بنیقینقاع
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
بنی قَینُقاع، قبیلهای از
یهودیان مدینه در
زمان حضرت محمد صلّی الله علیه وآله وسلّم. این
قبیله پیمان خود را با پیامبر
اسلام شکستند و طی غزوهای
محاصره،
تسلیم و
تبعید شدند.
بنیقینقاع در اصل طایفهای از یهودیان ساکن در مدینه بودند که در اثر
پیمانشکنی از مدینه بیرون رانده شدند.
درباره
منشأ بنیقینقاع اطلاع دقیقی در دست نیست؛ برخی در یهودی تبار بودن آنان
تردید کرده، آنان را از نسل
عیسو (
ادوم)،
برادر یعقوب دانستهاند.
با وجود همانندی
نامها و بسیاری از سنتهای بنیقینقاع با نامها و سنتهای
عربها،
برای تردید در ریشه یهودی آنان دلیل معتبری در دست نیست.
برخی آنان را از جمله عربهایی میدانند که یهودی شدند، بعضی نیز احتمال میدهند ایشان از یهودیانی باشند که بین سالهای ۷۰ تا ۱۳۵ میلادی به
یثرب مهاجرت کردند.
از محل
زندگی آنها نیز گزارش صریحی در دست نیست؛ فقط گفته شده مدتی پس از تسلّط قبایل یهود بر مدینه، قدرت آنان به عربهای
بنوقیله انتقال یافت و یهودیان ناگزیر با دیگر
قبایل عرب همپیمان شدند و بنیقینقاع به رغم دو قبیله دیگر که به
اَوْس پیوستند، با
خَزْرَج پیمان بست.
جوادعلی
به نادرست آنان را همپیمان اوس نیز میداند.
پیداست که میان بنیقینقاع و دیگر قبایل یهود (
بنیقریظه و
بنینضیر) رقابتهایی وجود داشته و حتی بارها باهم جنگیده بودند.
بنیقینقاع در
جنوب غربی مدینه میزیستند و
دژ و بازاری معروف داشتند
و این سخن که آنان در
مرکز مدینه مجتمع بودند
درست نیست.
آنان بر خلاف دیگر یهودیان در مدینه
زمین کشاورزی و
نخلستان نداشتند، و
زرگری،
آهنگری و کفشگری از پیشههای مهم آنان بود و به تعبیر
بلعمی «هر چه اندر مدینه کار بودی ایشان کردندی».
برخی نیز قائلند ایشان صاحب زمین کشاورزی بودند ولی
اقتصاد ایشان مبتنی بر کشاورزی نبود،
بازار بنیقینقاع معروف بوده و افزون بر
داد و ستد، مرکز
تجمع اهالی یثرب بوده و محل اطلاعرسانی محسوب میشد.
پیامبر اسلام (صلّی الله علیه وآله وسلّم) همچون دیگر قبائل
یهود با ایشان
پیمان صلح بسته بود و به آنان
اجازه داد و ستد در مدینه داده شده بود و همچنین آنان میتوانستند در مدینه بمانند به
شرط آنکه کسی را بر ضد
پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) یاری نکنند.
بیش از نیمی از عالمان یهودی از بنیقینقاع هستند،
ابن هشام به نقل از
ابن اسحاق از میان ۵۱ عالم یهودی در میان قبائل سهگانه یهود در مدینه ۲۸ تن را از بنیقینقاع برشمرده است.
آنها از فرصتهای گوناگون برای تردیدافکنی در باورهای
مسلمانان بهره میبردند،
تردید در نزول
وحی بر پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم)، درخواست برخی
معجزهها،
هدایت مردم به
آئین یهود، برشمردن خود به عنوان دوستان
خدا و خود را
امت برتر دانستن از جمله این موارد میباشد.
«وَاِمّا تَخافَنَّ مِنْ قَومٍ خیانَةً فَانبذْ اِلَیهِم عَلی سَواءٍ اِنَّ اللهَ لایُحِبّ الخائنینَ»؛
«و هرگاه (با ظهور نشانههایی) از
خیانت گروهی
بیم داشتی (که
عهد خود را شکسته، حمله غافلگیرانه کنند) به طور عادلانه به آنها اعلام کن که پیمانشان لغو شده است، زیرا خداوند
خائنان را دوست نمیدارد.»
گویند این
آیه در پی
نگرانی پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) از پیمانشکنی
قوم یهود، درباره بنیقینقاع نازل شد.
پیامبر اسلام صلّی الله علیه وآله وسلّم پس از
هجرت به
مدینه با یهودیان پیمانی بست و به آنان اجازه داد در مدینه بمانند به
شرط آنکه کسی را بر ضد پیامبر یاری نکنند.
بنیقینقاع نخستین قبیلهای بود که این پیمان را شکست و با مسلمانان به
ستیز برخاست.
روایت مورخان درباره آغاز ماجرا، در مجموع دربردارنده سه مطلب است:
پیامبر پس از بازگشت از
بدر (
رمضان سال دوم هجرت) بنیقینقاع را در بازارشان گرد آورد و از آنان خواست که از شکست
قریش عبرت گیرند و
اسلام آورند؛ یهودیان در پاسخ گفتند که آنان جنگاورند و مانند قریش تن به شکست نخواهند داد.
زنی مسلمان، به
قصد فروش شیر یا
خرید زیوربه بازار بنیقینقاع رفت و زرگری یهودی به او
اهانت کرد و او را به
سُخره گرفت.
مسلمانی به پشتیبانی زن، زرگر را کُشت و خود در دم به دست دیگر یهودیان کشته شد؛ خبر به پیامبر رسید و او مصاف آراست.
هنگامی که آیه ۵۸
سوره انفال بر پیامبر نازل شد، پیامبر با اظهار بیمناکی از بنیقینقاع به
جنگ آنان رفت.
ابن اسحاق هر سه مطلب را به طور مجزّا نقل میکند، ولی به جای
آیه یاد شده، از آیاتی دیگر
سخن میراند.
واقدی گفتههای اول و دوم را به صورتی مرتبط میآورد و
ابن سعد تنها سومین مطلب را ذکر میکند.
طبری با
تلفیق مطالب اول و سوم مینویسد که پس از
امتناع یهودیان از پذیرش سخنان پیامبر، این
آیه نازل شد.
برخی منابع دیگر از
سرکشی و
عهدشکنی یهودیان، پس از
جنگ بدر سخن میرانند، ولی از مصادیق آن چیزی نمیگویند.
حدس وات
این است که حرکتهایی بر ضد پیامبر وجود داشته که احتمالاً یهودیان، عاملان آنها را
تشویق میکردهاند.
بیشتر منابع، شنبه پانزدهم
شوال سال دوم هجری و اول
ذیقعده همان سال را
زمان آغاز و
پایان جنگ دانستهاند.
در روایتی دیگر آمده است که چون پیامبر بر بنیقینقاع چیره شد و به مدینه باز آمد،
عید قربان (دهم
ذیحجه) بود و برای نخستین بار با مردم
نماز عید گزارد.
طبری در روایتی دیگر از ابن اسحاق، مینویسد که پیامبر پس از
نبرد بدر، جز روزهای نخست ماه شوال، بقیه شوّال و ذیقعده را در مدینه بود.
بنا به روایتی،
ماه صفر سال سوم هجری را نیز زمان این رویداد دانستهاند
و حتی گفتهاند که
تبعید بنیقینقاع و
بنینضیر در یک زمان صورت گرفته است.
گوناگونی روایات، تعیین تاریخ دقیق این رخداد را دشوار کرده است.
یهودیان به
محاصره درآمدند و پس از پانزده
روز تبعید شدند.
پیامبر نخست
حکم کرد که
مردان را
گردن زنند و
زنان و فرزندانشان را به
بردگی درآورند، اما از این کار چشم پوشید و آنان را به
اِذْرَعات در حدود
شام تبعید کرد.
بیشتر منابع، تعداد مردان بنیقینقاع را هفتصد تن دانستهاند، ولی از
غنایم به دست آمده پیداست که احتمالاً این تعداد مبالغهآمیز باشد و میرود سخن مؤلف
التنبیه و الاشراف که یهودیان را چهار صد تن دانسته است به حقیقت نزدیکتر باشد.
نقش متحدان
عرب بنیقینقاع در این جنگ در خور توجه است.
عبادة بن صامت و
عبداللهبن اُبیّبن سَلول دو تن از رهبران اصلی خزرج بودند.
عباده که از
مسلمانان ِ صادق بود، با
پیمان شکنی بنیقینقاع،
حمایت خود را از آنان بازگرفته، نزد پیامبر آمد و از همسوگندی با آنان بیزاری جست.
عبدالله بن اُبیّ، سرکرده
منافقان، در این ماجرا نقشی دوگانه داشت؛ از سویی ظاهراً خود یهودیان را به سرکشی و
تحصّن در
حصار تحریک کرده بود و از سوی دیگر، از پیوستن به آنان سرباز زد.
او پس از
اسارت آنان، از پیامبر خواست که از
خون متحدّانش درگذرد و بر این خواسته چنان پای فشرد که پیامبر او و یهودیان را
لعنت کرد و به تبعید آنان حکم داد.
زنان و
فرزندان بنیقینقاع به آنان بخشیده شدند، ولی اموالشان به مسلمانان تعلّق گرفت.
از روایتی که واقدی
به نقل از پدر
ربیعبن سَبره ذکر کرده پیداست که آنان بخشی از
شتران خود را نیز برای حمل زنان و فرزندان با خود برده بودند.
بنیقینقاع سه
شبانهروز مهلت یافتند که از
مدینه بیرون روند و عبادةبن صامت
مأمور راندن آنان شد.
این نظر که این مهلت به بنیقینقاع داده شد تا طلبهایشان را وصول کنند
به نظر نادرست میآید.
به نوشته
بلعمی پیامبر افزون بر تبعید آنان، حصارشان را نیز ویران کرد.
به نظر میرسد که برخی قبل از
تبعید،
اسلام آوردهاند، این کار برای حفظ
منافع اقتصادی و اقدامات فرهنگی و سیاسی بر ضد پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) و برای ماندن در مدینه انجام گرفت،
چنانکه در مراسم
دفن عبداللهبن اُبیّ در
سال نهم هجری، چند تن از بنیقینقاع هم حضور داشتند.
این سخن که
عبدالله بن سلام نیز در شمار این اسلام آوردگان بود،
نادرست است، زیرا وی به روایتی قبل از
هجرت به مدینه و به روایتی، اندکی پس از آن اسلام آورده بود.
در این نبرد،
سعدبن معاذ احتمالاً مأمور آن بوده است که دیگر یهودیان را از
دخالت در ماجرا بازدارد؛
پرچم سپید پیامبر را
حمزة بن عبدالمطلب میبرد؛
ابولُبابةبن المنذر عَمری به
نیابت از پیامبر در مدینه ماند؛
منذر بن قدامة سلمی مأمور به بند کشیدن آنان
و
محمّدبن مَسلمه هم عهدهدار جمعآوری
اموال ایشان شد.
پیامبر غنائم را بین
اصحاب قسمت کرد و برای نخستین بار
خمس آن را گرفت.
همچنین به عنوان «
صَفْوُالغنائم» سه
کمان، دو
زره، سه
شمشیر، و سه
نیزه برگزید و دو زره را نیز به
محمّدبن مسلمه و
سعد بن معاذ بخشید.
•
ابن اثیر،
الکامل فی التاریخ،
بیروت ۱۳۹۹ـ۱۴۰۲/ ۱۹۷۹ـ۱۹۸۲.
•
ابن اسحاق،
سیرت رسول الله، ترجمه رفیع الدین اسحاق
محمدبن همدانی، چاپ اصغر
مهدوی،
تهران ۱۳۶۱ ش.
•
ابن سعد،
الطبقات الکبری، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
•
ابن شبه نمیری،
تاریخ المدینة المنورة، چاپ فهیم محمد شلتوت، بیروت ۱۴۱۰.
•
ابن هشام،
سیرة النبی، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید،
مصر.
•
محمدبن محمد بلعمی،
تاریخنامه طبری، چاپ محمد روشن، تهران ۱۳۶۶ ش.
•
حسن خالد،
مجتمع المدینة قبل الهجرة و بعدها، بیروت.
•
علی بن عبدالله سمهودی،
وفاء الوفا باخبار دارالمصطفی، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
•
محمدبن جریر طبری،
تاریخ الرسل و الملوک، چاپ دخویه، ۱۹۸۲ـ ۱۹۸۵.
•
جواد علی،
المفصل فی التاریخ العرب قبل الاسلام،
بغداد.
•
علی بن حسین مسعودی،
التنبیه و الاشراف، چاپ عبدالله اسماعیل صاوی،
قاهره ۱۳۵۷/۱۹۳۸.
•
محمدبن عمر واقدی،
کتاب المغازی، ترجمه محمود
مهدوی دامغانی، تهران ۱۳۶۹ ش.
• EI ۱، s.v. "K ¤ ainuk ¤ a ¦ Ü " (by A. J. Wensinck).
• EI ۲، s.v. " ـ Abd Alla ¦ h b. Sala ¦ m" (by J. Horovitz).
• Encyclopaedia Judaica، Jerusalem ۱۹۷۸-۱۹۸۲.
• s.v. "Qaynuqa ¦ Ü " (by Eli Davis).
• W. M. Watt، Muhammad at Medina، Oxford ۱۹۶۸.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرةالمعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بنیقینقاع»، شماره۱۹۸۴.
سایت پژوهه