• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حرکت امام حسین به سوی عراق

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



امام حسین (علیه‌السّلام)، پس از خارج شدن از مدینه، در سوم شعبان سال شصت هجری، وارد شهر مکه شدند و تا هشتم ذی‌حجّه؛ یعنی حدود چهار ماه و پنج روز را در مکّه توقّف کردند. پس از دریافت نامه مسلم بن عقیل از کوفه ـ که حاکی از آمادگی کوفیان برای حمایت از ایشان در برابر حکومت یزید بود، ـ و نیز احساس خطر جدّی از ناحیه کارگزاران نظام حاکم، مراسم حج را ناتمام گذاشته و در هشتم ذی‌حجّه، مکّه را به قصد کوفه، ترک کرد.
[۳] کوفی، ابن‌اعثم، مقتل الحسین، ص۸۱، قم، انوار الهدی، چاپ اول، ۱۴۲۱،




جهت ارزیابی سفر امام حسین (علیه‌السّلام) به عراق و نیز چرایی انتخاب کوفه به عنوان پایگاه قیام، نکات قابل تاملی وجود دارد که در این مقاله مختصراً بدان پرداخته شده است:



کوفه در زمان صدر اسلام، از ویژگی‌هایی برخوردار بود که با عنایت به آن ویژگی‌ها، می‌توانست مناسب‌ترین نقطه برای تحقّق اهداف امام حسین (علیه‌السّلام) باشد. به طوری‌که بسیاری از این ویژگی‌ها را که امام (علیه‌السّلام) را وادار به انتخاب کوفه و رفتن به سوی عراق نمود می‌توان در میان تصریحات امام (علیه‌السّلام) در خلال احتجاجات و گفتگوهای ایشان با افراد مختلف دریافت. مهمترین ویژگی‌هایی را که می‌توان برای کوفه آن روز برشمرد؛ عبارتند از:


۲.۱ - موقعیت جغرافیایی

کوفه، در گذشته، به لحاظ جغرافیایی در مرکز جهان اسلام قرار داشت و بهترین‌ مکان برای اداره قلمرو وسیع مسلمانان، که از شمال آفریقا تا شرقی‌ترین نقاط ایران قدیم، گسترده شده بود به شمار می‌آمد. کوفه برای امام حسین (علیه‌السّلام) نیز از نظر جغرافیایی مناسب‌ترین مکان جهت اقدام بر ضدّ حکومت یزید بود.


۲.۲ - موقعیت سیاسی و نظامی‌

شهر کوفه، در سال هفده هجری، به فرمان عمر، خلیفه دوم، و به دست سعد بن ابی‌وقّاص، به منظور تشکیل یک پادگان بزرگ نظامی‌جهت ساماندهی نیروهای نظامی‌برای گسترش هر چه بیشتر فتوحات اسلامی، شکل گرفت. این شهر به خاطر مرکزیتی که در آن زمان نسبت به کشورهای ایران و حجاز و شام و روم شرقی داشت، بیشترین نیروها را در خود و حوالی‌اش متمرکز کرده بود. مرکزیت نظامی‌کوفه و حضور بسیاری از بزرگان و اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) در این شهر موجب شده بود که این شهر از لحاظ سیاسی نیز حائض اهمیت بسیار گردد، به گونه‌ای که‌اندک زمانی به طول نینجامیده بود که کوفه مرکز حکومت آن منطقه گردید؛ باج و خراج‌ها به آنجا می‌آمد و کوفه مرکز عزل و نصب‌ها و دخل و خرج‌های منطقه به حساب می‌آمد.
[۹] شریف القریشی، شیخ باقر، حیاة الامام الحسین، ج۲، ص۱۲۳، نجف اشرف، مطبعة الآداب، چاپ اول، ۱۹۷۴.
[۱۰] شریف القریشی، شیخ باقر، حیاة الامام الحسین، ج۲، ص۱۶۷، نجف اشرف، مطبعة الآداب، چاپ اول، ۱۹۷۴

این ویژگی‌ها به همراه موقعیت اقتصادی مناسب و وجود نیروهای کارآزموده در این شهر، موجب شد که در دوران زمامداری امیرالمؤمنین علی (علیه‌السّلام)، مقرّ خلافت از مدینه به کوفه منتقل شود. این کار به حضرت (علیه‌السّلام) این امکان را می‌داد که در مواقع لزوم، به خصوص هنگام نیاز به اعزام نیرو برای جنگ با معاویه، وارد عمل شود.


۲.۳ - مهد تشیع و مامن آنان

کوفه مهد تشیع و یکی از اقامت‌گاههای علویان بود. شیعیان حقیقی و پیروان واقعی اهل بیت (علیه‌السّلام) در کوفه بسیار بودند. این افراد که در میان آنان تنی چند از اصحاب رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز به چشم می‌خوردند، بارها اخلاص و ارادت خود را نسبت به اهل بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) اظهار نموده بودند و در جنگ‌هایی چون جمل و صفین امام علی (علیه‌السّلام) را همراهی کرده بودند. پس از خارج شدن خلافت از دست اهل بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نیز، آنان همواره مشکلی جدی بر سر راه اهداف و امیال دولتمردان اموی و خاری بزرگ در چشمان آنان بودند. پس از مرگ معاویه، شیعیان به سرعت دست به کار شدند و مخالفت با حکومت اُمَوی را با شدت و حدتی مضاعف آغاز نمودند؛ و هنگامی‌که مردم را به همراهی با خود، جهت براندازی حکومت فرا خواندند، مردم کوفه نیز، از این امر به سرعت استقبال کردند. شیعیان کوفه با بهره‌گیری از سیاست‌های صلح‌جویانه نعمان بن بشیر ـحاکم اموی کوفه ـ، فضای عمومی‌کوفه را، به سرعت در جهت نهضت حسینی آماده کردند، به گونه‌ای که حتّی جمعی از سران هوادار حکومت بنی‌امیه نیز ـ مانند عمرو بن حَجّاج و شَبَث بن رِبْعی که موقعیّت خود را در خطر می‌دیدند ـ، تحت تاثیر فضای عمومی‌شهر، به ظاهر به صف حامیان قیام پیوستند و برای امام حسین (علیه‌السّلام) نامه نوشتند.


۲.۴ - کانون مبارزه با حکومت اموی

کوفه پس از امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) و امام حسن (علیه‌السّلام) اصلی‌ترین پایگاه مخالفت با حکومت اموی بود. این شهر تنها شهری بود که نسبت به امویان و بخصوص معاویه، بیش از شهرهای دیگر بغض و کینه در دل داشتند و در صدد بودند تا به هر وسیله که می‌توانند انتقام خود را از این شجره خبیثه بگیرند؛ این بدان جهت بود که کوفه در زمان امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) و سالها قبل از آن، مرکز حکومت آن منطقه بود، باج و خراج‌ها به آنجا می‌آمد، و کوفه، مرکز عزل و نصب‌ها و دخل و خرج‌های منطقه به حساب می‌آمد. نقش تعیین کننده کوفیان در فتوحات اسلامی‌ و درگیری آنها با حکومت ستمگر شام، به ویژه در دوران حکومت امام علی (علیه‌السّلام)، ایجاب می‌کرد، تا طبعاً، رضایت ندهند که شام، مرکز خلافت و تصمیم‌گیری در جهان اسلام باشد. اما این مرکزیت پس از شهادت امام علی (علیه‌السّلام) به واسطه سستی و بی‌بصیرتی کوفیان، به دمشق و شام انتقال یافته بود، از این‌رو مردم کوفه همواره حسرت گذشته را خورده، پیوسته کینه حکام شام را در دل گرفته و در صدد انتقام از آنان بودند، به گونه‌ای که در طول حکومت بنی‌امیه، کوفه، همواره کانون مبارزه و مخالفت با حکومت اُمَوی شام بود و در این راه، بیشترین کشته، زندانی و تبعیدی را تقدیم نمود.
معاویه نیز، این حقیقت را به خوبی، دریافته بود از این‌رو در وصیّت خود به فرزندش یزید، گفته بود: «در باره عراقی‌ها، به هوش باش که هرگز، تو را دوست نمی‌دارند و خیرخواه تو نیستند، امّا تا جایی که ممکن است و در توان توست، با آنها مدارا کن و اگر هر روزه، خواهان برکنار کردن کارگزاری هستند، این کار را انجام بده، که برکنار کردن یک کارگزار، آسان‌تر و سبُک‌تر از این است که صد هزار شمشیر بر ضدّ تو بکِشند.»
[۱۶] خوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین، ج١، ص١٧٧، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی‌تا.
معاویه نیز، به جای مرهم نهادن بر زخم مردم، بر حقد و کینه‌های عراقیها نسبت به امویان بیش از پیش، دامن ‌می‌زد؛ او هر روز به نوعی مردم کوفه را تحت فشار و آزار بیشتری قرار می‌د‌اد و با نصب حاکمان بی‌رحم و خونخوار و سنگدلی؛ چون مغیرة بن شعبه و زیاد بن ابیه، قساوت و بی‌رحمی‌و ظلم و ستم را در آنجا شایع کرده و به انحاء مختلف مردم این مناطق را در تنگناهای زندگی و محرومیت‌های اقتصادی قرار می‌داد. او عرصه را بر مردم عراق به شدت تنگ ساخته بود، تا اینکه با مرگ معاویه، عراق در آستانه انفجار علیه حکام اموی قرار گرفته بود. امام (علیه‌السّلام) با اطلاع از این وضع روحی و آمادگی مردم شهر کوفه، کوشید تا از این آمادگی به نفع اسلام بهره‌ گیرد.
[۱۷] شریف القریشی، شیخ باقر، حیاة الامام الحسین، ج۲، ص۱۲۳، نجف اشرف، مطبعة الآداب، چاپ اول، ۱۹۷۴.
[۱۸] شریف القریشی، شیخ باقر، حیاة الامام الحسین، ج۲، ص۱۶۷، نجف اشرف، مطبعة الآداب، چاپ اول، ۱۹۷۴



۲.۵ - دعوت کوفیان از امام

جهت دیگری که موجب گردید تا امام حسین (علیه‌السّلام) کوفه را برای قیام مقدس خود انتخاب کند دعوت گسترده مردم این شهر از حضرت (علیه‌السّلام) بود در حالی که چنین دعوتی با این وسعت و گستردگی، از سوی دیگر شهرها از ایشان به عمل نیامده بود.
پس از مرگ معاویه و آگاهی مردم کوفه از خودداری ابا عبدالله الحسین (علیه‌السّلام) از بیعت با یزید و اقامت در مکه، آنان پیک‌ها و نامه‌هایشان را به سوی آن حضرت (علیه‌السّلام) روانه ساختند و تقاضا نمودند که نزد آنها برود کوفیان اظهار داشتند که آماده هر گونه یاری و جانفشانی در رکاب ایشان می‌باشند؛ به طوری‌که نقل شده تا دوازده هزار نامه برای حضرت (علیه‌السّلام) ارسال داشتند. آنان در این نامه‌ها اعلام داشتند که چشم انتظار حضرتند و بر کسی دیگر نظر ندارند و متذکر شدند که «بشتاب که باغ‌ها سرسبزند و میوه‌ها رسیده‌اند. زمین خرم است و درختان جامه‌ی سبز برتن کرده‌اند. هر گاه خواستی نزد ما بیا که به سوی سپاهی آماده جانبازی در رکاب خویش می‌آیی.» نامه‌های کوفیان و اصرار آنان بر خواسته خویش، حجت را بر امام (علیه‌السّلام) تمام نمود با این وجود حضرت (علیه‌السّلام) رفتن خویش را به تحقیقات و مشاهدات فرستاده‌ی ویژه خود مسلم بن عقیل منوط کرد. پس از دریافت نامه مسلم امام (علیه‌السّلام) عزم خویش را برای رفتن به کوفه جزم نمود. ایشان در طول سفر خود به سوی عراق بارها و بارها به نامه‌های کوفیان بر علت رفتن خویش به عراق استناد و استدلال نمودند.
در چنین فضایی، اگر امام (علیه‌السّلام) برای آغاز نهضت به نقطه دیگری عزیمت می‌کرد و به دست کارگزاران حکومت، کشته می‌شد، آیا او را به بی‌سیاستی و بی‌تدبیری متّهم نمی‌کردند؟!


۲.۶ - عراق قتلگاه برگزیده

امام (علیه‌السّلام) پس از اتخاذ مواضع اصولی خویش در بیعت نکردن با یزید می‌دانست که به ناچار کشته خواهد شد. ایشان در گفتگوهای خود با برخی افراد بر این مطلب اشاره کرده و تصریح کرده بودند که چه به عراق بروند و چه نروند به دست حکام جائر اموی کشته خواهند شد. نقل شده زمانی که ام‌سلمه –همسر گرامی‌رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) - آن حضرت (علیه‌السّلام) را از رفتن به کوفه بازداشت امام (علیه‌السّلام) در جواب فرمودند: «به خدا سوگند من این چنین کشته می‌شوم و اگر به عراق هم نروم باز مرا خواهند کشت.»
[۳۷] المسعودی، الحسین بن علی، اثبات الوصیه للامام علی بن ابیطالب، ص۱۳۹، نجف، طبعة الحیدریه، بی‌تا.
امام (علیه‌السّلام) در جواب ابن‌زبیر هم که در ظاهر قصد داشت حضرت (علیه‌السّلام) را از رفتن به عراق باز دارد از کشته شدن حتمی‌خود سخن به میان آوردند و فرمودند: «به خدا سوگند چنانچه در لانه‌ی جنبنده‌ای از جنبندگان زمین باشم مرا بیرون خواهند آورد تا مرا بکشند.»
از این‌رو تصمیم گرفتند برای قتل خود بهترین شرایط زمانی و مکانی را برگزیند و از این راه مظلومیت خویش را آشکار و دشمنانش را رسوا گرداند و اهداف عالیه خود را نشر دهد.


۲.۷ - اجرای فرمان رسول خدا

امام (علیه‌السّلام) در چند جا تصریح داشته‌اند که خروجشان به سوی عراق امتثال فرمان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) است. این خوابها که گویا چندین بار اتفاق افتاده است امام (علیه‌السّلام) را بر آن داشت که فرمان رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را امتثال کند.
حضرت (علیه‌السّلام) در پایان دیدارش با محمد بن حنفیه در مکه مکرمه، در شبی که بامدادش آهنگ خروج داشت نیز به این موضوع اشاره کرد. روایت شده: «شبی که امام (علیه‌السّلام) در بامدادش آهنگ حرکت از مکه را داشت برادرش محمد بن حنفیه نزد حضرت (علیه‌السّلام) آمد و گفت: "برادرم کوفیان کسانی هستند که تو خیانت آنها را با پدر و برادرت می‌شناسی من بیم آن دارم که وضع تو نیز مانند گذشتگان باشد. اگر صلاح بدانی که در مکه بمانی شما در حرم عزیزترین و بلند مرتبه‌ترین مردم هستی حضرت (علیه‌السّلام) فرمود: ‌ای برادر بیم آن دارم که یزید بن معاویه مرا در حرم غافلگیر کند و بکشد و من کسی باشم که حرمت خانه خدا به وسیله او شکسته می‌شود ابن‌حنفیه گفت: اگر بیمناکی به سوی یمن یا دیگر نواحی زمین برو که در آنجا بلند مرتبه‌ترین مردم هستی و هیچ کس به تو دست نخواهد یافت. " حضرت (علیه‌السّلام) فرمود: "در آنچه که گفتی می‌اندیشم. "
چون صبح شد. امام (علیه‌السّلام) به راه افتاد. هنگامی‌که این خبر به ابن‌حنفیه رسید آمد و مهار شتر امام (علیه‌السّلام) را گرفت و گفت: "ای برادر مگر به من وعده نداده بودی که درباره‌ی آنچه از شما تقاضا کردم بیندیشی؟ " فرمود: "بله. " گفت: "پس چه چیز شما را وادار به خروجی چنین شتابان نموده است. " فرمود: "چون از تو جدا گشتم رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نزد من آمد و گفت: "ای حسین بیرون رو که خداوند خواسته است که تو را کشته ببیند. "" ابن‌حنفیه استرجاع کرد و گفت: "حال که با چنین وضعیتی بیرون می‌روی پس چرا زنان را با خود می‌بری؟ " فرمود: "حضرت (علیه‌السّلام) به من فرموده است خداوند خواسته است که این زنان را اسیر بینید. "»
[۴۳] خوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین، ج١، ص۱۸۷-۱۸۸، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی‌تا.

حضرت (علیه‌السّلام) در جواب عبدالله بن جعفر و یحیی بن سعید نیز که با اصرار خواهان بازگشت ایشان بودند به جریان رؤیای رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) احتجاج نمود.



بنا بر آنچه که گفته شد کوفه از نظر موقعیت فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، نظامی‌و جغرافیایی، مناسب‌ترین نقطه برای آغاز نهضت بر ضدّ حکومت یزید بود. تلاش همه جانبه یزید و کارگزارانش برای ممانعت از حرکت امام (علیه‌السّلام) به سوی کوفه تا پیش از سلطه کامل ابن زیاد بر کوفه، حاکی از انتخاب درست و به جای امام (علیه‌السّلام) داشت. یزید، در راه متوقف کردن امام (علیه‌السّلام) حتّی دست به دامن ابن عبّاس شد تا امام (علیه‌السّلام) را از رفتن به کوفه باز دارد. این تلاشها در مواقعی تا حد درگیری فیزیکی نیز پیش رفت. نقل شده پس از خروج امام حسین (علیه‌السّلام) از مکه، عمرو بن سعید، فرماندار مکّه، کوشید تا جلوی رفتن امام (علیه‌السّلام) به کوفه را بگیرد، پس گروهی را اعزام نمود تا مانع خروج امام (علیه‌السّلام) از مکّه شوند، امّا این امر با مخالفت امام (علیه‌السّلام) روبرو شد با اصرار ماموران حکومتی بر بازگشت امام (علیه‌السّلام)، دو گروه با تازیانه با یکدیگر درگیر شدند. امام حسین (علیه‌السّلام) و یارانش، سرسختانه ایستادگی کردند. پس از درگیری مختصر، ماموران حکومتی به مکه بازگشتند و امام (علیه‌السّلام) نیز روانه عراق گردید.



۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۱، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۰، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷.    
۳. کوفی، ابن‌اعثم، مقتل الحسین، ص۸۱، قم، انوار الهدی، چاپ اول، ۱۴۲۱،
۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۱، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۰، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷.    
۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، صص۴۱-۴۲،، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۷. ابن‌الجوزی، عبدالرحمن بن علی، المنتظم، ج۴، ص۲۲۲، تحقیق محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، چاپ اول، ۱۹۹۲.    
۸. ابن‌کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۷، ص۷۴-۷۵، بیروت، دارالفکر، ۱۹۸۶.    
۹. شریف القریشی، شیخ باقر، حیاة الامام الحسین، ج۲، ص۱۲۳، نجف اشرف، مطبعة الآداب، چاپ اول، ۱۹۷۴.
۱۰. شریف القریشی، شیخ باقر، حیاة الامام الحسین، ج۲، ص۱۶۷، نجف اشرف، مطبعة الآداب، چاپ اول، ۱۹۷۴
۱۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۳، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۱۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۵۸، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷.    
۱۳. شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۸، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳.    
۱۴. ابن مسکویه، ابوعلی، تجارب الامم، ج۲، ص۴۰، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.    
۱۵. محمدی ری شهری، محمد، دانش نامه امام حسین بر پایه قرآن، حدیث و تاریخ، ج۵، ص۳۰۶.، دار الحدیث، چاپ اول، ۱۳۸۸، فصل پنجم    
۱۶. خوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین، ج١، ص١٧٧، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی‌تا.
۱۷. شریف القریشی، شیخ باقر، حیاة الامام الحسین، ج۲، ص۱۲۳، نجف اشرف، مطبعة الآداب، چاپ اول، ۱۹۷۴.
۱۸. شریف القریشی، شیخ باقر، حیاة الامام الحسین، ج۲، ص۱۶۷، نجف اشرف، مطبعة الآداب، چاپ اول، ۱۹۷۴
۱۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری،ج۵، صص۳۵۲-۳۵۳، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷،.    
۲۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف ج۳، ص۱۵۷-۱۵۸، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷،.    
۲۱. شیخ مفید، الارشاد، ج۲، ص۳۸، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳.    
۲۲. کوفی، ابن‌اعثم، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ۱۹۹۱، ج۵، صص۲۸-۲۹، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ص۱۹۹۱.    
۲۳. سید بن طاوس، اللهوف، ص۱۷.    
۲۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۳، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۲۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، صص۱۵۸-۱۵۹، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷.    
۲۶. ابن مسکویه، ابوعلی، تجارب الامم، ج۲، ص۴۰، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.    
۲۷. ابن مسکویه، ابوعلی، تجارب الامم، ج۲، ص۳۷-۳۸، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.    
۲۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۳، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۲۹. ابن‌اثیر، علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۱، بیروت، دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵.    
۳۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۳، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۳۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۴۰۲، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۳۲. ابن‌اثیر، علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص ۳۸، بیروت، دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵.    
۳۳. ابن‌اثیر، علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، صص ۴۷، بیروت، دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵.    
۳۴. شیخ مفید، الارشاد، ج۲، صص۷۱-۷۲، قم، کنگره شیخ مفید، ۱۴۱۳.    
۳۵. ابن مسکویه، ابوعلی، تجارب الامم، ج۲، ص۴۰، تحقیق ابوالقاسم امامی، تهران، سروش، چاپ دوم، ۱۳۷۹ش.    
۳۶. کوفی، ابن‌اعثم، الفتوح، ج۵، ص۷۸، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ۱۹۹۱.    
۳۷. المسعودی، الحسین بن علی، اثبات الوصیه للامام علی بن ابیطالب، ص۱۳۹، نجف، طبعة الحیدریه، بی‌تا.
۳۸. راوندی، قطب‌الدین، الخرائج و الجرائح، ج۱، صص۲۵۳-۲۵۴، قم، موسسه امام مهدی (عجّل‌الله‌فرجه‌الشریف)، ۱۴۰۹.    
۳۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ص۳۸۵، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۴۰. ابن‌اثیر، علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۳۸، بیروت، دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵.    
۴۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۳۴۲، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۴۲. ابن‌اثیر، علی بن ابی‌الکرم، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر-داربیروت، ۱۹۶۵، ج۴، صص۱۶-۱۷.    
۴۳. خوارزمی، الموفق بن احمد، مقتل الحسین، ج١، ص۱۸۷-۱۸۸، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبة المفید، بی‌تا.
۴۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۵، ص۳۸۸، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷    
۴۵. ابن‌کثیر، ابوالفداء اسماعیل بن عمر، البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۶۷، بیروت، دارالفکر، ۱۹۸۶.    
۴۶. ابن‌سعد، الطبقات الکبری، صص۴۴۸-۴۵۰، تحقیق محمد بن صامل السلمی، طائف، مکتبة الصدیق، چاپ اول، ۱۹۹۳.    
۴۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۳، ص۱۶۴، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، دارالتعارف، چاپ اول، ۱۹۷۷.    
۴۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ص۳۸۵، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، ۱۹۶۷.    
۴۹. الدینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود، الاخبار الطوال، ص۲۴۴، تحقیق عبدالمنعم عامر مراجعه جمال‌الدین شیال، قم، منشورات رضی، ۱۳۶۸ش    



سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «چرا امام حسین(ع) به عراق رفت؟» تاریخ بازیابی ۹۵/۰۳/۱۲    



جعبه ابزار