حرکت امام حسین از مدینه
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
پس از به
هلاکت رسیدن
معاویه،
یزید خواست از مردم
مدینه به خصوص از
امام حسین (علیهالسّلام) بیعت بگیرد که این کار باعث شد
امام مدینه را ترک کند.
یزید پس از رسیدن به
حکومت نامهای به
ولید بن
عتبة بن ابی سفیان -حاکم وقت
مدینه- نوشت و از او خواست از مردم مدینه به خصوص از
امام حسین (علیهالسّلام)،
عبدالله بن زبیر،
عبدالرحمن بن ابی بکر و
عبدالله بن عمر برایش
بیعت بگیرد.
ولید به پیشنهاد
مروان بن حکم آنان را به
دار الاماره فرا خواند.
امام حسین (علیهالسّلام) به دار الاماره رفت. ولید ضمن با خبر کردن ایشان از
مرگ معاویه، از ایشان خواست که با یزید بیعت کند. امام (علیهالسّلام) از او فرصت خواست و ولید نیز موافقت کرد.
عصر روز بعد از ملاقات امام (علیهالسّلام)، حاکم مدینه، ماموران خود را به منزل حضرت (علیهالسّلام) فرستاد تا جواب حضرت (علیهالسّلام) را دریافت کنند.
امام (علیهالسّلام)آن شب را هم مهلت خواست که با موافقت عوامل حکومتی همراه بود.
امام حسین (علیهالسّلام) همان شب ـ یعنی شب یکشنبه، دو شب مانده از ماه
رجب ـ مدینه را به قصد
مکه ترک کرد.
قبل از خروج از مدینه، امام حسین (علیهالسّلام) بر
مزار رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و مادر عزیز و برادر بزرگوارش حاضر شد و با آنان
وداع نمود و از دست این قوم
ظالم و
جهل مردم
شکایت نموده و از
خدا گشایش در کارها و
رضایت او را مسئلت کرد.
در برخی دیگر از منابع آمده است حضرت (علیهالسّلام) دو شب متوالی را در کنار
قبر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
بیتوته کردند.
ایشان
قبل از آنکه شب دوم به خانه برگردند در نیمههای شب به حالت خواب فرو رفتند در این هنگام جدش -رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)- را ملاقات نمودند. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ایشان را در
آغوش کشیده و به
سینه چسباندند و سپس
چشم مبارک حضرت (علیهالسّلام) را بوسیدند و فرمودند: «پدرم به فدایت؛ تو را به زودی در میان امتی که امید
شفاعت از من دارند، آغشته به
خون میبینم؛ اما هیچ نفعی نزد خدا ندارند. پسر جانم تو به نزد
پدر،
مادر و برادرت میآیی که همه مشتاق تو هستند و بدان که در بهشت درجاتی داری که بدون
شهادت به آنها نمیرسی.»
پس از این
خواب حضرت (علیهالسّلام) به خانه برگشتند. حضرت (علیهالسّلام) خواب خود را برای
اهل بیت خود و
بنی عبدالمطلب باز گفت و آنان بسیار گریستند.
امام (علیهالسّلام) عزم خروج از مدینه را کرد ایشان
شب هنگام نزد قبر مادر و برادر رفت و نماز خواند و وداع کرد و صبح به خانه برگشت.
محمد بن حنفیه- برادر گرامی امام حسین (علیهالسّلام)- پس از اطلاع از
سفر قریب الوقوع حضرت (علیهالسّلام)، خدمت امام (علیهالسّلام) آمد و عرض کرد: «برادرم! تو برایم دوست داشتنیترین و عزیزترین مردمان هستی.
خیرخواهی برای هیچ کس، سزاوارتر از تو نیست. تو با همراهانت، هر چه میتوانی، از یزید بن معاویه و از شهرها دور شو. آن گاه نمایندگانت را به سوی مردم بفرست و آنان را به سوی خود،
دعوت کن؛ اگر با تو
بیعت کردند،
خدا را بر آن، سپاسگزار باش و اگر با کسی غیر از تو، بیعت کردند، خداوند با این کار از
دین و خرد تو نمیکاهد و جوانمردی و
فضیلت تو با این کار، از بین نمیرود. میترسم وارد شهری از این شهرها شوی و نزد گروهی از مردم بروی و میان آنان، اختلاف شود گروهی از تو طرفداری کنند و گروهی بر ضد تو باشند. سپس میان آنان درگیری و کشتار شود و
[
در این میان،
]
تو، هدف اولین تیر، خواهی بود و در این صورت، بهترین این
امت از جهت شخصیت و پدر و مادر، خوارترین آنها میشود و خونش هدر میرود.» امام حسین (علیهالسّلام) به وی فرمود: «ای برادر؛ به راستی که من، از اینجا خواهم رفت.» محمد بن حنفیه گفت: «پس وارد مکه شو؛ اگر جایی مطمئن بود، همان جا میمانی، و گرنه به کوه پایهها و کوهها پناه میبری و از شهری به شهری میروی تا ببینی کار مردم، به کجا میانجامد و آن گاه تصمیم میگیری؛ چرا که بهترین زمان برای تصمیم گیری درست و سنجیده، هنگامی است که به
استقبال حوادث میروی و دشوارترین کارها آن است که به حوادث، پشت کنی. امام حسین (علیهالسّلام) فرمود: «برادرم! خیرخواهی دلسوزانهای کردی، امیدوارم رای تو، رایی محکم و درست باشد».
راوی میگوید: «آن گاه امام حسین (علیهالسّلام)، کاغذ و قلمی خواست و چنین نوشت:
به نام
خداوند بخشنده مهربان.
این
وصیت نامه حسین بن
علی بن
ابی طالب (علیهالسّلام)است به برادرش محمد بن حنفیه فرزند علی بن ابی طالب (علیهالسّلام).
به راستی که حسین بن علی (علیهالسّلام)، شهادت میدهد که جز خدای یگانه، خدایی نیست و همتایی برای او وجود ندارد، و به راستی که محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)،
بنده و فرستاده اوست و پیام حق را از جانب او (خدا) آورد و به راستی که
بهشت ،
حق است و
دوزخ، حق است و
قیامت، بی شک خواهد آمد و خداوند، بدنها
[
ی خفته
]
در قبرها را بر خواهد انگیخت. به درستی که من از روی ناسپاسی و زیاده خواهی و برای
فساد و ستمگری،
قیام نکردم؛ بلکه برای تحقق رستگاری و
اصلاح امت جدم رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)
قیام نمودم. میخواهم
امر به معروف و
نهی از منکر نمایم و به سیره جدم محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و پدرم علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) رفتار کنم....
آن که مرا به حقانیت میپذیرد،(بداند که) خداوند، سرچشمه حق است
[
و پاداش او را خواهد داد
]
و اگر کسی در این دعوت، دست رد بر من زند،
شکیبایی میورزم تا خداوند، میان من و این گروه، بر پایه حقیقت، داوری کند و به حقیقت حکم دهد که او بهترین داوری کنندگان است. برادرم! این است
وصیت من به تو. جز از خداوند، توفیق طلب نمیکنم. بر او
توکل میکنم و به سوی او باز میگردم. درود بر تو و هر آن که از راه درست، پیروی کند! و نیرو و توانی جز از جانب خداوند برتر و بزرگ نیست.
آن گاه حسین (علیهالسّلام) نامه را بست و مهر خود را بر آن زد و آن را به برادرش محمد بن حنفیه سپرد و با او خداحافظی کرد.»
امام (علیهالسّلام) شبانگاه بیست و هشتم
رجب و به نقلی دیگر سوم
شعبان سال شصت هجری
در حالی که این
آیه را
قرائت میفرمود: «فخرج منها خائفا یترقب قال رب نجنی من القوم الظالمین؛ موسی (علیهالسّلام)از شهر خارج شد، در حالی که ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثهای؛ عرض کرد: پروردگارا مرا از این قوم
ظالم رهایی بخش.»
.(البته این روایت با روایتی که در ادامه خواهد آمد که امام شاهراه اصلی مدینه به مکه را در پیش گرفت و نظر برخی یاران را در پیمودن راه از طریق بیراهه را رد کرد در تضاد است.) به همراه هشتاد و دو نفر از اهل بیت و یارانش از مدینه خارج شد.
در این سفر به جز محمد بن حنفیه (
فتوح و
خوارزمی در
مقتل الحسین (علیهالسّلام)آوردهاند که: امام حسین (علیهالسّلام)به وی فرمود: «برادرم! تو در مدینه بمان و از جانب من مراقب آن باش و چیزی را از من پنهان مدار.» )
بیشتر خویشاوندان امام حسین (علیهالسّلام) از جمله فرزندان، برادران، خواهران و برادرزادههای آن حضرت (علیهالسّلام)، ایشان را در این
سفر همراهی میکردند.
علاوه بر
بنی هاشم، بیست و یک نفر از یاران امام حسین (علیهالسّلام)نیز با ایشان در این سفر همراه شده بودند.
امام حسین (علیهالسّلام) به همراه همراهانش از مدینه خارج شد و راه اصلی مکه را پیش گرفت.
مسلم بن عقیل رو به حضرت (علیهالسّلام) کردند و گفتند: «بهتر است که شما نیز به مانند
ابن زبیر از راه اصلی صرف نظر کنید تا از گزند تعقیب کنندگان در امان باشید.» امام (علیهالسّلام) فرمود: «نه؛ به خدا
قسم! از این راه جدا نمیشوم تا خدا، هر چه را دوست میدارد، پیش آورد.»
در میان راه مکه، امام (علیهالسّلام) و همراهانش با
عبدالله بن مطیع، دیدار کردند. (بیشتر منابع، محل ملاقات عبدالله بن مطیع با امام حسین (علیهالسّلام) را بین مدینه و مکه دانستهاند؛ ولی در برخی از منابع تاریخی، محل ملاقات میان مکه و
کوفه ثبت شده است. از این رو، نمیتوان به دقت، محل ملاقات را تعیین کرد.) عبدالله خدمت امام (علیهالسّلام)رسید و به ایشان عرض کرد: «فدایت شوم! کجا میروی؟ فرمود: «اکنون به سوی مکه میروم و پس از آن از
خدا طلب خیر میکنم.»
گفت: خدا، برای تو خیر بخواهد و ما را فدای تو کند! اگر به مکه رفتی، مبادا به کوفه نزدیک شوی که شهری است شوم! پدرت، آن جا کشته شد؛ آنان برادرت را بی یار و یاور گذاشتند و به غافلگیری ضربتی به وی زدند که نزدیک بود او را بکشد. در حرم بمان که به خدا
قسم سرور عربی؛ مردم
حجاز هیچ کس را به جای تو بر نمیگزینند و مردم از هر سو به سمت تو میآیند.
عمو و داییام به فدایت! از
حرم خدا دور مشو که اگر نابود شوی پس از تو ما به بردگی کشیده میشویم.»
امام حسین (علیهالسّلام) راه پیمود تا اینکه پس از پنج روز
راهپیمایی، در روز سوم شعبان سال شصت به مکه رسید.
امام (علیهالسّلام) چون به نزدیک مکه رسید و کوههای شهر را از دور دید، شروع به تلاوت این
آیه از
قرآن نمود: «و لما توجه تلقاء مدین قال عسی ربی ان یهدینی سواء السبیل؛ و هنگامی که
(علیهالسّلام) متوجه
[
شهر
]
مدین شد گفت: امیدوارم پروردگارم مرا به راه راست، هدایت کند.»
امام حسین (علیهالسّلام) وارد شهر شد و مورد
استقبال گرم مردم مکه و
حجاج بیت الله الحرام قرار گرفت.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «حرکت امام حسین از مدینه»، تاریخ بازیابی۹۵/۲/۷.