• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

صفریه‌

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



خوارج به عنوان بارزترین تفکر افراطی، در میان مسلمین سر برآورد. با گذشت از تفکرات انحرافی و افراطی دیگر فرق، فرق خوارج با عملکرد خویش در جامعه اسلامی به نوعی عمل نمود که تمام فرق دیگر با وجود او مخالف بودند. این تفکرات و عملکرد خشن و بی منطق خوارج بود که موجب فناء آن شد. در این مقاله سعی در شناخت فرقه صفریه از خوارج می‌شود.



بسیاری از نویسندگان، این فرقه از خوارج را پیروان فردی به نام زیاد بن اصفر می‌دانند.
[۱] الاشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، بیروت، دارالاحیا الثراث العربی، ص۲۶.
اما عده‌ای رئیس این فرقه را عبدالله بن صفار یا عبید بن اصفر می‌خوانند.
[۳] الاشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، بیروت، دارالاحیا الثراث العربی، ص۲۶.
[۴] الملطی، محمد بن احمد، التنبیه والرد، القاهره، مکتبه الازهریه للتراث، ۱۹۷۷، الطبعه الثانیه، ص۱۷۸.
به هر حال به دلیل انتساب این فرقه به یکی از این دو فرد، به این فرقه صفریه، زیادیه گفته شده است. اصمعی می‌گوید: مردی از صفریه با رفیقش در زندان مخاصمه می‌کرد و به وی گفت: به خدا قسم تو از دین صفر هستی
[۶] مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، ششم- ۱۳۸۷، ص۳۰۲.
او با این بیان عقائد فرقه صفریه را به هیچ تشبیه می‌کند. ابن عاصم بستی خود روزی از صفریه بوده ولی از آنها جدا گشته و در شعری این فرقه را مذمت می‌کند و از آنها به کسانی که علامتشان رنگ زرد (صفره) بوده حکایت می‌کند.
این فرقه از خوارج با فرقه نجدیه و ارازقه و اباضیه که از فرقه های دیگر خوارج است در مسائلی اختلاف دارد. فرقه صفریه یکی از چهار فرقه اصلی خوارج است؛ بطوریکه تمام فرق خوارج غیر از نجدیه و ارازقه و اباضیه از فرقه صفریه منشعب شده است.
[۸] الاشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، بیروت، دارالاحیا الثراث العربی، ص۲۶.
اما تاثیر زیادی از فرقه ارازقه در این فرقه مشاهده می‌شود. ابن حزم اندلسی در زمان خودش که قرن پنجم باشد، فرقه صفریه را از فرق خوارج موجود زمان خویش می‌خواند.
[۱۰] اندلسی، ابن حزم، الفصل فی الملل و الاهواء والنحل، القاهرة، مکتبة الخانجی، بیتا، ج۲، ص۲۶.
شاید گستردگی و پراکندگی این فرقه باعث شد تا نسبت به دیگر فرق خوارج دیرتر منقرض شود.


از وی نقل شده که گفته است: ما در نظر خودمان مومن هستیم، نمی‌دانیم شاید از نظر خداوند از ایمان خارج شده باشیم. شرک دو صورت دارد، شرکی که عبارتست از اطاعت شیطان و شرک دیگر پرستش بت است. کفر دو صورت دارد، کفری که به انکار نعمت حاصل می‌شود و کفر دیگر به انکار ربوبیت خداوند حاصل می‌شود. بیزاری جستن دو صورت دارد، بیزاری جستن از اهل حدود مستحب است و بیزاری جستن از اهل انکار و جحود (منکران) واجب است.


برای آشنائی با این افراد به مقداری از عقائد ایشان که توسط صاحبان کتب تاریخ و فرق نوشته شده اشاره می‌کنیم. این عده مانند دیگر خوارج با اختلافاتی که با هم دارند، به راحتی حکم کفر و شرک مخالفین خود و گناهکاران را صادر می‌کنند که در این مورد به سه گروه تقسیم می‌شوند:
[۱۳] البغدادی، عبدالقاهربن طاهربن محمد، الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة، بیروت، دارالآفاق الجدیده، ۱۹۷۷، الطبعةالثانیة، ص۷۰.
[۱۴] الاسفراینی، طاهر بن محمد، التبصیر فی الدین، بیروت، عالم الکتب، الطبعه الاولی، ۱۹۸۳م، ص۵۳.

۱. گناهکاران (به هر گناهی) مشرک می‌شوند.
۲. عده‌ای از صفریه معتقدند که گناهانی که اسم خاص دارد و برای آن حد خاصی تعیین شده، ارتکابش موجب کفر و شرک نمی‌شود. مانند زنا و دزدی و قتل و... ولی از ایمان خارج می‌کند. اما اگر گناهی حد مخصوص نداشته باشد، ارتکابش موجب کفر است، مانند ترک نماز و روزه .
۳. عده دیگر بر این اعتقادند، که در صورتی که گنهکار را نزد قاضی ببرند و حد بخورد، می‌توان حکم به کفر نمود.
از دیگر اعتقادات این فرقه این است که: معتقد به کفر خوارجی که قیام نمی‌کردند، نبودند و تقیه را در عمل جایز نمی‌دانستند، هر چند که تقیه را در زبان جایز می‌دانستند. کشتن مخالفین خود را جایز می‌شمرند؛ زیرا خوارج مخالفین خود را محکوم به کفر می‌کنند، اما کشتن اطفال و زنان مخالفین را جایز نمی‌دانند. اما نقل شده که صفریه کشتار و اسارت زنان را جایز می‌دانستند.
زیاد ، اطاعت از شیطان را همانند کفر واقعی می‌پنداشت؛ اما کفر به نعمت را همانند کفر واقعی نمی‌دانست. باید توجه داشت که خوارج بطورکلی ملاک ایمان را پذیرش عقائد خویش می‌دانند به این ترتیب تمام افرادی که از خوارج نباشند نزد خوارج کافر می‌باشند.


صفریه به ولایت و امامت افرادی چون عبدالله بن وهب الراسبی و حرقوص بن زهیر معروف به ذوالثدیه و ابوبلال مرداس و عمران بن حطان سدوسی معتقدند. دو نفر اول از کسانی بودند که حکمیت را بر امیرالمومنین (علیه‌السّلام) تحمیل کردند و بعد از آن با ایشان به جنگ پرداخته و واقعه نهروان را به وجود آوردند و در همان جنگ کشته شدند. ابو بلال کسی بود که در زمان یزید بر علیه ابن زیاد قیام کرد ولی وی و برادرش عروه کشته شدند.
[۱۷] ابن عساکر، ابو القاسم علی بن حسن بن هبة الله، تاریخ مدینة دمشق، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ هـ ق ، ج۱۲، ص۳۲۰.
عکرمه از کسانی است که عالمان اهل سنت به او توجه ویژه‌ای دارند. او شاگرد معروف ابن عباس است ولی به نقل خود اهل سنت، و حتی فرزند ابن عباس، وی به دروغ گوئی نسبت به ابن عباس متهم است.
[۲۰] ابن منظور، مختصرتاریخ دمشق، ج۵، ص۳۱۹.
در کتب شیعه وی از خوارج معرفی شده و در کتب اهل سنت او را از خوارج و یا صفریه شمرده‌اند.
[۲۱] کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵هـ. ش، ج۳، ص۱۲۳.
[۲۲] الشهرستانی، عبدالکریم، الملل والنحل، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۴ هـ ق، ج۱، ص۱۳۶.
او به عنوان مبلغ صفریه در آفریقا به فعالیت پرداخت و این فرقه را در آن سرزمین بنیان نهاد. از شاگردان وی می‌توان روئسای قبایل مختلفی چون میسره را نام برد که به دست عکرمه به این فرقه کشیده شدند و بعد با ریاست خود به آشوبهائی در این منطق دست زدند.
[۲۴] ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، العبر فی خبر من غبر، ج۱، ص۲۹.




این فرقه همانطور که اصمعی نقل نموده از دین و دینداری هیچ بهره ندارند. همچنین نسبت به امیرالمومنین علی (علیه‌السّلام) بغض و کینه خود را ابراز می‌کنند و از این جهت همانند بنیامیه عمل می‌کنند. بلکه شهادت آن حضرت به دست همفکران همین افراد محقق شد. به عنوان نمونه یکی از امامان این فرقه برای مدح ابن ملجم(لعنت الله علیه) شعر سروده که با این کار، عالمان اهل سنت را هم به واکنش واداشته و بر رد شعر او، شعری سروده اند. عمران بن حطان سدوسی در مدح ابن ملجم گفته:
یا ضربة من تقی ما اراد بها الا لیبلغ من ذی العرش رضوانا
انی لاذکره حینا فاحســــبه اوفی البریــــــــة عند الله میزانا

عبدالقاهر نیز در رد او گفته است:
یا ضربة من کفور ما استفاد بــــــــها الا الجـــــــــداء بما یصلیه نیــرانا
انی لالعنه دینا والعـــــــــــن مــــــن یرجــــو له ابدا عفوا وغفـــــــرانا
وذاک ابن ملجم اشقیالناس کلهم اخفهم عند رب الناس میـــــزانا
البته نباید از نظر پنهان شود که عایشه نیز بعد از شنیدن خبر شهادت آن حضرت خوشحالی خود را با شعر ابراز می‌کرد:
[۲۷] طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، بیروت، دارالتراث، دوم، ۱۳۸۷هـ ق، ج۵، ص۱۵۰.

فالقت عصاها فاستقرت بها النوی کما قر عینا بالایاب المســـــــافر


حکومت صفریه در واقع یک حکومت محلی بود که گاهی بر علیه حکومت مرکزی قیام می‌کرد، همانطور که در مورد ابو بلال مرداس گفته شد. مهلب بن ابی صفره نیز از سران صفریه معرفی شده که در زمان حجاج بن یوسف خروج کرد.
[۲۸] الاسفراینی، طاهر بن محمد، التبصیر فی الدین، بیروت، عالم الکتب، الطبعه الاولی، ۱۹۸۳م، ص۵۲.
در سال ۷۶هـ ق نیز صالح بن مسرح از این فرقه قیام کرد اما حجاج وی را شکست داد و کشت. این فرقه از خوارج با تبلیغ و مهاجرت به شمال آفریقا توانستند برای خود در حوالی قیروان حکومتی را به پا کنند. رئیس این گروه را عکاشه صفری خارجی به عهده داشت و پیروان وی را مردمانی از آن سرزمین از نژاد بربر تشکیل می‌داد. هشام بن عبدالملک اموی ، حاکم مصر یعنی حنظله بن صفوان کلبی را به جنگ عکاشه فرستاد و او نیز بعد از درگیری با سپاه عکاشه و کشتار بسیاری از یاران وی، او را شکست داد، و بعد از اسارت عکاشه، او را کشت. ابوقره صفری و عبدالملک بن سکردید الصنهاجی الصفری نیز از دیگر روئسای صفریه بود که در زمان حکومت منصور، سال ۱۵۳هـ ق در آفریقا شوریدند.
[۳۰] ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، العبر فی خبر من غبر، ج۱، ص۴۰.
ضحاک بن قیس شیبانی از دیگر کسانی بود که به سردمداری در این فرقه شناخته می‌شود و قیام سرکوب شده ای نیز انجام داد و بعد از وی صفریه با خیبری و نیز شیبان بن عبدالعزیر یشکری به مسیر پر التهاب خود استمرار بخشید. در شهر سجلماسه افرادی از قبیله بنی مدرار بر عقیده صفریه بودند
[۳۱] الاشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، بیروت، دارالاحیا الثراث العربی، ص۳۳.
و همانجا برای خود حکومت می‌کردند تا اینکه ابوعبدالله شیعی با شکست دادن ایشان زمینه را برای حکومت سلسله فاطمیین فراهم نمود.


۱. الاشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، بیروت، دارالاحیا الثراث العربی، ص۲۶.
۲. الشهرستانی، عبدالکریم، الملل والنحل، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۴ ه ق، ج۱، ص۱۳۶.    
۳. الاشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، بیروت، دارالاحیا الثراث العربی، ص۲۶.
۴. الملطی، محمد بن احمد، التنبیه والرد، القاهره، مکتبه الازهریه للتراث، ۱۹۷۷، الطبعه الثانیه، ص۱۷۸.
۵. الصفدی، الوافی بالوفیات، ج۴، ص۴۹۴.    
۶. مشکور، محمد جواد، فرهنگ فرق اسلامی، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامی، ششم- ۱۳۸۷، ص۳۰۲.
۷. البغدادی، عبدالقاهربن طاهربن محمد، الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة، بیروت، دارالآفاق الجدیده، ۱۹۷۷، الطبعةالثانیة، ص۷۰.    
۸. الاشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، بیروت، دارالاحیا الثراث العربی، ص۲۶.
۹. البغدادی، عبدالقاهربن طاهربن محمد، الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة، بیروت، دارالآفاق الجدیده، ۱۹۷۷، الطبعةالثانیة، ص۷۲.    
۱۰. اندلسی، ابن حزم، الفصل فی الملل و الاهواء والنحل، القاهرة، مکتبة الخانجی، بیتا، ج۲، ص۲۶.
۱۱. الشهرستانی، عبدالکریم، الملل والنحل، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۴ ه ق، ج۱، ص۱۳۶.    
۱۲. الشهرستانی، عبدالکریم، الملل والنحل، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۴ ه ق، ج۱، ص۱۳۶.    
۱۳. البغدادی، عبدالقاهربن طاهربن محمد، الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة، بیروت، دارالآفاق الجدیده، ۱۹۷۷، الطبعةالثانیة، ص۷۰.
۱۴. الاسفراینی، طاهر بن محمد، التبصیر فی الدین، بیروت، عالم الکتب، الطبعه الاولی، ۱۹۸۳م، ص۵۳.
۱۵. نویری، شهاب الدین، نهایة الارب فی فنون الادب، قاهره، دار الکتب و الوثائق القومیة، اول، ۱۴۲۳ ه ق، ج۲۴، ص۶۲.    
۱۶. ابن حمدون، محمد بن حسن، التذکرة الحمدونیة، بیروت، دار صادر، اول، ۱۴۱۷ ه ق، ج۸، ص۲۹۵.    
۱۷. ابن عساکر، ابو القاسم علی بن حسن بن هبة الله، تاریخ مدینة دمشق، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ هـ ق ، ج۱۲، ص۳۲۰.
۱۸. البغدادی، عبدالقاهربن طاهربن محمد، الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة، بیروت، دارالآفاق الجدیده، ۱۹۷۷، الطبعةالثانیة، ص۷۱.    
۱۹. ابن عساکر، ابو القاسم علی بن حسن بن هبة الله، تاریخ مدینة دمشق، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ ه ق، ج۴۱، ص۱۰۷.    
۲۰. ابن منظور، مختصرتاریخ دمشق، ج۵، ص۳۱۹.
۲۱. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵هـ. ش، ج۳، ص۱۲۳.
۲۲. الشهرستانی، عبدالکریم، الملل والنحل، بیروت، دارالمعرفة، ۱۴۰۴ هـ ق، ج۱، ص۱۳۶.
۲۳. ابن عساکر، ابو القاسم علی بن حسن بن هبة الله، تاریخ مدینة دمشق، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۵ ه ق، ج۴۱، ص۱۲۰.    
۲۴. ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، العبر فی خبر من غبر، ج۱، ص۲۹.
۲۵. معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، قم، انتشارات کتابخانه آیت‌الله مرعشی، ۱۴۰۴ ه ق، ج۱۳، ص۲۴۱.    
۲۶. البغدادی، عبدالقاهربن طاهربن محمد، الفرق بین الفرق وبیان الفرقة الناجیة، بیروت، دارالآفاق الجدیده، ۱۹۷۷، الطبعةالثانیة، ص۷۲.    
۲۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم والملوک، بیروت، دارالتراث، دوم، ۱۳۸۷هـ ق، ج۵، ص۱۵۰.
۲۸. الاسفراینی، طاهر بن محمد، التبصیر فی الدین، بیروت، عالم الکتب، الطبعه الاولی، ۱۹۸۳م، ص۵۲.
۲۹. نویری، شهاب الدین، نهایة الارب فی فنون الادب، قاهره، دار الکتب و الوثائق القومیة، اول، ۱۴۲۳ ه ق، ج۲۴، ص۸۰.    
۳۰. ذهبی، شمس الدین محمد بن احمد، العبر فی خبر من غبر، ج۱، ص۴۰.
۳۱. الاشعری، ابوالحسن، مقالات الاسلامیین، بیروت، دارالاحیا الثراث العربی، ص۳۳.
۳۲. ابن خلکان، ابو العباس شمس الدین احمد بن محمد بن ابی بکر، وفیات الاعیان وانباء ابناء الزمان، بیروت، دارصادر، ج۲، ص۱۹۲.    
۳۳. ابن خلکان، ابو العباس شمس الدین احمد بن محمد بن ابی بکر، وفیات الاعیان وانباء ابناء الزمان، بیروت، دارصادر، ج۳، ص۱۱۸.    
۳۴. ابن خلکان، ابو العباس شمس الدین احمد بن محمد بن ابی بکر، وفیات الاعیان وانباء ابناء الزمان، بیروت، دارصادر، ج۳، ص۱۱۹.    



pajoohe. com/fa/index. php?Page=definition&UID=۳۹۰۷۴ سایت پژوهه برگرفته از مقاله«صفریه»    



جعبه ابزار