• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

فرقه برغوثیه

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



پیروان محمّدبن عیسی کاتب، معروف به برغوث، بُرغوثیه گفته می‌شود.




بُرغوثیه، پیروان محمّدبن عیسی کاتب، معروف به برغوث، معاصر ابوالهُذَیْل علاّف معتزلی (ح ۱۳۰ ـ ح۲۳۰).
به گفته ابن ندیم
[۱] ابن ندیم، کتاب الفهرست،ص ۲۱۳، چاپ رضا تجدد، تهران ۱۳۵۰ ش.
در شرح حال ابوجعفر محمّدبن عبدالله اسکافی، یکی از بزرگان معتزله، او در ۴۰ (یعنی ۲۴۰) وفات یافت و چون محمدبن عیسی بُرغوث این خبر را شنید سجده کرد، اما خود او نیز پس از شش ماه از دنیا رفت.
بنابراین، وفات او نیز باید در ۲۴۰ یا ۲۴۱ هجری اتفاق افتاده باشد.
علّت خوشحالی او از مرگ اسکافی این بوده که اسکافی از مخالفان مجبره (پیروان جبر)، و بعضی از کتابهای او در ردّ جبریان بود
[۲] ابن ندیم، کتاب الفهرست، ص ۲۱۳، چاپ رضا تجدد، تهران ۱۳۵۰ ش.
اما برغوث جبری مذهب بوده است.
بعلاوه، اسکافی کتابی در ردّ خود برغوث نیز داشته است به نام کتاب بیان المشکل علی برغوث.
[۳] علی بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/ ۱۹۸۰.

کلمه «بُرغوث»، به معنای کک، ظاهراً لقبی تحقیرآمیز است، و صاحب این لقب یا از جهت جثّه یا از جهات دیگر تحقیر می‌شده است.
از داستانی نیز که ابن مرتضی در طبقات المعتزله
[۴] ابن مرتضی، کتاب طبقات المعتزلة، ج۱، ص۴۶.
درباره او و ابوالهذیل علاّف آورده است، این معنی استنباط می‌شود.
ابوالهذیل، که از مباحثه با او سر باز زده و به او اعتنایی نکرده بود، در پاسخ تمثّل شعری او، به شعری دیگر تمثّل کرد، بدین مضمون : «من خود را برتر از آن می‌دانم که با او سخن بگویم، زیرا سخن گفتن من با او مایه خواری من و شرف او خواهد شد.
»

۱.۱ - برغوثیه شاخه‌ای از فرقه نجاریه


به هر حال، او و پیروانش در فرقه نجاریه (پیروان ابوعبدالله حسین بن محمّد نجّار) گروه خاصی بودند که به برغوثیه معروف شده‌اند.
به گفته عبدالقاهر بغدادی در اصول الدین
[۵] عبدالقاهربن طاهر بغدادی، کتاب اصول الدین،ص ۳۳۴، استانبول ۱۳۴۶/۱۹۲۸.
، نجاریه ری، حدود ده فرقه بوده‌اند که یکدیگر را تکفیر می‌کرده‌اند و نیز به گفته همو در اَلفرْقُ بین الفِرَق
[۶] عبدالقاهربن طاهر بغدادی، کتاب اصول الدین،ص ۲۰۹، استانبول ۱۳۴۶/۱۹۲۸.
برغوثیّه، یکی از فِرَق مشهور نجاریه بوده است.

۱.۲ - تفوت فرقه نجاریه با برغوثیه


برغوثیّه بیش‌تر عقاید حسین بن محمّد نجّار را پذیرفته بودند، جز آن‌که برغوث، «مکتسب» را فاعل نمی‌خوانده و نجّار فاعل می‌خوانده است.
مقصود این است که نجاریه جبری مذهب بودند ولی مانند اشاعره به «کسب» اعتقاد داشتند (برای آن‌که از لوازم و نتایج مذهب جبر فرار کنند، معتقد بودند که انسان اعمال خود را «کسب» می‌کند و پاداش و کیفر اعمال او به دلیل همین کسب است).
اما برغوث از اطلاق لفظ «فاعل» بر «مکتسب» خودداری می‌کرد تا در برابر خدا به فاعل مختار دیگری قائل نباشد.
عقیده او درباره استطاعت به همراه فعل نیز همین امر را تأیید می‌کند.
[۷] ابن حزم، الفصل فی الملل والاهواء والنِحَل، ج۳، ص۲۲، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.

برغوث در مسأله «تولید»، متولّدات (افعال ثانوی) را نیز فعل خدا می‌دانست، یعنی برای مثال اگر کسی سنگی پرتاب کند، همان عمل نخستین که «پرتاب سنگ» است، «کسب» یا «اکتساب» اوست، اما حرکاتِ بعدیِ سنگ در هوا، که حرکات «تولیدی» خوانده می‌شود، نتیجه عمل انسان یا خود عمل انسان نیست بلکه همه فعل خداوند است و خداوند طبیعت سنگ را چنان آفریده است که اگر پرتاب شد، در هوا حرکت کند.
نتیجه عملی این بحث آن است که اگر سنگِ پرتاب شده به کسی خورد، این حرکت و تصادم آخری سنگ از خداست.
اما نجّار و اشاعره معتقد بودند که حرکات سنگ از فعل خداست اما نتیجه کسبِ انسان (پرتاب کننده سنگ) است نه نتیجه طبیعت سنگ.
نیز برغوث معتقد بود که خداوند عضو حیوان و انسان را چنان آفریده است که اگر ضربه‌ای بر آن وارد شود به درد آید، پس «درد» فعلی تولیدی یا فعل خداست با ایجاب طبیعت.
در اینجا نیز نجّار و اشاعره به ایجاب طبیعت معتقد نیستند و درد حاصل را نیز فعل خدا می‌دانند.
[۸] ابن حزم، الفصل فی الملل والاهواء والنِحَل، ج۳، ص۲۲، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
[۹] عبدالرحیم بن محمد خیّاط، کتاب الانتصار، ج۱، ص۹۸، بیروت ۱۹۵۷.


۱.۳ - عقیده دیگر برغوثیه در صفت جواد برای خدا


از عقاید دیگری که اشعری در مقالات
[۱۰] کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/ ۱۹۸۰.
به برغوث نسبت داده، این است که «جواد» ( سخی ) بودنِ خداوند، صفت ثبوتی نیست و به معنای «نفی بخل» است و متکلم بودن خداوند هم به معنای ناتوان نبودن او از تکلم است.
این عقیده برغوث از آنروست که اگر «جواد» و «متکلّم» صفات ثبوتی خداوند شمرده شوند باید دایمی باشند، یعنی خداوند باید پیوسته در حال «جود» و «تکلم» باشد، و این درست نیست، و اگر بگوییم که گاهی در حال جود و تکلّم است و گاهی نیست، او را محل حوادث و اعراض دانسته‌ایم که خود مستلزم محالات دیگری است.

۱.۴ - عقیده برغوثیه درباره کلام الهی


تریتون، نویسنده مقاله «برغوثیه» در د.
اسلام، بیان دیگری از این عقیده خاص برغوث به دست می‌دهد، به این ترتیب که خداوند به واسطه نفس یا ذاتش تکلّم می‌کند، به این معنا که کلام، صفتی از ذات اوست؛ هر چند گزارش دیگری می‌گوید که آنان کلام خدا را فعل او می‌دانستند (له کلام فعلی ) و نتیجه می‌گرفتند که قرآن کلام خدا نیست.

۱.۵ - برغوثیه در مسألهنفی قدر


برغوث در مسأله نفی قَدَر با معتزله مخالف بود و این لازمه جبری بودن اوست؛ و نیز او را از «مرجئه» شمرده‌اند.
برغوث در مسأله رؤیت خداوند، که از مسائل مهم کلامی بوده، مانند معتزله، عقیده داشته که رؤیت خداوند در این جهان و آن جهان محال است، و برای توجیه برخی از نصوص دال بر رؤیتِ خداوند، گفته است که خدا در چشم، توانایی قلب را قرار می‌دهد.
بدینسان دیدن خداوند با چشم یعنی معرفت خداوند و شناختن او.
[۱۱] علی بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، ج۱، ص۲۸۵، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/ ۱۹۸۰.
[۱۲] محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل والنحل، ج۱، ص۱۱۷، چاپ احمد فهمی محمد، قاهره ۱۳۶۷ـ ۱۳۶۸/ ۱۹۴۸ـ ۱۹۴۹، چاپ افست بیروت.


۱.۶ - نظر برغوثیه درباه عمومیت اجل برای مرده و مقتول


اشعری
[۱۳] علی بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، ج۱، ص۲۸۵، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/ ۱۹۸۰.
نیز این نظر را به او نسبت داده است که مرده و مقتول هر دو به اجل خود می‌میرند.
مقصود این است که میان مقتول و متوفی به مرگِ طبیعی، فرقی نیست زیرا آجال و مرگها مخلوق‌اند و در دست خداوند؛ و انسان را در آن اختیاری نیست، ازینرو قاتل را قاتل خواندن با فاعل مطلق دانستنِ خداوند منافات ندارد.
اشعری
[۱۴] علی بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، ج۱، ص۲۸۵، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/ ۱۹۸۰.
از او نقل کرده است : «روزیِ حلال و روزیِ حرام را خداوند می‌دهد؛ و روزی بر دو قسم است: روزیِ غذا و روزیِ ملک.
» مقصود این است که به عقیده برغوثِ جبری مذهب، چون همه امور از خداوند است، پس از این جهت میان روزی حلال و حرام فرقی نیست، و لازم نیست که روزی فقط غذا باشد، بلکه مال و ملک هم روزی محسوب می‌شود.

۱.۷ - مشکل اعتقاد به جبر محض درباره انسان و اعمال او


اعتقاد به جبر محض، درباره انسان و اعمال او مشکلاتی در پی دارد؛ از جمله آن‌که اگر خدا فاعل و خالق همه افعال و اعمال انسان باشد، خودِ انسان چه اثری دارد و چه لزومی هست که او را مرکب از نفس و بدن بدانند؛ زیرا خداوند، که فاعل و خالق همه کارهاست، اعمال انسان را بدون روح نیز می‌تواند بیافریند.
به گفته اشعری،
[۱۵] علی بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، ج۱، ص۳۳۰، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/ ۱۹۸۰.
به عقیده برغوث، انسان آمیزه‌ای است از رنگ و بو و مزه و اعراضی مانند آن، چندانکه هیچ‌یک از رفتارهای انسان را نمی‌توان جدا از اندامهای دیگر ملاحظه و تحلیل کرد.
مثلاً وقتی یکی از اندامهای انسان متحرک و عضو دیگر فاقد حرکت است، نمی‌توان حرکت را فقط از ناحیه عضو متحرک دانست بلکه عضو ساکن نیز در این حرکت تأثیر دارد.
درباره عضو ساکن نیز همین قاعده صادق است، یعنی عضو متحرک در سکون عضو ساکن مؤثر است.
با این‌همه، برغوث از اطلاق کلمه فاعل بر خدا اجتناب می‌کرد و می‌گفت «فعل» در تداول به زشتیها نیز گفته می‌شود، چنانکه در مقام ملامت و عیبجویی می‌گویند «بئس ما فعلت» (بدکاری کردی).
به او گفتند پس به خداوند خالق نیز نباید بگویی، زیرا خداوند در مقام ملامت و تقبیح فرموده است : «و تَخْلُقُونَ اِفْکاً» یعنی شما بهتان می‌آفرینید.
[۱۷] علی بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، ج۱، ص۵۴۰، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/ ۱۹۸۰.
[۱۸] د.اسلام، ذیل «برغوثیه».


۱.۸ - اختلاف عقاید محمد بن عیسی با برغوثیه


تریتون، احتمال داده است که محمدبن عیسی مذکور در مقالات اشعری
[۱۹] علی بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، ج۱، ص۵۵۲، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/ ۱۹۸۰.
همین محمدبن عیسی برغوث باشد، که این احتمال بعید است، زیرا اگر عقایدی را که برای محمدبن عیسی ذکر شده به برغوث نسبت دهیم، با جبری بودن او منافات پیدا می‌کند.
عقاید محمدبن عیسی مذکور در مقالات اشعری، با جزئی اختلافات، با عقاید معتزله در باب عدل یکی است.
از جمله معتزله گفته‌اند که خداوند قادر است بندگان را بر آنچه خود از ایشان می‌خواهد ناگزیر سازد و محمدبن عیسی گفته است که چنین نیست؛ زیرا اگر خداوند مردم را بر ایمان وعدل ناگزیر سازد، نمی‌توان مردم را مؤمن و عادل خواند.
در اینجا معتزله خداوند را از لحاظ نظری بر «الجاء» و اجبارقادر دانسته‌اند ولی در این‌که آیا عملاً هم چنین است چیزی نگفته‌اند.
محمدبن عیسی عدل ناگزیر می‌سازد.
ابن ابی الحدید
[۲۰] ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۳، ص۲۲۷ـ۲۲۸، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷.
مطالبی از برغوث و نظام نقل کرده است که اقوال و اعتقادات خود ایشان نیست.
ولی به گمان تریتون، آن اقوال عقیده خود برغوث است.
ابن ابی الحدید می‌گوید: نظام و محمدبن عیسی برغوث حکایت کرده‌اند که قومی خداوند را خودِ فضا پنداشته اما جسم ندانسته‌اند، زیرا جسم محتاج مکان است و فضا مکان اشیاست.
و نیز برغوث گفته است: طایفه‌ای از ایشان (شاید از مجسمه ) می‌گویند که خداوند خودِ فضاست و فضا جسمی است که اشیا در آن حلول کرده‌اند و آن را غایت و نهایتی نیست.
این طایفه به قول خداوند استناد جسته‌اند که : «و جاهِدُوا فی الله حقَّ جِهادِه». شاید مقصود از استناد به آیه این بوده است که «فی الله» را به معنای ظرف مکان گرفته‌اند.



(۱) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷.
(۲) ابن حزم، الفصل فی الملل والاهواء والنِحَل، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۳) ابن مرتضی، کتاب طبقات المعتزلة، چاپ سوزانا دیواله ویلتزر، بیروت (تاریخ مقدمه ۱۹۶۰).
(۴) ابن ندیم، کتاب الفهرست، چاپ رضا تجدد، تهران ۱۳۵۰ ش.
(۵) علی بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/ ۱۹۸۰.
(۶) عبدالقاهربن طاهر بغدادی، الفَرق بین الفِرَق، چاپ محمد محیی الدین عبدالحمید، قاهره.
(۷) عبدالقاهربن طاهر بغدادی، کتاب اصول الدین، استانبول ۱۳۴۶/۱۹۲۸.
(۸) عبدالرحیم بن محمد خیّاط، کتاب الانتصار، بیروت ۱۹۵۷.
(۹) محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل والنحل، چاپ احمد فهمی محمد، قاهره ۱۳۶۷ـ ۱۳۶۸/ ۱۹۴۸ـ ۱۹۴۹، چاپ افست بیروت.


 
۱. ابن ندیم، کتاب الفهرست،ص ۲۱۳، چاپ رضا تجدد، تهران ۱۳۵۰ ش.
۲. ابن ندیم، کتاب الفهرست، ص ۲۱۳، چاپ رضا تجدد، تهران ۱۳۵۰ ش.
۳. علی بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/ ۱۹۸۰.
۴. ابن مرتضی، کتاب طبقات المعتزلة، ج۱، ص۴۶.
۵. عبدالقاهربن طاهر بغدادی، کتاب اصول الدین،ص ۳۳۴، استانبول ۱۳۴۶/۱۹۲۸.
۶. عبدالقاهربن طاهر بغدادی، کتاب اصول الدین،ص ۲۰۹، استانبول ۱۳۴۶/۱۹۲۸.
۷. ابن حزم، الفصل فی الملل والاهواء والنِحَل، ج۳، ص۲۲، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
۸. ابن حزم، الفصل فی الملل والاهواء والنِحَل، ج۳، ص۲۲، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
۹. عبدالرحیم بن محمد خیّاط، کتاب الانتصار، ج۱، ص۹۸، بیروت ۱۹۵۷.
۱۰. کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/ ۱۹۸۰.
۱۱. علی بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، ج۱، ص۲۸۵، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/ ۱۹۸۰.
۱۲. محمدبن عبدالکریم شهرستانی، الملل والنحل، ج۱، ص۱۱۷، چاپ احمد فهمی محمد، قاهره ۱۳۶۷ـ ۱۳۶۸/ ۱۹۴۸ـ ۱۹۴۹، چاپ افست بیروت.
۱۳. علی بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، ج۱، ص۲۸۵، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/ ۱۹۸۰.
۱۴. علی بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، ج۱، ص۲۸۵، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/ ۱۹۸۰.
۱۵. علی بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، ج۱، ص۳۳۰، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/ ۱۹۸۰.
۱۶. عنکبوت/سوره۲۹، آیه۱۷.    
۱۷. علی بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، ج۱، ص۵۴۰، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/ ۱۹۸۰.
۱۸. د.اسلام، ذیل «برغوثیه».
۱۹. علی بن اسماعیل اشعری، کتاب مقالات الاسلامیین و اختلاف المصلّین، ج۱، ص۵۵۲، چاپ هلموت ریتر، ویسبادن ۱۴۰۰/ ۱۹۸۰.
۲۰. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج۳، ص۲۲۷ـ۲۲۸، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷.
۲۱. حج/سوره۲۲، آیه۷۸.    




دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «برغوثیه»، شماره۹۸۹.    



جعبه ابزار