تدلیس
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
تَدلیس یعنی نیرنگ زدن در عقد و از این عنوان در باب
تجارت و
نکاح سخن رفته است.
۱. نشان دادن چیزی بر خلاف واقع، مانند سرخ کردن
صورت کنیز جهت سرخ روی نشان دادن وی یا ندوشیدن
شیر گوسفند به منظور پرشیر نشان دادن آن.
۲. بازگو نکردن
عیب موجود با علم به آن.
۳.
عقد به
وصف یا
شرط کمال با علم به فقدان آن در واقع، مانند
ازدواج با زنی با وصف آزاد بودن (
برده نبودن) یا با شرط
دوشیزه بودن (
بیوه نبودن)؛ در حالی که وی در واقع فاقد آن وصف یا شرط است.
صِرف وجود عیب در صورتی که دو طرف عقد از آن آگاهی نداشته باشند تدلیس به شمار نمیرود.
تدلیس به همه گونههای آن
حرام است و موجب ثبوت
خیار میشود
که به اهمّ موارد و مصادیق آن در دو باب فقهی یادشده اشاره میکنیم.
تصریه (ندوشیدن شیر و جمع شدن آن در
پستان حیوان جهت پرشیر نشان دادن آن) از مصادیق تدلیس است و
خریدار پس از آگاهی از آن میتواند
معامله را
فسخ کند
آرایش کردن
زن یا
کنیز به گونهای که زشتی وی را پنهان کند و او را بر خلاف واقع،
زیبا نشان دهد تا خواستگاران یا خریداران به
ازدواج یا خرید وی رغبت نشان دهند، تدلیس و
حرام است که در
فقه از آن به تدلیس
ماشطه (آرایشگر) تعبیر میشود.
دریافت
مزد در قبال چنین عملی (تدلیس ماشطه)
باطل است.
اگر کسی کنیزی را به
وصف یا
شرط سرخ گون یا دارای گیسوان بودن بخرد سپس خلاف آن آشکار شود، به قول
مشهور،
حق خیار دارد. این حق در فرض اشتراط از جهت تخلف شرط است نه تدلیس.
تدلیس در
ازدواج، یا نسبت به عیوبی است که موجب ثبوت خیار میشوند، مانند
دیوانگی،
نابینایی و
عنن، یا نسبت به دیگر کاستیها، مانند یک
چشم بودن یا ناقص بودن بعضی اعضای
بدن و یا نسبت به صفات کمال، مانند
زیبایی، حسب و نسب عالی و
دوشیزه بودن که
زن یا
شوهر ِ فاقد آنها خود را بدان متصف نماید.
ثبوت خیار فسخ در فرض اوّل که در متن فوق گفته شد، از
آثار عیب است نه تدلیس؛ لیکن
حرمت تدلیس و استحقاق
کیفر بر آن از آثار تدلیس به شمار میروند. در این صورت با تحقّق
دخول، اگر تدلیس کننده غیر
زوجه باشد،
شوهر بعد از
فسخ عقد در صورتی که با همسرش
نزدیکی کرده باشد، باید تمام
مهر را به زن بپردازد؛ لیکن میتواند آن را از تدلیس کننده بگیرد؛ ولی اگر تدلیس کننده خود زوجه باشد مستحق مهر نخواهد بود.
در دو فرض دیگر، تدلیس در صورتی موجب ثبوت
خیار فسخ خواهد بود که عدم آن کاستی ـ در فرض دوم ـ یا وجود
صفت کمال ـ در فرض سوم ـ به صورت
شرط یا وصف در متن عقد ذکر شده باشد و گرنه صرف بازگو نکردن عیب و
کتمان آن، موجب ثبوت خیار فسخ نمیشود.
البتّه برخی در ثبوت خیار فسخ به
سبب تدلیس حتّی در صورت شرط ـ جز در موارد وجود
دلیل خاص ـ اشکال کرده و آن را نپذیرفته اند.
در مقابل، گروهی حقّ خیار فسخ را حتّی در صورتی که در عقد وصف کمال، شرط نشده باشد، لیکن
عقد مبنی بر آن باشد نیز ثابت دانستهاند، مانند موردی که زنی ادّعا کرده از فلان
قبیله است و مردی به سبب این انتساب، با وی
ازدواج کرده، سپس خلاف آن آشکار شده است. در چنین موردی خیار فسخ عقد نزد اینان ثابت است؛ هرچند در متن عقد شرط نشده باشد.
چنانچه کسی که حقّ خیار دارد بعد از
دخول، عقد ازدواج را فسخ کند،
حکم مهر، همانند صورت نخست است.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام ج۲، ص۴۲۳-۴۲۴.