پهلوان
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پَهْلَوان، عنوان مردان دلیر و توانا، سپاهیان جنگاور، یلان کشتیگیر و مردان اهل زور بازو میباشد.
از دیرباز نامآورترین پهلوانِ پهلوانان و پرتوانترین رزمآوران کارزار را با
لقب جهان پهلوان یا پهلوان جهان مینامیدهاند.
واژه پهلوان ازدو بخش پهلو وـ ان نسبت (pahlaw+-ān) ترکیب یافته و هم خانواده با واژه فارسی میانه پَهْلَویگ و فارسی میانه مانوی phlw'nyg است.
پهلوی را منسوب به پهلو، سرزمین
پارت دانستهاند که مردان آن به توانایی و دلیری
شهرت داشتند.
پارت اصطلاحی رومی ـ یونانی برای سرزمینی است که در
زبان پارسی باستان پَرْثَوه نامیده میشده است. واژه پَرْثَوه (که داریوشاول در
کتیبه بیستون آورده است) بعداً به پَهلَو تبدیل شد. ارمنیان نیز پارتیان را پَهْلَو میخواندند.
پهلوها (شعبهای از پارتها) در حوزه رود هیرمند و
سیستان میزیستند و پس از آمدن سکاها به سرزمینشان با آنها درآمیختند و در برابر نفوذ یونانیان در دوره سلوکی حافظ و حامی امنیت سرزمین خود بودند
و پس از سلوکیان حکومت پارتی یا اشکانی را تشکیل دادند. این
حکومت دارای دوایر متعدد
قدرت بود که در مرکز اصلی دایره قدرت
شاه و
مذهب و در مرکز هریک از دایرههای دیگر فرمانروایی با عنوان پهلوان قرار داشتند. این پهلوانان بودند که در مجموع هسته اصلی قدرت را شکل میدادند.
جنگ و گریزها و رشادت پهلوها (مردم پرثوه) و پهلوانها سنتی پدید آورد که در
ایران به نام آنها سنت پهلوانی نام گرفت. این سنت آمیزهای از سلحشوری و جوانمردی بوده که بر زندگی عامه مردم و حماسههای ملی ایران تأثیر ژرف گذاشته است.
گوسانها که نقالانی خنیاگر و داستانپرداز در دوره پارتها یا
اشکانیان بودند، افسانههای پهلوانی پارتی را با پردازشهای هنرمندانهای با افسانههای پهلوانی کیانیان مشرق زمین که نیاکان ویشتاسب (
گشتاسب)، پشتیبان
زردشت بودند، درآمیختند و سینه به سینه به دوره
ساسانیان رساندند
سنت پهلوانی در
فرهنگ ایران زمین یک دوره تحول و تطور از کهنترین زمان، یعنی دوره اساطیری، تا دوره حماسی و تاریخی را پیموده است. فرق میان اسطوره و حماسه این است که اسطوره، به بیان میرچئا الیاده، داستان مینوی و حدیث واقعیتهای ازلی و
سرمشق نمونهوار همه آیینها و فعالیتهای معنادار آدمی است،
در صورتی که حماسه جنبه ازلی و قداست ندارد، اما متعلق به اعصار کهن است و زمینه انسانی دارد. از اینرو، روایتهای حماسی ـ پهلوانی ازلی و قُدسی بودن خود را از دست داده، و انسانی شده، و در جامعه کیفیت و اعتباری دیگر یافتهاند.
اینان نمونه زمینی ایزدان و الاهگان آسمانی بودند که در جامه پهلوانان انساننما آشکار میشدند، اما رفتار و کرداری ایزدگونه و اَبَر انسانی داشتند. مثلاً گرشاسب، بزرگْ پهلوان
دین زردشتی از گروه ایزدْپهلوانان بود.
رستم نیز در آغاز اصل و جوهر ایزدیِ
هند و ایرانی داشت و در حماسههای سکایی و ایرانی پس از عصر
اوستا، و در سیستانِ دور از نفوذ و تعصبات دینی زردشتی به پهلوان بزرگ حماسی
شاهنامه تبدیل شد.
این پهلوانان برخلاف پهلوانان دوره اساطیری، انسانهایی بودند که نیرو و رفتاری جادویی افسانهآمیز داشتند. دوره حماسی ایران با خیزش کاوه و با پادشاهی منوچهر آغاز شد و با کشته شدن
رستم و پادشاهی بهمن، پسر اسفندیار پایان یافت. در این دوره پهلوانانی بزرگ مانند کاوه، پسرش کارن یا قارن، گرشاسب و اسفندیار پدید آمدند و هریک پهلوانیها و مردانگیهایی شگفتانگیز از خود نشان دادند.
رستم که نامش به صورت رُسْتَهْم همراه نام پهلوان دیگر ایران، اسفندیار در متن پهلوی منظومه غیردینی درخت آسوریگ
آمده، بزرگترین پهلوان و جهان پهلوان ایران: چو رستم که هست او جهان پهلوان
و
کیخسرو، برترین شاه ـ پهلوان دوره کیانی بودهاند.
اسفندیار نیز پهلوانی بود که پایگاه دینی داشت و برگزیده و حامی زردشت بود.
رستم پهلوان سیستانی در کنار دودمان کیانیان و پهلوانان کیانی بخشی از سنت پهلوانی حماسههای ملی ایران شد.
نولدکه بخشی از قهرمانیهای رستم سیستانی را که جنبه فوق بشری داشت، محصول و زاییده اندیشه اقوام ابتدایی، و بخشی دیگر از دلاوریهای او را که برخاسته از مهارتها و هنرهای انسانی بود، از افزودههای دورههای بعد میداند.
در دوره حماسی و پهلوانی، هالهای از افسانه گرداگرد شخصیت رستـم را میپوشاند و این پهلـوان حماسی را دوباره فـرا میکشد و پایگاهـی کم و بیش ایـزدگونه اساطیری به او مـیبخشد. ویژگیهای پهلوانـی این یل ایرانـی چنان بـوده که در سراسر تاریـخ حماسی سرزمینهای جهان، پهلوانـی به پای رستم و آوازه او نرسیده است. او حتی بـه جامه پهلوانان حماسی قـومهای ایران نیز درآمد.
پهلوانان دوره حماسی و شاهنامه نمونه دلاوری، مردانگی، بزرگی
روح و اندیشهاند. آنها پهلوانانی هستند جنگجو که در میدان رزم پیشگاماند و یکتنه با
سپاه دشمن روبهرو میشوند و کارزار میکنند؛ از
دروغ و
جادو بیم دارند و با آنها دشمنی میورزند؛ خداپرستاند و در کارها از او استعانت میکنند.
پهلوانان حماسی ایران اهل بزماند و رزم، همچنان که پهلوانان یونانی، بهویژه آشیل، به این دو کار میپردازند. دیویدسن
بزم را بستری تاریخی برای روایت ماجراجوییهای پهلوانان در رزمگاه و نماد متعارف جامعهای منضبط و پایان جنگ و ستیز و گذار از بینظمی به نظم در جامعه میانگارد. به نظر او، در سنت پهلوانی بزم و رزم نهادهای مشابهی از هویت و عملکرد اجتماعی پهلوان بهشمار میروند.
در این دوره پهلوانان پاسدار
اقتدار پادشاهی یا فرّ کیانی بودند. فر یا فره مظهر قدرت،
حاکمیت و اقتدار بود و شاهان کیانی برخوردار از فر بودند. مصیبتهای ملی برباد دهنده فر کیانی و اقتدار پادشاهی بودند. پهلوانان دودمان پهلوانی سیستان، و در آن میان رستم، پاسدار فر پادشاهان نیز بودند و حتی فر یا اقتدار را به آنان اعطا میکردند،
یا به تعبیری دیگر تاجبخش بودند. از پهلوانان، گرشاسب، نیای رستم را تنها شاه ـ پهلوان صاحب فرِ جنگجویی دانستهاند، و این به سبب نقش ملی و مردمی پادشاهی اوست.
این دوره پس از دوره حماسی فرا میرسد. پهلوانان دوره تاریخی را میتوان به ۳ گروه: پهلوانان تاریخـی، پهلوانان دینـی و پهلوانان برخاستـه از میان تـوده مردم تقسیم کرد.
پهلوانان تاریخی و دینی پهلوانانی هستند برآمـده از ژرفای واقعیـات زندگی تاریخـی و دینی مردم جامعه و فـرهنگ دوره اسلامـی. داستان زندگـی هریک از این پهلوانان موضوع و مضمون منظومههایی از حماسههای تاریخی و دینی ایران را شکل داده است. منظومههای حماسی اسکندرنامه نظامی، درباره داستان اسکندر، یا شهنشاهنامه تبریزی در شرح زندگـی قهرمان
مغول،
چنگیزخان در شمار حماسـههای تاریخی، و منظومههای خاوراننامه ابنحسام درباره قهرمانیهای
علی (علیهالسلام)، و صاحبقراننامه، در شرح داستان
سیدالشهدا حمزه، عموی
پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) در شمار حماسههای پهلوانی دینی انگاشته میشوند.
از آغاز دوره اسلامی تاکنون، بهویژه از
سده ۷ق، یلان و گُردان کشتیگیری هم در میان گروههای مختلف مردم بودهاند که عنوان پهلوان داشتند و در تمام عرصههای زندگی اجتماعی، مانند سپاهیگری و جنگاوری، فرماندهی، حکمرانی، والیگری، کوتوالی یا قلعهداری، داروغگی و جز آنها فعالیت میکردهاند.
تاریخنویسان
عرب به ۷ خانواده ایرانی از اهل
بیوتات اشاره میکنند که هرکدام ریاست ایالت و یا ولایتی را داشتند و مردان هر خانواده از پهلوانان و جنگاوران و اهل
شمشیر بودند. فیروز، از مردم سیستان و پهلوان لشکر
عبدالرحمان ابن اشعث در سده نخست هجری نیز از اهل بیوتات بود.
تاریخنویسان گهگاه در وقایع و رخدادهای مهم دوره اسلامی تاریخ ایران به پهلوانان کشتیگیر و سپهسالاران بهادر که نقش و تأثیری در جامعه و تاریخ اجتماعی، سیاسی و نظامی ایران داشتهاند، اشاره میکنند. مثلاً، رشیدالدین فضلالله به دو تن از پهلوانان بزرگ و نامدار همدان در سده ۶ق و آوردن آنها به دربار اوکتای قاآن اشاره میکند.
او واقعه کشتیگرفتن پهلوان فیله همدانی را با اورغانه بوکه، پهلوانی از قوم جلایر و
شرط بستن قاآن با امیر ایلچیدای، امیر جلایر بر سر پیروزی این کشتیگیران و سرانجام، پیروزی پهلوان فیله همدانی بر کشتیگیر مغولی به تفصیل شرح میدهد.
خواندمیـر نیز از برخی پهلوانان حکومتگر سده ۸ق یاد میکند که مشهورترین آنان پهلوان اسد، حاکم
کرمان در زمان شاه شجاع از آلمظفر و پهلوان مهذب، حاکم ابرقوه در زمان پادشاهـی سلطان زینالعابدین در
شیراز بودند.
شماری از پهلوانان حکومتگر نیز در برابر حکومتهای مرکزی و برای برانداختن آنها قیام کردهاند.
پهلوان اسد، حاکم کرمان بر شاه شجاع شورید. پهلوان عبدالرزاق و برادرش وجیهالدین مسعود باشتینی، از سران سربهدار در سده ۸ق بر ضد حکومت مرکزی
قیام کردند و نخستین
حکومت شیعی مذهب را در
سبزوار تشکیل دادند. پهلوان حیدرقصاب، پهلوان امیر لطفالله و پهلوان حسن، معروف به میرزا، حکمرانان سربهداری هریک بر دیگری شوریدند، و یکی پس از دیگری بر حکومت سبزوار دست یافتند
برخی از پهلوانان در برپا داشتن بلوا و شورش در شهرها نقش مهمی داشتند و از نیروی اجامر و اوباش در کوی و برزن برای درهم پاشیدن نظم جامعه بهره میگرفتند. اسکندربیک منشی از شخصی به نام پهلوان باری یاد میکند که در دوره
شاه طهماسب صفوی در شهر
تبریز غائلهای در برابر داروغه شهر به راه انداخت.
یا پهلوان حاجی محمد مشهدی که پس از تسلط
محمود افغان بر
اصفهان در ۱۱۳۴ق/۱۷۲۲م، ۳۰۰ تن از پهلوانان و لوطیان و اوباش را در
مشهد جمع کرد و با کشتن علیقلیخان، حاکم مشهد بر مسند
حکومت نشست و با ملک محمود سیستانی درافتاد و کشته شد.
رستم الحکما در زمینه فساد دستگاه شاه سلطان حسین به گروهی پهلوان و کشتیگیر و شبرو و دیگران که شهر را در کف قدرت خود گرفته بودند، اشاره میکند و مینویسد که این گروه به پهلوانی و شبروی آنچه میخواستند، میربودند و میبردند. بعد در شرح قدرت و زور بازوی برخی از این پهلوانان مینویسد که اسب بزرگجثه و یا استر قویهیکل را بر دوش خود میگرفتند و تا ۱۰ فرسخ میدویدند.
در میان سپاهیان نیز پهلوانان نقش و وظیفههای مهمی برعهده داشتند. مثلاً پهلوان محمد یکی از تفنگچیان خوزانی اصفهانی بود که در تسخیر قلعه دُمْدُم نقش مؤثری ایفا کرد
یا پهلوان محسن عاشقآبادی تفنگچی صفاهانی، سرکرده ۱۵۰ تن از تفنگچیان اصفهانی و نجفآبادی بود که در زمان
شاه عباس اول از حصار
نجف اشرف در برابر
سپاه مرادپاشا عثمانی حراست میکردند.
پهلوان بیگ مروی نیز از سرداران سلحشور و نامی سپاه نادر بود که در بیشتر لشکرکشیهای
نادر سرکردگی سپاه را برعهده داشت
در فتوتنامه سلطانی در معرفی ۸ طایفه اهل زور که همه را پهلوان مینامیدند، مانند کشتیگیران، زورگران و جز آنها به کارهای پهلوانی ویژه زورگران، مانند مردگیری، سنگشکنی، استخوانشکنی، داربازی، سنگافکنی، سنگ آسیا برداشتن و پیل زور کردن اشاره و شرح شده است.
زورگران یا زورآزمایان همان دسته پهلوانانی هستند که تا همین روزگار با انواع نمایشهای پهلوانی در میدانها و سرگذرها مردم را به زور بازوی خود شگفتزده میکردند.
اوژن اوبن که در ۱۳۲۴،۱۳۲۵ق/۱۹۰۶،۱۹۰۷م در
ایران بهسر میبردهاست، در شرح وضعیت لوطیان لوطیخانه
تهران ، یکی از مهمترین صنفهای لوطیخانه را پهلوانان و کشتیگیران معرفی میکند که در
زورخانه ورزش میکردند
و از راه کشتیگیری و زورآزمایی نمایشی درآمد کسب میکردند.
پهلوانان و عیاران را برخی در ابتدا یک گروه دانسته، و نوشتهاند: سردار دلیری که روز به میدان
جنگ میرفته، و مبارز میطلبیده، در
شب با لباس مبدل به شبروی میرفته است. داستان
سفر کردن پنهانی سرداران و پهلوانان در
شاهنامه نیز بسیار آمده است. در داستان
سمک عیار و ابومسلمنامه نیز همهجا پهلوان و عیار یکی است. در این روزگار نیز منش و روش پهلوانان و لوطیان بازمانده مرام و مسلک همان گروه عیاران و جوانمردان است.
درگذشته، پهلوانان و سپاهیان (چه پیاده، چه سواره) عیارانی بودند که بعدها خود را جوانمرد نامیدند. از اینرو، عیاران تغییر
ماهیت پیدا کردهاند و از شوالیهگری نظامی و جنگی به شوالیهگری معنوی و عرفانی و جوانمردی تبدیل یافتهاند. گذار از حماسه پهلوانی به حماسه عرفانی از ویژگیهای فرهنگ ایرانی است.
بعدها جوانمردی و
فتوت به میان ورزشکاران و کشتیگیران راه یافت و پهلوانان زورخانه کار، خصایل این گروه را گرفتند و
جوانمرد قصاب را از پیشروان خود شمردند.
شمار بزرگی از پهلوانان و کشتیگیران نامدار نیز
عارف، جوانمرد و اهل
شعر و
موسیقی بودند.
شرح فضایل و کمالات برخی از این پهلوانان در شعر و موسیقی و زور بازو و قدرت آنان در کشتی در
کتابهای تاریخی نقل شده است.
پهلوان محمود خوارزمی، متخلص به قتالی و معروف به
پوریای ولی (د ۷۲۲ق/ ۱۳۲۲م)، از پهلوانان عارف و شاعر و از مروجان اصول جوانمردی و فتوت و از پهلوانان بیهمتا و پیر و کمال مطلوب پهلوانان بهشمار میرفته است و هنوز هم پهلوانان و کشتیگیران زورخانهها او را پیشرو رفتار و اخلاق پهلوانی میدانند و بهنام او
سوگند میخورند.
در
بدایع الوقایع و مجالس النفائس از نوشتههای
سده ۱۰ق، نام برخی از پهلوانان عارف و شاعر آمده است. پهلوان حسین متخلص به دیوانه، پهلوان محمد ابوسعید، پهلوان محمد مالانی و پهلوان درویش محمد از این شمارند. پهلوان محمد ابوسعید در کشتیگیری و قدرت و زور بازو در سراسر ملک ایران بیهمتا بود. وی هنرمندی کامل، و در موسیقی و شعر استاد بود و اشعار و
تصانیف خوب میسرود و آوازی دلکش داشت و گویند: در فن کشتی نیز
کتابی نوشته بود.
پهلوانان از دیرباز به ۳ چیز: گروه، محله و شهر وابستگی تام داشتند و پیوسته سرسپردگی،
وفاداری و جانبازی خود را به این ۳ عنصر و حفظ حرمت آنها نشان میدادند.
شاهان
قاجار سرآمد پهلوانان کشتیگیر را به ریاست و رهبری پهلوانان برمیگزیدند و
لقب پهلوانباشی به آنها اعطا میکردند. رستم الحکما در معرفی باشیان دربار قاجار به منصب پهلوان باشی، یکی از مناصب دیوانی در رأس پهلوانان اشاره میکند.
پهلوان باشیها پهلوان پایتخت و صاحب بازوبند پهلوانی از طرف شاه وقت بودند و داوری کشتی میدانی میان کشتیگیران را برعهده داشتند. پهلوان حسن بَداُفت در اوایل
سلطنت ناصرالدینشاه و پهلوان یزدی بزرگ در اواخر سلطنت او، صاحب این منصب (پهلوانباشی) بودند.
در دوره قاجار، معمولاً رئیس محله را هم از میان پهلوانان جوانمرد و خوشنام ـ(که در رأسپهلوانان محل بود) انتخاب میکردند و او را پهلوان محله یا باباشمل محله میخواندند. وظیفه باباشمل حفظ
امنیت اهل محل و حل و فصل اختلافات و مرافعات میان مردم و گرهگشایی از کار بسته آنان از راه ریش سفیدی و کدخدا منشی بود.
از قدیم پهلوانان جامه مخصوص، بهویژه به هنگام رزم و کارزار و کشتی میپوشیدند.
فردوسی از این جامه به نام جامه پهلوانی یا جامه پهلوی (همه جامه پهلوی کردچاک) یاد میکند. کلاه پهلوانی (سری کوکشد پهلوانی کلاه) یا همان تاج و افسر پهلوانی (ترا افسر پهلوانی دهم) و نگین پهلوانی یا پهلوانی نگین نیز از نشانها و نمادهای پهلوانی بوده است.
در
اسرار التوحید ازازار پای چرمین وُرنایانِ (بُرنایان) برهنه
و در فتوتنامه سلطانی از تُنبان چرمین پهلوانان که از پوست کبش (قوچ) میساختند
و منابع دیگر از تُنبان نَطعی پهلوانان و کشتیگیران (که بعداً به تُنکهپهلوانی در
زورخانه معروف شد) یادکردهاند.
پهلوانان در سدههای پیشین نَطعی (سفرهای چرمین) بر بالای تنکه و روی شکم خود به نشان پیشکسوتی میبستند. امروزه پهلوانان زورخانهکار به جای نطعی یک لُنگ به نام لُنگ کِسوَت به صورت لچکی بر بالای تنکه میبندند و یک گوشه لچکی را روی تنکه در جلو شکم خود میآویزند
یکی دیگر از نشانههای پهلوانی بازوبند پهلوانی بوده است که پهلوانان پایتخت و پهلوانان نامدار آن را به بازو میبستند.
سنت حمل تبر یا قمه و یا خنجر نیز از قدیم در میان پهلوانان عیار و جوانمرد معمول بوده است. جوانمردان آسیای صغیر کاردی در کمربند خود جای میدادند و لوطیان ایران سلاحی برنده و بیشتر قمه به خود میبستند.
ابومسلم، پهلوان داستان ابومسلمنامه، تبری با خود داشت که گویند:
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
خواب فرمان ساختن آن را به او داده بود. از اینرو، او را ابومسلم تبردار هم مینامند.
در داستان داش آکل صادق هدایت، پهلوانان جوانمرد و ناجوانمرد همه قمه میبندند و در نبرد با یکدیگر قمه میکشند.
مهرداد بهار سنت حمل قمه را در میان پهلوانان قدیم، و کارد و
چاقو را در میان لوطیان و جاهلان روزگار اخیر، معرّف دشنه مهری و نشان پهلوانی میانگارد و مینویسد: پهلوانان جز با قمه و دشنه با یکدیگر نبرد نمیکردند و چاقوکشی نیز گویای همین رسم است.
در تاریخ فرهنگ پهلوانی و پهلوانیگری
ایران رستم،
پوریای ولی و
غلامرضا تختی (۱۳۰۹-۱۳۴۶ش)، به ترتیب ۳ پهلوان آرمانی دوره حماسی و دوره تاریخی گذشته و معاصر ایران و مردم ایران بودهاند.
اگر رستم در عرصه نقالی شاهنامه جهان پهلوان نقالان بود، پوریای ولی در عرصه زورخانه نطعیپوش میدان ولایت و سرحلقه کشتیگیران ورزشخانه شجاعت و جهان پهلوان کشتیگیران بود.
تختی جهان پهلوان و قهرمان حماسهساز دوران ما، شخصیتی ملی و مردمی بود که در گستره ذهنیت زمان به قهرمانی اسطورهای و اخلاقی تبدیل شد.
پهلوان حاج سیدحسن رزّاز (د ۱۳۲۵ش) و پهلوان حاج محمدصادق بلورفروش (د ۱۳۲۴ش) هم دو تن از پهلوانان و کشتیگیران پیشکسوت زورخانهکار در فرهنگ سنتی پهلوانی بودند. اینان در رفتار،
تقوی،
اخلاق و
قدرت، نمونه والا و سرآمد پهلوانان دوره خود و پس از خود در ایران بهشمار میآمدند.
در عصر تاریخی
اسلام بیشتر پهلوانان ایران از میان مردم طبقه پایین اجتماعی برخاسته، و همه اهل صنعت و پیشه و معمولاً تهیدست بودند. نزد آنان نیرومند کردن تن و روان و آموختن رفتارها و خصایل پهلوانی و سلحشوری و اخلاق جوانمردی ارج و بها داشت.
با اینکه در تمامی دوران گذشته، حکومتها پهلوانان را در مناصب گوناگون لشکری و کشوری به کار میگماردند و از آنان در عرصههای اجتماعی، اقتصادی و نظامی استفاده میکردند، اما به آنان به چشم غیرخودی و افراد فرودین اجتماعی مینگریستند.
بدایع الوقایع با شرح غیرخودی انگاشتن پهلوان درویش محمد، پهلوانی که از راه
نسب پدری و مادری به
خواجه عبدالله انصاری و
ابوسعید ابوالخیر میرسید، میزان حرمت اجتماعی پهلوانان را در جامعه آن روز به خوبی آشکار میکند. در این
کتاب آمده است: در آن دوره سلسله پهلوانان و کشتیگیران به حسب و نسب مطعون و از دایره اصول بیرون بودند و ایشان را از طایفه جَت
و لولی (کولی) مینگریستند و بزرگان و امیران با ایشان
سفر نمیکردند و نمینشستند.
با نگرشی ژرف و تازه به زندگی پهلوانان تاریخ ایران درخواهیم یافت که پهلوانان و حسب و نسب ایشان جملگی مطعون و بیرون از اصول اخلاق و رفتار و تقوی نبودهاند. پهلوانان والامقام عارفمسلک جوانمرد که نمونه انسان
پرهیزگار و ایثارگر بهشمار میرفتند و منش و کردار و خویی نیک، و به واقع پهلوانانه داشتند و مورد احترام و وثوق مردم بودند، در تاریخ ما بسیار فراوان بودهاند. پهلوانان آشوبگر فتنهجوی قدارهبند قمهکش هم که به سلک مردمان فرودین طبقات شهری درآمده بودند و از ستبری گردن و زور بازوی خود در راه کژ و تباهی بهره میبردند، کم نبودند. این گروه با پیوستن به زورمداران و زراندوزان ردههای بالای اجتماعی از زور بازو و ستبری گردن خود در راه کژ و تباهی برای خود و یا تحقق بخشیدن به مقاصد اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مخدومان خود بهره میبردند.
پهلوانی در ادب فارسی را در آثار فارسی مثل شاهنامه، گرشاسپنامه، سامنامه و فرامرزنامه و ...پیمیگیریم.
اگر بپذیریم که شاهنامه فردوسی از ۳ دوره اساطیری، پهلوانی و تاریخی تشکیل شده است،
عمدهترین بخش آن، بخش پهلوانی، از آغاز دوره
کیانیان تا اسکندر است. به گواهی شاهنامه، در این دوره همواره دو گروه، ایران را پاس میداشتند، یکی شاهان که از نژاد فریدوناند و دیگری پهلوانان که در رأس آنان خاندان
گرشاسپ قرار دارند. قابل توجه است که در اساطیر کهن نیز هم فریدون و هم گرشاسپ به گونهای
ضحاک را در بند کردهاند.
جهان پهلوانی بالاترین مرتبه برای پهلوانان شاهنامه است. بنابر شاهنامه، سام،
رستم
و زَریر
افتخار جهان پهلوانی داشتهاند. خاندان گرشاسپ که در
سیستان (
زابل) سکنا و فرمانروایی داشتند، مشهورترین و مطرحترین پهلواناناند.
رستم دلاورترین و نامدارترین آنان است و در دورهای طولانی از حکومت کیانیان حضور دارد، اما در شاهنامه به گرشاسپ پهلوان (که در ادبیاتپهلوی گاه او را سام نامیدهاند ) توجهی نشده است، بلکه عظمت و شخصیت او نیز به رستم اختصاص یافته است.
برخی از محققان نیز گرشاسپ را همان سام جد رستم دانستهاند.
ویژگی بارز رستم و دیگر پهلوانان، دلاوری و زورآوری خارقالعاده آنان است.
اسدی طوسی
که جای دلاوریها و پهلوانیهای گرشاسپ را در شاهنامه خالی یافته، در شرح پهلوانی و گندآوری گرشاسپ،
مثنوی حماسی
گرشاسپنامه را سروده است. پس از شاهنامه چندین مثنوی حماسی دیگر در شرح پهلوانی خاندان رستم سروده شده است که کهنترین آنها همان گرشاسپنامه در شرح دلاوریهای نیای بزرگ رستم است.
دیگری
سامنامه منسوب به
خواجوی کرمانی،
شاعر سده ۸ق است که از
عشق نریمان به پریدخت، دختر خاقان
چین و زاده شدن سام از او و سپس
وصف پهلوانیهای سام سخن میگوید.
درباره فرزندان و نوادگان رستم هم چندین مثنوی حماسی سرودهاند.
فرامرزنامه (چ تهران، ۱۳۸۲ش) راجع به فرامرز، پسر رستم، و بانو گشسبنامه (چ تهران، ۱۳۸۲ش) درباره دختر زورآور و پهلوان صفت رستم، بانوگشسب است.
جهانگیرنامه سروده قاسم مادح (چ تهران، ۱۳۸۰ش) در شرح حال جهانگیر پسر رستم از دختر مسیحای عابد است که مانند سهراب در جستوجوی پدرش، رستم، به ایران میرود و دلاوریها و قهرمانیها از خود نشان میدهد، سرانجام رستم او را میشناسد، اما برعکسِ سهراب به دست پدر کشته نمیشود.
برزونامه منسوب به
عطایی رازی (چ تهران، ۱۳۸۲ش) درباره پهلوانیهای برزو، پسر سهراب است که به جستوجوی رستم به ایران میرود و با خویشان خود میجنگد، اما سرانجام او را میشناسند و این بار نیز رستم مرتکب خطای پسرکشی نمیگردد. ظاهراً سازندگان این داستانها به گونهای خواستهاند پایان اسفناک و اندوهبار داستان رستم و سهراب را جبران کنند.
مثنوی
شهریارنامه سروده
عثمان مختاری، شاعر سده ۵ و ۶ ق که گزارشی است از پهلوانیهای شهریار، فرزند برزو،
نیز درخور ذکر است. طرح داستان نیز به طرح جهانگیرنامه و برزونامه میماند.
از دیگر پهلوانان نامدار خاندان رستم، آذر برزین پسر فرامرز است که بهمن اسفندیاران در جریان خونخواهی پدرش اسفندیار و بر دار کردن فرامرز و به اسارت گرفتن خاندان رستم، او را نمیکشد.
در روایت نقالی شاهنامه، گذشته از داستانهای شاهنامه همه داستانهای خاندان رستم نیز مذکور است.
پس از خاندان گرشاسپ، مهمترین پهلوانانی که در شاهنامه، ایران زمین را پاس میدارند و در جنگهای ایرانیان با
تورانیان دلاوری و پهلوانی از خود نشان میدهند، گودرز کشوادگان و فرزندان و نوادگان او هستند که نامهای اشکانی دارند؛ از آن جملهاند: گودرز، گیو و بیژن.
در شاهنامه پهلوانی به ایرانیان اختصاص ندارد، بلکه تورانیان، دشمنان ایرانیان، نیز پهلوانان دلاوری دارند که از جمله آنان، پهلوان دانا و خردمند بارگاه
افراسیاب، پیرانِ ویسه است.
گذشته از آنکه شاهنامه و دیگر مثنویهای حماسیای که تحت تأثیر شاهنامه سروده شدهاند، جلوهگاه پهلوانی در
ادب فارسیاند، این معنا را میتوان در حماسههای منثور عامیانه فارسی که از دیرباز به وسیله نقالان و افسانهپردازانِ دوره گرد ساخته و پرداخته شده است، نیز جستوجو کرد. قهرمان اصلی این دست از قصهها همانند شاهنامه، شاهان و شاهزادگان و اشرافزادگاناند،
اما یاران وفادار آنان در جنگها و ستیزها به جای آنکه مانند شاهنامه، پهلوان نامیده شوند، بیشتر عیار نامیده میشوند؛ مثلاً در داستان سمک عیار، سمک، عیارِ دلاور خورشیدشاه، در قصه حمزه یا رموز حمزه، عمروِ بن امیه ضمری، عیار خاص حمزه صاحبقران، و در اسکندرنامه کبیرِ عهد صفوی، مهتر نسیم عیار، شاطر و عیارِ اسکندر ذوالقرنین است. در این گونه قصهها، عیاران در واقع همان پهلواناناند، چنانکه سمک قهرمان سمک عیار که عیار است، پهلوان نیز نامیده شده است
و در
حسین کرد شبستری که از همین دست حماسههای عامیانه است، پهلوانان همان کارهای عیارانِ قصههایی نظیر رموز حمزه و اسکندرنامه کبیر را انجام میدهند؛ مثلاً هنگام شب جامه شبروی (جامه سراپاسیاه) میپوشند، کلاه عیاری دُم روباهی بر سر میگذارند، بر کلاهِ خود پَری به نام ابلق میزنند، زنگ و زنجیر بر کمر میبندند، ابزارهای عیاری را چون داروی بیهوشی، نیچه، شمعچه، خنجر و کاردِ نقبزنی در کیسه خاصی به نام جُلبندی میگذارند و به شبروی و دزدی میروند، به خانهها و خزانهها نقب میزنند و یا با طناب از دیوارها و باروهابالا میروند، با نیچه عیاری صاحبان خانهها را بیهوش میکنند یا به آنان بیهوش دارو میخورانند و سپس آنان را به درخت میبندند و چوب میزنند و ناخنهایشان را میکنند، ریش و بروتشان را میتراشند و اموالشان را به تاراج میبرند و میگریزند.
در ادب فارسی، گذشته از آثار حماسی ملی و قصههای نقالان، با حماسههای مذهبی نیز روبهرو میشویم که قهرمانان آنها نیز به پهلوانی ستوده شدهاند. قهرمان اصلی بیشتر این حماسهها، از جمله خاوراننامه از خوسفی بیرجندی (چ تهران، ۱۳۸۱ش) و
حمله حیدری، اثر میرزا محمد رفیع باذل (چ تهران، علمی)،
علی بن ابیطالب (علیهالسّلام) است که همچون پهلوانان حماسههای ایرانی
وصف شده است؛.
(۱) آژند، یعقوب، قیام شیعی سربهداران، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۲) آموزگار، ژاله و احمد تفضلی، اسطوره زندگی زرتشت، تهران، ۱۳۷۲ش.
(۳) اسکندربیک منشی، عالم آرای عباسی، تهران، ۱۳۵۰ش.
(۴) انصافپور، غلامرضا، پوریای ولی، تهران، ۱۳۵۵ش.
(۵) انصافپور، غلامرضا، تاریخ و فرهنگ زورخانه، تهران، ۱۳۵۳ش.
(۶) اوبن، اوژن، ایران امروز، ایران و بینالنهرین، ترجمه علیاصغر سعیدی، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۷) بلوکباشی، علی، پدیدهای به نام لوطی و لوطیگری در حیات اجتماعی تاریخ ایران، فرهنگ مردم، تهران، ۱۳۸۳ش، س ۳، شم ۸ و ۹.
(۸) بلوکباشی، علی، قهوهخانههای ایران، تهران، ۱۳۷۵ش.
(۹) بلوکباشی، علی، نقد و نظر، تهران، ۱۳۷۸ش.
(۱۰) بلوکباشی، علی، نقش و کارکرد اجتماعی زورخانه در جامعه سنتی ایران، حافظ، تهران، ۱۳۸۳ش، شم ۹.
(۱۱) بهار، محمدتقی، جوانمردی، آیین جوانمردی.
(۱۲) بهار، مهرداد، از اسطوره تا تاریخ، به کوشش ابوالقاسم اسماعیلپور، تهران، ۱۳۷۷ش.
(۱۳) بهار، مهرداد، جستاری چند در فرهنگ ایران، تهران، ۱۳۷۳ش.
(۱۴) پرتو بیضایی، حسین، تاریخ ورزش باستانی ایران، تهران، ۱۳۳۷ش.
(۱۵) پیرنیا، حسن، ایران باستان، تهران، ۱۳۴۲ش.
(۱۶) تفضلی، احمد، تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام، به کوشش ژاله آموزگار، تهران، ۱۳۷۶ش.
(۱۷) خالقی مطلق، جلال، بیژن و منیژه ویس و رامین، ادب پهلوانی.
(۱۸) خواندمیر، غیاثالدین، حبیب السیر، به کوشش محمد دبیرسیاقی، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۱۹) درخت، آسوریگ، ترجمه یحیی ماهیار
نوابی، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۲۰) رستم الحکما، محمدهاشم، رستم التواریخ، به کوشش محمد مشیری، تهران، ۱۳۴۸ش.
(۲۱) رشیدالدین، فضلالله، جامع التواریخ، به کوشش بهمن کریمی، تهران، ۱۳۶۲ش.
(۲۲) زرینکوب، عبدالحسین، جستوجو در تصوف ایران، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۲۳) صفا، ذبیحالله، حماسهسرایی در ایران، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۲۴) علیشیر، نوایی، مجالس النفائس، به کوشش علیاصغر حکمت، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۲۵) فردوسی، شاهنامه، به کوشش برتلس و دیگران، مسکو، ۱۹۶۶-۱۹۶۸م.
(۲۶) فلور، ویلم، جستارهایی از تاریخ اجتماعی ایران در عصر قاجار، ترجمه ابوالقاسم سری، تهران، ۱۳۴۶ش.
(۲۷) قریب، بدرالزمان، رستم در روایات سغدی، شاهنامهشناسی، تهران، ۱۳۵۷ش، ج ۱.
(۲۸) کاشفی، حسین، فتوتنامه سلطانی، به کوشش محمدجعفر محجوب، تهران، ۱۳۵۰ش.
(۲۹)
کتبی، محمود، تاریخ آلمظفر، به کوشش عبدالحسین نوایی، تهران، ۱۳۳۵ش.
(۳۰) کربن، هانری، آیین جوانمردی، ترجمه احسان نراقی، تهران، ۱۳۶۳ش.
(۳۱) کریستن، سن آ، ایران در زمان ساسانیان، ترجمه غلامرضا رشید یاسمی، تهران، ۱۳۶۷ش.
(۳۲) کویاجی، ج س، آیینها و افسانههای ایران و چین باستان، ترجمه جلیل دوستخواه، تهران، ۱۳۵۳ش.
(۳۳) لازار، ژیلبر، پهلوی، پهلوانی در شاهنامه، ترجمه ژاله آموزگار، سیمرغ، تهران، ۱۳۵۱ش، شم ۵.
(۳۴) محجوب، محمدجعفر، ادبیات عامیانه ایران، به کوشش حسن ذوالفقاری، تهران، ۱۳۸۲ش.
(۳۵) محمد بن منور، اسرارالتوحید، به کوشش محمدرضا شفیعی کدکنی، تهران، ۱۳۶۶ش.
(۳۶) محمدکاظم، عالم آرای نادری، به کوشش محمدامین ریاحی، تهران، ۱۳۶۴ش.
(۳۷) مختاری، ابراهیم و مهدی صابر، میراث پهلوانی، تهران، ۱۳۸۱ش.
(۳۸) مشکور، محمدجواد، پارتیها یا پهلویان قدیم، تهران، ۱۳۵۰ش.
(۳۹) معین، محمد، تعلیقات بر برهان قاطع محمدحسین بن خلف تبریزی، تهران، ۱۳۶۱ش.
(۴۰) مؤذن جامی، محمدمهدی، ادب پهلوانی، تهران، ۱۳۷۹ش.
(۴۱) نفیسی، سعید، سرچشمه تصوف در ایران، تهران، ۱۳۴۳ش.
(۴۲) واصفی، محمود، بدایع الوقایع، به کوشش الکساندر بالدیرف، تهران، ۱۳۴۹ش.
(۴۳) یوسفی، غلامحسین، فتوت و قیامهای ضد خلافت، آیین جوانمردی.
(۴۴) یادداشتهای مؤلف.
(۴۵) Boyce M، The Parthian Gōsān and Iranian Minstrel Tradition، JRAS، London، ۱۹۵۷.
(۴۶) Davidson O M، Poet and Hero in the Persian Book of Kings، London، ۱۹۹۴.
(۴۷) Eliade M، The Myth of the Eternal Return، or Cosmos and History، tr W Trask، New York، ۱۹۷۴.
(۴۸) MacKenzie D N، A Concise Pahlavi Dictionary، London، ۱۹۷۱.
(۴۹) Nyberg H S، A Manual of Pahlavi، Wiesbaden، ۱۹۶۴.
(۵۰) مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، دانشنامه بزرگ اسلامی.
(۵۱) ارجانی، فرامرز، سمک عیار، به کوشش پرویز ناتل خانلری، تهران، ۱۳۴۷-۱۳۵۳ش.
(۵۲) اسدیطوسی، علی، گرشاسبنامه، به کوشش حبیب یغمایی، تهران، ۱۳۵۴ش.
(۵۳) افشاری، مهران، مقدمه بر هفت لشکر، تهران، ۱۳۷۷ش.
(۵۴) ایرانشاه، ابن ابیالخیر، بهمننامه، به کوشش رحیم عفیفی، تهران، ۱۳۷۰ش.
(۵۵) بهار، مهرداد، پژوهشی در اساطیر ایران، تهران، ۱۳۷۵ش.
(۵۶) کردشبستری، حسین، به کوشش علی حصوری، تهران، ۱۳۴۹ش.
(۵۷) خواجوی کرمانی، سامنامه، به کوشش اردشیر بنشاهی، بمبئی، ۱۳۱۹ق.
(۵۸) صفا، ذبیحالله، حماسهسرایی در ایران، تهران، ۱۳۷۴ش.
(۵۹) فرامرزنامه، به کوشش مجید سرمدی، تهران، ۱۳۸۲ش.
(۶۰) فردوسی، شاهنامه، به کوشش برتلس و دیگران، مسکو، ۱۹۶۳-۱۹۷۱م.
(۶۱) مجمل التواریخ و القصص، به کوشش محمدتقی بهار، تهران، ۱۳۱۸ش.
(۶۲) مختاری، عثمان، شهریارنامه، دیوان، به کوشش جلالالدین همایی، تهران، ۱۳۴۱ش.
(۶۳) مرتضوی، منوچهر، فردوسی و شاهنامه، تهران، ۱۳۶۹ش.
(۶۴) مولوی، مثنوی، به کوشش محمد استعلامی، تهران، ۱۳۶۰ش.
(۶۵) مینوی، مجتبی، نقد حال، تهران، ۱۳۵۸ش.
(۶۶) Hanaway WL، Formal Elements in the Persian Popular Romances، Review of National Literatures، ۱۹۷۱، volII.
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «پهلوان»، شماره۵۵۸۰.