیدگاه نخست را صحیح تر و مشهور میداند.
سید محسن امین این روایات را با روایات دیدگاه اوّل که در نظرش صحیح تر و بیشتر است و نیز شواهد تاریخی دیگر معارض میداند و
قول مشهور را برمی گزیند.
بعضی نقلها
حکایت دارد که اذان نگفتن بلال برای خلیفه به سبب
اعتراض به
انحراف مسیر
خلافت بوده است.
شاید بتوان لحن تند بلال در ردّ درخواست خلیفه برای ماندنش در
مدینه که به او گفت: اگر برای
خدا آزادم کردهای مرا رها کن تا بروم وگرنه نزد خودت نگهدار تاییدی بر این نکته دانست.
بعضی معتقدند که رفتن بلال به شام به میل خودش نبود، بلکه به سبب
مخالفت با
بیعت، او را به نوعی از مدینه بیرون راندند، زیرا رفتن به جهاد که سبب حضور وی در
شام شده است با سکونت در مدینه منافاتی نداشت، چنان که بسیاری از صحابه چنین کردند.
برخی نقلها نیز این معنا را تایید میکند.
از روایات استفاده میشود که بلال پس از رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم فقط ۴ بار اذان گفت و هر بار
مسلمانان با شنیدن
اذان وی به یاد پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم افتاده، به شدّت گریستند: نخستین بار پیش از
خاک سپاری آن حضرت
و مرتبه دوم بنا به درخواست حضرت
فاطمه علیهاالسّلام که با بی هوش شدن آن حضرت بلال اذان را ناتمام گذاشت
و بار سوم پس از آنکه بلال به شام رفت رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلّم را در خواب دید که به او میگوید: این چه جفایی است که در حقّ ما روا داشتهای؟ آیا
زمان آن نرسیده که به زیارت ما بیایی؟ از این رو بلال از شام برای زیارت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به
مدینه آمد و بنا به درخواست
حسن و
حسین (علیهما السلام) و
صحابه اذان گفت.
مزی مینویسد: این بار نیز بلال به سبب گریه شدید مردم اذان را ناتمام گذاشت.
آخرین اذان وی در
سفر عمر به شام بود که از وی تقاضای اذان کرد.
بنا به روایتی از آن روز که بلال اذان نگفت «حی علی خیرالعمل» را از اذان حذف کردند.
آیاتی که در شأن بلال نازل شده در
مقاله زیر بررسی می شود.
مفسران جز
آیه ۴۹
حجرات که به روایتی اختصاصاً در شان بلال نازل شده است آیات متعدد دیگری را هم درباره جمعی دانستهاند که بلال از جمله آنها بوده است. در برخی روایات، آیاتی که در مورد مؤمنان
تهیدست و
مستضعف نازل شده بر او تطبیق شده است:
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به بلال فرمان داد بر پشت بام
کعبه رفته، اذان بگوید. عتاب بن اُسید گفت: سپاس
خدا را که پدرم مُرد و امروز را ندید. حارث بن هشام گفت: آیا محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم غیر از این کلاغ سیاه کسی نیافت تا برایش اذان بگوید.
ابوسفیان گفت: میترسم چیزی بگویم و خدای محمد صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به او خبر دهد. در پی این ماجرا
جبرئیل فرود آمد و رسول خدا را از گفتار آنان باخبر کرد و آیه ۱۳ حجرات
نازل شد و آنان را از ناسزا گفتن،
عیبجویی و
فخرفروشی به نسب و
ثروت باز داشت: «یـاَیُّهَا النّاسُ اِنّا خَلَقنـکُم مِن ذَکَر و اُنثی وجَعَلنـکُم شُعوبـًا وقَبائِلَ لِتَعارَفوا اِنَّ اَکرَمَکُم عِندَاللّهِ اَتقـکُم اِنَّ اللّهَ عَلیمٌ خَبیر
ای مردم ما شما را از یک
مرد و
زن بیافریدیم و شما را شاخهها و تیرهها کردیم تا یکدیگر را باز شناسید. هر آینه گرامیترین شما نزد خدا پرهیزگارترین شماست. همانا خدا
دانا و
آگاه است».
از مقاتل و کلبی و نقاش
روایت شده است که برخی از
مشرکان به سبب موقعیت اجتماعی خود بر این باور بودند که با پذیرش
اسلام با فرودستانی چون بلال همسان خواهند شد و آنان بر اثر پیشینه خود بر نو مسلمانان برتری میجویند! که
آیه «و جَعَلنا بَعضَکُم لِبَعض فِتنَةً =و برخی از شما را وسیله آزمون برخی دیگر ساختیم»
نازل شد.
به نقل مقاتل در پی تمسخر مسلمانان
فقیر از جمله بلال توسط
بنی تمیم آیه ۱۱ حجرات:
«یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لایَسخَر قَومٌ مِن قَوم عَسی اَن یَکونوا خَیرًا مِنهُم» نازل شد و خداوند مؤمنان را از
تمسخر یکدیگر بازداشت.
ابن عباس میگوید:
ابوجهل و دیگر سران
قریش، ضمن تمسخر برخی از مؤمنان از جمله بلال
ایمان آنان را مبنای انکار
رسالت پیامبر میدانستند و میگفتند: اگر
آیین او
حق بود اشراف ما از او پیروی میکردند نه اینان، که آیه ۲۱۲ بقره
نازل شد:
«زُیِّنَ لِلَّذینَ کَفَروا الحَیوةُ الدُّنیا و یَسخَرونَ مِنَ الَّذینَ ءامَنوا والَّذینَ اتَّقَوا فَوقَهُم یَومَ القِیـمَةِ» و جایگاه مؤمنان فقیر را در
قیامت برتر از
کافران دانست.
جمعی از مفسران آوردهاند که ابوجهل، ولید بن مغیره و دیگر سران مشرک هنگامی که در
جهنّم عمّار، صهیب، بلال و... را در کنار خود نمیبینند میگویند: چرا کسانی را که از
اشرار میپنداشتند در
آتش دوزخ نمیبینند... : «وقالوا ما لَنا لا نَری رِجالاً کُنّا نَعُدُّهُم مِنَ الاَشرار اَتَّخَذنـهُم سِخریـًّا اَم زاغَت عَنهُمُ الاَبصـر».
بنا به نقل کلبی ذیل
آیه ۴۹ اعراف:
«اَهـؤُلاءِ الَّذینَ اَقسَمتُم لا یَنالُهُمُ اللّهُ بِرَحمَة... = آیا اینان بودند که
سوگند یاد میکردید خدا رحمتی (بخشایش و نعمتی) به ایشان نرساند...»،
در قیامت به سران شرک خطاب میشود که آیا بلال و دیگر
مؤمنان فقیر نبودند که سوگند یاد میکردید مشمول
رحمت الهی نمیشوند.
هنگامی که گروهی از کافران بعد از
مرگ با دیدن
عذابهای الهی از
خداوند درخواست بازگشت به
دنیا برای جبران گذشته میکنند به آنان خطاب میشود که شما گروندگان به مرا
مسخره میکردید: «اِنَّهُ کانَ فَریقٌ مِن عِبادی یَقولونَ رَبَّنا ءامَنّا فَاغفِر لَنا... فَاتَّخَذتُموهُم سِخریـًّا حَتّی اَنسَوکُم ذِکری و کُنتُم مِنهُم تَضحَکون اِنّی جَزَیتُهُمُ الیَومَ بِما صَبَروا».
از مقاتل و مجاهد
روایت شده است که مراد از «فریق» در این آیه شریفه بلال و خباب و دیگر مؤمنانی هستند که برخی سران شرک آنها را مسخره میکردند.
بنا به نظر
طبرسی در ذیل آیه «اِنَّ الَّذینَ اَجرَموا کانوا مِنَ الَّذینَ ءامَنوا یَضحَکون»
مقصود از «الّذین ءامنوا» یاران پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم مانند عمّار، خباب و بلالاند که مشرکان آنها را مسخره میکردند؛ ولی در قیامت این
مؤمنان هستند که به کافران میخندند: «فَالیَومَ الَّذینَ ءامَنوا مِنَ الکُفّارِ یَضحَکون».
به گفته قتاده مقصود از «الّذین ءامنوا» در آیه ۱۱ احقاف
بلال و دیگر فقیران هستند که در آغاز
دعوت پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم به آن حضرت
ایمان آوردند و سران خودخواه و
متکبّر قریش میگفتند: اگر
اسلام آیین خوبی بود هرگز آنها (در پذیرش آن) بر ما پیشی نمیگرفتند: «و قالَ الَّذینَ کَفَروا لِلَّذینَ ءامَنوا لَو کانَ خَیرًا ما سَبَقونا».
مفسران آوردهاند که پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم در جمع بلال و دیگر مؤمنان
تهیدست نشسته بود. اشراف
قریش خطاب به آن حضرت گفتند: ای محمد! آیا به این افراد راضی شدهای و خداوند بر آنها
منّت گذاشته است و ما باید دنباله رو آنان باشیم؟ هرگز! اینها را از خود دور کن. شاید از تو پیروی کنیم، که آیه ذیل نازل شد: «ولا تَطرُدِ الَّذینَ یَدعونَ رَبَّهُم بِالغَدوةِ والعَشِیِّ یُریدونَ وجهَهُ...» و کسانی را که پروردگار خویش را در بامداد و شبانگاه میخوانند و او را میخواهند از خود مران...».
بعضی
روایات نزول آیه ۵۱ را نیز در این ماجرا میدانند.
سدّی میگوید: نزول این آیات در پی پیشنهاد جمعی از «مؤلفة قلوبهم» بود که از آن حضرت خواستند تا جایگاه ویژهای برای آنها قرار دهد که مؤمنان فقیر در آن حضور نداشته باشند.
مکّی بودن
سوره انعام شان نزول نخست را تایید میکند.
شبیه این دو
روایت نیز در سبب نزول آیات ۲۸-۲۹ کهف
نقل شده است که خداوند در پی طرح این پیشنهاد خطاب به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم فرمود: و خودت را با کسانی شکیبا بدار که پروردگارشان را بامداد و شبانگاه میخوانند و ذات یا خشنودی او را میخواهند و دیدگانت از آنان برنگردد از آن رو که آرایش زندگانی این
جهان بخواهی، و از آن کس فرمان مبر که
دل او را از یادمان
غافل کردهایم و از خواهش و
هوس خویش پیروی کرده و کارش گزافکاری است: «واصبِر نَفسَکَ مَعَ الَّذینَ یَدعونَ رَبَّهُم بِالغَدوةِ والعَشیِّ یُریدونَ وَجهَهُ ولا تَعدُ عَیناکَ عَنهُم تُریدُ زینَةَ الحَیوةِ الدُّنیا».
ابن عطیّه و ابوحیّان میگویند: مکی بودن
سوره دلیل بر این است که این پیشنهاد سران مشرک مکّه بوده است،
لیکن
آلوسی میگوید: هر چند
سوره مکی است؛ ولی این دو آیه در
مدینه نازل شده است، زیرا بیشتر روایات، این پیشنهاد را از طرف «مؤلّفة قلوبهم» میدانند؛
ولی
علامه طباطبایی سیاق آیات را با مدنی بودن آنها سازگار نمیداند.
احتمالاً آیه یاد شده در مکه در پی پیشنهاد اشراف قریش به پیامبر برای طرد مؤمنان تهیدست نازل شده است و مفسران نخستین بعد آن را بر جریانی مشابه که در مدینه رخ داده است تطبیق کردهاند.
بعضی گفتهاند: مقصود از «الناس» در آیه شریفه «اَحَسِبَ النّاسُ اَن یُترَکوا اَن یَقولوا ءامَنّا و هُم لا یُفتَنون» آیا مردم پنداشتهاند همین که به زبان گویند:
ایمان آوردیم آنان را وا میگذارند و آزموده نمیشوند»
عمّار، خباب، بلال و دیگر کسانی هستند که در
مکه به پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم ایمان آورده و به دست مشرکان
شکنجه شدند.
خداوند با بیان اینکه این شکنجهها
آزمایش الهی است آنان را به بردباری و
مقاومت تشویق کرده است.
آیه ۱۰۶ نحل:
«مَن کَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعدِایمـنِهِ اِلاّ مَن اُکرِهَ وقَلبُهُ مُطمـَئِنٌّ بِالایمـنِ ولـکِن مَن شَرَحَ بِالکُفرِ صَدرًا فَعَلَیهِم غَضَبٌ مِنَ اللّهِ و لَهُم عَذابٌ عَظیم» درباره مسلمانانی نازل شده که زیر فشار شکنجه
مشرکان بر خلاف
ایمان قلبی خود به زبان
کفر میگفتند تا مشرکان از شکنجه آنها دست بردارند و ذیل این
آیه روایات پرشماری نقل شده است که بلال حتی از
اقرار زبانی به کفر هم
امتناع ورزید.
بنا به نقلی آیه ۲۰۷ بقره
که بر اساس روایات فراوان در
لیلة المبیت و درباره
علی بن ابی طالب نازل شده
بر مؤمنانی چون بلال که مورد آزار و شکنجه مشرکان قرار میگرفتند و
مقاومت میکردند نیز تطبیق شده است: «و مِنَ النّاسِ مَن یَشری نَفسَهُ ابتِغاءَ مَرضاتِ اللّهِ واللّهُ رَءوفٌ بِالعِباد» و بعضی از مردم جان خود را برای طلب خشنودی خدا میفروشند، و خداوند نسبت به بندگان مهربان است».
بلال و دیگر یارانش پس از تحمّل شکنجههای فراوان برای ایمنی از آزار مشرکان به
مدینه، هجرت کردند.
قرآن کریم در وصف آنها میگوید: آنها که پس از ستم دیدن، در راه خدا
هجرت کردند، در این دنیا جایگاه و مقام خوبی به آنها میدهیم و
پاداش آخرت، از آن هم بزرگ تر است: «والَّذینَ هاجَروا فِی اللّهِ مِن بَعدِ ما ظُـلِموا لَنُبَوِّئَنَّهُم فِی الدُّنیا حَسَنَةً و لاََجرُ الاخِرَةِ اَکبَرُ لَو کانوا یَعلَمون».
میبدی
روایت میکند که نزول آیه ۱۱۰ این
سوره نیز درباره بلال و دیگر مؤمنانی است که پس از تحمل شکنجه در راه خدا هجرت کردند.
به موجب
روایت ابن عباس آیه شریفه «والَّذینَ ءامَنوا وهاجَروا وجـهَدوا فی سَبیلِ اللّهِ والَّذینَ ءاووا وَنَصَروا اُولئِکَ هُمُ المُؤمِنونَ حَقـًّا لَهُم مَغفِرَةٌ ورِزقٌ کَریم» و آنها که ایمان آورده و هجرت کردند و در راه
خدا به
جهاد پرداختند، و آنها که پناه دادند و یاری کردند، آنان مؤمنان حقیقیاند. برای آنها،
آمرزش و روزی شایستهای است»،
درباره جمعی از جمله بلال نازل شده است.
بغوی نزول آیه ۲۸ اسراء
را در پی درخواست کمک گروهی از مؤمنان چون بلال از پیامبر دانسته است که حضرت چون چیزی در
اختیار نداشت شرم کرده، روی از آنها برمی گردانید. خداوند در این آیه از پیامبر خواست چنانچه امید به گشایشی داری، روی از آنها بر مگردان و با نرمی با آنان سخن بگو: «واِمّا تُعرِضَنَّ عَنهُمُ ابتِغاءَ رَحمَة مِن رَبِّکَ تَرجوها فَقُل لَهُم قَولاً مَیسورا».
هنگامی که پیامبر از سختی
قیامت سخن میگفت گروهی از
اصحاب تصمیم گرفتند خود را از لذات دنیوی محروم کرده،
رهبانیت در پیش گیرند.
بر اساس روایت
امام صادق، بلال تصمیم گرفته بود همه روزها را
روزه بدارد
که آیات ۸۷-۸۸ مائده
نازل شد: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لا تُحَرِّموا طَیِّبـتِ ما اَحَلَّ اللّهُ لَکُم ولا تَعتَدوا اِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ المُعتَدین...» ای کسانی که
ایمان آوردهاید چیزهای پاکیزه را که خدا برای شما
حلال کرده
حرام نکنید و از
حدّ مگذرید که خدا از حد گذرندگان را دوست ندارد...».
به نقل
ابن عباس بلال از جمله صالحانی است که در آیه ۶۹
نساء مشمول
نعمت الهی شمرده شده است:
«و مَن یُطِعِ اللّهَ والرَّسولَ فَاُولئِکَ مَعَ الَّذینَ اَنعَمَ اللّهُ عَلَیهِم مِنَ النَّبِیّینَ والصِّدّیقِینَ والشُّهَداءِ والصّــلِحینَ وحَسُنَ اُولئِکَ رَفیقا».
اخبار مکّة و ما جاء فیها من الآثار؛ الاختصاص؛ اختیار معرفة الرجال (رجال کشّی)؛ اسباب النزول؛ الاستیعاب فی معرفة الاصحاب؛ اسدالغابة فی معرفة الصحابه؛ اعیان الشیعه؛ الامالی، صدوق؛ انساب الاشراف؛ بحارالانوار؛ بحرالعلوم، سمرقندی؛ البحرالمحیط فی التفسیر؛ البدء والتاریخ؛ البدایة و النهایه؛ البرهان فی تفسیرالقرآن؛ تاریخ الامم و الملوک، طبری؛ التاریخ الاوسط؛ التاریخ الکبیر؛ تاریخ مدینة دمشق؛ تاریخ الیعقوبی؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن ابی حاتم؛ تفسیر القرآن العظیم، ابن کثیر؛ تفسیر القمی؛ التفسیر الکبیر؛ تفسیر الوسیط؛ التفسیر المنسوب الی الامام العسکری علیه السّلام؛ تهذیب التهذیب؛ تهذیب الکمال فی اسماء الرجال؛ جامع البیان عن تاویل آی القرآن؛ الجامع لاحکام القرآن، قرطبی؛ حواشی شهید ثانی بر خلاصه علامه؛ الدرجات الرفیعة فی طبقات الشیعه؛ الدرالمنثور فی التفسیر بالماثور؛ رجال الطوسی؛ روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم؛ سفینة البحار و مدینة الحکم والآثار؛ سنن ابن ماجه؛ سیر اعلام النبلاء؛ السیرة النبویه، ابن کثیر؛ السیرة النبویه، ابن هشام؛ السیر والمغازی؛ شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید؛ شواهد التنزیل؛ صحیح البخاری؛ الصحیح من سیرة النبی الاعظم صلیاللهعلیهوآلهوسلّم؛ صفة الصفوة؛ الطبقات الکبری؛ عارضة الاحوذی شرح جامع الترمذی؛ غرر التبیان فی من لم یسم فی القرآن؛ فقه السنه؛ قاموس الرجال؛ الکامل فی التاریخ؛ کتاب الثقات؛ کتاب الخصال؛ کتاب الطبقات؛ کتاب الفتوح؛ کشف الاسرار و عدة الابرار؛ اللباب فی علوم الکتاب؛ مجمع البیان فی تفسیر القرآن؛ المجموع فی شرح المهذب؛ المحبر؛ المحرر الوجیز فی تفسیر الکتاب العزیز؛ المستدرک علی الصحیحین؛ مسند احمدبن حنبل؛ المعارف؛ معالم التنزیل فی التفسیر والتاویل، بغوی؛ المعجم الکبیر؛ المغازی؛ مناقب آل ابی طالب؛ المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم؛ من لایحضره الفقیه؛ المیزان فی تفسیر القرآن؛ النکت والعیون، ماوردی؛ وسائل الشیعه.
دائرة المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله«».