از بین رفتن عین یا منافع مال، خودبهخود یا به سبب حادثهای را تلف گویند. از عنوان تلف در بسیاری از بابها نظیر زکات، حج، تجارت، رهن و نکاح سخن رفته است.
تلف در لغت به معنای تباه شدن و نابود گردیدن است. کاربرد آن در کلمات فقها گاه با اضافه به جان یا عضو انسان است؛ لیکن استعمال رایج آن اضافه به مال است؛ بهگونهای که در مقام اطلاق آن بدون قرینه، تلف مال به ذهن تبادر میکند.
تلفاز جهات گوناگون تقسیمپذیر است. به عنوان مثال از جهت سبب تلف به تلف ناشی ازحوادث آسمانی و تلف ناشی از فعل انسانی. قسم دوم نیز به تلف حسی (از بین رفتن مال) و تلف شرعی (منع شارعاز بهرهبری عین موجود) تقسیم میگردد.
تلف به لحاظ موضوع آن به تلف مال و تلف جان انسان یا عضوی ازبدن او تقسیم میشود. تلف ناشی ازفعل انسان، اتلاف محسوب میگردد که موضوع جریان قاعدۀاتلاف است و تلف جان یا عضو، تحت عنوان قصاص و دیات مطرح است.
در حج قران اگر حیوانی که حاجی برای قربانی همراه میبرد (هدی) بدون تفریط در بین راه تلف شود، ضامن نیست مگر آنکه قربانی به سببی دیگر همچون کفّاره، واجب شده باشد که با تلف شدن آن، قربانی دیگری جایگزین میشود.
ازقواعد مشهور در بخش معاملات، قاعدۀتلفقبلازقبض (تلف مبیع قبلازقبض) است. براساس این قاعده چنانچه مبیع پیش از تحویل به خریدارتلف شود، عقد باطل و ثمن به خریدار بازگردانده میشود.
تلف مال امانتی یا در حکم امانت، موجب ضمان نیست مگر آنکه امانتدار در حفظ آن کوتاهی کرده باشد. در این صورت ضامن است؛ حتی اگر سبب تلف، آفت آسمانی باشد یا خودبهخود از بین رفته باشد.
مهری که عین معیّن در خارج- و نه کلّی در ذمّه- است چنانچه قبلاز رسیدن به دست زوجهتلف شود، عقد باطل نمیگردد، لیکن زوج ضامن آن است؛ در مثلی مثل، و در قیمی قیمت آن.