شهرنو باخرز
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
شهرنو یا شهرِنو باخرز (
جمعیت طبق
سرشماری ۱۳۶۵ ش: ۱۵۲، ۶ تن) در
ارتفاع ۲۸۰، ۱ متری (در
دهستان بالا ولایت )، و حدود ۵۵ کیلومتری شمال غربی
شهر تایباد قرار دارد.
رود شهرنو که از کوههای
سرخ حصار و
سیاه چشمه آغاز میشود، پس از عبور از شمال آبادی به
هریرود میریزد.
ظاهراً
شهر در کنار
مالین یا
مالان (شهر ساسانی ـ اسلامی)
احداث شده است.
در ۱۲۹۹، درنزدیک شهرنو،
آبادی دیگری به نام
شهر کهنه قرار داشت
که احتمالاً همان
شهر مالین است چون در آن منطقه جز مالین شهر قدیمی دیگری وجود نداشته است.
به نوشته
مک گرگر در
دوره ناصرالدین شاه، شهرنو دارای
برج و بارو بود و هزار
خانه داشت ولی تنها صد خانه
مسکونی بود و اطراف آن را
باغها و
کشتزارهای بسیار فراگرفته بود.
ییت مینویسد که، شهرنو به دست
محمدخان بیگلر بیگی، از
خوانین ایل هزاره که، احداث شده و
آب آن از
قنات تأمین میشود.
در ۱۳۱۱ و ۱۳۱۲/۱۸۹۴ درآمد منطقه
باخرز به ۳۴۰۰ تومان (۶۸۰ پوند) و ۱۸۰۰
خروار غلّه میرسید.
از ناحیه باخرز بزرگانی چون
ابوالحسن باخرزی،
سیفالدین باخرزی و
ابوالمفاخر یحیی باخرزی برخاستهاند.
از
تاریخ پیش از
اسلام باخرز آگاهی چندانی نداریم.
برخی از
جغرافیانویسان مسلمان نام آن را «
کواخرز»
ضبط کردهاند.
به نوشته
یاقوت حموی، باخرز در
زبان پهلوی «
بادهرزه» بوده است.
در
یورش تازیان به
ایران در دوره
خلافت عثمان (۲۳ـ۳۵)
ابن عامر،
یزید جُرشی (پدر
سالم بن یزید ) را به
رستاق زام (
جام ) از توابع
نیشابور فرستاد و او آن
بلد را به
عَنْوه بگشود و باخرز را که
رستاقی از نیشابور بود،
فتح کرد.
در ۱۸۰، هنگامی که
علی بن
عیسی بن ماهان در
خراسان حکومت میکرد، میان او و
حمزه بن آذرک در باخرز جنگی درگرفت که به شکست لشکریان حمزه انجامید.
در
قرن سوم
ابن خرداذبه باخرز را از شهرهای نیشابور شمرده است.
اصطخری و
ابن حوقل،
مالن (یا
مالان) باخرز (
کواخرز) را در مقابل
مالن هرات نوشتهاند.
در قرن سوم،
یعقوبی هم باخرز را از کورههای نیشابور
ضبط کرده است.
در قرن چهارم،
مقدسی مینویسد: «باخرز شهر
حُبوب و
مویز است و از آن
پوشاک (
پارچه دوخته) صادر میشود و مرکز آن مالن است که آباد میباشد.
در
سدههای پنجم و ششم به گفته: اصطخری،
بوزگان (یا
بوزجهان یا
پوچکان مطابق با شهرکنونی
تربت جام) و مالن (باخرز) و چند ناحیه دیگر از محدوده گسترده
نشابور (
نیشابور) شمرده میشد و بوزگان تا مالن یک مرحله فاصله داشت.
در ۵۸۳،
خوارزمشاه جام و باخرز و
زیرپل را به
سلطان شاه پسر ایل ارسلان واگذار کرد.
در ۶۴۵،
منکوقآن ،
ملک شمسالدین (از
سلسله آل کرت) را به حکومت همه
ولایات خراسان و
هرات (از جمله باخرز) و
نیمروز رساند.
در اوایل قرن هفتم، به نوشته
یاقوت حموی، باخرز ۱۶۸
قریه داشت و مرکز آن
قصبه مالین بود.
او به
قریه جوذقان، از توابع آن، اشاره میکند و از
رجال آنجا
احمد بن
اسماعیل بن
جوذقانی باخرزی (متولد ۴۸۳) را نام میبرد.
امروزه
جوزقان در حدود سی کیلومتری شمال غربی
شهر تایباد واقع است.
از مطالب تاریخی چنین برمیآید که محدوده باخرز در قدیم وسیعتر بوده و کمابیش با شهرستان امروزی تایباد مطابقت داشته است.
در ۶۶۸، در جنگ بین
مغولها ،
آباقاخان (یا پسر ارشدش
ارغون ) از
مرغزار رادکان وارد
باخرز شد و به
براق،
سردار شورشی مغولها، پیشنهاد
صلح کرد و چون براق پیشنهاد او را نپذیرفت میان آن دو
جنگ درگرفت.
در ۷۰۶، در زمان
اولجایتو سردار او
بوجای با ۰۰۰، ۳۰
مرد، که براعیان
خواف و باخرز و حکام
مرو و
سرخس مشتمل بود، به جنگ
جمالالدین محمد سام حکمران هرات رفت و مدتی
شهر را
محاصره کرد.
در ۷۴۰،
حمدالله مستوفی درباره باخرز چنین نوشته است : «باخرز ولایتی است از اقلیم چهارم و ولایتی بسیار دارد و معتبر است و از مجموع مواضع،
باغات انگور و
میوه فراوان باشد، بتخصیص
قصبه مالان (مالین) که جای عظیم و پرنزهت است و
خربزه بلند از جمیع
خراسان مشهور است».
در ۸۱۷، به نوشته
حافظ ابرو، ولایت باخرز تابع هرات بود.
در ۸۶۱، هنگامی که
سلطان سعید (
محمد بن میرانشاه) از
دارالسلطنه هرات به جانب
بلخ عزیمت کرد،
شاهزاده میرزا ابراهیم در
ولایت باخرز و خواف به سر میبرد
در ۸۷۴، باخرز مانند خواف و
ترشیز و
زاوه غارت شد.
در ۸۸۴،
میرزا ابابکر ولد سلطان ابوسعید در جنگ با
سلطان حسین میرزا رهسپار خواف و باخرز شد.
در ۸۹۵، به نوشته
اسفزاری،
ترکمانان بر باخرز و
قهستان ترشیز و خواف
مستولی بودند.
در ۹۱۳،
شیبک خان ازبک، «
راهی بی» را بر باخرز
حاکم کرد.
در ۹۴۳ که
شاه طهماسب اول برا جلوگیری از
حمله ازبکان به سوی خراسان حرکت کرد باخرز در تصرف عبیدخان ازبک، بود.
در اوایل
دوره سلطنت سلطان محمد خدابنده (حک :۹۸۵ـ۹۹۶)، ولایت خواف و باخرز به
مرشد قلیخان تکلو واگذار شد.
در همین زمان
جلال خان،
فرزند دین محمدخان ازبک، ۰۰۰، ۶۷ کس به
مرو و
نسا و
ابیورد و
مشهد مقدس حمله و آنجا را
غارت کرد.
در ۹۹۸، در سال سوم
جلوس شاه عباس اول،
اوزبکیه پس از
قتل عام مردم
مشهد،
ولایت بسطام و
جام و
خاف (خواف) و
غوریان (و باخرز) را متصرف شدند و آهنگ
عراق کردند.
در ۱۰۲۴ و ۱۰۲۵،
قرانغمه خان از سرداران
ازبک با گروهی از
طایفه آلمانچی به خراسان حمله کرد و ولایت جام و خواف و باخرز را غارت و
غنایم فراوانی به دست آورد.
در ۱۰۴۰، ازبکان به خراسان تاختند و
قلعه غوریان را
محاصره کردند؛ چون نتیجهای نگرفتند به جام و خواف و باخرز
یورش بردند ولی نتوانستند کاری از پیش ببرند.
در ۱۱۲۸، پس از اینکه میان حاکم ایرانی
هرات ـ
جعفرخان ـ و
افغانان جنگی درگرفت وی از ایشان شکست خورد.
عبدالله خان، از
ابدالیهای افغان، پس از این
پیروزی در اندک زمانی، توابع هرات از جمله باخرز را
تصرف کردند.
در ۱۱۶۳،
قشون قزلباش از راه باخرز و خواف، که به دست افغانان افتاده بود، عازم هرات شدند.
در ۱۲۳۱، در دوره
فتحعلیشاه قاجار، هنگام
شورش خانهای خراسان، که در رأس آنان
محمدخان قرایی قرارداشت،
مددخان افغان نایب هرات برای مدتی غوریان و جام و باخرز را به فرمان خود درآورد.
در ۱۲۳۵،
شجاعالسلطنه قصد سفر هرات کرد.
در این سفر ولایت
باخرز و شهرنو را از دست
بن یاد خان هزارهای درآورد و آنجا را به
امیر قلچ خان تیموری سپرد.
در ۱۲۳۶،
حسنعلی میرزا (شجاع السلطنه) ا
براهیم خان هزاره را به حکومت شهرنو و باخرز تعیین کرد.
در ۱۲۴۸، حکومت جام و باخرز را به ابراهیم خان حاکم سابق
هزاره واگذار شد.
در ۱۲۵۳ و ۱۲۵۴، محمدشاه با سپاهی بزرگ به قصد
تسخیر هرات رهسپار باخرز و جام شد گرچه پس از یک سال محاصره از تصرف آنجا صرفنظر کرد.
در ۱۲۶۲ ش،
محمدشاه قاجار پس از محاصره هرات حدود ۰۰۰، ۸
خانوار از
طوایف تیموری راکه از
تاتارهای بودند با
رئیس آنها،
قلیچ خان، به خراسان منتقل کرد و قلیچ خان بعدها، که قدرتی به دست آورده بود، به عنوان
امیر،
سرپرستی نواحی جام و باخرز و هرات و
زورآباد را عهدهدار شد.
در ۱۲۷۲، شاهزاده
محمد یوسف ابدالی ۷۰۰ خانوار باخرزی را، که
شیرمحمدخان هزاره از باخرز به
بادغیس برده و
یارمحمدخان حاکم هرات آنان را به هرات آورده بود، به باخرز بازگرداند.
باخرزیها که
هزارهها هم با آنان بودند «وقتی که مراجعت کردند، هرکس به خط مستقیم به سر
خانه و
مسکن خود بازگشت، مثل کسی که به سفری رفته و بعد به خانه خود
معاودت نموده باشد».
در اواسط
قرن سیزدهم، به نوشته
زینالعابدین شیروانی باخرز از ولایت خراسان شمرده میشد و در
اقلیم چهارم قرار داشت و پنجاه پاره
دهِ آباد داشت و مردم آن اکثراً
حنفی مذهب بودند و
محمدخان هزارهای شهرمیانهای در آن ساخته بود که شهرنو (یا نوشهر) خوانده میشد و جمعاً هزار خانه داشت و نزدیک ده هزار تن از
هزارهایها در آنجا زندگی میکردند.
در ۱۲۹۴، یوسف خان پس از او پسرش، اسماعیل خان، به حکومت باخرز گماشته شدند.
در دوره
ناصرالدین شاه، اسماعیل خان، با لقب
امیرتومانی و عنوان
شجاعالملک، حاکم باخرز شد.
باخرز در طی بیست سال، دوبار شاهد
شورش هزارهایها بود.
نخستین بار در ۱۳۰۰ ش، که با
کلنل محمدتقی خان پسیان به
جنگ پرداختند.
در این هنگام
محمدرضا شجاعالملک حاکم باخرز سرپرستی هزارهایها را به عهده داشت و
والی قاینات و دیگر خوانین خراسان نیز از او حمایت میکردند.
بار دوم، پس از
شهریور ۱۳۲۰ (
سقوط رضا شاه) که در شورش
عشایر خراسان شرکت کردند.
در این جنگ،
دهکده احدآباد و
قلعه کلات را مرکز خود قرار دادند بسهولت شهرهای
تربت جام،
تایباد (
طیبات)،
فریمان و
تربت حیدریه را متصرف شدند.
شورشیان پس از شکست از
قوای دولتی در رباط سنگ بست و کشته شدن
صولتالسلطنه خان این هزاره، متفرق و
تسلیم شدند.
پس از این جنگ، طایفه هزارهایها بتدریج در معرض
فروپاشی قرار گرفت و ساختار ایلی خود را از دست داد.
.
(۱) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۲) ابن حوقل، کتاب صورة الارض، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۳) ابن خرداذبه، کتاب المسالک والممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۴) معین الدین محمد اسفزاری، روضات الجنّات فی اوصاف مدینة هرات، چاپ محمد کاظم امام، تهران ۱۳۳۸ـ۱۳۳۹ ش.
(۵) اسکندرمنشی، تاریخ عالم آرای عباسی، تهران ۱۳۵۰ ش.
(۶) ابراهیم بن محمد اصطخری، کتاب مسالک الممالک، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۷) ابراهیم بن محمد اصطخری، ترجمه فارسی از قرن ۵/۶ هجری، چاپ ایرج افشار، تهران ۱۳۴۰ ش.
(۸) محمدحسن بن علی اعتمادالسلطنه، تاریخ منتظم ناصری، ج ۳ (تهران ۱۳۰۰).
(۹) ایران وزارت دفاع اداره جغرافیائی ارتش، فرهنگ جغرافیائی آبادیهای
کشور جمهوری اسلامی ایران، ج ۵۵: تایباد، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۱۰) ایران وزارت
کشور، فهرست واحدهای تقسیمات
کشوری تا پایان شهریورماه ۱۳۶۵ ش، تهران ۱۳۶۵ ش.
(۱۱) همو،
قانون تقسیمات
کشور و وظایف فرمانداران و بخشداران مصوب ۱۶ آبان ماه ۱۳۱۶، تهران ۱۳۱۶ ش.
(۱۲) ایران وزارت
کشور اداره کل آمار و ثبت احوال، کتاب جغرافیا و اسامی دهات
کشور، تهران ۱۳۲۹ـ۱۳۳۱ ش.
(۱۳) ایران وزارت
کشور حوزه معاونت برنامه ریزی و
خدمات مدیریت دفتر تقسیمات
کشوری، اجرای
قانون تعاریف و ضوابط تقسیمات
کشوری، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۱۴) احمد بن یحیی بلاذری، فتوح البلدان، بیروت ۱۹۸۸.
(۱۵) داود بن محمد بن اکتی، تاریخ بن اکتی = روضه اولی الالباب فی معرفة التواریخ والانساب، چاپ جعفر شعار، تهران ۱۳۴۸ ش.
(۱۶) محمدتقی بهار، تاریخ مختصر احزاب سیاسی ایران، تهران ۱۳۵۷ـ۱۳۶۳ ش.
(۱۷) کاوه بیات، صولة السلطنه هزاره و شورش خراسان در زمستان سال ۱۳۲۰ شمسی، تهران ۱۳۷۰ ش.
(۱۸) تقسیمات
کشور شاهنشاهی ایران، شهریور ۱۳۵۵، (بی جا: بی تا).
(۱۹) عطاملک بن محمد جوینی، کتاب تاریخ جهانگشای جوینی، چاپ محمد بن عبدالوهاب قزوینی، لیدن ۱۹۱۱ـ۱۹۳۷.
(۲۰) عبدالله بن لطف الله حافظ ابرو، جغرافیای حافظ ابرو، چاپ مایل هروی، تهران ۱۳۴۹ ش.
(۲۱) حسن بن مرتضی حسینی استرآبادی، تاریخ سلطانی: از شیخ صفی تا شاه صفی، چاپ احسان اشراقی، تهران ۱۳۶۴ ش.
(۲۲) حمدالله بن ابی بکر حمدالله مستوفی، نزهة القلوب، چاپ گی لسترنج، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۲۳) محمدمعصوم خواجگی اصفهانی، خلاصة السیر: تاریخ روزگار شاه صفی صفوی، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۲۴) احمد بن محمد خوافی، مجمل فصیحی، چاپ محمود فرخ، مشهد ۱۳۳۹ـ۱۳۴۱ ش.
(۲۵) حسینعلی رزم آرا، فرهنگ جغرافیایی ایران (آبادیها)، ج ۹: استان خراسان، تهران ۱۳۲۹ ش.
(۲۶) رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ، ج ۳، چاپ عبدالکریم علی اوغلی علیزاده، باکو ۱۹۵۷.
(۲۷) حسن روملو، احسن التواریخ، چاپ عبدالحسین نوایی، تهران، ج ۱۱، ۱۳۴۹ ش، ج ۱۲، ۱۳۵۷ ش.
(۲۸) محمدتقی سپهر، ناسخ التواریخ: سلاطین قاجاریه، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران ۱۳۴۴ـ۱۳۴۵ ش.
(۲۹) زین العابدین بن اسکندر شیروانی، بستان السیاحه، یا، سیاحت نامه، تهران ۱۳۱۵.
(۳۰) زین العابدین بن اسکندر شیروانی، ریاض السیاحه، چاپ اصغر حامد ربانی، تهران (تاریخ مقدمه ۱۳۶۱ ش).
(۳۱) ابراهیم بن اسدالله صدیق الممالک، منتخب التواریخ، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۳۲) ابوالحسن بن محمد امین گلستانه، مجمل التواریخ، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۳۳) گی لسترنج، جغرافیای تاریخی سرزمینهای خلافت شرقی، ترجمه محمود عرفان، تهران ۱۳۶۷ ش.
(۳۴) مجموعه اسناد و مداراک فرّخ خان امین الدوله، چاپ کریم اصفهانیان، تهران ۱۳۴۷ ش.
(۳۵) محمد خلیل بن داود مرعشی صفوی، مجمع التواریخ، چاپ عباس اقبال آشتیانی، تهران ۱۳۶۲ ش.
(۳۶) مرکز آمار ایران، سرشماری عمومی نفوس و مسکن مهرماه ۱۳۶۵، فرهنگ آبادیهای
کشور: شهرستان تایباد، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۳۷) همو، سرشماری عمومی نفوس و مسکن مهرماه ۱۳۶۵، نتایج تفصیلی: شهرستان تایباد، تهران ۱۳۶۸ ش.
(۳۸) محمد بن احمد مقدسی، کتاب احسن التقاسیم فی معرفة الاقالیم، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۳۹) مک گرگر، شرح سفری به ایالت خراسان وشمال غربی افغانستان، ترجمه مجید مهدیزاده، مشهد ۱۳۶۶ ش.
(۴۰) محمدعلی منشی، سفرنامه رکن الدوله به سرخس، چاپ محمد گل بن، تهران ۱۳۵۶ ش.
(۴۱) محمد بن خاوندشاه میرخواند، تاریخ روضة الصفا، تهران ۱۳۳۸ـ۱۳۳۹ ش.
(۴۲) علی میرنیا، پژوهشی در شناخت ایلها و طایفه های عشایری خراسان و نقش سیاسی رؤسای ایلهای بزرگ در امور
کشور، و روابط آنها با حکومتها و استعمارگران، تهران ۱۳۶۹ ش.
(۴۳) عبدالله بن فضل الله وصاف حضرة، تحریر تاریخ وصّاف، به قلم عبدالمحمد آیتی، تهران ۱۳۴۶ ش.
(۴۴) رضاقلی بن محمدهادی هدایت، ملحقات تاریخ روضة الصفای ناصری، درمیرخواند، تاریخ روضة الصفا، ج ۸ ـ۱۰، تهران ۱۳۳۹ ش.
(۴۵) مهدیقلی هدایت، گزارش ایران، چاپ محمدعلی صوتی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۴۶) یاقوت حموی، معجم البلدان، چاپ ووستنفلد، لایپزیگ ۱۸۶۶ـ۱۸۷۳، چاپ افست تهران ۱۹۶۵.
(۴۷) احمد بن اسحاق یعقوبی، کتاب البلدان، چاپ دخویه، لیدن ۱۹۶۷.
(۴۸) چارلز ادواردییت، خراسان وسیستان، ترجمه قدرت الله روشنی زعفرانلو و مهرداد رهبری، تهران ۱۳۶۵ ش.
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «باخرز»، شماره۹۷.