• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

ماجرای ارینب

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



گفته‌ شده که ازدواج امام حسین (علیه‌السّلام) با ارینب، در پیش‌آمد قضیه کربلا نقش داشته است. ولی اولا داستان از نظر سندی مشکل دارد و قابل احتجاج نیست؛ ثانیا به‌ اندازه کافی در اسباب و عوامل زمینه‌ساز واقعه کربلا در کتب شیعه و سنّی بحث شده است که هیچ جای شک و شبهه باقی نمی‌گذارد تا نوبت به طرح این شبهه سست و بی‌اساس برسد.



شبهه‌ای که مطرح است اینکه آیا ممکن است که ازدواج امام حسین (علیه‌السّلام) با ارینب، در پیش آمد قضیه کربلا نقش داشته است؟ زنی نخست نامزد یزید می‌شود و چون [امام] حسین او را گمراه می‌کند و با گول زدن او را به سوی خود می‌کشد و به این‌گونه کینه‌جوئی یزید بر انگیخته می‌شود که منجر به کشته شدن [امام حسین] می‌شود.


این شبهه از سوی برخی از دشمنان اهل‌بیت (علیهم‌السّلام) طرح شده که ادعا می‌کنند علّت زمینه‌ساز واقعه کربلا و شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) داستان عاشقانه‌ای بود که به واسطه عشق و علاقه شدید یزید به زنی به نام «اُرَیْنَبْ» همسر «عبدالله بن سلام» آغاز شد و امام حسین (علیه‌السّلام) با اقدامی که در بعضی کتاب‌ها ذکر شده مانع از این دست‌بازی و شهوت‌رانی یزید گردید. در حقیقت چنین وانمود کرده‌اند که سرآغاز کینه‌توزی و دشمنی یزید با امام حسین (علیه‌السّلام) و سرمنشا واقعه کربلا این ماجرا بوده است.


با تحقیقی که ما در متون و منابع تاریخی داشتیم تنها کتاب قابل اعتنائی که این واقعه را ذکر کرده است کتاب الامامه و السیاسه ابن‌قتیبه دینوری متوفای ۲۷۶ هق از مصادر تاریخی اهل سنّت می‌باشد. که هر محقّقی با مطالعه این متن، آن را به یک داستان و رمّان شبیه‌تر می‌بیند تا یک اتّفاق حقیقی.


ما جهت اطّلاع از کلّ این ماجرا ترجمه مطالب نقل شده در کتاب الامامه و السیاسه را در این‌جا می‌آوریم:

۴.۱ - گفتگوی یزید با رفیق

یزید بن معاویه شبی با یکی از ندیمان پدرش معاویه که رفیق نام داشت شب‌نشینی کرده، و رفیق مشغول سخن گفتن بوده، و از هر طرف سخنی به میان می‌آورد.
یزید مجلس را خلوت و خصوصی دیده، اظهار می‌کند: خداوند حکومت پدرم (معاویه) را پایدار داشته، و عافیت و تندرستی به او عطا نماید. دقت فکر و حسن نظر و رای جمیل او مرا وامی داشت که در تمام امور خود به صلاح‌بینی او اتکاء نموده، و حتی احتیاجی به اظهار نیّات و خواسته‌های قلبی خود ندیده، و در همه امور خود با توجه کامل او توکل و اطمینان داشته باشم، ولی پدرم با آن علم و حلم و توجهی که دارد: از صلاح‌بینی و خیر‌خواهی من غفلت نموده، و مخصوصا در یک موضوع مرا به کلی محروم و ضایع کرد. خداوند از خطاها و سیئات اعمال او بگذرد.
- رفیق: خیال می‌کنم سوء تفاهم و اشتباهی رخ داده است؛ زیرا محبت و علاقه شدید و توجه و مهربانی کامل پدرت درباره شما قابل انکار نیست، و شما خودتان می‌دانید که: پدرتان تا چه‌ اندازه نسبت به شما علاقه نشان داده، و پیوسته آخرین هدفش خوشی و آسایش و رضایت خاطر و بلندی مقام و شوکت شما است.
یزید سرش را پائین‌ انداخته، و محسوس بود که: از اظهار خود پشیمان شده، و به گفته خود نادم است.

۴.۲ - دیدار رفیق با معاویه

رفیق پس از تمام شدن مجلس، به سوی عمارت معاویه رهسپار گردیده، و اجازه ملاقات طلبید.
معاویه به خاطر خصوصیتی که با رفیق (ندیم خود) داشت: فهمید که شرفیابی او در آن وقت شب از جهت امر لازمی خواهد بود، و روی این لحاظ اجازه داد و رفیق وارد اطاق مخصوص گردید.
رفیق مذاکرات خود را با یزید در میان گذارده، و ملال‌خاطر و تکدر قلب و گلایه و زبان حال او را در پیشگاه معاویه به عرض رسانید.
- معاویه: عجبا، تا به حال کوچکترین عملی که موجب ناراحتی و تکدر خاطر و کراهیت جانب او باشد از من صورت نگرفته است، و همیشه خواستارم تا خواسته‌ها و کارهای او مطابق میل و موافق خواهش و رضایت کامل او انجام پذیرفته، و هیچ‌گونه درباره او مهربانی و خوبی و احسان مضایقه نکنم.
سپس دستور داد: یزید را پیش او بخوانند.
ندیم معاویه پیش یزید آمده، و او را به پیشگاه امیر دعوت کرد. یزید با عجله فرمان پدرش را پذیرفته، و به سوی او حرکت نمود. یزید خیال کرد که: این دعوت در این هنگام شب، به خاطر استشاره کردن و مذاکراتی است که پیرامون پیش آمدی صورت خواهد گرفت، زیرا معاویه در کارهای مشکل و امور سیاسی حکومت خود با یزید استشاره نموده، و به کمک فکر او آن مشکل را حل می‌کرد.
یزید به اطاق مخصوص پدرش وارد شده و نشست.

۴.۳ - صحبت یزید با معاویه

معاویه پس از ملامت و مذمت کردن پسرش یزید، اظهار داشت: من به موجب علاقه شدیدی که نسبت به تو داشتم تو را بر اشخاص بزرگ و مردان فضیلت و اصحاب رسول اکرم(صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برتری داده، و بر آنها امیر و پیشوا قرار دادم؛ و مقام و مرتبه تو را بر دیگران ترفیع داده، و به خاطر گرفتن بیعت برای تو منزلت آنان را پائین‌تر و کمتر قرار دادم.
یزید در حالی‌که از شدت شرمندگی و خجلت غرق عرق بود به سخن آمده گفت: من نمی‌خواستم در مقابل نعمت‌ها و مهربانیهای شما کفران ورزم، من به خیرخواهی و صلاح‌بینی و احسان شما اعتراف دارم و چون سخن به اینجا رسیده است، مجبورم سرّ باطنی خود را افشاء کرده و علت انزجار و گلایه خود را بیان کنم.
همان‌طور که معلوم و روشن است، انسان به خاطر ادامه زندگی خود و برای آسایش و تنظیم امور زندگانی خویش: نیازمند به ازدواج و زناشویی است، و البته در انتخاب زن لازم است بیش از پیش دقت و توجه کرد. تا زنی که از هر جهت سزاوار و مناسب است اختیار و انتخاب شود.
من هنگامی که کمال ادب و زیبائی و حسن سیرت و صورت دختر اسحاق (ارینب) را می‌شنیدم، در دل خود خاطر خواه و علاقه‌مند و عاشق او شده بودم، و کوچک‌ترین احتمالی نمی‌دادم که از جانب شما مسامحه و سستی و تاخیری در اختیار و خواستگاری از او رخ بدهد، ولی شما به کلی غفلت ورزیدید، به حدی که او را از جای دیگر خواستگاری کرده، و به عقد (پسر عمویش) عبدالله بن سلام در آمد.
من از این پیش آمد بی‌نهایت متاثر شده و آسایش و طمانینه خاطر و آرامش را از من سلب نموده، و با حالت اضطراب و ناراحتی و تشویش به سر می‌برم.
محبت و عشق و علاقه ارینب رفته رفته در قلب من بیشتر شده، و صبر و استقامت را از دلم ربوده است. آری صبر من تمام شده، و بیش از این حوصله استقامت و خودداری و نگهداری سرّ ضمیر خویش ندارم.

۴.۴ - متن گفتگو

- معاویه: آرامش قلبت را از دست نداده، و به من مهلت بده.
- یزید: پس از پایان یافتن و از بین رفتن موضوع، مهلت دادن و فکر کردن و اقدام نمودن چه نتیجه خواهد داشت.
- معاویه: نمیدانم عقل و استقامت و مردانگی تو کجا رفته است.
- یزید: عشق بر خرد غالب شده، و به خاطر نمایش عشق، عقل و صبر و تقوی و طمائینه دل رخت بر بسته است. و اگر کسی می‌توانست در مقابل سیطره عشق، تقوی و عقل خود را از دست ندهد، البته حضرت داود (علیه‌السّلام) برای این قسمت پیش قدم و مقدم بود، در صورتی‌که آن حضرت اظهار عجز و ناتوانی و بی‌صبری نموده، و در مقابل محبتی که به زنی پیدا کرده بود، اضطراب نفس و تشویق خاطر پیدا کرد.
- معاویه: برای چه مرا پیش از فوت وقت مطلع نکردی؟
- یزید: خیال نمی‌کردم محتاج به تذکر باشد، زیرا که توجه و عطوفت شما را نسبت به خود به‌ اندازه‌ای شدید و کامل می‌دیدم که احتمال غفلت از این قسمت را نمی‌دادم.
- معاویه: راست است، ولی باید بیش از پیش خود را حفظ کرده و تقوی و عقل و صبر را از دست داده نداده، و سرّ ضمیر خود را پیش کسی اظهار ننمائی. شاید بتوانم به مقصد نائل آیم.
معاویه به دریای فکر غوطه‌ور شده، و برای حل این مطالب‌ اندیشه‌ها و حیله‌هایی طرح می‌کرد. و ارینب که از جهت جمال و کمال و شرافت و مال سر آمد زنان زمان خود و شهره آفاق گشته بود، پس از ازدواج کردن با پسر عموی خویش عبدالله بن سلام (از طائفه قریش) در مملکت عراق با هم زندگانی می‌کردند. و عبدالله بن سلام از جانب معاویه ماموریت و حکومتی داشته و دارای فضیلت و مقام و منزلت بلندی بود.

۴.۵ - نامه نوشتن به عبدالله

معاویه پس از نقشه کشی‌ها و‌ اندیشه‌های بسیار، صلاح در این دید که: نامه‌ای به عبدالله بن سلام نوشته، و او را به جانب شام احضار نماید.
معاویه به این مضمون نامه نوشت و ارسال کرد: چون نامه من به تو رسید بدون تاخیر به سوی شام حرکت کن، امید است در این سفر خیر بسیار و نتیجه مهمی به تو رسیده، و نصیب کاملی به دست تو آید.
عبدالله بن سلام پس از رسیدن نامه، بدون تاخیر به سوی شام حرکت کرده، و در منزلی که قبلا به اشاره معاویه برای او مهیا شده بود وارد شد.
معاویه، ابوهریره و ابودرداء (از اصحاب رسول‌الله) را احضار نموده، و پس از مقدمات و ذکر سخنانی چند و رجز‌خوانی‌ها، گفت: دختری دارم که موقع ازدواج او فرا رسیده، و می‌خواستم برای انتخاب همسر او، دقت کامل و توجه تمامی به کار برده، و کسی را انتخاب و در نظر بگیرم که از جهت فضیلت و دیانت و تقوی و ادب و مروت مورد وثوق و اطمینان من باشد، و به نظر من مصداق این اوصاف شخص عبدالله بن سلام است که از هر جهت زیبنده و سزاوار است، و مخصوصا علت اقدام عاجل من این است که: مبادا پیش از انجام گرفتن این قسمت اجل مرا دریابد، و کسانی که پس از من امور سلطنت و حکومت را به دست می‌گیرند، به خاطر عجب و بزرگواری حکومت و کوچک شمردن دیگران و به بهانه پیدا نکردن هم‌رتبه و کفو، از تزویج زن‌ها ممانعت ننمایند.
من میل دارم که شخصا این قدم را برداشته، و راه را برای آیندگان روشن کنم، تا جانشینان من نیز با من هم فکر و هم قدم باشند.
ابوهریره و ابودرداء اظهار تشکر کرده گفتند: البته شما که صاحب و کاتب رسول‌الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بودید، از هر جهت برای اجرای دستورات واقعی و عمل کردن به احکام حقیقی که موجب سپاس‌گذاری و شکر خالق و رضای او است، تقدم و اولویت خواهید داشت.
معاویه - پس مناسب می‌دانم که شما این نظریه مرا به عبدالله بن سلام ابلاغ نمائید، و البته با دختر من نیز مشورت و مذاکره خواهید نمود، ولی تصور می‌کنم او هم با فکر و تصویب من مخالفت نکرده و از صلاح دید من خارج نشود.
معاویه پس از بیرون رفتن آن دو نفر، به‌ اندرون کاخ رفته، و به دختر خود توصیه کرد: هنگامی که ابوهریره و ابودرداء با او مذاکره نموده، و او را برای عبدالله بن سلام خطبه و خواستگاری نمایند، در جواب ایشان چنین اظهار کند که: عبدالله بن سلام بی‌نهایت مرد زیبنده و مناسب و محترم و پسندیده است فقط مانعی که در این قسمت موجود است: بودن زن او ارینب است، زیرا غیرت و خوی من با این امر سازگار نبوده، و روی این جهت می‌ترسم سخنی بگویم یا عملی را مرتکب شوم که موجب سخط و غضب الهی واقع شده، و بر عذاب و گرفتاریهای همیشگی گرفتار آیم: و تا ایشان با ارینب زناشوئی می‌کند: این اقدام عملی نخواهد شد.

۴.۶ - رساندن پیغام به عبدالله

ابوهریره و ابودرداء نزد عبدالله بن سلام آمده، و گفتار معاویه را به او ابلاغ نمودند.
عبدالله بن سلام بی‌نهایت مسرور گشته، و شروع به عرض تشکر و سپاس‌گوئی نموده، و از الطاف و مراحم و توجهات معاویه که درباره او مبذول شده است بسی اظهار امتنان و خوشحالی نمود.
عبدالله بن سلام پس از این‌که در مقابل توجه این نعمت: سپاس خالق را به جا آورد، و از نعمت‌ها و حسن نظر و عطوفت و رحمت معاویه سپاس‌گوئی کرد تقاضا نمود که آن دو نفر برای خواستگاری رسمی به پیشگاه معاویه رهسپار شوند.
ابوهریره و ابودرداء به عنوان خواستگاری به پیشگاه معاویه مراجعت نمودند. معاویه اظهار داشت: همان‌طورکه گفتم من از این وصلت بی‌نهایت خوشوقت و فرحناکم، و چون لازم است با خود دختر نیز مذاکره شده و نظر و موافقت او را هم تحصیل بنمائیم می‌باید شما این قسمت را نیز شخصا انجام بدهید.
ابوهریره و ابودرداء به اطاق مخصوص دختر معاویه وارد شده و نظر پدرش معاویه را برای او به تفصیل فهمانیدند. دختر به همان شکل که پدرش تعلیم داده بود پاسخ داد.
و در نهایت گفت: عبدالله می‌تواند همسر و کفو مناسبی باشد فقط تنها مشکلی که هست این‌که او صاحب همسر است و من ترس از آن دارم که من با این کار خود غیرت او را علیه خود بر انگیخته و موجب سخط الهی گردم.
ابوهریره و ابودرداء نزد عبدالله بن سلام برگشته، و جریان مذاکرات خودشان را با معاویه و دخترش را برای او نقل کرده، گفتند: به نظر ما تنها مانعی که موجود است، وجود ارینب است.

۴.۷ - طلاق دادن ارینب

عبدالله بن سلام روی سادگی خود، در حضور آن دو نفر، طلاق زن خود ارینب را جاری کرده، و آنها را شاهد طلاق قرار داد.
ابوهریره و ابودرداء پس از شنیدن صیغه طلاق، به سوی معاویه مراجعت نموده، و جریان امر را به او اطلاع دادند.
معاویه که در این مرتبه حاجت خود را برآورده دید: شروع به غمزه و ناز کرده، و گفت: من از این عمل به این فوریت متاثر شدم، عجله و شتاب کردن ایشان سزاوار نبود، بهتر این بود که ایشان صبر می‌کردند و بالاخره کار به یک ترتیبی انجام می‌گرفت، البته آن‌چه مقدر است به وقوع خواهد پیوست، هر چه بود خوب یا بد گذشته است، ما باید پیرامون مقدمات و شرائط کار خودمان روی فکر صحیح و نظر صائب به خوبی تامل کرده، و سپس تصمیم بگیریم.
معاویه پس از اظهار این مطالب درهم و مبهم گفت: شما مرخص شده و مراجعت نمائید البته آنچه تصمیم گرفتم به اطلاع شما خواهیم رسانید.
معاویه پس از این جریان نامه به پسرش یزید نوشته، مژده داد که کارهای مقدماتی انجام گرفته، و به مطلوب نزدیک شده، و اینک عبدالله بن سلام طلاق ارینب را داده است.
پس از چند روز ابوهریره و ابودرداء به سوی معاویه برگشتند.
معاویه اظهار داشت: طوری که مسبوق شدید، رضایت و موافقت دخترم بایستنی است، و شما فعلا جریان امر را به او تذکر داده، و برای تحصیل رضایت و اجازه او وارد مذاکره شوید.
ابوهریره و ابودرداء نزد دختر معاویه آمده، و پس از این‌که فصلی از مراتب و مقامات و فضائل اخلاقی و شخصیت عبدالله بن سلام ذکر نمودند، گفتند: عبدالله بن سلام به خاطر پیشنهاد شما ارینب را طلاق داده و فعلا موافقت و اجازه پدر شما نیز فقط متوقف به رضایت شما است.

۴.۸ - جواب دختر معاویه

دختر معاویه پس از ذکر مقدمات و سخن‌های چند، اظهار کرد: اگر چه تحقق امور وابسته به تقدیرات الهی است؛ ولی در کارهای مهم و بزرگ می‌باید تا ممکن است دقت و فکر نموده، و روی صبر و تامل قدم برداشت، تا موجبات پشیمانی و تاءثر فراهم نیاید، مخصوصا در این موضوع که سرنوشت آدمی را در زندگانیش معین کند، و من به خدای متعال توکل کرده، و از او استمداد می‌نمایم که آنچه صلاح و خیر من است وسائل آن را پیش آورد، و البته نتیجه را به عرض شما خواهم رسانید ابوهریره و ابودرداء از مجلس برخاسته، و دعا کردند که، خداوند خیر شما را بخواهد و شما را توفیق و تایید فرماید.
سپس نزد عبدالله بن سلام آمده، و جریان امر را نقل نمودند.

۴.۹ - شعر خواندن عبدالله

عبدالله بن سلام این بیت را خواند:
فان یک صدر هذا الیوم ولی فانّ غدا لناظره قریب؛ اگر چه جریان امروز بر ضرر ما تمام می‌شود، ولی فردا هم نزدیک است، و باید منتظر فردا باشیم تا فردا چه پیش آمد کند.
در این موقع مردم از جریان امر عبدالله سلام آگاهی یافته، با همدیگر می‌گفتند: به طور مسلم معاویه عبدالله بن سلام را فریب داده است و این خبر به گوش همه رسیده، و حتی در شهرهای دیگر نیز منتشر شده و هر کسی که در هر جایی، از این قضیه آگاهی می‌یافت: از معاویه بد‌گویی کرده، و از خدعه و حیله او سخن می‌گفت: و همه یک زبان می‌گفتند: معاویه با حیله‌گری خود مقدماتی را جور کرده است که عبدالله بن سلام زن خود را طلاق داده است، و منظور معاویه این است که: زن او را برای پسر خودش یزید تزویج کند، چه امیر خوبی است که پروردگار جهان او را برای حفظ رعیت بیچاره برانگیخته است!
عبدالله بن سلام برای این‌که تکلیفش یکسره و روشن بوده، و از حال تشویش و اضطراب و نگرانی بیرون آید، از ابوهریره و ابودرداء تقاضا کرد تا برای گرفتن آخرین جواب پیش دختر معاویه بروند.
این بود که ابوهریره و ابودرداء باز پیش دختر آمده، و گفتند: امیدواریم که در این مدت تحقیقات کاملی به عمل آمده، و آنچه صلاح و خیر بوده است. خداوند روشن و معلوم ساخته است.

۴.۱۰ - جواب قطعی دختر معاویه

دختر معاویه اظهار کرد: پروردگار جهان را سپاس‌گزارم که مرا در این امر روشن، و صلاح و تکلیف مرا معین فرمود، من هر چه فکر و تامل کردم، رضایت و موافقت خود مرا نتوانستم دریابم، و چون با دیگران استشاره نمودم: نظر آنان را نیز مختلف و ضدّ و نقیض دریافتم، این خود یگانه علت ناراحتی و عدم رضایت خاطرم بود.
عبدالله بن سلام چون پاسخ نامساعد دختر را استماع کرد: دانست که فریب خورده؛ و بی‌نهایت مضطرب و پریشان شده، و مهموم و مغموم گشت!
سپس به خود آمده و گفت: خدایم را حمد می‌کنم، و در مقابل نعمت‌های او ستایش می‌نمایم، البته چیزی را که پروردگار جهان بخواهد قابل تغییر و تبدیل نیست. کسی نتواند قضا و تقدیر او را ردّ و عوض کند، انسان هر چه روی فکر و عقل و تدبیر رفتار نماید باز نخواهد توانست از محیط حکمرانی خداوند خارج شده، و کوچکترین ضرری را که مقدر است از خود دفع کند، فرح و سرور، آسایش و ناراحتی، نعمت و نقمت این جهان پایدار نیست، آدمی باید در مقابل تقدیرات غیبی تسلیم و خضوع کرده، و صبور و ثابت قدم و محکم باشد.
این مذاکرات بطول انجامیده بود، و ایام عدّه (در حدود سه ماه) ارینب سپری شده، و مانعی برای خطبه او باقی نمانده بود.

۴.۱۱ - خاستگاری ارینب برای یزید

معاویه ابودرداء را ماموریت داد که: به سوی عراق رهسپار شده، و ارینب را برای پسرش یزید خواستگاری نماید.
ابودرداء حرکت کرده، و به عراق رسید، و در آن حسین بن علی (علیه‌السّلام) در عراق ساکن بوده، و از جهت علم و معرفت و بخشش و جود و حال و مقام بر همه برتری داشته، و بزرگ و سیّد اهل عراق بود.
ابودرداء پیش خود فکر کرد که: سزاوار نیست پیش از تشرف به محضر آن حضرت، به سوی ماموریت خود برود، حسین بن علی (علیه‌السّلام) پسر دختر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و سیّد جوانان اهل بهشت بوده، و بر همه مسلمین فرض و لازم است که: او را تجلیل و تکریم نموده، و حقوق او را رعایت کنند.
ابودرداء به قصد زیارت آن حضرت، و برای ادای این حق واجب و دیدن جمال مبارک او، و به عنوان عرض ارادت و محبت خالصانه به سوی خانه پسر پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) حرکت نمود.

۴.۱۲ - دیدار ابودرداء با امام حسین

حسین بن علی (علیه‌السّلام) چون ابودرداء را دید، از جای خود بر خاسته و با او مصافحه کرد، و از او تجلیل و احترام و تعظیم نموده و فرمود: مرحبا مرحبا به تو‌ ای صاحب و رفیق پیغمبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و همنشین او که اشتیاق مرا به رسول خدا تجدید نمودی، و احزان و غصه‌های مرا به یاد آوردی!
سپس فرمود: از آن روزی که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از دنیا رحلت فرموده است، کسی را از یاران و اصحاب آن حضرت نمی‌بینم مگر این‌که بی‌نهایت متاثر و محزون شده و از شدت علاقه و اشتیاق و محبتی که به آن حضرت دارم، بی‌اختیار اشک از چشمهایم جاری می‌شود و جگرم می‌سوزد.
در این هنگام به خاطر یاد رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اشک از چشمهای ابودرداء نیز جاری شده، و گفت: خداوند لبانه را بیامرزد که بوسیله او با همدیگر آشنائی و ارتباط پیدا کردیم.
حضرت حسین بن علی (علیه‌السّلام) فرمود: قسم به خداوند که من به تو علاقمندم، و اشتیاق داشتم تو را ملاقات بنمایم.
ابودرداء گفت: معاویه مرا به خاطر خواستگاری ارینب دختر اسحاق به پسرش یزید به اینجا فرستاده است، و من هر چه فکر کردم دیدم زیارت و تشرف و عرض اخلاص و سلام و تجدید عهد با حضرت شما، از هر امری مقدم‌تر و واجب‌تر است.

۴.۱۳ - درخواست امام از ابودرداء

حضرت حسین (علیه‌السّلام) از یاد آوری و اظهار محبت ایشان تشکر نموده، و سپس فرمود: من هم در نظر داشتم پس از سپری شدن ایام عده ارینب کسی را که اهلیت دارد، به عنوان خواستگاری به پیش او بفرستم و الان که شما چنین قصدی دارید از جانب من نیز خواستگاری نمائید.
البته شما برای ابلاغ نظر من از همه لایق‌تر و سزاوارتر هستید شما در مجلس ارینب از جانب من نیز خطبه نمائید و در نتیجه هر طوری که خدا و او بخواهند انجام پذیرفت، و در نظر داشته باشید که آنچه یزیدبن معاویه به عنوان مهریه حاضر است بدهد، از جانب من نیز مانعی نیست و حاضرم.
ابودرداء گفت: در انجام این خدمت مفتخرم.
ابودرداء به سوی خانه ارینب حرکت کرد، و داخل اطاق شده و نشست، و پس از بیان مطالب و مقدماتی چند، راجع به تقدیرات خداوند جهان و صبر و تسلیم در مقابل حوادث و تسلی دادن به ارینب از جهت فراق عبدالله بن سلام، اظهار داشت: من از جانب دو نفر برای خطبه و خواستگاری تو به اینجا آمده‌ام، اول امیر این امت و پسر ملک و ولی عهد و خلیفه او یزیدبن معاویه، دوم پسر دختر رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و پسر نخستین کسی که قبول اسلام نمود و سید و آقای جوانان اهل بهشت حضرت حسین بن علی (علیه‌السلام)، و البته شما خودتان هر دو تای آنها را از جهت سن و فضیلت و مرتبت و سائر خصوصیات می‌شناسید، پس هر یکی از آنها را که می‌خواهید انتخاب و تعیین نمائید.

۴.۱۴ - مشورت ارینب با ابودرداء

ارینب پس از سکوت طولانی گفت: ‌ای ابودرداء اگر چنین پیشنهادی برای من در غیاب شما می‌کردند، من آرزومند می‌شدم که از شما مشورت و صلاح‌بینی کنم، و به هر وسیله‌ای بود خدمت شما رسیده و با شما استشاره می‌نمودم، حالا که شما خودتان حاضر و آگاه هستید عقیده و نظر خودتان را در این موضوع بیان فرمائید؟ من پس از خدا به شما ایمان و اطمینان دارم، و از شما تقاضا می‌کنم که: با کمال بیطرفی و با نهایت خلوص باطن و نیت، آنچه را که صلاح و خیر من است بیان فرمائید.
- ابودرداء: اظهار نظر و بیان عقیده کردن از من غلط است، زیرا که من رسولی بیش نیستم، و شما خودتان مختارید.
- ارینب: خداوند شما را موفق بدارد، من هم دختر برادر شما هستم، و فعلا با شما استشاره کرده و توقع دارم تنها حقیقت و خداوند را در نظر گرفته و آنچه حق و صحیح است برای من روشن و بیان فرمائید و البته در بیان حق کوچکترین وحشت و خوف و ملاحظات دیگری را به خود راه نخواهید داد.
- ابودرداء: دختر من! پسر پیغمبر نزد من محبوبتر و بهتر است، من خود با این چشمم دیدم که رسول الله (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) لبهای خود را به لبهای نازنین حضرت حسین بن علی (علیه‌السّلام) گذاشته می‌بوسید، تو هم لبهای خود را بگذار به محلی که لب‌های رسول اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به آنجا گذاشته شده است.

۴.۱۵ - جواب ارینب

- ارینب: قبول کردم و آن حضرت را اختیار نمودم.
حضرت حسین بن علی (علیهما‌السّلام) ارینب را به عقد نکاح در آورده، و مهریه بسیار زیادی برای او تعیین نمود.
این قضیه در میان مردم منتشر شده، و حتی به گوش معاویه هم رسید. معاویه از شنیدن این خبر بی‌نهایت غضبناک و متاثر شده، و نسبت به ابودرداء هم بسیار بدبین و عصبانی گشت.
معاویه می‌گفت: من باید خودم را ملامت کنم که چنین کسی را برای انجام دادن امر مهمی انتخاب نمودم، و کوتاهی و جهالت از ناحیه من سر زده است، و باید نتیجه فکر خام خود را مشاهده کنم.
عبدالله بن سلام هنگامی که از خانه خود خارج می‌شد، کیسه‌هائی را که پر از جواهر و درّهای قیمتی و نایاب بود، مهر کرده و به عنوان امانت به زن خود ارینب سپرده بود، و چون در شام تحت فشار و سختی قرار گرفته، و مخصوصا از جانب معاویه (به خاطر بدگویی) و نسبت مکر و خدعه او به معاویه) محدود و مورد غضب قرار می‌گرفت صبر و توانش تمام شده، و بناچار به سوی عراق مراجعت نمود.
عبدالله بن سلام دارائی خود را که همراه خود برداشته بود در این مدت خرج کرده، و از این جهت نیز در مضیقه و فشار واقع شده و می‌خواست از آن جواهر و درّهای امانتی که نزد ارینب بوده استفاده نماید.
و با این حال احتمال قوی می‌داد که ارینب به خاطر سوء رفتار و عمل زشت او که بدون جهت و با آن سوابق حسنه خدمت‌گذاری‌های ارینب طلاق او را گرفته بود از ردّ کردن آن امانت خودداری کرده و هیچگونه اعترافی به آن مال ننماید.

۴.۱۶ - دیدار عبدالله با امام حسین

ولی خواه ناخواه به سوی عراق حرکت کرده و خدمت حضرت امام حسین (علیه‌السّلام) تشرف حاصل نموده و پس از عرض سلام و اظهار اخلاص و محبت، و پس از ذکر جریان اجمالی خود، گفت: هنگام سفر امانتی را که پیش من بسیار با اهمیت و پر قیمت و پر‌ارزش است به ارینب سپرده بودم و چون امروز مورد نیاز و احتیاج من است تقاضا می‌کنم که شما درخواست بفرمائید تا آنرا مستردّ بدارد، و قسم به خدا که من از ارینب خجل هستم، زیرا من از او کوچکترین عمل خلاف و ناهنجاری ندیده‌ام، و از او راضی هستم، ولی پیش آمدهای مخالف مرا مقصر و شرمنده ساخت.
حضرت امام حسین (علیه‌السّلام) ساکت و آرام نشسته و جوابی نگفت سپس از جای خود حرکت نموده و به‌ اندرون خانه آمده و به ارینب فرمود: اینک عبدالله بن سلام از سفر شام مراجعت نموده و مذاکره از حسن رفتار و اخلاق و درستی و امانت‌داری تو بود، و از شما بی‌نهایت تعریف و توصیف کرده، و اظهار خجلت و اسف و شرمندگی می‌نماید، و ضمنا می‌گوید: امانتی پیش او دارم که اگر مسترّد بدارد موجب تشکر و شادی خواهد بود.
حضرت امام حسین (علیه‌السّلام) پس از بیانات فوق، فرمود، عبدالله بن سلام حرف نامربوطی نمی‌زند، و آنچه می‌گوید صحیح و درست و حق است، شما نیز مناسب است امانت او را ردّ کنید.
ارینب گفت: راست می‌گوید. امانتی به من سپرده و با مُهر خود مُهر کرده است، همین‌طور پیش من محفوظ است.
حضرت حسین بن علی (علیهما‌السّلام) از اعتراف و امانت‌داری ارینب بی‌نهایت خوشحال و اظهار رضایت و تشکر نموده، و به ارینب فرمود: خوب است که عبدالله بن سلام را اطلاع بدهم، و حضورا امانت او را به دست خود او برسانم.
سپس آن حضرت پیش عبدالله بن سلام آمده و فرمود: به طوریکه معلوم می‌شود عین امانت شما به همان حالی که بود باقی است، و ارینب به این قسمت اعتراف می‌نماید، و صلاح و خیر شما در این است که خودتان وارد اطاق او شده، و بی‌واسطه از دست او امانتی را که به او سپرده بودید پس بگیرید.

۴.۱۷ - درخواست عبدالله از امام حسین

- عبدالله بن سلام: آیا اجازه می‌فرمائید که آن امانت را به هر وسیله باشد به من رسانیده، و احتیاجی به حضور من نباشد؟
حضرت امام حسین (علیه‌السّلام) فرمود: نه، باید خودت حاضر شده، و به دست خود امانت را پس گرفته، و ذمّه ارینب را تبرئه کنی!
عبدالله بن سلام وارد اطاق ارینب شده، و حضرت حسین (علیه‌السّلام) فرمود: این عبدالله بن سلام است که حاضر شده است، تا امانت او را به خود او ردّ نمائید.
ارینب کیسه‌های امانتی را حاضر کرده، و در مقابل او گذاشت.
عبدالله بن سلام بی‌نهایت خوشحال شده، و اظهار تشکر نمود. حضرت امام حسین (علیه‌السّلام) در این ساعت از اطاق بیرون رفت. عبدالله بن سلام مهر یکی از کیسه‌ها را برداشته، و مشتی از دُرها را به ارینب داده، و اظهار کرد: این مقدار قلیل را از من بپذیر.
در این هنگام اشک از چشم‌های آنها جاری شده، و صدایشان به گریه بلند گشت، و به زبان حال بر گذشته تاسف و تحسّر می‌خوردند.
حضرت امام حسین (علیه‌السّلام) وارد اطاق شده، گفت: خدایا شاهد باش که من ارینب را سه طلاقه کردم، خدایا تو عالم هستی که نظر من از تزویج ارینب جمال و مال او نبود، تنها مقصد من این بود که او را برای شوهرش حفظ و نگهداری کرده، و از این راه ثواب و اجری ببرم، خداوندا جزای خیری به من عطا کن.
حضرت امام حسین (علیه‌السّلام) ارینب را طلاق داده و آنچه برای او مهریه تعیین فرموده بود همه را به او داد.
عبدالله بن سلام، ارینب را به عقد خود در آورده، و با کمال خوشی و محبت و صفا با همدیگر زندگانی نمودند.


اولاً ابن‌قتیبه بدون هیچ اشاره‌ای به ناقل و راوی این داستان حکایت را از شخص ثالثی نقل می‌کند که برای ما آن شخص شناخته شده نیست؛ پس داستان از نظر سندی مشکل دارد و قابل احتجاج نیست؛
ثانیاً: اشکال مهم دیگری که در این داستان وجود دارد این است که امام حسین (علیه‌السّلام) در یک مجلس همسرش را سه طلاقه می‌کند و حال آن‌که بر اساس فقه شیعه که بر گرفته از روایات اهل بیت معصومین ‌ (علیهم‌السّلام) است سه طلاق در یک مجلس جایز نمی‌باشد.
ثالثاً: گذشته از بطلان قطعی روایت فوق، به‌ اندازه کافی در اسباب و عوامل زمینه‌ساز واقعه کربلا در کتب شیعه و سنّی بحث شده است که هیچ جای شک و شبهه باقی نمی‌گذارد تا نوبت به طرح این شبهه سست و بی‌اساس برسد.


۱. ابن قتیبه دینوری، الامامه والسیاسه، (۲۷۶ه ق)، تحقیق الزینی، ج۱، ص۱۶۷.    



موسسه ولی عصر، برگرفته از مقاله «ماجرای ارینب».    



جعبه ابزار