• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

رابطه امامت و وحدت اسلامی

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



نقش محوری امام در وحدت اسلامی مورد پذیرش بزرگان اهل سنت و امامیه می‌باشد و برای اثبات این مطلب می‌توان به آیات و کتب دو مذهب مراجعه کرد.

فهرست مندرجات

۱ - ضرورت بحث از امامت و وحدت اسلامی
۲ - حقیقت وحدت
       ۲.۱ - سیره پیامبر
       ۲.۲ - سیره امام حسین
       ۲.۳ - سیره امام علی
       ۲.۴ - نظر شیخ محمد عاشور
۳ - آیات بیان گر وحدت بر محور امام بر حقّ
       ۳.۱ - نطر بزرگان اهل سنت در مورد آیه اعتصام
              ۳.۱.۱ - ابن حجر هیتمی
              ۳.۱.۲ - ابو جعفر طبری
              ۳.۱.۳ - حاکم حسکانی
۴ - نقش بحث علمی در زمینه سازی وحدت
       ۴.۱ - تمایل به حق
              ۴.۱.۱ - نظر محمود شلتوت
              ۴.۱.۲ - نظر محمد محمد فحّام
              ۴.۱.۳ - نظر محمد غزالی
              ۴.۱.۴ - نظر عبدالرحمن نجار
              ۴.۱.۵ - نظر محمد بک
              ۴.۱.۶ - نظر محمد ابوزهره
              ۴.۱.۷ - نظر محمود سرطاوی
              ۴.۱.۸ - نظر عبدالفتحاح عبدالمقصود
              ۴.۱.۹ - دکتر حامد حنفی داود
              ۴.۱.۱۰ - نظر عبدالرحمن کیالی
              ۴.۱.۱۱ - نظر تفتازانی
       ۴.۲ - اعتراف به حقّ
              ۴.۲.۱ - شیخ محمّد مرعی
              ۴.۲.۲ - شیخ احمد امین انطاکی
              ۴.۲.۳ - دکتر تیجانی سماوی
              ۴.۲.۴ - صائب عبدالحمید
              ۴.۲.۵ - استاد عبدالمنعم حسن
              ۴.۲.۶ - معتصم سید احمد سودانی
              ۴.۲.۷ - دمرداش عقالی
              ۴.۲.۸ - دکتر محمد حسن شحّاته
              ۴.۲.۹ - محمد عبد العال
              ۴.۲.۱۰ - محمد شحّاده
              ۴.۲.۱۱ - اسعد وحید قاسم
۵ - تعیین مرجع دینی
۶ - نقش امامت در ساختار زندگی انسان
۷ - انتخاب مذهب با دلیل و برهان
       ۷.۱ - تقلید مذموم
۸ - تعیین فرقه ناجیه
۹ - شناخت امام زمان
۱۰ - پانویس
۱۱ - منبع


به نظر برخی، در عصر ما بحث از مذهب و امامت - که زمان بسیاری از صدر اسلام گذشته است - بی‌فایده بلکه زیان آفرین است، زیرا این بحث‌ها مربوط به قضیه‌ای است تاریخی که قرن‌ها از وقوعش گذشته است. بحث از این که خلیفه و جانشین بعد از پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) چه کسی بوده و هست؟ علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) یا ابوبکر؟ در این زمان خالی از فایده است و حتی چه‌بسا این مباحث در این زمان، جز ایجاد فتنه و نزاع و بر انگیختن کینه‌ها، اثر دیگر ندارد: به عبارت دیگر در این عصر که احتیاج مبرم به وحدت و تقریب بین مذاهب است، چرا این گونه مباحث که اختلاف زا است مطرح می‌گردد؟
ما به لطف خداوند متعال در صددیم آثار و فواید بحثِ امامت را در این عصر طیّ مطالبی بیان کنیم.


از آنجا که اشکال کننده، به واژه «وحدت» اهمیت فراوانی می‌دهد، جا دارد ابتدا به مفهوم حقیقی آن بپردازیم:
دو اصطلاح و عنوان مهمّ است که باید در کنار هم مورد توجه خاص قرار گیرد و هیچ کدام را نباید فدای دیگری کرد: یکی حفظ وحدت و یک پارچگی امّت اسلامی و دیگری حفظ اصل اسلام.
شک نیست که همه مسلمانان وظیفه دارند این دین حنیف را حفظ کرده و در گسترش آن بکوشند و از این رو همگان در این راه مسئولیت سنگینی دارند، هم‌چنین از آنجا که مسلمانان دشمنان مشترکی دارند که در صددند اصل اسلام و مسلمانان را نابود کنند، باید متحد شده و در حفظ کیان اسلام و مسلمانان بکوشند. ولی این بدان معنا نیست که از وظیفه دیگر شانه خالی کرده و از بیان حقایق مسلّم اسلامی سرباز زنند. هرگز نباید مسئله وحدت یا اتحاد را اصل و هدف قرار داده و حقایق شریعت را فرع و فدای آن نماییم. بلکه بر عکس، اگر اسلام بر وحدت یا تحاد بین مسلمانان تاکید دارد، برای صیانت و نگه داری از دین است، حال چگونه ممکن است مسئله «وحدت» برای کسی بسیار مهمّ جلوه کند؛ به طوری که دست از برخی مسلّمات دین و مذهب بر دارد و یا آن که در صد توجیهات بی‌مورد آنها بر آید.

۲.۱ - سیره پیامبر

تاریخ و سیره پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) بهترین شاهد و مؤیّد این مطلب است: پیامبر اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) با آن که می‌داند بنی امیه با علی (علیه‌السّلام) و بنی‌هاشم مخالف است و هرگز عده‌ای زیر سلطه و ولایت امام علی (علیه‌السّلام) نمی‌روند و امامت او را هرگز نمی‌پذیرند، اما این مسئله باعث نشد که از بیان حقّ و حقیقت صرف نظر کرده و ولایت و امامت علی (علیه‌السّلام) را بیان نکند، بلکه در طول ۲۳ سال بعثت خود در هر جا و هر نحو که ممکن بود و موقعیت داشت، ولایت و امامت علی (علیه‌السّلام) را به مردم گوشزد کرد، با این که به طور قطع می‌دانست از هنگام وفاتش در این موضوع اختلاف خواهند کرد، بلکه این اختلاف باقی مانده تا روز ظهور امام زمان (علیه‌السّلام) ادامه پیدا خواهد کرد، با این همه حقّ را بیان کرد. چرا که پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) با این که می‌داند تا روز قیامت به سر مسئله امامت علی (علیه‌السّلام) اختلاف می‌شود، این گونه بر ولایت علی (علیه‌السّلام) تاکید می‌ورزد، که حتی در روز غدیر برای جلوگیری از شک و شبهه دست آن حضرت را بالا می‌برد، تا همه ببینند که پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) چه تاکیدی بر ولایت او داشته است.
از این جا به خوبی روشن می‌شود که بیان حقّ و حقیقت اصل است و در هیچ موقعیّتی نباید از آن صرف نظر کرد؛ حتی در صورتی که می‌دانیم با بیان آن میان مسلمین دو صف ایجاد شده و دو دستگی ایجاد خواهد شد. ولی این بدان معنا نیست که مسلمانان به جان یکدیگر افتاده و هم دیگر را نابود کنند، بلکه با بیان مدّعای خود، یکدیگر را تحمل کرده و به پیروی از گفتار نیکو دعوت نمایند، ولی در عین حال از دشمن مشترک نیز غافل نباشند.

۲.۲ - سیره امام حسین

قیام امام حسین (علیه‌السّلام) نیز دلیل و شاهد خوبی بر مدعای ماست، زیرا حضرت (علیه‌السّلام) با آن که می‌دانست با قیامش بین دو دسته از مسلمانان نزاع خواهد شد، در عین حال هرگز به جهت اتحاد بین مسلمانان از اصل مهمّ امر به معروف و نهی از منکر غافل نشد.

۲.۳ - سیره امام علی

سیره و روش امام علی (علیه‌السّلام) نز گویای این مطلب است، زیرا به نظر برخی حضرت می‌توانست با دادن امتیاز بی جا به طلحه و زبیر و معاویه، جلوی جنگ جمل و صفین را بگیرد و با این کار از ایجاد اختلاف بین مسلمانان تا هزاران نفر در این قضیه کشته نشوند، ولی آن حضرت به جهت حفظ اصول اسلام و حقّ و حقیقت و شریعت اسلامی هرگز حاضر نشد از آن حقایق چشم پوشی کند.
پس حقیقت مفهوم «وحدت» - و به عبارت صحیح تر «اتحاد» - آن است که با حفظ عقاید قطعی و مسلم خود در مقابل دشمن مشترک موضع واحدی داشته و از او غافل نباشیم و این بدان معنا نیست که از بحث و گفتگوی علمی محض و خالی از تعصبات پرهیز کنیم، زیرا همه امور در حقیقت برای حفظ شریعت اسلامی است.
از این‌رو است که امام علی (علیه‌السّلام) در بحبوبه جنگ صفین، از وقت فضیلت نماز سؤال می‌کند و بعد از آن‌که از او سؤال می‌شود که اکنون در اوج نبرد چه وقت نماز است؟ در جواب می‌فرماید: مگر ما برای غیر از برپایی نماز می‌جنگیم؟ لذا نباید هیچ گاه هدف، فدای وسیله گردد.

۲.۴ - نظر شیخ محمد عاشور

شیخ محمد عاشور، معاون رئیس دانشگاه الازهر مصر و رئیس کمیته گفت و گوی بین مذاهب اسلامی دربیان نظریه‌ای کاملاً منطقی و متین می‌گوید: «مقصود از‌اندیشه تقریب بین مذاهب اسلامی، یکی کردن همه مذاهب و روی‌گردانی از مذهبی و روی‌آوردن به مذهبی دیگر نیست، که این به بیراهه کشاندن‌اندیشه تقریب است. تقریب باید بر پایه بحث و پذیرش علمی باشد تا بتوان با این اسلحه علمی به نبرد با خرافات رفت و باید دانشمندان هر مذهبی در گفت‌و‌گوی علمی خود، دانش خود را مبادله کنند، تا در یک محیط آرام بدانند، بشناسند، بگویند و نتیجه بگیرند»
[۱] اسکندری، بازخوانی‌اندیشه تقریب، ص۳۲

نگاه اهل هر مذهب به نقاط مشترک، باعث همکاری درون گروهی برای زیستن در جامعه جهانی می‌شود و نگاه به نقاط اختلاف، در یک بستر علمی و تحقیقاتی، باعث جدیّت و تلاش در بحث و پژوهش علمی برای رسیدن به حقیقت و تبیین آرا و نظرات دیگران می‌گردد. نمی‌توان در پوشش شعار «تمسک به ولایت اهل بیت (علیهم‌السّلام)»، آثار و لوازم فقهی اقرار به «شهادتین» را نفی کرد، همان طور که نمی‌توان تحت عنوان «وحدت اسلامی» و با شعار براندازی تعصبات، از جهات اختلاف در اصول ایمانی و آثار و لوازم آن چشم پوشی نمود.
نفی تعصّب به معنای عدول از حقایق نیست، بلکه به معنای پایه ریزی مبانی اعتقادی بر موازین علمی و کارشناسانه است - چه در زمینه پژوهش و تحقیق، و چه در زمینه گفت‌و‌گو و بحث - تا در نتیجه این نظام فکری، سلوک اهل مذاهب با یکدیگر بر پایه مدارا و عدم خشونت، شکل گیرد.


اسلام بر وحدت میان مسلمانان تاکید فراوانی دارد؛ قرآن کریم می‌فرماید:
«اذکُرُوا نِعمَتَ اللهِ عَلَیکُم اِذ کُنتُم اعداءً فَاَلَّفَ بَینَ قُلوبِکُم فَاَصبَحتُم بِنِعمَتِهِ اِخواناً؛» «و نعمت خدا را بر خود یاد کنید آن‌گاه که دشمنان (یکدیگر) بودید، پس میان دلهای شما الفت و مهربانی‌انداخت تا به لطف او برادران هم شدید. ».
«وَ لا تَکُونُوا کَالَّذینَ تَفَرَّقُوا وَ اختَلَفُوا مِن بَعدِ ما جاءَهُمُ البَیِّناتُ وَ اولئِکَ لَهُم عَذابٌ عَظیمٌ»؛ «و چون کسانی مباشید که پس از آن که دلایل آشکار بر ایشان آمد، پراکنده شدند و با هم اختلاف پیدا کردند و برای آنان عذابی سنگین است. »
«انَّمَا المُومِنُونَ اِخوَةٌ»؛ «در حقیقت مومنان با هم برادرند. »
«اِنَّ الَّذینَ فَرَقُوا دینَهُم‌ وَ کانُوا شِیَعاً لَستَ مِنهُم‌ فی شَیءٍ»؛ «کسانی که دین را پراکنده ساختند و فرقه فرقه شدند، تو هیچ گونه مسئول ایشان نیستی.»
«وَ اعتَصِمُوا بِحَبلِ اللهِ جَمیعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»؛ «و همگی به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید. »
«وَ لا تَنازَعوُا فَتَفشَلُوا وَ تَذهَبَ ریحُکُم»؛ «و با هم نزاع مکنید که سست شوید و مهابت شما از بین برود. »
«اِنَّ هذِهِ امَّتُکُم امَّةً واحِدَةً وَ اَنَا رَبُّکُم فَاعبُدُونِ»؛ «و این امت شما که امتی یگانه است و منم پروردگار شما، پس مرا بپرستید.»
با این همه تاکید فراوان که قرآن بر مسئله وحدت اسلامی و اتّحاد دارد، لکن از این نکته نباید غافل بود که وحدت، محور می‌خواهد و به تعبیر دیگر کانالی برای رسیدن به وحدت و اتحاد لازم است. تاکید بر اصل وحدت، بدون آن که محور و کانال آن مشخّص شود، کاری لغو و بیهوده‌ای است.
هرگز قرآن صامت به تنهایی نمی‌تواند محور وحدت باشد، زیرا به تعبیر امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام): قرآن دارای وجوهی است که می‌توان لفظ آن را به هر یک از آن وجوه حمل کرد؛ از این رو می‌بینیم که قرآن کریم، با آن که از کتاب آسمانی به «امام» تعبیر می‌کند آن جا که می‌فرماید: «وَ مِن قَبلِهِ کِتابُ مُوسی اِماماً وَ رَحمَةً»؛ «و پیش از وی (نیز) کتاب موسی راهبر و مایه رحمت بوده است. » همچنین از صحف ابراهیم و موسی یاد کرده و می‌فرماید: «صُحُفِ اِبراهیمَ وَ مُوسی»؛ «صحیفه‌های ابراهیم و موسی» ولی در عین حال به آن اکتفا نکرده، ابراهیم (علیه‌السّلام) را به عنوان امام ناطق معرفی می‌کند و می‌فرماید: «وَ اِذِابتَلی اِبراهیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَاتَمُّهُنَّ قالَ انّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِماماً قالَ وَ مِن ذُرِّیَّتی قالَ لایَنالُ عَهدِی الظَّالِمینَ»؛ «و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتی بیازمود و وی آن همه را به انجام رسانید، (خدا به او) فرمود: «من تو را پیشوای مردم قرار دادم. » (ابراهیم) پرسید: «از دودمانم (چطور)؟» فرمود: پیمان من به بیدادگران نمی‌رسد. »
از این جا به خوبی استفاده می‌شود که امام صامت که همان کتاب‌های آسمانی است، کافی نیست، بلکه نیاز به امام ناطقی است که در موارد اختلاف، بیانگر حقّ و حقیقت باشد. و به تعبیر دیگر او محور حقّ و وحدت اسلامی گردد.
از آیه اعتصام نیز این نکته به خوبی روشن می‌شود؛ زیرا مسلمانان را امر می‌کند که به ریسمان الهی چنگ زنند؛ یعنی آن که شما را به طور قطع به خداوند می‌رساند، کسی جز امام بر حقّ و معصوم نیست، زیرا همان گونه که اشاره شد قرآن دارای ظاهر و باطن متعدّدی. ضابطه بسیار مهم در وحدت اسلامی این است که نتیجه آن باید اتحاد و وحدت بر حقیقتی باشد که پس از بحث و بررسی کارشناسانه خبرگان امر، کشف می‌شود. مراد و نتیجه وحدت، دست برداشتن از حقایق نیست، بلکه وحدت در مسیر حقیقت است. آیه اعتصام با تعیین معیار و میزان وحدت در امت اسلامی از این راز بسیار مهم پرده بر می‌دارد که این وحدت در امّت محقّق نمی‌شود مگر با اعتصام و تمسک به «حبل الله»؛ چنگ زدن به ریسمان الهی امّت را از تفرقه و فرو افتادن در وادی بدبختی‌ها و فتنه‌های تیره و تار نجات می‌دهد.
نکته قابل توجه این است که از محور وحدت، به حبل تعبیر شده است. روشن است که این ریسمان دو طرف دارد: یک سوی آن امت و سوی دیگرش خداوند متعال است؛ واسطه‌ای است بین زمین و آسمان؛ بشر و غیب. پس باید این قطب دایره وحدت و اتحاد، متّصل به عالم غیب و ملکوت باشد تا بتواند حلقه ارتباط عالم شهود با عالم غیب گردد. از همین جا می‌توان نتیجه گرفت که کشتی وحدت باید در بندر حقّ و حقیقت پهلو گیرد و لنگر بیندازد، نه در اسکله هوا و هوس؛ اتحاد بر حقّ و حقیقت مدّ نظر است، نه اتفاق بر هوا و هوس.
بنابراین، «حقیقت» واقعیتی است که هیچ گونه ربطی به وفاق یا عدم وفاق امّت ندارد. و این، وظیفه امّت است که حقیقت را بیابد و به آن صورت جمعی - چنگ بزند؛ یعنی پس از درک آن حقیقت، با تطبیق خود بر آن، متّحد گردد. پس «حقیقت»، مولود اتفاقِ امت نیست که هرگاه بر چیزی متفق شد، همان حق باشد و هرگاه از چیزی روی گرداند، باطل گردد. همان گونه که حضرت سید الشهداء (علیه‌السّلام)، شجاعانه اتحاد مسلمانان را بر هم زد و علیه یزید قیام کرده و فرمود: «انّما خرجت لطلب الاصلاح فی امّة جدّی ارید ان آمر بالمعروف و انهی عن المنکر. » من به جهت اصلاح در امت جدّم قیام کردم و هدف من امر به معروف و نهی از منکر است. اگر نفس اتفاق امّت، ملاک و معیار حقّ و حقیقت است، دیگر احتیاج به اصلاح ندارد. اصلاح و امر به معروف و نهی از منکر قوی‌ترین برهان است که حقّ، حقّانیت خود را از اجماع مردم کسب نمی‌کند، بلکه این مردم‌اند که باید خود را بر حق عرضه کنند، و خویش را با آن هماهنگ سازند. با مراجعه به روایاتی که ذیل آیه «اعتصام» وارد شده نیز به این نتیجه می‌رسیم که ریسمان خدا همان امامان معصوم‌اند که انسان را به طور قطع و یقین به خداوند متعال می‌رسانند.

۳.۱ - نطر بزرگان اهل سنت در مورد آیه اعتصام

برخی از بزرکان اهل سنت در مورد آیه شریفه اعتصام بیاناتی دارند که در ادامه بیان می کنیم:

۳.۱.۱ - ابن حجر هیتمی

ابن حجر هیتمی این آیه را در ردیف آیاتی آورده که در شان اهل بیت (علیهم‌السّلام) وارد شده است.
[۱۳] هیتمی، ابن حجر، الصواعق المحرقة، ص۹۰
هم چنین می‌توان حدیث ثقلین را مفسّر آیه «اعتصام» دانست، زیرا در آن حدیث، رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) مؤمنان را امر می‌کند که به دو گوهر گران بها چنگ زنند، که همان قرآن و عترت است، تا به حقّ و حقیقت رهنمون شده و از گمراهی رها شوند.

۳.۱.۲ - ابو جعفر طبری

ابو جعفر طبری در تفسیر آیه «اعتصام» می‌گوید: مقصود از «اعتصام»، تمسک و چنگ زدن است، زیرا ریسمان، چیزی است که انسان را به مقصد خواهد رساند.
[۱۴] طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۴، ص۲۱
از طرف دیگر در برخی از متن‌های حدیث ثقلین، تعبیر «اعتصام» به کار رفته است. از باب نمونه ابن ابی شیبه، حدیث ثقلین را چنین نقل می‌کند که پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «انّی ترکت فیکم ما لن تضلّوا بعدی ان اعتصمتم به: کتاب الله و عترتی. »
[۱۵] ابن ابی شیبه، ابوبکر، المصنّف
از این جاست که مفسران و محدثان، حدیث ثقلین را در ذیل آیه شریفه «اعتصام» ذکر کرده‌اند.

۳.۱.۳ - حاکم حسکانی

حاکم حسکانی به سند خود از رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) نقل می‌کند: «کسی که دوست دارد سوار بر کشتی نجات شده به ریسمان محکم چنگ زند و اعتصام به ریسمان الهی داشته باشد، باید ولایت علی را پذیرفته و به فرزندان هدایتگر او اقتدا کند.
نتیجه این که از آیه شریفه و روایاتی که در تفسیر آن آمده است به خوبی استفاده می‌شود که اهل بیت (علیهم‌السّلام) محور وحدت میان امت اسلامی‌اند، و بحث از امامت و ولایت آنان در حقیقت، بحث از محور وحدتی است که قرآن و روایات بر آن تاکید فراوانی داشته‌اند. همان گونه که روایات دیگر نیز بر این امر تاکید دارند؛
حاکم نیشابوری به سند خود از ابن عباس نقل می‌کند که رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود:
«ستارگان، امان اهل زمین‌اند از غرق شدن و اهل بیت من امان‌اند برای امّتم از اختلاف و هرگاه قبیله‌ای از عرب با آنان مخالفت کنند، در میان خودشان اختلاف افتاده و جزءِ جزب ابلیس می‌گردند. و نیز به سند خود از ابوذر نقل می‌کند که او در کنار کعبه ایستاد، دست‌ها را به درِ کعبه گرفت، خطاب به مردم فرمود: ‌ای مردم! هر کس مرا می‌شناسد که می‌شناسد و هر کس نمی‌شناسد، من ابوذرم، از رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) شنیدم که فرمود: «مثل اهل بیت من مثل کشتی نوح است، هر کس سوار بر آن شود نجات یافته است و هر کس از آن سرپیچی کند غرق شود. » آن گاه هر دو حدیث را صحیح می‌شمرد.


بزرگ‌ترین اختلاف بین امت اسلامی، مسئله امامت و رهبری است. شهرستانی می‌گوید: «بزرگترین خلاف بین امّت، اختلاف در مسئله امامت است، زیرا در هیچ مسئله‌ای در اسلام مانند امامت این قدر شمشیر کشیده نشده است. »
[۱۹] شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ج۱، ص۲۴
لذا هر مسلمانی وظیفه دارد که در راه وحدت مسلمانان بکوشد ولی این دان معنا نیست که دست از بحث علمیِ خالی از هر گونه تعصّب و عناد بر دارد، زیرا این بحث‌ها به طور قطع در وحدت صفوف مسلمان اثر دارد. هنگامی که هر کدام از فرقه‌های مسلمانان، پی به عقاید واقعی فرقه دیگر برده و بداند که او نیز عقائدش مستند به عقل و قرآن و سنت است. کینه و دشمنی نسبت به یکدگر کمتر می‌شود. بخش مهمّ کینه‌ها و دشمنی‌ها به این خاطر است که مسلمانان از عقاید یکدیگر بی‌خبر و یا بدون دلیل می‌دانند. اگر شیعه را جهت اعتقاد به بدا متهم به کفر می‌کنند، تقیه را به نفاق نسبت می‌دهند، به خاطر آن است که از حقیقت این اعتقاد و عمل ناآگاه‌اند، که بخشی از آن به کوتاهی ما در عرضه نمودن عقاید خودمان باز می‌گردد. مسئله امامت نیز از این موضوع مستثنا نیست اگر اهل سنت اعتقاد شیعه امامیه را در مسئله امامت و شرایط آن غلوّ می‌دانند، به جهت آن است که ما به طور علمی و صحیح آن را معرفی نکرده‌ایم، و هر جا که خوب عمل کردیم تا حدود زیادی موفق بوده‌ایم و زمینه ساز وحدت مسلمانان شده‌ایم. اینک به نمونه‌هایی از این قبیل اشاره می‌کنیم:

۴.۱ - تمایل به حق

نظر بزرگان اهل سنت

۴.۱.۱ - نظر محمود شلتوت

شیخ محمود شلتوت، رئیس دانشگاه الازهر مصر در عصر خود، بعد از مطالعه فراوان در فرقه شیعه و مرجعیت اهل بیت (علیهم‌السّلام) پی به اعتبار شیعه جعفری برده و فتوای معروف خود را در جواز تعبّد به مذهب جعفری صادر می‌کند و می‌فرماید: «مذهب جعفری، معروف به مذهب شیعه امامی اثنا عشری، مذهبی است که تعبّد به آن شرعاً جایز است، همانند سایر مذاهب اهل سنت، لذا سزاوار است بر مسلمانان که آن را شناخته و از تعصّبِ به ناحق نسبت به مذهبی معیّن خلاصی یابند. ».
[۲۰] رافعی، اسلامنا، ص۵۹.
[۲۱] مجله رسالة الاسلام، تاریخ ۱۳ ربیع الاول ۱۳۷۸ هجری، قاهره


۴.۱.۲ - نظر محمد محمد فحّام

شیخ ازهر، دکتر محمدمحمد فحّام نیز در تقریظی که بر فتوای شلتوت نوشت نظر او را تایید کرده، فرمود: «من از شیخ محمود شلتوت و اخلاق، علم، گستردگی اطلاع، بهره‌مندی از لغت عرب، تفسیر قرآن و اصول فقه او رد عجبم. او فتوا به جواز تعبد به مذهب شیعه امامیه را صادر کرده است. شک ندارم که فتوای او اساس محکمی دارد، که اعتقاد من نیز همان است. »
[۲۲] رضوی، مرتضی، فی سبیل الوحده الاسلامیه، ص۶۴.

و نیز می‌فرماید: خدا رحمت کند شیخ شلتوت را که به این معنای کریم التفات نمود و با آن فتوای صریح و شجاعانه‌ای که صادر کرد خودش را جاودانه ساخت، او فتوا به جو از عمل به مذهب شیعه امامیه داد، از آن جهت که مذهبی است فقهی و اسلامی، و اعتماد آن بر کتاب و سنت و دلیل محکم است...»
[۲۳] رضوی، مرتضی، فی سبیل الوحده الاسلامیه، ص۶۴.


۴.۱.۳ - نظر محمد غزالی

شیخ محمد غزالی نیز می‌گوید: «من معتقدم که فتوای استاد اکبر؛ شیخ محمود شلتوت، راه طولانی را در تقریب بین مسلمان پیموده است. . عمل او در حقیقت تکذیب خیالاتی است که مستشرقین در سر می‌پروراندند، آنان دراین خیال بودند که کینه‌ها و اختلافاتی که بین مسلمانان است بالاخره روزی امت اسلامی را از هم پاشیده قبل از آن که به وحدت برسند و تحت لوای واحد درآیند، آنان را نابود خواهد کرد.
ولی این فتوا در نظر من شروع راه و اولین کار است. »
[۲۴] غزالی، محمد، دفاع عن العقیده و الشریعة، ص۲۵۷.


۴.۱.۴ - نظر عبدالرحمن نجار

عبدالرحمن نجار، مدیر مساجد قاهره می‌گوید: «ما نیز فتوای شیخ شلتوت را محترم شمرده و به آن فتوا می‌دهیم و مردم را از انحصار در مذاهب چهار گانه بر حذر می‌داریم. شیخ شلتوت، امامی است مجتهد، رای او صحیح و عین حقّ است، چرا باید در‌اندیشه و فتاوایمان، اکتفا بر مذاهب معیّنی نماییم، در حالی که همه آنان مجتهد بودند؟»
[۲۵] غزالی، محمد، فی سبیل الوحدة الاسلامیة، ص۶۶.


۴.۱.۵ - نظر محمد بک

استاد محمد بک، استاد شیخ شلتوت و ابوزهره می‌گوید: «شیعه امامیه همگی مسلمان‌اند و به خدا و رسول و قرآن و هر چه پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) آورده، ایمان دارند. در میان آنان از قدیم و جدید فقیهانی بزرگ و علمایی در هر علم و فنّ دیده می‌شود. آنان تفکّری عمیق داشته و اطلاعاتی وسیع دارند. تالیفات آنان به صد‌ها هزار می‌رسد و من بر مقدار زیادی از آنها اطلاع پیدا نمودم.»
[۲۶] بک، محمد خضری، تاریخ التشریع الاسلامی.


۴.۱.۶ - نظر محمد ابوزهره

شیخ محمد ابوزهره نیز می‌نویسد: «شکی نیست که شیعه، فرقه‌ای است اسلامی،... هر چه می‌گویند به خصوص قرآن یا احادیث منسوب به پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) تمسک می‌کنند. آنان با همسایگان خود از سنّی‌ها دوست بوده و از یکدیگر نفرت ندارند.»
[۲۷] ابوزهره، محمد، تاریخ المذاهب الاسلامیه، ص۳۹.


۴.۱.۷ - نظر محمود سرطاوی

استاد محمود سرطاوی، یکی از مفتیان اردن می‌گوید: «من همان مطلبی را که سلف صالحمان گفته‌اند می‌گویم و آن این که شیعه امامیه برادران دینی ما هستند، بر ما حق اخوّت و برادری دارند و ما نیز بر آنان حق برادری داریم.»
[۲۸] مجله رساله الثقلین، شماره ۲، سال اول ۱۴۱۳ هجری، ص۲۵۲


۴.۱.۸ - نظر عبدالفتحاح عبدالمقصود

استاد عبدالفتحاح عبد المقصود نیز می‌گوید: «به عقیده من شیعه تنها مذهبی است که آینه تمام‌نما و روشن اسلام است و هر کسی که بخواهد بر اسلام نظر کند باید از خلال عقائد و اعمال شیعه نظر نماید. تاریخ بهترین شاهد است بر خدمات فراوانی که شیعه در میدان‌های دفاع از عقیده اسلامی داشته است. ».
[۲۹] رضوی، مرتضی، فی سبیل الوحدة الاسلامیة


۴.۱.۹ - دکتر حامد حنفی داود

دکتر حامد حنفی داود، استاد ادبیان عرب در دانشکده زبان قاهره می‌گوید: «از این‌جا می‌توانم برای خواننده متدبّر آشکار سازم که تشیع آن گونه که متحرفان و سفیانی‌ها گمان می‌کنند که مذهبی است نقلی محض، یا قائم بر آثاری مملو از خرافات و اوهام و اسرائیلیات، یا منسوب به عبدالله بن سبأ و دیگر شخصیت‌های خیالی در تاریخ، نیست، بلکه تشیع درروش علمی جدید ما به عکس آن چیزی است که آنان گمان می‌کنند. تشیع اولین مذهب اسلامی است که عنایت خاصی به منقول و معقول داشته است و در میان مذاهب اسلامی توانسته است راهی را انتخاب کند که دارای افق گسترده‌ای است. و اگر نبود امتیازی که شیعه در جمع بین معقول و منقول پیدا کرده هرگز نمی‌توانست به روح تجدد در اجتهاد رسیده خود را با شرائط زمان و مکان وفق دهد به حدّی که با روح شریعت اسلامی منافات نداشته باشد. »
[۳۰] حامد، حفنی داود، نظرات فی الکتب الخالدة، ص۳۳

او همچنین در تقریظی که بر کتاب عبدالله بن سبأ زده می‌گوید: «سیزده قرن است که بر تاریخ اسلامی می‌گذرد و ما شاهد صدور فتواهایی از جانب علما بر ضدّ شیعه هستیم، فتاوایی ممزوج با عواطف و هواهای نفسانی. این روش بد سبب شکاف عظیم بین فرقه‌های اسلامی شده است. و از این رهگذر نیز علم و علمای اسلامی از معارف بزرگان این فرقه محروف گشته‌اند، همان‌گونه که از آرای نمونه و ثمرات ذوق‌های آنان محروم بوده‌اند و در حقیقت خساراتی که از این رهگذر بر عالم علم و دانش رسیده، بیشتر است از خساراتی که توسط این خرافات به شیعه و تشیع وارد شده است، خرافاتی که در حقیقت، ساحت شیعه از آن مبرّا است. و تو را بس، این که امام جعفر صادق (ت ۱۴۸ ه-. ) پرچم‌دار فقه شیعی - استاد دو امام سنّی است: ابوحنیفه نعمان بن ثابت (ت ۱۵۰ ه-ق) و ابی عبدالله مالک بن انس (ت ۱۷۹ ه-. ) و در همین جهت است که ابو حنیفه می‌گوید: اگر آن دو سال نبود، نعمان هلاک می‌شد. مقصود او همان دو سالی است که از علم فراوان جعفر بن محمد بهره‌ها برده بود. و مالک بن انس می‌گوید: من کسی را فقیه‌تر از جعفر بن محمد ندیدم.»
[۳۱] عسکری، عبدالله ابن سبا، ج۱، ص۱۳


۴.۱.۱۰ - نظر عبدالرحمن کیالی

دکتر عبدالرحمن کیالی یکی از شخصیت‌های حلب در نامه خود به علامه امینی (ره) می‌نویسد: «علام اسلامی همیشه نیاز شدید به مثل این تحقیقات دارد... چرا بعد از وفات رسول اعظم، بین مسلمین اختلاف شد و در نتیجه بنی‌هاشم از حقّ خود محروم شدند؟ و نیز سزاوار است که از عوامل انحطاط و انحلال مسلمانان سخن به میان آید، چه شد که مسلمانان به این وضع امروز مبتلا شده‌اند؟ آیا ممکن است آنچه از مسلمانان رفته با رجوع به تاریخ اصیل و اعتماد بر آن، باز گرداند؟».

۴.۱.۱۱ - نظر تفتازانی

استاد ابوالوفاء غنیمی تفتازانی، درس فلسفه اسلامی در دانشگاه الازهر می‌گوید: «بسیاری از بحث کنندگان در شرق و غرب عالم، از قدیم و جدید، دچار احکام نادرست زیادی بر ضدّ شیعه شده‌اند که با هیچ دلیل یا شواهد نقلی سازگار نیست. مردم نیز این احکام را دست به دست کرده وبدون آن که از صحت و فساد آن سؤال کنند، شیعه را به آنها متهم می‌نمایند. از جمله عواملی که منجرّ به بی‌انصافی آنان نسبت به شیعه شد، جهلی است که ناشی از بی‌اطلاعی آنان نسبت به مصادر شیعه است ودر آن اتهامات تنها به کتاب‌های دشمنان شیعه مراجعه نموده‌اند.».
[۳۳] رضوی، مرتضی، مع رجال الفکر فی القاهره، ص۴۰


۴.۲ - اعتراف به حقّ

طرح مباحث علمی محض و عاری از تعصّب و جدال غیر احسن و تالیف در آنها، نه تنها منجرّ به تمایل برخی از شخصیت‌های طراز اوّل اهل سنت در اعتراف به جواز تعبّد به مذهب جعفری و قبول شیعه امامیه به عنوان مذهبی که دارای اصول و فروع مستند به عقل و قرآن و حدیث است، شد، بلکه باعث شد که عده‌ای دیگر از بزرگان اهل سنّت مذهب خود را رها کرده، مذهب تشیع را در آغوش بگیرند. و اعتراف کنند که حقّ یکی است و آن در هیچ مذهبی جز تشیع که همان مذهب اهل بیت (علهیم السّلام) است، نیست. اینک تعدادی از این اشخاص را معرفی می‌کنیم:

۴.۲.۱ - شیخ محمّد مرعی

او در قریه عنصو از توابع انطاکیه در سال ۱۳۱۴ ه‌ متولد شد. مذهب شافعی داشت. به همراه برادرش احمد برای فراگیری علوم به مصر عزیمت نمود و بعد از طیّ مراحل مقدماتی از ضخصت‌های طراز اول ازهر؛ از قبیل: شیخ مصطفی مراغی، محمود ابوطه مهنی، شیخ رحیم و دیگران استفاده کرده و به درجات عالی از علم رسید. هنگام بازگشت به وطن، بزرگان از هر از آن دو دعوت کردند که در مصر باقی مانده و هر کدام تدریس در ازهر را به عهده گرفته و شاگردان را از علوم خود سیراب کنند، ولی نپذیرفته و به شهر خود باز گشتند. با گذشت زمانی نه چندان دور با مطالعه کتاب‌ها به حقانیت شیعه پی برده و هر دو برادر داخل در مذهب تشیع می‌شوند.
شیخ محمد در کتاب خود «لماذا اخترت مذهب الشیعة» می‌گوید: «به طور قطع خداوند مرا هدایت کرد. و برایم تمسک به مذهب حقّ مقدّر فرمود؛ یعنی مذهب اهل بیت (علیهم‌السّلام) مذهب نوه رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) امام جعفر بن محمد صادق...
او در عوامل و اسبابی که منجر به تمسک به مذهب اهل بیت (علیهم‌السّلام) شد می‌گوید:
اولاً: مشاهده کردم که علم به مذهب شیعه مجزی است و ذمه مکلف را به طور قطع بری می‌کند. بسیاری از علمای اهل سنت - از گذشته و حال - نیز به صحت آن فتوا داده‌اند... .
ثانیاً: با دلایل قوی، برهان‌های قطع‌آور و حجت‌های واضع، که مثل خورشید درخشان در وسط روز است، ثابت شد حقانیت مذهب اهل بیت (علیهم‌السّلام) و این که آن مذهب همان مذهبی است که شیعه آن را از اهل بیت (علیهم‌السّلام) اخذ کرده واهل بیت نیز از رسول خدا و او از جبرائیل و او از خداوند جلیل اخذ کرده است...
ثالثاً: وحی در خانه آنان نازل شد و اهل خانه از دیگران بهتر می‌دانند که در خانه چیست. لذا بر عاقل مدبّر است که دلیل‌هایی که از اهل بیت (علیهم‌السّلام) رسیده رها نکرده، و نظر بیگانگان را دنبال نکنند.
رابعاً: آیات فراوانی در قرآن کریم وارد شده که دعوت به ولایت و مرجعیت دینی آنان نموده است.
خامساً: روایات فراوانی از پیامبر اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) نقل شده که ما را به تعبد به مذهب اهل بیت (علیهم‌السّلام) دعوت می‌کند، که بسیاری از آنها را در کتاب الشیعه و حججهم فی التشیع آورده‌ام.

۴.۲.۲ - شیخ احمد امین انطاکی

او برادر شیخ محمد امین است که بعد از مطالعه کتاب المراجعات سیدشرف الدین عاملی و تدبر و تفکّر در مطالب آن، از مذهب خود عدول کرده، مذهب تشیع را انتخاب نموده است. او نیز در مقدمه کتابش فی طریقی الی التشیع می‌گوید: «سبب تشیع من گفتاری است از پیامبر اکرم که تمام مذاهب اسلامی بر آن اتفاق نظر دارند. پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «مثل اهل بیت من همانند کشتی نوح است، هر کسی بر آن سوار شد نجات یافت هر کسی از آن سرپیچی کرد غرق شد». ملاحظه کردم که اگر از اهل بیت (علیهم‌السّلام) پیروی کرده و احکام دینم را از آنان اخذ کنم بدون شک نجات یافته‌ام. اگر آنان را رها کرده و احکام دین خود را از غیر آنان اخذ نمایم، از گمراهان خواهم بود... ».
و نیز می‌فرماید: «با تمسک به مذهب جعفری، ضمیر و درونم آرامش یافت. مذهبی که در حقیقت مذهب آل بیت نبوت (علیهم‌السّلام) است، که درود و سلام خدا تا روز قیامت بر آنان باد. به عقیده‌ام از عذاب خداوند متعال با پذیرفتن ولایت آل‌رسول (علیهم‌السّلام) نجات یافته‌ام، زیرا نجات جز با ولایت آنان نیست.

۴.۲.۳ - دکتر تیجانی سماوی

او در تونس متولد شد. و بعد از گذر از ایام طفولیت، به کشورهای غربی مسافرت نمود، تا بتواند از شخصیتهای مختلف علمی بهره مند شود. در مصر، علمای الزهر از او دخواست کردند که در آنجا بماند و طلاب الازهر را از علم فراوان خود بهره مند سازد، ولی قبول نکرد و در عوض سفری که به عراق داشت، با مباحثات فراوان با علمای شیعه امامیه، مذهب تشیع را انتخاب نمود و الآن در دنیا از مروجین تشیع شناخته می‌شود و کتابهایی را نیز در دفاع از این مذهب تالیف نموده است.
او در بخشی از کتابش می‌گوید: «شیعه ثابت قدم بوده و صبر کرده و به حقّ تمسک کرده است... و من از هر عالمی تقاضا دارم که با علمای شیعه مجالست کرده و با آنان بحث نماید: که به طور قطع از نزد آنان بیرون نمی‌آید جز آن که به مذهب آنان که همان تشیع است، بصیرت خواهد یافت... آری من جایگزینی برای مذهب سابق خود یافتم و سپاس خداوند را که مرا بر این امر هدایت نمود و اگر هدایت و عنایت او نبود، هرگز بر این امر هدایت نمی‌یافتم.
ستایش و سپاس خدایی را سزاست که مرا بر فرقه ناجیه راهنمایی کرد؛ فرقه‌ای که مدتها با زحمت فراوان در پی آن بودم. هیچ شک ندارم هر کس به ولای علی و اهل بیتش تمسک کند به ریسمان محکمی چنگ زده که گسستنی نیست. روایات پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) در این مورد بسیار است، روایاتی که مورد اجماع مسلمین است. عقل نیز به تنهایی بهترین راهنما برای طالب حق است... آری، جایگزین را یافتم، و در اعتقاد به امیرالمؤمنین و سید الوصیین امام علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام)، به رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) اقتدا کردم و نیز در اعتقاد به دو سیّد جوانان اهل بهشت و دو دسته گل از این امّت امام ابو محمّد حسن زکّی و امام ابو عبدالله حسین، و پاره تن مصطفی خلاصه نبوت، مادر امامان و معدت رسالت و کسی که خداوند عزیز به غضب او غضبناک می‌شود، بهترین زنان، فاطمه زهراء.
به جای امام مالک، با استاد تمام امامان امام جعفر صادق (علیه‌السّلام) و نه نفر از امام معصوم از ذریه حسین و امامان معصوم را برگزیدم... ».
او بعد از ذکر حدیث «باب مدینه العلم» می‌گوید: «چرا در امور دین و دنیای خود از علی (علیه‌السّلام) تقلید نمی‌کنید، اگر معتقدید که او باب مدینه علم پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) است؟ چرا باب علم پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) را عمداً ترک کرده و به تقلید از ابو حنیفه و مالک شافعی و احمد بن حنبل ابن تیمیه پرداخته‌اید، کسانی که هرگز در علم، عمل، فضل و شرف به او نمی‌رسند؟
آن گاه خطاب به اهل سنت نموده می‌گوید: «ای اهل و عشیره من! شما را به بحث و کوشش از حقّ و رها کردن تعصّب دعوت می‌کنم، ما قربانیان بنی‌امیه و بنی عباسیم، ما قربانیان تاریخ سیاهیم. قربانی‌های جمود و تحجر فکری هستیم که گذشتگان برای ما به ارث گذاشته‌اند.
او کتاب‌هایی در دفاع از تشیع نوشته که برخی از آنها عبارت از: ثم اهتدیت، لاکون مع الصادقین، فاسالوا اهل الذکر، الشیعه هم اهل السنة، اتقوا الله و یا قومنا اجیبوا داعی الله، که زیر چاپ است.

۴.۲.۴ - صائب عبدالحمید

او شخصی عراقی است که با سفر به ایران و تحقیقات فراوان، با عنایات خداوند مذهب اهل سنت را رها و تشیع را انتخاب نموده است. او در بخشی از کتاب خود می‌نویسد: «من اعتراف می‌کنم بر نفس خود که اگر رحمت پرور دگار و توفیقات او مرا شامل نمی‌شد، به طور حتم نفس معاندم مرا به زمین میزد. این امر نزدیک بود وحتی یک بار نیز اتفاق افتاد. ولی خداوند مرا کمک نمود. با اطمینان خاطر به هوش آمدم در حالی که خود را در وسط کشتی نجات می‌یافتم، مشغول به آشامیدن آب گوارا شدم و الآن با تو از سایه‌های بهاری آن گلها سخن می‌گویم.
بعد از اطلاع دوستانم از این وضع همگی مرا رها نموده به من جفا کردند. یکی از آنان که از همه داناتر بود به من گفت: آیا می‌دانی که چه کردی؟ گفتم: آری، تمسک کردم به مذهب امام جعفر صادق، فرزند محمدباقر، فرزند زین‌العابدین، فرزند سید جوانان بهشت، فرزند سید وصیین و سیدة زنان عالمیان و فرزند سید مرسلین. او گفت: چرا این گونه ما را رها کردی، و می‌دانی که مردم در حقّ ما حرف‌ها می‌زنند؟ گفتم: من آن چه رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) فرموده می‌گویم. گفت چه می‌گویی: گفتم: سخن رسول خدا (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) را می‌گویم که فرمود: من در میان شما چیزهایی قرار می‌دهم که با تمسک به آنها بعد از من گمراه نمی‌شوید: کتاب خدا و عترتم، اهل بیتم» گفتار پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) در حق اهل بیتش که فرمود: «اهل بیتم کشتی‌های نجات‌اند، که هر کس بر آن‌ها سوار شود، نجات یابد.»
صائب عبد الحمید کتاب‌هایی را نیز در دفاع از اهل بیت (علیهم‌السّلام) و تشیع نوشته که برخی از آنها عبارتند از: منهج فی الانتماء المذهبی و ابن تیمیه، حیاته، عقائده و تاریخ الاسلام الثقافی و السیاسی.

۴.۲.۵ - استاد عبدالمنعم حسن

او نیز از جمله کسانی است که با مطالعات فراوان پی به حقانیت تشیع برده، او مذهب اهل سنت را رها کرده تشیع را انتخاب می‌کند. او از جمله کسانی است که بدون خوف و ترس از کسی، به طور علنی اعتراف به تشیع نموده و مردم را نیز درمصر به آن مذهب دعوت می‌نماید.
در بخشی از کتاب خود الخدعه، رحلتی من السنة الی الشیعة می‌نویسد: «در مدتی که سنی بودم، مردم را به عقل گرایی دعوت کرده و شعار عقل را سر دادم، ولی در میان قوم خود جایگاهی نیافتم و از هرطرفی تهمت‌ها و شایعات علیه خود شنیدم... و من به خوبی می‌دانستم که کوتاه آمدن از عقل یعنی ذوب شدن در پیشینیان و در نتیجه انسان بدون هیچ شخصیتی خواهد بود که واقع را بر او روشن کند... من هرگز چیزی را بدون تحقیبق و دقت نظر نمی‌گویم... عقل گرایی من عامل اساسی و تمایلم به سوی تشیع و خط اهل بیت (علیهم‌السّلام) و اختیار مذهب آنان بود...»
[۳۴] الوردانی، صالح، الخدعة، العقل المسلم بین اغلال السلف و اوهام الخلف.


۴.۲.۶ - معتصم سید احمد سودانی

او با مطالعات فراوان در تاریخ و حدیث، به حقانتی مذهب اهل بیت (علیهم‌السّلام) پی برده و با رها کردن مذهب خود، تشیع را انتخاب می‌کند. او در توصیف و وجه نام گذاری کتابش، بنور فاطمه اهتدیت می‌گوید: «هر انسانی در‌اندرون خود نوری را احساس می‌کند که راهنمای به حق است، ولی هواهای نفسانی و پیروی ازگمان بر آن نور پرده می‌اندازد، لذا انسان نیازمند تذکر و بیداری است و فاطمه (علیها السّلام) اصل آن نور است. من آن نور را دائماً در وجود خود احساس می‌کنم...»
[۳۵] آل قطیط، هشام، المتحّولون، ج۱، ص۱۲۳.

او نیز درباره نظریه عدالت صحابه می‌گوید: «عدالت صحابه نظریه‌ای است که اهل سنت در مقابل عصمت اهل بیت (علیهم‌السّلام) جعل نمودند، و چقدر بین این دو فرق است. عصمت اهل بیت (علیهم‌السّلام) حقیقتی است قرآنی و پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) نیز بر آن تاکید دارد و در واقع نیز تحقق پیدا کرده است. اما نظریه عدالت صحابه، مخالف قرآن کریم است. همان گونه که پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) نیز تصریح به خلاف آن نموده است، بلکه خود صحابه به بدعت‌هایی که در زمان پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) نیز تصریح بر خلاف آن نموده است، بلکه خود صحابه به بدعت‌هایی که در زمان پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) و نیز بعد از آن ایجاد کردند، اقرار نمودند. »
[۳۶] آل قطیط، هشام، المتحّولون، ج۳، ص۱۲۶.

و نیز می‌فرماید: «من در وجود خود چیزی می‌یابم و احساس می‌کنم، که نمی‌توانم توصیفش کنم. ولی نهایت تعبیری که می‌توانم از آن داشته باشم این که: هر روز احساس می‌کنم که به جهت تمسک به ولای اهل بیت (علیهم‌السّلام) در خود قرب بیشتری به خداوند متعال پیدا کرده‌ام، و هر چه در کلمات آنان بیشتر تدبر می‌کنم معرفت و یقینم به دین بیشتر می‌شود. معتقدم اگر تشیع نبود، از اسلام خبری نبود. و هر گاه در صدد تطبیق و پیاده کردن تعلیمات اهل بیت (علیهم‌السّلام) در خود بر می‌آیم، لذت ایمان و لطافت یقین را در خود احساس می‌کنم. و هنگامی که دعاهای مبارکی را که از طریق اهل بیت (علیهم‌السّلام) رسیده و در هیچ مذهبی یافت نمی‌شود، قرائت می‌کنم، شیرینی مناجات پروردگار را می‌چشم...»
[۳۷] آل قطیط، هشام، المتحّولون، ج۳، ص۱۲۷.


۴.۲.۷ - دمرداش عقالی

او از شخصیت‌های مشهور و بارز مصری است که در شغل وکالت مدت‌هاست فعالیت می‌کند. هنگام تحقیق در یک مسئله فقهی و مقایسه آرا در آن مسئله، فقه و استنباط‌های شیعه امامیه را از دیگر مذاهب فقهی قوی‌تر می‌یابد و همین مسئله فاصله دارد تشیع را در دلش روشن می‌گرداند، تا این که حادثه‌ای عجیب سر نوشت او را به کلی عوض کرده و او را مفتخر به ورود در مذهب تشیع می‌نماید و آن، این بود که: وقتی گروهی از حجّاج ایرانی همراه با حدود بیش از بیست کارتن کتاب اعتقادی وارد عربستان می‌شوند. تمام کتاب‌ها از طرف حکومت مصادره می‌شود. سفیر ایران در زمان شاه، موضوع را با ملک فیصل در میان می‌گذارد. او نیز به وزارت کشور عربستان می‌نویسد تا به موضع رسیدگی کنند. وزیر کشور دستور می‌دهد که تمام کتابها را بررسی کرده، اگر مشکلی ندارد آن را به صاحبش برگردانند. در آن زمان «دمرداش عقالی» در حجاز به سر می‌برد، از او خواستند که این کتاب‌ها را بررسی کند و در نهایت رای و نظر قانونی خود را بدهد.

او با مطالعه این کتاب‌ها به حقانیّت تشیع پی می‌برد و از همان موقع قدم در راه اهل بیت (علیهم‌السّلام) می‌گذارد...»
[۳۸] آل قطیط، هشام، المتحّولون، ج۳، ص۸۶ - ۸۷، به نقل از صالح الوردانی.


۴.۲.۸ - دکتر محمد حسن شحّاته

او نیز که استاد سابق دانشگاه ازهر است پس از مطالعات فراوان در رابطه با شیعه امامیه پی به حقانیت این فرقه برده و در سفری که به ایران داشت در سخنرانی خود برای مردم اهواز می‌گوید:
«عشق به امام حسین (علیه‌السّلام) سبب شد که از تمامی موقعیت‌هایی که داشتم دست بردارم. » و در قسمتی دیگر ازسخنانش می‌گوید: «اگر از من سؤال کنند: امام حسین (علیه‌السّلام) را در شرق یا غرب می‌توان یافت؟ من جواب می‌دهم که امام را می‌توان در درون قلب من دید و خداوند توفیق تشرف به ساحت امام حسین (علیه‌السّلام) را به من داده است. »
وی در ادامه می‌گوید: «۵۰ سال است که شیفته امام علی (علیه‌السّلام) شده‌ام و سالهاست که‌هاله‌ای از طواف پیرامون ولایت امام علی (علیه‌السّلام) در خود می‌بینم. »
[۳۹] به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی، شماره ۶۷۷۱، قسمتی ازسخنرانی ایشان در اهواز.


۴.۲.۹ - محمد عبد العال

او کسی است که بعد از مدت‌ها تحقیق در مذهب تشیع، پی به حقانیّت آن برده، و به اهل بیت (علیهم‌السّلام) اقتدا نموده است. در مصاحبه‌ای می‌گوید: «... از مهم‌ترین کتاب‌هایی که قرائت کردم کتاب المراجعات بود، که چیزی بر ایمان من نیفزود و تنها بر معلوماتم اضافه شد. تنها حادثه‌ای که مطلب را نهایی کرده و مرا راه ولایت اهل بیت (علیهم‌السّلام) رهنمود ساخت. این بود که: روزی در پیاده رو، رو به روی مغازه یکی از اقوامم نشسته بودم، مغازه‌ای کوچک بود. شنیدیم که آن شخص به یک نفر از نوه‌های خود امر می‌کند که به جای او در مغازه بنشیند، تا نماز عصر را به جای آورد. من به فکر فرو رفتم، که چگونه یک نفر مغازه خود را رها نمی‌کند تا به نماز بایستد، مگر آن کسی را به جای خود قرار دهد که بتواند حافظ اموالش باشد، حال چگونه ممکن است که پیامبر اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) یک امتی را بدون امام و جانشین رها کند!! به خدا سوگند که هرگز چنین نخواهد بود... .
هنگامی که از او سؤال شد که آیا الآن که در شهر غربت لبنان به سر می‌بری احساس وحشت و تنهایی نمی‌کنی؟ او در جواب می‌گوید: «به رغم این که عوارض و لوازم تنهایی زیاد و شکننده است، ولی در من هیچ اثری نگذاشته و هرگز آنها را احساس نمی‌کنم؛ زیرا در قلبم کلام امیرالمؤمنین را حفظ کرده‌ام که فرمود: «ای مردم هیچ گاه از راه حق به جهت کمی اهلش وحشت نکنید.»
[۴۰] آل قطیط، هشام، المتحّولون، ج۳، ص۱۱۳.

او نیز می‌گوید: «مردم به خودی خود به دین اهل بیت (علیهم‌السّلام) روی خواهند آورد، زیرا دین فطرت است، ولی چه کنیم که این دین در زیر چکمه‌های حکومت‌ها قرار گرفته است.»
و نیز در پاسخ این سؤال که آیا ولایت احتیاج به بیّنه و دلیل دارد می‌گوید: «ما معتقدیم که هر چیزی احتیاج به دلیل دارد مگر ولایت اهل بیت (علیهم‌السّلام)، که دلیل محتاج به آن است...»
[۴۱] آل قطیط، هشام، المتحّولون، ج۳، ص۱۱۷.

و نیز می‌گوید: «هر کسی که دور کعبه طواف می‌کند - دانسته یا ندانسته، جبری باشد یا اختیاری یا امر بین الامری - در حقیقت به دور ولایت طواف می‌کند، زیرا کعبه مظهر است و مولود آن، جوهر، و هر کسی که برگرد مظهر طواف می‌کند در حقیقت به دور جوهر طواف می‌کند.»
[۴۲] آل قطیط، هشام، المتحّولون، ج۳، ص۱۱۷.


۴.۲.۱۰ - محمد شحّاده

او کسی است که هنگام گذراندن محکومیّت خود در زندان‌های اسرائیل با بحث‌های فراوانی که با شیعیان لبنانی در بند زندان‌های اسرائیل داشت پی به حقانیت شیعه برد و با انتخاب تشیع و مذهب اهل بیت (علیهم‌السّلام) از دعوت کنندگان صریح و علنی مردم فلسطین به اهل بیت (علیهم‌السّلام) است. اینک قسمت‌هایی از مصاحبه‌ای را که با او انجام گرفته نقل می‌نماییم: «بازگشت فلسطین به محمد و علی است. » «من آزاد مردان عالم را به اقتدا و پیروی از امام و پیشوای آزاد مردان حسین (علیه‌السّلام) دعوت می‌کنم.»
و نیز می‌فرماید: «من هم دردی فراوانی با مظلومیت اهل بیت پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) دارم و احساسم این است که علی بن ابی طالب (علیه‌السّلام) حقاً مظلوم بود و این احساس به مظلومیت آن حضرت (علیه‌السّلام) در من عمیق تر و ریشه دار تر شده، هر گاه که ظلم اشغالگری در فلسطین بیشتر شود.
جهل من به تشیع عامل این بود که در گذشته در تسنّن باقی بمانم. و امیدوارم که من آخرین کسی نباشم که می‌گویم: «ثم اهتدیت»؛ آنگاه هدایت شدم. «رجوع من به تشیع هیچ ربطی به مسئله سیاسی ندارد که ما را احاطه کرده است. من همانند بقیه مسلمانان افتخار‌ها و پیروزی‌هایی را که مقاومت در جنوب لبنان پدید آورد در خود احساس می‌کنم، که در درجه اول آن را «حزب الله» پدید آورد. ولی این بدان معنا نیست که عامل اساسی در ورود من در تشیع مسائل سیاسی بوده است، بلکه در برگرفتن عقیده اهل بیت (علیهم‌السّلام) از حانب من، در نتیجه پذیرش باطنی من بوده و تحت تاثیر هیچ چیز دیگری نبوده است. راه اهل بیت (علیهم‌السّلام) راه حق است که من به آن تمسک کرده‌ام». «تشیع من عقیدتی است نه سیاسی». «زود است که در نشر مذهب امامی در فلسطین بکوشم و از خداوند می‌خواهم که مرا در این امر کمک نماید».
«امام قائم آل بیت نبوت (علیه‌السّلام) برای ما برکت‌ها و فیض‌های دارد که موجب تحرک مردم فلسطین است. و در ما جنب و جوشی دائمی ایجاد کرده، که نصرت و پیروزی را در مقابل خود مشاهده می‌کنیم و فرج او را نزدیک می‌بینیم ان شاء الله و من با او از راه باطن ارتباط دارم و با او نجوا می‌کنم و از او می‌خواهم که ما را در این موقعیت حساس مورد توجه خود قرار دهد».
«آزاد مردان عالم خصوصاً مسلمانان با اختلاف مذاهب را نصیحت می‌کنم که قیام حسین (علیه‌السّلام) و نهضت او بر ضد ظلم را سرمشق خود قرار داده و هزگز سکوت بر ظلمی را که آمریکا، شیطان بزرگ و اسرائیل آن غده سرطانی که در کشورهای اسلامی رشد کرده، رو‌اندازد».
من در کنفرانس‌ها و جلساتی که در فلسطین تشکیل می‌شود و مرا برای سخنرانی دعوت می‌کنند، در حضور هزاران نفر، تمام کلمات و سخنان خود را بر محور مواقف و سیره اهل بیت پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) قرار می‌دهم که این سخنان سهم به‌سزایی در تغییر وضع موجود در جامعه فلسطین رابطه با اهل بیت (علیهم‌السّلام) داشته، و این روش را ادامه می‌دهم تا این که مردم قدر آنان را بدانند و با اقتدا به آنان به اذن مشیت خداوند به پیروزی برسند... ».
زود است که با مشیّت خداوند با گروهی از برادران مؤمنم مذهب اهل بیت (علیهم‌السّلام) را در فلسطین منتشر خواهیم کرد تا این که زمینه ساز ظهور مهدی آل محمد عجل الله تعالی و فرجه الشریف گردد.»
هنگامی که رئیس علمای ازهر مصر به طور صریح به جهت نشر تشیع و دفاع از آن، او را مورد هجوم قرار داد، در جواب فرمود: «من تنها (این را) می‌گویم: بار خدایا قوم مرا هدایت کن، که آنان نمی‌دانند...» سپس می‌گوید: «من مردود کلامی را که به زبان جاری کرد: که جهل و نادانی من نسبت به مذهب شیعه باعث شد که وارد تشیع شوم و تنها بر این نکته تاکید می‌کنم که در حقیقت این جهل به تشیع بود که مرا در مذهب تسنّن تا به حال باقی گذارد، تا الآن که به حقانیّت آن اعتراف می‌کنم. »
[۴۳] آل قطیط، هشام، المتحولون، ج۱، ص۷۰۹


۴.۲.۱۱ - اسعد وحید قاسم

او نیز بعد از مطالعات بسیار در رابطه با شیعه، تشیع را انتخاب نمود و از راه‌های مختلف در صدد اثبات حقانیت و نشر تشیع بر آمد و در این راه سعی و کوشش فراوان نمود. در مصاحبه‌ای که با او انجام گرفته می‌گوید: «به عقیده من تشیع همان اسلام است و اسلام نیز همان تشیع.»
[۴۴] آل قطیط، هشام، المتحولون، ج۱، ص۴۶۲.
او نیز تالیفاتی در دفاع از مذهب تشیع دارد که از آن جمله می‌توان به ازمة الخلافه و الامامة و آثارها المعاصرة اشاره کرد.
لازم به ذکر است که حقانیت تشیع باعث گرایش تعداد فراوان از پیروان اهل سنّت و سایر ادیان به این مذهب گردیده و انسانهای پاک نهاد و حقیقت‌گرا؛ پس از درک حقانیّت شیعه، پیرو این مکتب پویا و مقدس می‌شوند.
آن‌چه در این مختصر آورده شد، تنها به عنوان نمونه مطرح گردید.


مسئله امامت دو جنبه دارد: یکی جنبه تاریخی و دیگری دینی. بر فرض که از جنبه تاریخی عصر آن گذشته باشد، از جنبه دینی، اثر آن تا کنون باقی است و تا روز قیامت نیز باقی خواهد ماند. اگر از امامت و ولایت بحث می‌کنیم، یک جهت مهمّش این است که مرجع دینی ما کیست و دین را از چه کسانی باید اخذ کرد؟ سنت واقعی پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) نزد چه کسانی است؟ آیا دین و معارف اسلام را از امثال ابوالحسن اشعری و ابن تیمیه و فقه و فروع دین را از ائمه مذاهب چهار گانه بگیریم، همان گونه که اهل سنت و وهابیون می‌گویند، یا از راه افرادی معصوم که جز اهل بیت پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) کسان دیگر نیستند، پیروی کنیم؟
همان گونه که آیات و روایات بر این امر تاکید فراوان نموده است و شیعه امامی بر آن اصرار دارد؛ بر هر مسلمان واجب است که بعد از گذشت زمان و فاصله زیاد از صاحب رسالت، پیامبر اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) و اختلاف مذاهب و آرا، راهی را برای رسیدن به سنت نبوی و معارف دینی بپیماید که مورد اطمینان اوست.
و لذا نصب امام علی (علیه‌السّلام) به مقام ولایت و خلافت غیر از آن که خلا زعامت و حاکمیت اسلامی را در امور سیاسی، بعد از پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) جبران می‌کند، او را مرجعی برای رفع مشکلات دینی و مسائل شرعی مردم نیز قرار می‌دهد. مشکلاتی که طبیعتاً بعد از پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) پدید آمده بلکه شدید تر می‌شود و به همین جهت است که امام علی (علیه‌السّلام) بر این امر مهم تاکید کرده در توصیف عترت پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) خطاب به مردم می‌فرماید:
۱. «فَاینَ تَذهَبُونَ؟ وَ انَّی تُؤفَکُونَ وَ الاعلاَمُ قَائِمَةٌ وَ الآیَاتُ وَاضِحَةٌ وَ المَنَارُ مَنصُوبَةٌ فَاینَ یُتَاهُ بِکُم وَ کَیفَ تَعمَهُونَ وَ بَینَهُم عِترَةُ نَبِیِّکُم؟ وَ هُم ازِمَّةُ الحَقِّ وَ اعلاَمُ الدِّینِ وَ السِنَةُ الصِّدقِ»؛
«مردم کجا می‌روید؟ چرا از حق منحرف می‌شوید؟ پرچم‌های حق برپاست، و نشانه‌های آن آشکار است، با این‌که چراغهای هدایت روشنگر راه‌اند، چون گمراهان به کجا می‌روید؟ چرا سرگردان هستید؟ در حالی که عترت پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) شما در میان شماست. آنان زمام داران حق‌اند، پیشوایان دین، و زبان‌های راستی و راست گویانند، پس در بهترین منازل قرآن جایشان دهید همچون تشنگانی که به سوی آب شتابانند، به سویشان هجوم ببرید.»
۲. «اُنظُرُوا اهلَ بَیتِ نَبِیِّکُم فَالْزَمُوا سَمتَهُم وَ اتَّبِعُوا اثَرَهُم فَلَن یُخرِجُوکُم مِن هُدًی وَ لَن یُعِیدُوکُم فِی رُدًی فَاِن لَبَدُوا فَالبُدُوا وَ اِن نَهَضُوا فَانْهَضُوا وَ لا تَسبِقُوهُم فَتَضِلُّوا وَ لا تَتَاخَّرُوا عَنهُم فَتَهلِکُوا.»؛ «مردم! به اهل بیت پیامبرتان بنگرید از آن‌سو که گام بر می‌دارند و گام را به جای گام آنان گذارید، آنان شما را از راه هدایت بیرون نمی‌برند و به پستی و هلاکت باز نمی‌گردانند. اگر سکوت کردند سکوت کنید و اگر قیام کردند، بپاخیزید. از آنان پیشی نگیرید که گمراه می‌شوید و از آنان عقب نمانید که نابود گردید. »
۳. «نَحنُ الشِّعَارُ وَ الاصحَابُ وَ الخَزَنَةُ وَ‌الابوابُ وَ‌ لا تُؤتَی البُیُوتُ اِلّا مِن ابوَابِهَا فَمَن اتَاهَا مِن غَیرِ ابوابِهَا سُمِّیَ سَارِقاً. » «مردم! ما اهل بیت پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) چونان پیراهن تن او و یاران راستین او خزانه داران علوم و عارف وحی و درهای ورود به آن معارف، می‌باشیم، که جز از در، هیچ کسی به خانه‌ها وارد نخواهد شد.»
۴. «اینَ الَّذینَ زَعَمُوا انَّهُمُ الرَّاسِخُونَ فِی العِلمِ دُونَنَا کَذِباً وَ بَغیاً عَلَینَا ان رَفَعَنَا اللهُ وَ وَضَعَهُم وَ اعطَانَآ وَ حَرَمَهُم وَ ادخَلَنَا وَ اخرَجَهُم بِنَا یُستَعطَی الهُدَی وَ یُستَجلَی العَمَی»؛ «کجایند کسانی که پنداشتند دانایان علم قرآن آنان می‌باشند نه ما؟ که این ادعا را بر اساس دروغ و ستمکاری بر ضد ما روا داشتند. خدا ما اهل بیت پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) را بالا آورد و آنان را پست و خوار کرد، به ما عطا فرمود و آنها را محروم ساخت، ما را در حریم نعمت‌های خویش داخل و آنان را خارج کرد، که راه هدایت را با راهنمایی ما می‌پویند و روشنی دل‌های کور از ما می‌جویند.»
۵. «اِنَّمَا مَثَلِی بَینَکُم کَمَثَلِ السِّراجِ فِی الظُّلمَةِ یَستَضِیءُ بِهِ مَن وَلَجَهَا. » ؛ «همانا من در بین شما چونان چراغ درخشنده در تاریکی هستم که هر کس به آن روی می‌آورد از نورش بهرمند می‌گردد. »
۶. «هُم عَیشُ العِلمِ وَ مَوتُ الجَهلِ یُخبِرُکُم حِلمُهُم عَن عِلمِهِم وَ ظَاهِرُهُم عَن بَاطِنِهِم وَ صَمتُهُم عَن حِکَمِ مَنطِقِهِم لا یُخَالِفُونَ الحَقَّ وَ لا یَختَلِفُونَ فِیهِ»... «آن‌ها اهل بیت پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) رمز حیات دانش و راز مرگ نادانی هستند، حکمشان شما را از دانش آنان، ظاهرشان از باطنشان و سکوتشان از منطق آنان اطلاع می‌دهد، نه با دین خدا مخالفتی دارند و نه در آن اختلاف می‌کنند.»


یکی از امتیازات ادیان این است که اگر هدفی عالی را برای انسان مشخص کرده و راه رسیدن به آن را ترسیم می‌کنند، الگو و نمونه‌ای را نیز برای آن مشخص می‌نمایند تا با در نظر گرفتن سیره عملی او، و اقتدا و پیروی از او، انسانها بهتر بتوانند به سر منزل مقصود برسند، زیرا طبق نظر روانشناسان و روان کاوان، با الگوی کامل، بهتر می‌توان انسان‌ها را به حقّ و حقیقت وهدف راهنمایی کرد.
خداوندمتعال پیامبر اسلام را الگوی خوبی برای مسلمین معرفی کرده می‌فرماید: «لَقَد کانَ لَکُم فِی رَسُولِ اللهِ اسوَةٌ حَسَنَةٌ»؛
«قطعاً برای شما در (اقتدا به) رسول خدا سرمشقی نیکوست.»
باید دانست که موقعیت‌ها و مواقفی بعد از پیامبر اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) پدید آمد که هرگز در عصر پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) پدید نیامده بود، تا آن حضرت (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) را در آن مواقف الگو قرار دهیم، از آن جمله اتفاقی بود که در عصر امام حسین (علیه‌السّلام) پدیدی آمد، که حاکمی به اسم اسلام ولی بر ضد اسلام به اسم یزید حاکم بر کشورهای اسلام شود، در آن وقت تنها کسی که بهترین الگو را تا روز قیامت به جامعه انسانی عرضه کرد امام حسین (علیه‌السّلام) بود. این الگو برای جامعه شیعه و پیروان اهل بیت (علیهم‌السّلام) از آن جمله امام حسین (علیه‌السّلام) است، که اهل سنت چنین الگویی ندارند.
بحث از امامت و خلافت بعد از پیامبر اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) اگر چه از جهتی تاریخی است، ولی همین تاریخ صد اسلام است که انسان ساز است. بحث امامت بعد از پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) در حقیقت بحث از این موضوع است که امام باید قابلیت امامت داشته باشد و از جانب خداوند منصوب گردد. بحث از این که امام بعد از پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) چه کسی بوده، در حقیقت بحث از این است که چه کسی باید تا روز قیامت برای جامعه اسلامی، بلکه جامعه بشریت الگو باشد؛ آیا مثل علی (علیه‌السّلام) الگو باشد که جامع همه صفات کمال است، در شجاعت، عدالت، سخاوعت، عبادت، زهد، تقوا، فروتنی، و دیگر صفات که نظیر نداشت، یا آن که ابوبکر الگو باشد که به قول عبد الکریم خطیب، نویسنده مصری؛ هیچ موقفی در هیچ جنگی نداشته است؟ یا مثل عمر بن خطاب که فرّار غیرکرار در جنگ‌ها بوده است. امت اسلامی احتیاج به الگوهایی جامع در بین بزرگان صدر اسلام دارد، که بتوانند محرّک آنان تا روز قیامت باشند. و مردم با خواندن مواقف و فضائل و کمالاتشان در راه آنان قرار گرفته، به حق و حقیقت نزدیک شوند.
مگر نه این است که ماهاتماگاندی به عنوان الگو و نمونه ضد استعمار در شبه قاره هند مطرح است؟ مگر نه این است که دهقان فداکار به عنوان الگوی فداکاری و از خود گذشتگی در کتاب‌های کودکان مطرح می‌شود، تا از ابتدا کودکان با ترسیم موقعیت او در روح و روان و ذهنشان فداکار بار آیند. چرا امت اسلامی در خواب است در حالی که دشمنان اسلام و مسلمانان بر بلاد آنان غلبه و سیطره پیدا کرده و دین و منابع مادی آنان را به غارت می‌برد؟ مگر خداوند متعال در قرآن کریم نمی‌فرماید: «وَلَن یَجعَلَ اللهُ لِلکافِرِینَ عَلی المُؤمِنِینَ سَبِیلاً»؛ «و خداوند هرگز بر مؤمنان، برای کافران راه (تسلطی) قرار نداده است.»
مگر اسلام نفرموده است: «الاسلام یَعلو و لا یُعلی علیه»؛
[۵۴] هندی، متقی، کنز العمال، ج۱، ص۱۶۶، ح ۲۴۶.
«اسلام بر هر دینی برتری دارد و هیچ دینی بر او علو و برتری ندارد. »
چرا مسلمانان باید در خدمت به استعمار، حتّی بر ضدّ بلاد دیگر اسلامی سبقت گرفته و مسابقه دهند؟ چرا باید یک کشور اسلامی به خاطر خوش خدمتی به استعمار؛ به خاطر اشغال یکی از بلاد اسلامی به اشغاگر مدال افتخار عطا کند؟ چرا در خوابیم؟ چرا غافلیم؟ چرا ملت افغانستان با ده‌ها سال انقلاب و شهادت صدها هزار بلکه میلیون‌ها شهید، به پیروزی نرسید؟ چرا ملت تاجیکستان با تقدیم دویست هزار شهید و دو میلیون آواره به پیروزی نرسید؟ ولی ملت ایران با تقدیم کمترین شهید در حدود شصت هزار ظرف یک سال، حکومت طاغوت ۲۵۰۰ ساله را بر‌انداخت، این به جهت داشتن الگوهایی همانند علی (علیه‌السّلام) و حسین (علیه‌السّلام) بود. کدام کشوری می‌توانست هشت سال جنگ را که از سوی استکبار و استعمار تحمیل شده بود، از همان اوایل پیروزی انقلابش تحمل کند و در نهایت، سرفراز از جنگ بیرون آید؟ آیا غیر از داشتن الگوهایی همچون حسین (علیه‌السّلام) و اهل بیت پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) بود؟ آیا به غیر از داشتن الگویی هم چون اباالفضل العباس (علیه‌السّلام) بود؟ این ادعا از من نیست که یک نفر شیعی هستم، بلکه این ادعای افراد و شخصیت‌های بزرگ سیاسی و انقلابی برخی از کشورهای اسلامی است، که از بی‌تحرّکی امّتشان رنج می‌برند. در قضیه فلسطین متاسفانه شاهد بوده و هستیم که برخی از کشورهای اسلامی از خود هیچ گونه تحرکی نشان ندادند، حتی درسطح یک راهپیمایی، که در حقیقت به نفع خودشان بود، زیرا اسرائیل چشم طمع به تمام کشورهای اسلامی دوخته است، ولی گویا که هیچ اتفاقی برای ملّت فلسطین که هم نوع و هم دین آنان است نیفتاده است و آنان همانند پرنده‌ای که سر بزیر برف کرده و شکارچی را نمی‌بیند و می‌گوید دشمن وجود ندارد، مشغول عیش و نوش خود هستند، اما زهی غفلت که یک مرتبه دشمن بر بالای سر آنان آمده و همه را شکار کرده و نابود کنند ولی ملت مسلمان شیعه دوازده امامی با پیروزی بر استکبار، به فکر تمام ملت‌های اسلامی است، و از فلسطین و افغانستان و چین و عراق گرفته تا بوسنی و سایر ملت‌های مسلمان در صدد یاری رساند به آنان از هر طریق ممکن بر آمده است اگر چه دراین راه بهای سنگینی را پرداخته است.
اینها نیست مگر آن که شیعه امامی الگوهایی دارد که برای او درس‌هایی تا پایان تاریخ به یادگار گذاشته است. شیعه الگویی مثل علی (علیه‌السّلام) دارد که معتقد است اگر به خاطر ربودن خلخال از پای زن یهودی، انسان بمیرد جا دارد. شیعه الگویی دارد مثل حسین بن علی (علیه‌السّلام) که می‌گوید: «نه ظلم کن به کسی نه به زیر ظلم برو» کسی که می‌گوید: «هیهات منّا الذلة». کسی که می‌گوید: مرگ سرخ به از زندگی ننگین است». کسی که معتقد است به خاطر امربه معروف و نهی از منکر گاهی جان باید داد.
بحث از امام در این زمان در حقیقت بحث از این الگوهاست. بحث از امامت در حقیقت بحث از الگو در تمام زمینه‌هاست: در زمینه عبادت، نظام خانواده، وظائف فردی و اجتماعی، و... این الگو‌ها هستند که آینده انسان را ترسیم کرده ورق می‌زنند. فرزند خردسالی که از کودکی پرچم «هیهات منّا الذلة» را بر پیشانی می‌بندد و در مجالس امام حسین (علیه‌السّلام) شرکت کرده و او را الگوی خود می‌بیند، هرگز در سنین بالاتر زیر بار ذلت نمی‌رود، همان گونه مولایش حسین (علیه‌السّلام) چنین بود، نزدیکی به او همان، و نزدیک شدن به خدا همان، پس چه بهتر که در الگو، بهترین‌ها انتخاب شوند، آنانی که در طول عمر خود هرگز گناهی انجام نداده و هرگز خطا و اشتباهی از آنان سر زنده است. امام حقیقتی است که برای انسان حقّ را از باطل، نیک از بد، مضر از مفید را تمییز می‌دهد. و با ارتباط به خط امامت است که راه انسان از هر یک از دو طرف جدا می‌شود. اگر من پیرو حسین بن علی باشم هرگز دست بیعت به حاکم فاسق و فاجر نمی‌دهم، ولی اگر پیرو فردی مانند عبدالله بن عمر باشم، حاضرم حتی با دست حجاج بن یوسف ثقفی آن خون خوار معروف تاریخ هم بیعت کنم، همان گونه که احمد بن حنبل با الگو قرار دادن عبدالله بن عمر، با متوکّل بیعت کرد. امامت است که معیار‌ها و شعار‌ها را مشخص می‌کند. پس بحث از «امامت» و «غدیر» بحثی تاریخی و بی ثمر عقیم نیست، بحث روز است، بحثی است زنده که حیات جامعه اسلامی بلکه بشری به آن وابسته است. امامت امری است که با حقیقت و شالوده و روح انسانی ارتباط دارد. امامت مسیر و آینده انسان را روشن می‌کند، امامت مربوط به دنیا و آخرت انسان است، امامت حقیقتی است که در جای جای زندگی انسان تاثیر گذار است.


آیا هر یک از ما مذهب خود را با دلیل و برهان و تحقیق انتخاب کرده‌ایم، یا این که موروثی به دست ما رسیده است؟ چون پدر و مادرمان بر این مذهب و عقیده‌اند ما نیز چنین هستیم؟ آیا امامت از اصول اعتقادی نیست که هر یک باید بر آن دلیل اقامه کنیم؟
چه عاملی باعث شده که من این اعتقاد و مذهب را پذیرفته‌ام؟ آیا عامل قرآنی است یا حدیثی یا عقل سلیم قطعی یا تعصّبات قومی و قبیله‌ای و خانواده‌ای که به هیچ اصلی تکیه ندارد؟ به چه دلیل مذاهب دیگر از مذهب من برتر نباشد؟ آیا در آینده بر این اعتقاداتی که دارم مسئول نیستم؟ این‌ها سؤال‌هایی است که ممکن است در ذهن هر کسی خطور کند و طبیعتاَ باید پاسخگوی آن بود پاسخ آن جز با بحث از امامت نخواهد بود، زیرا محور همه مذاهب بر مسئله امامت است.

۷.۱ - تقلید مذموم

تقلید هر چند در برخی از موارد صحیح و ممدوح است؛ مثل تقلید جاهل از عالم در مسائل فقهی، لکن در برخی از موارد دیگر صحیح نیست و مورد سرزنش عقل و شرع است، مثل تقلید جاهل از جاهل، یا تقلید عالم از عالم بر خلاف آنچه که خود به آن نتیجه رسیده است. لذا قرآن کریم می‌فرماید: «وَ اذا قِیلَ لَهُم تَعالَوا اِلی ما انزَلَ اللهُ وَ اِلی الرَّسُولِ قالُوا حَسبُنا ما وَجَدنا عَلَیهِ آباءَنا اوَ لَوْ کانَ آباؤُهُم لا یَعلَمُونَ شَیئاً وَ لا یَهتَدُونَ»؛ «و چون به آنان گفته شود: «به سوی آنچه خدا نازل کرده و به سوی پیامبر (ش) بیایید»، می‌گویند: «آنچه پدران خود را بر آن یافته‌ایم ما را بس است. » آیا هر چند پدرانشان چیزی نمی‌دانستند و هدایت نیافته بودند؟
و نیز می‌فرماید: «وَ کَذلِکَ ما ارسَلنا مِن قَبلِکَ فِی قَریَةٍ مِن نَذِیرٍ اِلّا قالّ مُترَفُوها اِنّا وَجَدنا آباءَنا عَلی آمةٍ و انّا عَلی آثارِهِم مُقتَدُونَ»؛ «و بدین گونه در هیچ شهری پیش از تو هشدار دهنده‌ای نفرستادیم مگر آن که خوش گذرانان آن گفتند: «ما پدران خود را بر آیینی (و راهی) یافته‌ایم و ما از پی ایشان راه سپاریم.»
و نیز می‌فرماید: «یَومَ تُقَلَّبَ وُجُوهُهُم فِی النّارِ یَقُولُونَ یا لَیتَنا اطَعنا اللهَ وَ اطَعنَا الرَّسُولا• وَ قالُوا رَبَّنا اِنّا اطَعنا سادَتَنا وَ کُبَراءَنا فَاضَلُّونَا السَّبِیلا رَبَّنا آتِهِم ضِعفَینِ مِنَ العَذابِ العَنهُم لَعناً کَبِیراً»؛ «روزی که چهره‌هایشان را در آتش زیر و رو می‌کنند، می‌گویند: «ای کاش ما فرمان خدا را فرمان می‌بردیم و پیامبر را اطاعت می‌کردیم.»؛ و می‌گویند: «پروردگارا، ما رؤسا و بزرگان خویش را اطاعت کردیم و ما را از راه به در کردند. » ؛ پروردگارا، آنان را دو چندان عذاب ده ولعنتشان کن لعنتی بزرگ. »
پیامبر اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «امتی نباشید که بگویید اگر مردم کار خوب کردند ما نیز خواهیم کرد و اگر مردم ظلم کردند ما نیز ظلم می‌کنیم. ولی خو را آماده کنید که اگر مردم کار خوب کردند شما نیز چنین کنید و اگر بد کردند شما بد نکنید. »
[۵۸] المنذری، عبد العظیم، الترغیب و الترهیب، ج۳، ص۳۴۱



پیامبر اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «امت موسی بر هفتاد و یک فرقه متفرق شدند و [[|امت عیسی]] بر هفتاد و دو فرقه و زود است که امت من بر هفتاد و سه فرقه متفرق گردند، یک فرقه آنان اهل نجات و سایر فرقه‌ها در آتش دوزخ‌اند. »
[۵۹] ابن ماجه، محمد، سنن، باب الفتن، حدیث ۳۹۹۱.
[۶۰] ترمذی، محمد، سنن، حدیث ۲۶۴۰.
می‌دانیم که عمده اختلافات در مسئله امامت است و همین مسئله بود که سر منشأ بسیاری از فرقه‌ها در جامعه اسلامی شده است. لذا برای آن که به فرقه ناجیه برسیم باید از امامت و رهبری در جامعه اسلامی بحث کنیم.


شیعه و سنی روایات فراوانی از پیامبر اکرم (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) به این مضمون نقل کرده‌اند که هر کس وظیفه دارد تا امام زمان خود را بشناسد. پیامبر (صلّی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: «هر کس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد به مرگ جاهلیت از دنیا رفته است.» و نیز فرمود: «هر کس بدون امام بمیرد به مردن جاهلیت از دنیا رفته است. »
[۶۳] ابن حمبل، احمد، مسند احمد، ج۴، ص۹۶.
[۶۴] نیشابوری، حاکم، مستدرک، ج۱، ص۱۱۷؛ هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد، ج۵، ص۲۱۸.    

از طرف دیگر می‌دانیم که قیامت روزی است که هر کس و گروهی با امام خود خوانده می‌شود و با او به جایگاه ابدی خود رهسپار می‌شود، خداوند متعال می‌فرماید:
«یَومَ نَدعُوا کُلَّ اناسٍ بِاِمامِهِم»؛ «(یاد کن) روز را که هر گروهی را با پیشوایان فرا می‌خوانیم. » پس باید با بحث از امامت، امام خود را بشناسیم، تا مردنمان مانند مردن جاهلیت نباشد و نیز امام خود را در روز قیامت مشخص کنیم.


۱. اسکندری، بازخوانی‌اندیشه تقریب، ص۳۲
۲. آل عمران/سوره۳، آیه۱۰۳.    
۳. آل عمران/سوره۳، آیه۱۰۵.    
۴. حجرات/سوره۴۹، آیه۱۰.    
۵. انعام/سوره۶، آیه۱۵۹.    
۶. آل عمران/سوره۳، آیه۱۰۳.    
۷. انفال/سوره۸، آیه۴۶.    
۸. انبیاء/سوره۲۱، آیه۹۲.    
۹. هود/سوره۱۱، آیه۱۷.    
۱۰. اعلی/سوره۸۷، آیه۱۹.    
۱۱. بقره/سوره۲، آیه۱۲۴.    
۱۲. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۴۴، ص۳۲۹.    
۱۳. هیتمی، ابن حجر، الصواعق المحرقة، ص۹۰
۱۴. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۴، ص۲۱
۱۵. ابن ابی شیبه، ابوبکر، المصنّف
۱۶. حسکانی، حاکم، شواهد التنزیل، ج۱، ص۱۶۸.    
۱۷. نیشابوری، حاکم، المستدرک علی الصحیحین ج۳، ص۱۶۲.    
۱۸. نیشابوری، حاکم، المستدرک علی الصحیحین ج۲، ص۳۷۳.    
۱۹. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ج۱، ص۲۴
۲۰. رافعی، اسلامنا، ص۵۹.
۲۱. مجله رسالة الاسلام، تاریخ ۱۳ ربیع الاول ۱۳۷۸ هجری، قاهره
۲۲. رضوی، مرتضی، فی سبیل الوحده الاسلامیه، ص۶۴.
۲۳. رضوی، مرتضی، فی سبیل الوحده الاسلامیه، ص۶۴.
۲۴. غزالی، محمد، دفاع عن العقیده و الشریعة، ص۲۵۷.
۲۵. غزالی، محمد، فی سبیل الوحدة الاسلامیة، ص۶۶.
۲۶. بک، محمد خضری، تاریخ التشریع الاسلامی.
۲۷. ابوزهره، محمد، تاریخ المذاهب الاسلامیه، ص۳۹.
۲۸. مجله رساله الثقلین، شماره ۲، سال اول ۱۴۱۳ هجری، ص۲۵۲
۲۹. رضوی، مرتضی، فی سبیل الوحدة الاسلامیة
۳۰. حامد، حفنی داود، نظرات فی الکتب الخالدة، ص۳۳
۳۱. عسکری، عبدالله ابن سبا، ج۱، ص۱۳
۳۲. امینی، عبدالحسین، الغدیر، ج۴، ص۴ و ۵.    
۳۳. رضوی، مرتضی، مع رجال الفکر فی القاهره، ص۴۰
۳۴. الوردانی، صالح، الخدعة، العقل المسلم بین اغلال السلف و اوهام الخلف.
۳۵. آل قطیط، هشام، المتحّولون، ج۱، ص۱۲۳.
۳۶. آل قطیط، هشام، المتحّولون، ج۳، ص۱۲۶.
۳۷. آل قطیط، هشام، المتحّولون، ج۳، ص۱۲۷.
۳۸. آل قطیط، هشام، المتحّولون، ج۳، ص۸۶ - ۸۷، به نقل از صالح الوردانی.
۳۹. به نقل از روزنامه جمهوری اسلامی، شماره ۶۷۷۱، قسمتی ازسخنرانی ایشان در اهواز.
۴۰. آل قطیط، هشام، المتحّولون، ج۳، ص۱۱۳.
۴۱. آل قطیط، هشام، المتحّولون، ج۳، ص۱۱۷.
۴۲. آل قطیط، هشام، المتحّولون، ج۳، ص۱۱۷.
۴۳. آل قطیط، هشام، المتحولون، ج۱، ص۷۰۹
۴۴. آل قطیط، هشام، المتحولون، ج۱، ص۴۶۲.
۴۵. امام علی علیه السلام، نهج البلاغه، شارح محمد عبده، ج۱، ص۱۵۲.    
۴۶. امام علی علیه السلام، نهج البلاغه، شارح محمد عبده، ج۱، ص۱۸۹.    
۴۷. امام علی علیه السلام، نهج البلاغه، شارح محمد عبده، ج۲، ص۵۸.    
۴۸. امام علی علیه السلام، نهج البلاغه، شارح محمد عبده، ج۲، ص۳۶.    
۴۹. امام علی علیه السلام، نهج البلاغه، شارح محمد عبده، ج۲، ص۱۵۱.    
۵۰. امام علی علیه السلام، نهج البلاغه،شارح محمد عبده، ج ۲، ۲۵۹.    
۵۱. احزاب/سوره۳۳، آیه۲۱.    
۵۲. نساء/سوره۴، آیه۱۴۱.    
۵۳. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۳۹، ص۴۷.    
۵۴. هندی، متقی، کنز العمال، ج۱، ص۱۶۶، ح ۲۴۶.
۵۵. مائده/سوره۵، آیه۱۰۴.    
۵۶. زخرف/سوره۴۳، آیه۲۳.    
۵۷. احزاب/سوره۳۳، آیه۶۶ - ۶۸.    
۵۸. المنذری، عبد العظیم، الترغیب و الترهیب، ج۳، ص۳۴۱
۵۹. ابن ماجه، محمد، سنن، باب الفتن، حدیث ۳۹۹۱.
۶۰. ترمذی، محمد، سنن، حدیث ۲۶۴۰.
۶۱. قندوزی بلخی، سلیمان بن ابراهیم، ینابیع الموده، ج ۳، ص۳۷۲.    
۶۲. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۲، ص۲۰.    
۶۳. ابن حمبل، احمد، مسند احمد، ج۴، ص۹۶.
۶۴. نیشابوری، حاکم، مستدرک، ج۱، ص۱۱۷؛ هیثمی، نورالدین، مجمع الزوائد، ج۵، ص۲۱۸.    
۶۵. اسراء/سوره۱۷، آیه۷۱.    



سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «امامت و وحدت اسلامی»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۶/۱۵    



جعبه ابزار