نسبی بودن اخلاق
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ارزشهای اخلاقی ریشه در
فطرت انسان دارند و از آنجا که فطرت در همه انسانها مشترک است، ارزشهای اخلاقی نیز در مورد همه انسانها در همه زمانها و مکانها یکسان است و این همان مطلق بودن اصول اخلاقی است. بعضی از
مکاتب اخلاقی معتقدند که ارزشهای اخلاقی نسبی هستند یعنی بر حسب شرایط زمانی و مکانی، ارزشهای اخلاقی تغییر مییابند.
به طوری که میدانیم انسانها داری
فطرت واحدی هستند. بنابر این اساس تاثیر عملکرد واحد در زمینه روحی آنها یکسان است: چنین نیست که تاثیر یک عمل در شرایط یکسان بر روی یک فرد مثبت و بر روی فرد دیگر منفی باشد. اگر عملی برای یکی از انسانها
فضیلت و
کمال باشد، برای همه انسانها فضیلت و کمال به حساب میآید؛ زیرا کمال
انسان عبارت است از رشد استعدادهای فطری او در جهت
قرب الهی بنابراین، ارزشهای اخلاقی ریشه در فطرت انسان دارند و از آنجا که فطرت در همه انسانها مشترک است، ارزشهای اخلاقی نیز در مورد همه انسانها در همه زمانها و مکانها یکسان است و این همان مطلق بودن اصول اخلاقی است.
به عنوان مثال، وقتی از
شجاعت،
عدالت، حقیقت جویی،
نیکوکاری، پاکی و
تقوا به عنوان ارزشهای اخلاقی نام میبریم، نظر به عدهای معین در زمان و مکان یا جامعهای مشخص نداریم؛ بلکه پسندیده بودن عدالت و فضیلت نیکوکاری برای همگان و در هر زمان و در هر جامعهای مورد تایید است.
بعضی از
مکاتب اخلاقی معتقدند که ارزشهای اخلاقی نسبی هستند یعنی بر حسب شرایط زمانی و مکانی، ارزشهای اخلاقی تغییر مییابند. علت اینکه این مکاتب ارزشهای اخلاقی را نسبی میدانند این است که:
اولا: برای انسان فطرت و سرشت واحدی قائل نیستند بلکه او را فاقد فطرت و خواستههای فطری میدانند.
ثانیاً: به وجود
خداوند به عنوان یگانه مقامی که
صلاحیت قانون گذاری دارد، معتقد نیستند، در حالی که در مکتب
پیامبران، قانون گذار حقیقی خداوندی است که به همه زوایای وجود انسان و سود و زیان واقعی او آگاه است. به همین علت همه
ادیان آسمانی دارای نظام اخلاقی واحدی هستند و هیچ گونه تفاوت بنیادی در اصول آنها وجود ندارد.
اعتقاد به نسبی بودن اخلاق در واقع خط بطلان کشیدن بر
اخلاق است و راه توجیه و فرار از زیر بار
تکلیف را برای انسان، هموار میکند. در عمل نیز مشاهده شده است که طرفداران نسبی بودن اخلاق ابتدا به عمل دلخواه خود دست میزنند و سپس آن را با نسبی بودن اخلاق توجیه میکنند.
موضوع نسبیت و اطلاق در اخلاق با یکی از بنیادیترین و کلیدیترین باورها و ارکان اعتقادی و ایمانی مسلمانان ارتباط تنگاتنگ دارد. کمال
خاتمیت و در نتیجه بین المللی و
جاودانه بودن اسلام، خصیصهای است که آن را از حصار تنگ گذشته و حال آزاد میکند. این باور
مسلمانان، بیانگر بینیازی بشر از
ادیان گذشته و آینده است. این اصل تاکید دارد که موقعیتهای جغرافیایی، ادوار تاریخی و شرایط زمان و مکان، آموزههای دینی و از جمله احکام اخلاقی، آن را تحت الشعاع خود قرار نمیدهد؛ مگر از مجاری مجاز و موجهی که
دین، خود تعیین کرده است.
مبانی و نظریههایی که «نسبی گرایی» را در حوزه
فضیلت و رذیلتها میپذیرند، با تفسیر معقول از اصول کمال و خاتمیت اسلام در تعارضاند. بنابراین پایبندی به اصل یاد شده وامدار اثبات نوعی ثبات و اطلاق در مفاهیم اخلاقی است. باید ثابت شود که طبیعت اولی موضوعات اخلاقی همواره محکوم به حکم یکسانی هستند و تنوع جغرافیایی، گذر زمان و گوناگونی
فرهنگ نقش و تاثیری در اتصاف یک موضوع اخلاقی به فضیلت با رذیلت ندارد.
به علاوه نوع پاسخ گویی که ما به سؤال مذکور میدهیم، چگونگی نگرش ما را به اخلاق رقم خواهد زد و در تار و پود پژوهشهای اخلاقی، تاثیری جدّی خواهد داشت و نه تنها قضاوت ما نسبت به زشت و زیبای اخلاقی دگرگون میشود، بلکه شیوه بحث در اخلاق، منابع آن و در نهایت قلمرو مخاطبان احکام اخلاقی را نشان میدهد.
مفهوم اطلاق و نسبیت: مراد از «مطلق گرایی اخلاقی» پای فشردن بر این باور است که اصول و گزارههای اخلاقی وابسته به هیچ امری خارج از ذات موضوعات اخلاقی و آثار و نتایج واقعی آنها نیستند. به عبارت دیگر آنچه موجب میگردد که یک موضوع متّصف به خوبی یا بدی اخلاقی گردد، فقط مجموعه عناصر موجود در ذات موضوع و آثار واقعی مترتب بر آن میباشد؛ نه حوادث و شرایط خارج از آن، از قبیل شرایط زیست محیطی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و یا وضعیت روانی و ذوقی فاعل. بنابر این اگر نگهداری شایسته از سالمندان، عفت پیشگی و یا حفظ حرمت دیگران به لحاظ اخلاقی، عملی پسندیده است، اصولاً در همه زمانها و مکانها و در هر شرایطی و با هر فاعلی، ستوده و اخلاقی است. مگر آنکه تغییر شرایط، موجب تغییر در ماهیت عمل گردد و یا باعث بروز
تزاحم بین ارزشها شود.
«نسبیت» یعنی وابستگی یک شی به امر یا اموری متغیر و خارج از
ذات و آثار واقعی آن. بنابر این نسبیت یک مفهوم اخلاقی، اعم از اینکه
فضیلت باشد یا رذیلت، به این است که صدق یا عدم صدق آن بر یک صفت درونی و یا رفتار بیرونی، وابسته به عناصری متغیر و خارج از حقیقت و آثار واقعی آن صفت یا رفتار باشد، از قبیل فرد واجد آن
صفت و یا فاعل آن رفتار، جامعهای که آن فرد در آن زندگی میکند و آن هنجار در آن رخ میدهد. شرایط زمانی آن. مثلاً رفتار با سالمندان، همواره محکوم به حکم واحد اخلاقی نیست، یا نوشیدناندکی
شراب و عدم پایبندی به
حجاب برای فردی که در جامعه مسیحی زندگی میکند، یک رذیلت اخلاقی شمرده نمیشود، ولی برای شهروندان
جامعه اسلامی امری زشت و خلاف اخلاق است.
در یک تقسیم بندی میتوان انواع نسبیت گرایی اخلاقی را به صورت زیر بیان داشت:
۱. نسبیت گرایی زیستشناختی: اصول اخلاقی، تابعی از وضعیت متغیر زیستی فرد است.
۲. نسبیت گرایی جامعهشناختی: اصول اخلاقی، تابعی از اوضاع متغیر اجتماعی است که فرد در آن زندگی میکند.
۳. نسبیت گرایی روانشناختی: مفاهیم اخلاقی، تابعی از وضعیت روانی متغیر فرد، ذوق و سلیقه و میل و دلخواه اوست. به این نوع گاهی نسبیت گرایی ذوقی یا
اگزیستانسیالیستی نیز گفته میشود.
۴. نسبیت گرایی فرهنگی: فضیلتها و رذیلتهای اخلاقی بستگی به
آداب و رسوم جامعه دارد.
۵. نسبیت گرایی ماتریالیستی: فضیلت یا رذیلت بودن یک صفت یا رفتار، بستگی به نقش و کارکرد آن نسبت به ایجاد برابری و
تساوی مادی در بین انسانها و توزیع برابر امکانات دارد.
نسبیت گرایی اخلاقی به طور کلی و با هر دلیل و مبنایی که ادعا شود، دارای پیامدهای ویرانگر و غیر قابل قبولی است، که هر یک به تنهایی برای ابطال آن کافی است. برخی از این پیامدهای مشترک و کلی به قرار زیر است:
انکار اخلاقی مطلق و
اصول اخلاقی همگانی و جاودانه، هیچ فردی را در قبال رفتار خود، از نظر اخلاقی و در بسیاری از موارد از جهت حقوقی مسؤول نمیشناسد.
احکام و قضایای اخلاقی در صورتی مفیدند که منشا تاثیر باشند؛ شور و شوق و تسلیمی را در مخاطب بر انگیزند و او را آماده
ایثار و
فداکاری کنند و این امر ممکن نیست مگر با قبول و
عشق به حقانیت عام، مطلق و جاودانه اصول اخلاقی. ولی نسبیت گرایی اخلاقی با همه این امور در ستیز است و به یکباره خرمن هر گونه توصیه، تسلیم و عشق به اصول مشترک اخلاقی را در آتش خود میسوزاند.
در نتیجه نه
تبلیغ و
هدایت و
ارشاد و
تربیت معنایی دارد و نه
انبیا و
اولیای الهی مجوزی برای
هدایت بشر خواهند داشت و نه مصلحان اجتماعی میتوانند انتظار منطقی از مردم برای لبّیک به دعوت خویش داشته باشند.
اخلاق، گسترهای وسیع و جایگاهی برتر دراندیشه دینی دارد؛ به طوری که دین، هدف بالذّات تکوین و تشریع را نیل به فضایل عالی اخلاقی میداند، به همین دلیل در تمام تعالیم دینی، جهات اخلاقی لحاظ شده است و اکثریت آموزههای دینی مستقیما از موضوعات اخلاقی بحث میکند. با توجه به این حقیقت، قبول تغییر پذیری و عدم ثبات احکام اخلاقی به معنای عصری و موقتی شدن تعالم دینی ودر نتیجه انکار کمال و خاتمیت دین است. بنابر این نسبیت اخلاقی با بین المللی و جاودانگی دین که از شؤون کمال و خاتمیت آن میباشد، در
تعارض است.
با اعتقاد به نسبیت اخلاقی امکان هر گونه
داوری قاطع نسبت به یک موضوع اخلاقی از بین میرود. نسبی گرایی اخلاق، امکان حکم کردن به «قبح صداقت» را در یک بستر فرهنگی و یا نزد سلیقهای خاص، همان قدر محتمل میداند که امکان حکم کردن به «
حسن صداقت» را نسبیت گرایی اخلاقی نه به عنوان یک گزارشگر و توصیف کننده واقع، بلکه در مقام اعلام موضع نسبت به ماهیت احکام اخلاقی، معتقد است که صحت و سقم اصول اخلاقی، وابسته به عوامل فردی یا اجتماعی متغیر است. بنابر این هیچگاه نمیتوان نسبت به یک موضوع اخلاقی حکم
مطلق داشت و این همان شکاکیت اخلاقی است.
از عمدهترین پیامدهای ناگوار و خلاف وجدان نسبیت اخلاقی، این است که
خدمت و
خیانت،
اصلاح و
جنایت، خیر خواهی و
شرارت و.... در دستگاه اخلاق از جایگاه واحدی برخوردار شده به یکاندازه تحصین یا
تقبیح میشوند. بنابر این رفتار
فرعون و
معاویه هماناندازه موجّه است که عمل
آسیه و
زینب (علیهماالسّلام) توجیه پذیر است!
مطلق گرایی در اخلاق و دلایل آن
با توجه به پیامدهای ویرانگر نسبیت گرایی اخلاق، لازم است بنیانهای معقول و منطقی اخلاق جاودانه، تبیین و تفسیر گردد و آن دسته از چالشها و آسیبهای نظری که این اندیشه را تهدید میکنند، از سر راه برداشته شود. تحکیم مبانی این اندیشه و قوام و اقتدار منطقی آن در گرو این است که بتواند مدعای خود را بر پایههای برهانی و عقلانی استوار سازد.
نیم نگاهی به برخی پیامدهای نسبی گرایی اخلاقی، بر ضرورت وجود اخلاق جاودانه صحّه میگذارد. هدفمندی انسان و مسؤولیت پذیری او، توجیه حکیمانه
تعلیم و
تربیت و
ترغیب و ترهیب، امکان سخن گفتن از
عدالت و
ظلم و
دفاع از حقوق انسان و مبارزه با تجاوز به حقوق او، تمییز بین فضیلت و رذیلت،
خیر و
شر، خائن و خادم،
پاداش و
کیفر،
ثواب و
عقاب،
بهشت و
جهنم،
عادل و
فاسق، دفاع حکیمانه و عقلانی از
رسالت انبیا و اولیا و تلاشهای مصلحان و خیر خواهان، امکان جانبداری از دین کامل و ابدی، امکان ترسیم اصول و معیارهای همگانی برای فهم و شناسایی زشت و زیبای اخلاقی و دهها و صدها رکن و اصل دیگر از اصول حیات انسانی که با نادیده گرفتن هر یک از آنها شیرازه حیات بشری از هم خواهد پاشید، همه در گرو تبیین، ترسیم و قبول اصول اخلاقی ثابت و پایدار است.
بیان و تفسیر عقلانی مبانی اخلاق جاودانه در مکاتب اخلاقی متعدد، به شکلهای مختلف صورت میگیرد.
در اینجا جهت اختصار، تنها به آنچه در حوزه اسلامی مباحث اخلاقی بیان شده است، بسنده میکنیم. متقنترین بیانی که در این حوزه به منظور تفسیر عقلانی مبانی اخلاق جاویدانه مطرح است در واقع نظریهای است برگرفته از مبانی محروم
علامه طباطبایی (رحمه الله) در تحلیل بایدهای اخلاقی. شرح مختصر این نظریه به قرار زیر است.
مفاهیم اخلاقی ناشی ازروابط عینی و حقیقی بین افعال اختیاری
انسان و نتایج حاصل از آنها است. در واقع از رابطه علّی و معلولی بین آن دو انتزاع میشوند. این رابطه، حقیقی و مستقل از
علم و
جهل و اراده فاعل و وضعیت حاکم بر جامعه است. «خوبی» و «بدی» و «باید» و «نباید» اخلاقی، ناشی از چنین نسبت واقعی و تکوینی است، که عبارت است از نوع تاثیر فعل اختیاری انسان بر کمال نفسانی او و چون این رابطه، عینی و تکوینی و از نوع رابطه علیت است، در نتیجه دچار تغییر و تحول نمیگردد و در پی ثبات و جاودانگی این نسبت به دلیل ثبات طرفین آن، مفاهیم اخلاقی ناشی از آن نیز جاودانه و جهانیاند. زیرا روح و حقیقت انسان که یک طرف رابطه است، دچار تحول نمیگردد و فعل و رفتار مشخص هم که موضوع حکم اخلاقی است و طرف دیگر رابطه میباشد، فرض بر ثابت و واحد بودن آن است.
از منظر کتاب و
سنت نیز رابطه و تاثیر اعمال اختیاری انسان بر روح و شخصیت واقعی انسان، امری حقیقی و عینی است و در جای جای قرآن و حدیث میتوان این حقیقت را یافت؛ برای نمونه به چند مورد از آن اشاره میشود:
قرآن کریم در تحلیل علت رفتار کسانی که روز رستاخیز و آیات الهی را تکذیب کردهاند، میفرماید: «نه چنین است، بلکه آنچه مرتکب میشدند زنگار بر دلهایشان بسته است».
به گفته مرحوم علامه طباطبایی (رحمه الله): از این آیه معلوم میشود که اولاً، اعمال زشت دارای صورتهایی هستند که نفس آدمی را مصوّر به آنها میکنند. ثانیاً، این نقش و صورتها مانع و حایل بین نفس و درک حقیقت میشوند. ثالثاً، نفس به حسب طبع اولی خود دارای صفا و جلایی است که میتواند حقایق را درک کند و بین حق و باطل تمیز دهد.
هم چنین در قرآن آمده است: «وَ مَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجاً؛
هر کس
تقوا ورزد خدا برایش گشایشی پیش آورد» و «یَاَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اِن تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَل لَّکُمْ فُرْقَانًا؛
ای کسانی که
ایمان آوردهاید! اگر از خدا پروا کنید، برای شما قدرت تشخیص قرار میدهد.»مرحوم علامه طباطبایی در تفسیر این آیات میفرماید:
تقوا راه مستقلی برای تحصیل معرفت نیست، بلکه تقوا موجب بازگشت طبیعت انسان به اعتدال فطری خود میگردد و این اعتدال موجب میشود تا تمایلات انسان متعالیتر شود و اعمال بهتری از او صادر گردد؛ یعنی اعمال صالح موجب حفظ اخلاق نیکو و اخلاق پسندیده، منشا پیدایش معارف حقیقی و علوم سودمند و افکار صحیح میشود.
در این بیان سعی شده است با شرح چگونگی ثابت بودن منشا پیدایش فضیلت و رذیلتها، ثبات و اطلاق خوبی و بدی نتیجه گرفته شود؛ یعنی چون قوای درونی انسان ثابت و حالات سه گانه
افراط،
تفریط و اعتدال در آنها نیز امری یکنواخت است، فضایل و رذایل اخلاقی که ناشی از این حالات است، بالطّبع ثابت و به دور از نسبیت و تغییر خواهند بود.
این بیان مبتنی بر
معرفتشناسی خاصی از قوای درونی است که میکوشد با بیان عقلانی و متکی بر تبیینی ویژه از قوای نفسانی انسان، همه مفاهیم اخلاقی را تفسیر نماید. قسمت عمده منابع اخلاق اسلامی که با نگرش فلسفی نگاشته شدهاند، از این شیوه پیروی میکنند. این روش بسیار تحت تاثیر نظامی است که
ارسطو در تبیین قضایای اخلاقی پیش نهاده است.
برای تکمیل بحث جا دارد برخی شبهاتی که ممکن است همچنان مطرح باشند، اساسیترین شبهههای مربوط، بدین قرارند:
اگر اصول اخلاقی، مطلق و جاودانهاند، چه توجیه و تفسیری میتوان برای استثناها پیش نهاد؟
پاسخ: فعل و رفتار اخلاقی، غیر از خوی و خصلت اخلاقی است. مطلق بودن اخلاق به معنای مطلق بودن فعل و رفتار اخلاقی نیست. منشا پیدایش این شبهه، غفلت از این نکته باریک است که ممکن است یک فعل به یک اعتبار اخلاقی باشد و به اعتبار دیگر، ضد اخلاقی. به عنوان مثال
تنبیه بدنی کودک به طور مطلق نه خوب است و نه بد ولی گاهی این رفتار مصداق
ظلم و
تجاوز است و به لحاظ اخلاقی «بد»، و زمانی تنها راه موجود برای تادیب کودک است و از جهت اخلاقی «خوب» میباشد. بنابر این خصلتها و مفاهیم اخلاقی مطلق، و افعال و رفتار اخلاقی نسبیاند، و آنچه موضوع احکام اخلاقی است، خصلتها و مفاهیم اخلاقی است نه رفتارها و افعال خاص. افعال و رفتار انسانها به تناسب اینکه مصداق کدامیک از مفاهیم اخلاقی باشند، محکوم به حکم اخلاقی میشوند و چون رفتار واحد میتواند در شرایط مختلف، مصداق مفاهیم اخلاقی گوناگونی گردد، در نتیجه محکوم به احکام اخلاقی گوناگون میشود. این امر به معنای نسبیت در احکام اخلاقی نیست.
تفاوت احکام اخلاقی زن و مرد بر اساس برخی از روایات، گویای این واقعیت است که از منظر
اسلام نیز مفاهیم اخلاقی نسبیاند؛ مانند این سخن امام علی (علیهالسّلام) که میفرماید: بهترین خصلتهای زنان، بدترین خصلتهای مردان است:
تکبر، ترسو بودن، بخیل بودن. پس هرگاه زن متکبر باشد سر فرود نمیآورد و هرگاه بخیل باشد مال خود و شوهرش را نگاه میدارد و هرگاه ترسو باشد از آنچه بر او رو آورد، میترسد.
از ظاهر این سخن بر میآید که برخی مفاهیم اخلاقی، نسبت به نیمی از انسانها (مردان) «بد» و نسبت به نیم دیگر (زنان) «خوب» و پسندیده است.
پاسخ: محور سخن در این
روایت رفتار و عمل در موقعیت و شرایط خاص است. مراد از پسندیده بودن «تکبّر» برای زنان، رفتار متکبرانه در مقابل مردان
نامحرم است؛ زیرا در ادامه روایت، در بیان دلیل این حکم میگوید:
اگر زن چنین رفتار بزرگ منشانه و متکبرانه در مقابل مرد بیگانه داشته باشد، امکان سوء استفاده و دست درازی را بر دیگران میبندد.
تحسین بیمناکی زنان نیز به مفهوم محتاط بودن آنان نسبت به
عفاف خویش است؛ یعنی هرگاه عفّتشان در معرض خطر قرار گرفت، نباید جانب احتیاط را فرو گذارند و بیپروایی کنند. هم چنین مقصود از نیکو شمردن «
بخل» در زن، بخل ورزیدن او نسبت به اموال شوهرش است؛ به این دلیل که امام (علیهالسّلام) در ادامه میافزاید: «بخل ورزیدن زن، موجب میشود که اموال مشترک میان او و شوهرش محفوظ بماند».
بنابر این، تکبر،
ترس و بخل به عنوان خصلتهای نفسانی نسبت به زن و مرد، حکم اخلاقی واحدی دارند؛ ولی رفتار متکبرانه زن در مقابل مرد بیگانه و رفتار محطاطانه او نسبت به عفّتش و بخل ورزیدان او در مصرف اموال شوهرش و دارایی مشترک خانواده، امری است پسندیده و این به نسبیت در اخلاق ـ که همان خوی و خصلتهای اخلاقی است ـ نمیانجامد.
مطالعات مردمشناسانه نشان میدهد که بعضی اعمال و رفتارها، نزد قومی «خوب» و نزد مردمی دیگر «بد» تلقی میشود؛ مثلاً کلاه از سر بر داشتن نزد برخی نشانه احترام و پسندیده است و نزد برخی دیگر مظهر
بیاحترامی و سوء ادب است. از این قبیل اعمال فراوان است و این نشانگر نسبی بودن «خوبی و بدی» های اخلاقی است.
پاسخ: رفتارهای یاد شده و تفاوت دیدگاهها نسبت به آنها، از قلمرو علم اخلاق خارج است. این قبیل امور در اصل،
آداب و رسوم عرف یک
جامعه را تشکیل میدهند. آداب و رسوم، ماهیت قرار دادی دارند و به عبارت دیگر از نوع
اعتباریات قرار دادیاند، که نه وجود مستقلی در خارج دارند و نه منشا انتزاع خارجی؛ بلکه فقط ناشی از توافق قولی و یا عملی مردم یک جامعه است. از همین رو بسته به توافق مردم جوامع مختلف، متفاوت و نسبی است؛ اما نسبیت آنها موجب نسبیت در احکام اخلاقی نیست.
اختلاف باورها نزد جوامع، ادیان و مکاتب مختلف نسبت به موضوعاتی که ذاتاً داخل در قلمرو علم اخلاقاند، دلیل نسبیت احکام اخلاقی است. به عنوان مثال در حالی که مسلمانان
نماز خواندن را
واجب و خوردن گوشت
خوک را
حرام میدانند، مسیحیان باوری دیگر دارند. یا در حالی که
چند همسری نزد مسیحیان حرام و خلاف اخلاق است، نزد مسلمانان به طور محدود
مباح است و ضد اخلاق دانسته نمیشود.
پاسخ: اختلاف در معرفت یک حقیقت و واقعیت و تفاوت دیدگاهها نسبت به راههای شناخت آن و یا معیارهای صدق و کذب یک امر و یا «خوبی و بدی اخلاقی» دلیل بر نسبیت امور واقعی نمیگردد. بعد از قبول این حقیقت که
فضایل و [[|رذایل اخلاقی]] ریشه در عالم عینی و واقعیات ثابت دارند و دارای آثار تکوینی و وجودی در
انسان و
جهان هستند، وجود تفاوت دیدگاهها، موجب نسبی شدن و تغییر واقعیتهای ثابت نمیگردد و یا ناشی از تغییر حقایق اخلاقی نیست؛ بلکه دلیل خطای برخی انسانها در شناخت آنها است. مانند خطاهایی که انسان در مقام شناخت واقعیتهای مادی و فیزیکی، مرتکب میشود. در واقع با توجه به آنچه در باب منشا احکام اخلاقی بیان شد، این قبیل اختلافات یا ناشی از عدم درک صحیح کمال مطلوب انسان است و یا ناشی از اشتباه در فهم نسبت فعل انسان با آن
کمال نهایی. یعنی عملی که واقعاً مغایر با آن مقصد است، متناسب با آن محسوب میگردد و بالعکس.
بدین ترتیب با تبیین معقول و منطقی از اصول جاودانه اخلاقی و پاسخ به شبهات، اندیشه اخلاق جاودانه، تنها اندیشهای است که شایسته باور است. (البته برای دفاع از اخلاق جاودانه راه دیگری را نیز میتوان پیمود و آن اینکه برخی از اصول عمده اخلاقی یکایک مورد بررسی قرار گرفته،
مطلق بودن آنها ثابت گردد.)