• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

بی‌تقوایی (قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



یکی از عوامل کنترل انسان در جامعه تقوا و تقواپیشگی می‌باشد که باعث کنترل انسان در مقابل گناه می‌باشد، ولی اگر تقوا نباشد و در جامعه بی‌تقوایی رایج پیدا کند رذائل اخلاقی در جامعه شیوع پیدا می‌کند و انسان گرفتار انواع گناه می‌شود و اثرات منفی زیادی به بار خواهد داشت، در ادامه این مقاله بعضی از اثرات بی‌تقوایی که خداوند در قرآن کریم نیز به آنها اشاره کرده است بیان می‌شود.



بی تقوایی مردمان، عامل پیدایش تفرقه‌های دینی می‌شود:
وان هـذه امتکم امة واحدة وانا ربکم فاتقون• فتقطعوا امرهم بینهم زبرا کل حزب بما لدیهم فرحون.
و این امت شما امت واحدی است و من پروردگار شما هستم پس، از مخالفت فرمان من بپرهیزید! اما آنها کارهای خود را در میان خویش به پراکندگی کشاندند، و هر گروهی به راهی رفتند (و عجب اینکه) هر گروه به آنچه نزد خود دارند خوشحالند!

آیه بعد همه پیامبران و پیروان آنها را به توحید و تقوا دعوت کرده چنین می‌گوید: همه شما امت واحدی هستید (و تفاوتهای میان شما و همچنین پیامبرانتان هرگز دلیل بر دوگانگی و چندگانگی نیست) (و ان هذه امتکم امة واحدة). و من پروردگار شما هستم، از مخالفت فرمان من بپرهیزید (و انا ربکم فاتقون).
به این ترتیب، آیه فوق به وحدت و یگانگی جامعه انسانی، و حذف هرگونه تبعیض و جدایی دعوت می‌کند، همانگونه که او پروردگار واحد است انسانها نیز امت واحد هستند. به همین دلیل باید از یک برنامه پیروی کنند همانگونه که پیامبرانشان نیز به آئین واحدی دعوت می‌کردند که اصول و اساس آن همه جا یکی بود: توحید و شناسایی حق، توجه به معاد و زندگی تکاملی بشر و استفاده از طیبات و انجام اعمال صالح، و حمایت از عدالت و اصول انسانی.
آیه بعد (به دنبال دعوتی که به وحدت و یگانگی در آیه قبل شد، انسانها را از پراکندگی و اختلاف با این عبارت بر حذر می‌دارد: اما آنها کارهای خود را به پراکندگی کشاندند و هر گروهی به راهی رفتند (فتقطعوا امرهم بینهم زبرا). و عجب اینکه، هر یک از این احزاب و گروه‌ها به آنچه نزد خود دارند خوشحالند، و از دیگران بیزار (کل حزب بما لدیهم فرحون).
به هر حال آیه فوق یک حقیقت مهم روانی و اجتماعی را بازگو می‌کند و آن تعصب جاهلانه احزاب و گروه‌ها است که هر یک راه و آئینی را برای خود برگزیده، و دریچه‌های مغز خود را به روی هر سخن دیگری بسته‌اند، و اجازه نمی‌دهند شعاع تازه‌ای به مغز آنها بتابد، نسیمی به روحشان بوزد و حقیقتی را بر آنها روشن سازد!. این حالت که از خود خواهی و حب ذات افراطی و خود بینی و خودپسندی سرچشمه می‌گیرد بزرگترین دشمن تبیین حقایق و رسیدن به اتحاد و وحدت امتها است.


همجنس بازی و انحرافات جنسی، از آثار بی تقوایی است:
وجاءه قومه یهرعون الیه ومن قبل کانوا یعملون السیـات قال یـقوم هـؤلاء بناتی هن اطهر لکم فاتقوا الله...
قوم او (بقصد مزاحمت میهمانان) به سرعت به سراغ او آمدند (و قبلا کارهای بد انجام می‌دادند) گفت: «ای قوم من! اینها دختران منند برای شما پاکیزه ترند! (با آنها ازدواج کنید و از زشتکاری چشم بپوشید! ) از خدا بترسید... .
اذ قال لهم اخوهم لوط الا تتقون• اتاتون الذکران من العــلمین.
هنگامی که برادرشان لوط به آنان گفت: «آیا تقوا پیشه نمی‌کنید؟! آیا در میان جهانیان، شما به سراغ جنس ذکور می‌روید (و همجنس بازی می‌کنید، آیا این زشت و ننگین نیست؟!)

۲.۱ - انحراف شرم‌آور

در قرآن مجید در سوره‌های اعراف ، هود، حجر، انبیاء، نمل و عنکبوت اشاراتی به وضع قوم لوط و گناه شنیع آنها شده است، منتها در هر مورد تعبیرش با مورد دیگر متفاوت است، در حقیقت هر کدام از این تعبیرات به یکی از ابعاد شوم این عمل ننگین اشاره می‌کند:
در اعراف می‌خوانیم که لوط به آنها می‌گوید: بل انتم قوم مسرفون، شما جمعیتی اسرافکارید.
در سوره انبیاء می‌خوانیم: و نجیناه من القریة التی کانت تعمل الخبائث انهم کانوا قوم سوء فاسقین: ما لوط را از قریه‌ای که خبائث انجام می‌داد رهایی بخشیدیم، آنها قوم بد و فاسقی بودند.
و در آیه مورد بحث نیز خواندیم که لوط به آنها می‌گوید: بل انتم قوم عادون: شما جمعیت تجاوزگری هستید.
و در سوره نمل آمده است: بل انتم قوم تجهلون: "، شما قومی جاهل و نادانید.
و در سوره عنکبوت آیه ۲۹ از زبان لوط چنین آمده است که به آنها می‌گوید: انکم لتاتون الرجال و تقطعون السبیل: شما به سراغ مردان می‌روید و راه فطرت و نسل انسان را قطع می‌کنید.
به این ترتیب این عمل زشت تحت عنوان اسراف، خبیث، فسق، تجاوز، جهل، قطع سبیل، مطرح شده است. اسراف، از این نظر که آنها نظام آفرینش را در این امر فراموش کرده و از حد تجاوز نمودند و تعدی نیز به همین خاطر بر آن اطلاق شده است. خبیث به معنی کار یا چیز آلوده‌ای است که طبع سالم آدمی از آن تنفر دارد، و چه عملی از این عمل تنفر آمیزتر است. فسق به معنی خروج از اطاعت پروردگار و برهنگی از شخصیت انسانی است که از لوازم حتمی این کار است. جهل به خاطر بی خبری از عواقب شومی است که این عمل برای فرد و جامعه دارد. و بالآخره قطع سبیل نتیجه شوم این عمل را که در صورت گسترش منتهی به قطع نسل انسانی می‌گردد، چرا که تدریجا علاقه به جنس موافق جانشین علاقه طبیعی به جنس مخالف می‌شود می‌باشد.


بی تقوایی، زمینه ساز تکذیب رسالت پیامبران است:
کذبت قوم نوح المرسلین• اذ قال لهم اخوهم نوح الا تتقون.
قوم نوح رسولان را تکذیب کردند، •هنگامی که برادرشان نوح به آنان گفت: «آیا تقوا پیشه نمی‌کنید؟!
کذبت ثمود المرسلین• اذ قال لهم اخوهم صــلح الا تتقون.
قوم ثمود رسولان (خدا) را تکذیب کردند، •هنگامی که صالح به آنان گفت: «آیا تقوا پیشه نمی‌کنید؟!
کذبت قوم لوط المرسلین• اذ قال لهم اخوهم لوط الا تتقون.
قوم لوط فرستادگان (خدا) را تکذیب کردند،•هنگامی که برادرشان لوط به آنان گفت: «آیا تقوا پیشه نمی‌کنید؟!
کذب اصحـب لـیکة المرسلین• اذ قال لهم شعیب الا تتقون.
اصحاب ایکه (شهری نزدیک مدین) رسولان (خدا) را تکذیب کردند، •هنگامی که شعیب به آنها گفت: «آیا تقوا پیشه نمی‌کنید؟!

۳.۱ - دیدگاه علامه طباطبایی

در این آیات به داستان‌هایی از اقوام انبیای گذشته شروع کرده تا روشن شود که قوم خاتم الانبیاء صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم نیز همان راهی را می‌روند که قوم موسی و هارون و ابراهیم و نوح و هود و صالح و لوط و شعیب رفته بودند و به زودی راه اینان نیز به همان سرنوشتی منتهی می‌شود که آن اقوام دیگر بدان مبتلا شدند، یعنی بیشترشان ایمان نمی‌آورند و خدا ایشان را به عقوبت دنیایی و آخرتی می‌گیرد.
دلیل بر اینکه آیات در مقام به دست دادن چنین نتیجه‌ای است این است که در آخر هر داستانی می‌فرماید: و ما کان اکثرهم مؤمنین و ان ربک لهو العزیز الرحیم، هم چنان که در داستان خاتم الانبیاء صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم بعد از ختم کلام و حکایت اعراض قومش در آغاز سوره فرمود: و ما کان...، پس معلوم می‌شود که آیات در مقام تطبیق داستانی بر داستان دیگر است.
و همه برای این است که خاطر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم تسلیت یافته، حوصله‌اش از تکذیب قومش سر نرود و بداند که تکذیب قوم او امری نو ظهور و تازه نیست بلکه همه اقوام انبیای گذشته نیز همین رفتار را داشتند و از قوم خود انتظاری جز آنچه امت‌های گذشته در مقابل انبیای خود داشتند نداشته باشد. و در ضمن، قوم آن جناب را هم تهدید می‌کند به سرنوشتی که امت‌های گذشته به خاطر تکذیب پیغمبرشان دچار شدند.
و جمله: ا لا یتقون، چرا به تقوی نمی‌گرایند، به صیغه غیبت توبیخی است غیابی که خدای تعالی از ایشان کرده و چون این توبیخ در روز انعقاد رسالت موسی واقع شده، این معنا را می‌دهد که‌ای موسی به ایشان بگو: پروردگار من شما را توبیخ می‌کند به اینکه راه تقوی را ترک کرده‌اید، و می‌فرماید: الا یتقون.


بی تقوایی قابیل، عامل پذیرفته نشدن قربانی او در پیشگاه خداوند است:
واتل علیهم نبا ابنی ءادم بالحق اذ قربا قربانـا فتقبل من احدهما ولم یتقبل من الاخر قال لاقتلنک قال انما یتقبل الله من المتقین.
و داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان: هنگامی که هر کدام، کاری برای تقرب (به پروردگار) انجام دادند اما از یکی پذیرفته شد، و از دیگری پذیرفته نشد (برادری که عملش مردود شده بود، به برادر دیگر) گفت: «به خدا سوگند تو را خواهم کشت! » (برادر دیگر) گفت: «(من چه گناهی دارم؟ زیرا) خدا، تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد!

۴.۱ - شرط قبولی قربانی

در این آیات داستان فرزندان آدم، و قتل یکی به وسیله دیگری، شرح داده شده است و شاید ارتباط آن با آیات سابق که در باره بنی اسرائیل بود
این باشد که انگیزه بسیاری از خلافکاری‌های بنی اسرائیل مسئله حسد بود، و خداوند در این آیات به آنها گوشزد می‌کند که سرانجام حسد چگونه ناگوار و مرگبار می‌باشد که حتی بخاطر آن برادر دست به خون برادر خود می‌آلاید! نخست می‌فرماید: ای پیامبر! داستان دو فرزند آدم را به حق بر آنها بخوان.
(و اتل علیهم نبا ابنی آدم بالحق). ذکر کلمه بالحق ممکن است اشاره به این باشد که سرگذشت مزبور در عهد قدیم (تورات) با خرافاتی آمیخته شده است، اما آنچه در قرآن آمده عین واقعیتی است که روی داده است، شک نیست که منظور از کلمه آدم در اینجا همان آدم معروف پدر نخستین نسلهای کنونی است و اینکه بعضی احتمال داده‌اند منظور از آن مردمی به نام آدم از قبیله بنی اسرائیل بوده بی اساس است، زیرا این کلمه کرارا در قرآن مجید به همین معنی آمده است و اگر در اینجا معنی دیگری داشت لازم بود قرینه‌ای ذکر شود.
سپس به شرح داستان می‌پردازد و می‌گوید: در آن هنگام که هر کدام کاری برای تقرب به پروردگار انجام دادند، اما از یکی پذیرفته شد و از دیگر پذیرفته نشد.
(اذ قربا قربانا فتقبل من احدهما و لم یتقبل من الآخر). و همین موضوع سبب شد برادری که عملش قبول نشده بود دیگری را تهدید بقتل کند، و سوگند یاد نماید که تو را خواهم کشت! (قال لاقتلنک) اما برادر دوم او را نصیحت کرد و گفت اگر چنین جریانی پیش آمده گناه من نیست بلکه ایراد متوجه خود تو است که عملت با تقوا و پرهیزگاری همراه نبوده است و خدا تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد. (قال انما یتقبل الله من المتقین).
پس اضافه کرد: حتی اگر تو به تهدیدت جامه عمل بپوشانی و دست به کشتن من دراز کنی، من هرگز مقابله به مثل نخواهم کرد و دست به کشتن تو دراز نمی‌کنم.
می‌دانیم که قربان بمعنی چیزی است که باعث تقرب به پروردگار می‌شود، اما درباره کاری که آن دو برادر انجام داده‌اند در قرآن ذکری به میان نیامده ولی طبق بعضی از روایات اسلامی و آنچه در تورات سفر تکوین باب چهار آمده است هابیل چون دامداری داشت یکی از بهترین گوسفندان و فراورده‌های آن را برای این کار انتخاب نمود، و قابیل که مردی کشاورز بود از بدترین قسمت زراعت خود خوشه‌ها یا آردی برای این منظور تهیه کرد.


بی تقوایی، زمینه ساز انحراف از مسیر حق و افتادن در دام آیین شرک و بت پرستی می‌شود:
قل من یرزقکم من السماء والارض امن یملک السمع والابصـر ومن یخرج الحی من المیت ویخرج المیت من الحی ومن یدبر الامر فسیقولون الله فقل افلا تتقون.
بگو: «چه کسی شما را از آسمان و زمین روزی می‌دهد؟ یا چه کسی مالک (و خالق) گوش و چشمهاست؟ و چه کسی زنده را از مرده، و مرده را از زنده بیرون می‌آورد؟ و چه کسی امور (جهان) را تدبیر می‌کند؟» بزودی (در پاسخ) می‌گویند: «خدا»، بگو: «پس چرا تقوا پیشه نمی‌کنید (و از خدا نمی‌ترسید)؟!
اذ قال لقومه الا تتقون• اتدعون بعلا و تذرون احسن الخــلقین.
به خاطر بیاور هنگامی را که به قومش گفت: «آیا تقوا پیشه نمی‌کنید؟! آیا بت «بعل» را می‌خوانید و بهترین آفریدگارها را رها می‌سازید؟!

۵.۱ - تفسیر آیه

یک سرگذشتی که از انبیاء پیشین در این سوره آمده است سرگذشت فشرده‌ای از الیاس است، می‌فرماید: الیاس از رسولان خدا بود (و ان الیاس لمن المرسلین). درباره الیاس و خصوصیات نسب و زندگی او بحث‌هایی است که در نکات آخر این آیات به خواست خدا خواهد آمد.
سپس برای شرح این اجمال به تفصیل پرداخته، می‌گوید: به خاطر بیاور هنگامی که به قومش هشدار داد و گفت: آیا پرهیزکاری پیشه نمی‌کنید؟
(اذ قال لقومه ا لا تتقون). تقوای الهی و پرهیز از شرک و بت پرستی، از گناه و ظلم و فساد، و از آنچه انسانیت را به تباهی می‌کشاند. در آیه بعد با صراحت بیشتری از این مساله سخن می‌گوید: آیا بت بعل را می‌خوانید و بهترین خالق‌ها را رها می‌سازید؟! (اتدعون بعلا و تذرون احسن الخالقین).
و از اینجا روشن می‌شود که آنها بت معروفی به نام بعل داشتند که در مقابل آن سجده می‌کردند، الیاس آنها را از این عمل زشت باز داشت، و به سوی آفریدگار بزرگ جهان و توحید خالص دعوت کرد.
و از همین جا است که جمعی معتقدند مرکز فعالیت الیاس شهر بعلبک از شهرهای شامات بود. زیرا بعل نام آن بت مخصوص و بک به معنی شهر بود، و از ترکیب این دو با هم بعلبک به وجود آمد، گفته‌اند این بت طلایی به قدری بزرگ بود که طولش به ۲۰ ذراع می‌رسید! و چهار صورت داشت، و خدمه او بالغ بر چهار صد نفر بود!. ولی بعضی بعل را اسم بت معینی ندانسته بلکه به معنی مطلق بت گرفته‌اند ولی بعضی دیگر آن را به معنی رب و معبود می‌دانند. راغب در مفردات می‌گوید: بعل در اصل به معنی شوهر است، اما عرب معبودهایی را که به وسیله آن به خدا تقرب می‌جستند بعل می‌نامید. تعبیر به بهترین خالق با اینکه آفریننده واقعی در عالم جز خدا نیست، ظاهرا اشاره به مصنوعاتی است که انسان با تغییر شکل دادن به مواد طبیعی درست می‌کند، و از این نظر خالق بر او اطلاق می‌گردد، هر چند خالق مجازی است.


پیمان شکنی مداوم، از آثار بی تقوایی می‌باشد:
الذین عـهدت منهم ثم ینقضون عهدهم فی کل مرة وهم لا یتقون.
همان کسانی که با آنها پیمان بستی سپس هر بار عهد و پیمان خود را می‌شکنند و (از پیمان شکنی و خیانت،) پرهیز ندارند.

الذین عاهدت منهم ثم ینقضون عهدهم فی کل مرة و هم لا یتقون، این آیه نسبت به آیه قبلی و جمله آنهایی که کافر شدند یا بیان است و یا بدل بعض (یهودی‌هایی که با رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم معاهده بستند) از کل (مطلق کفار). و بنابر بدلیت، کلمه من در منهم تبعیضیه خواهد بود و معنای آیه این می‌شود که: آن کسانی که از میان طایفه کفار با ایشان معاهده بستی. و اما احتمال اینکه کلمه من زائده بوده و معنای آیه این باشد: کسانی که با ایشان معاهده بستی و یا به معنای مع و معنایش این باشد: کسانی که تو با ایشان معاهده بستی احتمال درستی نیست.
و منظور از اینکه فرمود: کل مرة، آن چند دفعه‌ای است که رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم با ایشان معاهده بست، یعنی: یهودیان عهد خود را می‌شکنند در هر دفعه که تو با ایشان عهد ببندی، و از خدا در شکستن عهد پروا ندارند، و یا از شما پروا نداشته و از شکستن عهد شما نمی‌ترسند، و این خود دلیل بر این است که شکستن عهد از جانب یهودیان چند دفعه تکرار شده است.
نه از خدا شرم مى‌كردند، و نه از مخالفت فرمان او پرهيز داشتند، و نه از زير پا گذاردن اصول انسانى پروا مى‌نمودند.


بی تقوایی، عامل غفلت از مکر خداوند است:
ولو ان اهل القری ءامنوا واتقوا... • افامنوا مکر الله فلا یامن مکر الله الا القوم الخـسرون.
و اگر اهل شهرها و آبادیها، ایمان می‌آوردند و تقوا پیشه می‌کردند ... آیا آنها خود را از مکر الهی در امان می‌دانند؟! در حالی که جز زیانکاران، خود را از مکر (و مجازات) خدا ایمن نمی‌دانند!

ا فامنوا مکر الله فلا یامن مکر الله الا القوم الخاسرون، کلمه مکر، به معنای این است که شخصی دیگری را غافل‌گیر کرده و به او آسیبی برساند، این عمل از خدای تعالی وقتی صحیح است که به عنوان مجازات صورت بگیرد، انسان معصیتی کند که مستحق عذاب شود، و خداوند او را از آنجایی که خودش نفهمد معذب نماید و یا سرنوشتی برای او تنظیم کند که او خودش با پای خود و غافل از سرنوشت خود بسوی عذاب برود، و اما مکر ابتدایی و بدون اینکه بنده معصیتی کرده باشد، البته صدورش از خداوند ممتنع است، و ما این معنا را مکرر خاطرنشان کرده‌ایم.
نکته بسیار لطیفی در این سه آیه یعنی آیه: ا فامن اهل القری، و آیه: ا و امن اهل القری، و آیه: ا فامنوا مکر الله، بکار رفته و آن این است که در دو آیه اول فاعل امن را اسم ظاهر (اهل القری) آورده، با اینکه ممکن بود در آیه دومی ضمیر بیاورد و بفرماید: او امنوا، لیکن این کار را نکرد تا ضمیر در آیه سومی که فاعل فعل است به هر دو آیه برگشته و در نتیجه جمعیت هلاک شده در خواب غیر از جمعیتی به حساب آید که در حالت غفلت و لعب دستخوش عذاب شدند.
و اما اینکه فرمود: فلا یامن مکر الله الا القوم الخاسرون، جهتش را در آیه اول بیان کرد، و آن این بود که فرمود: ایمن بودن از مکر خدا در حقیقت خود مکری است از خدای تعالی که دنبالش عذاب است، پس صحیح است گفته شود: مردم ایمن از مکر خدا زیانکارانند، زیرا همان ایمنی شان هم مکر خدا است.


رعایت نکردن تقوا و بی اعتنایی به دستورات خداوند، مایه فسق و محرومیت از هدایت خاص خداوند است:
... واتقوا الله واسمعوا والله لا یهدی القوم الفـسقین.
... از (مخالفت) خدا بپرهیزید، و گوش فرا دهید! و خداوند، جمعیت فاسقان را هدایت نمی‌کند.

در آخر آیه برای تاکید روی تمام احکام گذشته دستور می‌دهد: پرهیزگاری پیشه کنید و گوش به فرمان خدا فرا دهید و بدانید خداوند جمعیت فاسقان را هدایت نخواهد کرد (و اتقوا الله و اسمعوا و الله لا یهدی القوم الفاسقین).


انحراف و گمراهی، پیامد بی تقوایی است:
ان الذین اتقوا اذا مسهم طـئف من الشیطـن تذکروا فاذا هم مبصرون• واخونهم یمدونهم فی الغی ثم لا یقصرون.
پرهيزگاران هنگامى كه گرفتار وسوسه‌هاى شيطان شوند، به ياد (خدا و پاداش و كيفر او) مى‌افتند و (در پرتو ياد او، راه حق را مى‌بينند و) ناگهان بينا مى‌گردند. و (ناپرهيزگاران را) برادرانشان (از شياطين) پيوسته در گمراهى پيش مى‌برند، و باز نمى‌ايستند!

۹.۱ - پناه به خدا در گمراهی

ان الذین اتقوا اذا مسهم طائف من الشیطان تذکروا فاذا هم مبصرون، یک نحوه تعلیلی است برای امری که در آیه قبلی بود، و طائف از شیطان، آن شیطانی است که پیرامون قلب آدمی طواف می‌کند تا رخنه‌ای پیدا کرده وسوسه خود را وارد قلب کند یا آن وسوسه‌ای است که در حول قلب می‌چرخد تا راهی به قلب باز کرده وارد شود.
کلمه من بنابر اول (خود شیطان) بیانیه و بنابر دوم (وسوسه شیطان) نشویه است، ولیکن در عین حال برگشت هر دو معنا به یک چیز است، و کلمه تذکر به معنای تفکر آدمی است در امور برای پیدا کردن نتیجه‌ای که قبلا مجهول و یا مورد غفلت بود. و این آیه همانطوری که گفته شد امر به استعاذه در آیه قبلی را تعلیل می‌کند، و معنایش این است که در موقع مداخله شیطان به خدا پناه ببر، زیرا این روش، روش پرهیزکاران است.
آری پرهیزکاران وقتی شیطان طائف نزدیکشان می‌شود به یاد این می‌افتند که پروردگارشان خداوند است که مالک و مربی ایشان است، و همه امور ایشان بدست او است پس چه بهتر که به خود او مراجعه نموده و به او پناه ببریم، خداوند هم شر آن شیطان را از ایشان دفع نموده و پرده غفلت را از ایشان بر طرف می‌سازد، ناگهان بینا می‌شوند. پس آیه شریفه همانطور که ملاحظه کردید همان مضمونی را افاده می‌کند که آیه انه لیس له سلطان علی الذین آمنوا و علی ربهم یتوکلون، در صدد افاده آن است.
و نیز معلوم شد که پناه بردن به خدا خود یک نوع تذکر است، چون اساسش بر این است که خدای سبحان که پروردگار آدمی است یگانه رکن و پناهگاهی است که می‌تواند این دشمن مهاجم را دفع کند، علاوه بر اینکه پناه بردن به خدا هم چنان که قبلا هم گفته شد خود یک نوع توکل به او است. و اخوانهم یمدونهم فی الغی ثم لا یقصرون، مثل اینکه این جمله حالیه است، و منظور از برادران ایشان برادران مشرکین است، که همان شیطانهایند، هم چنان که در آیه: ان المبذرین کانوا اخوان الشیاطین، چنین تعبیری بکار رفته، و کلمه یقصرون، به معنای کوتاه آمدن و اطاعت نهی است.
و معنای آیه این است که: کسانی که تقوی پیشه خود کرده‌اند حالشان نسبت به تذکر و ابصار چنین است، اما مشرکین در همین حال که مردم با تقوی آن طورند اینان گرفتار برادران جنی خود هستند که همواره ایشان را به سوی کژی و گمراهی می‌کشانند و در این راه کمک شان می‌کنند، و یک لحظه از کشاندن و یاری کردن آنان کوتاه نمی‌آیند. و یا معنایش این است که: خود مشرکین از شرک کوتاه نمی‌آیند و از گمراهی دست بر نمی‌دارند.


۱. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۵۲.    
۲. مؤمنون/سوره۲۳، آیه۵۳.    
۳. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۴، ص۲۵۷-۲۵۸.    
۴. هود/سوره۱۱، آیه۷۸.    
۵. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۶۱.    
۶. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۶۵.    
۷. اعراف/سوره۷، آیه۸۱.    
۸. انبیاء/سوره۲۱، آیه۷۴.    
۹. نمل/سوره۲۷، آیه۵۵.    
۱۰. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۲۹.    
۱۱. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۵، ص۳۱۸-۳۱۹.    
۱۲. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۰۵.    
۱۳. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۰۶.    
۱۴. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۴۱.    
۱۵. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۴۲.    
۱۶. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۶۰.    
۱۷. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۶۱.    
۱۸. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۷۶.    
۱۹. شعراء/سوره۲۶، آیه۱۷۷.    
۲۰. شعراء/سوره۲۶، آیه۶۷-۶۸.    
۲۱. شعراء/سوره۲۶، آیه۸.    
۲۲. علامه طباطبایی، سید محمدحسین، ترجمه المیزان، ج۱۵، ص۳۵۸-۳۵۹.    
۲۳. مائده/سوره۵، آیه۲۷.    
۲۴. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۴، ص۳۴۵-۳۴۷.    
۲۵. یونس/سوره۱۰، آیه۳۱.    
۲۶. صافات/سوره۳۷، آیه۱۲۴.    
۲۷. صافات/سوره۳۷، آیه۱۲۵.    
۲۸. راغب اصفهانی، مفردات راغب، ج۱، ص۵۴.    
۲۹. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۱۹، ص۱۳۹-۱۴۱.    
۳۰. انفال/سوره۸، آیه۵۶.    
۳۱. علامه طباطبایی، سید محمدحسین، ترجمه المیزان، ج۹، ص۱۴۸.    
۳۲. اعراف/سوره۷، آیه۹۶.    
۳۳. اعراف/سوره۷، آیه۹۹.    
۳۴. علامه طباطبایی، سید محمدحسین، ترجمه المیزان، ج۸، ص۲۵۵.    
۳۵. مائده/سوره۵، آیه۱۰۸.    
۳۶. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج۵، ص۱۱۸.    
۳۷. اعراف/سوره۷، آیه۲۰۱.    
۳۸. اعراف/سوره۷، آیه۲۰۲.    
۳۹. نحل/سوره۱۶، آیه۹۹.    
۴۰. اسراء/سوره۱۷، آیه۲۷.    
۴۱. علامه طباطبایی، سید محمدحسین، ترجمه المیزان، ج۸، ص۴۹۸-۴۹۹.    



فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «بى‌تقوايى‌».    



جعبه ابزار