• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

اعسار

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ناتوانی در پرداخت بدهی به دلیل تنگ‌دستی و فقر را اِعسار می‌گویند و فقها از آن در بابهای تفلیس، قضاء و شهادات بحث کرده‏اند.

فهرست مندرجات

۱ - اعسار در لغت و اصطلاح
۲ - معنای افلاس
۳ - معسر
۴ - مفلِس و مفلَّس
۵ - حدّ اعسار
۶ - اعسار در قرآن
۷ - ثبوت اعسار
۸ - ادّعای اعسار
۹ - تلف شدن اموال مدعی اعسار
۱۰ - شهادت بینه به مطلق اعسار
۱۱ - سوگند دادن بدهکار
       ۱۱.۱ - وجود مال مشخص قبل از ادعای اعسار
       ۱۱.۲ - عدم وجود مال مشخص قبل از ادعای اعسار
۱۲ - مهلت دادن به معسر
       ۱۲.۱ - نظر مشهور فقهای خاصه و عامه
       ۱۲.۲ - نظر غیر مشهور در مسأله
       ۱۲.۳ - دلیل مهلت دادن به معسر
              ۱۲.۳.۱ - آیه برگرداندن امانت
       ۱۲.۴ - دلیل حرمت زندانی کردن معسر
       ۱۲.۵ - مهلت به شخص دارای حرفه
              ۱۲.۵.۱ - عدم وجوب کسب
              ۱۲.۵.۲ - معسر نبودن این شخص
۱۳ - ابرای دین معسر
۱۴ - دادن زکات به معسر
۱۵ - اعسار در نفقه
       ۱۵.۱ - نظر فقهای اهل‌سنت
              ۱۵.۱.۱ - ثبوت حق فسخ برای زوجه
              ۱۵.۱.۲ - وجوب مهلت و عدم ثبوت حق
              ۱۵.۱.۳ - طلاق آنان توسط حاکم
              ۱۵.۱.۴ - اشکال قرطبی
       ۱۵.۲ - نظر فقهای شیعه
              ۱۵.۲.۱ - ثبوت حق فسخ برای زوجه
۱۶ - ملاک در میزان نفقه
       ۱۶.۱ - توجه به اعسار و ایسار زوج
              ۱۶.۱.۱ - مستندات این قول
       ۱۶.۲ - توجه به شأن زوجه
              ۱۶.۲.۱ - مستندات این قول
       ۱۶.۳ - نظر اهل‌سنت در ملاک نفقه
۱۷ - ملاک در مهر المتعه
       ۱۷.۱ - نظر مشهور شیعه و سنی
              ۱۷.۱.۱ - مستند قول مشهور
۱۸ - نتیجه کلی بحث اعسار
۱۹ - نوع برخورد با معسر
۲۰ - پرداخت بدهی توسط معسر
۲۱ - پانویس
۲۲ - منبع



واژه اعسار از ریشه «ع ـ س ـ ر» به معنای دشواری، شدت و تنگ‌دستی
[۲] التحقیق، ج۸، ص۱۲۵ـ۱۲۶.

و در اصطلاح فقهی، ناتوان شدن مدیون از ادای دین خود بر اثر تنگ‌دستی است.
[۳] التفسیر الکبیر، ج۳، ص۸۵ـ۸۶.
[۴] القواعد الفقهیه، ج۷، ص۱۸۲.




واژه «اِفلاس» نیز به اعسار نزدیک و بدین معناست که شخص، مال قابل توجهی نداشته باشد.



به فرد مبتلا به اعسار «مُعْسِر» می‏گویند.



فقیر و معسر را «مُفْلِس» نیز می‌نامند.
در صورتی که معسر (مفلِس) از سوی حاکم از تصرف در اموال جدیدی که به دست می‌آورد ممنوع شود، او را «مفلَّس» می‌خوانند.



به نظر برخی حدّ اعسار این است که شخص، مالی بیش از نفقه خود و افراد واجب النفقه‌اش نداشته باشد.
برخی دیگر برآن‌اند که وی باید هیچ مالی نداشته باشد.
[۱۰] التحریر و التنویر، ج۳، ص۹۶.




صریح‌ترین آیه مربوط به اعسار، ۲۸۰ بقرهاست که از معسر به «ذوعُسْرَة» تعبیر کرده است. قرآن در این آیه به برخی احکام اعسار از جمله مهلت دادن معسر و ابرای دین او اشاره کرده است؛ همچنین فقیهان با استناد به آیه مذکور و عموم آیاتی دیگر مباحث و احکام دیگری را در رابطه با اعسار مطرح کرده‌اند.



اعسار بدهکار با اعتراف تمامی یا برخی طلب‌کاران به اعسار وی و نیز شهادت دو مرد عادل ثابت می‏شود. در صورت اعتراف بعض طلب‌کاران، اعسار تنها در حق آنان ثبوت پیدا می‏کند.



اگر بدهکار ادّعای اعسار کند و طلب‌کار نپذیرد، و بدهکار اموالی افزون بر مستثنیات دین داشته باشد، قاضی، بدهکار را به پرداخت بدهی ملزم می‏کند. در صورت خودداری بدهکار، قاضی مخیّر است او را زندانی کند تا بدهی خود را بپردازد یا اموال وی را فروخته، میان طلب‌کاران تقسیم کند.



اگر بیّنه به تلف شدن تمامی اموال مدعی اعسار ـ جز مستثنیات دَین ـ شهادت دهد و او افزون بر مستثنیات دین، مال آشکاری نداشته باشد، اعسارش ثابت می‏شود و قاضی طبق آن حکم می‏کند و بدهکار به سوگند خوردن وادار نمی‏شود، هرچند بیّنه از باطن حال او آگاه نباشد.



اگر بیّنه بدون اینکه سخنی از تلف اموال بگوید، به مطلق اعسار او شهادت دهد، پذیرفته نمی‏شود، مگر آنکه به دلیل مصاحبت بسیار با وی از باطن حال او آگاه باشد.



بنابر آنچه به بیشتر فقیهان نسبت داده شده در صورت پذیرش بیّنه به دلیل مصاحبت بسیار با بدهکار، طلب‌کاران می‏توانند بدهکار را بر تلف مالش سوگند دهند.

۱۱.۱ - وجود مال مشخص قبل از ادعای اعسار


اگر بیّنه وجود نداشته باشد و بدهکار پیش از ادعای اعسار، مالی مشخص داشته باشد یا اصل مدعی مال باشد، مانند قرض، و طلب‌کار آن را ثابت کرده باشد، قاضی بدهکار را زندانی می‏کند تا اعسار او ثابت گردد.

۱۱.۲ - عدم وجود مال مشخص قبل از ادعای اعسار


اگر مدّعیِ اعسار، مال معلومی نداشته باشد و مدّعی نیز در اصل، مال نباشد، مانند جنایت، ادّعای او پذیرفته می‏شود و به اقامه بیّنه وادار نمی‏گردد و طلب‌کاران می‏توانند او را سوگند دهند.



فقهای شیعه و اهل سنت به استناد آیه ۲۸۰ بقره/۲ که دستور مهلت دادن به معسر تا حصول گشایشی در وضع اقتصادی او می‌دهد: «و اِن کانَ ذو عُسرَة فَنَظِرَةٌ اِلی مَیسَرَة» به وجوب مهلت دادن به معسر حکم کرده‌اند؛ خواه اعسار او با بیّنه ثابت شود یا با حکم حاکم.
[۱۶] المغنی، ج۴، ص۴۹۱.


۱۲.۱ - نظر مشهور فقهای خاصه و عامه


نظر مشهور در فقه شیعه و اهل‌سنت آن است که حکم مزبور عام است و شامل همه دیون می‌شود.

۱۲.۲ - نظر غیر مشهور در مسأله


ولی برخی فقها و مفسران گفته‌اند که این حکم ویژه قرض ربوی است که گرفتن افزوده ربا در آیات پیشین تحریم شده و در اصل قرض و سرمایه، دادنِ مهلت واجب گردیده است؛ ولی در دیون دیگر مهلت داده نمی‌شود، بلکه مدیون زندانی می‌شود.
[۲۲] تفسیر قرطبی، ج۴، ص۲۴۰.


۱۲.۳ - دلیل مهلت دادن به معسر


در بحث مهلت دادن به معسر نظرات مختلفی ارائه گردیده و دلائل گوناگونی نیز اقامه گشته است که به یکی از آنان اشاره می‌شود.

۱۲.۳.۱ - آیه برگرداندن امانت


از جمله ادلّه آنان آیه ۵۸ نساءاست که در آن خداوند به بازپس دادن امانت‌ها به اهلش فرمان داده است: «اِنَّ اللّهَ یَأمُرُکُم اَن تُؤَدُّوا الاَمـنـتِ اِلی اَهلِها»
لیکن برخی این آیه را مربوط به اعیان موجود نزد دیگری می‌دانند؛ نه دیونی که بر ذمه دیگری است.
برخی نیز گفته‌اند: وجوب مهلت دادن به معسر در قرض ربوی، از آیه استفاده می‌شود و در دیون دیگر با قیاس و الغای خصوصیت.

۱۲.۴ - دلیل حرمت زندانی کردن معسر


همچنین برای حرمت زندانی کردن معسر به آیه ۲۸۰ بقرهاستناد شده است
[۲۹] الدر المنثور، ج۲، ص۱۱۳.
[۳۱] الفقه الاسلامی، ج۶، ص۴۵۱۷ـ۴۵۱۸.

، افزون بر این، با اثبات اعسارِ شخص مدیون، مطالبه کردن دین از او و ملازمت و همراهی دائمی با او برای گرفتن طلب، حرام است.
[۳۲] الفقه الاسلامی، ج۶، ص۴۵۱۷.


۱۲.۵ - مهلت به شخص دارای حرفه


دو نظریه متفاوت در این بحث مطرح شده است.

۱۲.۵.۱ - عدم وجوب کسب


برخی از فقهای امامی برآن‌اند که به موجب آیه فوق، اگر معسر دارای حرفه‌ای باشد، کسب کردن بر او واجب نیست، زیرا مقتضای مهلت دادن به او چنین است.

۱۲.۵.۲ - معسر نبودن این شخص


ولی بسیاری از فقها گفته‌اند: کسی که قادر به تحصیل مال باشد، معسر به شمار نمی‌رود تا مشمول حکم آیه شریفه گردد، پس مقصود آیه، مهلت دادن افراد ناتوان از کسب مال است. برخی احادیث نیز این نظر را تأیید می‌کند.



علمای شیعه و اهل سنت با استناد به فقره «و اَن تَصَدَّقوا خَیرٌ لَکُم» ، ابرای دین معسر را از مهلت دادن به او بهتر می‌دانند
[۳۷] جامع البیان، مج۳، ج۳، ص۱۵۴.
[۳۹] الدر المنثور، ج۲، ص۱۱۳.

، هرچند برخی مراد از «تصدّق» در آیه را مهلت دادن (انظار) می‌دانند؛ ولی این نظر مردود دانسته شده است.
[۴۰] مسالک الافهام، ج۳، ص۶۸ـ۶۹.




به تصریح برخی از فقها معسر، از مصادیق «غارمین» در آیه ۶۰ توبهاست که از موارد صرف زکات است: «اِنَّمَا الصَّدَقـتُ لِلفُقَراءِ والمَسـکینِ... والغـرِمینَ» این مطلب در حدیثی از امام باقر (علیه السلام) نیز آمده است.



در بحث اعسار در نفقه بین فقهای شیعه و سنی اختلاف نظر وجود دارد.

۱۵.۱ - نظر فقهای اهل‌سنت


در بین فقهای اهل سنت هم اختلاف نظراتی در این مسأله به چشم می‌خورد.

۱۵.۱.۱ - ثبوت حق فسخ برای زوجه


بسیاری از فقهای اهل‌سنت به استناد آیه ۳۴ نساء: «اَلرِّجالُ قَوّامونَ عَلَی النِّساءِ بِما فَضَّلَ اللّهُ بَعضَهُم عَلی بَعض وبِما اَنفَقوا مِن اَمولِهِم...» گفته‌اند: اگر مردی از تأمین نفقه همسرش ناتوان شود با حصولِ اعسار، حق فسخ نکاح برای زوجه ثابت می‌شود، زیرا در این صورت قوّامیت او از میان می‌رود.

۱۵.۱.۲ - وجوب مهلت و عدم ثبوت حق


با توجه به اینکه نفقه، نوعی دین به حساب می‌آید برخی با استدلال به آیه ۲۸۰ بقره/۲ ، که مهلت دادن به معسر را واجب شمرده، حق فسخ را نپذیرفته‌اند.
[۴۶] تفسیر قرطبی، ج۵، ص۱۱۱.
[۴۷] روح المعانی، مج۴، ج۵، ص۳۵.


۱۵.۱.۳ - طلاق آنان توسط حاکم


برخی نیز با استناد به آیه ۳۲ نور/۲۴ : «اِن یَکونوا فُقَراءَ یُغنِهِمُ اللّهُ مِن فَضلِهِ» گفته‌اند: حاکم اسلامی می‌تواند در صورت فقر زوج و عدم توانایی او بر دادن نفقه همسر، آنان را از یک‌دیگر جدا سازد.

۱۵.۱.۴ - اشکال قرطبی


ولی قرطبی این قول را مردود دانسته و آیه شریفه «و اِن یَتَفَرَّقا یُغنِ اللّهُ کُلاًّ مِن سَعَتِهِ» را دلیل این موضوع دانسته است
[۵۰] تفسیر قرطبی، ج۱۲، ص۱۶۰.

، زیرا در این آیه، به زوجین وعده داده شده که در صورت جدایی، خداوند آنان را از فضل خود بی‌نیاز خواهد ساخت.

۱۵.۲ - نظر فقهای شیعه


در بین فقهای شیعه نیز اختلاف نظراتی در این مسأله می‌باشد.

۱۵.۱.۱ - ثبوت حق فسخ برای زوجه


برخی فقهای شیعه نیز به وجود حق فسخ برای زوجه در صورت اعسار زوج قائل شده و از جمله به آیه ۲۲۹ بقرهاستناد کرده‌اند: «الطَّـلـقُ مَرَّتانِ فَاِمسَاکٌ بِمَعروف اَو تَسریحٌ بِاِحسـن» به گفته آنان، نگاه داشتن زوجه بدون پرداخت نفقه به او «امساک به معروف» به شمار نمی‌رود، ازاین‌رو در صورت فقدان حاکم، زوجه حق فسخ دارد، چنان‌که به ادله دیگر از جمله احادیث هم استدلال کرده‌اند.



همچنین درباره این موضوع که برای تعیین میزان نفقه زوجه آیا اعسار و ایسار (توان‌گری) زوج معیار است یا وضع زوجه یا هر دو، در فقه اسلامی آرای گوناگونی ابراز شده است.

۱۶.۱ - توجه به اعسار و ایسار زوج


قول اول ملاک در میزان نفقه را اعسار و ایسار (توان‌گری) زوج می‌داند.

۱۶.۱.۱ - مستندات این قول


از جمله مستندات قول نخست در فقه شیعه، آیه ۷ طلاق/۶۵ است که می‌فرماید: بر توان‌گر است که از دارایی خود هزینه کند و هر که روزی او تنگ باشد باید از آنچه خداوند به آنها داده خرج کند: «لِیُنفِق ذُو سَعَة مِن سَعَتِهِ و مَن قُدِرَ عَلَیهِ رِزقُهُ فَلیُنفِق مِمّا ءاتـهُ اللّهُ...» فقره بعدی آیه شریفه: «لا یُکَلِّفُ اللّهُ نَفسـًا اِلاّ ما ءاتـها» را هم مؤیّد این نظر دانسته‌اند.

۱۶.۲ - توجه به شأن زوجه


مخالفان این نظر برآن‌اند که زوج آنچه از نفقه را که می‌تواند باید (مطابق با شئون زوجه) بپردازد و بقیه آن دینی بر عهده او خواهد بود.

۱۶.۱.۱ - مستندات این قول


ازاین‌رو در ادامه آیه یاد شده آمده است: خداوند به زودی پس از سختی‌ها آسانی قرار می‌دهد: «سَیَجعَلُ اللّهُ بَعدَ عُسر یُسرا» به نظر صاحب جواهر حتی می‌توان گفت آیه درباره نفقه غیر زوجه است که با اعسار انفاق کننده ساقط می‌شود.

۱۶.۳ - نظر اهل‌سنت در ملاک نفقه


برخی از اهل سنت نیز با استناد به آیه ۲۳۳ بقره/۲ اعسار و ایسار زوج را معیار تعیین میزان نفقه زوجه شمرده‌اند.
[۵۶] زاد المسیر، ج‌۱، ص‌۲۷۲.

براساس آیه مزبور بر آن‌کس که فرزندی برای او متولد شده (پدر) لازم است خوراک و پوشاک مادران را به‌گونه‌ای شایسته بپردازد و هیچ‌کس موظف به بیش از مقدار توانایی خود نیست: «... و عَلَی المَولودِ لَهُ رِزقُهُنَّ وکِسوَتُهُنَّ بِالمَعروفِ لاتُکَلَّفُ نَفسٌ اِلاّ وُسعَها...»



مشابه این اختلاف نظر درباره مهر المتعه (مهر مطلّقه‌ای که با وی مباشرت نشده و مهری هم در عقد برای او معین نشده)
[۵۷] جامع الشتات، ج۳، ص۵۲۹.
هم وجود دارد.

۱۷.۱ - نظر مشهور شیعه و سنی


نظر مشهور شیعه و اهل سنت آن است که اعسار و ایسار زوج، تعیین کننده میزان این مهر است.

۱۷.۱.۱ - مستند قول مشهور


به استناد آیه ۲۳۶ بقره/۲ باید آنان را (با هدیه‌ای مناسب) بهره‌مند ساخت، توان‌گر به اندازه تواناییش، و تنگ‌دست نیز به اندازه توانش، هدیه‌ای متعارف باید بدهد: «و مَتِّعوهُنَّ عَلَی الموسِعِ قَدَرُهُ و عَلَی المُقتِرِ قَدَرُهُ مَتـعـًا بِالمَعروفِ»
برخی احادیث نیز این دیدگاه را تأیید می‌کنند. البته آرای دیگری نیز در این باره مطرح شده است.



چند نتیجه کلی از بحث اعسار به‌دست می‌آید که به آنان اشاره می‌شود.



زندانی کردن معسر در صورت آشکار شدن اعسار وی جایز نیست و باید به او مهلت داده شود.



پرداخت بدهی بر معسر واجب نیست و بر طلب‌کار حرام است که او را در تنگنا قرار دهد؛ بلکه به قول مشهور، باید به وی تا زمان توان‌گری مهلت دهد؛ چنان‌که به کار گرفتن او نیز جایز نیست.


 
۱. لسان العرب، ج۹، ص۲۰۲.    
۲. التحقیق، ج۸، ص۱۲۵ـ۱۲۶.
۳. التفسیر الکبیر، ج۳، ص۸۵ـ۸۶.
۴. القواعد الفقهیه، ج۷، ص۱۸۲.
۵. جواهر الکلام، ج۲۵، ص۲۷۷۲۷۸.    
۶. جواهر الکلام، ج۲۵، ص۲۷۸.    
۷. جواهر الکلام، ج۲۵، ص۳۵۲.    
۸. مجمع البیان، ج۱، ص۶۷۵.    
۹. زبدة‌ البیان، ج۲، ص۵۶۹.    
۱۰. التحریر و التنویر، ج۳، ص۹۶.
۱۱. بقره/سوره۲، آیه۲۸۰.    
۱۲. جواهر الکلام ج۲۵، ص۳۵۳.    
۱۳. جواهر الکلام ج۲۵، ۳۵۳-۳۵۶.    
۱۴. جواهر الکلام ج۲۵، ص۳۶۰.    
۱۵. بقره/سوره۲، آیه۲۸۰.    
۱۶. المغنی، ج۴، ص۴۹۱.
۱۷. جواهر الکلام، ج۲۵، ص۳۵۲۳۵۳.    
۱۸. جواهر الکلام، ج۴۰، ص۱۶۴.    
۱۹. مجمع‌ البیان، ج۲، ص۶۷۶.    
۲۰. احکام القرآن، ج۱، ص۶۴۶۶۴۸.    
۲۱. تفسیر قرطبی، ج۳، ص۲۴۰.    
۲۲. تفسیر قرطبی، ج۴، ص۲۴۰.
۲۳. زبدة‌ البیان، ص۵۶۹.    
۲۴. نساء/سوره۴، آیه۵۸.    
۲۵. احکام القرآن، ج۱، ص۶۵۰۶۵۱.    
۲۶. احکام القرآن، ج۱، ص۶۴۶.    
۲۷. مجمع البیان، ج۲، ص۶۷۶.    
۲۸. بقره/سوره۲، آیه۲۸۰.    
۲۹. الدر المنثور، ج۲، ص۱۱۳.
۳۰. جواهر الکلام، ج۲۵، ص۳۵۲۳۵۳.    
۳۱. الفقه الاسلامی، ج۶، ص۴۵۱۷ـ۴۵۱۸.
۳۲. الفقه الاسلامی، ج۶، ص۴۵۱۷.
۳۳. مسالک الافهام، ج۳، ص۶۶.    
۳۴. جواهر الکلام، ج۴۰، ص۱۶۶.    
۳۵. مسالک الافهام، ج۳، ص۶۶۶۷.    
۳۶. بقره/سوره۲، آیه۲۸۰.    
۳۷. جامع البیان، مج۳، ج۳، ص۱۵۴.
۳۸. مجمع البیان، ج۱، ص۶۷۶.    
۳۹. الدر المنثور، ج۲، ص۱۱۳.
۴۰. مسالک الافهام، ج۳، ص۶۸ـ۶۹.
۴۱. جواهر الکلام، ج۱۵، ص۳۵۵۳۵۶.    
۴۲. توبه/سوره۹، آیه۶۰.    
۴۳. فقه القرآن، ج۱، ص۳۸۲.    
۴۴. نساء/سوره۴، آیه۳۴.    
۴۵. بقره/سوره۲، آیه۲۸۰.    
۴۶. تفسیر قرطبی، ج۵، ص۱۱۱.
۴۷. روح المعانی، مج۴، ج۵، ص۳۵.
۴۸. نور/سوره۲۴، آیه۳۲.    
۴۹. نساء/سوره۴، آیه۱۳۰.    
۵۰. تفسیر قرطبی، ج۱۲، ص۱۶۰.
۵۱. بقره/سوره۲، آیه۲۲۹.    
۵۲. جواهر الکلام، ج۳۰، ص۱۰۵۱۰۶.    
۵۳. طلاق/سوره۶۵، آیه۷.    
۵۴. جواهر الکلام، ج۳۱، ص۳۳۳.    
۵۵. بقره/سوره۲، آیه۲۳۳.    
۵۶. زاد المسیر، ج‌۱، ص‌۲۷۲.
۵۷. جامع الشتات، ج۳، ص۵۲۹.
۵۸. نهایة المرام، ج۱، ص۲۳۱.    
۵۹. بقره/سوره۲، آیه ۲۳۶.    
۶۰. احکام القرآن، ج۱، ص۵۸۸.    
۶۱. جواهر الکلام، ج۳۱، ص۵۵.    
۶۲. جواهرالکلام، ج۳۱، ص۵۵.    
۶۳. احکام القرآن، ج۱، ص۵۸۸.    
۶۴. جواهر الکلام ج۲۵، ص۳۵۲.    
۶۵. جواهر الکلام ج۴۰، ص۱۶۴-۱۶۵.    
۶۶. تحریرالوسیلة ج۱، ص۶۵۱.    




دانشنامه موضوعی قرآن.    
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم‌السلام ج۱، ص۶۰۴-۶۰۵.    



جعبه ابزار