کلام جدید جدید
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از اصطلاحاتی که امروزه در حوزه الهیات و کلام مطرح است اصطلاح کلام جدید است. کلام جدید (New Theology) یکی از شاخههای
دینپژوهی (Study of Religion) است که در غرب با عنوان
الهیات نوین (Modern Theology) مطرح شده است.
موج
انسانگرایی در دوره
رنسانس در قرن پانزدهم آغاز و در قرن هیجدهم به اوج خود رسید. در این زمان کسانی در غرب قائل شدند که
انسان میتواند و باید همه چیز را با
عقل نقّاد خویش و با روش
علوم تجربی بررسی کند. کسانی که پیرو ایناندیشه بودند، گفتند
کتاب مقدس هم با دیگر امور فرقی ندارد بنابراین باید به آزمایشگاه
علم برود. عالمان الهیات مسیحی، در برابر این جریان، و برای دفاع از ایمان مسیحی و تطبیق آن با وضعیت جدید، تلاشهای بسیاری کردند که حاصل آن پیدایش علمی به نام «الهیات جدید مسیحی» یا «کلام جدید» (The Modern Theology-New Theolgy) بود.
اصطلاح کلام جدید، اولین بار در فرهنگ اسلامی، توسط «
شبلی نعمانی» با نگارش «تاریخ کلام جدید» مطرح گردید و سپس
استاد شهید مطهری در مباحث کلامی خود بر آن تاکید ورزیدند.
در چیستی کلام جدید دیدگاههای مختلفی وجود دارد که به چند نمونه از آنها اشاره میکنیم:
۱ - دیدگاه اول: اینکه واژه
کلام، اشتراک لفظی است و به معنای کلام جدید و
کلام قدیم میباشد. صاحبان این دیدگاه بر این باورند که میان این دو، تفاوت جوهری وجود دارد. برای اینکه فضای تفکر به طور کلّی در این روزگار تغییر کرده و جازمیّت علمی و فلسفی رخت بر بستر است، اثبات عقلی و یقینی عقاید که هدف کلام سنّتی به شمار میرفت، ناممکن گشته است. بنابراین به ناچار باید به شیوه دیگری از
خدا و
نبوت و انسان و
معاد و
وحی سخن گفته شود.
۲ - دیدگاه دوّم: اینکه تجدّد وصف شبهات و
ابزار است و تفاوت جوهری میان کلام قدیم و جدید وجود ندارد. یکی از طرفداران این دیدگاه مینویسد:
«از اهمّ وظایف کلام، دفع شبهات است و چون شبهات نو شوندهاند کلام هم نو میشود. البته نباید پنداشت که همیشه با همان سلاحهای قدیمی میتوان به شبهات پاسخ گفت. گاهی برای پاسخ به شبهات جدید، به سلاحهای جدید احتیاج است بنابراین،
متکلّم محتاج دانستن چیزهای تازه میشود. از این رو
علم کلام، هم از طریق معارف تازه و هم از طریق مسئلههای تازه تغذیه میشود.»
۳ - دیدگاه سوّم: این دیدگاه تفسیر رایج و مشهور کلام جدید است، که تجدّد را وصف مسائل کلامی میداند. بدین معنا که در گذشته، کلام بیشتر با مسائلی در حوزۀ
خداشناسی و
معادشناسی روبهرو بوده است ولی امروزه مباحث، بیشتر به قلمرو
انسانشناسی و
دینشناسی نظر دارند.
طرفداران دیدگاه اول، دچار
نسبیّتگرائی و
عقلستیزی شدهاند و
عقل را که یکی از منابع مهم در فهم عقاید دینی است کنار گذاشتهاند.
در نقد دیدگاه دوّم باید گفت: درست است که وظیفۀ علم کلام رفع شبهات جدید و نو با ابزارهای جدید است امّا این باعث نمیشود که علمِ «کلام جدید» که ماهیتاً از کلام قدیم جداست، پیدا شود به گونهای که علم کلام به دو علم کلام جدید و قدیم تقسیم شود، چنانچه اکثر فلاسفه و منطقیین گفتهاند،
تمایز علوم به تمایز موضوعات است نه به کمی و زیادی مسائل که اگر علمی با گذشت زمان بر تعداد مسائل آن افزوده شده باشد، تبدیل به علم دیگری شود که مغایر با علم اوّل باشد.
و بر کسی نیز پوشیده نیست که موضوع علم کلام که همان عقاید دینی است و تغییری نکرده است.
بنابراین مقصود از کلام جدید، مسائل جدید کلامی است که متکلم باید به خوبی آنها را بشناسد و با بهرهگیری از روشهای مناسب به بررسی آنها بپردازد.
درباره
ماهیت کلام جدید و نسبت آن با کلام قدیم اقوال و آراء متفاوتی اظهار شده است. در این فصل به نقل و بررسی برخی از این آراء میپردازیم:
برخی از متفکران بر این عقیدهاند که بهتر است به جای آن که
علم کلام را به قدیم و جدید تقسیم کنیم، متکلمان را به قدیم و جدید تقسیم کنیم، همان گونه که در
فقه تحولاتی هم در مبانی و منابع و هم در شیوه بحث و هم در فروع و مسایل پدید آمده است، ولی این امر باعث نشده است که علم فقه را به قدیم و جدید تقسیم نمایند، بلکه
فقها را به متقدمین و متاخرین و متاخر المتاخرین و... تقسیم کردهاند.
بر این اساس، معیار تجدّد در قبال تقدم، یا تجدّد در مقابل سنّتی و مانند آن به
زمان است، ممکن است در آینده نزدیک یا دور، یک کلام اجدّی هم پیدا شود. اگر ملاک جدید بودن پدید آمدن سه محور اصلی، یعنی: محتوای تازه، مبنای تازه، و روش جدید باشد، در این صورت چه کسی تضمین میکند که در آینده نزدیک یا دور، مسایل تازه، مبانی تازه، روش تازه
عرضه نشود...
در این نظریه، تحوّل و تجدّد در علم کلام در محورهای سهگانه:
محتوا،
مبنا و
روش پذیرفته شده است، ولی اشکال شده است که چنین تحوّلی سیّال و دائمی است و نمیتوان علم کلام را با چنین ضابطهای به دو گونهی قدیم و جدید تفسیم کرد، زیرا در آیندهای نزدیک یا دور آنچه اینک
جدید است،
قدیم خواهد شد و هکذا. به عبارت دیگر، وصف قدیم و جدید بر اساس این معیار، وصفی است نسبی و متطور.
تفاوت کلام قدیم و جدید در دو چیز است، یکی در شبهات جدید که در گذشته مطرح نبوده و شبهاتی که در گذشته مطرح بوده و اکنون از رونق افتاده است، و دیگری در تاییدهای کلامی است که در گذشته کارساز و پذیرفته بوده و اکنون دیگر جاذبهای ندارد.
استاد مطهری در این باره چنین گفته است:
«با توجه به اینکه کلام، علمی است که دو وظیفه دارد: یکی دفاع و ردّ شبهات و ایرادات بر
اصول و
فروع اسلام و دیگری بیان یک سلسله تاییدات برای اصول و فروع اسلام، و با توجه به اینکه در عصر ما شبهاتی پیدا شده که در قدیم نبوده و تاییداتی پیدا شده که از مختصات پیشرفتهای علمی جدید است و بسیاری از شبهات قدیم در زمان ما بلاموضوع است، همچنان که بسیاری از تاییدات گذشته ارزش خود را از دست داده است، از این رو لازم است کلام جدیدی تاسیس شود».
وجه اشتراک کلام قدیم و جدید ـ بنابراین نظریه ـ اهداف و غایات علم کلام است، و وجه افتراق آنها مربوط به دلایل و شبهات کلامی است، البته این تفاوت به صورت فی الجمله است نه بالجمله و به ثبات یا تطور روش بحثهای کلامی اشارهای نشده است.
تحوّل و تجدّد علم کلام مربوط به تعیین مرزهای
شریعت است، آنچه میان کلام قدیم و جدید ثابت است، رسالت دفاع از
شریعت است، ولی
حریم شریعت و مرزهای آن به تدریج شناخته میشود. پس علم کلام دارای هویتی جاری، جمعی، تصفیه شونده و متکفل نشان دادن مرزهای
شریعت است، و این به معنی ثابت نبودن مرزها نیست، بلکه به معنی کشف تدریجی آن است.
این نظریه تا حدّی مبهم است، زیرا اگر مقصود از مرزهای
شریعت، مجموعه آموزههای اعتقادی است که در متن
کتاب و سنت وارد شده است، در این صورت چیز جدیدی کشف نمیشود، گرچه ممکن است در مقام تدوین متون کلامی، به حکم قاعده اجمال و تفصیل یا ایجاز و تطویل در تنظیم
عقاید دینی، تفاوتهایی رخ دهد، ولی این کار را کشف مرزهای جدید
شریعت نمیگویند.
و اگر مقصود تفسیرهای متفاوتی است که از عقاید دینی میشود این کار نیز کشف مرزهای جدید
شریعت نیست، بلکه تفسیرهای تازه از آموزههای پیشین است، آنچه از عبارتهایی که قبل از عبارت مذکور آمده است به دست میآید، همانا احتمال اخیر است.
تجدد کلام در جهات سهگانهی زیر است:
الف.
شبهات جدید کلامی.
ب. سلاحهای جدید کلامی.
ج. وظایف جدید کلامی.
توضیح اینکه: کلام جدید دنبال کلام قدیم است و اختلاف جوهری با آن ندارد. ما به سه جهت میتوانیم کلام جدید داشته باشیم، یکی اینکه کلام از اهم وظایفش دفع شبهات است و چون شبهات نو شوندهاند، کلام هم نو میشود، نکته مهم این است که نباید پنداشت که همیشه با همان سلاحهای قدیمی میتوان به شبهات جدید پاسخ گفت، گاهی برای پاسخ به شبهات جدید به سلاحهای جدید احتیاج است، و لذا متکلم، محتاج دانستن چیزهای تازه میشود. و این جهت دوّم است، جهت سوّم این است که علم کلام یک وظیفه تازه به نام
دین شناسی پیدا میکند، دین شناسی نگاهی است به دین از بیرون دین. لذا کلام جدید گاهی
فلسفه دین نامیده میشود. دین شناسی، یعنی نگرش به دین به عنوان معرفتی از معارف و یافتن احکام آن، یا نظر کردن در آن به صورت حالی از احوال روحی و روانی، یعنی نگرش روانکاوانه. دین شناسی با این معانی بر کل بحثهای پیشین علم کلام افزوده میشود».
وجه اول و دوم درست است، ولی وجه سوم از چند جهت مناقشه دارد:
الف. دین شناسی با فلسفهی دین یکی گرفته شده است، در حالی که نسبت آن دو از قبیل عام و خاص است، یعنی دینشناسی اعم از فلسفهی دین است.
ب. هم دینشناسی و هم فلسفهی دین با علم کلام تفاوت دارند، زیرا مهمترین رسالت علم کلام ـ همانگونه که صاحب نظریه نیز تصریح کرده است ـ دفاع از عقاید دینی یا حریم
شریعت است، این ویژگی در هیچیک از دینشناسی و فلسفهی دین وجود ندارد.
ج. در دین شناختی تنها به دو رویکرد یا دو مسئله توجه شده است، یکی رویکرد
معرفت شناسی و دیگری رویکرد
روانشناختی، در حالی که در دین شناسی رویکردهای بسیار دیگر چون:
تاریخشناختی،
مردمشناسی،
جامعهشناختی و... نیز وجود دارد.
ابعاد تجدّد در علم کلام عبارتند از:
الف. تجدد در مسائل، که دو عامل دارد، یکی تجدد در شبهات، و دیگری تکامل معرفت متکلم، مثال آن
خاتمیّت است که در کتب کلامی قرن هفتم به منزله مسئله کلامی طرح نشده است، در حالی که متکلم معاصر آن را جزء مسائل کلامی طرح میکند.
ب. تجدد در روش، زیرا وظیفه علم کلام توضیح
تعالیم دینی و اثبات آنها و رفع شبهات است به گونهای که تعالیم دینی نزد مخالفان مقبول افتد و این مستلزم آن است که اولاً: به تبع تجدد در فهم مخاطبان، و ثانیاً به تبع نو شدن شبهات، روش متکلم نیز نو شود. در عصری روشهای قیاسی مقبول میافتد، و در روزگاری احتجاجهای جدلی رواج مییابد، و زمانی مخاطبان به
ادّله تجربی، شواهد استقرایی و روش آماری اهمیت میدهند. به طور کلی جواب هر شبههای ابزار خاصی میخواهد، شبهه جامعه شناسان به روش
علوم اجتماعی پاسخ داده میشود و شبهه فیلسوفان پوزیتیویست با ابزار خاص آنه مجاب میگردد. بنابراین به تبع طرح شبهات جدید، هم مسایل علم کلام نو میشود و هم روش آن.
ج. تجدّد در زبان، علم کلام بر خلاف علوم برهانی و تجربی زبان علمی دقّی ندارد، بلکه متکلم متناسب با مخاطبان خود زبان خاصی را اتخاذ میکند.
د. تجدد در مبانی و مبادی که مهمترین بعد تجدد در کلام است. برخی از مبادی علم کلام مورد توجه صریح متکلمان قرار گرفته است، مانند مبادی معرفت شناختی و مبانی
هستیشناختی که اغلب متلکمان آنها را به عنوان امور عامّه علم کلام در آغاز کتب خویش آوردهاند. اما بخش مهمی از مبانی علم کلام از قبیل مبانی
انسانشناختی و
طبیعتشناختی، مورد توجه صریح متکلمان نبوده است و لذا در کتب کلامی نیز مورد بحث واقع نشده است.
ه. تجدد در
هویت، کلام را در هر زمانی که لحاظ کنیم نسبت به زمان سابق جدید است و نسبت به زمان لاحق کلام قدیم میباشد، تجدد به این معنا اختصاص به علم کلام ندارد، بلکه هر معرفت بشری تدریجی الحصول است.
توضیحی که برای این نوع تجدد کلام ارائه شده است، به ابعاد پیشین یعنی تجدد در شبهات، مسایل، زبان و روش باز میگردد، بنابراین حاصل این نظریه این است که تجدد در علم کلام ابعاد چهارگانه دارد و نتیجه این تحوّلها همان تجدد در هویت علم کلام است.
نظریه فوق در مجموع قابل قبول است، ولی تفاوتی که میان دو نوع تجدّد عام و خاص بیان شده پذیرفته نیست، یعنی آنچه به عنوان تجدّد ماهوی علم کلام بیان شده است اولاً: در مورد موضوع یا محورهای کلی و نیز روشهای کلی بحثهای کلامی پذیرفته نیست، و ثانیاً: این تجدّد نیز امری تدریجی الحصول است، زیرا همانگونه که بیان شد ارکان آن را همان ابعاد چهارگانهی تجدّد در شبهات، زبان، روش و مبانی تشکیل میدهد که همگی اموری تدریجی و نسبیاند.
نظریه دیگر این است که علم کلام جدید از نظر موضوع با کلام قدیم تفاوتی ندارد، تفاوت آنها در دو چیز است، یکی در روشهای جدیدی که در کلام و
دین پژوهی باب شده است که یکی از مهمترین آنها شیوه یا رهیافت
پدیدارشناسی است، و دیگر آنکه، آن همه میل یا نیاز شدید به برهان سازی در کلام عصر جدید دیده نمیشود. و فی المثل به جای مبرهن ساختن حقانیت دین، یا وجود
خداوند، از معقولیت آنها بحث میکند و همین مقدار را کافی میداند.
تفاوت نخست ـ که در آراء قبل نیز آمده بود ـ درست است، ولی تفاوت دوم فرضیهای است که
دلیل روشنی بر آن اقامه نشده است.
تا این جا با تعدادی از آراء و اقوال درباره ویژگیهای کلام قدیم و جدید و تفاوتهای آن دو آشنا شدیم. اینک به تحقیق و
تنقیح این بحث میپردازیم.
در مقایسهی کلام قدیم و جدید دو محور کلی یافت میشود: یکی محور
ثبات، و دیگری محور
تغیّر، و طبعاً کلام جدید بر محور تغیر میچرخد و همراه و همپای آن تحوّل مییابد، و در نتیجه تجدد در علم کلام امری است نسبی و در زمانهای مختلف، تحوّل خواهد یافت، گرچه معیار تحول آن تغیر زمانی نیست، بلکه یک رشته اموری است که در زمان رخ میدهند، پس زمان ظرف تحول و تجدّد کلام است و نه معیار و ملاک آن.
محورهای ثبات در علم کلام سه چیز است:
۱.
موضوع علم کلام که عبارت است از معتقدات دینی و بازگشت آنها به
اعتقاد به وجود خداوند و صفات جمال و جلال او است، اعم از صفات ذاتی و فعلی، تکوینی و
تشریعی، با تامل و تدبر روشن میشود که همه مسایل و مباحث کلامی ـ اعم از قدیم و جدید ـ به مطلب فوق بازمیگردند. بحث درباره
معجزه،
وحی، ضرورت و قلمرو دین، انتظار از دین، شرور،
سکولاریسم،
پلورالیزم دینی، دین و
سیاست، دین و
حقوق بشر،
اسلام و حقوق زن و... در حقیقت بحث درباره عالمانه و حکیمانه و خیرخواهانه بودن دستگاه
تکوین و
تشریع است که همگی فعل خداوند متعال است.
۲. اهداف و رسالتهای علم کلام که سه قلمرو دارد: یکی معرفتجویی که مربوط به خود متکلم است، دیگری
تعلیم،
آموزش،
ارشاد و
هدایت که مربوط به افراد دیگر است، و سوم تبیین، اثبات، تحکیم و دفاع که مربوط به عقاید و آموزههای دینی است.
۳. روشهای کلی بحث و
استدلال که همان روشهای منطقیاند و پیش از این نحوه به کارگیری آنها در علم کلام بیان گردید.
در محورهای یاد شده تحوّل و تجدّد راه ندارد، یعنی متکلمان در
گذشته و
حال و
آینده با عقاید و آموزههای دینی سر و کار دارند، و با بهرهگیری از روشهای منطقی، رسالتهای کلامی خویش را ایفا میکنند. ولی ممکن است در زمانهای مختلف و با توجه به شرایط مکانی و زمانی گوناگون، بحث درباره برخی از عقاید دینی اولوّیت یا حساسیت یابد، استفاده از برخی روشهای بحث و استدلال کارآیی بیشتری داشته باشد، و پارهای اهداف و رسالتهای کلامی از اهمیت و ضرورت بیشتری برخوردار شود، و در نتیجه، تغیّر و تجدّد نیز در ارتباط با محورهای مزبور، به گونهای قابل تصور و تحقق است. ولی آنچه تطور و تحول یافته است، در حقیقت، کار و کوشش متکلم است، نه موضوع علم کلام، یا اهداف و رسالتها یا روشهای کلّی و منطقی بحثهای کلامی.
با توضیح مزبور و با توجه به اینکه ممکن است مبادی فلسفی یا معرفتشناختی
علم کلام تحول یابد، یا در سایه یک رشته تحولات اجتماعی و سیاسی، و علمی، مسایل جدیدی در عرصه کلام پدید آید، میتوان محورهای تجدد در علم کلام را در موارد زیر جستجو کرد:
مطالعه
تاریخ علوم به وضوح نشان میدهد که علوم در طول حیات خود از نظر مسایل، بسط و گسترش یافتهاند، و نیز گاهی برخی از مسایل با گذشت زمان حساسیت و اهمیت خود را از دست داده است، چنان که برخی دیگر از مسایل پیوسته مورد توجه و اهتمام بودهاند، هر چند ممکن است جلوه تازهای گرفته و یا از روزنه جدیدی مورد بحث واقع شدهاند، علم کلام نیز از این
قاعده مستثنی نبوده، برای همه موارد فوق نمونههایی یافت میشود.
در برههای (نیمه دوم قرن اول هجری) از تاریخ
کلام اسلامی، بحث درباره حکم مرتکبان کبایر از نظر «
ایمان و
کفر» و «
عقوبت اخروی» از حساسترین بحثهای کلامی بود، بحث درباره «حدوث و قدم کلام الهی» نیز در برههای دیگر (اواخر قرن دوم و اوایل قرن سوم) همین حساسیت را داشت. ولی با گذشت زمان از رونق افتاد و امروز جزء عادیترین مسایل کلام اسلامی است، ولی مسئلهی «
قضاء و قدر» و «
جبر و اختیار» همچنان رونق پیشین خود را دارا است. و این تفاوت بدان جهت است که دو مسئله پیشین نقشی بنیادی در
ایمان دینی انسان ندارند، ولی دو مسئله اخیر از مبادی ایمان دینی به شمار میروند.
بحث درباره شرور نیز از مباحثی است که، علیرغم داشتن تاریخ کهن، همچنان از اهمیت و حساسیت برخوردار است. هر چند جهت بحث در گذشته و حال متفاوت است، در گذشته بیشتر از جنبه
توحید و سپس
عدل الهی مورد اهتمام بود، و اکنون از این جهت که
معترضان از آن به عنوان یک
پارادوکس در حوزه عقاید دینی یاد میکنند به گمان آنان پدیده شرور با اعتقاد به
قدرت مطلقه و خیرخواه بودن خداوند، ناسازگار است.
بنابراین یکی از جلوههای تجدّد در مسایل، تجدّد در نگرشها و رویکردهای جدید به مسایل پیشین است، یعنی موضوع یا مسئله جدیدی مطرح نشده است بلکه مسئله سابق با نگرش و رویکردی جدید مورد بحث قرار گرفته است.
قسم دیگر تجدّد در مسایل، این است که واقعاً مسئله جدیدی مطرح شده که در گذشته مطرح نبوده است، مانند مسئله رابطه علم و دین (مقصود از
علم، علوم جدید است). همین گونه است مسئله
دین (یا
اسلام) و
حقوق بشر، دین و
تکنولوژی و توسعه، و امثال آن. در دورههای پیشین نیز میتوان مثالهایی برای آن یافت، مثلاً پس از رحلت
پیامبر گرامی اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، مسئله «
امامت و
خلافت» و دو نظریه «
نص و
شوری»، در دنیای اسلام مطرح گردید، و با فرا رسیدن
دروان غیبت در مسئله امامت، بحث
غیبت امام به طور جدّی مطرح شد.
پیش از این تاکید نمودیم که روشهای کلی و منطقی بحث و استدلال ثابت و لایتغیرند، با این حال، تطبیق آن روشها بر موارد خاص و کاربرد آنها در شرایط مختلف، متفاوت و متغیر است، فرهنگ امروزی بشر به روشهای نظری محض چندان اعتنایی ندارد، و به استفاده از روش
استقراء،
تجربه و
تمثیل و فایدهاندیشی در مسایل دینی تمایل بیشتری دارد، چنان که زبدهنگر و خلاصهگرا نیز هست، بهرهگیری از این شیوهها ـ تا حد ممکن ـ از ویژگیهای کلام جدید است. یعنی در تایید آموزههای دینی و پاسخگویی به اشکالات و شبهات باید تا آنجا که ممکن است از روشهای استقراء و تمثیل بهره گرفت، و به بیان فواید علمی، دینداری یا اعتقادات و احکام دین پرداخت و در نهایت جانب اختصار را گرفت.
البته مقصود این نیست که همه مسایل
الهیات را میتوان با شیوههای مزبور بررسی کرد، و یا این که به کارگیری روش تجربی یا فایدهگرایی در همه مسایل فکری و دینی رهگشاست، بلکه مقصود این است که چون، این روشها در فرهنگ کنونی بشر پذیرفته شده است، باید با بهرهگیری از آن ـ تا سرحد ممکن ـ راه را برای طرح مسایل نظری هموار ساخت، و فضایی را فراهم ساخت که پیام اصلی دین به خوبی ابلاغ و دریافت شود، اگر چنین شیوهای بکار گرفته نشود، همدلی و همسخنی تحقق نخواهد یافت.
زبان نیز یکی از محورهای تطور و تجدد در علم کلام محسوب میشود. از آنجا که مفاهیم و واژهها نقش واسطه را در انتقال معانی ایفا میکنند، برقراری ارتباط معنایی و ذهنی میان متکلم و مخاطبان او در گرو همزبانی او با آنان است. حال اگر فرض کنیم که متکلم با مفاهیم و اصطلاحات مخاطب آشنایی لازم را ندارد، در این صورت باید از زبان مشترک و مفاهیم و اصطلاحات عمومی استفاده کند، و از به کار بردن زبان فنی خویش که برای مخاطب نامفهوم است بپرهیزد، چرا که در این صورت رسالت خود را انجام نداده است، البته میتوان تجدّد در زبان را از مصادیق تجدّد در روش دانست.
الف. از مطالب یاد شده روشن شد که کلام جدید با
کلام قدیم تفاوت ماهوی ندارد، زیرا تفاوت ماهوی در یک علم در گرو تغیّر در موضوع یا اغراض یا روشهای کلّی آن است، و این سه در علم کلام ثابت و لایتغیرند. البته اگر همه مسایل یک علم و یا اکثریت آنها به کلی تغییر کنند، قهرا آن علم نو خواهد شد، ولی این مطلب فرضیهای بیش نیست و تا کنون نه در علم کلام و نه در علوم دیگر جامه علم نپوشیده است.
ب. گاهی مسایل یا شبهات جدید کلامی از تحولاتی که در زمینه
فلسفه و علم پدید آمده است، سرچشمه میگیرند. چنان که آراء و نظریات جدیدی که در جهان غرب در زمینه فلسفه و معرفتشناسی مطرح گردیده است، بحثهای جدیدی را در حوزه دینشناسی و الهیّات در پی داشته است. نظریات فلاسفهای چون هیوم، کانت و پیروان مکتب پوزیتیویسم، و نظریه داروین در
زیستشناسی ، فروید در روانکاوی و امثال آن شواهد گویایی بر این مدعایند. ولی به اعتقاد ما این گونه تحولات را نباید ـ چنان که برخی گفتهاند ـ از ویژگیهای کلام جدید دانست، این گونه بحثها در محیطی خارج از حوزه علم کلام رخ میدهد، هرچند در علم کلام یک سلسله مسایل جدید را پدید میآورند. چنان که گاهی تحولات اجتماعی و رخدادهای سیاسی نیز منشا طرح مسایل جدیدی در علم کلام میشوند. پدیده
حکمیّت در
تاریخ اسلام زمینه طرح بحث درباره حکم مرتکبان کبایر و ظهور
فرقه خوارج را فراهم ساخت. تغییر
قبله مسلمین از
بیت المقدّس به سوی
کعبه، بحث امکان و امتناع
نسخ را میان مسلمان و
یهود پیش آورد و...
ج. معیارهایی که برای تجدّد در علم کلام یادآور شدیم ثابت و مطلقاند، ولی مصادیق آنها متغیر و نسبی میباشند، یعنی پیوسته چنین است که تحوّل در مسایل، روش و زبان، مایه تجدد و در علم کلام میشود، و به عبارت دیگر، تجدد در علم کلام را باید با مقیاسهای یاد شده سنجید، ولی نمونههای عینی و مشخص مسایل، روش و زبان در علم کلام متفاوت و گوناگون خواهند بود.
د. گاهی مسایل جدید کلامی، نه ریشه فلسفی و علمی دارد، و نه منشا فرهنگی، اجتماعی و سیاسی، بلکه خاستگاه کلامی دارد. یعنی در حوزه علم کلام مسئلهای مطرح شده است، و درباره آن آرائی نیز ابراز گردیده است، در چنین شرایطی، متکلم به چارهجویی برخاسته و نظریهای را طرح میکند که خود به عنوان مسئلهای جدید مورد بحث و بررسی قرار میگیرد. از این قبیل است، مسئله «کلام نفسانی» که توسط برخی از متکلمان
اهل سنت و به قصد حلّ نزاع در بحث «حدوث و قدم کلام الهی» پیشنهاد گردید، و از آن پس خود در ردیف یکی از مسایل علم کلام قرار گرفت. مسئله «امر بین الامرین» نیز که به عنوان راه سومی در مقابل راه
جبر و راه
تفویض عنوان شد، از این قبیل است.
ه. میتوان نسبت میان
شبهه و مسئله را از قبیل نسبت
عموم و خصوص مطلق دانست، زیرا هر شبهه جدید کلامی میتواند به صورت یک مسئله جدید کلامی به شمار آید، ولی هر مسئله کلامی جدید را نمیتوان شبهه کلامی دانست، به این بیان که هرگاه پرسش کلامی با هدف خدشه وارد کردن بر دین مطرح شود و آهنگ
دین ستیزی داشته باشد، شبهه کلامی نام دارد، و اگر چنین قصدی در بین نباشد، بلکه غرض حلّ
مجهول و درک
حقیقت باشد، نام
مسئله را به خود میگیرد، البته این تفاوت بیش از آنکه مبنای منطقی داشته باشد، استحسانی است.
چیستی و تعریف
دین، انتظار بشر از دین، قلمرو دین و گسترهی
شریعت، کارکردهای دین، منشأ دین، گوهر و صدف دین، زبان دین،
تعارض علم و دین،
پلورالیسم دینی، رابطه عقل و دین، تجربهی دینی، رابطه دین و دنیا، رابطه دین و
اخلاق،
معرفتشناسی دینی و... را میتوان به عنوان نمونههایی از مسایل جدید کلامی نام برد.
از آنجا که علم کلام قلمرو و رسالتی بس گسترده دارد، و با
اصول و
فروع دین در ارتباط است، مسایل جدید کلامی نیز دارای چنین صبغهای میباشند، مسایل جدید کلامی گاهی مربوط به اصول دینند و گاهی مربوط به فروع دین، گاهی مشترک میان همه ادیان (یا
ادیان توحیدی)اند، و گاهی مخصوص یک دین میباشند. ذیلا فهرست برخی از مهمترین این مسایل را که در قرون جدید مطرح شده و از مسایل مبتلا به جامعه ما نیز میباشند یادآور میشویم:
۱. نقد نظریههای برخی جامعهشناسان، روان شناسان و فلاسفه در باب علل گرایش انسان به
مذهب و دین، مانند نظریههای کسانی چون: اگوست کنت، دورکیم، فروید، راسل، کارل مارکس و فویر باخ.
۲. بررسی نظریه
فطرت در باب منشا دین.
۳. بررسی
ادله اثبات وجود خدا با توجه به اشکالهایی که بر آنها وارد شده است.
۴. تحقیق درباره ایمان دینی و نسبت آن با
تجربه دینی.
۵. بحث درباره
وحی و نقد بررسی تفسیرهای آن.
۶. بحث درباره امکان و وقوع
معجزه و بررسی دیدگاههای جدید در این باره.
۷. بررسی رابطه معجزه و ادعای
نبوت، و اینکه آیا معجزه
برهان منطقی بر اثبات اعادی نبوت است، یا
دلیلی خطابی و
اقناعی است؟
۸. بحث درباره
عدل الهی، با توجه به مسئله شرور و اشکالات دیگر در این باره.
۹. اثبات ضرورت دین و نقش بیبدیل آن در حیات فردی و اجتماعی بشر.
۱۰. بررسی قلمرو و رسالت دین و نقد نظریه
سکولاریسم.
۱۱. رهبری دینی از دیدگاه اسلام و بررسی مسئله ولایت فقیه.
۱۲. تحقیق دباره وحدت جوهری ادیان، و کثرت شرایع (نقد نظریه پلورالیزم دینی)
۱۳. بررسی رابطه معرفتهای دینی با معرفتهای غیر دینی (نقد نظریه
قبض و بسط تئوریک شریعت).
۱۴. بررسی مسئله
تعارض علم و دین.
۱۵. مسئله
خاتمیت و پاسخگویی به نیازهای جدید بشر (اسلام و مقتضیات زمان).
۱۶. بحث تطبیقی در زمینه
فلسفه اخلاق، و تبیین فلسفه اخلاق از دیدگاه اسلام.
۱۷. بحث درباره اسلام و حقوق بشر.
۱۸. بررسی معیار معنادار بدون قضایا و مسئله تحقیق پذیری گزارههای دینی.
۱۹. بحث تطبیقی در زمینه زبان شناسی علم و دین.
۲۰. بررسی نقش دین در تمدن بشری.
۱) خسروپناه، عبدالحسین، کلام جدید، قم: مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی، چاپ سوم، ۱۳۸۳ش، ص۲-۱۸.
۲) طاهری، حبیب الله، درس از علم کلام، قم: جامعۀ مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ اول، ۱۳۸۰ش، ص۸۲-۸۳.
۳) سلیمانی اردستانی، عبدالرحیم، مروری بر تاریخ واندیشههای یهودیت و مسیحیت (جزوه درسی)، ص۸۷.
۴) صادقی، هادی، درآمدی بر کلام جدید، قم: کتاب طه و نشر معارف، چاپ اول، ۱۳۸۲ش، ص۲۱.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «کلام جدید»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۶/۱. سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «کلام جدید»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۶/۱.