بت در منابع اسلامی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
یکی از موضوعهایی که از آن در
قرآن و
منابع اسلامی بحث میشود
بت میباشد.
در
عربی، اگر بت پیکری از
چوب یا
فلز و به شکل
انسان یا
حیوان باشد، «وَثَن»، وچنانکه صورتِ بدون پیکر باشد «
صنم» نامیده میشود. واژههای «نُصُب» و «انصاب» نیز برای بت به کار رفته است.
راغب اصفهانی
از برخی حکما نقل کرده که هر عامل باز دارنده از
خدا خود نوعی بت است، همچنانکه صلیب را نیز وثن خوانده اند. بنابر روایتی که از
عدی بن حاتم نقل شده، او با صلیب بر گردن خدمت
پیامبر صلی اللّه علیه وآله وسلّم رسید و حضرت فرمود: «این وثن را از گردن خود دور افکن».
در
قرآن، واژههای «اصنام» (جمع صنم) پنج بار، «
اوثان» (جمع وثن) سه بار، نصب دوبار، «انصاب» یک بار به کار رفته است.
از واژههایی چون آلهه، تماثیل، اولیاء، اَنْداد، م'اتَنْحِتُون (آنچه میتراشید)، شُرکاء، شُفَعاء، شُهَداء نیز معنای بت اراده شده است.
گفتنی است که قرآن کریم، در انتقاد از بت پرستی، اساساً منظورش
مشرکان عرب بوده، و از این دیدگاه به ذکر نکاتی از تاریخ بت پرستی نیز پرداخته است. از قرآن کریم چنین برمیآید که گرایش به بت پرستی، از زمانی نزدیک به عصر
حضرت نوح علیه السّلام وجود داشته است، اما از زمانهای پیشتر سخنی نمیگوید. بنابر آی ۲۳ از
سوره نوح، قوم او پنج بت، به نامهای وَدّ، سُواع، یَغوث، یَعوق، نَسْر، داشتند و دربرابر دعوت حضرت نوح علیه السّلام مصرّانه از رها کردن
پرستش آنها سرباز میزدند.
فخررازی نیز، به نقل از
ابویزید بلخی، قدمت بت پرستی را با استناد به این
آیه از زمان حضرت نوح علیه السّلام میداند، اما برخی مفسّران آغاز بت پرستی را به زمانی پس از
حضرت آدم و پیش از حضرت نوح علیهماالسّلام و به القای
شیطان نسبت دادهاند و گفتهاند که او این پنج بت را به نام فرزندان آدم ساخت؛ بدین ترتیب که با مرگ هریک از آنان تندیسی به شکل او برای بازماندگانش میساخت و همین سبب شد که نسلهای بعد بتدریج به پرستش آنها بپردازند
درباره تسمیه این پنج بت قول دیگری بر آن است که نام مردم
عابد و
صالحی بوده که در دوره میانه آدم و نوح علیهماالسّلام میزیستهاند و چون مردم در
عبادت آنان را سرمشق قرار دادند، شیطان پس از مرگ ایشان مردم را فریفت تا صورتهایی شبیه آنان بسازند، سپس در نسلهای بعد این سنّت را به بت پرستی تبدیل کرد.
ابن عباس نیز با اندک تفاوتی شروع بت پرستی را به شیطان و زمان نوح علیه السّلام نسبت داده است. در این میان
مسعودی روایتی آورده که پیدایی بت پرستی را در زمانی دیرتر از حضرت نوح علیه السّلام میداند. برخی دیگر از مؤلّفان نخستین پایههای بت پرستی را به یکی از پسران قابیل، پس از درگذشت آدم علیه السّلام نسبت داده اند.
طبق روایتی از
حضرت علی علیه السّلام نخستین سرزمینی که در آن بت پرستیده شد،
بابل بود.
به روایت مفضل بن عمر،
امام صادق علیه السّلام در محلّی کنار
مسجد کوفه جای بتهای یغوث، یعوق و نسرِ قوم نوح علیه السّلام را به او نشان داده است.
براساس برخی روایات، شیطان این بتها را که در طوفان نوح زیر خاک و گل مدفون شده بودند، بار دیگر برای مشرکان عرب آشکار ساخت،
اما
محمود بن عبداللّه آلوسی از قول کسانی نقل کرده که باقی ماندن این بتها بعید مینماید و مقصود این است که نام آنها دوباره زنده شد. پس از این، سخن از بت پرستی
قوم عاد است که در سرزمینی میان
عمان و
حَضْرَموت یمن سکونت داشتند
و
هود علیه السّلام برای دعوت این قوم مبعوث شد. آنگاه
قرآن از بت پرستی قوم
ابراهیم علیه السّلام سخن میگوید. در زمان آن حضرت، بابِل از مراکز بت پرستی بود و بتخانه ای بزرگ با بتهای فراوان در آن برپا شده بود
و کسانی، از جمله آزر
بت تراش بودند. ابراهیم نیز ناگزیر او را رها کرد وبه بیت المقدس رفت.
به روایت قرآن کریم، حضرت ابراهیم علیه السّلام با پرستندگان
خورشید و
ماه و
ستارگان نیز مناظراتی داشته که مقوله ای جدا از بت پرستی است.
به نظر برخی مفسران چهارمین اشاره قرآن به بت پرستی مصریان در روزگار
حضرت یوسف علیه السّلام است. آنان جمله حضرت یوسف علیه السّلام را خطاب به زندانیان همراهش («... أَاَرْبابٌ مُتَفَرَّقُونَ خَیْرٌ...»
اشاره به این میدانند که آنها خدایانی از سنگ و چوب ساخته بودند.
البته فخررازی گفته است که ایشان ارواح فلکی را میپرستیدند
بعلاوه، در برخی روایات تاریخی از تمثالی که معبودِ همسر
عزیز مصر بوده سخن گفته اند، هرچند در قرآن به این موضوع اشاره نشده است.
قرآن کریم در گزارش مبارزات
حضرت موسی علیه السّلام با
فرعون، به بت پرستی مصریان اشاره، و اعتراض اشراف قومِ فرعون به او را نقل کرده است که چرا اجازه میدهد موسی علیه السّلام پرستش او و خدایانش را رها سازد.
به گفته مفسّران، فرعون بتهایی به شکل برخی موجودات چون
گاو، که از
یاقوت ساخته شده بود، میپرستید
و مردم نیز به قصد تقرّب به او بت میپرستیدند. برخی گفتهاند که فرعون گاوپرست بود و مردم را به گاوپرستی امر میکرد و حتی گاوپرستیِ او زمینه ای برای سامری شد تا بت خود را به شکل گوساله بسازد.
با آنکه فرعون خود را «اِله» خوانده است،
الوهیتش به معنای حکمرانی بر مردم بوده است
و نه بت بودنِ خود او، زیرا اساساً بت به زندگان اطلاق نمیشود. در قرآن همچنین آمده است که
بنی اسرائیل پس از ترک مصر در مسیر خود به گروهی بت پرست رسیدند و از موسی علیه السّلام خواستند که برای آنان بتی بسازد.
موسی آنان را اندرز داد، ولی سودی نبخشید. سپس هنگامی که موسی به میعاد خداوند رفت، در غیاب او
سامری از زیورآلات خود و مردم، مجسمه گوساله ای ساخت که صدای گاو داشت
و بر اثر آن، بسیاری از بنی اسرائیل بت پرست شدند.
این گزارش قرآن از شایع بودن بت پرستی در میان قوم موسی خبر میدهد. در مآخذ تاریخی
نیز به استناد عهد عتیق از بت پرستی
یهودیان در زمانهای پس از
سلیمان سخن رفته است.
در قرآن کریم درباره بت پرستیِ قوم ثَمود آمده که خداوند حضرت صالح را برای هدایت آنان گسیل داشت.
آنان در سرزمینی میان مدینه و شام مقیم بودند و هفتاد بت داشتند.
مردم
عرب در آغاز، موحِّد و بر
دین ابراهیم و اسماعیل علیهماالسّلام بودند. براساس حدیثی از
پیامبر اکرم صلی اللّه علیه وآله وسلم و به گفته مؤلّفان و مورّخان،
عمرو بن لحی نخستین کسی است که با سلطه اش بر
حجاز بت پرستی را در میان عرب رواج داد
گویا او معاصر
شاپور ذوالاکتاف (حک: ۳۱۰ـ۳۷۹ م) بود و در سفری به
شام، با بت پرستی آشنا شد و برای نخستین بار بتی را از آنجا به حجاز آورد و از همان زمان پرستش بت در میان عرب معمول شد. برخی نخستین کس را «ابوکبشة»
و برخی نیز رواج بت پرستی را درمیان عرب، امری تدریجی و خودبخود دانسته اند. بدینگونه که پس از سکونت
حضرت اسماعیل علیه السّلام در
مکه و بسیارشدنِ فرزندانش، مکّه برای آنان تنگ شد و ناگزیر به اطراف کوچیدند. هنگام خروج، هریک از آنان قطعه سنگی از حرم را برای بزرگداشت و دلبستگی به حرم با خود بردند و آن را طواف میکردند تاکم کم معبود آنان شد. اما از آنجا که هنوز آثاری از دین ابراهیم در میانشان باقیمانده بود، بیت اللّه را محترم میشمردند و طواف، سعی میان صفا و مروه، وقوف در عرفه و قربانی را نیز به جا میآوردند
محمدشکری آلوسی، ج ۲، ص ۲۰۰؛.
آغاز نامگذاری بتها را به
هُذَیل بن مُدرِکَه نسبت داده اند. او بت سُواع را برای بنی لِحیان در سرزمین ینبُع، بت ودّ را برای قبیله کَلب در وادی دَوْمَة الْجَنْدَل، بت یغوث را برای طایفه مَذحِج و اهل جَرَش اختصاص داد. بر طایفه خَیوان نزدیک صنعاء بت یعوق، و بر قبیله حِمیَر و حُصَین در سرزمین یَلخَع بت نَسر را برگزید. همچنین طایفه حمیر در صنعا بتخانه ای داشتند. اشاره شد که برخی گفتهاند این نامها، متعلق به همان پنج تن بتی است که در زمان حضرت نوح علیه السّلام آنها را میپرستیدند و به عرب منتقل شد
پس از این بتها، بت منات
از کهنترین بتهای عرب به شمار میآمد، سپس بتهای
لات و عزی که نامشان در قرآن آمده است
و
بت هبل. دو بت سنگی دیگر در
مسجدالحرام به نامهای
اِساف و
نائِله، بترتیب، در برابر
حجرالاسود و
رکن یمانی قرار داشتند که با ورود پیامبراکرم صلی اللّه علیه وآله وسلّم به مکه (سال هشتم) همه سرنگون و شکسته شدند؛ حتی تصویر
پیامبران و
فرشتگان، که بر دیوارهای درون
بیت اللّه بود، از میان برداشته شد
اهالی شمال
حجاز نیز بتی به نام
صُلَم داشتند که در حدود ۶۰۰ ق م آن را میپرستیدند.
دیگر بتهای عرب عبارت بودند از: ذوالخَلَصه، که با تاجی آذین شده بود و در تباله، میان مکه و مدینه، جای داشت؛ سعد در ساحل جدّه که تخته سنگی بلند بود؛ ذوالکفین متعلق به طایفه
اوس؛ ذوالشَری بت بنی حارث؛ نُهْم بت قبیله مُزَینه؛ عالُم بت بنی اَزْد، سعیربت قبیله عنزه؛ عُمیانس بت قبیله خولان؛ اقیصر بت اهل شام که در برابر آن حج میگزاردند؛ فلس بت قبیله طَی، که
حضرت علی علیه السّلام آن را نابود کرد؛ و یعبوب بت دیگر همین قبیله.
برخی بت پرستان را که بتهایی به شکل ستارگان میساختند نباید با
ستاره پرستان یکی دانست. در کتابهای
کلام و
ملل و نحل نیز عموماً بت پرستان (عبدة الاصنام) غیر از ستاره پرستان (عَبَدة الکواکب) معرّفی میشوند. البته این بت پرستان را از آنرو که ستارگان را پرستش میکردند
میتوان در گروه ستاره پرستان دانست؛ ولی همه ستاره پرستان برای ستارگان بت نمیساختند. دمشقی
در معرّفی
صابئیان میگوید که آنها دو گروه اند؛ یکی از این دوگروه بت پرستند و به اعتقاد آنها بتها نماد جنبه روحانی ستارگان اند.
قرآن کریم بر بت پرستی اقوام پیشین تصریح میکند، بدین معنا که آنها پیکرهایی را به دست خود میتراشیدند و همانها را میپرستیدند. تعبیراتی چون «أتَعْبُدُونَ م'اتَنْحِتونَ» (آیا آنچه را (به دست خود) میتراشید، میپرستید!؛
«ماهذه التماثیلُ الّتی أنْتُمْ لَه'ا عاکفونَ» (این پیکرها که شما در برابر آنها کرنش میکنید چیستند؟)
«قالوُا نَعْبُدُ أصناماً» (گفتند بتهایی را میپرستیم)
که از زبان پیامبران حکایت شده، بر وقوع پرستش بتها دلالت دارد.
به نظر برخی محقّقان و مفسران، از جمله
ابو زید بلخی بنابر نقل
فخررازی ، با اینکه نادرستی اعتقاد به خداییِ بتها بدیهی است و هیچکس بتی را که از قطعه ای
چوب یا
سنگ ساخته شده، خالق جهان نمیداند، این پدیده از دیرزمان در بیشتر نقاط زمین رایج بوده و قرنها استمرار داشته است. ازینرو آنان کوشیدهاند انگیزههای آغازین بت پرستی را به گونه ای توضیح دهند که دستِ کم با بداهت عقلی ناسازگار نباشد؛ هرچند که بُطلان آن در تحلیل عقلی اثبات شود. مسعودی،
فخررازی
، ابن قیّم جوزیّه،
شهرستانی
و محمود شکری آلوسی
بیشتر این وجوه را، که در قرآن کریم به برخی از آنها اشاره شده، آورده اند، بدین قرار: ابومعشر بلخی بت پرستی را ساخته کسانی میدانسته که به
جسم و جا داشتن
خدا معتقد بوده اند. به گفته او به اعتقاد بسیاری از بت پرستان، خدا و فرشتگان جواهری در عرش هستند؛ خدا بزرگترین نور و فرشتهها انواری کوچک در پیرامون او، که از نظر شرف و نزدیکی به خدا با یکدیگر تفاوت دارند. سپس پیکری بزرگ و پیکرهایی کوچک را به صورت آن خدا و فرشتگان میساختند و در برابر آنها کرنش و
ستایش میکردند، ولی در واقع عبادت خود را برای خدا و فرشتگان (جواهر نورانی ساکن در عرش) میدانستند. شهرستانی
درباره شاخه ای از ستاره پرستان و اصحاب الرّوحانیّات ـ که تدبیر عالَم را به دست واسطههایی میان خدا و
خلق و منزّه از
جسمانیت میدانستند ـ میگوید که آنها بتهایی میساختند تا نمادِ معبودِ غایبشان باشد. این وجه را فخررازی
نیز آورده و توضیح داده است که به اعتقاد این گروه، تدبیر عالَم سُفلی به ستارگان سپرده شد و بنابراین انسانها بنده ستارهها و آنها بنده خدای بزرگ (اِله اعظم) هستند. آنگاه چون ستارگان طلوع و غروب دارند، بتهایی را بر صورت آنها میساختند و، به انگیزه پرستش ستارگان، در برابر آنها کرنش میکردند. وجه دیگر آن است که بتها در حقیقت طلسمهایی بودهاند که معتقدان به انتساب سعد و نحس به ستارگان میساخته اند؛ یعنی هرگاه در
آسمان وضع شگفتی روی میداد که شایسته ساختن
طلسم بود، طلسم آن را میساختند، آن را بزرگ میشمردند و عبادت میکردند. این طلسمها به شکل یکی از ستارهها یا برجهای فلکی بود، برای مثال درباره پنج بتِ زمان
نوح گفتهاند که آنها را به صورت
مرد،
زن،
شیر،
اسب و کرکس ساخته بودند، سپس گاهی از این طلسمها آثار شگفتی بروز میکرد و این توهّم را پدید میآورد که خدا (یا
جواهر روحانی مدبّر عالَم) در آنها حلول کرده وبه تبع آن برای آنها نقش خدایی قایل میشدند. گروهی دیگر از بت پرستان خدا را سازنده و روزی دهنده و مدبّر امور عالَم میدانستند، اما با این استدلال که عظمت او از محدوده درک
بشر بیرون است و انسانها شایستگی عبادت بیواسطه او را ندارند، بتهایی میساختند و آنها را میپرستیدند تا از این راه به خدا نزدیک شوند و در واقع او را بپرستند. برخی دیگر بتها را نمادی از فرشتگان و فرشتگان را صاحب مقامی بلند (نه مقام تدبیر عالَم) نزد خدا میدانستند، ازینرو با پرستش بتها به پرستش فرشتگان میپرداختند تا به خدا تقرّب جویند. کسانی نیز بتها را
قبله خود به سوی خدا میشمردند، چنانکه
کعبه نیز قبله ای به سوی خداست. بت پرستانی بودهاند که بر هر بت، شیطانی را موکّل میپنداشتند و معتقد بودند که پرستش کامل این شیطان سبب گره گشایی از کارهایشان میشود و در غیر این صورت، آن
شیطان به فرمان خدا آنها را گرفتار نکبت میکند. در این تلقّی نیز، شیطان (در مقابل فرشتگان) نقش تدبیری در عالَم داشته است. وجوه دیگری نیز مطرح شده که به برخی از آنها در تاریخ بت پرستی اشاره شد.
در بیشتر عقاید یادشده، هرچند بت جنبه ای نمادین از معبودی نادیدنی یا روحانی یا غایب داشت، یا تندیس برخی
صالحان و گذشتگان و وسیله یادکرد خاطرات آنها یا تبرّک جستن به آنها بود، با مرورزمان، رفتار احترام آمیز بت پرستان نسبت به این اشیای ساخته بشر، به پرستش بدل میشد و درباره آنها باور خدایی پدید میآمد. آنها در برابر بتها نیز
آیین مذهبی اجرا میکردند و
قرآن کریم به برخی از آنها که در میان عرب رواج داشت، اشاره کرده است.
قرآن کریم بصراحت و با بیانهای مختلف ، از هرگونه بت پرستی مردم مکّه انتقاد شدید کرده و در بسیاری موارد، از مبارزات
پیامبران پیشین با بت پرستی نیز در آن گزارش شده است.
در این آیات، براین نکته که بتها هیچگونه تأثیر مثبت یا منفی درکارهای عالَم و بندگان ندارند تأکید شده است
و گفته میشود که بتان تندیسهایی بیروح و غیرقابل پرستش هستند.
قرآن خاستگاه بت پرستی را نادانی و پیروی از پندار و هوای نفس میداند
و خصوصاً از بت پرستان عرب که از دین حنیف دور شده و در ربوبیّت برای «اللّه» شریک قایل شده بودند، سخت انتقاد میکند
و آنها را به سبب آیینهای مذهبی که در برابر بتها به جا میآوردند، می نکوهد
و کسانی را که به امید گشوده شدن مشکلات یا برآورده شدن نیاز به سراغ بتان میرفتند چون کسی میداند که با کفِباز (کباسِطِ کَفَّیْهِ) آب را به دهان میبرد و طبعاً آب به دهانش نمیرسد.
حتی از برخی آیات قرآن
چنین برمیآید که بت پرستان عرب آمادگی داشتند تا دعوت
پیامبراکرم صلی اللّه علیه وآله وسلّم، را بپذیرند، به شرط آنکه بتان ایشان و آیینهای بت پرستی را نکوهش نکند ولی این، درخواستی نپذیرفتنی بود، زیرا اساس دعوت اسلام، نفیِ همه مظاهر بت پرستی است. نکته دیگری که قرآن بر آن تأکید دارد این است که بیشتر بت پرستان تنها به بهانه آنکه نیاکانشان بت پرست بوده اند، از بت پرستی دفاع کرده اند
و بدین سبب نیز آنان را بشدّت نکوهش میکند و بر تأمّل و بازنگری در عقاید و آداب دینیشان فرا میخواند.
متکلّمان به پیروی از قرآن و با استناد به بیانات آن در بیشتر کتابهای
کلامی و
ملل و نحل به استدلال برنادرستی بت پرستی پرداختهاند و گاهی نیز دلایلی را به استقلال مطرح کرده اند، از جمله اینکه خدایی بتان مستلزم وجود چند
واجب بالذات میشود، در حالی که بر وحدت واجب الوجود
برهان اقامه شده است
یاگفتهاند موجودی شایسته پرستش است که برآفرینش و اعطای حیات و قدرت و امور دیگر توانا باشد، و این کار از بت ـ که خود مقهور اراده آدمی و جسمی بیجان است ـ ساخته نیست.
طلسمها نیز بر فرض سود و زیان رساندن، نقش دایمی و همگانی ندارند و حال آنکه قدرت خدا عام و نافذ است
همچنین در پاسخ کسانی که پرستش بتها را به انگیزه شفیع قراردادن آنها در پیشگاه خدا و تقرّب جستن به او انجام میداده اند.
گفتهاند که
شفاعت و
شفیع قرار دادن هر موجودی جز به اذن خدا نمیتواند صورت پذیرد و این امر طبعاً پس از آمدن پیامبران معنا مییابد و، البته پیامبران بصراحت این کار و وجود واسطههایی میان خدا و خلق را انکار کرده اند
خصوصاً قرآن کریم با بیانهای مختلف از بی پایه و ثمربودن این دیدگاه خبر داده است.
بعلاوه، اعتقاد به حلول خدا در بتها با دلایلی که بر نفی جسمانیّت از او اقامه شده سازگار نیست و مردود شمرده شده است
در
فقه نیز به استناد
احادیث،
حرمت خرید و فروش «بت»، از آنرو که فایده حلال برای آن وجود ندارد، مورد اتفاق است.
عارفانی چون محیی الدین ابن عربی و شارحان او، پرستش بت را با توجه به لوازم نظریّه وحدت وجود تفسیر کرده و، به تبع آن، درباره علل مخالفت پیامبران با بت پرستی نیز سخنانی گفته اند
که از نظر تفسیری و کلامی، مناقشاتی را برانگیخته است.
(۱) قرآن.
(۲) کتاب مقدس.
(۳) عهد عتیق.
(۴) محمود بن عبدالله آلوسی، روح المعانی فی تفسیرالقرآن العظیم والسبع المثانی، بیروت (بی تا).
(۵) محمد شکری آلوسی، بلوغ الارب فی معرفة احوال العرب، چاپ محمد بهجة اثری، بیروت (تاریخ مقدمه ۱۳۱۴).
(۶) علی بن محمد ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت ۱۳۸۵ـ۱۳۸۶/۱۹۶۵ـ ۱۹۶۶.
(۷) مبارک بن محمد ابن اثیر، النهایة فی غریب الحدیث والاثر، چاپ محمود طناجی، قم ۱۳۶۴ ش.
(۸) ابن حنبل، مسند، استانبول ۱۴۰۲/۱۹۸۲.
(۹) ابن عربی، فصوص الحکم والتعلیقات علیه بقلم ابوالعلاء عفیفی، تهران ۱۳۶۶ ش.
(۱۰) ابن قیم جوزیه، اغاثة اللهفان من مصایدالشیطان، چاپ محمد حامد فقی، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۱۱) ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۱۲) ابن کلبی، کتاب الاصنام، چاپ احمد زکی پاشا، قاهره ۱۳۳۲/۱۹۱۴.
(۱۳) ابن منظور، لسان العرب، قم ۱۳۶۳ ش.
(۱۴) محمد بن یوسف ابوحیان، تفسیر البحرالمحیط، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۱۵) محمد بن اسماعیل بخاری، صحیح ابی عبدالله البخاری، بشرح کرمانی، بیروت ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۱۶) اسماعیل حقی بروسوی، روح البیان، ۱۴۰۵/۱۹۸۵.
(۱۷) احمد بن علی جصّاص، احکام القرآن، بیروت (بی تا).
(۱۸) محمد بن حسن حرّ عاملی، وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة، چاپ.
(۱۹) عبدالرحیم ربانی شیرازی، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۲۰) عبد علی بن جمعه حویزی، کتاب تفسیر نورالثقلین، چاپ هاشم رسولی محلاتی، چاپ افست قم ۱۳۸۳ـ۱۳۸۵.
(۲۱) محمد بن ابی طالب دمشقی، من کتاب نخبة الدهر و عجایب البر والبحر، چاپ عبدالرزاق اصغر، دمشق ۱۹۸۳.
(۲۲) حسین بن محمد راغب اصفهانی، المفردات فی غریب القرآن، چاپ محمد سید کیلانی، تهران (۱۳۳۲ ش).
(۲۳) محمود بن عمر زمخشری، الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت (بی تا).
(۲۴) سعید حوّی، الاساس فی التفسیر، مصر ۱۴۰۹/۱۹۸۹.
(۲۵) عبدالرحمن بن ابی بکر سیوطی، الدُّرالمنثور فی التفسیر بالمأثور، قم ۱۴۰۴.
(۲۶) محمد بن علی شوکانی، نیل الاوطار من احادیث سیّدالاخیار: شرح منتقی الاخبار، بیروت (بی تا).
(۲۷) محمد بن عبدالکریم شهرستانی، الملل والنحل، چاپ محمد سیّد کیلانی، قاهره ۱۳۸۷/۱۹۶۷.
(۲۸) محمد حسین طباطبایی، المیزان فی تفسیرالقرآن، بیروت ۱۳۹۳ـ۱۳۹۴/۱۹۷۳ـ۱۹۷۴.
(۲۹) فضل بن حسن طبرسی، مجمع البیان، بیروت ۱۴۰۸/۱۹۸۸.
(۳۰) محمد بن جریر طبری، جامع البیان فی تفسیرالقرآن، بیروت ۱۴۰۰ـ۱۴۰۳/ ۱۹۸۰ـ۱۹۸۳.
(۳۱) محمد بن حسن طوسی، الاقتصاد الهادی الی طریق الرّشاد، تهران ۱۴۰۰.
(۳۲) محمد بن حسن طوسی، التبیان فی تفسیرالقرآن، بیروت ۱۳۸۳/۱۹۶۳.
(۳۳) محمد فواد عبدالباقی، المعجم المفهرس لالفاظ القرآن الکریم، قاهره ۱۳۶۴.
(۳۴) محمد عبده، تفسیرالقرآن الحکیم المشتهر باسم تفسیرالمنار، تألیف محمد رشید رضا، ج ۱۲، مصر ۱۳۷۲/۱۹۵۳.
(۳۵) حسن بن یوسف علاّ مه حلی، انوارالملکوت فی شرح الیاقوت، چاپ محمد نجمی زنجانی، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۳۶) حسن بن یوسف علاّ مه حلی، کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، چاپ حسن حسن زاده آملی، قم ۱۴۰۷.
(۳۷) جوادعلی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.
(۳۸) محمد بن مسعود عیاشی، کتاب التفسیر، چاپ رسولی محلاتی، قم.
(۳۹) مقداد بن عبداللّه فاضل مقداد، اللوامع الالهیة فی المباحث الکلامیة، چاپ محمدعلی قاضی، تبریز ۱۳۹۶.
(۴۰) محمد بن عمر فخر رازی، براهین در علم کلام، چاپ محمد باقر سبزواری، تهران ۱۳۴۳ ش.
(۴۱) محمد بن عمر فخر رازی، التفسیرالکبیر، قاهره (بی تا)، چاپ افست تهران (بی تا).
(۴۲) یحیی بن زیاد فراء، معانی القرآن، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۴۳) محمد بن احمد قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج ۴، بیروت ۱۹۶۵، ج ۹، بیروت ۱۹۶۶، چاپ افست تهران ۱۳۶۴ ش.
(۴۴) سیّد قطب، فی ظلال القرآن، بیروت ۱۳۸۶/۱۹۶۷.
(۴۵) علی بن ابراهیم قمی، تفسیرالقمی، نجف ۱۳۸۷.
(۴۶) داود بن محمود قیصری، شرح فصوص الحکم، تهران ۱۳۶۳ ش.
(۴۷) محمد بن محمد مرتضی زبیدی، تاج العروس من جواهرالقاموس، چاپ عبدالستار احمد فراج (و دیگران)، کویت ۱۳۸۵ـ۱۴۰۶/۱۹۶۵ـ ۱۹۸۶.
(۴۸) علی بن حسین مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، قم ۱۴۰۴.
(۴۹) محمد حسن بن باقر نجفی، جواهرالکلام فی شرح شرایع الاسلام، بیروت ۱۹۸۱.
(۵۰) جیمز هاکس، قاموس کتاب مقدس، تهران ۱۳۴۹ ش؛
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «بت در منابع اسلامی»، شماره۴۶۵.