محمد ابراهیم كرباسی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
حاج محمد قاسم کاخکی در زمره افرادی است که نسب آنان به سردار بزرگ اسلام و صحابی وارسته، جناب
مالک اشتر نخعی میرسد و از این جهت با نامورانی چون
ورّام بن ابی فراس مؤلف «
مجموعه ورّام» و نواده دختری او یعنی
سید بن طاووس،
اسکندر بن دربیس خرقانی،
شیخ محمد حسن بن شیخ محمد ابراهیم یزدی اصفهانی (متوفّای ۱۲۶۸ هـ . ق) جدّ
خاندان اشتری اصفهانی و نیز مرحوم
شیخ جعفر نجفی کاشف الغطاء اشتراک نسب دارد.
فرزند حاج محمّد قاسم، حاج محمّد حسن، در یکی از محلات
هرات (از توابع
افغانستان کنونی) ـ محلهای
شیعه نشین معروف به «
حوض کرباس» ـ روزگار میگذرانید.
محمّد حسن که شخصی فاضل، پارسا و متدیّن بود، از این محل به
گناباد (از توابع استان
خراسان) مهاجرت نمود و در آبادی «کاخک» (
کاخک گناباد) اقامت گزید.
محمّد حسن به موازات تلاشهای علمی و تحصیل معارف قرآنی و روایی، با رعایت موازین شرعی به کسب و کار هم مشغول بود و چون از راه حلال اندوختهای به دست آورد، به منظور رفاه حال
طلاب علوم دینی، در جوار بارگاه
حضرت امام رضا علیه السّلام و در بست بالای مشهد رضوی مدرسهای بنیان نهاد که به مدرسه «حاج حسن» موسوم است.
آن مرد شریف به احداث این بنای آموزشی و علمی اکتفا نکرد و نسبت به تعمیر برخی مدارس مشهد همت گماشت و اموال منقولی را
وقف آنها ساخت؛ در
اصفهان نیز از عمران و آبادانی مراکز
علوم دینی غافل نبود.
محمّد حسن به دلایلی که مورّخان و شرح حال نگاران بدانها اشاره نکردهاند،
کاخک گناباد را به مقصد
اصفهان ترک نمود و در این شهر رحل اقامت افکند. مدتی از سکونت وی در این دیار سپری نشده بود که در نوزدهم
ربیع الثانی سال ۱۱۸۰ هـ . ق صاحب فرزندی گردید که او را «محمّد ابراهیم» نامید. این کودک دوران شکوفایی خویش را تحت تربیت پدری فاضل، پارسا و اهل تقوا و مادری نیکو سرشت سپری کرد. مدت ده بهار که از سن او گذشت ابرهای تیره و تاری سپهر زندگی او را تحت تأثیر قرار داد و مربّی عالی قدر، دلسوز و نخستین استاد خود؛ یعنی پدری رئوف را در سال ۱۱۹۰ هـ . ق از دست داد و این ضایعه اسف انگیز در ذهن تازه شکفتهاش اثر گذاشت و بعدها آن را به عنوان خاطرهای رنج آور از ذهن میگذرانید.
محمّد ابراهیم اگر چه از نعمت پدر محروم گشت؛ ولی فقیه بیدار دل، آیت الله آقا
سید محمد بید آبادی بر حسب توصیه پدرش، به تربیت وی کوشید و او در سنین نوجوانی فضایل و
مکارم اخلاقی را از او آموخت و در زمره شاگردان این عارف عرش آشنا در سیر و سلوک معنوی قلمداد گردید.
محمّد ابراهیم کرباسی به نخستین مربیان خود اشاره کرد و خاطر نشان ساخته است:
«اولین کسی که دانش را از او فرا گرفتم، مرحوم والد ماجد، صاحب نفس قدسی و پس از او، مرحوم
آقا سید محمد گیلانی بید آبادی و بعد از او میرزا محمد علی فرزند مظفّر بود ... این افراد در طریق تزکیه و تقوا از اوتاد و ارکان بلاد بودهاند.»
کرباسی در جای دیگر به ساده زیستی و قناعت
سید محمد بید آبادی اشاره کرد و گفته است:
«شش ماه متوالی خوراک ایشان و خانوادهاش هویج بود و از شدت فروتنی و برای پیروی از
سنت نبوی، بر الاغ برهنهای سوار میگردید.»
۱.
آقا سید محمد گیلانی بید آبادی
۲.
آخوند ملا محراب گیلانی (متوفّای ۱۲۱۷ هـ . ق)
۳.
میرزا محمد علی بن میر مظفر منجم اصفهانی (متوفّای ۱۱۹۸ هـ . ق) .
۴.
شیخ محمد حسین خاتون آبادی، فرزند عبد الباقی حسینی (۱۲۳۳ ـ ۱۱۷۳ هـ . ق) .
۵.
شیخ محمد علی هرندی.
۶.
شیخ محمد بن شیخ زین الدین.
۷.آخوند ملا علی، فرزند
جمشید نوری مازندرانی (متوفّای ۱۲۴۶ هـ . ق)
محمّد ابراهیم بعد از آن که در
حوزه اصفهان به تکمیل تحصیلات پرداخت، به منظور ارتقای دانستههای خویش در
سطوح عالی معارف اسلامی به ویژه
فقه و
اصول و رسیدن به قلّه
اجتهاد و بهرهمندی از محضرمشاهیر
اصفهان، به سوی
عتبات عراق رهسپار گردید. عالم بلند آوازه این زمان در دیار مذکور
سید محمد مهدی بحر العلوم (۱۲۱۲ ـ ۱۱۵۵ هـ . ق) بود که به اصلاحات گسترده در اداره حوزهها و تقسیم کار میان
عالمان شیعه دست زد. محمد ابراهیم کرباسی در کتاب معروف خود (
اشارات الاصول) مینویسد:
«مدت نسبتا زیادی در خدمت آقا
سید مهدی بحر العلوم و نیز آقا
محمد باقر وحید بهبهانی شاگردی نمودم؛ ولی از این دو بزرگوار تقاضای اجازه ننمودم و اگر از این بزرگواران اجازه میخواستم، میدادند.»
میرزا محمد تنکابنی که از درس
محمد ابراهیم کرباسی استفاده کرده، مینویسد:
«او از شاگردان
وحید بهبهانی و
بحر العلوم بوده است.»
آیت الله کرباسی در
عتبات و در حوزه درسی این بزرگواران با آقا
سید محمد باقر شفتی آشنا شد که این ارتباط، علاقه و دوستی میان آنها را به تدریج آن چنان افزایش داد که آن دو عالم عامل در درس و بحث با هم شرکت کرده و صفا و صمیمیتی ویژه بینشان حکم فرما گردید. این دوستی و انس حاجی کرباسی با
سید شفتی بر محبوبیت و عزت و احترام وی افزود؛ زیرا آن
فقیه فرزانه با همه فضل و فقاهتی که به دست آورد همواره سید حجت الاسلام (شفتی) را بر خود مقدم میداشت و از هر گونه احترام و تکریم وی مضایقه نمیکرد.
حاجی کرباسی در عتبات عراق نزد استادانی بزرگ به قله
اجتهاد رسید، اما عطشی درونی روانش را تحت الشعاع قرار داده بود، موجب گردید که حوزه درس برخی مشاهیر را در
قم و
کاشان مغتنم بشمارد.
آیت الله کرباسی که در چندین رشته از علوم اسلامی صاحب نظر بود و همگام با کسب معرفت خود را با مکارمی والا آراسته بود؛ با احراز مقام والای
مرجعیت از
کاشان به
اصفهان آمد و رسالت سترگ فرهنگی ـ اجتماعی و تکلیف دینی خویش را با برنامهریزی خاص و رعایت مقتضیات جامعه آغاز کرد. او طی مباحثه و مناظرههای علمی با رعایت فروتنی قدرت تحمل عقاید دیگران و نیز بلند نظری و وسعت مشرب را مد نظر قرار داد و در مسجد حکیم اصفهان به تدریس
فقه و
اصول پرداخت و در این عرصه، شاگردان زیادی پرورش داد که ذیلا به برخی از آنان اشاره میگردد:
۱.
حاج ملا هادی سبزواری.
۲.
میرزای شیرازی.
۳.
محمد بن سلیمان تنکابنی.
۴.
آقا میر سید حسن مدرس اصفهانی، (۱۲۱۰ـ۱۲۷۳ هـ . ق).
۵.
ملا مهدی قمشهای که در سال ۱۲۸۱ هـ . ق رحلت نموده است.
۶.
میر سید محمد شهشهانی: ارتحالش را در سال ۱۲۸۷ هـ . ق.
۷.
ملا حمزه قائنی.
۸.
سید محمد حسن مجتهد اصفهانی: (۱۲۶۳ ـ ۱۲۰۷ هـ . ق).
آیت الله کرباسی همگام با تلاشهای آموزشی، تربیتی و تبلیغی به تألیف و تحقیق مشغول بود و آثاری در عرصه فقه، اصول و سایر معارف دینی به رشته تحریر درآورده که عبارتند از:
۱. اشارات الاصول.
۲. ارشاد المسترشدین فی معرفه من احکام الدین یا رساله عملیه.
۳. النخبه.
۴. منهاج الهدایه الی احکام الشریعه و فروع الفقه.
۵. السؤال و الجواب فی الفقه و الاحکام.
۶. شوارع الهدایه فی شرح الکفایه المقتصد.
۷. تقلید المیّت.
۸. الایقاضات.
۹. رسالهای در صحیح و اعم؛ در علم اصول فقه.
۱۰. نقد الاصول.
۱۱. مناسک حج.
۱۲. رسالهای در مفطر بودن قلیان یا توتون.
مرحوم
محمد بن سلیمان تنکابنی درباره آیت الله کرباسی نوشته است: «از شاگردان مرحوم
بحر العلوم است و اجازه دارد از آن بزرگوار و از
شیخ جعفر نجفی و
شیخ احمد احسایی ... در غایت احتیاط بوده و هرگز مرافعه نکرد و از ازهد زهّاد عصر بوده. حقیر از او شنیدم که میگفت: من درس آقا بهبهانی را ادراک کردم. و شب قدر را ادراک کرده بود ...»
آیت الله محمّد ابراهیم کرباسی حیات علمی خود را در این واقعیت می دانست که بر کردار و گفتار خود مراقب باشد و با عبادت و ارتباط با خداوند، نورانیتی قدسی را به اندرون خویش بفرستد و با آن ذکرهای شبانه، الحاح و التجا به درگاه حضرت احدیت، خویشتن را بسازد و توفیق پارسایی را از پروردگارش دریافت کند. او موفقیتهای علمی، اجتماعی و فرهنگی خود را مدیون و مرهون همین نیایشهای شبانه،
توسل، توجّه و
توکل به خداوند میدانست. در بندگی خداوند و هنگام
نماز،
ذکر و
دعا، نهایت
خضوع،
خشوع و
حضور قلب داشت.
یک سال شب تا به صبح مشغول
دعا،
نماز و
تلاوت قرآن بود؛ برای این که
شب قدر را درک کند و از چنین فیضی برخوردار گردد؛ تا آن که
شب قدر را به نیکی درک نمود و مشاهده کرد که چگونه فرشتگان و روح از آسمان نازل میشوند و تا صبح مقدّرات و سرنوشت مردم را به زمین میآورند.
اعلام برادران دینی و اخلّاء ایمان ـ وفقهم الله تعالی لمرضاته ـ میدارد که به عالی جناب نور چشم مکرّم، قره العین المعظم، آقا محمّد ـ زید توفیقه ـ مواجهه گفتم راضی نیستم که ترک جماعت کرده باشید بلکه مبالغه گفتم یک نماز به غیر جماعت کرده باشید.
گرچه آیت الله کرباسی از لحاظ مقام فقهی و تسلّط به موازین شرعی و نیز رعایت حالات اخلاقی، به مقامات معنوی دست یافته بود؛ امّا این خصلتش هرگز سبب آن نگردید که گوشه انزوا برگزیند و به بهانه ریاضت نفس و دوری از اغیار، نسبت به امور جامعهای که در آن میزیست، بی تفاوت باشد از برخورد با نارواییها و منکرات خاموش بماند. هنر مهمّش این بود که در جمع افراد عصر خویش میزیست و در عین حال در صیانت از ارزشها و عملی نمودن دستورهای دین، لحظهای آرام نبود. و البته به لحاظ رعایت شئون تقوایی و مراتب اخلاصی که داشت، بسیار احتیاط میکرد. در امر فتوایی نهایت دقت میکرد و آن چنان بر آداب شریعت محمّدی و فرهنگ علوی مراقبت و مواظبت داشت که کمتر مستحبی از
مستحبات از او فوت میگردید؛ ولی با این حال، چنان میزیست که حتی همسایگانش تصوّر نمینمودند با وارستهای چون او و فرزانهای مذكّی همسایهاند. البته این حالات با مقام علمی او که اشتهارش را در
اصفهان و شهرهای دیگر فراهم ساخت، فرق میکند. حکایات بسیاری از دقت و احتیاط او در
فتوا و عدم توجه به امور دنیوی و اعراض از امکانات رفاه طلبانه، در کتب تراجم و منابع تاریخی ذکر شده که همه آنها عظمت مقام روحانی و معنوی آن بزرگ مرد عرصه فقاهت و دیانت را به اثبات میرساند.
از کثرت
احتیاط،
رساله عملیه ننوشت و گفت: استخوان بدنم طاقت عذاب و مجازات عالم آخرت را ندارد، تا آن که به اصرار
میرزای قمی رسالهای نگاشت تا مردمی که از او تقلید میکنند، به آن مراجعه نمایند. هر مسئلهای که از او سؤال میکردند، جواب شفاهی نمیداد و به آن رساله مراجعه میکرد.
هنگامی که یکی از اجناس به دلایلی، ارزشی بالاتر از قیمت متعارف و متداول مییافت، به رغم آن که توان تهیه آن را با همان قیمت گزاف داشت، از خریدش امتناع مینمود و مصرف نمیکرد تا از این رهگذر هم با گران فروشان مبارزهای کرده باشد و هم با فقیران و افراد کم بضاعت همگام باشد. نسبت به دستگیری از فقرا، توجّهی کامل و اهتمامی وافر داشت و به امور طلاب و شاگردان خویش مخصوصا افراد نیازمند، به نحو احسن و با جدّیت رسیدگی و پیگیری مینمود و نسبت به رفع احتیاجات آنها اقدام میکرد.
آیت الله کرباسی بر این اعتقاد بود که وعظ و خطابه از راههای مؤثر تربیتهای دینی و اخلاقی آحاد جامعه است و اگر موارد انحراف و انحطاط و طرق نجات و هدایت بدین طریق گوشزد شود، تنبّه و بیداری انسانها را به دنبال میآورد.
صفای باطن و
تهذیب نفس این مرد خدا، نصایح او را چنان در دل مردم جای میداد که گویی نقشی بر سنگ بود. از دیگر عوامل توفیق اودر این تلاش فرهنگی و تبلیغی، آن بود که به اوضاع روزگاری که در آن میزیست، بصیرت داشت و بر این نکته هم واقف بود که چگونه موعظه کند. قبل از اینکه با گفتار، راهنمای مردم و مرشد آنان باشد، با اعمال خود یک مربّی نمونه بود. خود نمونه بارزی از آن چه میگفت به شمار میرفت؛ تا افرادی که تحت تعلیمات و تبلیغات او قرار گرفتهاند، در آیینه صاف و پاک وجودش نقایص و عیوب خود را مشاهده کنند و اصلاح شوند. نسبت به افرادی که در ظلمت و تیرگی گام نهاده بودند، بی نهایت دلسوزی مینمود. رسالت این
فقیه فرزانه در
امر به معروف و نهی از منکر و اندرز و ارشاد مردم، با نرمی، ملایمت و عطوفت توأم بود و عقیده داشت پرخاشگریهای حساب نشده و غضبهایی که انگیزههای مقدّس ندارند و نیز خشم بیهوده و از دست دادن شکیبایی در برخورد با مردم، مخاطبین را به لجاجت وا داشته و از اطراف فرد ناصح پراکنده میسازد؛ البته در جایی که شخصی میخواست بر گناه و خلاف خویش اصرار ورزد و در ترویج منکر بکوشد، اغماض را روا نمیدانست و با شدت، صلابت و قاطعیت تمام در جهت محو باطل و زدودن غبارهای خلاف و عصیان از جامعه اهتمام میورزید.
یکی از همسایگانش به لهو و لعب و ساز و طرب اشتغال داشت. آیت الله کرباسی یکی از ملازمان خود را نزد وی فرستاد که با ملاطفت به نامبرده بگوید از این رفتار مذموم دست بردارد و عمل مزبور را ترک کند. آن شخص در جواب گفته بود به آقا بگوید اگر میتواند مرا در غل و زنجیر افکند. او هم این موضوع را برای حاجی کرباسی مطرح کرد. آن بزرگوار به مسجد حکیم آمد و بعد از نماز به موعظه نمازگزاران پرداخت و طی دعایی عرض کرد: «خدیا، من که نجّاری و آهنگری نمیدانم که او را غل و زنجیر نمایم!»
چون صفای معنوی داشت دعایش
مستجاب شد و در بدن آن فرد فرو رفته در مرداب و ضلالت و محروم از چشمه سعادت، بیماری شدیدی پیدا شد که با ورم و عفونت توأم بود و همان شب موجب مرگ او شد.
در شفاء الصدور از آن
فقیه بزرگوار نقل کردهاند: وقتی یکی از افراد روضه خوان در محضر آن جناب بر فراز منبر، ماجرای
کربلا را برای مردم گفت و حاجی احساس نمود در مضامین گفتارش مطالب غیر واقع دیده میشود؛ وی را تذکر داد که اگر میخواهد تاریخ زندگی معصومین و وابستگان آنها را مطرح کند، دقت نماید و از ذکر نکات غیر واقع و مطالب دور از شأن آن بزرگواران اجتناب نماید.
نقل کردهاند فردی که به دانش خود مغرور شده بود، در سخنانی اظهار داشت: « در دین ملّاها نقصان وجود دارد.» این سخن وقتی به گوش حاجی کرباسی رسید، غیرتش به جوش آمد، دستور داد وی را احضار کنند؛ وقتی آن فرد خاطی به حضور آیت الله کرباسی آمد، خطاب به وی گفت: «شنیدهام عباراتی نادرست و موهن بر زبان جاری نمودهای! اگر صحت دارد، مجازاتی سخت در پی خواهی داشت. چرا به گروهی انسان که عمر خود را صرف کسب معارف دینی و نشر علوم قرآن و عترت نمودهاند، چنین تهمتی میزنی؟!»
آن فرد وقتی با صلابت و قاطعیت مرحوم کرباسی مواجه گردید، به دروغ جواب داد: «مرا جنون ادواری است و چنین کلامی را در حالت مذکور گفتهام.» و طبیبی را به شهادت طلبید، آن طبیب هم وقتی دید این مرد باید مجازات شود، برای نجاتش دیوانگی او را مورد تأیید قرار داد؛ از این جهت حاجی از مجازاتش درگذشت. امّا برای آن که عبرتی برای دیگران باشد و دیگر کسی این جرأت را به خود راه ندهد که گروهی را که اسوه دین داران و پارسایان هستند، متهم به کاستی در دیانت کند، او را که در منطقه
مازندران اقامت داشت، به مدت یک سال به نجف آباد اصفهان تبعید کرد که با وساطت آیت الله سیّد محمّد باقر شفتی از این وضع رهایی یافت.
اصولا آیت الله کرباسی نسبت به علمای دین و راویان حدیث، علاقهای منبعث از باورهای مذهبی داشت و شدّت این اشتیاق در حدّی بود که وقتی در
قم به زیارت بارگاه مقدّس
حضرت فاطمه معصومه علیها السّلام میآمد، به حوالی
مسجد امام حسن عسکری علیه السّلام که میرسید، از کنار رودخانه کفش از پای بیرون میآورد و با پای برهنه به سوی صحن مطهّر حرکت میکرد؛ هنگامی که از او پرسیدند: چرا با پای برهنه راه میروید؟ در پاسخ فرمود: «محدّثان و راویان حدیث خاندان عترت و طهارت در این منطقه مدفون هستند و اینجا مزار آن بزرگان است و دوست ندارم با کفش بر مرقد پاکشان گام نهم.»
از کارهای دیگری که قدر شناسی وی را نسبت به علمای سلف تأیید میکند، باز سازی مرقد صاحب بن عبّاد است. وی در معطوف ساختن توجه مردم به مقام و مرقد این عالم فاضل و وزیر شیعی، فعالیت زیادی نمود و بر این امر مداومت ورزید.
مسجدی که آیت الله کرباسی در آن به تدریس و وعظ مشغول گشت، از آثار
صاحب بن عباد به شمار میرفت. و بدن نام برده در محله باب دریه، که به نام
باب طوقچی و گاه
میدان کهن ه خوانده میشود. به خاک سپرده شده است و آرامگاهش اکنون آباد بوده و به صورت
حسینیهای در آمده که عزاداران حسینی در آن به نوحه سرایی میپردازند.
و این همه به دلیل تلاشهای تبلیغی آیت الله کرباسی است.
احساس فروتنی در برابر آقا
سید محمد باقر حجت الاسلام (
سید شفتی) نمونهای دیگر از احترام این فقیه برای مشاهیر شیعه و علمای اسلامی است و این تواضع و مقدم داشتن سیّد شفتی بر خود، در حالی بود که آیت الله کرباسی مرجعی نامدار و فقیهی عالی مقام بود و شهرت علمیاش در جهان تشیّع پیچیده بود.
آیت الله کرباسی در پذیرش شهادت افراد دقت زیادی داشت؛ از باب نمونه نقل کردهاند: شخصی خدمت ایشان برای موضوعی گواهی داد. آن جناب پرسید: شغل تو چیست؟ گفت:
غسال هستم. پس آداب و
احکام غسل دادن و اموری را که دانستن آنها برای وی لازم بود، از این شخص پرسید و او هم جواب داد؛
غسال که از مو شکافیهای آیت الله کرباسی شگفت زده شده بود، خطاب به وی عرض کرد: «ما بعد از آن که شخص
متوفا را
دفن میکنیم، در گوشش میگوییم خوشا به سعادت تو که از دنیا رفتی و برای ادای شهادت، خدمت حاجی کرباسی نرسیدی!»
نقل کردهاند: آیت الله کرباسی خانه خویش و برخی از شاگردان خود را به نام این که منزل خود اوست، «بست» قرار داده بود و هر کس از سوی عوامل حکومتی و دیگر زورگویان مورد تعدی قرار میگرفت، در همان لحظه به یکی از این خانهها پناه میبرد. حاکم وقت
اصفهان به وی پیغام داد: «خواهش میکنم معیّن بفرمایید که بست شما از کجا تا کجاست و تا کی ادامه خواهد داشت؟ زیرا دست و بال مأموران ما به کلی بسته شده است.» آیت الله کرباسی در جوابش گفته بود: «بست من نیست، به
امام زمان (عج) تعلق دارد و از نظر مکانی، مشرق و مغرب را در بر میگیرد و به لحاظ زمانی، تا روز
قیامت ادامه دارد و تا ستم تو و کارگزارانت هست، این بست هم توسط من و علمای پس از من وجود دارد.»
یک سال به دلیل کاهش نزولات جوّی، خشکسالی و قحطی، مردم نگران و دست اندرکاران و کارگزاران این ناحیه، دچار استیصال و درماندگی شدند. حاکم وقت ـ منوچهر خان معتمد الدوله ـ خدمت آیت الله کرباسی آمد و عرض کرد:
«مردم تقاضای عاجزانه دارند که شما برای انجام
نماز و
دعای باران به بیرون شهر بروید.»
آن
فقیه زاهد که سنین کهنسالی و سالخوردگی خود را سپری میکرد، گفت:«من پیرم و ناتوان و قوت رفتن را ندارم.»
وی گفت:«تختی روان برایتان میفرستم که در آن نشسته و به مکان مورد نظر برای
دعای باران بروید.»
مرحوم کرباسی در جواب او فرمود:«آخر با تخت غصبی، آن هم اهدایی از سوی عامل ستم به دعای باران رفتن و تقاضای نزول رحمت کردن، چه مناسبتی دارد و آیا خداوند با چنین وضعی دعای ما را مستجاب میکند؟!.»
یکی از فرزندان حاجی عرض کرد:«خودمان با همکاری مردم تختی از چوب برایتان میسازیم.»
نجاری پذیرفت که آن وسیله را بسازد. در شهر اعلان نمودند که از روز
شنبه همه مردم
روزه بگیرند تا روز
دوشنبه با حال
روزه به همراه حاجی کرباسی برای
دعای باران حاضر شوند. مردم
روزه دار در موعد مقرر در حوالی محلّ اقامت آن
مجتهد عارف، اجتماع کردند و حاجی را که بیمار و ناتوان و بسیار سالخورده بود، با تختی به سوی تخت فولاد آورند؛ گروهی از ارامنه جلفای اصفهان نیز صف کشیدند و کتاب آسمانی خود ـ انجیل ـ را گشودند.
یهودیان اصفهان نیز با
تورات در آن مکان حاضر شدند. آیت الله کرباسی مشاهده کرد در یک سو، ارامنه و در طرف دیگر،
یهودیان صف کشیدهاند. پس سر خویش را برهنه نمود و به جانب آسمان نگریست و عرض نمود:
«خدایا! محمّد ابراهیم محاسنش را برای نشر اسلام سپید کرده است؛ امروز مرا نزد پیروان مذاهب دیگر شرمسار مفرما!.»
ناگهان ابری متراکم، آسمان
اصفهان را فرا گرفت و ساعتی بعد، ریزش
باران به طور مداوم آغاز گردید و بدین گونه مردم از عوارض کاهش منابع آب و خشکسالی نجات یافتند.
آیت الله محمّد ابراهیم کرباسی پس از مدّت هشتاد و یک سال و نوزده روز عمر با برکت، در شب
پنج شنبه هشتم ماه
جمادی الاولی ۱۲۶۱ هـ . ق
مطابق ۱۲۲۴ هـ . ش رحلت نمود و پیکر مطهرش پس از
غسل و
کفن و مراسم
تشییع با شکوه در برابر
مسجد حکیم اصفهان ـ دری که به سوی بازار رنگرزان و میدان امام خمینی کنونی اصفهان گشوده میشود ـ دفن گردید و اینک مرقدش در میان بقعهای مخصوص در وسط سنگ مرمری بلند واقع شده است. این بقعه به طرز هنرمندانهای گچ بری شده که میان آن، مرقد آیت الله کرباسی است و قبور برخی از اولاد و احفادش نیز در آنجاست و هم اکنون مزاری معروف و زیارتگاه مردم است. زمین این مکان را سیّد شفتی در زمان حیات آیت الله کرباسی خریداری نمود و به وی واگذار کرد.
سایت اندیشه قم