جنگ جمل
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جنگ جمل، اولین جنگ داخلی بین
مسلمانان در زمان حکومت
امام علی (علیهالسلام) بود. این جنگ سال ۳۶ هجری قمری بین سپاهیان امام علی (علیهالسلام) و گروهی که پیمانشکن (
ناکثین) خوانده میشدند، به رهبری
عایشه همسر پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و
طلحه و
زبیر در نزدیکی
شهر بصره رخ داد. در نهایت جنگ با پیروزی سپاه امام علی (علیهالسلام) به پایان رسید.
پیمانشکنی عهدهای از
صحابه از جمله طلحه، زبیر و عایشه و مخالفت با حکومت امام علی (علیهالسلام) به بهانه خونخواهی قتل
عثمان را از عوامل به وجود آمدن این جنگ شمردهاند.
عواملی باعث ایجاد جنگ جمل شده که آنها را متذکر میشویم.
امام علی (علیهالسلام) در
ذیحجه ۳۵، در پی اصرار و اتفاقنظر مردم
مدینه از
مهاجران و
انصار، و بهرغم میل باطنی خود، زمام خلافت را به دست گرفت. همه، جز عده اندکی که گرایش عثمانی داشتند، با حضرت
بیعت کردند. عدهای از مخالفان به
شام و
مکه گریختند.
طلحة
بن عُبَیداللّه و زُبَیر
بن عوّام، دو تن از سرشناسان صحابه، که خود از نامزدهای تصدی حکومت بودند، به حضرت علی (علیهالسلام) دست بیعت دادند.
گفته شده است که طلحه نخستین بیعتکننده بود و چون دستش شَل بود، کسی آنرا به فال بد گرفت و گفت که این کار به انجام نخواهد رسید.
طلحه و زبیر که نخست چشم به خلافت دوخته بودند
وقتی موفق نشدند و خلافت به امام علی (علیهالسلام) رسید، انتظار داشتند که با حضرت در خلافت شریک شوند یا دستکم به فرمانروایی ولایات برسند. آن دو از علی (علیهالسلام) خواستند که امارت و حکومت بصره و
کوفه (یا
عراق و
یمن) را به آنان دهد، ولی امام آنان را شایسته این کار ندانست.
چهار ماه پس از بهخلافت رسیدن علی (علیهالسلام)، طلحه و زبیر که دریافتند با خلافت امام علی، مردم از ایشان رویگردان شدهاند و دیگر جایی در مدینه ندارند، از امام اجازه خواستند که برای انجام
عمره به مکه روند. امام گفت شاید قصد شام یا عراق دارید و آنان پاسخ دادند که فقط قصد
عمره دارند و سوگند خوردند که
فساد و فتنهای بر نخواهند انگیخت و بیعت خود را نخواهند شکست. امام اجازه داد و آنان با شتاب به مکه رفتند، با این حال، امام فرمود که آنان به
عمره نمیروند، بلکه قصد نیرنگ دارند.
طلحه و زبیر، برای پیشبرد مقاصد خود، از عایشه، که پیش از قتل عثمان برای
عمره به مکه رفته بود، درخواست کردند که به خونخواهی عثمان و انتقام از کشندگان وی، که اکنون از یاران نزدیک علی (علیهالسلام) و سرداران او شدهاند، با آنان همراه شود. پس از مدتی، سرانجام، عایشه خواست آنان را پذیرفت.
اگرچه طلحه و زبیر، به ادعای خونخواهی عثمان از اطاعت امام سرباز زدند و از جمع مسلمانان بیرون رفتند، اما به گفته علی (علیهالسلام)
آنان خود قاتلان عثمان بودند.
آنان ادعا میکردند که
توبه کردهاند و برای جبران گناه خویش، میخواهند انتقام خون عثمان را، که به ستم کشته شده است، بگیرند و کار خلافت مسلمانان را به شورایی مانند شورای
عمر، واگذارند و بین آنان
صلح ایجاد کنند. آن دو از عایشه نیز خواستند که این مطالب را به مردم اعلام کند.
طلحه و زبیر، برای توجیه پیمانشکنی خویش، مدعی شدند که از ترس و با اکراه بیعت کردهاند و لذا تعهدی در فرمانبرداری از امیرمؤمنان ندارند.
امام فرمود که زبیر میپندارد با دستش بیعت کرده است، نه با دلش، پس به بیعت اقرار و به خروج از آن ادعا میکند و باید برای ادعای خود دلیلی درست بیاورد.
طلحه، که از
بنیتَیم و هم طایفه
ابوبکر بود،
همچون زبیر، آرزوی خلافت داشت و هر یک دیگری را به حساب نمیآورد.
عایشه که در زمان قتل عثمان در مکه بود، گمان میکرد، یا چنین خبر یافته بود، که پس از قتل عثمان، طلحه به خلافت رسیده است، روانه مدینه گردید، اما هنگامی که در میان راه شنید که مردم با علی (علیهالسلام) بیعت کردهاند، به مکه بازگشت و از اینکه مردم را بر ضد عثمان شورانده بود، اظهار پشیمانی کرد و ندا داد که عثمان به ستم کشته شده است و مردم را به خونخواهی او و مخالفت با امیرمؤمنان و مبارزه با آشوبگران مدینه دعوت نمود و در پاسخ این اعتراض که تو مردم را به کشتن عثمان (در تعبیر عایشه: نَعْثَل) تشویق میکردی، گفت که عثمان توبه کرد و سپس او را کشتند.
زبیر پسر عمه پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و امام علی (علیهالسلام) و شوهر خواهر عایشه بود و پسرش،
عبداللّه، نقش عمدهای در همراه ساختن عایشه با طلحه و زبیر و برافروختن آتش جنگ ایفا کرد.
عایشه خود از علی (علیهالسلام) کینه داشت
و همین امر نیز در پیوستن او به طلحه و زبیر مؤثر افتاد، بدینترتیب، طلحه و زبیر و دیگر جداییطلبان ــ که میدانستند کارشان بدون عایشه، امّ المؤمنین و همسر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، که مورد توجه مردم بود به نتیجه نمیرسدــ با کسب موافقت وی به موفقیتی بزرگ دست یافتند.
عبداللّه بن عامر حَضْرَمی، کارگزار عثمان در مکه، نخستین کسی بود که دعوت عایشه را اجابت کرد و سپس امویانی که پس از قتل عثمان به مکه گریخته بودند (همچون
سعید بن عاص،
مروان بن حَکَم،
عبدالرحمان بن عَتّاب،
مُغیرة بن شُعبه و
ولید بن عُقبه) با وی همراه شدند.
مغیره مردم را به خونخواهی عثمان دعوت میکرد، عبداللّه
بن عامر بن کُرَیز و
یعلی بن امیه نیز با اموال و شترهای بسیار (بنابر بعضی اخبار، با ششصد شتر و ششصد هزار
درهم یا
دینار) از یمن به آنان پیوستند و همه در خانه عایشه گرد آمدند؛ بدینگونه، همه مخالفان امام و به ویژه کسانی که بیم داشتند امام حقوق
مسلمانان را از آنان باز گیرد، به عایشه روی آوردند.
قبل از جنگ جمل اتفاقاتی رخ داده که لازم است به آنها اشاره کنیم.
مخالفان، به پیشنهاد عبداللّه
بن عامر، توافق کردند که به سوی بصره حرکت کنند (بر خلاف نظر عایشه که میگفت به سوی مدینه بروند)، زیرا توان رویارویی با مردم مدینه را نداشتند، به علاوه، مردم بصره طرفدار طلحه و زبیر بودند و عبداللّه نیز در آنجا یارانی داشت. طلحه و زبیر امیدوار بودند که عایشه بصریان را همچون اهل مکه بر امام علی بشوراند.
آنان لشکریانی مجهز ساختند و منادی اعلام کرد که امّ المؤمنین و طلحه و زبیر به بصره میروند و هرکس خواهان عزت
اسلام و جنگ با گناهکاران و خونخواهی عثمان است، به راه بیفتد. سرانجام، سپاهی سه هزار نفری آماده حرکت شد که نهصد تن از آنان از مردم مدینه و مکه بودند.
معاویه نیز که حکومت
شام را در اختیار داشت و مدعی خونخواهی عثمان بود، نامهای به زبیر نوشت و به دروغ از او خواست که به شام برود تا وی و مردم آنجا با او بیعت کنند.
از نظر بزرگان صحابه، خروج عایشه مخالفتی آشکار با
آیه ۳۳
سوره احزاب بود که به صراحت، از
زنان پیامبر میخواهد که در خانههایشان قرار گیرند.
در میان همسران پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
حَفْصه درصدد بود از رأی عایشه پیروی و با او همراهی کند، اما برادرش،
عبداللّه بن عمر، نگذاشت.
امّ سَلَمه مردم را به
تقوای الهی و پیروی از علی (علیهالسلام) فراخواند
و کوشید تا عایشه را از همراهی با پیمانشکنان باز دارد، وی به عایشه یادآوری کرد که تو تندروترین افراد بر ضد عثمان بودی، و سخنان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را درباره ولایت و
خلافت علی (علیهالسلام) به او یادآوری نمود، اما عایشه با این پاسخ که به قصد اصلاح میان مسلمانان برخواسته است و میخواهد گناه خود را در رفتارش با عثمان جبران کند، توصیه او را نپذیرفت.
در پی آن، امّ سلمه در نامهای به علی (علیهالسلام)، اقدام مخالفان را گزارش کرد و پسر خود،
عمر، را نیز به یاری امام فرستاد
(نوشتهاند
امّ فضل، همسر
عباس عموی پیغمبر، به امام نامه نوشت.
ابناعثم کوفی هم از نامه امّ سلمه و هم از نامه امّ فضل یاد کرده است و ابنقتیبه دینوری نامهای را به
قُثَم بن عباس نسبت داده است.
)
امام برای جنگ با معاویه و یارانش، آماده لشکرکشی به شام بود که خبر مخالفت مردم مکه به مدینه رسید و حضرت، ضمن سخنانی، اعلام کرد که اگر به همین اندازه (مخالفت و اعتراض) بسنده کنند با آنان برخورد نخواهد کرد و چون خبر رسید که مخالفان قصد دارند به بصره بروند، برای مقابله با آنان آماده شد و فرمود اگر چنین کنند، نظام مسلمانان از هم خواهد گسست، و افزود ماندن آنان در میان ما، به رغم مخالفت و ناسازگاری، موجب رنج و ناراحتی نبود.
عایشه بر شتری به نام عسکر سوار شد که یعلی
بن امیه آنرا هشتاد دینار (و به قولی دویست دینار) خریده و در اختیار وی گذارده بود
از اینرو، این جنگ، جمل (شتر نر) نام گرفت.
مغیره
بن شعبه ثقفی و سعید
بن عاص، که یک منزل از مکه دور شده بودند، درباره ادامه مسیر با هم مشورت کردند، مغیره از سر فرصتطلبی تصمیم به بازگشت گرفت و به ثقفیان گفت که بازگردند، سعید نیز به مروان
بن حکم اموی ــ که از مدعیان اصلی خونخواهی و داماد عثمان بودــ گفت کسانی که خون به گردنشان دارید، بر پشت شتراناند، آنان را بکشید، به خانههای خود بازگردید و خود را به کشتن ندهید، و خود به مکه بازگشت.
از طرفی عبداللّه
بن عمر با این استدلال که یکی از مردم مدینه و تابع تصمیم آنان است در مکه ماند. از پسران زبیر فقط عبداللّه با وی رفت و طلحه نیز پسرش،
محمد، را به همراه داشت.
بین راه مکه به بصره، کنار آبی به نام حَوْءَب، سگها پارس کردند، چون عایشه بانگ آنها را شنید و دانست که آنجا حوءب است، به یاد سخنی از پیامبر افتاد و خواست که او را بازگردانند. رسول خدا به زنان خویش گفته بود که مبادا یکی از شما همو باشد که سگهای حوءب بر وی پارس میکنند.
در این میان، عبداللّه
بن زبیر (و به روایتی، طلحه و زبیر) با انکار حوءب بودن این مکان، پنجاه تن از
بنیعامر را نزد عایشه آورد و آنان به صدق گفته عبداللّه شهادت دادند و سوگند خوردند.
شورشیان به بیرون بصره رسیدند، به خواست عایشه، عبداللّه
بن عامر با نامهای از او به سران بصره، مخفیانه وارد شهر شد و عایشه با همراهانش تا حُفَیر یا حَفر ابیموسی پیش رفت.
چون خبر به مردم بصره رسید،
عثمان بن حُنَیف (فرماندار علی (علیهالسلام) در بصره )،
عِمران بن حُصَین و
ابوالاسود دُؤَلی را نزد عایشه فرستاد تا سبب آمدن وی و مخالفت او را بپرسند.
عایشه گفت که اوباش (غوغاء) به حرم پیامبر حمله کردند و پیشوای مسلمانان را به ستم کشتند و اموال محترم را غارت کردند و حرمت شهر حرام و
ماه حرام را شکستند. من آمدهام تا مسلمانان را از کار آنان آگاه سازم و آنچه را که برای اصلاح این وضع باید انجام داد، بگویم. آن دو به عایشه یادآوری کردند که، به
امر خدا و همچون دیگر همسران رسول خدا، باید در خانهات بمانی. طلحه و زبیر نیز گفتند که به خونخواهی عثمان آمدهاند و بیعت آنان از روی اکراه بوده است.
به دستور امام علی (علیهالسلام)، عثمان
بن حنیف موظف شد تا شورشیان را به راه حق فراخواند و اگر نپذیرفتند، تا رسیدن امام، در برابر آنان مقاومت کند.
عثمان
بن حنیف به مردم گفت که مسلح و آماده شوید.
عایشه با شورشیان وارد مِرْبَد (از محلههای بزرگ و مشهور بصره)
شد و عدهای از بصریان به وی پیوستند. طلحه و زبیر مردم را به خونخواهی عثمان برانگیختند، آنگاه عایشه، که بر شتر خویش و در هودجی نشسته بود، با صدای بلند درباره کشته شدن عثمان به ستم، و در ضدیت با علی (علیهالسلام) و واگذاشتن کار خلافت به شورا سخن گفت.
میان یاران عثمان
بن حنیف دو دستگی افتاد و گروهی به عایشه پیوستند.
جاریة بن قدامه، از یاران امام علی، به نصیحت عایشه پرداخت و به وی گفت که کشتن عثمان سبکتر از کار توست که از خانه خویش بیرون آمدهای و بر این شتر ملعون، خود را آماج سلاح کرده و ستر و حرمت خود را هتک کردهای.
حُکَیم بن جَبَله، سردار سواران عثمان
بن حنیف، با سواران خود به جنگ با یاران عایشه پرداخت و مردم که هر کدام طرفدار یکی از دو گروه بودند، از پشتبام به سوی گروه دیگر سنگ میانداختند.
روز بعد نیز، از طلوع آفتاب تا ظهر، میان یاران عثمان
بن حنیف و یاران عایشه، در جایی به نام دارالرزق (مدینة الرزق/ قریة الارزاق) در زابوقه (مکانی در نزدیکی بصره)، جنگ سختی درگرفت و بسیاری از یاران عثمان
کشته شدند، اما سرانجام، دو گروه
صلح کردند.
پس از صلح بین یاران عایشه و یاران عثمان
بن حنیف، قرارداد نوشتند که از جنگ دست بکشند تا علی (علیهالسلام) بیاید، در بازار و گذر متعرض یکدیگر نشوند، دارالاماره و
بیتالمال و مسجد در اختیار عثمان
بن حنیف باشد، و طلحه و زبیر و یارانشان هرجا که میخواهند اقامت کنند. سپس مردم پراکنده شدند و سلاحهای خود را بر زمین نهادند.
طبری،
در روایتی از
سیف بن عمر، مُفاد قرارداد را در تأیید شورشیان و به گونهای دیگر آورده است. به روایت وی، دو گروه اتفاق کردند تا
کَعب بن سُور را به نمایندگی به مدینه بفرستند تا معلوم کند که طلحه و زبیر در بیعت با علی مجبور بودهاند یا نه، اما این مطلب بیاساس مینماید، زیرا کعب
بن سور خود یکی از سران اصحاب جمل بود و عثمان
بن حنیف طبعاً با چنان قرار و چنین نمایندهای موافقت نمیکرده است.
دو روز بعد از صلح، طلحه و زبیر، از بیم آنکه علی (علیهالسلام) برسد و بر آنان چیره گردد، پیمان را شکستند و در پی آن، عثمان
بن حنیف در حال خواندن نماز عشا در مسجد، دستگیر کردند.
ابتدا عایشه دستور داد وی را بکشند، اما بعد منصرف شده و دستور داد او را حبس کنند. به وی چهل تازیانه زدند و به دستور طلحه یا
مُجاشع بن مسعود، موی سر و صورت و ابروان و پلکهایش را کندند و او را حبس کردند، آنگاه عبداللّه
بن زبیر و گروهی به سوی دارالاماره رفتند و چهل (یا به قولی هفتاد) نگهبانِ گماشته عثمان
بن حنیف را کشتند و وارد قصر شدند و طلحه و زبیر بیتالمال را تصرف کردند، مردم نیز با شورشیان بودند و هرکه با آنان نبود، گمنام و پنهان بود.
مردم با طلحه و زبیر، به عنوان امیر، و نه خلیفه، بیعت کردند. چون میان طلحه و زبیر بر سر خواندن
نماز اختلاف افتاد، مقرر گردید که هر روز یکی از آن دو (یا پسرانشان محمد و عبداللّه) به نوبت امامت نماز را برعهده بگیرند.
حُکَیم
بن جبله با سیصد تن به زابوقه رفت. او گفت کسانی را که شورشیان کشتهاند، هیچ دستی در قتل عثمان نداشتهاند. حکیم از طلحه و زبیر خواست که عثمان
بن حنیف را آزاد و دارالاماره و بیتالمال را به او تسلیم کنند و تا آمدن علی (علیهالسلام) به جای خود بازگردند، اما آنان نپذیرفتند.
حکیم و سوارانش و کسانی از قبیله او (
عبدالقیس) و قبیله ربیعه به یاری عثمان
بن حنیف برخاستند و پس از نبردی سخت، وی و هفتاد تن از قبایل عبدالقیس و ربیعه کشته شدند.
طلحه و زبیر اعلام کردند که در میان قبایل بصره باید از تمام کسانی که بر ضد خلیفه عثمان اقدام کردهاند، انتقام گرفت.
سپس نامههایی به مردم شام و کوفه و مدینه نوشتند و اعلام کردند که قاتلان عثمان را از پای درآورده و تکلیف خویش را انجام دادهاند و آنان نیز باید چنین کنند.
عایشه هم در نامهای خطاب به مردم کوفه، در توجیه اقدامات شورشیان نوشت: اگر کسانی را به انتقام کشتهایم، معذور بودهایم، ما ۲۶ روز ماندیم و مردم بصره را به اجرای
حدود خدا و جلوگیری از خونریزی دعوت کردیم اما آنان خیانت کردند و
خداوند قاتلان عثمان را یکجا گردآورد و آنان را قصاص کرد، پس از قاتلان عثمان چشم نپوشید.
عایشه همچنین در نامههایی به مردم مدینه و یمامه، آنان را به حمایت از شورشیان دعوت کرد.
شورشیان قصد کشتن عثمان
بن حنیف را نیز داشتند، اما از بیم انتقام برادرش (سَهل
بن حُنَیف) و عشیره وی، به درخواست عایشه وی را رها کردند و او پیش علی (علیهالسلام) رفت.
تاریخ این حوادث را ۲۴ و ۲۵
ربیعالآخر (یا
ماه جمادی الاولی) سال ۳۶ نوشتهاند.
هنگامی که امام خبر یافت، عایشه و طلحه و زبیر به سوی بصره رفتهاند، مردم مدینه را به یاری فراخواند و مردم نیز اجابت کردند،
سپس، سهل
بن حنیف انصاری را جانشین خود کرد و با شتاب، با همان سپاه هفتصد نفری (از جمله چهارصد تن از مهاجران و انصار) که آماده حرکت به شام بود، از شهر بیرون رفت (آخر ربیعالآخر ۳۶) تا شاید شورشیان را بازگرداند، اما چون به رَبَذَه، در سه میلی مدینه
رسید، معلوم شد که شورشیان دور شدهاند، امام چند روز در
ربذه ماند.
در آنجا، یارانی، از جمله از
قبیله طَی، به وی پیوستند و از مدینه برای او مرکب و سلاح رسید
(که، بنا به روایتی، انصارِ همراه امام را هشتصد تن و به قولی همراهان امام را از مردم مدینه چهار هزار تن نوشته است) آنگاه، نامهای به مردم
کوفه نوشت و از آنان یاری خواست.
امام،
هاشم بن عُتْبه معروف به مِرقال را با نامهای نزد
ابوموسی اَشْعَری، عامل کوفه، فرستاد و پیغام داد که مردم را برای پیوستن به امام بسیج کند، ابوموسی مردم را از یاری کردن امام بازداشت و گفت وضعی که پیش آمده،
فتنه است و حتی هاشم را تهدید به حبس کرد.
در پی آن، امام،
عبداللّه بن عباس و
محمد بن ابیبکر را به کوفه فرستاد (بنابه روایتی، بار اول محمد
بن ابیبکر و
محمد بن عون و بار دوم عبداللّه
بن عباس و
مالک اشتر را اعزام کرد) تا ابوموسی را معزول و به جای وی
قَرَظة بن کَعب انصاری را والی کوفه کنند.
امام سپس حسن
بن علی (علیهالسلام) و
عمّار بن یاسر را، با نامهای خطاب به مردم کوفه، بدان شهر فرستاد تا آنان را بسیج کنند.
آنگاه از ربذه به ذیقار رفت،
در آنجا، عثمان
بن حنیف نزد امام آمد، امام وقتی او را با آن وضع دید از او دلجویی کرد و فرمود: خدا به تو
پاداش و نیکی دهد.
در کوفه، حسن
بن علی و دیگر یاران امام، با سخنان خود، مردم کوفه را به یاری امام برانگیختند. لشکری حدود نُه هزار تن از کوفیان با آنان همراه شد و در ذیقار به امام پیوست. نزدیک دو هزار (و به قولی سه هزار) تن از شیعیان امام، از قبیله عبدالقیس و
ربیعه که در بصره میزیستند، نیز به امام پیوستند، آنگاه علی (علیهالسلام) حرکت کرد و با حدود دوازده هزار سپاهی به بصره رسید.
سپاهیان امام هفت گروه، از قبایل گوناگون بودند که بر هر یک سالاری، فرماندهی میکرد، برخی قبایل نیز، مانند قَیس و اَزد و
حَنْظَله و
عِمران و تَمیم و ضَبّه و رِباب، به اصحاب جمل ملحق شدند.
عدهای نیز از هر دو طرف کناره گرفتند، از جمله
اَحْنَف بن قیس که به امام گفت اگر بخواهی به تو میپیوندم و اگر نه، با قبیله خود،
بنی سعد، کناره میگیرم و ده هزار (یا چهار هزار) شمشیر را از تو باز میدارم. امام ترجیح داد که وی کناره گیرد.
در روایاتی دیگر نوشته شده است که سپاهیان امام نوزده یا بیست هزار تن و لشکریان شورشی سی هزار تن یا افزونتر بودند.
امام در پاسخ یکی از یاران خویش، که پرسید چگونه ممکن است طلحه و زبیر و عایشه همگی بر باطل باشند، فرمود که حق و باطل را با قدر و منزلت مردان نمیتوان شناخت، باید حق را شناخت تا اهل آن شناخته شوند و باطل را شناخت تا اهل آن معلوم شوند.
هنگامی که امام وارد بصره گردید، از سمت طَفّ داخل شد و در جایی معروف به زاویه چند روز اقامت کرد، سپس به راه ادامه داد.
طلحه و زبیر و عایشه نیز از فُرضه (بندر) به راه افتادند پس از رسیدن امام به بصره، دو گروه با هم روبهرو شدند.
عایشه نیز از اقامتگاهش به مسجد حُدّان، در محله قبیله ازد، که میدان جنگ در حوالی آن بود، نقل مکان کرد.
روایات سیف
بن عمر حکایت از آن دارد که در نتیجه گفتگوهای فرستاده امام علی (علیهالسلام) با عایشه و طلحه و زبیر، احتمال مصالحه قوّت گرفت و دو لشکر به سازش امیدوار شدند، اما محرکان قتل عثمان ــ که در سپاه امام علی جای داشتند و خود را در شُرف نابودی میدیدندــ شب قبل از جنگ، همرأی شدند تا جنگافروزی کنند و صبح روز بعد، کوفیانِ سپاه امام به گروه مقابل تاختند و بدینترتیب، جنگ آغاز شد.
این روایات، گذشته از شخصیت سیف
بن عمر و افزون بر تناقضهایی که دارند، میکوشند تأثیر افراد و گروههای جنگطلب (متهمان به قتل عثمان و گروه ساختگی
سبائیه) را بر تصمیم امام علی (علیهالسلام) نشان دهند و شورشیان و پیمانشکنان را صلحطلب تصویر کنند، حال آنکه، بنا بر روایات دیگر، علی (علیهالسلام) تمایلی به جنگ نداشت و تا سه روز پس از ورود به بصره، با ارسال پیغامهایی، میکوشید تا شورشیان را باز دارد و آنان را به همراهی با خویش بخواند.
روز جنگ نیز، از صبح تا ظهر، اصحاب جمل را دعوت میکرد تا بازگردند.
امام در نامهای به طلحه و زبیر، از مشروعیت خلافت خویش، بیعت آزادانه مردم، بیگناهی خویش در قتل عثمان، حقانیت نداشتن طلحه و زبیر در خونخواهی عثمان، و اقدام نادرست طلحه و زبیر در نقض دستور
قرآن (بیرون آوردن همسر پیامبر از خانه و قرارگاه خود) سخن گفت.
امام در نامهای به عایشه نیز هشدار داد که برخلاف دستور قرآن از خانهاش بیرون آمده و، به بهانه اصلاح بین مردم و خونخواهی عثمان، لشکرکشی کرده و خود را گرفتار گناهی بزرگ ساخته است.
طلحه و زبیر، در نامهای به امام، بر نافرمانی خویش اصرار ورزیدند و عایشه نیز پاسخی نداد.
به دنبال آن، عبداللّه
بن زبیر مردم را بر ضد امام شوراند، که
حسن بن علی (علیهالسلام) با سخنانی بلیغ و روشنگرانه پاسخش را داد.
آنگاه امام،
صَعْصَعه بن صوحان و سپس عبداللّه
بن عباس را برای گفتگو با طلحه و زبیر و عایشه فرستاد، اما گفتگوها ثمری نداشت و از آن میان عایشه سرسختتر بود.
در پی بینتیجه ماندن مکاتبه و گفتگو و اصرار شورشیان بر بیعتشکنی و مخالفت و جنگ، امام خطبهای خواند و اتمام حجت کرد و لشکریان خود را آرایش داد و فرماندهان را بر گمارد. اصحاب جمل نیز سپاه خویش را آراستند.
عایشه هم بر شتر ــ که آنرا با زره پوشانده بودند ــ نشست و پیشاپیش صفوف قرار گرفت.
امام یاران خود را از آغاز کردن جنگ پرهیز داد و گفت که مجروحی را نکشند، کسی را
مثله نکنند، بیاجازه وارد خانهای نشوند، به کسی
ناسزا نگویند، زنی را
هجو نکنند و جز آنچه در اردوگاه اصحاب جمل است، برندارند.
امام علی (علیهالسلام) از نزدیک با طلحه و زبیر سخن گفت و به زبیر، که او را نصیحتپذیرتر میدانست، حدیثی از پیغمبر را یادآوری کرد و زبیر تأیید کرد و گفت اگر این را به یاد داشتم، به این راه نمیآمدم، به خدا هرگز با تو نمیجنگم.
آنگاه به عایشه گفت که میخواهد جنگ را ترک کند، اما عبداللّه
بن زبیر به پدر گفت، که این دو لشکر را با هم روبهرو کردهای و حال که به روی یکدیگر شمشیر کشیدهاند، میخواهی آنان را رها کنی؟ تو پرچمهای پسر ابیطالب را دیدهای که به دست جوانان دلیر است و بیمناک شدهای، زبیر نیز، به اصرار عبداللّه،
کفاره قسم خود را با آزاد کردن بندهای داد و آماده جنگ شد.
امام، پیش از آغاز جنگ، مصحفی به یکی از یارانش داد تا شورشیان را به پیروی از فرمانهای آن فراخواند و آنان را از
تفرقه باز دارد و به
وحدت دعوت کند، اما آنان او را به
شهادت رساندند و چند تن از دیگر یاران امام را نیز با تیر کشتند، پس، امام فرمود اکنون جنگ رواست و هنگام نبرد است.
روز پنجشنبه نیمه جمادیالآخره ۳۶
یا ۱۰ جمادیالآخره ۳۶
و یا (۱۰) جمادی الاولی ۳۶
جنگ در خُرَیبَه، از نواحی
بصره، آغاز شد.
امام علی (علیهالسلام) به
محمد بن حَنَفیه (پرچمدار سپاه) و مالک اشتر (فرمانده جانب راست سپاه) فرمان حمله داد. جنگ از ظهر تا غروب با شدت ادامه یافت.
قبیله ضبّه و ازد پیرامون عایشه را گرفته بودند.
کعب
بن سور، که مهار شتر عایشه را به دست داشت، به قتل رسید و پس از آن، اصحاب جمل مهار شتر را یکی پس از دیگری به دست گرفتند و سرسختانه از عایشه محافظت کردند تا کشته شدند. گفتهاند هفتاد تن، که مهار شتر را در دست گرفته بودند، دستشان قطع شد و خودشان هم به هلاکت رسیدند.
طبری حکایتی عجیب از تعصب شورشیان در تقدیس شتر و هواخواهی عایشه آورده است.
امام چون مقاومت بصریان را در اطراف شتر دید، دستور داد آنرا پی کنند، عدهای از یاران زبده امام به شتر حمله کردند و آنرا کشتند.
اصحاب جمل، پس از چند ساعت نبرد و دادن کشته بسیار، شب هنگام منهزم شدند. (بلاذری
یعقوبی
مسعودی
ابنقتیبه دینوری
نوشته است سپاه امام پس از هفت روز جنگ، بر اصحاب جمل غلبه یافت.)
شمار کشتههای جنگ جمل را به اختلاف نوشتهاند.
به روایت
ابوخَیثَمَه از
وَهْب بن جَریر، در جنگ جمل از سپاه بصره ۲،۵۰۰ تن کشته شدند.
در روایات دیگر، شمار کشتههای اصحاب جمل از ۶،۰۰۰ تا ۲۵،۰۰۰ تن
ذکر شده و
یعقوبی آنرا بیش از ۳۰،۰۰۰ تن نوشته است، که مبالغهآمیز مینماید.
عده شهدای سپاه امام را از ۴۰۰ تا ۵،۰۰۰ تن نوشتهاند.
امام علی (علیهالسلام) بعد از جنگ اقداماتی داشتهاند که به چند نمونه اشاره میکنیم.
پس از شکست اصحاب جمل، امام فرمود زخمیان و اسیران را نکشند، فراریان را تعقیب نکنند و نکشند و هرکس را که در به روی خود ببندد و سلاح بر زمین نهد، در امان دارند.
امام کسانی از سپاه جمل (از جمله مروان
بن حکم،
موسی بن طلحه، پسران عثمان و ولید
بن عقبه) را که به
اسارت درآمده بودند، نکشت، بلکه به آنان
امان داد و آزادشان کرد.
وقتی مردم بصره با امام بیعت کردند، مروان گفت که بیعت نمیکند مگر آنکه امام وی را مجبور کند و امام فرمود، اگر هم بیعت کنی،
غدر خواهی کرد، مروان سپس به معاویه پیوست.
عبداللّه
بن زبیر و
عُتْبه بن ابیسفیان نیز نزد عایشه رفتند و امام متعرض آنها نشد.
امام پس از پیروزی بر اصحاب جمل، در جامع بصره خطبهای خواند و در آن بصریان را سرزنش کرد و آنان را نخستین مردمی دانست که پیمان شکستند و در امت دو دستگی پدید آوردند، با این حال، همچون رفتار رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با مردم مکه، بصریان را
عفو کرد و از فتنه برحذرشان داشت. آنگاه نشست و مردم با وی بیعت کردند.
امام سپاه خود را از تصرف و غارت اموال شخصی بصریان و اصحاب جمل بازداشت و فرمود اموال کشتگان اصحاب جمل میراث خویشان مستحق آنهاست و فقط اجازه داد آنچه را که در اردوگاه برای جنگیدن بهکار میبردند، به
غنیمت گیرند، امام، پس از آن،
سلاح و
اسب و
استر فراریان از میدان را میان یاران خویش قسمت کرد.
وقتی یکی از یاران امام پرسید که چگونه رواست با آنان بجنگیم و خونشان را بریزیم، اما اسیر کردن زنانشان و به غنیمت گرفتن اموالشان نارواست، امام فرمود: از
مسلمان اسیر و مال به غنیمت نباید گرفت، مگر آنچه با آن میجنگیدهاند، همچنین فرمود: کدام یک از شما مادرتان، عایشه، را به منزله سهم خود برمیدارد؟ و آنان
استغفار کردند.
امام خبر جنگ جمل و پیروزی بر شورشیان را برای اهل کوفه و مدینه نوشت،
بیتالمال را میان یاران و همراهانش قسمت کرد
و چند روز در بصره اقامت گزید،
آنگاه عبداللّه
بن عباس را به امارت بصره منصوب کرد و در
رجب (و به قولی
رمضان) سال ۳۶ به کوفه رفت.
هنگامی که سپاه جمل میگریخت، مروان
بن حَکَم تیری به پای طلحه زد و او را زخمی کرد، طلحه را به خانهای در بصره منتقل کردند و او در آنجا، به علت خونریزی، درگذشت.
گفتهاند که مروان به
اَبان، پسر عثمان، گفت که یکی از کشندگان پدرت را از میان برداشتم.
در پارهای روایات، از طلحه به عنوان نخستین مقتول جنگ جمل یاد شده است.
بنابر برخی منابع، زبیر نیز، پشیمان از کار خویش، قبل از جنگ از میان اصحاب جمل بیرون رفت.
از روایتی دیگر برمیآید که پس از شکست سپاه جمل، زبیر از معرکه گریخت و آهنگ مدینه کرد.
به هر روی، هنگامی که زبیر میدان را ترک کرد، عَمرو/
عُمَیر بن جُرموز، با چند تن از یارانش، به تعقیب او پرداخت و در جایی بهنام وادیالسِّباع او را غافلگیرانه کشت،
امام از این واقعه و کشته شدن زبیر اظهار ناخشنودی کرد و چون شمشیر وی را دید، با یادآوری دلیریهای زبیر در جنگهای صدر اسلام، فرمود این شمشیر بارها اندوه را از چهره رسول خدا زدود.
پس از جنگ، عایشه را از هودج بیرون آوردند و برای او خیمهای برپا کردند، علی (علیهالسلام) او را به سبب جنگافروزی سرزنش کرد، سپس به برادر وی، محمد
بن ابیبکر، فرمود تا او را به بصره بَرَد.
عایشه چند روز آنجا ماند تا بعداً روانه
مدینه شود، اما چون مهلت پایان یافت و او در رفتن تعلل ورزید، امام، عبداللّه
بن عباس را پیش وی فرستاد و به او هشدار داد، آنگاه وی را با عدهای از زنان بصره، که به دستور امام جامه مردان پوشیدند، با جمعی از لشکریان خویش، همراه محمد (یا عبدالرحمان)
بن ابیبکر، با احترام و مشایعت، به مدینه روانه کرد و دوازده هزار (درهم یا دینار؟) مال به او داد.
بعدها عایشه هرگاه روز جمل را به یاد میآورد، آرزو میکرد که ای کاش قبل از آن مرده بود و در آن حادثه حضور نمییافت. وی هنگامی که آیه «و قَرْنَ فی بُیوتِکُنَّ»
را میخواند، چندان میگریست که روبندش خیس میشد.
رفتار و سیره امام علی در جنگ جمل مرجع فقهای
مذاهب اسلامی درباره «قِتال اَهلِ بَغْی» و احکام سرکشان داخلی گردید.
مذاهب کلامی اسلامی نیز درباره وضع ایمانی اصحاب جمل بحث کردهاند.
همچنین مورخان سدههای نخستین، تکنگاریهای بسیاری درباره جنگ جمل داشتهاند که گرچه مبنای آثار بعدی بوده است، اغلب آنها اکنون در دست نیست.
برخی از علمای
معتزله معتقدند که عایشه و یارانش قصد
امر به معروف و نهی از منکر داشتهاند.
برای بررسی علل وقوع جنگ جمل یا همان فتنه
ناکثین و پژوهش در این راستا، لازم است که به ادله طرفین درگیر در جنگ نظری افکنده شود و سپس آنها را با واقعیات تاریخی سنجیده و قول صحیح را برگزید.
طلحه در خطبهای که بین مردم بصره ایراد نمود چنین وانمود کرد که قیام او برای خلافت و مُلک نبوده است، بلکه او قصد دارد از مردم بصره کمک بگیرد تا همگی برای اصلاح امت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) کوشش کنند و
اطاعت خدا را رواج دهند.
همانطور که بیان شد، به طور عموم در اکثر خطبههایی که از عایشه و طلحه نقل شده است، قتل
عثمان و خونخواهی او مهمترین علت پیمانشکنی ذکر گردیده است، امّا به موارد دیگری نیز میتوان اشاره نمود. از جمله اینکه طلحه، حکومت علی ابن ابیطالب (علیهالسّلام) را مطابق با رویه خلفای سابق نمیدانست و به اینکه امام علی (علیهالسّلام) با او در کارها مشورت نمینمود، معترض بود.
قبل از بیان علل آغاز جنگ جمل از دیدگاه علی (علیهالسّلام) به یک نکته مهم – یعنی عاملان اصلی جنگ – باید توجه کنیم. امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) در خطبه ۱۷۲
نهج البلاغه میفرمایند: “… طلحه و زبیر همسر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را به همراه خود میکشیدند چونان کنیزی را که به بازار بردهفروشان میبرند”.
از این سخن مولا به خوبی متوجه میشویم عامل انسانی مهم جنگ جمل، کسی جز طلحه و زبیر نبوده، و عایشه در این بین بیشتر مورد سوء استفاده تبلیغاتی قرار گرفته است.
امام علی (علیهالسّلام) در خطبه ۱۴۸ نهج البلاغه چنین توضیح میدهند: “هر کدام از طلحه و زبیر امیدوار است که حکومت را به دست آورد و دیده به آن دوخته و رفیق خود را به حساب نمیآورد.
امام علی (علیهالسّلام) در خطبهای ضمن فرمان آماده باش به مردم میفرمایند: همانا طلحه و زبیر بیعت و
عهد را نقض کرده و عایشه را از خانهاش بیرون کشیدهاند تا فتنه به پا کنند و خونریزی راه بیاندازند.
این نکته قابل انکار نیست که کینههایی نسبت به علی (علیهالسّلام) وجود داشته است، از اینرو امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) سابقه این امر را در مواردی بر میشمارد، از جمله اینکه:
الف: چون پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مرا بر پدر عایشه برتری داده بود.
ب: چون پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مرا به اخوت با خویش مختص نموده بود.
ج: چون خداوند دستور داد که همه ابواب منتهی به مسجد بسته شود حتی باب (درب خانه) پدر عایشه، اما باب من بسته نشد.
د: چون در
روز خیبر رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پرچم را بعد از اینکه به دیگران داد آنرا به من دادند و من نیز پیروز شدم موجب غمگین شدن آنان گردید و….
علاوه بر این، طلحه و زبیر امیدوار بودند که علی (علیهالسّلام) در امور با آنها مشورت نماید چرا که این دو خود را با علی (علیهالسّلام) در رتبه و مقام مساوی میدانستند، آنها امیدوار بودند که با مرگ عثمان، بخشی از
حکومت را به دست گیرند، ولی هیچکدام از این امور تحقق نیافت و این سبب شد که خصومت قبلی این دو با امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) آشکار گردد.
وقتی به امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) خبر رسید که طلحه و زبیر برای خونخواهی عثمان قیام نمودهاند ایشان فرمودند: کسی جز خود ایشان عثمان را نکشت.
و نیز مضمون همین سخن را حضرت در خطبه ۱۳۷ نهج البلاغه آوردهاند که: آنها انتقام خونی را میخواهند که خود ریختهاند.
با این اوصاف حضرت میفرمایند: طلحه خود جنگ را به راه انداخته تا به خاطر قتل عثمان مورد سئوال واقع نشود.
با تأمل در فقرات فوق متوجه میشویم:
اولاً: در اکثر طعنها و سرزنشهایی که از
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) نسبت به اصحاب جمل وارد شده، ایشان روی سخنشان با
طلحه و
زبیر است. گو اینکه حضرت مسبب اصلی جنگ را این دو میداند و به عبارت دیگر، عایشه نقش فرعی در این غایله داشته و از سوی آنها مورد سوء استفاده تبلیغاتی قرار گرفته است.
ثانیاً: ملاحظه میشود که هیچیک از دلیلهایی که اصحاب جمل برای کارشان ذکر نمودهاند موجّه نمیباشد. به ویژه وقتی که بدانیم قتل و خونخواهی عثمان بهانهای بیش نبود، چرا که عایشه با عثمان نیز چندان رابطه حسنهای نداشته است. نقل شده است که عایشه پیراهن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را نزد عثمان میبرد و به او میگوید: هنوز رطوبت کفن رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) خشک نشده که تو چنین، احکام او را تحریف میکنی.
پس ملاحظه میکنید اصحاب جمل تحت عنوانی به ظاهر زیبا و حق مآبانه بر علیه اولی الامر خویش قیام نمودند و
پیمان و بیعت خویش را شکستند، در حالی که این عنوان بهانهای بیش نبود.
کتاب
الجَمَل و النُصرة لِسید العِترة فی حرب البَصرة تألیف
شیخ مفید (متوفی ۴۱۳)،
فقیه و محدّث و متکلم
شیعه امامی، مهمترین نوشته برجای مانده در موضوع جنگ جمل است.
(۱) قرآن.
(۲) ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره ۱۳۸۵ـ۱۳۸۷/ ۱۹۶۵ـ۱۹۶۷، چاپ افست بیروت (بیتا).
(۳) ابناثیر، علی
بن محمد، اسدالغابة فی معرفة الصحابه، چاپ محمد ابراهیم بنا و محمد احمد عاشور، قاهره ۱۹۷۰ـ۱۹۷۳.
(۴) ابناعثم کوفی، احمد
بن اعثم، الفتوح، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۱/۱۹۹۱.
(۵) ابنقتیبه دینوری، عبدالله
بن مسلم، الامامة و السیاسة، المعروف بتاریخ الخلفاء، قاهره ۱۳۸۸/۱۹۶۹، چاپ افست قم ۱۳۶۳ش.
(۶) ابن کلبی، جمهرة النسب، ج۱، چاپ ناجی حسن، بیروت ۱۴۰۷/۱۹۸۶.
(۷) ابنندیم، محمد
بن اسحاق، الفهرست.
(۸) محمد
بن عبداللّه اسکافی، المعیار و الموازنة فی فضائل امیرالمؤمنین علی
بن ابیطالب (صلواتاللّهعلیه)، چاپ محمدباقر محمودی، بیروت ۱۴۰۲/۱۹۸۱.
(۹) بلاذری، احمد
بن یحیی، انساب الاشراف، چاپ محمود فردوس العظم، دمشق ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.
(۱۰) شيبانی عصفری، خلیفة
بن خیاط، تاریخ خلیفة
بن خیاط، چاپ مصطفی نجیب فوّاز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
(۱۱) دینوری، احمد
بن داوود، الاخبار الطوال، چاپ عبدالمنعم
عامر، مصر (۱۳۷۹/ ۱۹۵۹)، چاپ افست بغداد (بیتا).
(۱۲) شافعی، محمد
بن ادریس، الاُمّ، بیروت ۱۴۰۳/۱۹۸۳.
(۱۳) سرخسی، محمد
بن احمد، المبسوط، بیروت ۱۴۰۶/ ۱۹۸۶.
(۱۴) زینالدین
بن علی شهید ثانی، الروضة البهیة فی شرح اللمعة الدمشقیة، چاپ محمد کلانتر، نجف ۱۳۹۸، چاپ افست قم ۱۴۱۰.
(۱۵) طبری، محمد
بن جریر، تاریخ طبری.
(۱۶) محمد
بن حسن طوسی، المبسوط فی فقهالامامیة، ج۷، چاپ محمدباقر بهبودی، تهران (بیتا).
(۱۷) حسن
بن یوسف علامه حلّی، مختلف الشیعة فی احکامالشریعة، قم ۱۴۱۲ـ ۱۴۲۰.
(۱۸) علی
بن حسین علمالهدی، مسائل الناصریات، تهران ۱۴۱۷/ ۱۹۹۷.
(۱۹) امام علی (علیهالسلام)، نهجالبلاغه، ترجمه جعفر شهیدی، تهران ۱۳۷۰ش.
(۲۰) مسعودی، علی
بن حسین، مروج الذهب.
(۲۱) مفید، محمد
بن محمد، الجمل و النصرة لسید العترة فی حرب البصرة، چاپ علی میرشریفی، قم ۱۳۷۴ش.
(۲۲) نجاشی، احمد
بن علی، رجال النجاشی، چاپ موسی شبیری زنجانی، قم ۱۴۰۷.
(۲۳) حموی، یاقوت
بن عبدالله، معجم البلدان.
(۲۴) یعقوبی، تاریخ یعقوبی.
(۲۵) ابنابیالحدید معتزلی، شرح نهج البلاغه، کتابخانه آیتالله مرعشی، قم، ۱۴۰۴ ه ق.
(۲۶) مفید، محمد
بن محمد، الجمل و النصرة لسيد العترة في حرب البصره.
•
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «جنگ جمل»، شماره۴۸۸۲. •
سایت اسلام پدیا، برگرفته از مقاله «امام علی (علیه السلام) و جنگ جمل»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۹/۰۸/۱۹.