تحیت فرشتگان (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خداوند در
قرآن کریم آیاتی را متذکر میشود که هم تحیت و درود خود و هم تحیت
فرشتگان را نثار پرهیزکاران جامعه تقدیم مینمایند.
تحیت فرشتگان بر پرهیزکاران، هنگام
مرگ میباشد.
«کذلک یجزی الله المتقین... »؛ باغهایی از
بهشت جاویدان است که همگی وارد آن میشوند؛ نهرها از زیر درختانش میگذرد؛ هر چه بخواهند در آنجا هست؛ خداوند پرهیزگاران را چنین پاداش میدهد!
«الذین تتوفیهم الملـئکة طیبین یقولون سلـم علیکم ادخلوا الجنة بما کنتم تعملون»؛ همانها که فرشتگان (مرگ) روحشان را میگیرند در حالی که
پاک و پاکیزهاند؛ به آنها میگویند: «
سلام بر شما! وارد بهشت شوید به خاطر اعمالی که انجام میدادید!»
تحیت فرشتگان بر
بهشتیان است.
«ان الذین ءامنوا وعملوا الصـلحـت یهدیهم ربهم بایمـنهم تجری من تحتهم الانهـر فی جنت النعیم»؛ (ولی) کسانی که
ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند، پروردگارشان آنها را در پرتو ایمانشان هدایت میکند؛ از زیر (قصرهای) آنها در باغهای بهشت، نهرها جاری است.
«دعوهم فیها سبحـنک اللهم وتحیتهم فیها سلـم وءاخر دعوهم ان الحمد لله رب العــلمین»؛ گفتار (و دعای) آنها در بهشت این است که: «خداوندا، منزهی تو!» و تحیّت آنها در آنجا: سلام؛ و آخرین سخنشان این است که: «
حمد ، مخصوص پروردگار عالمیان است!» (در احتمالی منظور از «تحیتهم فیها سلام» تحیت فرشتگان بر بهشتیان است
)
«اولـئک یجزون الغرفة بما صبروا ویلقون فیها تحیة وسلـما»؛ (آری،) آنها هستند که درجات عالی بهشت در برابر شکیباییشان به آنان
پاداش داده میشود؛ و در آن، با تحیّت و سلام روبهرو میشوند. (مقصود از «یجزون الغرفة» برخورداری از درجات والای بهشت و از «یلقون فیها تحیة» استقبال فرشتگان از آنان با گفتن سلام است
)
بهشتیان به یکدیگر
تحیت و سلام مى گویند و فرشتگان به آنها، و از همه بالاتر خداوند به آنها سلام و تحیت مى گوید، چنانکه در آیه ۵۸
سوره یسمى خوانیم : سلام قولا من رب رحیم : براى آنها سلامى است از سوى پروردگار رحیم و در آیه ۲۳ و ۲۴
سوره یونس مى خوانیم : و الملائکة یدخلون علیهم من کل باب سلام علیکم :
فرشتگان از هر درى بر آنها وارد مى شوند و به آنها مى گویند سلام بر شما.
در اینکه آیا تحیت و سلام در اینجا دو معنى دارد یا یک معنى ؟ در میان مفسران گفتگو است ، ولى با توجه به اینکه تحیت در
اصل به معنى
دعا براى زندگى و
حیات دیگرى است ، و سلام از ماده سلامت است ، و به معنى دعا براى کسى است ، بنابراین چنین نتیجه مى گیریم که واژه اول به عنوان درخواست
حیات است و واژه دوم براى توأ م بودن این حیات با سلامت است ، هر چند گاهى ممکن است این دو کلمه به یک معنى بیاید.
البته تحیت در عرف معنى وسیعترى پیدا کرده و آن هر گونه سخنى است که در آغاز ورود به کسى مى گویند و مایه خوشحالى و
احترام و اظهار محبت نسبت به او مى باشد.
سپس براى تاکید بیشتر مى فرماید: جاودانه در آن خواهند ماند، چه قرارگاه خوب و چه محل اقامت زیبائى ؟ (خالدین فیها حسنت مستقرا و مقاما).
کلمه ((غرفه )) به طورى که گفته اند به معناى بنایى است که بالاى بناى دیگر واقع شده باشد و از کف خانه بلندتر باشد. و در آیه شریفه ، کنایه است از درجه عالى تر
بهشت ، و مراد از ((صبر))،
صبر بر
طاعت خدا و بر ترک معصیت او است و این دو قسم صبر همان است که در آیات سابق نیز ذکر شده بود و لیکن این دو صبر عادتا جداى از صبر قسم سوم ، یعنى صبر در هنگام شدائد و مصائب نیست و قهرا کسى که بر طاعت خدا و بر
ترک معصیت او صبر مى کند ممکن نیست در هنگام شدائد صبر نکند.
و معناى آیه این است : این نامبردگان که به اوصاف قبل وصف شدند درجه رفیع و قسمت بالاى بهشت را پاداش گرفته و فرشتگان ، ایشان را با تحیت و سلام دیدار مى کنند، تحیت به معناى هر پیشکشى است که آدمى را خوشحال سازد. و مراد از ((سلام )) هر چیزى است که در آن
ترس و پرهیز نباشد، و اگر این دو کلمه ، یعنى تحیت و سلام را نکره آورد به منظور بزرگداشت آن دو بوده ، بقیه الفاظ آیه روشن است .
تحیت فرشتگان در
بهشت ، بر
خردمندان صبرپیشه میباشد.
«... انما یتذکر اولوا الالبـب»؛ آیا کسی که میداند آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده
حق است، همانند کسی است که نابیناست؟! تنها صاحبان اندیشه متذکّر میشوند...
در آیات مورد بحث، ترسیم و تجسمی از جزئیات برنامههای سازنده طرفداران حق به
چشم میخورد که بحث آیات گذشته را تکمیل مینماید.
در اولین آیه مورد بحث به صورت یک
استفهام انکاری میفرماید: " آیا کسی که میداند آنچه از پروردگارت بر تو نازل شده حق است، همانند کسی است که
نابینا است"؟ (ا فمن یعلم انما انزل الیک من ربک الحق کمن هو اعمی).
چه تعبیر جالبی؟ نمیگوید: آیا کسی که میداند که این قرآن بر
حق است مانند کسی است که نمیداند، بلکه میگوید آیا کسی که این را میداند همانند اعمی است؟ این تعبیر اشاره لطیفی است به اینکه ندانستن این واقعیت به هیچوجه امکان پذیر نیست مگر اینکه چشم
دل انسان به کلی از کار افتاده باشد، و گر نه چگونه ممکن است دارنده چشم
بینا و سالم چهره
آفتاب را نبیند و عظمت این قرآن درست همانند نور آفتاب است.
و لذا در پایان آیه اضافه میکند: ، " تنها کسانی متذکر میشوند که اولوا الالباب و صاحبان مغز و اندیشهاند". (انما یتذکر اولوا الالباب).
" الباب" جمع" لب" به معنی" مغز" هر چیز است، بنا بر این نقطه مقابل" اولوا الباب افراد بی مغز و
پوک و میان تهی و بی محتوا هستند.
این آیه به گفته بعضی از مفسران بزرگ با تاکید هر چه بیشتر، مردم را دعوت به فراگیری علم و مبارزه با
جهل میکند، چرا که افراد فاقد علم را
نابینا و اعمی شمرده است.
«جنت عدن یدخلونها ومن صلح من ءابآئهم وازوجهم وذریتهم والملـئکة یدخلون علیهم من کل باب»؛ (همان) باغهای جاویدان بهشتی که وارد آن میشوند؛ و همچنین پدران و همسران و فرزندان صالح آنها؛ و فرشتگان از هر دری بر آنان وارد میگردند...
کلمه ((عدن )) به معناى استقرار است ، وقتى گفته مى شود ((فلان عدن بمکان کذا)) معنایش این است که فلانى در چنین مکانى استقرار یافت . کان جواهرات زمینى و
فلزات را هم بدین جهت ((معدن )) مى گویند که جواهرات در آن استقرار دارند، پس ((جنات عدن )) به معناى بهشتهائى است که نوعى از استقرار و
خلود و سلامتى و ایمنى از هر جهت را دارد.
کلمه ((جنات عدن )) عطف بیان و یا بدل است از کلمه ((عقبى الدار))، و در نتیجه معنایش این مى شود که : عقبى الدار عبارتست از
بهشت عدن و خلود. و بنابراین پس از زندگى
دنیا بر حسب آن ناموسى که خداوند آن زندگى را بر آن
طبیعت و ناموس مطبوع نموده زندگى واحد و متصلى است که ابتدایش
رنج و بلا و آخرش آسایش و
نعمت و سلامتى است . و یا به عبارتى اولش دنیا و آخرش
آخرت است، و این همان حقیقتى است که خداوند از زبان
اهل بهشت حکایتش نموده و فرموده: ((و قالوا الحمد للّه الذى صدقنا وعده و اورثنا الارض نتبوا من الجنه حیث نشاء))
آیه مورد بحث به بیانى که خواندید در قبال آیه ((یصلون ما امر اللّه به ان یوصل )) قرار گرفته ، و
عاقبت این
حق (صله رحم ) را که اولوا الالباب بدان عمل نمودند بیان مى کند، و ایشان را نوید مى دهد به اینکه به زودى به صلحاى ارحام و دودمانشان - از قبیل پدران و مادران و ذریه ها و برادران ، و خواهران ، و غیر ایشان - مى پیوندند.
جمله ((آبائهم و ازواجهم و ذریاتهم )) با اینکه اسم مادران در آن نیست مع ذلک همه نامبردگان بالا را شامل است ، چون مادران همسران پدرانند که کلمه ((ازواج )) شامل ایشان است ، و برادران و خواهران و عموها و دائى ها و اولاد آنان هم جزو ذریه هاى پدرانند، که کلمه ((آبائهم )) شامل آنان مى شود. و در آیه شریفه اختصار لطیفى بکار رفته است .
«سلـم علیکم بما صبرتم فنعم عقبی الدار»؛ (و به آنان میگویند:) سلام بر شما بخاطر
صبر و استقامتتان! چه نیکوست سرانجام آن سرا (ی جاویدان)!
این عقبى ، سرانجام اعمال صالحى است که در هر بابى از ابواب زندگى بر آن مداومت دارند. و در هر موقعى که دیگران منحرف مى گردند ایشان خویشتن دارى نموده ، خدا را
اطاعت مى کنند و خود را از
گناه دور مى دارند، و مصائب را تحمّل مى نمایند، و این صبرشان با
خوف و خشیت تواءم است . جمله ((سلام علیکم بما صبرتم فنعم عقبى الدار)) حکایت کلام
ملائکه است که اولوا الالباب را به امنیت و سلامتى جاودانى ، و سرانجام نیک نوید مى دهند، سرانجامى که هرگز دستخوش زشتى و
مذمت نگردد.
سلام و تحیت
ملائکه پیام آور،
بشارت به
ابراهیم علیه السلام بود.
«ولقد جآءت رسلنآ ابرهیم بالبشری قالوا سلـما قال سلـم فما لبث ان جآء بعجل حنیذ»؛ فرستادگان ما (فرشتگان) برای ابراهیم
بشارت آوردند؛ گفتند: «سلام!» (او نیز) گفت: «سلام!» و طولی نکشید که
گوساله بریانی (برای آنها) آورد.
در اینکه این بشارتى که آنها حامل آن بودند چه بوده است ، دو احتمال وجود دارد که جمع میان آن دو نیز بى مانع است : نخست
بشارت به
تولد اسماعیل و
اسحاق ، زیرا یک عمر طولانى بر ابراهیم گذشته بود و هنوز فرزندى نداشت ، در حالى که
آرزو مى کرد
فرزند یا فرزندانى که حامل لواى
نبوت باشند داشته باشد، بنابراین اعلام تولد اسحاق و اسماعیل بشارت بزرگى براى او محسوب مى شد.
دیگر اینکه ابراهیم از فساد
قوم لوط و عصیانگرى آنها سخت ناراحت بود، هنگامى که با خبر شد آنها چنین ماموریتى دارند، خوشحال گشت .
بهر حال : هنگامى که رسولان بر او وارد شدند، سلام کردند (قالوا سلاما) او هم در پاسخ با آنها سلام گفت (قال سلاما)
و چیزى نگذشت که
گوساله بریانى براى آنها آورد (فما لبث ان جاء بعجل حنیذ)
عجل به معنى گوساله ، و حنیذ به معنى بریان است ، و بعضى احتمال داده اند که حنیذ هر نوع
بریان را نمى گیرد بلکه تنها به گوشتى گفته مى شود که روى سنگها مى گذارند و در کنار
آتش قرار مى دهند و بى آنکه آتش به آن اصابت کند نرم نرم بریان و پخته مى شود.
از این جمله استفاده مى شود که یکى از آداب مهماندارى آن است که
غذا را هر چه زودتر براى او آماده کنند، چرا که
مهمان وقتى از راه مى رسد مخصوصا اگر
مسافر باشد غالبا خسته و
گرسنه است ، هم نیاز به غذا دارد، و هم نیاز به استراحت ، باید زودتر غذاى او را آماده کنند تا بتواند استراحت کند.
ممکن است بعضى خرده گیران بگویند براى چند مهمان یک گوساله بریان زیاد است ! ولى با توجه به اینکه اولا در تعداد این مهمانها که
قرآن عددشانرا صریحا بیان نکرده گفتگو است ، بعضى سه و بعضى چهار و بعضى نه و بعضى یازده نفر نوشته اند، و از این بیشتر هم احتمال دارد، و ثانیا ابراهیم هم پیروان و دوستانى داشت و هم کارکنان و آشنایانى ، و این معمول است که گاه به هنگام فرا رسیدن میهمان غذائى درست مى کنند چند برابر نیاز میهمان ، و همه از آن استفاده مى کنند.
کلمه ((بشرى )) به معناى بشارت و کلمه ((عجل )) به معناى گوساله است و کلمه ((حنیذ))- بر وزن فعیل - در اینجا معناى مفعول ، یعنى ((محنوذ)) را مى دهد و گوساله محنوذ گوسالهاى است که گوشتش بوسیله
سنگ سرخ شده با آتش کباب شده باشد همچنانکه ((قدید)) به معناى گوشتى است که بوسیله سنگ داغ شده بوسیله
خورشید کباب شده باشد. این معنایى است که بعضى از علماى
لغت عرب براى این دو کلمه ذکر کرده اند. بعضى دیگر گفته اند: ((حنیذ)) نام کبابى است که
آب و چربى از آن بچکد. و بعضى گفته اند: ((حنیذ)) نام همه رقم کباب است و
آیه شریفه ((فراغ الى اهله فجاء بعجل سمین )) که در
سوره ذاریات و راجع به همین داستان است خالى از مختصر تاءییدى براى معناى دوم نیست ، زیرا اگر بخواهند
گوشت گوساله را بوسیله سنگ داغ شده با آتش و با تابش خورشید کباب کنند به ناچار باید آن را قطعه قطعه کنند و در این صورت بیننده نمى تواند تشخیص دهد گوساله اى که این قطعات از آن گرفته شده
چاق بوده یا
لاغر ، تنها وقتى میتواند بفهمد چاق بوده که
حیوان را درستى در تنور و یا آتشى دیگر کباب کرده باشند.
جمله ((و لقد جاءت رسلنا ابراهیم بالبشرى )) عطف است بر جمله سابق که میفرمود: ((و لقد ارسلنا نوحا الى قومه ))،
طبرسی (رحمت اللّه علیه ) در
مجمع البیان گفته است : آوردن حرف ((لام )) در آغاز جمله به منظور تاکید خبر است و کلمه ((قد)) در اینجا این معنا را افاده مى کند که شنونده داستانهاى
انبیاء منتظر است تا بعد از شنیدن سرگذشت یکى از انبیاء سرگذشت دیگرى را بشنود چون این کلمه براى بیان توقع و
انتظار است ، در اینجا نیز به همین منظور آمده تا اعلام کند که شنونده در حال توقع و انتظار شنیدن داستان بعدى است .
و منظور از کلمه ((رسل )) در آیه مورد بحث ملائکه اى هستند که به نزد ابراهیم (علیه السلام ) فرستاده شدند تا او را به فرزنددار شدن بشارت دهند و نیز به نزد جناب
لوط فرستاده شدند تا قوم آن جناب را
هلاک سازند، و کلمات مفسرین در عدد آن
فرشتگان مختلف است ، البته بعد از آنکه همه اتفاق دارند بر اینکه از دو نفر بیشتر بوده اند چون کلمه ((رسل )) جمع است و جمع بر کمتر از سه نفر اطلاق نمى شود. و در بعضى از
روایات وارده از
ائمه اهل بیت (صلوات اللّه علیهم ) آمده که آنها چهار نفر از فرشتگان گرامى خداى تعالى بوده اند، که ان شاء اللّه تعالى نقل آن در بحث روایتى آینده خواهد آمد.
و کلمه ((بشرى )) در داستان ،
تفسیر و بیان نشده که آن بشارت چه بوده ، تنها چیزى که در بین داستان آمده و میتواند بیانگر این بشارت باشد مساءله بشارت دادن
همسر ابراهیم (علیه السلام ) است ، ولى در غیر این مورد یعنى در سوره هاى
حجر و
ذاریات بشارت به خود ابراهیم آمده ، مساءله اى که در اینجا مسکوت مانده این است که تصریح نکرده که این بشارت مربوط به تولد اسحاق بوده و یا
اسماعیل و یا هر دو، لیکن از ظاهر سیاق داستان و زمینه آن بر مى آید که مربوط به تولد اسحاق باشد چون در دو آیه بعد از بشارت به همسر ابراهیم نام اسحاق برده شده ، معناى جمله : ((قالوا سلاما قال سلام )) که سلام فرشتگان ماءمور عذاب قوم لوط (ع ) به ابراهیم (ع ) و جواب او را حکایت مى کند
و جمله ((قالوا سلاما قال سلام )) به ظاهر تسالم (به یکدیگر سلام دادن ) را میرساند در حالى که
ادب اقتضاء دارد دو نفر که به یکدیگر میرسند سلام و علیک کنند یعنى یکى بگوید: سلام علیک و دیگرى بگوید: علیک السلام ، نه اینکه این بگوید: سلام و آن دیگرى نیز بگوید: سلام ، از همینجا میفهمیم که از جمله مورد بحث چیزى حذف شده و تقدیر کلام این است که فرشتگان گفتند: ((سلمنا علیک سلاما)) و ابراهیم (علیه السلام ) در پاسخ گفت : ((سلام )) یعنى ((علیکم سلام )).
مطلب دیگرى که در این جمله هست این است که فرق است بین گفتن : ((السلام علیک )) و یا ((علیک السلام )) و گفتن : ((سلام علیک )) و یا ((علیک سلام )) که تعبیر دوم از آن جهت که الف و لام ندارد و به
اصطلاح نکره است نکته اى زائد را میفهماند و آن یا این است که جنس سلام و همه انواع سلام بر تو باد، و یا این است که سلامى بر تو باد که از
عظمت و اهمیت نمى توان با زبان بیانش کرد، و تقدیر کلام چنین است : ((علیکم سلام زاک طیب : بر شما باد سلامى طیب و طاهر)) و یا چیزهایى دیگر از این قبیل ، و به همین جهت مفسرین در تفسیر این جمله گفته اند: مرفوع خواندن کلمه ((سلام )) بلیغ تر است از منصوب خواندن ، چون اگر مرفوع بخوانیم همانطور که گفتیم تقدیرش : ((سلامى چنین و چنان )) است و در نتیجه ابراهیم (علیه السلام ) جواب سلامى به
ملائکه داده که بهتر از سلام و تحیت آنان بوده و وظیفه هم همین است که پاسخ دهنده سلام ، باید پاسخى بهتر از سلام سلام دهنده بدهد مخصوصا اگر سلام دهنده
میهمان باشد، ابراهیم (علیه السلام ) نیز میپنداشت که واردین میهمانانى از جنس بشرند در اکرامشان زیاده روى کرد.
((فما لبث ان جاء بعجل حنیذ)) - یعنى در آوردن گوساله بریان هیچ درنگ نکرد و بلافاصله آن را براى میهمانان آورد در حالى که آب و
روغن از آن میچکید.
ونبئهم عن ضیف ابرهیم• «اذ دخلوا علیه فقالوا سلـما قال انا منکم وجلون• قالوا لاتوجل انا نبشرک...
((ضیف )) به معناى
میهمان است که هم بر یک نفر اطلاق مى شود و هم بر جمع ، و چه بسا که جمع آن ((اضیاف )) و ((ضیوف )) و((ضیفان )) بیاید و لیکن به طورى که گفته شد فصیح تر همان است که در تثنیه و جمع هم به شکل مفرد آورده شود، براى اینکه این کلمه در
اصل مصدر بوده ، و مصدر بطور کلى در تثنیه و جمع ، مفرد مى آید.
و مراد از ((ضیف ابراهیم ))
ملائکه مکرمى است که براى
بشارت به او و اینکه به زودى صاحب
فرزند مى شود، و براى
هلاکت قوم لوط، فرستاده شدند.
ضمیر جمع در ((دخلوا)) و همچنین در ((قالوا)) به ملائکه بر مى گردد پس ملائکه سلام کردند. کلمه ((سلاما)) نوعى تحیت است که تقدیر ((نسلم علیک سلاما)) است ، یعنى بر تو سلام مى کنیم سلامى مخصوص. و معناى کلام ابراهیم که گفت : ((انا منکم وجلون )) این است که ما از شما مى ترسیم ، چون کلمه ((وجل )) به معناى
ترس است.
و این سخن ابراهیم بعد از آن بود که ملائکه نشسته ، و ابراهیم براى آنان گوساله اى بریان حاضر کرد، و میهمانان از خوردنش امتناع کردند، که در
سوره هود دارد: ((وقتى دید دستشان به غذا نمى رسد ناشناس و دشمنشان پنداشت ، و از آنان
احساس ترس نمود)). پس در
آیات مورد بحث بنابر خلاصه گویى بوده ، و این خصوصیات را نقل نکرده .
ملائکه در پاسخ وى براى
تسکین ترس او و تامین خاطرش گفتند: ما فرستادگان پروردگار تو هستیم و نزد تو آمده ایم تا به فرزندى دانا بشارتت دهیم. و شاید مقصود از ((علیم )) داناى معمولى نباشد بلکه داناى به تعلیم الهى و به
وحی آسمانى باشد که در این صورت آیه شریفه نظیر آیه دیگرى مىشود که در باره
اسحاق فرموده ((فبشرناه باسحق نبیا)).
«اذ دخلوا علیه فقالوا سلـما قال سلـم قوم منکرون»؛ در آن
زمان که بر او وارد شدند و گفتند: «سلام بر تو!» او گفت: «
سلام بر شما که جمعیّتی ناشناختهاید!»
فاوجس منهم خیفة قالوا لاتخف وبشروه بغلـم علیم.
سلام و تحیت ملائکه بر
پیامبر صلیاللهعلیهوآلهوسلّم یا جانشین معصوم وی یا
مؤمنان در
شب قدر میباشد.
تنزل الملـئکة والروح فیها باذن ربهم من کل امر
سلـم هی حتی مطـلع الفجر.
متقین ، مشمول تحیت و سلام
خداوند و فرشتگان هستند.
«وازلفت الجنة للمتقین غیر بعید»؛ (در آن
روز ) بهشت را به پرهیزگاران نزدیک میکنند، و فاصلهای از آنان ندارد!
«ادخلوها بسلـم ذلک یوم الخلود»؛ (به آنان گفته میشود:) بسلامت وارد بهشت شوید، امروز
روز جاودانگی است!
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «تحیت فرشتگان»