شفاعت در قرآن
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شفاعت در قرآن مخصوص کسانی است که پیوند ایمانی خود را با خدا قطع نکرده اند.
اعتقاد به
شفاعت و این که پیامبران (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و اولیاء و صالحان در
روز رستاخیز درباره کسانی که پیوند ایمانی خود را با خدا قطع ننموده و رابطه معنوی خود را با شفیعان درگاه الهی حفظ کردهاند، وساطت و شفاعت خواهند کرد، دارای
آثار ارزنده تربیتی است و کاملا جنبه سازندگی دارد و سبب میشود که گروهی از گنه کاران به راه
اطاعت باز گردند.
این بحث زمینه را برای بررسی
آیات شفاعت کاملا آماده میسازد، از این جهت لازم است که مجموع آیات شفاعت یک به یک مورد بررسی قرار گیرد، و هدف گیری آیات روشن شود.
ماده «شفاعت» در
قرآن با تمام مشتقات خود «سی بار» در سورههای مختلف و گوناگون به طور نفی و اثبات وارد شده است، که این خود حاکی از اهمیت موضوع میباشد.
نتیجه گیری صحیح از آیات شفاعت به این بستگی دارد که تمام آیات شفاعت به دقت مورد بررسی قرار گیرد و از مجموع، نتیجه واحدی که
هدف همه آیات است گرفته شود.
۱- تقسیم بندی آیات مربوط به شفاعت.
گروه نخست دسته از آیات، شفاعت را به طور مطلق نفی میکند و آن یک آیه بیش نیست آنجا که میفرماید:
«ای افراد با ایمان از آنچه ما روزی شما کردیم، انفاق کنید پیش از آن که روزی فرا رسد که در آن داد و ستد و پیوند دوستی و شفاعت وجود ندارد، و افراد کافر ستمگرانند».
جمله «و لا شفاعة» مستمسکی است برای کسانی که میخواهند «شفاعت» را ساخته و پرداخته افکار
کاهنان بدانند، ولی با توجه به نکات زیر مفاد
آیه روشن میگردد.
اولا: توجه به یک آیه و چشم پوشی از آیات دیگر، نمیتواند مبنای صحیحی برای
تفسیر قرآن باشد، زیرا همان طور که گفته شد مجموع آیات یک موضوع در قرآن، هدف واحدی را تعقیب میکنند و تا مجموع آیات در نظر گرفته نشود هرگز نمیتوان مقصود نهائی قرآن را تعیین نمود.
مثلا در همین مورد که قرآن به حسب ظاهر وجود شفاعت را در روز رستاخیز نفی میکند، بلافاصله در آیه بعدی که آیه معروف به «
آیة الکرسی » است به وجود شفیعانی تصریح میکند که در اذن خداوند درباره گروهی شفاعت خواهند نمود چنان که میفرماید:
«من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه».
«کی است که پیش او شفاعت کند جز به اذن او»؟
با وجود چنین قرینه پیوسته به آیه، و با وجود قرائن فراوانی که در آیات دیگر وجود دارد، باید مفاد آیه غیر آن باشد که در وهله اول به نظر میرسد، یعنی مقصود نفی شفاعتهای باطل است نه مطلق شفاعت.
ثانیا: گواه بر این که مقصود نفی مطلق شفاعت نیست بلکه هدف نفی قسمتی از شفاعت (شفاعت باطل) است همان جمله «و لا خلة» (دوستی نیست) میباشد.
زیرا ظاهر این جمله این است که پیوند دوستی همه افراد در روز رستاخیز از هم گسسته میشود، در صورتی که از آیه دیگر استفاده میشود که تنها پیوند دوستی افراد
کافر از هم گسسته میگردد، اما پیوند دوستی افراد پرهیزکار به شکلی که در
دنیا بوده باقی میماند چنان که میفرماید:
«الاخلاء یومئذ بعضهم لبعض عدو الا المتقین».
«دوستان در روز بازپسین دشمنان یکدیگرند، مگر افراد پرهیزکار (که پیوند دوستی آنان باقی میماند)».
هر چند ظاهر استثناء «الا المتقین» این است که
پرهیزکاران دشمن یکدیگر نیستند، ولی پس از دقت استفاده میشود که نه تنها
دشمن یکدیگر نیستند بلکه پیوند دوستی آنان باقی میماند.
زیرا علت از هم گسستن پیوند دوستی گنه کاران و دشمن شدن آنان نسبت به یکدیگر، این است که دوستی آنان در این
جهان مایه گمراهی یکدیگر میگردیده، بر عکس دوستی افراد پرهیز کار نه تنها مایه گمراهی نبوده بلکه مایه راهنمائی و وسیله موفقیت هم دیگر محسوب میشده، با توجه به این
اصل ، میتوان گفت که هدف آیه نه تنها بیان دشمن نبودن افراد پرهیزکار نسبت به یکدیگر است بلکه اشاره به بقای پیوند دوستی این گروه نیز میباشد.
خلاصه همان طور که نمیتوان ظاهر
جمله «ولا خله» را گرفت و گفت در روز باز پسین پیوند دوستی تمام افراد اعم از پرهیزکار و غیر آنان از هم گسسته میشود زیرا آیه دیگر به بقای برخی از پیوندها تصریح و یا اشاره میکند، همچنین نمیتوان جمله «ولا شفاعه» را گواه بر
نفی مطلق شفاعت گرفت زیرا برخی از آیات، شفاعت را تحت شرائطی
امضاء و تصحیح میکنند.
ثالثا: مقصود از
انفاق در آیه همان اداء
زکات است و در اهمیت این فریضه همین کافی است که ذیل آیه کسانی را که از دادن «زکات» خود داری میکنند
کافر خوانده، میگوید:
«و الکافرون هم الظالمون» «افراد کافر ستمگرانند».
همچنان که در آیه مربوط به فریضه
حج چنین میفرماید:
«ومن کفر فان الله غنی عن العالمین».
«هر کس
کفر بورزد خداوند از همه جهانیان بی نیاز است».
جمله «و من کفر» به جای جمله «ومن لم یحج» قرار گرفته است و علت این که خداوند مطلب را به جملـه «من کـفر» اداء نمود این است که روشن سازد که اداء فریضه حج آن چنان اهمیت دارد که
ترک آن، به منزله کفر به
خدا تلقی میگردد.
با توجه به این مطلب میتوان گفت: آیه ناظر به نفی شفاعت در مورد گروهی است که اصلا
ایمان نیاوردهاند و اگر هم ایمان دارند ایمان آنان آن چنان ضعیف است که آنها را بر اداء یک چنین فریضه بزرگ اسلامی تحریک نمیکند و به طور مسلم هر دو دسته به حکم آیه از شفاعت محروم خواهند بود.
به خواست خداوند در بحثهای آینده ثابت خواهیم نمود که شفاعت پیامبران و صالحان درباره آن گروهی است که برای شفاعت قابلیت و استعداد داشته باشند، و پیوند ایمانی خود را با خدا قطع نکرده و ارتباط معنوی آنان با عزیزان درگاه الهی باقی مانده باشد و گروهی که آیه از آنها نفی شفاعت میکند یا کافر و غیر
مومن هستند و یا
مسلمانند ولی زکات
مال خود را نمیپردازد و این دو گروه شایسته شفاعت نیستند، و این، دلیل بر نفی شفاعت از دیگران نمیگردد.
گروه دوم آیاتی است که شفاعت مورد نظر
یهود را نفی میکند زیرا آنان درباره شفاعت عقیده خاصی داشتند که هم اکنون توضیح داده میشود، آیات مربوط به این قسمت عبارتاند از:
«از آن روز بترسید که کسی به جای کسی
مجازات نمیگردد، نه شفاعت پذیرفته میشود، و نه غرامت و بدل قبول میگردد و آنان یاری نمیشوند».
اصولا ملت یهود خود را
ملت برگزیده و رشته جداگانه بافته میاندیشیدند، و
گوش همه جهانیان این جمله را از آنان شنیده است که ما امت برگزیده خدا هستیم. نه تنها آنان بلکه به نقل قرآن،
مسیحیان نیز چنین عقیدهای را درباره خود داشتند چنانکه قرآن مجید میفرماید:
«وقالت الیهود والنصاری نحن ابناء الله واحباؤه».
«یهود و نصارا گفتند که ما فرزندان و دوستان خدا هستیم».
آنان
نجات در
آخرت را از آن کسی میدانستند که به خاندان
اسرائیل منتسب گردد، تو گوئی انتساب به فامیل اسرائیل و یا انتساب به یکی از دو آئین هر چند عملی در کار نباشد، مایه نجات انسانها است تا آنجا که قرآن از آنان نقل میکند:
«وقالوا لن یدخل الجنة الا من کان هودا او نصاری».
«گفتند که به
بهشت جز یهودی یا مسیحی وارد نمیشود».
قرآن به طور آشکار با این فکر مبارزه میکند که انتساب به فامیل اسرائیل و یا انتساب به آئینی در نجات انسان کافی باشد بلکه مایه نجات را
ایمان قلبی و تسلیم باطنی و
عمل نیک میداند و در بی پایگی انتساب لفظی و فامیلی چنین میفرماید:
«این مطلب که بهشت تنها از یهودیان و مسیحیان (لفظی و اسمی است) آرزوئی بیش نیست و اگر راست میگویند برای گفتار خود دلیلی بیاورند، بلکه بهشت از آن کسی است که با سراسر وجود خود تسلیم خدا باشد و عمل نیک انجام دهد، برای چنین فردی در پیشگاه خدا
اجر و
پاداش هست».
گستاخی آنان به جائی رسیده بود که با کمال بی شرمی میگفتند:
«وقالوا لن تمسنا النار الا ایاما معدودة قل اتخذتم عند الله عهدا»
.
« (می گفتند: ) ما جز چند روزی در
آتش دوزخ نخواهیم سوخت تو گوئی از خداوند برای این مطلب پیمانی گرفتهاند».
این دو آیه درباره چنین ملت متکبر و خود خواه
سخن میگوید و شفاعت مورد اعتقاد آنان را که هیچ نوع قید و شرطی برای آن قائل نبودند، نفی میکند.
در این صورت، این دو آیه نمیتواند ناظر به شفاعتی باشد که خود قرآن و آئین اسلام آن را تحت شرائطی تصویب کرده و اعلام داشته است.
از این جهت هنگامی که بزرگان علم تفسیر به شرح این دو آیه میرسند میگویند: این دو آیه مربوط به نفی شفاعتی است که یهود درباره خود معتقد بودند و میگفتند: پیامبرزادهایم و در روز رستاخیز به همین جهت مورد شفاعت قرار خواهیم گرفت.
گروه سوم آیاتی که صریحا میگوید که روز رستاخیز برای گروه
کافر شفیع و شافعی وجود ندارد و یا شفاعت شافعان به حال آنان سودی نمیبخشد مانند:
«... افرادی که روز رستاخیز را در گذشته فراموش کرده بودند به خود آمده میگویند رسولان پرورگار ما آمدند آیا ما شفیعانی داریم که در
حق ما شفاعت کنند یا ما را به دنیا باز گردانند تا این بار غیر آنچه را که عمل میکردیم عمل کنیم (آنان باید بدانند کار از کار گذشته) و ضرر کردهاند و خود را در معرض
عذاب قرار دادهاند و آنچه را که بر خدا افترا میبستند (بتها مقربان درگاه خداوند هستند)
باطل از
آب درآمد».
طلب کنندگان شفاعت در این آیه، همان منکران روز رستاخیزند و جمله «قد خسروا...» گواه بر این است که برای آنان شافعانی نیست و اگر شفیعانی برای آنان بود هرگز صحیح نبود گفته شود که «قد خسروا انفسهم...» .
۲- « (هنگامی که آنان با معبودهای خود به آتش افتادند، رو به معبودهای خود کرده میگویند: ) ما شما را در پرستش، با خداوند جهان، یکسان قرار دادیم، ما را گروه
مجرمان گمراه کردند برای ما نه شافعی هست و نه دوست مهربانی».
۳- «وکنا نکذب بیوم الدین حتی اتانا الیقین فما تنفعهم شفاعة الشافعین».
«روز رستاخیز را انکار کردیم تا آن که برای ما
یقین آمد، در این موقع شفاعت شافعان به حال آنان فائدهای نمیبخشد».
مفسران میگویند: مقصود از شافعان در آیه همان شافعان حقیقی هستند نه شافعان پنداری مانند
بت ، که گروه بت پرستان آنها را شافعان خویش میپنداشتند (چنان که در آیات مربوط به این گروه خواهیم گفت) و
علت این که شفاعت آنان درباره این گروه سودی نمیبخشد این است که این افراد بر اثر
کفر و انکار روز بازپسین و ارتکاب یک رشته جرائم بزرگ، و ترک
فرائض چنان که در آیات قبل از دو آیه مورد بحث، تصریح شده است («ما سلککم فی سقر قالوا لم نک من المصلین ولم نک نطعم المسکین وکنا نخوض مع الخائضین»؛
چه چیز شما را وارد
دوزخ ساخت، میگویند: نماز نمیگزاردیم،
مستمندان را
اطعام نمیکردیم، و در باطل فرو میرفتیم)، شایسته شفاعت نیستند زیرا کوچکترین ارتباط ایمان با خدا نداشته و پیوند معنوی خود را با شافعـان قـطع کردهاند.
این افراد بر اثر دوری از
تقوی و پاکی، هرگز به وسیله شفاعت پاک و
طاهر نمیشوند، و بر اثر نداشتن قابلیت، شفاعت به حال آنان سودی نمیبخشد و به عبارت دیگر، شفاعت صالحان درباره افراد، منوط به اذن خدا و رضای او است و
اذن خدا درباره گروهی است که با او ارتباط داشته باشند و مورد رضایت او قرار گیرند. البته احتمال دارد که مقصود از شافعان در آیه، شافعان پنداری آنان باشد زیرا سیاق آیات میرساند که آنان بت پرست بوده و به روز رستاخیز ایمان نداشتند.
در هر حال شفاعت درباره این گروه موثر نمیگردد یا به خاطر نبودن لیاقت در مورد شفاعت و یا به علت نبودن شایستگی در شفیعهای پنداری.
در هر صورت نبودن شفیع برای گروه کافر و منکران
معاد در روز رستاخیز (همچنان که مفاد دو آیه نخست است) و یا سودمند واقع نشدن شفاعت شافعان در
حق آنان (مفاد آیه سوم) منافاتی با
ثبوت شفاعت درباره اهل ایمان ندارد.
گروه چهارم آیاتی است که از شفیع بودن بتها انتقاد میکند. مراجعه به آیات قرآن و تاریخ
عرب جاهلی روشن میسازد که بت پرستان، بتهای چوبی و سنگی و فلزی را میپرستیدند و چنین میپنداشتند که با پرستش معبودهای مصنوعی، میتوانند رضا و توجه آنان را به خود جلب نمایند تا در درگان الهی شفیعان آنان باشند.
قرآن مجید به عناوین گوناگون نه تنها از
عبادت و پرستش آنها نهی میکند، بلکه از شفیع بودن آنان شدیدا انتقاد مینماید، و توجه میدهد که این معبودهای ناچیز که
مالک خیر و
شر خویش نیستند، چگونه میتوانند
عذاب الهی را از دیگران دفع کنند.
اینک این دسته از آیات:
۱- « (به گروه بت پرست گفته میشود) چرا ما شفیعان شما را که آنها را شریکان «خدا» میپنداشتید، نمیبینیم، پیوندهای شما با آنها قطع شد و آنچه درباره این بتها تصور مینمودید (شریکان خدا میدانستید)
باطل گردید».
۲- «موجوداتی را میپرستند که
ضرر و سودی به آنها نمیرساند، و میگویند آنها شفیعان ما در پیشگاه خداوند میباشند بگو آیا خبر از چیزی میدهیم که در آسمانها و
زمین خدا از آن خبر ندارد، پیراسته است خدا از آنچه برای او شریک قرار میدهیم».
۴- «ولم یکن لهم من شرکائهم شفعاء وکانوا بشرکائهم کافرین».
« (روز رستاخیز) از میان بتهائی که میپرستیدند و شریک خداوند تصور میکردند، شفیعانی برای آنان نبود (آنان در آن روز) معبود بودن آنها را انکار مینمایند».
۵- «ام اتخذوا من دون الله شفعاء قل ا و لو کانوا لا یملکون شیئا و لا یعقلون».
«بلکه آنان شفیعانی جز خدا اتخاذ نمودهاند، بگو با این که آنها
مالک چیزی نبوده و تعقلی ندارند (باز آنها را شفیع میپندارید)».
با توجه به متن این آیات، و قرائنی که در قبل و بعد آنها است، روشن میگردد که هدف همگی انتقاد از شفیع بودن بتها میباشد، و مفاد آنها نفی شفاعت به طور مطلق نیست بلکه هدف، انتقاد از شفیع بودن بتها زیرا این موجودات (که به تعبیر
قرآن عقل و شعوری ندارند و
مالک چیزی نیستند) چگونه میتوانند از دیگری دفع ضرر کنند.
۳- «آیا من جز خدا، خدایانی برای خود انتخاب کنم، در صورتی که هر گاه از طرف خدا ضرری (کیفر) متوجه من میگردد، شفاعت آنان سودی نبخشیده و مرا نجات نمیدهد».
گوینده این سخن طبق نقل مفسران، حبیب نجار است که به حمایت از رسولان
عیسی برخاسته، و از توجه به بتها و اعتقاد به شفاعت آنها انتقاد میکند.
بنابر این مجموع آیات نفی کننده شفاعت در چهار گروه خلاصه میگردد. حضرت استاد
علامه طباطبائی در مفاد آیههای نفی کننده شفاعت بیانی دارند، که خلاصه آن را در این جا میآوریم:
«اقوام گذشته، اعم از بت پرستها و غیر آنها، معتقد بودند که زندگی
آخرت نیز یک نوع حیات دنیوی است که قانون اسباب و تاثیر و تاثرات مادی و طبیعی، عینا در آن حکم فرماست، لذا انواع قربانیها و هدایا را بخدایان خود تقدیم میداشتند، تا از گناهان آنها صرف نظر کرده و یا در احتیاجات، آنها را کمک کنند، و یا آنها را وسیله شفاعت خود قرار میدادند و یا فداء و بدلی برای جرایم خود تهیه میکردند. و یا از اشخاص و
اسلحه استمداد میجستند، تا آنجا که انواع
زینت آلات و اسلحه را با مردگان خود
دفن میکردند، به این خیال که در آخرت از آن استفاده کرده و یا به وسیله آن، از خود
دفاع کنند، گاهی کار به اینجا میرسید که بعضی از
کنیزان را برای مانوس شدن میت و یا بعضی از شجاعان زمینی را برای کمک وی، همران او دفن مینمودند امروز هم در موزهها در میان آثار مختلف زمینی، عتیقههای فراوانی یافت میشود که از آن دوران است.
در میان ملل مختلف اسلامی نیز عقاید گوناگونی شبیه این عقاید دیده میشود که بعنوان
توارث از آن زمان باقیمانده، و چه بسا در طی دورانهای مختلف رنگهای تازهای به خود گرفته است با این که قرآن تمام این آراء سست و
عقاید غلط را باطل شمرده و صریحا اعلام کرده است که:
«والامر یومئذ لله».
«در آن روز حکم و فرمان برای خداست».
و نیز فرمود: «وراوا العذاب وتقطعت بهم الاسباب».
«عذاب را میبینند و اسباب بر آنها قطع خواهد شد».
«مسلما فرد، فرد بسوی ما آمدید، همان طور که بار اول شما را آفریدیم و آنچه به شما داده بودیم پشت سر انداختید و شفیعانتان را که خیال میکردید شریک در (شفاعت یا
خلقت ) شما هستند با شما نمیبینیم، رابطه میان شما قطع شد و آنچه را خیال میکردید بر باد رفت».
«در آنجا (
قیامت ) هر کس آنچه را پیش فرستاده آزمایش میکند و به سوی خداوند، مولای حقیقی خود بازگشت داده میشوند، و آنچه افتراء میبستند از آنها گم و نابود میشود».
و مانند این آیـات که خداونـد در طـی آنـها بیـان کرده است کـه عـالـم آخرت از این اسباب دنیوی خالی و از ارتباطات طبیعی بر کنار است، روی این
اصل تمام آن عقاید و اوهام بطور اجمال باطل میشود. (منظور این نیست که در آخرت علل بکلی از اثر میافتند و هیچگونه تاثیر و تاثری ندارند بلکه منظور این است که این اسبابی که در عالم دنیا وجود دارند، در آنجا از کار افتاده و بدرد نمیخورد و این ترتیباتی که مردم دنیا برای رسیدن بمنافع و فرار از مجازاتها میدهند در آنجا کوچکترین اثری ندارد و بعبارت دیگر
نظام در آنجا نظام دیگری غیر از نظام دنیوی است)
قرآن در این آیات به طور اجمال مطلب را بیان کرده است ولی در آیات دیگر تفصیلا به بیان مطلب پرداخته و یک یک آن عقاید را ابطال نموده و میفرماید:
«از روزی بپرهیزید که کسی را، جای کسی نمیگیرند، و از او شفاعت پذیرفته نمیشود، و غرامتی از آن گرفته نشده و هرگز
کمک کرده نمیشوند».
«یوم لا بیع فیه ولا خلة ولا شفاعة».
«روزی که نه خرید و فروش در آن است و نه دوستی و نا شفاعت».
«یوم لا یغنی مولی عن مولی شیئا».
«روزی که ابدا دوستی به
درد دوست دیگر نمیخورد».
«یوم تولون مدبرین ما لکم من الله من عاصم».
«روزی که (به هرسو)
فرار میکنید و هیچ پناهی از (عذاب) خدا نیست».
«ما لکم لا تناصرون بل هم الیوم مستسلمون».
«چرا از یکدیگر یاری نمیجوئید؟ ولی امروز آنها کاملا تسلیماند». «چیز هائی را غیر از خدا میپرستند که نه به آنها ضرر میزند (که از زیان آن بترسند) و نه به آنها
منفعت میرساند (که توقع نفع آنرا داشته باشند) و میگویند اینها شفیعان ما در نزد
خدا هستند، بگو: آیا شما میخواهید خدا را از چیزی که در تمام زمین و آسمانها علم به آن ندارد با خبر سازید خدا از شرک آنها منزه و بالاتر است».
«ما للظالمین من حمیم ولا شفیع یطاع».
«برای ستم کاران خویشاوندی که بدرد آنها بخورد و شفاعت کنندهای که شفاعتش قبول شود نخواهد بود».
«فما لنا من شافعین ولا صدیق حمیم».
«برای ما (گمراهان) هیچ شفاعت کننده و دوستی مهربان نیست».
وامثال این آیات که وقوع شفاعت مورد
تخیل مردم آن زمان و تاثیراسباب و وسائط را در قیامت نفی میکند.
ولی با این همه نفی و انکار، اسلام عقیده به شفاعت را، بسان برخی دیگر از عقاید پیشینیان اصلاح نموده در عین این که این گونه اعتقادات را به باد
انتقاد گرفته، و نظام اخروی را غیر از نظام این جهان دانسته است اما اصل وجود شفاعت را انکار نکرده و آن را اصالتا حق خدا دانسته و برای اولیاء وی تحت شرایطی که مهم آنها، اذن الهی است، ثابت دانسته است.
در این موقع میان آیات نافی و مثبت کوچکترین اختلافی وجود ندارد زیرا نافی ناظر بر رد عقاید بت پرستان و اقوامی مشابه آنها است ولی آیات مثبت شفاعت، ناظر به شفاعت صحیح است که مبتکر آن قرآن و
شارح آن
احادیث اسلامی است.
گروه پنجم در این بخش به آیاتی بر میخوریم که شفاعت را مختص خدا میداند و میگوید :
جزا دهنده و شفیعی نیست و شفاعت همگی مربوط به او است، آیات این قسمت عبارتند از:
۱- «با این قرآن کسانی را که امید دارند به سوی پروردگار خود باز گردند،
بیم بده، و نصیحت کن زیرا برای آنان جز خدا حامی و شفیعی نیست شاید آنان پرهیزکار گردند».
۲- «با کسانی که دین خود را بازیچه خود قرار داده، و زندگی دنیا، آنان را فریفته است مجالست مکن، آنان را
تذکر بده تا مبادا هر شخصی تسلیم نتیجه اعمال خود شود در حالی که برای او جز خدا حامی و شفیعی نیست».
۳- «خداوند که آسمانها و زمین و آنچه را که در میان آنها قرار داد در شش دوره آفرید، سپس بر عرش قدرت
مسلط گردید، برای شما جز خداوند حامی و شفیعی نیست چرا متذکر نمیشوید»؟
۴- «قل لله الشفاعة جمیعا له
ملک السماوات والارض ثم الیه ترجعون».
«بگو: شفاعت همگی مال خدا است و او
مالک آسمانها و زمین است سپس به سوی او باز میگردید».
این گروه از آیات به روشنی میرسانند که شفاعت از آن خدا است و همه اش در دست او است و کسی حق شفاعت ندارد.
افراد غیر وارد در مسائل مذهبی، با ملاحظه آیه اخیر «قل لله الشفاعة جمیعا» «بگوکه شفاعت از آن خدا است» قدری درباره شفاعت تردید کرده و میگویند با وجود چنین انحصاری چگونه میتوان گفت در روز رستاخیز غیر از خداوند شفیعانی نیز داریم.
پاسخ این گفتار روشن است زیرا گذشته از تحقیقی که پیرامون آیات شفاعت و چگونگی دلالت آنها به عمل خواهیم آورد، ما قبل آیه گواه بر این است که
هدف آیه کوبیدن پندار بت پرستان است که بتها را شفیعان خود میدانستند، قرآن مجید برای ابطال این اندیشه میگوید: «قل لله الشفاعة جمیعا» «شفاعت از آن خدا است و بس، نه از آن بتها».
و هر گز آیه ناظر به شفاعت دیگر شفیعان مانند پیامبران و
اولیا و
صلحا نیست، در این باره کافی است ما قبل آیه را ملاحظه بفرمائید، اینک متن آیه ما قبل:
«ام اتخذوا من دون الله شفعاء قل اولو کانوا لا یملکون شیئا ولا یعقلون».
«یا این که غیر از خدا شفیعانی برای خود گرفتهاند بگو هر چند آنها
مالک چیزی نباشند و مطلبی درک نکنند».
آنگـاه در آیـه بعدی میفرماید: «قل لله الشفاعة جمیعا...» «بـگـو شفـاعت از آن خـدا است...» . با ملاحظه ما قبل آیه روشن میشود که نفی و
اثبات در دو آیه، مربوط به خدا و بتها است که این حق را از بتها سلب کرده و برای خدا
ثبت میکند و هرگز آیه ناظر به دیگر شافعان نیست که در آیات قرآن پذیرفته شدن شفاعت آنان قطعی اعلام گردیده است.
گروه ششم در این گروه به آیاتی بر میخوریم که با صراحت هر چه کاملتر، شفاعت غیر خدا را در محکمه الهی به عنوان یک اصل مسلم پذیرفته و غیر قابل رد میداند، هر چند آن را از نظر شفیع و شخصی که مورد شفاعت قرار میگیرد،
محدود و
مشروط معرفی میکند.
از نظر شفیع شرائطی دارد که شرط مهم آن این است که شفاعت باید به اذن خدا باشد و بدون اذن او هیچ گاه اثری نخواهد داشت.
از نظر مورد شفاعت نیز شرائطی دارد که به طور اجمال این است که شخصی که مورد شفاعت قرار میگیرد باید جلب رضایت خدا را بنماید، در این گروه از آیات،
نام و خصوصیات شافعان
مکتوم مانده و بیان نگردیده و تنها به ذکر صفات و شرائط پذیرفته شدن شفاعت آنها اکتفا شده است.
اینک
متن آیات این گروه:
۱- «من ذا الذی یشفع عنده الا باذنه».
«کیست که بدون اذن او شفاعت کند».
ظاهر آیه این است که هیچ کس بدون اذن او شفاعت نخواهد کرد، ولی تلویحا میرساند که در روز بازپسین شفیعان هستند که به اذن او شفاعت میکنند.
۲- «ما من شفیع الا من بعد اذنه».
«شفیعی نیست مگر بعد از اذن او».
برخی این آیه را مربوط به شفاعت مورد بحث میدانند ولی در آینده خواهیم گفت ممکن است این آیه مربوط به شفاعت اصطلاحی نباشد.
۳- «لا یملکون الشفاعة الا من اتخذ عند الرحمن عهدا».
مقصود از لایملکون همان معبودهای باطل است که در آیه ی ۸۱ همین
سوره (واتخذوا من دون الله آلهة) وارد شده است.
«(هیچ یک از معبودهای آنان)
مالک شفاعت نمیگردد مگر آنکه با خدا عهدی داشته باشد».
یعنی تنها گروهی میتوانند شفاعت نمایند که خداوند به آنها
قول شفاعت داده و با خدا چنین عهدی داشته باشند، و خدا از میان معبودهای باطل آنان، تنها به آن گروه وعده شفاعت داده که به وحدانیت خدا و یگانگی
معبود گواهی دهند چنانکه توضیح آن در ششمین آیه این بخش خواهد آمد.
۴- «یومئذ لا تنفع الشفاعة الا من اذن له الرحمن ورضی له قولا».
«در روز رستاخیز شفاعت کسی درباره کسی مفید واقع نمیشود مگر شفاعت کسی که خدا به او اذن دهد و به
گفتار او راضی گردد (سخنی نگوید که خشم خدا را بر انگیزد)».
۵- «ولا تنفع الشفاعة عنده الا لمن اذن له».
«شفاعت کسی سودی نمیبخشد مگر شفاعت آن کس که خدا به او اذن دهد».
۶- «کسانی که جز خدا مورد پرستش واقع میشوند (مانند
بتها و
ملائکه و
مسیح ) هرگز
مالک شفاعت نمیشوند، مگر آن گروه که به حق گواهی دهند و از صمیم دل به آن عالم باشند».
ضمیر متصل (یدعون) حذف شده است و تقدیر کلام چنین است: (یدعونهم).
جمله «ولا یملک الذین یدعون من دونه الشفاعة» حاکی است که تمام معبودهای جهان اعم از
فرشته و
انسان و... ،
مالک شفاعت نمیباشند و توانائی بر آن کار ندارند.
جمله «الا من شهد بالحق» گروهی را استثنا میکند و آنها کسانی هستند که به «حق» که همان
توحید و یگانگی خدا است گواهی دهند، و معترف باشند که خداوند جهان یکی است مانند فرشتگان و پیامبرانی مانند مسیح که معبود گروهی میباشند اما خود بر بندگی خویش و وحدانیت معبود حقیقی گواهی میدهند.
در این صورت یکی از شرائط پذیرفته شدن شفاعت این است که شفیع بر یگانگی خدا گواهی دهد.
هرگاه گواهی به توحید خدا، شرط پذیرفته شدن شفاعت شفیع باشد، قطعا مورد شفاعت نیز باید داری چنین شرطی باشد. دقت در این آیات ما را به نکات زیر رهبری میکند:
۱- گروهی که در روز رستاخیز به طور
قطع و
یقین تحت شرائطی شفاعت خواهند نمود در این آیات از نام و نشان آنان گفتگوئی به میان نیامده است.
۲- یکی از شرائط نفوذ شفاهت، اذن الهی است چنانکه لفظ «الا باذنه» و مانند آن بر این گواهی میدهند.
۳- به یگانگی خدا گواهی دهد چنانکه از جمله «الا من شهد بالحق» بر میآید. (مقصود از حق، یا اعتقاد به وجود خدا و یا گواهی به صفات او است که مهم آنها مسئله توحید و یکتائی است)
۴- در خواست شفاعت آمیخـتـه به سخنی کـه
خشم خدا را بر میانگـیزد نباشـد چنانکه میفرمـاید: «ورضی له قولا » و شاید مقصود این است که درباره افرادی درخواست شفاعت نکند که هر گز شایستگی شفاعت را ندارند.
۵- پیمان شفاعت با خداوند داشته باشند چنانکه جمله «الا من اتخذ عند الرحمن عهدا» این حقیقت را میرساند.
گروه هفتم در این بخش آیاتی را میخوانیم که نه تنها به طور کلی از وجود شافعانی خبر میدهد که درباره بندگان گنه کار شفاعت میکنند بلکه
انگشت روی نام و مشخصات آنها گذارده و معین میکند مانند:
«گویند: خداوند از فرشتگان فرزندانی برای خود انتخاب کرده است (چنین نیست) بلکه آنان بندگان گرامی خدا هستند، هرگز بر فرمان او سبقت نمیگیرند و به آن عمل میکنند، خداوند از پیش آنها و پشت سر آنها آگاه است، و درباره کسانی شفاعت میکنند که مورد پسند خدا باشند».
«چقدر فرشتگانی در آسمانها هستند که شفاعت آنان درباره افراد سودی نمیبخشد مگر آن که خدا به هر کسی بخواهد اذن دهد و به شفاعت او راضی گردد».
در این آیه فرشتگان آسمانها شفیعان معرفی شدهاند که به اذن خداوند میتوانند شفاعت کنند.
«حاملان عرش و کسانی که در اطراف آن قرار دارند، خدا را
تسبیح میگویند و به او
ایمان میآورند و درباره افراد با ایمان طلب آمرزش میکنند».
این آیه با صراحت کاملتر میگوید که حاملان عرش الهی و کسانی که دور آن قرار دارند در حق افراد با ایمان طلب آمرزش میکنند از آنجا که زمان طلب
مغفرت محدود نیست و به حکم این که برای استغفار،
ظرف و زمانی معین نکرده است شامل روز رستاخیز نیز میگردد.
یکی از معانی شفاعت، دعای
شفیع در حق شخص مورد شفاعت است که با او ارتباط معنوی دارند، از این جهت حاملان عرش و آنها که در اطراف آن قرار دارند، با طلب آمرزش خود درباره افراد با ایمان به اذن الهی شفاعت میکنند.
با توجه به توضیحات بالا، این
آیه یکی از دلائل شفاعت محدود خواهد بود.
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «شفاعت در قرآن»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۴/۱۲/۰۹.