عصمت فرشتگاه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
عصمت در لغت به معنای نگه داشتن و مانع شدن است و در اصطلاح به حالت و ملکه نفسانی می گویند که انسان را از
گناه و یا حتی
خطا و اشتباه منع می کند.
یکی از موجودات دارای مقام عصمت، فرشتگان الهی هستند. البته اگر آنها را مختار و دارای تکلیف و مسئولیت بدانیم، زیرا در غیر این صورت سخن از عصمت آنها منطقی و بجا نخواهد بود. با دقت در آیات قرآن (لاَ یَعْصُونَ اللهَ مَا اَمَرَهُمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ
)و روایات
اهلبیت (علیهمالسّلام) (
امام حسن عسکری (علیهالسّلام) از
رسول اکرم (صلیاللهوعلیهوآله) نقل نموده که فرمودند: «ان الله (عزّوجلّ) اختارنا معاشر آل محمد و اختار النبیین و اختار الملائکه المقربین و ما اختارهم الا علی علم منه بهم انهم لا یواقعون ما یخرجون به عن ولایته و ینقلعون به عن عصمته»
) چنین بر میآید که
اختیار و مسئولیتپذیری فرشتگان امری مسلم است.
در مورد عصمت
ملائکه، دیدگاههای مختلفی از سوی
متکلمان و دانشمندان
مسلمان بیان شده است.
متکلمانی که معتقدند در ملائکه انگیزه
شهوت و
غضب وجود دارد، در عصمت ملائکه اختلاف نظر دارند.
به طور کلی در این مورد چهار نظریه زیر مطرح شده است:
خداوند میفرماید:
«قَالُواْ اَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ؛
فرشتگان گفتند: «پروردگارا! » آیا کسی را در آن قرار میدهی که فساد و خونریزی کند؟! (زیرا موجودات زمینی دیگر، که قبل از این
آدم وجود داشتند نیز، به فساد و خونریزی آلوده شدند. اگر هدف از
آفرینش این
انسان،
عبادت است) ما
تسبیح و
حمد تو را بجا میآوریم، و تو را
تقدیس میکنیم.» پروردگار فرمود: «من حقایقی را میدانم که شما نمیدانید».
این دسته قائل به عصمت نداشتن ملائکه شدهاند و میگویند: «همزه» در اینجا برای انکار است. چون آنها به
خداوند اعتراض کرده و بر بنیآدم طعن زدند، پس معصوم نیستند.
اشاعره بهتر آن دیدند که در این زمینه سخنی نگویند؛ زیرا دلایل مخالفین و موافقین را نارسا میدانند:
(لا قاطع) ای فی هذا المبحث لا نفیا ولا اثباتا بل ادله طرفیه ظنیه (وان الظن لا یغنی فی مثله) من المسائل التی یطلب فیها العلم والیقین (عن الحق شیئا).
تنها ملائکه وحی معصومند.(عمر سلیمان الاشقر، این نظریه را از برخی از علمای مسلمان نقل میکند.
) امّا ملائکهای که وظیفهشان رساندن
وحی نیست و ارتباطی با
احکام ندارند، به جز مقربان آنها مانند حمله
عرش و
کروبیان، معصوم نیستند.
برخی نیز عصمت را به ملائکه آسمان اختصاص داده، تعلیل میکنند که آنها عقول مجرده بلامنازع و بدون شهوت هستند و ملائکه زمین را معصوم نمیدانند و میگویند:
ابلیس به همین سبب «وقع فیما وقع»؛ زیرا ابلیس از ملائکه زمین و از ساکنان جبل یاقوت در مشرق زمین بود.
(و این برخلاف صریح آیه قرآن است که میفرماید شیطان از
اجنه است «فسجدوا الاّ ابلیس کان من الجن»
)
بیشتر علمای اسلامی و از جمله همه علمای
شیعه معتقدند که همه فرشتگان اعم از ملائکه وحی و غیر آن، از هرگونه خطا و نافرمانی در اجرای اوامر خداوند مصون هستند؛
الجمهور الاعظم من علماء الدین اتفقوا علی عصمه کل الملائکه عن جمیع الذنوب و من الحشویه من خالف فی ذلک.
همچنین نزد
حکما که قائل به
تجرد ملائکه هستند، شکی در عصمت ملائکه وجود ندارد.
در تایید سخن حکما، میتوان آیات و
روایات فراوانی را شاهد آورد.
در
قرآن آیات زیادی در مدح ملائکه وارد شده است:
«عِبَادٌ مُّکْرَمُونَ٭ لاَ یَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِاَمْرِهِ یَعْمَلُونَ٭ یَعْلَمُ مَا بَیْنَ اَیْدِیهِمْ وَمَا خَلْفَهُمْ وَلاَ یَشْفَعُونَ اِلاَّ لِمَنِ ارْتَضَی وَهُم مِّنْ خَشْیَتِهِ مُشْفِقُونَ؛
آنها
[۱۴] بندگان شایسته اویند؛ هرگز در سخن بر او پیشی نمیگیرند و (پیوسته) به فرمان او عمل میکنند؛ او اعمال امروز و آینده و اعمال گذشته آنها را میداند و آنها جز برای کسی که خدا راضی (به
شفاعت برای او) است شفاعت نمیکنند و از ترس او بیمناکند».
ونیز آیه دیگر:
«وَللهِ یَسْجُدُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَمَا فِی الاَرْضِ مِن دَآبَّهٍ وَالْمَلآئِکَهُ وَهُمْ لاَ یَسْتَکْبِرُونَ ٭ یَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوْقِهِمْ وَیَفْعَلُونَ مَا یُؤْمَرُونَ؛
تمام آنچه در آسمانها و زمین از جنبندگان وجود دارد، و همچنین فرشتگان، برای خدا
سجده میکنند و
تکبّر نمیورزند؛ آنها (تنها) از (مخالفت) پروردگارشان، که حاکم بر آنهاست، میترسند و آنچه را ماموریت دارند انجام میدهند».
و آیه مبارکه:
«وَلَهُ مَن فِی السَّمَاوَاتِ وَالاَرْضِ وَمَنْ عِندَهُ لاَیَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِهِ وَلاَ یَسْتَحْسِرُونَ ٭ یُسَبِّحُونَ اللَّیْلَ وَالنَّهَارَ لاَیَفْتُرُونَ؛
از آن اوست آنان که در آسمانها و زمینند! و آنها که نزد اویند
[۱۷] هیچ گاه از عبادتش استکبار نمیورزند و هرگز خسته نمیشوند، (تمام)
شب و
روز را تسبیح میگویند و سست نمیگردند».
سنّت دلالت بر عصمت ملائکه میکند. در اینجا به دلیل رعایت اختصار، تنها به نقل دو
روایت بسنده میکنیم:
حضرت علی (علیهالسّلام) در خطبه معروف به
اشباح، درباره آفرینش فرشتگان، چنین میفرماید:
«جَعَلَهُمُ اللهُ فِیَما هُنَالِکَ اهْلَ الامَانَهِ عَلَی وَحْیِهِ، وَحَمَّلَهُمْ اِلی الْمُرْسَلِینَ وَدَائِعَ امْرِهِ وَنَهْیِهِ، وَعَصَمَهُمْ مِنْ رَیْبِ الشُّبُهَاتِ، … وَلَمْ تَرْمِ الشُّکُوکُ بِنَوَازِعِهَا عَزِیمَهَ اِیمَانِهمْ، وَلَمْ تَعْتَرِکِ الظُّنُونُ عَلَی مَعَاقِدِ یَقِینِهمْ، وَلاَ قَدَحَتْ قَادِحَهُ الاِْحَنِ فِیَما بَیْنَهُمْ، … وَلَمْ تَطْمَعْ فِیهِمُ الْوَسَاوِسُ فَتَقْتَرِعَ بِرَیْنِهَا عَلی فِکْرِهمْ… وَقَطَعَهُمُ الاِْیقَانُ بِهِ اِلی الْوَلَهِ اِلیْهِ، وَلَمْ تُجَاوِزْ رَغَبَاتُهُمْ مَا عِنْدَهُ اِلی مَا عِنْدَ غَیْرِهِ… وَ لاَ تَعْدُوا عَلَی عَزِیمَهِ جِدِّهِم بَلاَدَهُ الْغَفَلاَتِ، وَلاَ تَنْتَضِلُ فِی هِمَمِهِمْ خَدَائِعُ الشَّهَوَاتِ؛
خدا فرشتگان را امین وحی خود قرار داد و برای رساندن پیمان
امر و
نهی خود به پیامبران، از آنها استفاده کرد و آنها را از تردید شبهات مصونیت بخشید، که هیچ کدام از فرشتگان از راه رضای
حق منحرف نمیگردند… تیرهای
شک و تردید، خلل در ایمانشان ایجاد نکرد و شک و گمان در پایگاه
یقین آنها راه نیافت و آتش کینه در دلهایشان شعلهور نگردید …. وسوسهها در آنها راه نیافته تا شک و تردید بر آنها تسلط یابد…. نعمت یقین آنها را شیدای حق گردانید که به غیر خدا هیچ علاقهای ندارند…. و کودنی و غفلت و فراموشی بر تلاش و کوشش و عزم راسخ فرشتگان راه نمییابد و فریبهای شهوت، همّتهای بلندشان را تیر باران نمیکند».
امام حسن عسکری (علیهالسّلام) نیز با استناد به یکی از آیات قرآن، عصمت فرشتگان را اینگونه تبیین مینمایند:
«فرشتگان خدا، به کمک الطاف الهی، از
کفر و امور ناپسند، معصوم و در امانند.
[۱۹] خداوند ـ عزوجل ـ درباره آنها میفرماید: «از خداوند در آنچه فرمانشان دهد، سرپیچی نمیکنند و هر چه به ایشان فرمان داده شود، انجام دهند».
عده ای در باب عصمت فرشتگان تشکیک کرده اند که به دو مورد آن اشاره می کنیم.
میگویند: وقتی خداوند ملائکه را امر کرد که بر حضرت آدم سجده کنند، همه سجده نمودند، (در سوره صاد آیه ۷۳ میفرماید: «فَسَجَدَ الْمَلاَئِکَهُ کُلُّهُمْ اَجْمَعُونَ»
) مگر
ابلیس که نپذیرفت و مورد لعن و طرد قرار گرفت و علت آن کفر درونی او بود که آن را پنهان کرده بود.
بنابراین نمیتوان ملائکه را معصوم دانست؛ زیرا ابلیس با توجه به استثنای موجود در آیات مبارکه از طائفهای از آنها بنام
جن بود.
از ابن عباس نقل شده است:
قومی فرشتگانند که ایشان را جن گویند و آنها را از نارالسّموم آفریدهاند. دیگر فرشتگان را از
نور پاک آفریدهاند، ابلیس از قومی است که آنها را از نار السّموم آفریدند.
الف ـ در اینجا استثنای ابلیس از ملائکه از نوع منقطع است، یعنی ابلیس حقیقتاً و ماهیتاً از جنیان بود، نه از ملائکه و قرآن بر این مطلب تصریح میکند؛
«فَسَجَدُوا اِلاّ اِبْلیسَ کانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ امْرِ رَبِّهِ» اما بر اثر کثرت عبادت در زمره ملائکه شمرده میشد.
اینکه گفتهاند طایفهای از ملائکه هستند که اسمشان جن است، خلاف ظاهر قرآن است؛ زیرا متبادر از لفظ جن این است که داخل در ملک نیست به علاوه اینکه خداوند در مقام تعلیلِ عصیان و استکبار ابلیس، او را از جن معرفی نموده است. همانطور که متبادر از نظم آیه این است که ابلیس از ملائکه نباشد؛ زیرا طبیعت ملائکه اقتضای
معصیت ندارد.
ب ـ استثناء، مبنی بر
تغلیب است، یعنی بیشتر مخاطبان، فرشتگان بودند، بر اقلیت غلبه داده شده و در مورد همه آنها اعم از فرشته و غیر فرشته، تعبیر ملائکه به کار رفته است.
قصه مشهور
هاروت و
ماروت است که در قرآن و در کتب تفاسیر با زیاده و نقص و اختلاف زیاد نقل شده است.
درباره ایندو فرشته که به سرزمین بابل آمدند، افسانهها و اساطیر عجیبی به وسیله داستانپردازان ساخته شده، تا آنجا که به آنها چهره خرافی دادهاند.
خلاصه قصه: هاروت و ماروت دو ملک بودند که از عصیان و فساد بنیآدم تعجب نمودند و گفتند: اگر شهوت بنیآدم به ما داده شود، ما عصیان نمیکنیم. خداوند به آنها شهوت داد و آنان را به زمین نازل نمود و زهره را که زیباترین زنهای زمانش بود، برای آنها فرستاد و آنها فریفته او شدند و زهره آنها را به سجود برای
صنم و
قتل نفس و
شُرب خمر وادار نمود و از آنها
اسم اعظم را آموخت و بواسطه آن به طرف آسمان صعود نمود.
سپس به صورت کوکب (ناهید)، یا ابر، مسخ شد و آن دو ملک از
ادریس طلب
شفاعت نمودند.(از احادیث چنین بر میآید که در زمان سلیمان پیامبر، گروهی در کشور او به عمل سحر و جادوگری پرداختند.
)
آنگاه خداوند آنها را بین عذاب
دنیا و عذاب
آخرت مخیر گذاشت و آنها عذاب دنیا را اختیار نمودند. سپس آهن پوشیدند و در خانه شان ماندند؛ بین آنها و آب چهار انگشت فاصله بود
و یا در چاهی در سرزمین بابل با موهایشان آویزان شدند، سحره نزد آنها میآمدند و
سحر میآموختند.
بسیاری از اهل نظر این قصّه را استوار نمیدانند. در ادامه به برخی از این نظرات میپردازیم.
فخر رازی مینویسد: در کتاب خدا چیزی که دلالت بر این قضیه کند نبوده و و به دلایل زیر باطل است:
۱ـ آیات متقدم (۱۹و ۲۰ و ۲۶و ۲۷و ۲۸ انبیاء و ۴۹ـ ۵۰ نحل) که همه بر عصمت ملائکه از هر معصیتی دلالت میکند. بنابراین ارتکاب فواحش از جانب ملائکه ـ با وجود توصیف خداوند از آنها به طول عبادت و جستجوی قربش ـ جایز نیست.
۲ـ اینکه میگویند آندو ملک بین عذاب دنیا و عذاب آخرت مخیر گذاشته شدند، مردود است، بلکه بهتر این بود که آنها بین
توبه و عذاب مخیر گذاشته شوند؛ زیرا خداوند کسی را که در طول عمرش
شرک ورزیده، بین توبه و عذاب مخیر گذاشته است. پس چگونه نسبت به تخییر آندو ملک، بین توبه و عذاب، بخل میورزد؟ بلکه اینها اولی به تخییر بین توبه و عذاب بودند.
فخر رازی سپس به نوعی در مقام پاسخ بر آمده و مینویسد:
اینکه خداوند آن دو ملک را بین عذاب و توبه مخیر نگذاشته است به دلیل تغلیظ در عقوبت آنها است و اینها با کسی که
مشرک شده است، مقایسه نمیشود.
۳ـ میگوید، آندو ملک در حالیکه معذب بودند و عقاب میشدند، سِحر تعلیم میدادند و مردم را به آن دعوت میکردند. گرچه فخر رازی این وجه را هم رد نموده، معتقد است که مانعی ندارد در ساعاتی که عذاب از آنها برداشته شود، تعلیم سحر دهند.
۴ـ عصمت مادامی است که آنها دارای شان ملائکه هستند اما زمانی که از مقام ملائکه بودن به مقام انسان منتقل شوند، عصمت لزومی ندارد. علاوه بر اینکه حدیث مذکور بیانگر این است که آنچه برای آندو ملک واقع شد، از باب تمثیل بود نه حقیقت؛ زیرا زهره برای رد اعتراض ملائکه ـ که گفتند: «اَتَجْعَلُ فِیهَا مَن یُفْسِدُ فِیهَا وَیَسْفِکُ الدِّمَاء وَنَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَنُقَدِّسُ لَکَ»
- به صورت
زن برای آندو ملک نمودار شد و آنان را وادار به آن اعمال نمود.
فخر رازی پس از بیان بطلان این افسانه، دلایل فرستادن آندو ملک را چنین بیان میکند:
سحره در آن زمان زیاد شده و ابواب غریبه را در سحر استنباط و ادعای
نبوت میکردند و با سحر مردم را گمراه میکردند. خداوند ایندو ملک را فرستاد که ابواب سحر را به مردم تعلیم دهند تا آنها بتوانند با مدعیان دروغین نبوت معارضه کنند و تردیدی نیست که این از احسن اغراض و مقاصد است.
علم به اینکه
معجزه مخالف سحر است، متوقف بر علم به ماهیت معجزه و سحر است؛ زیرا مردم جاهل به ماهیت سحر بودند، معرفت حقیقت معجزه معذور مینمود. بنابراین خداوند ایندو ملک را برای بیان ماهیت سحر مبعوث نمود.
هیچ ممتنع نیست سحری که بین دشمنان خدا جدایی و بین اولیای او الفت برقرار کند، در نزد آنها
مباح یا
مندوب باشد. پس خداوند تبارک و تعالی دو ملک را با همین هدف برای تعلیم سحر فرستاد ولی
قوم یهود سحر را از آندو فراگرفته و در ایجاد جدایی بین
اولیاءالله و الفت بین
اعداءالله، به کار گرفتند.
تحصیل علم به هر چیزی حَسَن است. چون سحر منهیاً عنه بوده، واجب است که متصور و معلوم باشد؛ زیرا چیزی که متصور نباشد، نهی از آن ممتنع است.
شاید جن انواعی از سحر را داشتند که بشر قادر بر آوردن مثل آن نبود. پس خداوند ملائکه را فرستاد تا اموری را به بشر تعلیم دهند که بتوانند به وسیله آن با جن معارضه کنند.
امکان دارد که این امر تشدید در تکلیف باشد؛ زیرا وقتی چیزی را تعلیم میدهند که بتواند بوسیله آن به لذّات زودگذر برسد و سپس از استعمال آن منع کند؛ این نهایت مشقت است؛ لذا به واسطه آن مستوجب ثواب زاید میشود.
فخر رازی در پایان به این نتیجه میرسد که بعید نیست، خداوند آندو ملک را برای تعلیم سحر فرستاده باشد.
همچنین برخی دیگر از اندیشمندان اهل سنت در صدد رد این افسانه بر آمده و وجوهی در رد آن آوردهاند:
مساله زهره: زهره از کواکب خنّسی (الخنّس: ای بالنجوم التی تخفی بعد ما تظهر بتصریف الحکیم الذی اجراها علی حق حسن التدبیر.
) است که خداوند آن را قطب و مایه استواری جهان قرار داده است. اگر این داستان درست باشد، این است که بعضی از مردم فریفته آن شدند و آن را پرستش کردند، هم چنانکه فریفته خورشید و ماه و ستاره شده و آنها را پرستش نمودند.
علاوه بر اینکه ملائکه اجسام شهوانی نیستند که این فواحش بر آنها روا باشد، بعضی گفتهاند که شهوت و آلت مردانگی به آندو داده شد.
مساله دیگر، موضوع آموختن
جادو به مردم است، در حالیکه آندو در عذاب به سر میبردند. برای کسی که چنان حالتی داشته باشد، بهترین کار توبه و رهایی جُستن است و برای
گناهکار مادام که
گناه را ترک نکرده توبهای نیست.
اگر هاروت و ماروت چنانکه گفتهاند دو فرشته باشند، تنها برای این فرود آمدند که برای مردم انواع سحر را بیان کنند و آنها را از سرانجام زشت آن برحذر دارند: اذ الملکان لایعلمان السحر انما یعلمان بقبحه.
برای تفسیر این آیات، توجه عمیقتر به خود قرآن کافی است. به همین دلیل آنچه صحیحتر به نظر میرسد و با موازین عقلی و تاریخی و منابع حدیث سازگار است، این است که سحر در میان یهود رایج شد و آنان این عمل خود را مستند به قصه سلیمان پیغمبر و دو ملک به نام هاروت و ماروت میکردند.
آیه شریفه نیز عطف به همین قصه است و میخواهد آن صورت را تخطئه کند و بفرماید که جریان آنطور نیست که شما از قصه در نظر دارید بلکه آنچه
سلیمان میکرد، سحر نبود و درباره دو ملک
بابل ـهاروت و ماروت ـ میفرماید: هر چند سحر بر آندو نازل شد ولی هیچ عیبی در این کار نیست؛ زیرا منظور خدای تعالی از این کار امتحان بود
و آندو فرشته را به صورت انسان مامور ساخت تا عوامل سحر و طریق ابطال آن را به مردم بیاموزند تا بتوانند خود را از شر ساحران دور کنند ولی این تعلیمات قابل سوء استفاده بود؛ زیرا از آنجا که خنثی کردن یک مطلب مانند خنثی کردن یک بمب، فرع بر آگاهی انسان از آن مطلب است، فرشتگان ناچار بودند تا برای ابطال سحر ساحران، شکل و نحوه آن را نیز تشریح کنند.
این موضوع سبب شد تا گروهی پس از آگاهی از چگونگی سحر، خود در ردیف ساحران قرار گرفتند و موجب مزاحمت تازهای برای مردم شدند. با اینکه آندو فرشته به مردم هشدار دادند که این یک نوع آزمایش الهی برای شماست و سوء استفاده از این تعلیمات کفر است اما آنها به کارهایی پرداختند که موجب ضرر و زیان مردم شد.
مردم آن را وسیلهای برای اشاعه هرچه بیشتر سحر قرار دادند و تا آنجا پیش رفتند که پیامبر بزرگ الهی، سلیمان را نیز متهم کردند که اگر عوامل طبیعی به فرمان اوست یا جن و انس از او فرمان میبرند، همه مولود سحر است.
در حدیثی که امام حسن عسکری (علیهالسّلام) از پدرش
علی بن محمد الهادی‘ و او از پدرش
محمد بن علی الجواد و او از پدرش
علی بن موسی الرضا و او از پدرش
موسی بن جعفر و او نیز از پدرش
جعفر بن محمد الصادق (علیهمالسّلام) در مورد آیه مبارکه {وَاتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطِینُ عَلی مُلْکِ سُلَیْمانَ…} نقل میکند، به روشنی این معنی را تایید میکند:
«کَانَ بَعْدَ نُوحٍ (علیهالسّلام) قَدْ کَثُرَتِ السَّحَرَهُ والْمُمَوِّهُونَ فَبَعَثَ اللهُ عَزّوجَلَّ مَلَکَیْنِ اِلَی نَبِیِّ ذَلِکَ الزَّمَانِ بِذِکْرِ مَا تَسْحَرُ بِهِ السَّحَرَهُ وَ ذِکْرِ مَا یُبْطِلُ بِهِ سِحْرَهُمْ وَ یَرُدُّ بِهِ کَیْدَهُمْ فَتَلَقَّاهُ النَّبِیُّ (علیهالسّلام) عَنِ الْمَلَکَیْنِ وَ ادَّاهُ اِلَی عِبَادِ اللهِ بِامْرِ اللهِ عَزَّوَجَلَّ فامَرَهُمْ انْ یَقِفُوا بِهِ عَلَی السِّحْرِ وَ انْ یُبْطِلُوهُ وَ نَهَاهُمْ انْ یَسْحَرُوا بِهِ النَّاسَ وَ هَذَا کَمَا یُدَلُّ عَلَی السَّمِّ مَا هُوَ وَ عَلَی مَا یُدْفَعُ بِهِ غَائِلَهُ السَّمِّ … وَ مَا یُعَلِّمَانِ مِنْ احَدٍ ذَلِکَ السِّحْرَ وَ اِبْطَالَهُ حَتَّی یَقُولا لِلْمُتَعَلِّمِ اِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَهٌ وَ امْتِحَانٌ لِلْعِبَادِ لِیُطِیعُوا اللهَ فِیمَا یَتَعَلَّمُونَ مِنْ هَذَا وَ یُبْطِلُوا بِهِ کَیْدَ السَّحَرَهِ وَلا یَسْحَرُوهُمْ فَلا تَکْفُرْ بِاسْتِعْمَالِ هَذَا السِّحْرِ وَ طَلَبِ الاِضْرَارِ بِهِ وَ دُعَاءِ النَّاسِ اِلَی انْ یَعْتَقِدُوا انَّکَ بِهِ تُحْیِی وَ تُمِیتُ وَ تَفْعَلُ مَا لا یَقْدِرُ عَلَیْهِ اِلاَّ اللهُ عَزَّوجَلَّ فَاِنَّ ذَلِکَ کُفْرٌ… وَ یَتَعَلَّمُونَ مَا یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ»
بعد از
حضرت نوح (علیهالسّلام) سحره و موهون زیاد شد، خداوند عزوجل دو ملک را به سوی نبی آن زمان فرستاد تا اینکه او را از آنچه سحره با آن سحر میکنند آگاه کنند و نیز طریق ابطال سحر و دفع خدعه و نیرنگ آنها را یاد بدهند. نبی آن تعالیم را از آندو ملک آموخت و به دستور خداوند به مردم رساند و مردم را امر نمود که با این تعلیمات سحر را بشناسند و باطل کنند و نیز آنها را نهی نمود از اینکه با این آموختهها مردم را سحر کنند. این مثل معرفی سم و راههای دفع اثر آن است. … و به هیچ کس راه سحر کردن را، برای آشنایی با طرز ابطال آن یاد نمیدادند، مگر اینکه برای متعلم میگفتند ما وسیله آزمایش بندگان هستیم تا در آنچه میآموزند اطاعت خدا کنند و به وسیله آن خدعه سحره را باطل کنند و همدیگر را سحر نکنند پس با استعمال سحر و ضرر زدن با آن فراخواندن مردم به اعتقاد به اینکه تو (
ساحر) زنده میکنی و میمیرانی و چیزهایی را انجام میدهی که به جز خدای عزوجل بر آن قدرت ندارد
کافر نشو!؛ زیرا این ادعاها کفر است. … آنها قسمتهایی را فرامیگرفتند که به آنان زیان میرسانید و نفعی نمیداد.
در حدیثی از امام رضا (علیهالسّلام) نقل شده است که فرمود:
«وَ امَّا هَارُوتُ وَ مَارُوتُ فَکَانَا مَلَکَیْنِ عَلَّمَا النَّاسَ السِّحْرَ لِیَحْتَرِزُوا بِهِ سِحْرَ السَّحَرَهِ وَ یُبْطِلُوا بِهِ کَیْدَهُمْ وَمَا عَلَّمَا احَداً مِنْ ذَلِکَ شَیْئاً حَتَّی قَالا اِنَّمَا نَحْنُ فِتْنَهٌ فَلا تَکْفُرْ فَکَفَرَ قَوْمٌ بِاسْتِعْمَالِهِمْ لِمَا اُمِرُوا بِالاحْتِرَازِ مِنْهُ وَ جَعَلُوا یُفَرِّقُونَ بِمَا تَعَلَّمُوهُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ قَالَ اللهُ تَعَالَی وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ احَدٍ اِلَّا بِاِذْنِ اللهِ یَعْنِی یُعَلِّمُهُ»
«اما هاروت و ماروت دو ملک بودند که مردم را سحر تعلیم دادند تا به وسیله آن تعلیمات از سحر سحره احتراز و آن را باطل کنند و آنها به کسی چیزی از سحر یاد نمیداد مگر اینکه میگفتند ما وسیله آزمایش تو هستیم پس کافر نشو! ولکن قومی به وسیله استعمالشان آنچه را که به احتراز از آن امر شده بود، کافر شدند و بوسیله آنچه آموخته بودند شروع کردند به جدایی انداختن بین زن و شوهر. خداوند تبارک و تعالی میفرماید: ولی هیچگاه نمیتوانند بدون اجازه خداوند، به انسانی زیان برسانند».
اما متاسفانه بعضی از مورخان و نویسندگان دائرهًْ المعارفها و حتی بعضی از مفسران در این زمینه تحت تاثیر افسانههای مجعولی قرار گرفته و داستانی را که در بین بعضی از عوام مشهور است، درباره ایندو فرشته معصوم الهی ذکر کردهاند و به دنبال آن افسانهای درباره ستاره زهره نیز ساختند. همه اینها بیاساس و از خرافات است و قرآن از این امور پاک است و اگر تنها در متن آیات مربوطه دقت شود، در مییابیم که بیان قرآن هیچ ارتباطی با این مسائل ندارد.
درباره عصمت ملائکه به طور کلی چهار دیدگاه وجود دارد: الف)
حشویه با استدلال به آیه ۳۰ بقره، قائل به عصمت نداشتن آنها شدهاند. ب) اشاعره به دلیل نارسا دانستن ادله موافقین و مخالفین، توقف اختیار کردهاند. ج) عدهای قائل به تفصیل شده و میگویند تنها ملائکه وحی و مقربان مانند حاملان عرش و کروبیین معصومند. عده دیگری هم ملائکه آسمان را معصوم و ملائکه زمین را غیر معصوم میدانند و معتقدند که ابلیس از ملائکه زمین بود. د) تمام علمای شیعه و بیشتر علمای سایر مذاهب، به دلیل آیات و روایات متعددی که در مدح فرشتگان آمده است، همه فرشتگان را معصوم از گناه، نافرمانی و خطا میدانند.
اما شبهه مخالفین به شرح ذیل است: استثنایی که در آیه «فسجدوا الا ابلیس» آمده است؛ به این بیان که علت تمرد او کفر درونی وی بود که پنهان کرده بود و با توجه به استثناء آیه، ابلیس از طایفهای از ملائکه به نام جن بود. قصه هاروت و ماروت که در آیه ۱۰۲
سوره بقره آمده است.
پاسخ شبهه یکم: استثناء در آیه منقطع است؛ یعنی ابلیس حقیقتاً از طایفه جن بود و متبادر از لفظ جن این است که از ملک نباشد؛ اما بر اثر کثرت عبادت در زمره ملائکه شمرده شده است یا اینکه استثنا مبنی بر تغلیب است؛ یعنی چون بیشتر مخاطبان فرشتگان بودند، بر غیر فرشته هم به کار رفته است.
پاسخ شبهه دوم: نخست اینکه: بسیاری از اهل نظر این داستان را مردود میدانند. دوم اینکه: با دقت در خود آیات قرآن میتوان تفسیر صحیح را به دست آورد. آیه میخواهد بگوید جریان آنگونه نیست که
یهود میگوید که رواج سحر را به سلیمان و آندو ملک نسبت میدهند؛ بلکه آنچه سلیمان میکرد به سحر نبود. گر چه سحر بر هاروت و ماروت نازل شد، منظور و هدف خداوند دو چیز بود: یکی امتحان و دیگر این که مردم وجوه ابطال سحر را بیاموزند تا بتوانند خود را از شر ساحران حفظ کنند. با اینکه آندو فرشته هشدار دادند که این یک نوع
آزمایش الهی است برای شما و سوء استفاده از آن کفر است؛ اما عدهای سوء استفاده کردند.
سایت مجمع جهانی شیعه شناسی، برگرفته از مقاله «عصمت فرشتگان»، تاریخ بازیابی ۹۸/۶/۱۷.