• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

حضرت ابو طالب ابن عبد المطلب

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



ابوطالب بن عبدالمطلب عمو و حامی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و از شخصیت های بزرگ مکه است.



عبدمناف بن عبدالمطلب بن هاشم که برخی او را عمران نامیده‌اند، بیشتر با کنیه‌اش ابوطالب مشهور است.او ۸۰ و اندی سال پیش از هجرت ۳۵ سال پیش از عام‌الفیل زاده شد.
[۸] ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۵.
[۹] بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۸۹.
پدرش عبدالمطلب بزرگ مکه و رئیس قریش بود.
[۱۰] ابن هشام حمیری، عبدالملک، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۴۲.
ابوطالب و عبدالله پدر رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) از یک مادر زاده شدند و مادر هر دو فاطمه بنت عمرو بن عائذ بن عمران از قبیله مخزوم بود.
[۱۲] بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۸۸.


۱.۱ - سرور قریش

بر پایه حدیثی از علی (علیه‌السّلام)، ابوطالب در عین تهیدستی سرور قریش بود و پیش از او هرگز تهیدستی بر قریش ریاست نکرده بود.بزرگ منشی وی در میان قریش زبانزد بود. به دلیل درایت و نفوذ کلامش در میان قریش، تیره‌های مختلف هنگام ستیز او را داور قرار می‌دادند. از وی به عنوان بانی سنت سوگند در شهادت برای اولیای دم (قسامه) یاد کرده‌اند؛ سنتی که در اسلام نیز ادامه یافت.او در سخاوت زبانزد بود و هنگام اطعام او کسی دیگر اطعام نمی‌کرد.
[۱۷] بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۸۸.
وی شاعری توانا و برجسته بود.اشعارش که در مجموعه‌ای گردآوری شده، در سده‌های نخستین اسلامی مورد توجه و استناد شاعران و ادیبان معروف بوده است؛
[۲۰] جاحظ، عمرو بن بحر، البیان و التبیین، ج۳، ص۳۰.
به ویژه قصیدة لامیه او که شهرت بسیار یافت.

۱.۲ - خصائص

ابوطالب، وقار و حکمت حکما، و هیبت ملوک را داشت و به گفته اکثم‌ بن صیفی، حکیم عرب،حکمت، ریاست و حلم در ابوطالب گرد آمده بود. منصب داوری او در قریش نیز بدو جایگاهی ویژه بخشیده بود؛ چنان‌که در یکی از محاکمه‌ها، سنّتِ سوگند در شهادت (قسامه) را بنیان نهاد و بعدها پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نیز آن را همان‌گونه پذیرفت.

۱.۳ - فرزندان ابوطالب

ابوطالب چهار پسر و سه دختر داشت. پسران او طالب، عقیل، جعفر و علی (علیه‌السّلام) هر یک ۱۰ سال با هم اختلاف سن داشتند.برخی گفته‌اند که عقیل چهار سال از جعفر و او نه سال از علی (علیه‌السّلام) بزرگ تر بود.دخترانش‌ ام هانی (فاخته،) جمانه، و ریطه (ام طالب) نام داشتند. همه فرزندان ابوطالب از فاطمه بنت اسد بن هاشم بودند.آورده‌اند که از زنی دیگر بنام عله نیز پسری به نام طلیق داشت.
[۳۵] ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۴۸.



ابوطالب پس از مرگ پدرش عبدالمطلب سرپرستی محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) را هشت سال بیش نداشت، به توصیه پدرش عهده دار شد.برخی گفته‌اند: عبدالمطلب سرپرستی محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) را به فرزند بزرگش زبیر وانهاد و پس از درگذشت او ابوطالب عهده دار این مهم شد.ولی زبیر در حلف الفضول حضور داشته و محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) در این زمان حدود ۲۰ سال داشت. بر پایه این گزارش، درگذشت زبیر در کودکی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) درست به نظر نمی‌آید.از این رو، همان گونه که گزارش‌ها هم تایید می‌کنند، از ابتدا عبدالمطلب سرپرستی محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) را بر دوش ابوطالب نهاد.
ابوطالب در مقام سرپرست محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) توجهی ویژه به وی داشت و بیش از فرزندانش به او محبت و نیکی می‌ورزید. بهترین غذا را برای وی فراهم می‌ساخت و بسترش را در کنار بستر خود قرار می‌داد و می‌کوشید همواره او را همراه خود داشته باشد.در سفرهای تجاری نیز او را با خود می‌برد. ملاقات بحیرای راهب با محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) و توصیه راهب به ابوطالب درباره وی، در یکی از همین سفرها گزارش شده است.

۲.۱ - خطبه عقد

ابوطالب همکاری تجاری با خدیجه را به محمد جوان توصیه کردو سپس از سوی وی به خواستگاری خدیجه رفت.برخی گفته‌اند که خطبه عقد را نیز او خواند.پس از این ازدواج، توانایی مالی محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) بیشتر شد و به پیشنهاد ایشان، در ایام تنگدستی ابوطالب، عمویش عباس سرپرستی جعفر را عهده دار گشت و خود ایشان نیز علی (علیه‌السّلام) کوچک‌ترین فرزند ابوطالب را به خانه برد و به تربیت او همت گماشت.


بر پایه گزارش‌های تاریخی، ابوطالب نخستین بار هنگامی از دعوت برادرزاده اش محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) آگاه شد که او را همراه فرزندش علی (علیه‌السّلام) در حال نماز دید و از این مراسم پرسید. گزارش شده است که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) پس از تبیین اسلام برای ابوطالب، از او برای گرویدن به دین تازه دعوت کرد. وی پاسخ مثبت نداد؛ ولی نکوشید محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) را از ادامه دعوتش بازدارد و سوگند یاد‌کرد که از آن‌چه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) کراهت داشته باشد، خودداری کند. بر پایه روایتی دیگر، او با شنیدن اعتقادات پسرش علی (علیه‌السلام)، درباره پیامبر گفت: او (پیامبر) تو را جز به خیر دعوت نمی‌کند.
بر پایه برخی گزارش‌ها، علی (علیه‌السّلام) برای گرویدن به اسلام از پدرش بیم داشت؛ ولی ابوطالب او را از دین جدید بازنداشت و به پسرش گفت: از دین پسرعمویت رویگردان نباش؛ او تو را جز به خیر نمی‌خواند.

۳.۱ - دعوت آشکار

گویا فشار قریش بر ابوطالب هنگامی افزایش یافت که پس از سه سال فراخوان مخفیانه به تدریج دعوت اسلام آشکار شد.او بزرگ بنی هاشم بود و محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) نیز از این بطن قریش برخاسته بود و اکنون آنچه را نیاکان آنان می‌پرستیدند، نفی می‌کرد. از این رو، ابوطالب دو مسئولیت مهم را مقام عهده دار بود: هم باید جایگاه اجتماعی بنی هاشم را در میان قریش محافظت می‌کرد و هم موجبات همدلی بنی هاشم را فراهم می‌آورد. پیگیری هوشمندانه این دو هدف، به دعوت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) بسیار کمک می‌کرد و سران قریش را در حالت انفعال قرار می‌داد.

۳.۲ - تضعیف جایگاه ابوطالب

از این رو، قریش می‌کوشید بدون رویارویی مستقیم با مجموعه بنی هاشم، با حمایت عناصر مخالف با رسالت جدید، در صدد تضعیف جایگاه ابوطالب برآید. بدین سبب در یوم الانذار که دعوت شدگان بیشتر از بنی هاشم بودند، برخی از اعضای برجسته هاشمی مانند ابولهب وی را شماتت کردند. آن گاه که در همین جلسه رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) علی (علیه‌السّلام) را برادر، وصی و خلیفه خود خواند، گروهی با تمسخر به ابوطالب گفتند: به تو فرمان داد که از فرزندت اطاعت کنی!
با آشکار تر شدن دعوت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) سختگیری‌ها بر ابوطالب گسترش یافت. گزارش‌های تاریخی گواهند که سه بار بزرگان قریش نزد او آمدند و از وی خواستند تا مانع دعوت محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) شود. مطالعه و بررسی این سه مرحله به روشنی نحوه رفتار ابوطالب را با قریش و محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) نشان می‌دهد. در دیدار نخست، او با موضع نگرفتن در برابر بزرگان قریش، در گفتاری مسالمت جویانه کوشید آنان را مجاب سازد.
در دیدار دوم، قریش خواهان تسلیم کردن محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) بودند و او که بیشتر زیر فشار قرار گرفته بود، کوشید پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) را از خطرهای دعوتش آگاه کند؛ اما آن گاه که با اصرار او روبه رو شد، گفت: هر چه می‌پسندی، انجام ده. به خدا سوگند ! تو را تسلیم نخواهم کرد.

۳.۳ - تهدید بزرگان قریش

بزرگان مشرکان قریش به ابوطالب پیشنهاد کردند تا محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) را با عمارة بن ولید مخزومی که جوانی زیبا و باذکاوت بود، مبادله کند.وی در برابر این پیشنهاد، سخت برآشفت و مطعم بن عدی را که کاملا از این پیشنهاد حمایت می‌کرد، با سرودن شعری مؤاخذهو بر پایه گزارشی، به قتل تهدید کرد.
گویا در شب همین واقعه، پیامبر برای مدتی ناپدید شد و ابوطالب از بنی‌هاشم و بنی‌مطّلب خواست تا زمان پیدا شدن پیامبر، با شمشیرهای به کمر بسته، سران مشرک را زیر نظر بگیرند و وقتی پیامبر آمد، ابوطالب رسماً اعلام کرد:به خدا سوگند اگر او (‌محمد (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم)) را می‌کشتید، یکی از شما را زنده نمی‌گذاشتم. این رفتار، قریش را درهم شکست و ابوجهل را بیش از همه سرافکنده کرد؛
[۶۸] ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج‌۱، ص‌۱۵۸‌-۱۵۹.
به روایتی دیگر، این واقعه در شب «اسراء» یا معراج پیامبر که مدتی کوتاه ناپدید شده بود، رخ‌ داد.
حضور ابوطالب، جلو آسیب‌رسانی مشرکان به پیامبر را می‌گرفت؛
[۷۰] ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج‌۳، ص‌۹۸.
ازاین‌رو در هشتادمین سال زندگی خود، همه بنی‌هاشم و بنی‌مطّلب را دعوت کرد تا به حمایت از رسول‌خدا برخیزند که جز ابولهب، همگی پذیرفتند. ابوطالب چون یک‌پارچگی بنی‌هاشم را در حمایت از رسول‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) دید، فضیلت‌های پیامبر را برای آنان باز‌گفت و جایگاهش را نشان داد تا بر استواری رأیشان بیفزاید.
رویکرد ابوطالب در برابر سران مشرک قریش، با حمایت کامل بنی هاشم جز ابولهب و نیز بنی مطلب (برادر هاشم) از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) همراه شد. وی آنان را به سبب حمایت از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) ستود. سروده‌هایی از او در حمایت از پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) روایت شده است.او برادرش حمزه را به اسلام تشویق و پس از گرویدنش به اسلام تمجیدش کرد.
[۷۴] موسوی، فخار بن محمد، ایمان ابی طالب، ص۳۱۳.
در سال پنجم بعثت، همو نجاشی پادشاه حبشه را به سبب پذیرش مسلمانان ستودو در سال هفتم آن گاه که از تصمیم قریش برای قتل محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) آگاه شد، شعری بدین مضمون سرود: به خدا سوگند! قریش نمی‌تواند به تو دست یابد، مگر این که من در خاک خفته باشم.

۳.۴ - دشمنی قریش

پس از این رویکرد، سران قریش در پی بستن پیمانی بر آمدند تا از هرگونه رابطه اجتماعی و اقتصادی با بنی هاشم و بنی مطلب و عموم مسلمانان پرهیز کنند. از این رو، از ابتدای سال هفتم بعثت، اینان به اجبار در منطقه‌ای که بعدها «شعب ابی طالب» خوانده شد، در حال تحریم اقتصادی و اجتماعی مسکن گزیدند.ابوطالب از کسانی بود که در شعب دارایی خود را انفاق کردند.
پس از آگاهی وحیانی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) از معدوم شدن آن عهدنامه، ابوطالب این خبر را به مشرکان قریش رساند و وعده داد که اگر محمد (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) راست نگفته باشد، او را به قریش تحویل دهد. قریش پذیرفت و با مشاهده صحت این خبر غیبی، عهدنامه نقض شد و بنی هاشم و مسلمانان در سال دهم بعثت از محاصره بیرون رفتند.اعتماد به نفس ابوطالب در بیان این سخن میان مشرکان قریش، نشان دهنده اعتقاد راسخ وی به گفته‌های پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) است. او در شعری پس از این ماجرا رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) را ستوده است.

۳.۵ - وفات ابوطالب

ابوطالب در ماه ذی‌قعده یا نیمه ماه شوال سال دهم بعثت، در ۸۶ سالگی و بر پایه گزارشی، ۹۰ سالگی وفات یافت
[۸۲] ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۵.
و مانند پدرش عبدالمطلب
[۸۴] ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۱۹.
در منطقه حجون مکه به خاک سپرده شد.امروزه قبرستانی که وی را در آن به خاک سپردند. نزد ایرانیان به «قبرستان ابوطالب» مشهور است.
او در بستر مرگ، بنی‌عبدالمطّلب را فراخواند و گفت:شما هرگز بهتر از آن‌چه از محمد می‌شنوید و او بدان امر می‌کند، نمی‌یابید؛ پس از او پیروی و او را یاری کنید تا رشد یابید.
جملات برجای مانده از پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) که هنگام دیدن جنازه ابوطالب بر زبان راند، می‌تواند تصویری کامل و دقیق را از ابوطالب در نگاه ایشان ترسیم کند: عمو! کودک‌ بودم مرا پروراندی. یتیم بودم مرا سرپرستی کردی و در بزرگی مرا یاری نمودی. خداوند به جهت من تو را سزای نیکو دهد و نیز فرمود:در این ایام دو مصیبت (مرگ خدیجه و ابوطالب) بر این امّت نازل شد. بر کدام یک بیش‌تر گریه کنم؟ حزن و اندوه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) بر خدیجه و ابوطالب، موجب شد که این سال را «عام‌الحزن» بنامند. .بدین ترتیب، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) بزرگ‌ترین پشتیبان خود را از دست داد. با رحلت او فشارها بر مسلمانان سخت افزایش یافت.


ابوطالب شاعری نام‌آور بود و ابیاتِ فراوانی به او منسوب است؛ البتّه همه آن‌ها متواتر نیست؛ امّا مجموعه‌ای از اشعار به‌گونه‌ای متواتر نقل شده که انتساب آن‌ها را به او نمی‌توان انکار کرد. این اشعار در چهار دیوان، به نام اشعار ابوطالب جمع شده
[۹۵] ابوطالب بن عبدالمطلب، شعر ابی‌طالب، ص‌۱۸.
و از نخستین سده‌های اسلامی تا دوره‌های بعد، همواره مورد توجّه ادیبان و شاعران جهان اسلام بوده‌است. در بین همه آن‌ها قصیده لامیه او شهرت به سزایی دارد. خاورشناسان نیز به‌رغم چند و چونی که در درستی انتساب این اشعار به ابوطالب کرده‌اند، به انکار مطلق آن‌ها نپرداخته‌اند. برپایه دو روایت تاریخی، پیامبراکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) در دو واقعه به این اشعار در مدینه استناد و ابیاتی از آن‌ها را قرائت کرده‌ است: یکی ماجرای دعای پیامبر برای نزول باران و دیگری هنگام مشاهده کشتگان بدر که ابوطالب در آن، پیروزی بنی‌هاشم و مسلمانان را پیش‌بینی کرده بود. بخشی از ابیات منسوب به ابوطالب،حاکی از عقاید او و بخشی دارای ارزش تاریخی است؛ به‌طوری که محققان در ماجراهای عربستان و نخستین سال‌های بعثت‌ نبوی (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) به آن‌ها استناد می‌کنند. پاره‌ای از خاورشناسان نیز به آن‌ها توجّه کرده‌اند.

۴.۱ - مدح پیامبر

اشعار منسوب به ابوطالب به سبب دربرداشتن حوادث مکه در طلوع اسلام و همچنین به سبب منزلت خاص وی، مورد عنایت ادبای عصر نخستین اسلامی قرار گرفت.
بیشتر قصاید منسوب به او در مدح پیامبر و دفاع از اسلام و تأیید مسلمانان و نیز حاوی برخی نکات تاریخی و قومی است.
[۱۰۴] جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۹، ص۳۸۴، بیروت، ۱۹۷۶ م .

ابن سلام جمحی ابوطالب را شاعری توانا دانسته و ابن حبیب
[۱۰۶] بغدادی، محمد ابن حبیب، «کنی الشعراء من غلبت کتبته علی اسمه»، ج۱، ص۲۸۱، ‌نوارد المخطوطات، بغداد، ۱۳۷۴ ق.
نیز نام او را در زمره شاعران آورده است.
ادبا و نحویان نیز به اشعار منسوب به ابوطالب استناد می‌جستند.
چنانکه سیبویه و جاحظ ابیاتی از او را به عنوان شواهد نحوی و ادبی در اوایل ظهور اسلام نقل کرده‌اند.

۴.۲ - صحت انتساب اشعار ابوطالب

چنین می‌نماید که مسأله صحت انتساب اشعار ابوطالب، در همان سده نخست هجری توجّه سخن شناسان و محققان ادبی را برانگیخته است.
مثلاً ابن سلاّم که در کتابی از یوسف بن سعد جمحی، قصیده مشهور ابوطالب را در ستایش پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) دیده و آن را فصیح شمرده، می‌دانست که ابیاتی از این قصیده الحاقی است.
[۱۱۰] جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ‌ج۹، ص۶۹۹، بیروت، ۱۹۷۶ م .

ابن اسحاق در کتاب خود بسیاری از اشعار منسوب به ابوطالب را نقل کرده است.

۴.۳ - نظرات ابن هشام

ولی ابن هشام از نقل برخی اشعار منسوب به ابوطالب که مورد تأیید شعرشناسان عصر قرار نگرفته بود، اجتناب ورزید.
او که خود را مقید به نقل اشعار رایج میان راویان پیشین نمی‌دانست، گاهی پاره‌ای از ابیات نامناسب را از اشعار گویندگان حذف می‌کرد.
[۱۱۲] مهدوی، علی اصغر، مقدمه بر سیرت رسول الهه از ابن هشام، ج۱، ص۵۱ ـ ۵۲، ترجمة کهن قاضی رفیع الدین اسحاق همدانی، تهران، ۱۳۵۸ ش.

با این‌همه از قصیده مشهور لامیه ابوطالب ۹۴ بیت آن را در السیره النبویه آورده، اما افزوده است که برخی در صحت انتساب بیش‌تر ابیات آن تردید داشته‌اند
[۱۱۳] ابن اسحاق، محمد، السیر و المغازی، ج۹، ص۳۸۶، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۷۸ م.

اینکه اشپرنگر اشعار منسوب به ابوطالب را در السیر ابن اسحاق مجعول دانسته و یادآورد شده که ابن اسحاق خود به نادرستی آن وقوف داشته است، یا بروکلمان قصاید منسوب به ابوطالب را برای نشان دادن ایمان وی به برادر زاده‌اش دانسته، تا شیعه از آن پشتوانه‌ای برای قداست امام علی (علیه‌السلام) داشته باشد، با حقایق تاریخی وفق نمی‌دهد.
چنانکه نولدکه نیز صحت انتساب آن بخش از اشعار را که مربوط به حوادث عصر ابوطالب در مکه است، تأیید کرده است.

۴.۴ - کتاب شعر ابوطالب

به هر حال نخستین بار ابوهفّان عبدالله بن احمد مهزمی بصری (د ۲۵۵ ق) اخبار و اشعار پراکنده ابوطالب را در کتابی به نام شعر ابوطالب گرد آورد.

۴.۵ - کتاب دیوان ابی طالب

یک سده بعد ابونعیم علی بن حمزه بصری (د ۳۷۵ ق) نیز کتابی به نام دیوان ابی طالب و ذکر اسالمه تدوین کرد.
ابن حجر عسقلانی و عبدالقادر بغدادی هر یک نسخه‌ای از این کتاب را در اختیار داشته‌اند و نسخه‌ای از این دو اثر در بغداد دیده شده است.
نولدکه نسخه خطی اشعار ابوطالب موجود در کتابخانه لایپزیگ را که عفیف بن اسعد در محرم ۳۸۰ از روی نسخه شخصی ابن جنی شاعرـ از اثر ابوهفان ـ استنساخ و بر او قرائت کرده بود، به تفصیل وصف کرده است.
این شرح درباره نسخه‌های موجود در نور عثمانیه استانبول و بغداد صادق است و برای اثبات این نکته که این نسخه‌ها، همان کتاب شعر ابی طالب ابوهفان مهزمی است، کمک می‌کند.

۴.۶ - قصیده لامیه

از اشعار منسوب به ابوطالب، قصیده لامیه او شهرت بسیار یافته است.
پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم) نیز ابیاتی از آن را همواره به خاطر داشت.
چنانکه در قحطی مدینه که به قصد استسقاء بر منبر رفت و دعا کرد و باران آمد، گفت: «پروردگار ابوطالب را نیک دهد.
اگر زنده بود، چشمانش نورانی می‌شد» و منظورش این بیت معروف بود که: «وابیض یستسقی الغام بوجهه…». و یا در غزوه بدر به اجساد مشرکان نظر افکند و به ابوبکر گفت: «اگر ابوطالب زنده بود، می‌دید که چگونه شمشیرهای ما سرهای اینان را در برگرفته است» و نظر به این مصراع ابوطالب داشت که: «لتلتبسن اسیافنا بالاماثل».
این قصیده در ۱۳۲۷ق توسط احمد فهمی در استانبول منتشر شد رشر نیز آن را هماره با قصیده دالیه ابوطالب به آلمانی ترجمه کرد و در نشریه «تحقیقات درباره شعر عرب» منتشر کرد.
اشعار منسوب به ابوطالب همچنین با عنوان دیوان شیخ الاباطح ابی طالب در ۱۳۵۶ ق در نجف چاپ شد.


دانشوران شیعه و گروهی از نام آوران اهل سنت با توجه به روایت‌های اهل بیت: و نیز قراین و شواهدی، از ایمان ابوطالب به اسلام سخن گفته‌اند؛
[۱۲۰] موسوی، فخار بن محمد، ایمان ابی طالب، ص۶۴-۱۴۳.
همچون: ادای شهادتین به صورت آهسته، غسل وی به فرمان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) همراه وعده استغفار، باقی بودن همسر مسلمانش فاطمه بنت اسد در پیوند همسری او، تقیه وی و مضمون برخی سروده هایش. اما منکران ایمان ابوطالب، بیشتر از ادعای ادا نکردن شهادتین و نزول برخی از آیات در شان وی که از کفر او حکایت دارند، سخن به میان می‌آورند.

۵.۱ - شان نزول چند آیه

برخی مفسران شان نزول چند آیه را به ابوطالب نسبت داده‌اند؛ از جمله آیه ۲۶ سوره انعام: {و هم ینهون عنه و یناون عنه و ان یهلکون الا انفسهم و ما یشعرون}. مفسران با توجه به مرجع ضمیر در دو کلمه {عنه} برای آن چند شان نزول یاد کرده‌اند. برخی مرجع هر دو ضمیر را قرآن می‌دانند.طبق این گزارش، مشرکان مردم را از شنیدن قرآن نهی می‌کردند و خود نیز از شنیدن آن دوری می‌جستند. گزارش‌های دیگر مرجع هر دو ضمیر را پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) می‌دانند؛ یعنی اینان مردم را از پیروی رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) بازداشته، خود نیز چنین می‌کردند.دسته‌ای دیگر از روایت‌ها، دو ضمیر را به پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) بازمی گردانند؛
یعنی آنان از آزار پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) نهی می‌کردند، در حالی که خود ایمان نمی‌آوردند.مفسران اهل سنت در مقام گزینش این سه دسته روایت، گزارشی را برگزیده‌اند که مرجع ضمیر را مشرکان قریش می‌داند. برخی این را سخن جمهور مفسران دانستهو انتساب این شان نزول را به ابوطالب ضعیف پنداشته‌اند.افزون بر این، سوره انعام یکجا بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) نازل شده و آیات آن شان نزول جداگانه ندارند.

۵.۱.۱ - آیه ۱۱۳ توبه

درباره شان نزول آیه ۱۱۳ سوره توبه: {ما کان للنبی و الذین آمنوا ان یستغفروا للمشرکین و لو کانوا اولی قربی من بعد ما تبین لهم انهم اصحاب الجحیم}؛ «برای پیامبر و کسانی که ایمان آورده‌اند، سزاوار نیست که برای مشرکان، پس از آن که جهنمی بودن آنان روشن شد، آمرزش بخواهند؛ هر چند از خویشاوندان باشند.» نزد مفسران سه دسته گزارش یافت می‌شود. پاره‌ای نزول آن را درباره مسلمانانی می‌دانند که برای پدران مشرک خود استغفار می‌کردند و دلیل آن را پیروی از استغفار ابراهیم (علیه‌السّلام) برای پدرش می‌دانستند. برخی نزول آن را درباره زیارت قبر آمنه مادر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) از جانب ایشان دانسته‌اند که بدین ترتیب، از این کار بازداشته شد. دسته‌ای از مفسران گفته‌اند که این آیه درباره ابوطالب نازل شده است و بدین سان، پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) هنگام احتضار ابوطالب، از استغفار برای وی نهی شد. پیداست که این شان نزول درست نیست؛ چرا که این سوره از آخرین سوره‌های نازل شده بر پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) در مدینه بودو ابوطالب پیش از هجرت درگذشت!

۵.۱.۲ - آیه ۵۶ قصص

طبری با دو گزارش از ابوهریره و سعید بن مسیب نقل می‌کند که آیه ۵۶ سوره قصص: {انک لا تهدی من احببت و لکن الله یهدی من یشاء و هو اعلم بالمهتدین}؛ «در حقیقت تو هر کس را که دوست داری، نمی‌توانی راهنمایی کنی؛ خداست که هر که را بخواهد، راهنمایی می‌کند و او به راه یافتگان داناتر است.» در شان ابوطالب نازل شد. هنگامی که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) از او خواست تا شهادتین بگوید، سخن نهایی او این بود که بر دین عبدالمطلب خواهد ماند. سپس رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) فرمود: تا هنگامی که از جانب خدا نهی نشده‌ام، برای تو استغفار خواهم کرد. آن گاه آن آیه نازل شد.
برخی گفته‌اند که به اجماع مفسران، این آیه درباره ابوطالب نازل شده است. مسلم و بخاری نیز در صحیحین این روایت را نقل کرده‌اند. برخی مفسران افزون بر این شان نزول گفته‌اند که این آیه درباره فرستاده قیصر روم و علاقه پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) به مسلمان شدن او نازل شده است.
[۱۴۲] انصاری قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۴، ص۲۹۹.
برخی شان نزول این آیه را پس از هجرت و در یکی از غزوه‌های رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) دانسته‌اند.
[۱۴۴] موسوی، فخار بن محمد، ایمان ابی طالب، ص۱۵۴-۱۵۶.
بعضی از ظاهر این آیه نتیجه گرفته‌اند که ابوطالب کافر درگذشت.ابوالفتوح رازی این دیدگاه را نقد کرده و آورده است که نزول این آیه درباره ابوطالب نه تنها بر کفر او دلالت ندارد، بلکه مؤید ایمان اوست؛ چرا که هدایت کردنش را نفی نمی‌کند، بلکه این گونه هدایت را ویژه خدا می‌داند. رازی با توجه به کلمه «احببت» از محبت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) به ابوطالب سخن گفته و با ذکر آیات ۲۲ سوره مجادله و ۲۳ سوره توبه تصریح می‌کند که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله) به کافری که بر کفر خود اصرار دارد، محبت نمی‌ورزد.نیز به اذعان فخر رازی، ظاهر این آیه بر کفر ابوطالب دلالت ندارد.بنا بر این، ادعای کفر او به هیچ روی درست نیست و قراین تاریخی و نیز اختلاف شان نزول آیات مربوط، گویای خلاف آن است.

۵.۲ - ایمان ابوطالب و جایگاه علی

گویا مسئله ایمان ابوطالب از منظر تاریخ سیاسی، پیوندی روشن با جایگاه سیاسی فرزندش علی (علیه‌السّلام) در اسلام و رخدادهای پس از خلافتش در دو دوره بنی امیه و بنی عباس دارد. این که ابوسفیان و بزرگان بنی امیه در روز فتح مکه ایمان آورده بودند و نیز عباس، نیای عباسیان، بسیار دیر ایمان آورد، در جامعه‌ای که فخرفروشی به نیاکان جایگاهی مهم داشت، نقطه ضعفی در برابر علی (علیه‌السّلام) و آل ابی طالب به شمار می‌رفت؛ به ویژه برای کسانی که دعوی خلافت و حکمرانی مسلمانان را داشتند. از این رو، در این دوره که هنگامه تدوین و نگارش حدیث در عرصه‌های گوناگون تاریخی و تفسیری است، فضای مناسبی برای تردید در ایمان ابوطالب و حتی نفی ایمان او پدید آمد.

۵.۳ - خدمات ابوطالب

دانشوران شیعه توجهی ویژه به موضوع ایمان ابوطالب داشته‌اند. نخستین گردآورندگان جوامع حدیثی شیعه مانند کلینی در کافی، با نقل گزارش‌هایی از خدمات ابوطالب به اسلامسخن گفته‌اند. نجاشی تا اواسط سده پنجم ق. حدود ۱۰ نگاشته را در میان دانشوران شیعه درباره ابوطالب ثبت کرده است. مهم‌ترین مؤلفان در این زمینه از این قرارند: احمد بن محمد بن عمار کوفی (م. ۳۴۶ق.)، ابن طرخان جرجرائی، سهل بن احمد دیباجی (م. ۳۸۰ق.)، علی بن بلال مهلبی ازدی، حسین بن عبیدالله (ابوعبدالله غضائری) (م. ۴۱۱ق.) و شیخ مفید محمد بن محمد بن نعمان (م. ۴۱۳ق.) . از نوشته‌های این شش تن، کتاب ایمان ابی طالب شیخ مفید در دسترس است.
در سده‌های بعد نیز نگاشته‌هایی درباره ایمان ابوطالب سامان یافت؛ همچون: منی الطالب فی ایمان ابی طالب تالیف محمد بن احمد بن حسین خزاعی نیشابوری (م. سده پنجم)،
[۱۶۱] منتجب الدین، علی بن عبیدالله، الفهرست، ص۱۰۲.
الحجة علی الذاهب الی تکفیر ابی طالب نوشته فخار بن معد الموسوی(م. ۶۰۳ق.) و کتاب ایمان ابی طالب تالیف احمد بن موسی بن طاووس (م. ۶۷۳ق.). از سده دهم به بعد، نگاشته‌ها درباره ایمان ابوطالب در میان شیعه و سنی افزایش یافته است. از آن جمله می‌توان به این نمونه‌ها اشاره کرد:اسنی المطالب فی نجاة ابی طالب نوشته احمد بن زینی دحلان الشافعی، منیة الراغب فی ایمان ابی طالب نوشته محمد رضا طبسی،ابوطالب مؤمن قریش نوشته عبدالله الخنیزی. مقاله‌ای نیز در زمینه کتابشناسی ابوطالب انتشار یافته است.
[۱۶۵] آینه پژوهش، ش۲۱، ص۸۹-۹۶، «کتابشناسی حضرت ابوطالب».



میزبانی و پذیرایی از حاجیان ( سقایت و رفادت ) از مناصب عمده مکه بود که عاملی مؤثر در نفوذ اجتماعی و سیاسی قریش در حجاز شمرده می‌شد. قبایل و افراد متولی این امر، در میان قریش از جایگاهی والا برخوردار بودند. از این روی، خاندان‌های قریش برای تصدی آن به رقابت برمی خاستند. نمونه تاریخی آن، رقابت و قرعه کشی فرزندان عبدمناف برای عهده دار شدن این مقام است که در آن، قرعه به نام هاشم بن عبدمناف افتاد.پس از هاشم، عبدالمطلب میزبانی حاجیان را بر عهده داشت تا آن گاه که وی هنگام مرگش در سال هشتم عام الفیل مقام سقایت (آبرسانی به حاجیان) مکه را به ابوطالب وانهاد.گر چه همه قریش با توجه به جایگاه خود، در تامین مالی میزبانی از حاجیان و زائران خانه خدا سهیم می‌شدند، مدیریت و برنامه ریزی وظیفه متولی این امر بود.

۶.۱ - رفادت و سقایت

ابوطالب پس از مرگ برادر بزرگ ترش زبیر و آن گاه که وضع مالی مناسبی نداشت، سه سال عهده دار رفادت و سقایت شد. در سال نخست برای پذیرایی از زائران ۱۰۰۰۰ درهم از برادرش عباس وام گرفت و انفاق کرد. در سال دوم ۱۵۰۰۰ درهم وام ستاند. اما پس از سال سوم توان اقتصادی ادامه این کار را نداشت. از این رو، آن را به برادرش عباس وانهادو او تا زمان مرگ عهده دار آن بود. با وجود این، نفوذ ابوطالب در میان قریش ادامه یافت و او بزرگ بنی هاشم و مورد احترام قریش بود.نیز وی عهده دار تعمیر کعبه پس از سیل شد. او دستور داد تا از مال پاکیزه در بازسازی بنای کعبه استفاده کنند. در این هنگام، رسول خدا ۲۵ سال داشت و ستیز بر سر نصب حجرالاسود در همین ماجرا رخ داد.


(۱) آینه پژوهش (مجله)، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی.
(۲) الاصابة،ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، (م. ۸۵۲ق.)، به کوشش علی محمد و دیگران، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۵ق.
(۳) اعیان الشیعه، سید محسن الامین (م. ۱۳۷۱ق.)، به کوشش حسن الامین، بیروت، دار التعارف.
(۴) امتاع الاسماع، مقریزی، احمد بن علی، (م. ۸۴۵ق.)، به کوشش محمد عبدالحمید، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۲۰ق.
(۵) انساب الاشراف، بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، (م. ۲۷۹ق.)، به کوشش زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۷ق.
(۶) ایمان ابی طالب، المفید (م. ۴۱۳ق.)، بیروت، دار المفید، ۱۴۱۴ق.
(۷) ایمان ابی طالب، فخار بن معد الموسوی (م. ۶۳۰ق.)، به کوشش بحر العلوم، قم، سیدالشهداء، ۱۴۱۰ق.
(۸) البحر المحیط، ابوحیان، محمد بن یوسف، (م. ۷۵۴ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۲ق.
(۹) البیان و التبیین، جاحظ، عمرو بن بحر، (م. ۲۵۵ق.)، به کوشش عبدالسلام، بیروت، دار الفکر، ۱۴۰۹ق.
(۱۰) تاریخ طبری، طبری، محمد بن جریر، (تاریخ الامم و الملوک)، الطبری (م. ۳۱۰ق.)، به کوشش گروهی از علما، بیروت، اعلمی، ۱۴۰۳ق.
(۱۱) تاریخ الیعقوبی، احمد بن یعقوب (م. ۲۹۲ق.)، بیروت، دار صادر، ۱۴۱۵ق.
(۱۲) التسهیل لعلوم التنزیل، محمد بن جزی الغرناطی (م. ۷۴۱ق.)، به کوشش خالدی، یبروت، دار الارقم، ۱۴۱۶ق.
(۱۳) تفسیر ابن ابی حاتم (تفسیر القرآن العظیم)، ابن ابی حاتم (م. ۳۲۷ق.)، به کوشش اسعد محمد، بیروت، المکتبة العصریه، ۱۴۱۹ق.
(۱۴) تفسیر ابن کثیر (تفسیر القرآن العظیم)، ابن کثیر (م. ۷۷۴ق.)، به کوشش شمس الدین، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۱۹ق.
(۱۵) التفسیر الکبیر، الفخر الرازی (م. ۶۰۶ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۵ق.
(۱۶) الکشف و البیان، ثعلبی، احمد بن محمد، (الکشف و البیان)، الثعلبی (م. ۴۲۷ق.)، به کوشش ابن عاشور، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۲ق.
(۱۷) الجامع لاحکام القرآن، انصاری قرطبی، محمد بن احمد، القرطبی (م. ۶۷۱ق.)، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۰۵ق.
(۱۸) جامع البیان، طبری، محمد بن جریر، (م. ۳۱۰ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۱۲ق.
(۱۹) الدر المنثور، سیوطی، جلال‌الدین، (م. ۹۱۱ق.)، بیروت، دار المعرفه، ۱۳۶۵ق.
(۲۰) دلائل النبوه، بیهقی، احمد بن حسین، (م. ۴۵۸ق.)، به کوشش عبدالمعطی، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۴۰۵ق.
(۲۱) رجال النجاشی، النجاشی (م. ۴۵۰ق.)، به کوشش شبیری زنجانی، قم، نشر اسلامی، ۱۴۱۸ق.
(۲۲) تفسیر روح البیان، حقی بروسی، اسماعیل بن مصطفی (م. ۱۱۳۷ق.)، بیروت، دار الفکر.
(۲۳) الروض الانف، سهیلی، عبدالرحمن، (م. ۵۸۱ق.)، به کوشش عبدالرحمن، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۱۲ق.
(۲۴) روض الجنان، ابوالفتوح رازی (م. ۵۵۴ق.)، به کوشش یاحقی و ناصح، مشهد، آستان قدس رضوی، ۱۳۷۵ش.
(۲۵) زاد المسیر، ابن جوزی (م. ۵۹۷ق.)، به کوشش عبدالرزاق، بیروت، دار الکتاب العربی، ۱۴۲۲ق.
(۲۶) نسائئ، احمد بن شعیب، نسایی، احمد بن علی، سنن النسائی (م. ۳۰۳ق.)، بیروت، دار الفکر، ۱۳۴۸ق.
(۲۷) السیرة النبویة، ابن هشام حمیری، عبدالملک، (م. ۸-۲۱۳ق.)، به کوشش محمد محیی الدین، مصر، مکتبة محمد علی صبیح و اولاده، ۱۳۸۳ق.
(۲۸) شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، عبدالحمید، (م. ۶۵۶ق.)، به کوشش محمد ابوالفضل، دار احیاء الکتب العربیه، ۱۳۷۸ق.
(۲۹) الطبقات الکبری، ابن سعد (م. ۲۳۰ق.)، بیروت، دار صادر.
(۳۰) الطبقات، خلیفة بن خیاط (م. ۲۴۰ق.)، به کوشش سهیل زکار، بیروت، دار الفکر، ۱۴۱۴ق.
(۳۱) عمدة الطالب، حسینی، احمد بن علی، (م. ۸۲۸ق.)، به کوشش محمد حسن، نجف، المکتبة الحیدریه، ۱۳۸۰ق.
(۳۲) الفهرست، منتجب الدین، علی بن عبیدالله، (م. ۵۸۵ق.)، الارموی، قم، مکتبة النجفی، ۱۳۶۶ش.
(۳۳) کافی، کلینی، محمد بن یعقوب، (م. ۳۲۹ق.)، به کوشش غفاری، تهران، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۷۵ش.
(۳۴) الکتاب، سیبویه، عمرو بن عثمان، (م. ۱۸۰ق.)، به کوشش عبدالسلام، یبروت، دار الجیل.
(۳۵) الکشاف، الزمخشری (م. ۵۳۸ق.)، قم، بلاغت، ۱۴۱۵ق.
(۳۶)مقاتل الطالبین، اصفهانی، ابو الفرج على بن الحسين، (م. ۳۵۶ق.)، به کوشش مظفر، قم، دار الکتاب، ۱۳۸۵ق.


۱. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۶۲.    
۲. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۱.    
۳. عُصفری، خلیفة بن خیاط، الطبقات، ص۳۰.    
۴. یعقوبی، احمد بن ابى يعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۱.    
۵. حسینی، احمد بن علی، عمدة الطالب، ص۲۰.    
۶. حسینی، احمد بن علی، عمدة الطالب، ص۲۰.    
۷. ابن حجر عسقلانی، احمد بن علی، الاصابة، ج۷، ص۱۹۶.    
۸. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۵.
۹. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۸۹.
۱۰. ابن هشام حمیری، عبدالملک، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۴۲.
۱۱. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۹۲.    
۱۲. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۸۸.
۱۳. یعقوبی، احمد بن ابى يعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۴.    
۱۴. نسایی، احمد بن علی، سنن النسائی، ج۸، ص۳-۵.    
۱۵. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۲۱۹.    
۱۶. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۲۱۹.    
۱۷. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۸۸.
۱۸. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۵، ص۲۱۹.    
۱۹. سیبویه، عمرو بن عثمان، الکتاب، ج۳، ص۲۶۰-۲۶۱.    
۲۰. جاحظ، عمرو بن بحر، البیان و التبیین، ج۳، ص۳۰.
۲۱. مفید، محمد بن محمد، ایمان ابی طالب، ص۱۸.    
۲۲. قمی، عباس، الکنی و الالقاب، ج‌۱، ص‌۱۰۸‌-۱۰۹.    
۲۳. بغدادی، محمد بن حبیب، المحبر، ص‌۱۳۲.    
۲۴. نسایی، احمد بن علی، سنن النسائی، ج‌۸، ص‌۵.    
۲۵. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۱-۱۲۲.    
۲۶. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۴۸.    
۲۷. اصفهانی، ابو الفرج على بن الحسين، مقاتل الطالبین، ص۳.    
۲۸. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۰.    
۲۹. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۴۷.    
۳۰. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۱۵۱.    
۳۱. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۴، ص۵۵.    
۳۲. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۴۷.    
۳۳. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۲، ص۴۰.    
۳۴. یعقوبی، احمد بن ابى يعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۴.    
۳۵. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۸، ص۴۸.
۳۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۳۲.    
۳۷. بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، ج۲، ص۲۲.    
۳۸. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۲.    
۳۹. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۲.    
۴۰. یعقوبی، احمد بن ابى يعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۳.    
۴۱. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۱۹.    
۴۲. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۵۴.    
۴۳. راهب بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۶.    
۴۴. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۹.    
۴۵. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۶.    
۴۶. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱، ص۹۷.    
۴۷. یعقوبی، احمد بن ابى يعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰.    
۴۸. یعقوبی، احمد بن ابى يعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۰.    
۴۹. سهیلی، عبدالرحمن، الروض الانف، ج۲، ص۲۳۸.    
۵۰. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۷۰.    
۵۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۵۷-۵۸.    
۵۲. بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، ج۲، ص۱۶۲.    
۵۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۵۸.    
۵۴. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۱۳.    
۵۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۵۸.    
۵۶. بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، ج۲، ص۱۶۱.    
۵۷. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۳۳.    
۵۸. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۵۸.    
۵۹. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱، ص۱۱۷.    
۶۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۶۳.    
۶۱. ابن هشام حمیری، عبدالملک، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۷۱-۱۷۲.    
۶۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۶۵-۶۷.    
۶۳. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۱.    
۶۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۶۷.    
۶۵. ابن هشام حمیری، عبدالملک، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۷۲-۱۷۳.    
۶۶. ابن هشام حمیری، عبدالملک، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۷۲-۱۷۳.    
۶۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۶۷.    
۶۸. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج‌۱، ص‌۱۵۸‌-۱۵۹.
۶۹. یعقوبی، احمد بن ابى يعقوب، تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۲۶.    
۷۰. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج‌۳، ص‌۹۸.
۷۱. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج‌۲، ص‌۶۸.    
۷۲. ابن هشام حمیری، عبدالملک، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۷۳-۱۷۴.    
۷۳. مفید، محمد بن محمد، ایمان ابی طالب، ص۳۴.    
۷۴. موسوی، فخار بن محمد، ایمان ابی طالب، ص۳۱۳.
۷۵. ابن هشام حمیری، عبدالملک، السیرة النبویة، ج۱، ص۲۲۲.    
۷۶. یعقوبی، احمد بن ابى يعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۱.    
۷۷. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۸۸.    
۷۸. یعقوبی، احمد بن ابى يعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۱، ص۳۱.    
۷۹. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص ۱۸۸.    
۸۰. یعقوبی، احمد بن ابى يعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۱-۳۲.    
۸۱. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۲، ص۳۱.    
۸۲. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۲۵.
۸۳. یعقوبی، احمد بن ابى يعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۳۵.    
۸۴. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الکبری، ج۱، ص۱۱۹.
۸۵. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۲، ص۲۹.    
۸۶. ابن جوزی، علی بن محمد، المنتظم، ج‌۳، ص۹.    
۸۷. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج‌۱۴، ص‌۷۶.    
۸۸. یعقوبی، احمد بن ابى يعقوب، تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۳۵.    
۸۹. یعقوبی، احمد بن ابى يعقوب، تاریخ یعقوبی، ج‌۲، ص‌۳۵.    
۹۰. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج‌۱۹، ص‌۱۵ و ۲۵ و ج‌۳۵، ص‌۸۲.    
۹۱. مقریزی، احمد بن علی، امتاع الاسماع، ج۱، ص۴۵.    
۹۲. ابن هشام حمیری، عبدالملک، السیرة النبویة، ج۲، ص۲۸۴.    
۹۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۲، ص۸۰.    
۹۴. بیهقی، احمد بن حسین، دلائل النبوه، ج۲، ص۳۴۹-۳۵۰.    
۹۵. ابوطالب بن عبدالمطلب، شعر ابی‌طالب، ص‌۱۸.
۹۶. موسوی بجنوردی، محمد کاظم، دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، ج‌۵، ص‌۲۲۷۰.    
۹۷. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج‌۱۴، ص‌۸۱.    
۹۸. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج‌۱۴، ص‌۸۰.    
۹۹. موسوی بجنوردی، محمد کاظم، دائرة‌المعارف بزرگ اسلامی، ج‌۵، ص۲۲۷۰.    
۱۰۰. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۵۵ ۵۸.    
۱۰۱. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۶۱ ۶۳.    
۱۰۲. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۷۱ ۷۳.    
۱۰۳. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۷۶ ۷۹.    
۱۰۴. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۹، ص۳۸۴، بیروت، ۱۹۷۶ م .
۱۰۵. جمحی، محمد ابن سلام، طبقات الشعراء، ج۱، ص۲۴۴.    
۱۰۶. بغدادی، محمد ابن حبیب، «کنی الشعراء من غلبت کتبته علی اسمه»، ج۱، ص۲۸۱، ‌نوارد المخطوطات، بغداد، ۱۳۷۴ ق.
۱۰۷. سیبوبه، عمرو بن عثمان، الکتاب، ج۱، ص۱۱۱، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، ۱۴۰۳ق.    
۱۰۸. سیبوبه، الکتاب، عمرو بن عثمان، الکتاب، ج ۳، ص۲۶۰ ۲۶۱، به کوشش عبدالسلام محمد هارون، بیروت، ۱۴۰۳ق.    
۱۰۹. جاحظ، ‌عمرو بن بحر، البیان و التبیین، ج۳، ص۲۲، به کوشش حسن سندویی، قاهره، ۱۳۵۱ق/ ۱۹۳۲ م.    
۱۱۰. جواد علی، المفصل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ‌ج۹، ص۶۹۹، بیروت، ۱۹۷۶ م .
۱۱۱. ابن اسحاق، محمد، السیر و المغازی، ص ۳۵، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۷۸ م.    
۱۱۲. مهدوی، علی اصغر، مقدمه بر سیرت رسول الهه از ابن هشام، ج۱، ص۵۱ ـ ۵۲، ترجمة کهن قاضی رفیع الدین اسحاق همدانی، تهران، ۱۳۵۸ ش.
۱۱۳. ابن اسحاق، محمد، السیر و المغازی، ج۹، ص۳۸۶، به کوشش سهیل زکار، دمشق، ۱۹۷۸ م.
۱۱۴. امین، محسن، اعیان الشیعة، ج۸، ص۱۲۵ ۱۲۶، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳ م.    
۱۱۵. امین، محسن، اعیان الشیعة، ج۸، ص۱۲۵ ۱۲۶، بیروت، ۱۴۰۳ق/ ۱۹۸۳ م.    
۱۱۶. راوندی، سعید بن هبة الله، الخرائج و الجرائح، ج۱، ص۵۸ ۵۹، ‌قم، ۱۴۰۹ق/ ۱۹۸۹ م.    
۱۱۷. اصفهانی، ابوالفرج، الاغانی، ج۱۷، ص۲۸، بیروت، ۱۳۹۰ ق.    
۱۱۸. زرکلی، خیرالدین، الاعلام، ج۴، ص۱۶۶.    
۱۱۹. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۴۴۸-۴۴۹.    
۱۲۰. موسوی، فخار بن محمد، ایمان ابی طالب، ص۶۴-۱۴۳.
۱۲۱. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۶۸-۸۳.    
۱۲۲. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۶۵-۶۶.    
۱۲۳. انعام/سوره۶، آیه۲۶.    
۱۲۴. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۹، ص۲۰۲.    
۱۲۵. سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور، ج۳، ص۲۶۰.    
۱۲۶. حقی بروسی، اسماعیل بن مصطفی، تفسیر روح البیان، ج۳، ص۲۰.    
۱۲۷. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۹، ص۲۰۵.    
۱۲۸. ثعلبی، احمد بن محمد، الکشف و البیان، ج۴، ص۱۴۲.    
۱۲۹. ابوحیان، محمد بن یوسف، البحر المحیط، ج۴، ص۴۷۲.    
۱۳۰. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان، ج۷، ص۱۱۰    .
۱۳۱. ابوحیان، محمد بن یوسف، البحر المحیط، ج۴، ص۴۷۲.    
۱۳۲. ثعلبی، احمد بن محمد، الکشف و البیان، ج۴، ص۱۳۱.    
۱۳۳. ابن‌ جوزی، عبدالرحمن بن علی، زاد المسیر، ج۲، ص۷.    
۱۳۴. انصاری قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۶، ص۳۸۲.    
۱۳۵. توبه/سوره۹، آیه۱۱۳.    
۱۳۶. ابن‌ جوزی، عبدالرحمن بن علی، زاد المسیر، ج۲، ص۳۰۴-۳۰۵.    
۱۳۷. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۱۶، ص۱۵۷-۱۵۸.    
۱۳۸. سیوطی، جلال‌الدین، الدر المنثور، ج۳، ص۲۸۲-۲۸۳.    
۱۳۹. قصص/سوره۲۸، آیه۵۶.    
۱۴۰. طبری، محمد بن جریر، جامع البیان،، ج۱۸، ص۲۸۳.    
۱۴۱. ابن‌ ابی‌حاتم، عبدالرحمن بن محمد، تفسیر ابن ابی‌حاتم، ج۹، ص۲۰۴.    
۱۴۲. انصاری قرطبی، محمد بن احمد، الجامع لاحکام القرآن، ج۱۴، ص۲۹۹.
۱۴۳. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، تفسیر ابن کثیر، ج۶، ص۲۲۱-۲۲۲.    
۱۴۴. موسوی، فخار بن محمد، ایمان ابی طالب، ص۱۵۴-۱۵۶.
۱۴۵. التسهیل، غرناطی، محمد بن جزی، ج۲، ص۱۱۶.    
۱۴۶. مجادله/سوره۵۸، آیه۲۲.    
۱۴۷. توبه/سوره۹، آیه۲۳.    
۱۴۸. ابوالفتوح رازی، روض الجنان، ج۱۵، ص۱۴۸.    
۱۴۹. فخر رازی، محمد بن عمر، التفسیر الکبیر، ج۲۵، ص۵.    
۱۵۰. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۶۵-۸۳.    
۱۵۱. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۶۵-۸۲.    
۱۵۲. محمد بن یعقوب، کافی، ج۱، ص۴۴۸-۴۵۰.    
۱۵۳. نجاشی، احمد بن عباس، رجال نجاشی، ص۵۸.    
۱۵۴. نجاشی، احمد بن عباس، رجال نجاشی، ص۸۷.    
۱۵۵. نجاشی، احمد بن عباس، رجال نجاشی، ص۹۵.    
۱۵۶. نجاشی، احمد بن عباس، رجال نجاشی، ص۱۷۷.    
۱۵۷. نجاشی، احمد بن عباس، رجال نجاشی، ص۱۸۶.    
۱۵۸. نجاشی، احمد بن عباس، رجال نجاشی، ص۲۶۵.    
۱۵۹. نجاشی، احمد بن عباس، رجال نجاشی، ص۳۹۹.    
۱۶۰. مفید، محمد بن محمد، ایمان ابی طالب، ص۱۲.    
۱۶۱. منتجب الدین، علی بن عبیدالله، الفهرست، ص۱۰۲.
۱۶۲. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۸، ص۳۹۳.    
۱۶۳. ابن ابی الحدید، عبدالحمید، شرح نهج البلاغه، ج۱۴، ص۸۳.    
۱۶۴. امین، سید محسن، اعیان الشیعه، ج۳، ص۱۹۰-۱۹۱.    
۱۶۵. آینه پژوهش، ش۲۱، ص۸۹-۹۶، «کتابشناسی حضرت ابوطالب».
۱۶۶. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۷.    
۱۶۷. ابن هشام حمیری، عبدالملک، السیرة النبویة، ج۱، ص۱۰۹.    
۱۶۸. یعقوبی، احمد بن ابى يعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۳.    
۱۶۹. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۷.    
۱۷۰. بلاذری، احمد بن یحیی بن جابر، انساب الاشراف، ج۱، ص۵۷.    
۱۷۱. یعقوبی، احمد بن ابى يعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۴.    
۱۷۲. یعقوبی، احمد بن ابى يعقوب، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۱۹.    



حوزه نمایندگی ولی فقیه در امور حج و زیارت، برگرفته از مقاله «ابوطالب بن عبدالمطلب».    
دائرة المعارف قرآن کریم، برگرفته از مقاله «ابوطالب».    
دانشنامه بزرگ اسلامی، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، برگرفته از مقاله «ابو طالب»، ج۵، ص۲۲۷۰.    






جعبه ابزار