• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

پیامبر و اهل کتاب

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



احبار و راهبان اهل کتاب به خاطر آنچه در کتاب مقدس آن‌ها در مورد ظهور پیامبر آخرالزمان آمده بود، از بعثت ایشان خبر می‌دادند و به بیان نام و صفات ایشان می‌پرداختند. در مورد روابط اهل کتاب با پیامبر باید گفت که مسیحیان در مقایسه با یهودیان مواضع ملایم‌تری نسبت به اسلام داشتند. دشمنی، پیمان‌شکنی و ایجاد تفرقه میان مسلمانان را می‌توان از جمله مخالفت‌های یهودیان با اسلام و پیامبر دانست.



احبار و رهبانان به عنوان عالم‌ترین مردم به بعثت نبی‌ اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و زمان وقوع آن در جاهلیت، مردم بت‌پرست و مشرک شبه‌ جزیره را از بعثت قریب‌ الوقوع پیامبری که بر دین ابراهیم خلیل است و نامش احمد است خبر می‌دادند؛ چرا که در کتب‌شان صفاتش را جسته بودند و اسم و صفات ظاهر او را نیز می‌دانستند.
[۲] قاضی ابرقوه، اسحاق بن محمد، سیرت رسول‌الله، تحقیق اصغر مهدوی، تهران، خوارزمی، چاپ سوم، ۱۳۷۷، ج۱، ص۲۵۳.
اهل مدینه پیوسته از علمای یهود از احوال پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌شنیدند و آنان اهل مدینه را از اوصاف و احوال او از زبان تورات و انجیل آگاه می‌ساختند.
[۸] قاضی ابرقوه، سیرت رسول الله، تحقیق اصغر مهدوی، تهران، خوارزمی، چاپ سوم، ۱۳۷۷، ج۱، ص۲۵۳.



ورود رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آسایش و امنیت برای مردم مدینه به ارمغان آورده بود؛ به تدریج ایشان به وسیله مردم مدینه، اساس امتی واحد را پی می‌ریخت و در راستای تحقق این امر، از مهاجر و انصار و نیز از یهودیان مدینه، پیمان‌نامه مفصلی گرفت. اگر چه در این پیمان سه تیره بزرگ از یهودیان اصیل مدینه شرکت نکردند و فقط یهودیان اوس و خزرج و مشرکان این دو قبیله این پیمان را امضاء کردند؛ ولی بعدها، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با این سه گروه نیز پیمان جداگانه‌ای امضاء کردند که در تاریخ مضبوط است.


گسترش اسلام در میان انصار و قبایل اطراف مدینه باعث شد گروهی از سران جاه‌طلب و بزرگان یهود از روی حسادت و رشکی که نسبت به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پیدا کرده بودند درصدد مخالفت و کارشکنی برآمده و گروهی از مردم مدینه را نیز که هنوز مسلمان نشده و یا به ظاهر اسلام آورده بودند با خود هم‌ دست کردند.
هم‌دستان یهودیان مردمان منافقی بودند که برای حفظ جان و مال خود مسلمان شده بودند؛ ولی در باطن به دین پدران مشرک خود می‌زیستند آنان با یهودیانی که مخالف رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بودند جلسات سری و رفت و آمدهای مخفیانه داشتند بزرگان جاه‌طلب یهود مخالفت خود را علنی کرده و ابتدا برای سست کردن عقاید مسلمانان به سؤالات علمی و مذهبی زیادی از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) دست یازیدند و به خیال خود خواستند بدین وسیله آن حضرت را به زانو در آورند و مسلمانان را متفرق سازند؛ ولی خدای تعالی به وسیله وحی پیامبر گرامی‌اش را یاری فرموده، پاسخ سؤالات‌شان را می‌داد.
آنان هر سؤالی می‌کردند جواب روشن و واضح از آن حضرت دریافت می‌کردند با این حال برای اینکه از زیر بار گرایش به اسلام شانه خالی کنند با لجاجت خاصی در پاسخ به درخواست پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) که می‌فرمود: «ایمان بیاورید» می‌گفتند: «ما گفته‌های تو را درست نمی‌فهمیم.»
در پاسخ به این پرسش‌های یهودیان، آیات زیادی نازل شده است. قسمت عمده‌ این مجادله‌ها در سوره‌های بقره و نساء منعکس شده است. با مطالعه این آیات عمق عناد و لجاجت یهودیان نسبت به پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آشکار می‌شود.


این مخالفان تنها از یک تیره و یا یک قبیله از یهود نبودند؛ بلکه در تمام قبایل یهود مدینه، رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مخالفینی داشت، حیی بن اخطب و برادرانش ابویاسر و جدی، سلام بن مشکم، سلام بن ابی‌الحقیق، کعب بن اشرف، عبدالله بن صوریا، ابن‌صلوبا، زبیر بن باطا، کردم بن زید، و غیره از جمله بزرگان قبایل یهود بودند که به مخالفت با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) برخاسته و سؤالاتی از آن حضرت می‌کردند و در صدد تفرقه و اختلاف میان مسلمانان برآمده بودند.
از ام‌المؤمنین صفیه دختر حیی بنت اخطب نقل شده که می‌گفت: «...هنگامی که پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به مدینه مهاجرت فرمود و در پیش قوم بنی‌عمرو بن عوف ماندگار شد پدر و عمویم صبح زود بیرون رفتند و تا غروب آفتاب برنگشتند وقتی باز آمدند خسته و کسل و درمانده بودند و به آرامی قدم می‌نهادند هم‌چون گذشته با شادمانی به سویشان دویدم آن‌قدر در‌اندوه فرو رفته بودند که مرا ندیدند در این هنگام از عمویم شنیدم که به پدرم می‌گفت: «آیا این همان پیامبر است؟ پدرم گفت: البته عمویم گفت: آیا او را می‌شناسی و تاییدش می‌کنی؟ گفت: آری عمویم گفت: درباره‌اش چه می‌گویی؟ گفت: بخدا قسم تا زنده‌ام با او دشمنم.»
بارها رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رؤسای یهود را مورد خطاب قرار داده که: «ای گروه یهود از خدا بترسید و ایمان بیاورید به خدا قسم شما بدرستی می‌دانید آن‌چه برایتان آوردم حق است و من رسول خدایم»؛ اما آنان در جواب می‌گفتند: « ما گفته‌های تو را درست نمی‌فهمیم و هم‌چنان بر کفر خود اصرار می‌ورزیدند.» در این باره آیات ۳۴ و ۱۱۶ سوره نساء نازل شد.
این مجادله‌ها اگرچه بر شدت عناد یهود می‌افزود؛ اما عقیده مسلمانان را به پیامبرشان تحکیم می‌بخشید و مقام علمی و اطلاعات غیبی وی را بر همگان روشن و آشکار می‌ساخت و گاه باعث می‌شد که گروه قلیلی از یهودیان به او ایمان بیاورند. عبدالله بن سلام و مخیریق از جمله دانشمندان یهود بودند که با مذاکرات مفصل با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ایمان آوردند. یهودیان با شنیدن این خبر ایشان را به مسخره گرفته و به طعنه می‌گفتند: «اینان افرادی انگشت‌ شمار از اراذل و اشرار ما هستند که به محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ایمان آورده و مسلمان شده‌اند اگر از مردمان شریف و اصیل یهود بودند هرگز دست از دین آباء و اجدادی خویش برنمی‌داشتند و به دین دیگری نمی‌گرویدند.»
جریان تغییر قبله نیز عرصه‌ای دیگر در کینه‌توزی و عداوت یهود بود. بعد از این واقعه عده‌ای از بزرگان یهود نزد رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آمده گفتند: «ای محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) تو با اینکه عقیده‌داری پیرو دین ابراهیم هستی چه چیز تو را وادار کرد که قبله خود را از بیت‌المقدس بگردانی؟ اینک به سوی قبله باز گرد تا ما پیروی‌ات کنیم» البته مقصودشان از این سخن این بود که تلوّن مزاج پیغمبر اسلام را ثابت کنند و گرنه در حقیقت قصد ایمان بدان حضرت را نداشتند.


در پی ناکامی یهودیان در سست کردن عقیده مسلمانان نسبت به رسول گرامی اسلام با پیش کشیدن سؤالات پیچیده، یهودیان نقشه دیگری طرح کردند و آن اصل «تفرقه بینداز و حکومت کن» بود. یهودیان به فکر افتادند که به آتش اختلاف و نفاق کهنه انصار دامن بزنند و جنگ‌های ۱۲۰ ساله اوسیان و خزرجیان را که در سایه ایمان و اسلام از بین رفته بود تجدید کنند تا سرانجام در قوای داخلی مسلمانان جنگ و خونریزی آغاز شود.
روزی عده‌ای از اوسیان و خزرجیان در نقطه‌ای گرد آمده مشغول گفتگو بودند وحدت و یگانگی این گروه که دیروز دشمن خون‌آشام یکدیگر بودند، شاس بن قیس - از سران کینه‌توز یهود را سخت متاثر کرد فوراً به جوانی یهودی که همراه او بود اشاره کرد که میان آن‌ها رفته از جنگ بعاث که میان اوس و خزرج اتفاق افتاده بود سخن به میان آورد.
آن جوان خاطرات گذشته را چنان تشریح کرد که نزاع و تفاخر میان دو دسته مسلمان اوس و خزرج آغاز گردید نزدیک بود که آتش جنگ میان آنان شعله‌ور شود که خبر به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) رسید و از نقشه شوم مخالفان آگاه گردید؛ فوراً با گروهی از یاران خود پیش آن‌ها آمد و فرمود: «ای گروه مسلمانان خدا را در نظر بیاورید آیا دوباره به یاد دوران جاهلیت افتاده‌اید؟ در صورتی که من در میان شما هستم و پس از آنکه خداوند شما را به اسلام راهنمائی فرمود و بدان گرامی داشت و بوسیله آن عادات جاهلیت را از شما دور نمود و از کفر نجاتتان داد و میان شما اتحاد و اتفاق ایجاد کرد.» سخنان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آنان را به خود آورد از این‌رو گریان شده، همدیگر را در آغوش کشیدند و از درگاه خداوند طلب مغفرت کردند خداوند در این باره آیه ۱۰۵ آل‌عمران را نازل فرمود.


نقشه‌های یهود در این جا خاتمه نیافت بلکه کم‌کم دامنه خیانت و پیمان‌ شکنی و نقض‌ عهدشان توسعه یافت تا اینکه بعد از جنگ بدر دشمنی‌شان را علنی کرده به تحریک احزاب قریش علیه مسلمانان پرداختند و به تذکرات رسول خدا وقعی نمی‌نهادند. فعالیت‌های کعب بن اشرف در مکه نمونه بارزی از این عهدشکنی آشکار است.
نخستین گروه از یهودیان که آشکارا عهد شکستند بنی‌قینقاع بودند. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آنها را جمع کردند و فرمودند: «ای گروه یهود، ایمان بیاورید به خدا قسم، شما می‌دانید که من رسول خدایم؛ و گرنه به شما بلایی به مراتب بالاتر از قریش به شما می‌رسد.» آن‌ها در جواب، به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گفتند: «ای محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم)؛ پیروزی‌ات تو را مغرور نکند؛ بدرستی تو با گروهی نادان جنگیدی و مقهورشان کردی در صورتی که ما مرد جنگ و مبارزه‌ایم؛ اگر با ما جنگ کنی خواهی دانست که با چون مایی نبرد نکرده بودی.» آنان همچنان بر کفر و عنادشان اصرار می‌ورزیدند تا اینکه در بازار بنی‌قینقاع به زنی مسلمان، اهانت کردند؛ این جریان شهادت فردی از مسلمانان را در پی داشت. نقض عهد بنی‌قینقاع، عکس‌العمل شدید پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و دیگر مسلمانان را به دنبال داشت. مسلمانان برای جنگ با بنی‌قینقاع از مدینه خارج شدند و آنان را در محاصره گرفتند؛ پس از ۱۵ روز محاصره، یهودیان خود را تسلیم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) کردند، حضرت نیز دستور اخراجشان را از مدینه صادر فرمودند.
[۴۹] حمیری، ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۶۳.



بنی‌نضیر نیز گروهی دیگر از یهودیان بودند که به جهت عهدشکنی‌شان مورد غضب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) قرار گرفتند. علت این رویداد آن بود که رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به همراه عده‌ای از اصحاب، جهت کمک گرفتن از یهودیان بنی‌نضیر در امر دیه دو مرد از بنی‌کلاب، به محله آنان رفته بودند؛ در حالی که ایشان به همراه اصحاب، در پشت دیوار یکی از خانه‌های‌شان به انتظار کمک آن‌ها نشسته بودند، یهودیان فرصت را غنیمت شمرده، تصمیم به قتل پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) گرفتند؛
[۵۳] حمیری، ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۰ و...
اما رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) از طریق وحی متوجه توطئه‌شان شده آنجا را ترک کردند؛ ایشان به سرعت به مدینه آمده، مسلمانان را برای جنگ با یهودیان بنی‌نضیر فرا خواندند. مسلمانان قلعه بنی‌نضیر را در بر گرفتند؛ این محاصره ۱۵ روز به طول انجامید. [۵۴] ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۳.    
تا اینکه بنی‌نضیر به تنگ آمده به رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پیغام دادند که حاضرند از این سرزمین بروند به شرطی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اجازه دهند جز اسلحه هر آنچه اثاث دارند و شترانشان قدرت حمل آن را دارند با خود بار کرده ببرند؛
[۵۵] حمیری، ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۱.
رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز پذیرفتند.
آنان بعد از اخراج از سرزمین‌شان، به خیبر رفتند. در پی آن، سران‌شان حیی بن اخطب و کنانه بن ابی‌الحقیق و دیگران به مکه رفتند تا با تحریک و تحریض قریش و دیگر قبائل عرب، مقدمات جنگی بزرگ، علیه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را فراهم آورند. آنان یهودیان بنی‌قریظه را نیز با خود همراه کردند و جنگ احزاب را پدید آوردند؛ اما این جنگ نیز با شکست مشرکین خاتمه پذیرفت. بعد عزیمت سپاه کفر، رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بواسطه پیمان‌شکنی بنی‌قریظه به آنان حمله برد و آن‌ها را در محاصره گرفت. بعد از چند روز محاصره، سرانجام یهودیان به ستوه آمده تسلیم شدند با تسلیم شدن آن‌ها و به درخواست اوسیان مبنی بر ملاحظه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) با هم‌پیمان سابق آن‌ها حضرت به حکمیت سعد بن معاذ بزرگ اوسیان رضایت دادند یهودیان نیز به این امر راضی بودند.
[۶۶] حمیری، ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۴۰.
به حکم سعد بن معاذ، مردانشان که ۶۰۰ یا ۷۰۰ نفر بودند و برخی تا ۹۰۰ نفر هم برشمرده‌اند کشته شده و زنان‌شان به اسارت درآمدند.
[۶۷] حمیری، ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۴۱.

یهودیان خیبر، آخرین گروه از یهودیان قدرتمند حجاز بودند که بدست سپاهیان اسلام از پا درآمدند. رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) پس از مراجعت از حدیبیه در محرم سال هفتم هجری رهسپار جنگ با یهودیان خیبر که همچنان به کارشکنی و تحریک دشمنان اسلام مشغول بودند،
[۷۵] حمیری، ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۲۸.
شدند. قلاع هفتگانه خیبر یعنی ناعم، قموص،ابی، نزار، زبیر، وطیح و سلالم یکی پس از دیگری با رشادت‌های مسلمانان، بخصوص امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام) فتح شدند.
یهودیان دیگر نقاط شبه جزیره عربستان نظیر یهودیان تیماء، وادی‌القری، طائف، ایله و مقنا از دیگر یهودیانی بودند که به شرط جزیه با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) مصالحه کردند.


گرچه حضور مسیحیان در جزیرةالعرب به سابقه حضور یهودیان نمی‌رسید؛ اما آنان نیز به مانند یهودیان از آمدن قریب‌الوقوع پیامبر آخرالزمان در این منطقه خبر می‌دادند. در زمان ظهور پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نجران مرکز مسیحیان در بلاد عرب به شمار می‌آمد و دارای نظام سیاسی و اداری خاصی بود مقاماتی چون «اسقف» بعنوان امام و رئیس مدارس ‌شان، «العاقب» بعنوان امیر و صاحب‌رای‌شان که بدون نظر او حکمی صادر نمی‌شد، و «السید» بعنوان رئیس اجتماعات‌شان از عمده‌ترین مقامات‌شان به حساب می‌آمدند.
[۸۶] حمیری، ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۷۳.

مسیحیان عربستان مواضع ملایم‌تری نسبت به یهودیان، علیه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اتخاذ می‌نمودند از این‌ رو مورد تمجید خداوند در قرآن قرار گرفته و بعنوان نزدیک‌ترین دوستان مسلمانان معرفی شده‌اند.
شاید بتوان جریان مباهله را که در سال‌های اول هجرت در مدینه اتفاق افتاد جدی‌ترین رو در رویی مسیحیان با رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) بر شمرد که در پی انصراف مسیحیان از مباهله، از سوی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) ملزم به پرداخت جزیه شدند
[۹۰] حمیری، ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۷۱-۵۸۲.
و پیمان ‌نامه‌ای نیز میان آن‌ها و رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) منعقد گردید.
[۹۲] حمیری، ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۳.
بدین ترتیب مسیحیان نجران، جزء اولین طوایفی بودند که به دولت نوپای مدینه، جزیه پرداختند.


۱. ابن‌اسحاق، محمد، سیره ابن‌اسحاق، تحقیق سهیل زکار، قم، دفتر مطالعات تاریخ و معارف اسلامی، ص۱۱۱.    
۲. قاضی ابرقوه، اسحاق بن محمد، سیرت رسول‌الله، تحقیق اصغر مهدوی، تهران، خوارزمی، چاپ سوم، ۱۳۷۷، ج۱، ص۲۵۳.
۳. طبری، محمد بن‌ جریر، تاریخ طبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۸۶، ج۲، ص۲۹۵.    
۴. ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰، ج۱، ص۱۲۶-۱۲۹.    
۵. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۰۵، ج۲، ص۷۴.    
۶. صدوق، محمد بن علی، کمال الدین، قم، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۹۵، ج۱، ص۱۹۸.    
۷. ابن‌اسحق، محمد، سیره ابن‌اسحاق، تحقیق سهیل زکار، قم، دفترمطالعات تاریخ و معارف اسلامی، ص۸۳.    
۸. قاضی ابرقوه، سیرت رسول الله، تحقیق اصغر مهدوی، تهران، خوارزمی، چاپ سوم، ۱۳۷۷، ج۱، ص۲۵۳.
۹. طبری، مجمد بن جریر، تاریخ الطبری، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۸۶، ج۲، ص۲۹۵.    
۱۰. ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطاء، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۰، ج۱، ص۱۲۶-۱۲۹.    
۱۱. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۰۵، ج۲، ص۷۴.    
۱۲. صدوق، محمد بن علی، کمال الدین، قم، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۹۵، ج۱، ص۱۹۹    
۱۳. حمیری، ابن‌هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا، ج۱، ص۵۰۲-۵۰۴.    
۱۴. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، قم، شریف رضی، ۱۴۱۲، ص۶۹.    
۱۵. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، انتشارات اسلامیه، ج۱۹، ص۱۱۰-۱۱۱.    
۱۶. حمیری، ابن‌هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا، ج۱، ص۵۱۳.    
۱۷. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۰۵، ج۴، ص۲۵۰.    
۱۸. حمیری، ابن‌هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا، ج۱، ص۵۱۴.    
۱۹. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۰۵، ج۲، ص۵۳۴.    
۲۰. حمیری، ابن‌هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا، ج۱، ص۵۱۴-۵۱۶.    
۲۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۹۹۶، ج۱، ص۲۸۳-۲۸۶.    
۲۲. حمیری، ابن‌هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا، ج۱، ص۵۱۸-۵۱۹.    
۲۳. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۰۵، ج۲، ص۵۳۳.    
۲۴. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۰۵، ج۲، ص۵۳۴.    
۲۵. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۴۰۵، ج۲، ص۳۳۴-۳۵۷.    
۲۶. ابن‌سید‌الناس، محمدبن محمد، عیون الاثر، بیروت، دارالقلم، چاپ اول، ۱۴۱۴، ج۱، ص۲۴۰-۲۵۰.    
۲۷. حمیری، ابن‌هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا، ج۱، ص۵۵۷.    
۲۸. حمیری، ابن‌هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا، ج۱، ص۵۵۰.    
۲۹. حمیری، ابن‌هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا، ج۱، ص۵۵۵.    
۳۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۷۹.    
۳۱. ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۲.    
۳۲. حمیری، ابن‌هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا، ج۱، ص۵۵۲.    
۳۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۹۹۶، ج۱، ص۳۰۸.    
۳۴. واقدی، محمد بن عمر، مغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، موسسة الاعلمی، چاپ سوم، ۱۹۸۹، ج۱، ص۱۷۶.    
۳۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۹۹۶، ج۱، ص۳۰۸.    
۳۶. مسعودی، علی بن حسین، التنبیه و الاشراف، تصحیح عبدالله اسماعیل الصاوی، قاهره، دارالصاوی، بی تا، ص۲۱۰.    
۳۷. واقدی، محمد بن عمر، مغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، موسسة الاعلمی، چاپ سوم، ۱۹۸۹، ج۱، ص۱۸۵-۱۹۰.    
۳۸. ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۴-۲۵    
۳۹. طبری، محمد بن جعفر، تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۸۸-۴۸۹.    
۴۰. حمیری، ابن‌هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا، ج۲، ص۴۸.    
۴۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دارالفکر، چاپ اول، ۱۹۹۶، ج۱، ص۳۰۸.    
۴۲. واقدی، محمد بن عمر، مغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، موسسة الاعلمی، چاپ سوم، ۱۹۸۹، ج۱، ص۱۷۶.    
۴۳. واقدی، محمد بن عمر، مغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، موسسة الاعلمی، چاپ سوم، ۱۹۸۹، ج۱، ص۱۷۶.    
۴۴. حمیری، ابن‌هشام، السیرة النبویه، تحقیق مصطفی السقا و دیگران، بیروت، دارالمعرفه، بی‌تا، ج۲، ص۴۸.    
۴۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۹.    
۴۶. واقدی، محمد بن عمر، مغازی، ج۱، ص۱۷۶-۱۷۸.    
۴۷. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، بیروت، دارومکتبة الهلال، ۱۹۸۸، ص۲۶.    
۴۸. ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۲۲.    
۴۹. حمیری، ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۶۳.
۵۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۰۹.    
۵۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۲، ص۴۸۰.    
۵۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۳۹.    
۵۳. حمیری، ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۰ و...
۵۴. ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۳.    
۵۵. حمیری، ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۱۹۱.
۵۶. مسعودی، علی بن حسن، التنبیه الاشراف، ص۲۱۳.    
۵۷. احمد بن ابی‌یعقوب، یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت، دارصادر، چاپ دوم، ۱۹۸۶، ج۲، ص۴۹.    
۵۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۳۹.    
۵۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۵۱-۵۵۳.    
۶۰. ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۴۴.    
۶۱. واقدی، محمد بن عمر، مغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، موسسة الاعلمی، چاپ سوم، ۱۹۸۹، ج۱، ص۳۷۷.    
۶۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۲، ص۵۶۵ ۵۶۶.    
۶۳. ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۰.    
۶۴. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۴۳.    
۶۵. واقدی، محمد بن عمر، مغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، موسسة الاعلمی، چاپ سوم، ۱۹۸۹، ج۲، ص۴۴۱.    
۶۶. حمیری، ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۴۰.
۶۷. حمیری، ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۲۴۱.
۶۸. ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۵۷.    
۶۹. واقدی، محمد بن عمر، مغازی، تحقیق مارسدن جونس، بیروت، موسسة الاعلمی، چاپ سوم، ۱۹۸۹، ج۲، ص۴۹۶-۵۱۲.    
۷۰. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۲.    
۷۱. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۳۰-۳۱.    
۷۲. مسعودی، علی بن حسن، التنبیه و الاشراف، ص۲۱۳.    
۷۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱، ص۳۵۲.    
۷۴. یعقوبی، احمد بن اسحاق، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۵۶.    
۷۵. حمیری، ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۳۲۸.
۷۶. مسعودی، علی بن حسن، التنبیه و الاشراف، ص۲۲۲.    
۷۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ الطبری، ج۳، ص۹.    
۷۸. مقریزی، احمدبن علی، امتاع الاسماع، تحقیق محمد عبدالحمید النمیسی، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۹، ص۳۲۶.    
۷۹. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۴۴.    
۸۰. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۴۳.    
۸۱. ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۲، ص۶۹.    
۸۲. مسعودی، علی بن حسن، التنبیه و الاشراف، ص۲۲۴.    
۸۳. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۶۳-۶۴.    
۸۴. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۶۷.    
۸۵. ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۸.    
۸۶. حمیری، ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۷۳.
۸۷. ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۷.    
۸۸. ابن‌منظور، جمال‌الدین محمد، لسان العرب، بیروت، دارالصادر، چاپ سوم، ۱۴۱۴، ج۱، ص۶۱۴.    
۸۹. بقره/سوره۲، آیه۸۳.    
۹۰. حمیری، ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۱، ص۵۷۱-۵۸۲.
۹۱. ابن‌سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۲۶۷.    
۹۲. حمیری، ابن‌هشام، السیرة النبویه، ج۲، ص۸۳.



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «پيامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و اهل كتاب»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۷/۰۳/۱۴.    


رده‌های این صفحه : مقالات پژوهه




جعبه ابزار