جبر و تفویض
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از قدیمی ترین مسائلی که در
کلام مطرح بوده، مسأله
جبر و
اختیار است که در زبان
روایات از آن به جبر و
تفویض تعبیر می شود. پرسش این است که آیا
انسان در
افعال و
اعمال خود
مختار است یا
مجبور، و به عبارت دیگر آیا
فعل انسان،
مخلوق و
آفریده خود اوست یا آفریده
خداوند است و انسان در آن نقشی ندارد؟
راجع به این پرسش نظریات گوناگونی از
جبر محض تا
اختیار تمام مطرح گردیده است.
اشاعره معتقد به جبر هستند و چون در
آیات زیادی
فعل به خود انسان نسبت داده شده و این نشان دهنده نقش انسان در افعالش است، نظریه
کسب را مطرح کرده اند تا این نسبت را توجیه کنند.
مقصود آنان از کسب،
اتصاف فعل به عنوان
خیر و
شر یا
طاعت و
معصیت است. یعنی فعل را خداوند می آفریند، اما انسان می تواند آن را به عنوان خیر و طاعت و یا شر و معصیت متصف کند.
قال الامام الرازی: هی صفة تحصل لقدرة العبد بفعله الحاصل بقدرة الله تعالی، فإنّ الصلوة و القتل مثلاً کلاهما حرکة و یتمایزان بکون احدیهما طاعة و الاخری معصیة و ما به الاشتراک غیر ما به الامتیاز، فأصل الحرکة بقدرة الله تعالی، و خصوصیة الوصف بقدرة العبد و هی المسمّاة بالکسب.
اشاعره با طرح این مسأله خواسته اند از جبر محض فرار کنند و بهره ای از
اختیار را برای انسان قائل شوند، اما ظاهراً این تلاش ناموفق است، زیرا اتصاف اگر یک
امر واقعی باشد پس خود آن یک فعل است و انسان در انجام آن نقش دارد و اگر یک
امر انتزاعی است، در این صورت
نیاز به
فاعل ندارد، تا آن را به انسان نسبت دهیم.
در برابر اشاعره،
معتزله تفویض و اختیار را گفته اند و براین باورند که فعل، آفریده
شخص انسان است و خداوند درآن هیچ نقشی ندارد، گویی
آفرینش افعال را به انسان تفویض کرده است.
این نظریه نیز همچون نظریه پیشین از چند جهت
باطل است؛ یکی اینکه با آیاتی که در آنها
فعل انسان به خداوند نسبت داده شده
ناسازگار است، مانند : و ما رمیت إذ رمیت و لکنّ الله رمی.
در برابر دو
دیدگاه یادشده، شیعه معتقد به
امر بین الامرین است. در
باور اینها نه جبر محض درست است که فعل را آفریده خدا بدانیم و برای انسان در آفرینش آن نقشی قائل نشویم، ونه اختیار تام
صحیح است که خدا را در آفرینش افعال انسان
معزول بدانیم، بلکه هم خدا نقش دارد و هم انسان. اما چگونه و به چه شکل؟ این مسأله ای است که مورد اختلاف و
تفسیرهای بسیار قرارگرفته است.
۱- برخی امر بین الامرین را بدین
معنی تفسیر کرده اند که فعل
مستند به
اراده انسان است و اراده انسان به ضمیمه عوامل دیگر به عنوان علت تامه فعل، متعلق اراده الهی است، پس هر گاه فعلی تحقق پیدا کرد، در
عین آن که مستند به
اراده انسان است مستند به
اراده خداوند نیز می باشد. بنابراین فعل تحقق یافته هم آفریده انسان است و هم آفریده خداوند، اما در طول یکدیگر.
علامه طباطبایی در
المیزان می نویسد:
فالارادة فی طول الارادة و لیست فی عرضها حتی تتزاحما و یلزم من تأثیر الارادة الالهیة تأثیر الارادة الانسانیة، فظهر ان ملاک خطأ المجبرة فیما اخطأوا فیه عدم تمییزهم کیفیة تعلق الارادة الالهیة بالفعل، و عدم فرقهم بین الارادتین الطولیین و بین الارادتین العرضیین… .
۲- بعضی از
اندیشمندان شیعه تفسیر دیگری از الامر بین الامرین ارائه کرده اند؛ در باور اینان، فعل،
متوقف بر فراهم آمدن سه
عنصر است؛ یکی
فاعل، دیگر
داعی و
مقتضی که ازآن به
شوق مؤکد تعبیر می شود، و سوم
قدرت و
توانایی که موجب
آزادی و
امکان یافتن بر طرفین یعنی فعل و
ترک می گردد، و چون این قدرت و توانایی از ناحیه خداوند با
افاضه نور علم و
روح حیات که همان
روح القدرة است به انسان
عطا می شود و انسان در اثر آن طرف برتر را بر می گزیند در نتیجه کار صورت گرفته هم مستند به خداست و هم مستند به انسان.
۳-اما
امام خمینی تفسیر سومی را از امر بین الامرین دارد، تفسیری که از
لطافت و
ظرافت خاصی برخوردار است. ایشان پس از ردّ نظریات اشاعره و معتزله با
دلیل ها و
برهان های
استوار می نویسد، همان گونه که انسان در
وجود خود همانند سایر
ممکنات،
مظهر و
آینه وجود
حق تعالی است، در افعال و
حرکاتش نیز
مجلی و
مرآت فعل خداوند است. فعلی که از انسان صادر می شود
جلوه ای از فعل خداوند است، نه اینکه فعل انسان
حقیقتی جدا از
فعل الهی داشته باشد و متعلق اراده خداوند قرار گیرد. پس یک فعل، هم مستند به انسان است از آن رو که ازانسان صادر شده است، و هم فعل خداوند است از آن جهت که
جلوه گاه فعل خداوند است:
ان کل موجود من الموجودات بذواتها و قواها الظاهریة و الباطنیة من شؤون الحق و أطواره و ظهوره و تجلیاته و هو تعالی و تقدّس مع علوّ شأنه و تقدّسه عن مجانسة مخلوقاته و تنزّهه عن ملابسة التعینات و انه فی الظاهر الخلقیة ظاهر فی مرآة العباد وهو الأول و الآخر و الظاهر و الباطن، کذلک الافعال و الحرکات و التأثیرات کلّها منه فی مظاهر الخلق. فالحق فاعل بفعل العبد، و قوة العبد ظهور قوة الحق و ما رمیت إذ رمیت و لکن الله رمی.
فجمیع الذوات و الصفات و المشیات و الارادات و الآثار و الحرکات من شؤون ذاته و صفته و ظل مشیته و ارادته و بروز نوره و تجلّیه و کلّ جنوده و درجات قدرته، و الحق حق و الخلق خلق و هو تعالی ظاهر فیها و هی مرتبة ظهوره.
ایشان درجای دیگر با استناد به آیات چندی بر همین
نکته تأکید کرده می نویسد:
باید دانست که
جمیع مراتب وجود از
غایت اوج ملکوت و
نهایت ذروه ملکوت، تا
منتهی النهایات عالم ظلمات وهیولی،
مظاهر جمال و
جلال حق و
مراتب تجلیات ربوبیت است و هیچ موجودی را از خود
استقلالی نیست و
صرف تعلق و
ربط و عین
فقر و
تدلّی به
ذات مقدس حق علی الاطلاق است و تمام آنها علی الاطلاق
مسخّرات به
امر حق و
مطیع اوامر الهیه هستند، چنانچه اشاره به این معنی در
آیات فرقانیه بسیار است. قال تعالی: و ما رمیت اذ رمیت و لکن الله رمی.
این
اثبات و
نفی اشاره به
مقام (امر بین الامرین) است، یعنی تو رمی کردی و در عین حال تو رمی نکردی به
انانیت و
استقلال خود، بلکه به
ظهور و
قدرت حق در
مرآت تو و
نفوذ قدرت او در
ملک و
ملکوت تو
رمی واقع شد، پس تو رامی هستی و در عین حال
حق جلّ و علا رامی است. و
نظیر آن است آیات شریفه ای که در
سوره مبارکه کهف در
قضیه حضرت موسی است….).
این نظریه که نظریه بسیار دقیقی است، براین
حقیقت فلسفی استوار است که ممکن ازنظر وجودی نسبت به
واجب الوجود، ربط و
تعلّق محض است و از این رو نمی تواند جز جلوه گاه خداوند باشد. امام در یکی از
آثار خود بر این مبنا اشاره می کند و می نویسد:
فمن عرف حقیقة کون الممکن ربطاً محضاً عرف ان فعله مع کونه فعله فعل الله سبحانه، فالعالم بما انه ربط صرف و تعلّق محض ظهور قدرة الله و ارادته و علمه و فعله، و هذا عین المنزلة بین المنزلتین و الامر بین الامرین، و لعلّه الیه اشار فی قوله تعالی و هو الحق و ما رمیت اذ رمیت و لکنّ الله رمی.
حیث اثبت الرمی من حیث نفاه فقال: رمیت و ما رمیت، فان الرمی کونه منه لم یکن بقوّته و استقلاله، بل بقوة الله و حوله، و قوله: وماتشاؤون إلاّ أن یشاء الله.
فأثبت المشیة من حیث کونها لهم لا بان یکون المؤثر مشیتین او فعلین بالاشتراک بل بما أنّ مشیة الممکن ظهور مشیته تعالی و عین الربط و التعلق بها.
پژوهشگاه علوم وفرهنگ اسلامی مرکز فرهنگ ومعارف قرآنی.