خثعم
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
خَثْعَم، قبیله بزرگ
عرب که با بَجیله، دو تیره قبیله اَنمارند.
در سبب نامگذاری این قبیله وجوه مختلفی گفته شده است. از جمله اینکه خثعم نامِ شتری از آنِ این قبیله بود و خود قبیله نیز به این نام خوانده شد. همچنین گفته شده است که خثعمه به معنای به
خون آغشتن است و چون این قبیله
شتر ی کشتند و دستانشان را به خونش آغشتند و بدینوسیله هم پیمان شدند، خثعم نام گرفتند. پاره ای نیز خثعم را نام کوهی در سَرات (در غرب عربستان) دانستهاند
به هر روی، نیای این قبیله خثعم خوانده میشد که نام اصلی او اقیل/ افتل بود.
درباره نسب انمار اختلاف است. برخی آن را از قبایل
قحطانی و یمنی الاصل شمرده و نسب او را به
کهلان بن سَبأ رساندهاند و برای تأیید این نظر حدیثی منسوب به
پیامبر اکرم روایت کردهاند. پارهای دیگر انمار را به نِزار بن مَعَدّ بن عَدنان منتسب ساخته و از شاخههای قبایل عدنانی دانستهاند که به
یمن رفته و در آنجا سکنا گزیده بودند.
مادر خثعم هِند دختر
مالک بن غافِق بود.
خثعم درنتیجه
ازدواج با عاتِکه، دختر
ربیعة بن نِزار ، صاحب فرزندی به نام حُلْف/ حَلِف شد و نسل او از طریق
عِفْرِس بن حلف استمرار یافت. فرزندان عفرس که طوایف خثعم را تشکیل دادند، عبارت بودند از: ناهِس و شَهران (که بیشتر جمعیت و اشراف خثعم از آنان بودند)، کرْز، خُبَینی، ربیعه، نُوَیهِش و خُسَیف.
خثعمیان در نواحی مرتفع و کوهستانی
حجاز و یمن تا تَباله (در جنوب غربی
جزیرةالعرب ) زندگی میکردند. آنان نخست در جبال السَّراة/ السَرَوات و نواحی مجاور و نزدیک آن، منزل گزیدند. بعدآ
قبیله اَزْد پس از
جنگ با خثعم، آنان را از اقامتگاههایشان در این نواحی کوهستانی راندند.
چون
اسلام ظهور کرد، خثعمیان به یمن رفتند
نولدکه، ص ۲۰۶، پانویس ۳). سکونتگاه خثعم با برکت و دارای
زراعت و
میوه بود و بیشتر آذوقه مکه، مانند
گندم و
جو از آنجا تأمین میشد. خثعمیان در ایام
حج کالاهایی همچون
عقیق از یمن با خود میآوردند. آنان نزد حجاج به سَرو (سَرَوات) معروف بودند.
قبیله خثعم در ایام فتوحات اسلامی پراکنده شدند و فقط اندکی از آنان در منزلگاههای خود ماندند. از آن جمله،
عثمان بن ابی نِسعه خثعمی در اوایل قرن دوم در اندلس به
حکومت رسید. پس از وی، نسل او در شهر شَذُونَه میزیستند که اقامتگاه خثعمیان در اندلس بود.
قبیله خثعم در روزگار
جاهلیت بت
ذوالخَلَصه را که در تباله قرار داشت، میپرستیدند.
آنان
حج بیت اللّه نمیکردند و
حرم را
حرمت نمینهادند و همچون قبیله
طَیء ، از معدود قبایل
عرب بودند که در
ماههای حرام میجنگیدند و حرمت این ماهها را نگه نمیداشتند.
از توجه عمومی خثعم به زیارت
دیر نجران یا کعبه نجران در یمن،
میتوان به رواج اعتقاد به
مسیحیت در میان خثعم پی برد.
نام خثعم در پارهای جنگهای زمان جاهلیت (ایام العرب) ذکر شده است که از آن جمله است: یوم المِسْعَط یا یوم جُبَیل الصباح که در آن خثعم مغلوب شد،
یوم عاقل میان خثعم و
بنی حنظله ، و یوم القَرن و یوم فیف الریح هر دو میان خثعم و بنی عامر
و یوم راکه میان خثعم و بنی عَک.
در دوران پیش از
اسلام ، خثعم در قلمرو ساسانیان شناخته شده بود. ظاهرآ در پی تجاوز خثعم (با همدستی قبیله اِیاد) به متصرفات
ایران ، پادشاهان ساسانی حملات مکرری بر ضد آنان سازمان دادند و شاپور ذوالاکتاف بسیاری از آنان را نابود کرد.
در حدود ۵۷۰ میلادی (
عام الفیل ) که
اَبْرَهه پادشاه مسیحی یمن به
مکه حمله کرد، اعراب شهران و ناهس به ریاست
نُفَیل بن حبیب با او مقابله کردند، اما شکست خوردند و نفیل اسیر شد و به ابرهه قول داد وی را در سرزمین
عرب راهنمایی کند. پس از آن، خثعمیان که همراه نفیل به اطاعت و یاری وی گردن نهادند، بیشترین اعراب سپاه وی در این حمله بودند.
در سال هشتم، در
غزوه طائف علی علیه السلام با گروهی از سواران خثعم برخورد کرد و برخی از آنها را در مبارزه به هلاکت رساند و بتهایشان را به امر
پیامبر شکست.
در صفر سال ۹ نیز، پیامبر گروهی را به فرماندهی
قُطْبَة بن عامر به یکی از منزلگاههای خثعم در ناحیه تباله فرستاد و او پس از کشتن شماری از مشرکان، با پیروزی به
مدینه بازگشت.
پیامبر سپاه دیگری به فرماندهی خالدبن ولید به سوی خثعم فرستاد. هنگام رویارویی، عدهای از خثعمیان به نشانه
نماز به
سجده افتادند، اما
مسلمانان شتابزده آنها را کشتند، که پیامبر فرمود نصف
دیه آنان را به ورثه بدهند
چون پیامبر در سال دهم،
جریر بن عبداللّه بَجَلی را برای تخریب بتخانه ذوالخَلَصَه مأمور ساخت، خثعمیان با وی وارد
جنگ شدند که دویست تن از آنان کشته شدند و جریر بر آنان پیروز شد.
پس از ویرانی ذوالخلصه، خثعمیان که دریافتند مقاومت در برابر
اسلام بیهوده است، با ارسال هیئتهای پیاپی به مدینه، انقیاد خود را از پیامبر و اسلام اعلام کردند. از جمله، هیئتی به همراه
عثعث بن زحر و
اَنَس بن مُدرِک نزد پیامبر رفتند.
همچنین در سال دهم، هیئتی از شهر جُرَش یمن، که مردمی از قبیله خثعم در آن ساکن بودند، نزد پیامبر رفتند و مسلمان شدند.
ابورُوَیحه سَکن بن ربیعه و اَجْرَم از دیگر سران خثعم بودند که به حضور پیامبر رسیدند.
پس از آن، خثعمیان با طرح پرسشهایی از پیامبر، به آموختن
احکام و تعالیم اسلامی توجه نشان دادند.
در سال یازدهم، پس از وفات پیامبر، چون خثعم راه
ارتداد پیش گرفت.
جریر بن عبداللّه در مأموریتی از طرف ابوبکر، با مرتدان خثعم و بجیله که به هواخواهی از ذوالخَلَصه برخاسته بودند، جنگ کرد و شماری از آنان را کشت.
در دوران نخستین خلفا، گروههایی از خثعم در فتوحات
ایران و
شام ، از جمله جنگهای
قادسیه و
یرموک در کنار دیگر مسلمآنها حضور یافتند.
پس از تأسیس
کوفه در سال ۱۷، شماری از خثعمیان در این شهر اسکان یافتند.
چون عمر دیوان شام را تأسیس کرد، سپاهیان حبشی را (به سبب عهد اخوتی که میان بلال و ابورویحه خثعمی برقرار بود) در زمره قبیله خثعم قرار داد.
در سال ۳۶، خثعمیان ساکن کوفه علی علیه السلام را در
جنگ جمل یاری کردند، اما در سال ۳۷ در
جنگ صِفّین ، خثعمیان به دو دسته متخاصم تقسیم شدند. یک دسته با امام علی بودند و دسته دیگر در کنار
معاویه جنگیدند.
بعدآ برخی از سران خثعم از امام علی جدا شدند و به
خوارج پیوستند.
در سالهای ۶۶ و ۶۷ در ماجرای
قیام مختار به خونخواهی
امام حسین علیهالسلام، و در سال ۱۰۱ در شورش
یزید بن مُهَلَّب بر ضد
یزید بن عبدالملک اموی، دستههایی از خثعم حضور داشتند.
شماری از شخصیتهای منسوب به خثعم که در تاریخ اسلام نامبردارند، عبارتاند از:
سُوَید بن عَمرو از اصحاب امام حسین که در
کربلا به
شهادت رسید،
اَسماء بنت عُمَیس همسر
جعفر بن ابیطالب ، خواهر اسماء به نام سَلمی همسر
حمزة بن عبدالمطلب ،
امّ الفضل لُبابه بنت الحارث همسر
عباس بن عبدالمطلب ،
مالک بن عبداللّه از سرداران فتوح در روزگار معاویه، یزید، و عبدالملک اموی،
ابن دُمَینه شاعر
و
مصعب بن مِقدام محدّث کوفی.
قبیله خثعم واژههایی را به معانی خاص استعمال میکردند، که این مطلب در تاریخ زبان و ادب عربی جالب توجه است.
محمد بن سلمه یشْکری ،
فقیه و راویه شیعی، کتاب خثعم و انسابها و اشعارها را گرد آورده بوده است
که اکنون اثری از آن در دست نیست.
امروزه
شهران پرجمعیتترین طایفه عربی در بلاد عَسیر به شمار میرود
و شهرانیان در نقاطی همچون وَدیعه، عَرِقَه، عَرین و طَریب سکونت دارند.
قبیلهای به نام خثعم نیز در سَرات، در راه طائف به اَبها، سکنا دارند که از شاخههای آن، آلمُرّه، السردان، المَزارِقه و السلمان را میتوان یاد کرد.
(۱) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بیتا).
(۲) ابن اثیر، اسدالغابة فی معرفة الصحابة، چاپ محمد ابراهیم بنا و محمد احمد عاشور، قاهره ۱۹۷۰ـ۱۹۷۳.
(۳) ابن حائک، الاکلیل من اخبار الیمن و انساب حمیر، ج۱۰، چاپ محبالدین خطیب، قاهره ۱۳۶۸.
(۴) ابن حائک، صفة جزیرةالعرب، چاپ محمد بن علی اکوع، صنعا ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۵) ابن حبیب، کتاب المُحَبَّر، چاپ ایلزه لیشتن اشتتر، حیدرآباد، دکن ۱۳۶۱/۱۹۴۲، چاپ افست بیروت (بیتا).
(۶) ابن حبیب، کتاب المُنَمَّق فی اخبار قریش، چاپ خورشید احمد فارق، حیدرآباد، دکن ۱۳۸۴/۱۹۶۴.
(۷) ابن حجر عسقلانی، الاصابة فی تمییز الصحابة، چاپ علی محمد بجاوی، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۸) ابن حزم، جمهرة انساب العرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره (۱۹۸۲).
(۹) ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون.
(۱۰) ابن درید، کتاب الاشتقاق، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بغداد ۱۳۹۹/۱۹۷۹.
(۱۱) ابنسعد، الطبقات الکبرى (بیروت).
(۱۲) ابن عبدالبَرّ، الانباه علی قبائل الرواة، چاپ ابراهیم ابیاری، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۱۳) ابن قتیبه، الامامة و السیاسة، المعروف بتاریخ الخلفاء، چاپ طه محمد زینی، (قاهره ۱۳۸۷/ ۱۹۶۷)، چاپ افست بیروت (بیتا).
(۱۴) ابن کلبی، کتاب الاصنام، چاپ احمد زکی پاشا، قاهره ۱۳۳۲/۱۹۱۴.
(۱۵) ابن کلبی، نسب مَعَدّ و الیمن الکبیر، چاپ ناجی حسن، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۱۶) ابن هشام، السیرةالنبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، (قاهره ۱۳۵۵/ ۱۹۳۶)، چاپ افست بیروت (بیتا).
(۱۷) ابوالفرج اصفهانی.
(۱۸) محمد بن عبداللّه ازرقی، اخبار مکة و ماجاء فیها من الآثار، چاپ رشدی صالح ملحس، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳، چاپ افست قم ۱۳۶۹ش.
(۱۹) محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح البخاری، (چاپ محمد ذهنیافندی)، استانبول ۱۴۰۱/۱۹۸۱، چاپ افست بیروت (بیتا).
(۲۰) عبداللّه بن عبدالعزیز بکری، معجم مااستعجم من اسماءالبلاد و المواضع، چاپ مصطفی سقّا، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۲۱) عاتق بلادی، معجم القبائل العربیة: المتفقة اسمآ المختلفة نسبآ او دیارآ، بیروت ۱۴۲۳/۲۰۰۲.
(۲۲) اسماعیل بن حماد جوهری، الصحاح: تاج اللغة و صحاح العربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، قاهره ۱۳۷۶، چاپ افست بیروت ۱۴۰۷.
(۲۳) خلیل بن احمد، کتاب العین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۰۹.
(۲۴) ماجد زبیدی، معجم انساب قبائل الجزیرة العربیة، بیروت ۱۴۲۵/۲۰۰۴.
(۲۵) خیرالدین زرکلی، الاعلام، بیروت ۱۹۸۴.
(۲۶) سمعانی.
(۲۷) عبدالرحمان بن ابی بکر سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، (قاهره ۱۹۶۷)، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
(۲۸) محمد بن یوسف شمس شامی، سبل الهدی و الرشاد فی سیرة خیرالعباد، چاپ عادل احمد عبدالموجود و علی محمد معوض، بیروت ۱۴۱۴/۱۹۹۳.
(۲۹) لویس شیخو، «النصرانیة و آدابها بین عرب الجاهلیة»، المشرق، سال ۱۵، ش ۱۲ (کانونالاول ۱۹۱۲).
(۳۰) طبری، تاریخ (بیروت).
(۳۱) محمد بن حسن طوسی، کتاب الخلاف، چاپ محمدمهدی نجف، جواد شهرستانی، و علی خراسانی کاظمی، قم ۱۴۰۷ـ۱۴۱۷.
(۳۲) علی بن حسین علم الهدی، رسائل الشریف المرتضی، چاپ مهدی رجائی، قم ۱۴۰۵ـ۱۴۱۰.
(۳۳) فؤاد حمزه، قلب جزیرةالعرب، ریاض( ۱۹۳۳/۱۳۵۲).
(۳۴) احمد بن علی قلقشندی، قلائد الجُمان فی التعریف بقبائل عرب الزمان، چاپ ابراهیم ابیاری، قاهره ۱۴۰۲/۱۹۸۲.
(۳۵) احمد بن علی قلقشندی، نهایةالارب فی معرفة انساب العرب، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۴.
(۳۶) عمررضا کحّاله، معجم قبائل العرب القدیمة و الحدیثة، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۲.
(۳۷) کلینی، الکافی.
(۳۸) محمدنجیب مطیعی، التکملة الثانیة، المجموع: شرح المُهَذّب، در یحیی بن شرف نووی، المجموع: شرح المُهَذّب، ج ۱۳ـ۲۰، بیروت: دارالفکر، (بیتا).
(۳۹) محمد بن محمد مفید، الارشاد فی معرفة حجج اللّه علی العباد، قم ۱۴۱۳.
(۴۰) احمد بن علی نجاشی، فهرست اسماء مصنّفی الشیعة المشتهر ب رجال النجاشی، چاپ موسی شبیری زنجانی، قم ۱۴۰۷.
(۴۱) نصر بن مزاحم، وقعة صفّین، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ۱۳۸۲، چاپ افست قم ۱۴۰۴.
(۴۲) عبدالحکیم وائلی، موسوعة قبائل العرب، عمان ۲۰۰۲.
(۴۳) یاقوت حموی، معجم البلدن.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «خثعم»، ج۱، ص۶۹۲۷.