استغاثه جهنمیان (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
دوزخيان (از جمله گمراهان، ستمگران، كافران، افراد شقى و ...) برای رهایی از جهنم و آتش دوزخ، به پروردگار متعال
استغاثه میکنند.
دوزخيان از مأموران
جهنم، جهت شفاعتشان نزد پروردگار استغاثه میکنند:
•• «وَقَالَ الَّذِينَ فِي النَّارِ لِخَزَنَةِ جَهَنَّمَ ادْعُوا رَبَّكُمْ يُخَفِّفْ عَنَّا يَوْمًا مِّنَ الْعَذَابِ؛ و آنها که در آتشاند، به مأموران
دوزخ مىگويند: «از پروردگارتان بخواهيد يک روز
عذاب را از ما بردارد!».
این
آیه شریفه حکایت گفتوگوى دوزخیان - که آلفرعون هم جزو ایشاناند - با خازنان جهنم است، که
خدای سبحان آن را دنبال
داستان آلفرعون آورده؛ و اگر دوزخیان از خازنان
جهنم التماس
دعا مىکنند، چون از استجابت دعاى خود مأیوساند.
و مراد از (یوما من العذاب) یک روز از روزهاى
دنیا نیست؛ بلکه یک روز از روزهاى
عالم خودشان است که در نتیجه معنایش این مىشود: از خدا بخواهید پارهاى از عذاب جهنم را بر ما تخفیف دهد.
گمراهان در دوزخ برای رهايى از جهنم، به پروردگار متعال استغاثه میکنند:
•• «وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُوْلَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فِي جَهَنَّمَ خَالِدُونَ؛ و آنان که وزنه اعمالشان سبک باشد، کسانى هستند که
[۲] وجود خود را از دست داده، در جهنم جاودانه خواهند ماند!».
(موازین) جمع (میزان) به معنى وسیله سنجش وزن است، و چنانکه قبلا بهطور مشروح گفتهایم، منظور از میزان سنجش
اعمال یک ترازوى ظاهرى دو کفه و مانند آن که براى سنجش وزن اجسام به کار مىرود نیست؛ بلکه منظور وسیله مناسبى است که ارزش اعمال آدمى را با آن مى سنجند، و به تعبیر دیگر میزان مفهوم وسیعى دارد که همه وسائل سنجش را شامل مىشود، و بهطورىکه از
روایات مختلف برمىآید میزان سنجش اعمال انسانها و حتى خود انسانها در آن روز پیشوایان بزرگ و انسانهاى نمونهاند.
در حدیثى مىخوانیم: ان امیرالمؤمنین و الائمه من ذریته هم الموازین: (امیرمؤمنان على (علیهالسلام) و امامان از دودمان او میزانهاى سنجش اعمالاند).
بنابراین انسانها و اعمالشان را با
پیامبران بزرگ و اوصیاى آنها مقایسه مىکنند و در این مقایسه روشن مىشود که تا چه اندازه با آنها شباهت دارند.
از همین طریق (افراد) و (اعمال) وزین از بىوزن و سنگین از تو خالى و با ارزش از بىارزش، و پرمایهها از بىمایه، تشخیص داده مىشوند.
ضمنا سر
ذکر (موازین) به صورت
جمع نیز روشن مىگردد؛ چراکه پیشوایان بزرگى که میزان سنجش هستند متعددند.
این احتمال نیز وجود دارد که هر یک از پیامبران و
امامان و بندگان خاص
خدا به
حکم شرایط زندگیشان در یک یا چند جهت الگو بودند و هر کدام در جنبهاى بهطور آشکارترى مى درخشیدند، و به این ترتیب هر یک میزان سنجشى در آن قسمت خواهند بود.
(اما آنها که بر اثر نداشتن
ایمان و
عمل صالح میزان اعمالشان سبک (یا بىوزن) است کسانى هستند که سرمایه وجود خود را از دست داده و زیان کردند و در جهنم جاودانه خواهند بود) (و من خفت موازینه فاولئک الذین خسروا انفسهم فى جهنم خالدون).
تعبیر به (خسروا انفسهم) (جان و سرمایه وجودشان را زیان کردند)
اشاره لطیفى است به این واقعیت که آنها بزرگترین سرمایه یعنى هستى خویش را در این بازار تجارت
دنیا از دست دادند؛ بىآنکه در برابر آن چیز ارزشمندى به دست آورند.
•• «قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا وَكُنَّا قَوْمًا ضَالِّينَ؛ مىگويند: «پروردگارا! بدبختى ما بر ما چيره شد، و ما قوم گمراهى بوديم!».
(شقوة) و (شقاوة) ضد
سعادت است، و به معنى فراهم بودن اسباب گرفتارى و مجازات و بلا است، و به تعبیر دیگر شر و آفتى است که دامان انسان را مىگیرید؛ درحالىکه سعادت به معنى فراهم بودن اسباب
نعمت و نیکى است، و در هر حال هر دو (شقاوت و سعادت) چیزى جز نتیجه
اعمال و گفتار و نیات ما نمىباشد، و اعتقاد به اینکه سعادت و شقاوت یک امر ذاتى است که همراه انسان متولد مىشود پندارى بیش نیست که برخلاف
دعوت همه
انبیاء و تلاشهاى همه راهنمایان و معلمان بشر است، پندارى است که براى فرار از زیر بار مسئولیتها و توجیه اعمال خلاف و تبهکاریها درست شده، یا براى
تفسیر موارد ناآگاهیها.
بر این اساس گنهکاران دوزخى صریحاً
اعتراف مىکنند که از ناحیه خداوند
اتمام حجت شد؛ اما ما به دست خودمان وسائل بدبختیمان را فراهم ساختیم و معترفیم که قوم گمراهى بودیم. شاید با این اعترافات مىخواهند جلب
رحمت پروردگار کنند.
•• «رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ؛ پروردگارا! ما را از اين (دوزخ) بيرون آر، اگر بار ديگر تکرار کرديم قطعاً ستمگريم (و مستحق عذاب)!».
شاید گنهکاران با این اعترافات مىخواهند جلب
رحمت پروردگار کنند؛ لذا بلافاصله اضافه مىکنند: پروردگارا! ما را از این آتش بیرون ببر و به
دنیا باز گردان تا
عمل صالح انجام دهیم (ربنا اخرجنا منها).
(هرگاه بار دیگر برنامههاى سابق را تکرار کردیم ما قطعا ستمگریم) و شایسته عفو تو نخواهیم بود (فان عدنا فانا ظالمون).
آنها این سخن را در حالى مىگویند که گوىی از این واقعیت بىخبرند که سراى آخرت دار جزاست نه
عمل، و بازگشت به
دنیا دیگر امکانپذیر نیست.
افراد شقى در جهنم براى رهايى خود از
آتش، به پروردگار متعال استغاثه میکنند:
•• «وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُوْلَئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنفُسَهُمْ فِي جَهَنَّمَ خَالِدُونَ؛ و آنان که وزنه اعمالشان سبک باشد، کسانى هستند که سرمايه وجود خود را از دست داده، در جهنم جاودانه خواهند ماند!».
کلمه (موازین) جمع میزان و یا جمع مؤزون است، و مؤزون عبارت است از همان اعمالى که آن
روز سنجیده مىشود و درباره معناى میزان و سنگینى و سبکى آن در
تفسیر سوره اعراف کلامى گذراندیم.
•• «قَالُوا رَبَّنَا غَلَبَتْ عَلَيْنَا شِقْوَتُنَا وَكُنَّا قَوْمًا ضَالِّينَ؛ مىگويند: «پروردگارا! بدبختى ما بر ما چيره شد، و ما قوم گمراهى بوديم!».
کلمه (شقوت و شقاوت و شقاء) ضد
سعادت است، و سعادت هر چیزى خیرى است که مختص به اوست و شقاوتش نداشتن آن خیر است و به عبارت دیگر: شقاوت به معناى
شر مختص به هر چیزى است.
(غلبت علینا شقوتنا) - یعنى پروردگارا شقاوت ما بر ما غلبه کرد و اگر شقاوت را به خود نسبت دادند، اشاره است به اینکه خودشان نیز در غلبه شقاوتشان مؤ ثر و دخیل بودهاند و آن را به سوء اختیار خود براى خود انتخاب کردند، به دلیل اینکه دنبال این آیه گفتند: پروردگارا ما را از دوزخ درآور که اگر این دفعه همان خطاها را تکرار کنیم ستمکار خواهیم بود، چون در این جمله وعده
حسنات مىدهند؛ و اگر سعادت و شقاوت اختیارى و اکتسابى نباشد، وعده معنا ندارد، چون اگر از جهنم بهسوى
دنیا باز گردند تازه همان حال اول را خواهند داشت.
ولى در عین اینکه خود را مقصر دانستهاند، درعینحال خود را مغلوب شقاوت هم دانستهاند، به این معنا که نفس خویش را چون صفحهاى بىرنگ دانستهاند که هم مىتوانسته رنگ سعادت قبول کند و هم به رنگ شقاوت درآید، چیزى که هست شقاوت بر آنها غلبه کرده و محل را به زور اشغال نموده، اما این شقاوت، شقاوت خودشان بوده، (شقوتنا) شقاوتى بوده که در صورت سوء
اختیار و ارتکاب گناهان حتمى بوده است؛ چون در اول خود را مانند صفحهاى بىرنگ و خالى از سعادت و شقاوت فرض کردند، پس اگر درعینحال شقاوت را شقاوت خود دانستهاند، این ارتباط به خاطر همان سوء اختیار و ارتکاب گناهان است.
و کوتاه سخن اینکه، مىخواهیم بگوییم: در این جمله
اعتراف کردهاند بر اینکه شقاوت جزء ذاتشان نبوده، بلکه بدانها ملحق و عارض شده و وقتى هم عارض شده که
حجت بر آنها تمام بوده؛ چون این سخن را بعد از اعتراض خداى تعالى به میان آوردند، که پرسید: (آیا آیات من بر شما تلاوت نمىشد...)
اهل دوزخ بعد از جمله مذکور گفتند (و کنا قوما ضالین) و با این جمله اعتراف خود را تأکید کردند. و این اعتراف مؤکد را بدان جهت کردند که به این وسیله از عذاب خلاصى یافته به دنیا برگردند تا براى خود سعادت کسب کنند؛ چون در دنیا سابقه این کار را داشتند که اعتراف
گناهکار و متمرد، به
گناه و تمرد خود، توبه و پاککننده اوست و او را از آثار سوء گناه نجات مىدهد. خواهى پرسید که: مگر نمىدانند آخرت، دارپاداش و جزاء است، نه دار
عمل و
توبه چون اعتراف به گناه هم خود یکى از
اعمال است؟ مىگوییم: چرا مىدانند ولى این اظهار ندامت از باب ظهور ملکات باطنى است؛ همچنانکه در آن روز ملکات دیگرى که در دنیا کسب کردند نیز از ایشان بروز مىکند؛ مثلاً وقتى
حق برایشان ظاهر مىشود و با چشم خود مىبینند، شروع مىکنند به انکار کردن، که ما چنین و چنان نکردیم، و با این انکار خود، ملکه دروغگویى و
انکار خود را بروز مىدهند و
قرآن کریم چند جا از این موارد را
حکایت نموده، از آن جمله فرموده: (یوم یبعثهم اللّه جمیعا، فیحلفون له کما یحلفون لکم) و نیز فرموده: (ثم قیل لهم این ما کنتم تشرکون من دون اللّه؟ قالوا ضلوا عنا، بل لم نکن ندعوا من قبل شیئا).
•• «رَبَّنَا أَخْرِجْنَا مِنْهَا فَإِنْ عُدْنَا فَإِنَّا ظَالِمُونَ؛ پروردگارا! ما را از اين (دوزخ) بيرون آر، اگر بار ديگر تکرار کرديم قطعاً ستمگريم (و مستحق عذاب)!».
منظور از این درخواست، بهطورىکه
آیات دیگر بر آن دلالت مىکند، درخواست برگشتن به دنیاست، و این در
حقیقت از قبیل درخواست مسبب، به
زبان درخواست سبب است، و مرادشان این است که به دنیا برگردند، و عمل صالح کنند، توبه هم که الان (در دوزخ) که این درخواست را مىکردند کردهاند، در نتیجه از جمله کسانى خواهند شد که هم
توبه کرده و هم
عمل صالح انجام دادهاند.
استغاثه ستمگران دوزخى، سبب افزايش عذابشان میشود:
•• «وَقُلِ الْحَقُّ مِن رَّبِّكُمْ فَمَن شَاءَ فَلْيُؤْمِن وَمَن شَاءَ فَلْيَكْفُرْ إِنَّا أَعْتَدْنَا لِلظَّالِمِينَ نَارًا أَحَاطَ بِهِمْ سُرَادِقُهَا وَإِن يَسْتَغِيثُوا يُغَاثُوا بِمَاءٍ كَالْمُهْلِ يَشْوِي الْوُجُوهَ بِئْسَ الشَّرَابُ وَسَاءَتْ مُرْتَفَقًا؛ بگو: «اين
حق است از سوى پروردگارتان! هر کس مىخواهد
ایمان بياورد (و اين حقيقت را پذيرا شود)، و هرکس ميخواهد کافر گردد!» ما براى ستمگران آتشى آماده کرديم که سراپردهاش آنان را از هرسو احاطه کرده است! و اگر تقاضاى
آب کنند، آبى براى آنان ميآورند که همچون فلز گداخته صورتها را بريان مىکند! چه بد نوشيدنى، و چه بد محل اجتماعى است!».
این جمله
عطف بر مطلبى است که جمله (واتل ما اوحى الیک) و جمله (واصبر نفسک) عطف به آن شده است. پس سیاق
سیاق شمردن وظایف
رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) در قبال کفر
کفار نسبت به قرآن و اصرارشان بر کفر است، و معنایش چنین است: بر وضع کفار تأسف مخور و آنچه که بر تو
وحی شده
تلاوت کن و نفس خویش را بردبار ساز تا با این
مؤمنین فقیر بسازد وبه کفار بگو حق از ناحیه پروردگارتان است و بیش از این کارى صورت مده، هر که خواست ایمان آورد بیاورد، و هرکس خواست
کافر شود بشود. آرى،
ایمان ایشان سودى به ما نمىرساند، و کفرشان ضرر نمىزند؛ بلکه آنچه سود زیان و
ثواب و عذاب دنبال کفر و ایمانشان هست، به خودشان عاید مىگردد. بنابراین باید هر یک را مىخواهند خودشان انتخاب کنند، براى ظالمین عذابى چنین چنان، و براى صالحین و
مؤمنین پاداشى چنین و چنان آماده کردهایم.
از همینجا روشن مىشود که جمله (فمن شاء فلیومن ومن شاء فلیکفر) تتمه
کلام خداى تعالى در خطاب به رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلم) است، نه اینکه داخل در مقول قول باشد، و رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلم) مأمور باشد این را هم بگوید، پس دیگر اعتنایى نمىشود نمود به گفته کسى که گفته است: جمله مذکور تتمه سخنى است که رسول خدا (صلياللهعليهوآلهوسلم) مأمور به گفتن آن شده.
و نیز روشن مىشود که جمله (انا اعتدنا للظالمین نارا) در مقام
تعلیل مختار بودن ایشان در ایمان وکفر است که قبلا آن را به صورت
تهدید بیان نمود، و معنایش این است که: اگر ما تو را نهى کردیم از اینکه به حال
کفار تأسف بخورى و به تو دستور دادیم که به
تبلیغ اکتفا کن و به همین که بگویى (الحق من ربکم)
قناعت کن، و
اصرار و التماس مکن، براى این بود که ما براى
دعوت تو پیامد و آثارى تهیه دیدهایم، آثارى براى کسانى که دعوتت را قبول کنند، و آثارى براى کسانى که آن را رد نمایند، و همان آثار کافى است که آنان را از
کفر باز بدارد، و محرک اینان بهسوى ایمانشان باشد، و دیگر بیش از این هم لازم نیست؛ زیراکه بیش از این آنها را از حد
اختیار به
اضطرار و
اجبار مىکشاند.
كافران ستمگر در جهنم برای نجات از
آتش، به درگاه
خداوند متعال استغاثه میکنند:
•• «وَالَّذِينَ كَفَرُوا لَهُمْ نَارُ جَهَنَّمَ لَا يُقْضَى عَلَيْهِمْ فَيَمُوتُوا وَلَا يُخَفَّفُ عَنْهُم مِّنْ عَذَابِهَا كَذَلِكَ نَجْزِي كُلَّ كَفُورٍ؛ و کسانى که کافر شدند، آتش
دوزخ براى آنهاست؛ هرگز فرمان مرگشان صادر نمىشود تا بميرند، و نه چيزى از عذابش از آنان تخفيف داده مىشود؛ اينگونه هر کفرانکنندهاى را کيفر مىدهيم!».
با اینکه آن
آتش سوزان و آنهمه عذاب دردناک هر لحظه مىتواند آنها را به کام
مرگ فرو برد، ولى چون فرمان خداوند که همه چیز - و از جمله
مرگ و
حیات - به دست او است صادر نشده، نمىمیرند، باید زنده بمانند تا عذاب الهى را بچشند.
مرگ براى اینگونه اشخاص یک دریچه نجات است؛ اما با جمله گذشته این دریچه بسته شده، باقى مىماند دریچه دیگر و آن اینکه زنده بمانند و مجازاتشان تدریجاً تخفیف یابد، و یا تحمل آنها را بیفزاید تا نتیجه آن تخفیف درد و رنج باشد، این دریچه را نیز با جمله دیگرى مىبندد و مىگوید: (چیزى از عذاب دوزخ از آنها تخفیف داده نخواهد شد) (و لا یخفف عنهم من عذابها).
و در پایان
آیه بهعنوان تأکید بر قاطعیت این وعید الهى مىفرماید: (اینگونه هر کفرانکنندهاى را جزا مىدهیم)! (کذلک نجزى کل کفور).
آنها که در درجه اول نعمت وجود
انبیا و
کتب آسمانی را
کفران کردند، سپس سرمایههاى خداداد را که مىتوانست براى نیل به
سعادت به آنها کمک کند به باد
فنا دادند، آرى جزاى کفرانکننده سوختن در عذاب دردناک آتش است، آتشى که با دست خود آن را در زندگى
دنیا افروخته و هیزمش را افکار و
اعمال و وجود او تشکیل مىدهد.
و چون (کفور) صیغه مبالغه است، معنى عمیقترى از (کافر) دارد، به علاوه واژه (کافر) در مقابل
مؤمن به کار میرود؛ ولى کفور در مورد کفران تمام نعمتها، لذا مفهوم آن گستردهتر است؛ به این ترتیب (کفور)
اشاره به کسانى است که همه نعمتهاى الهى را کفران کردهاند و تمام درهاى
رحمت او را در این
جهان به روى خود بستهاند؛ لذا در آخرت نیز خدا تمام درهاى نجات را به روى آنها مىبندد.
•• «وَهُمْ يَصْطَرِخُونَ فِيهَا رَبَّنَا أَخْرِجْنَا نَعْمَلْ صَالِحًا غَيْرَ الَّذِي كُنَّا نَعْمَلُ أَوَلَمْ نُعَمِّرْكُم مَّا يَتَذَكَّرُ فِيهِ مَن تَذَكَّرَ وَجَاءَكُمُ النَّذِيرُ فَذُوقُوا فَمَا لِلظَّالِمِينَ مِن نَّصِيرٍ؛ آنها در دوزخ فرياد مىزنند: «پروردگارا! ما را خارج کن تا
عمل صالحى انجام دهيم غير از آنچه انجام مىداديم!» (در پاسخ به آنان گفته مىشود:) آيا شما را به اندازهاى که هرکس اهل
تذکر است، در آن متذکر مىشود عمر نداديم، و انذارکننده (الهى) به سراغ شما نيامد؟! اکنون بچشيد که براى ظالمان هيچ ياورى نيست!».
آرى آنها با مشاهده نتائج
اعمال سوء خود در ندامت عمیقى فرو مىروند، و از پرده دل
فریاد مىکشند، و تقاضاى محالى مىکنند، تقاضاى بازگشت به دنیا براى انجام [[|عمال صالح]].
تعبیر به (صالحا) (به صورت نکره)
اشاره به این است که ما کمترین عمل صالحى انجام ندادیم، و لازمهاش این است که اینهمه عذاب و رنج براى کسانى است که هیچ راهى به سوى خدا در زندگى نداشتهاند و غرق در
عصیان و
گناه بودند، بنا بر این انجام پارهاى از
اعمال صالح نیز ممکن است مایه نجات گردد.
تعبیر به (نعمل) که فعل مضارع است و دلیل بر استمرار مىباشد نیز تأکیدى بر همین معنى است که ما پیوسته مشغول اعمال ناصالح بودیم.
بعضى از مفسران گفتهاند: توصیف (صالح) به جمله (کنا نعمل) نکته لطیفى دربر دارد، و آن اینکه ما اعمال زشت خود را بر اثر تزیین
هوای نفس و شیطان اعمال صالح مىپنداشتیم، الان تصمیم داریم برگردیم و اعمال صالح واقعى غیر از آنچه داشتیم بهجا آوریم.
آرى گناهکار در آغاز کار طبق
فطرت پاک انسانى زشتى اعمال خود را درک مىکند، ولى کمکم به آن خو مىگیرد و
قبح آن در نظرش کاسته مىشود، کمکم از این فراتر مىرود، و در نظرش خوب جلوه مىکند؛ چنانکه
قرآن مىگوید: (زین لهم سوء اعمالهم) اعمال زشتشان در نظرشان
زینت داده شده است (توبه، ۳۷).
مجرمان از مالک دوزخ، براى وساطت ایشان نزد پروردگار و ميراندنشان، استغاثه میکنند:
•• «إِنَّ الْمُجْرِمِينَ فِي عَذَابِ جَهَنَّمَ خَالِدُونَ؛ (ولى) مجرمان در عذاب
دوزخ جاودانه مىمانند».
(مجرم) از ماده (جرم) در اصل به معنى قطع کردن است که در مورد قطع
میوه از درخت، و همچنین قطع خود درختان نیز به کار مىرود؛ ولى بعدا در مورد انجام هرگونه
اعمال بد به کار رفته است، شاید به این تناسب که
انسان را از خدا و ارزشهاى انسانى جدا مىسازد.
ولى مسلم است که در اینجا همه
مجرمان را نمىگوید؛ بلکه مجرمانى که راه
کفر پیش گرفتهاند منظور است، به قرینه ذکر مسئله خلود و
عذاب جاودان و هم به
قرینه مقابله با مؤمنانى که در آیات قبل سخن از آنها بود، و اینکه بعضى از
مفسران گفتهاند همه مجرمان را شامل مىشود، بسیار بعید است.
ولى از آنجا که ممکن است (عذاب دائم) با گذشت زمان تخفیف یابد، و تدریجاً از شدت آن کاسته گردد.
•• «وَنَادَوْا يَا مَالِكُ لِيَقْضِ عَلَيْنَا رَبُّكَ قَالَ إِنَّكُم مَّاكِثُونَ؛ آنها
فریاد مىکشند: «اى مالک دوزخ! (اى کاش) پروردگارت ما را بميراند (تا آسوده شويم)!» مىگويد: «شما در اين جا ماندنى هستيد!».
با اینکه هرکس از
مرگ مىگریزد و خواهان ادامه
حیات است، اما گاهى چنان مصائب بر انسان فشار مىآورد که از خدا تمناى مرگ مىکند، و این چیزى است که اگر در
دنیا براى بعضى واقع شود، در آنجا براى مجرمان جنبه عمومى دارد و همگى تمناى مرگ مىکنند.
اما چه سود که
مالک دوزخ به آنها پاسخ مىگوید (شما در اینجا ماندنى هستید)! و نجاتى حتى از طریق مرگ وجود ندارد (قال انکم ماکثون).
و عجب اینکه به گفته بعضى مفسران مالک دوزخ این پاسخ را با نهایت بىاعتنایى بعد از هزار سال ! به آنها مىگوید، و چه دردناک است این بىاعتنایى.
ممکن است گفته شود این چه تقاضایى است که آنها مىکنند، با اینکه یقین دارند مرگ و میرى در کار نیست، ولى باید توجه داشت که اینگونه درخواستها از یک
انسان بیچاره که از همه جا قطع
امید کرده، طبیعى است، آرى آنها وقتى تمام راههاى نجات را به روى خود مسدود مىبینند، چنین فریادى از دل برمىکشند!
اما چرا آنها خودشان مستقیما تقاضاى مرگ از
خدا نمىکنند؛ بلکه به مالک دوزخ مىگویند از پروردگارت بخواه تا به ما مرگ دهد؟ براى اینکه آنها در آن روز از خداى خود محجوباند؛ چنانکه در
آیه ۱۵
مطففین مىخوانیم: کلا انهم عن ربهم یومئذ لمحجوبون؛
لذا تقاضاى خود را وسیله
فرشته عذاب مطرح مىکنند، یا به علت اینکه او فرشته است و نزد
خداوند مقرب است.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «استغاثه جهنمیان».