• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

یمین

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



یَمین به معنی قَسم و سوگند است که در جمیع ابواب منازعات و در کتاب قضاء و شهادات و هم چنین در کتاب أیمان در مورد کسی که چیزی را بواسطه قسم خوردن بر خود واجب یا حرام می‌کند از آن بحث می‌شود.





۱.۱ - معنی لغوی

یمین در لغت به معنای سوگند است
[۱] لویس معلوف، المنجد، ج ۲، ص ۲۲۴۷، مترجم: محمد بندریگی، ناشر: ایران، چاپ سوم ۱۳۸۰
و از آن به قَسَم و حِلف «پیمانهای رایج عربهای جاهلی» نیز تعبیر می شود.

۱.۲ - معنی اصطلاحی

در اصطلاح فقهی قسم خوردن به ذات خدا یا اسماء خاص خداوند است مثل والله بالله.
ذات خدا یعنی بدون اینکه قسم به اسمی از اسماء خدا باشد عباراتی می‌آورد که دلالت بر ذات خدا می‌کند مثل والذی نفسی بیده: قسم به آن کسی که جانم در دست اوست.

۱.۳ - ارتباط بین معنای لغوی و اصطلاحی

یمین در اصطلاح به همان معنی بکار رفته است که در لغت بکار رفته است اگر چه معنای لغوی اعمّ است زیرا شامل هر سوگندی می‌شود در حالی که در معنای اصطلاحی هر سوگند خوردنی صحیح نیست مثلا کسی قسم بخورد کار حرامی را انجام دهد قسمش واقع نمی‌شود و مخالفت با آن کفاره ندارد. بنابراین بین این دو معنا عموم و خصوص مطلق است.


قسم خورنده شرایطی دارد که بدون آنها قسم منعقد نمی‌شود که عبارتند از: بلوغ، عقل، اختیار، قصد و عدم منع حاکم شرع از تصرف قسم خورنده در اموالش بخاطر سفه – ورشکستگی. بنابراین قسم بچّه، دیوانه، مجنون ادواری در حال جنونش، قسم آدم مجبور و بی هوش و شخص غضبناک که غضبش شدید باشد و قصد را از او سلب کند منعقد نمی‌شود و هم چنین قسم آدمی که ممنوع التصرف از مالش است منعقد نمی‌شود و قسم فرزند با جلوگیری پدر و قسم زوجه با منع زوج منعقد نمی‌شود، مگر اینکه کاری که قسم بر آن خورده شده انجام واجب یا ترک حرام باشد که در این صورت بدون اذن منعقد می‌شود.


۱- یمین تاکیدی: که جهت تأکید و تحقیق خبر به وقوع چیزی یا عدم وقوع آن در گذشته، حال و آینده است؛ مثلا بگوید والله من بدهکار نبودم (گذشته) یا بدهکار نیستم (حال) یا زید از سفر نخواهد آمد (آینده).
۲- یمین مناشده: یمینی که همراه با سوال است و منظور از آن تحریک مسئول (سوال شونده) بر آوردن مقصود سائل است. برای تأکید سوال می‌آورد: مثلا می‌گوید ترا به خدا قسم می‌دهم جواب مرا بده.
۳- یمین عقد: یمینی که تعهّد و التزام است به اینکه انسان عملی انجام بدهد یا ترک کند.

۳.۱ - حکم انواع یمین

قسم اول منعقد نمی‌شود و اگر دروغ باشد از گناهان کبیره است و کاربرد این قسم در دادگاه است. قسم دوم هم منعقد نمی‌شود. کفاره و گناه نه بر قسم خورنده و نه بر مسئول (در صورتی که مخالفت کند و مقصود سائل را نیارد) نیست. قسم سوم است که منعقد می‌شود و وفاء‌ به آن واجب و مخالفت با آن کفاره دارد.


قسمی که در محکمه بکار می‌رود و به دعاوی خاتمه می‌دهد، مدعی قسم می‌خورد و دعوا ثابت می‌شود مثلا مدعی در مورد لوث (چیزی که موجب ظن به صدق ادعای مدعی می‌شود مثلا قاتل با چاقو در کنار مقتول بوده یا صورتش خون آلود بوده) با پنجاه نفر قسم می‌خورد که مثلا زید قاتل پسرش است با قسم مدعی دعوا ثابت می‌شود. یا منکر قسم می‌خورد مثلا بگوید من به زید بدهکار نیستم دعوی خاتمه می یابد یا قسمی که شخص بوسیله آن چیزی را بر خود واجب می‌کند یا کار حرامی را ترک می‌کند. قسم بغیر لفظ جلاله الله یا اسماء خاصه خداوند (اسمائی که فقط مختص خداست دیگران در آن شریک نیستند) منعقد نمی‌شود. باید قسم خورنده بگوید والله من به زید بدهکار نیستم. یا والله اگر کار حرامی انجام دادم ده روز روزه بگیرم. بنابراین اگر کسی قسم بخورد اسم خدا را نیاورد مثلا بگوید قسم به قرآن من فلان کار را انجام ندادم یا قسم به پیامبر(صلی الله علیه و آله) یا ائمه اطهار بیاورد بگوید بحق حضرت علی (علیه السلام)، قسمش منعقد نمی‌شود یعنی اگر مخالفت کرد کفاره ندارد و اگر در دعاوی باشد به آن ترتیب اثر نمی‌دهند.


اگر قسم منعقد شد وفاء به آن واجب و در صورت مخالفت عمدی کفاره دارد ولی اگر از روی جهل یا اضطرار یا اجبار با قسمش مخالفت کند کفاره واجب نمی‌شود.


در دعاوی مالیه و غیر مالیه مثل نکاح به کار می‌رود ولی در حدود (مثل حد زنالواط) قسم جایگاهی ندارد. مثلا اگر زید قسم بخورد که عمرو به من نسبت زنا داد و عمرو هم انکار کرد بر عمر قسم متوجه نمی‌شود و با قسم زید برای عمرو حد ثابت نمی‌شود.
[۸] تحریر الوسیله، ج ۱-۲ ص ۸۴۱ و ۸۴۲، حضرت امام خمینی (ره)، نشر: موسسه نشر اسلامی (جامعه مدرسین) چاپ نهم ۱۴۲۴.



حلف در لغت به معنای قَسَم و در اصطلاح به‌ معنای عهد و پیمان است.
[۹] خلیل‌ بن احمد، کتاب‌العین، ذیل واژه، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۰۵.
[۱۰] اسماعیل ‌بن حماد جوهری، الصحاح: تاج‌اللغة و صحاح‌العربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، ذیل واژه، بیروت (بی‌تا)، چاپ افست تهران ۱۳۶۸ش.
[۱۱] ابن‌منظور، لسان العرب، ذیل واژه.

حلفها و پیمانها در ساختار قبیله‌ای جزیرة‌العرب و در فقدان دولت مرکزی، حداقلی از نظم و امنیت اجتماعی را برقرار می‌کرد.
حفظ بقا و امنیت قبایل ضعیف‌تر در برابر حملات و غارتهای قبایل دشمن و نیز امنیت راههای بازرگانی و امکان آمد و شد در محدوده جغرافیایی قبایل، به حلفهای میان قبایل بستگی تام داشت.
[۱۲] جوادعلی، المفصل فی تاریخ‌العرب قبل‌الاسلام، ج۴، ص۳۸۵، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.
[۱۳] جمال جوده، اوضاع اجتماعی ـ اقتصادی موالی در صدر اسلام، ج۱، ص۲۷ـ ۴۶، ترجمه مصطفی جباری و مسلم زمانی، تهران ۱۳۸۲ش.
در میان عربهای پیش از اسلام کمتر قبیله‌ای حلیف یا حلفایی نداشت، حتی قبایل بزرگ هم به حلفها می‌پیوستند، به‌جز نوادری که به قدرت خود مغرور بودند.
[۱۴] جوادعلی، المفصل فی تاریخ‌العرب قبل‌الاسلام، ج۴، ص۳۷۳، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.

قبایل و طوایف و افراد در انعقاد حلف با دیگران مختار بودند.
افزون بر پیمانهای میان قبایل، گاه میان بطون (شاخه‌های) قبایل مختلف (جدا از کل قبیله) یا حتی میان افراد، مستقل از قبیله ، حلفهایی پدید می‌آمد که البته در این موارد، کل قبیله در برابر حلف متعهد نبود.
از طرفی، چون این‌گونه حلفها باعث تضعیف قبیله و اختلافات داخلی می‌شد، معمولاً سران قبیله از انعقاد آن‌ها جلوگیری می‌کردند.
[۱۵] جوادعلی، المفصل فی تاریخ‌العرب قبل‌الاسلام، ج۴، ص۳۷۲، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.
[۱۶] جوادعلی، المفصل فی تاریخ‌العرب قبل‌الاسلام، ج۴، ص۳۷۶ـ۳۷۷، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.


۷.۱ - هدف

انگیزه و هدف بیش‌تر حلفها عبارت بود از: اتحاد و یکپارچگی میان طرفین برای اموری همچون دفاع مشترک در برابر دیگر قبایل؛ انتقام و خون‌خواهی (ثار) و گرفتن دیه ؛ ترس از هجو ؛ ترس از به کیفر رسیدن به‌ سبب ارتکاب برخی جنایات، همچون قتل ؛ کمک گرفتن برای به چنگ آوردن یا حفظ کردن چراگاهها؛ و به ‌طورکلی برخوردار شدن از منافع اقتصادی و اجتماعی و سیاسی، بهبود بخشیدن به این امور یا حفظ آنها.
[۱۷] جوادعلی، المفصل فی تاریخ‌العرب قبل‌الاسلام، ج۴، ص۳۷۲، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.
[۱۸] جمال جوده، اوضاع اجتماعی ـ اقتصادی موالی در صدر اسلام، ج۱، ص۲۷ـ ۴۶، ترجمه مصطفی جباری و مسلم زمانی، تهران ۱۳۸۲ش.


۷.۲ - ادغام با ولاء

حلف به ‌تدریج در نهاد وَلاء ادغام شد که هدف از آن، پیوستن فرد، افراد یا طایفه‌ای به یک قبیله بود، به‌ طوری که گفته شده است حلف، گسترده‌ترین شکل ولاء در نزد عرب پیش از اسلام بود.
[۱۹] جمال جوده، اوضاع اجتماعی ـ اقتصادی موالی در صدر اسلام، ج۱، ص۳۲، ترجمه مصطفی جباری و مسلم زمانی، تهران ۱۳۸۲ش.
[۲۰] جمال جوده، اوضاع اجتماعی ـ اقتصادی موالی در صدر اسلام، ج۱، ص۴۷، ترجمه مصطفی جباری و مسلم زمانی، تهران ۱۳۸۲ش.
دلیل انعقاد چنین پیمانی معمولاً رانده شدن این افراد از قبیله خود و نیازشان به پیوستن به قبیله جدیدی بود که از آنان حمایت کند.
این اعضای جدید «مولا» ی قبیله مذکور خوانده می‌شدند و وظایف و حقوقشان با دیگر افراد قبیله یکسان بود و حتی از یکدیگر ارث می‌بردند.
[۲۱] ابن‌خلدون، تاریخ ابن خلدون یا العبر، ج:۱ مقدمه، ص۱۶۹ـ۱۷۰.
[۲۲] د.اسلام، چاپ دوم، ذیل واژه.


۷.۳ - احلاف

حلف در عین متحد کردن قبایل مختلف، استقلال و خودمختاری آنان را از بین نمی‌برد و با آن‌که معمولاً یک طرفِ حلف قبیله ضعیفی قرار داشت، تحقیری برای آنان به‌شمار نمی‌رفت.
در اغلب این موارد قبیله کوچک‌تر به موطن قبیله بزرگ‌تر کوچ می‌کرد که این امر باعث آمیختگی و اتحاد بیش‌تر میان آنان می‌شد.
حتی با گذشت زمان ، گاه نام خاندانی مشترک، به دو قبیله اطلاق می‌شد و قبیله کوچک‌تر در قبیله بزرگ مستحیل می‌گردید؛
[۲۳] د.اسلام، چاپ دوم، ذیل واژه.
ازاین‌رو، در بررسی نسب قبایل عرب نمونه‌های بسیار از تداخل انساب وجود دارد که درنتیجه انعقاد حلف پدید آمده است.
[۲۴] ابن‌قتیبه، المعارف، ج۱، ص۹۸، چاپ ثروت عکاشه، قاهره ۱۹۶۰.
[۲۵] ابوالفرج اصفهانی، کتاب الاغانی، ج۱۷، ص۹۳، چاپ احسان عباس، ابراهیم سعافین و بکرعباس، بیروت ۱۴۲۵/۲۰۰۴.
[۲۶] عبداللّه‌ بن عبدالعزیز بکری، معجم مااستعجم من اسماء البلاد و المواضع، ج۱، ص۴۱، چاپ مصطفی سقا، قاهره ۱۳۶۴ـ۱۳۷۱/ ۱۹۴۵ـ۱۹۵۱.
به همین سبب، برای شناخت انساب و قبایل عرب، باید احلاف را شناخت.
[۲۷] جوادعلی، المفصل فی تاریخ‌العرب قبل‌الاسلام، ج۴، ص۳۸۵، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.

باید توجه داشت که در حلفها، هیچگاه منافع عمومی مجموعه مردم عرب، همانند اتحاد و دفاع در برابر غیرعرب، در نظر نبود و موضوعات آن به مصالح قومی و قبیله‌ای محدود می‌شد؛ البته افراد و طوایف به ‌تنهایی و با در نظر گرفتن منافع شخصی خود، با سرزمینهای دیگر حلفهایی داشتند، مانند حلفهای تجاری فرزندان عبدمناف (هاشم، عبدشمس، نوفل و مطّلب) با دولتهای شام و حبشه و ایران و یمن ،
[۲۸] ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۶.
هم‌پیمانی ایرانیان مقیم یمن/ ابناء با همْدانیان
[۲۹] ابن‌حائک، الاکلیل من اخبار الیمن و انساب حمیر، ج۱۰، ص۲۴۴، ج ۱۰، چاپ محب‌الدین خطیب، قاهره ۱۳۶۸.
[۳۰] احمد بن عبداللّه رازی، تاریخ مدینة صنعاء، ج۱، ص۳۷ـ۳۸، چاپ حسین ‌بن عبداللّه عمری، صنعا ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
و هم‌پیمانی یهودیان با عربها.
[۳۱] ابن‌هشام، السیرة‌النبویة، ج۲، ص۱۸۸، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث‌العربی، (بی‌تا).
[۳۲] مسعودی، تنبیه، ج۱، ص۲۴۰.


۷.۴ - مراسم انعقاد

چون حلف در تنظیم مناسبات اجتماعی و شئون زندگی عربها نقش مهمی داشت، همچون هر پیمان دیگری، سخت محترم بود و نقض آن گناهی بزرگ شمرده می‌شد.
[۳۳] جوادعلی، المفصل فی تاریخ‌العرب قبل‌الاسلام، ج۴، ص۳۷۰ـ۳۷۱، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.
انعقاد حلف همواره با مراسمی ویژه همراه بود.
حلفهای مهم را در اماکن مقدّس (همچون بتکده‌ها)، مقابر اجداد یا بزرگان، بازارهای عمومی چون عکاظ و ذی‌المجاز که در ماههای حرام برپا می‌شدند، در اقامتگاههای قبیله‌ها یا کنار کوهی مشهور منعقد می‌ساختند.
[۳۴] ابن‌کلبی، کتاب‌الاصنام، ج۱، ص۲۹، چاپ احمد زکی‌پاشا، قاهره ۱۳۳۲/۱۹۱۴.
[۳۵] عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۳، ص۷، چاپ عبدالسلام محمدهارون، بیروت (۱۳۶۷/ ۱۹۴۸).
[۳۶] عمرو بن بحر جاحظ، کتاب‌الحیوان، ج۴، ص۴۷۰ـ۴۷۱، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر (۱۳۸۵ـ۱۳۸۹/ ۱۹۶۵ـ ۱۹۶۹)، چاپ افست بیروت (بی‌تا).
[۳۷] جوادعلی، المفصل فی تاریخ‌العرب قبل‌الاسلام، ج۴، ص۳۸۱، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.
[۳۸] جوادعلی، المفصل فی تاریخ‌العرب قبل‌الاسلام، ج۴، ص۳۸۵، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.
مکیان، مراسم حلف را کنار کعبه و بتهای آن یا در دارالنَدْوَه یا در خانه یکی از شیوخ قبایل به‌جا می‌آوردند.
[۳۹] ابن‌هشام، السیرة‌النبویة، ج۱، ص۱۳۹، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث‌العربی، (بی‌تا).
[۴۰] ابن‌هشام، السیرة‌النبویة، ج۱، ص۱۴۱، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث‌العربی، (بی‌تا).
[۴۱] ابن‌حبیب، کتاب المُنَمَّق فی اخبار قریش، ج۱، ص۴۳، چاپ خورشید احمد فارق، حیدرآباد، دکن ۱۳۸۴/۱۹۶۴.
[۴۲] ابن‌حبیب، کتاب المُنَمَّق فی اخبار قریش، ج۱، ص۴۶، چاپ خورشید احمد فارق، حیدرآباد، دکن ۱۳۸۴/۱۹۶۴.
[۴۳] مسعودی، تنبیه، ج۱، ص۲۰۹ـ۲۱۰.


۷.۵ - آداب

آداب تحالف، متنوع بود: در حلف‌المُطَیِبّین ــ که از مشهورترین حلفای دوره جاهلی عرب است و در پی اختلاف بنی‌عبدمناف و بنی‌عبدالدار، بر سرتصدیِ منصب حجابت کعبه، شکل گرفت ــ بنی‌عبدمناف و حلفهای آنان به نشانه هم‌پیمانی بر ضد بنی‌عبدالدار، دستهای خود را در ظرفی پر از عطر (طیب) فرو بردند و سپس کعبه را مسح کردند.
[۴۴] ابن‌هشام، السیرة‌النبویة، ج۱، ص۱۳۸ـ۱۳۹، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث‌العربی، (بی‌تا).
[۴۵] مسعودی، تنبیه، ج۱، ص۲۱۰ـ۲۱۱.
در حلف معروف دیگر این دوره به نام لَعَقَةُالدَّم (خونْ لیسان) ــ که در پی بازسازی کعبه و اختلاف قبایل بر سر نصب کردن حجرالاسود در جایگاه مخصوصش شکل گرفت ــ بنی‌عبدالدار و حلفایشان دستهای خود را در ظرفی پر از خون فرو بردند و سپس دستهای خونین خود را لیسیدند.
[۴۶] معمر بن مثنی ابوعبیده، کتاب‌النقائض: نقائض جریر و الفرزدق، ج۲، ص۹۷۰، چاپ آنتونی اشلی‌بوان، لیدن ۱۹۰۵ـ۱۹۱۲، چاپ افست بغداد (بی‌تا).
[۴۷] ابن‌سعد، الطبقات الکبرى (قاهره)، ج۱، ص۵۸.
[۴۸] جوادعلی، المفصل فی تاریخ‌العرب قبل‌الاسلام، ج۴، ص۳۷۸ـ۳۸۲، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.
[۴۹] جمال جوده، اوضاع اجتماعی ـ اقتصادی موالی در صدر اسلام، ج۱، ص۲۴ـ۲۶، ترجمه مصطفی جباری و مسلم زمانی، تهران ۱۳۸۲ش.
نارالحلف/ نارالتحالف نیز، که در بسیاری از حلفها برافروخته می‌شد، در ادبیات عرب مشهور است.
[۵۰] عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۳، ص۷ـ۸، چاپ عبدالسلام محمدهارون، بیروت (۱۳۶۷/ ۱۹۴۸).
[۵۱] عمرو بن بحر جاحظ، کتاب‌الحیوان، ج۴، ص۴۷۰ـ۴۷۱، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر (۱۳۸۵ـ۱۳۸۹/ ۱۹۶۵ـ ۱۹۶۹)، چاپ افست بیروت (بی‌تا).
[۵۲] عبدالملک ‌بن محمد ثعالبی، ثمارالقلوب فی‌المضاف و المنسوب، ج۱، ص۵۷۷، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره (۱۹۸۵).

معمولاً یک نفر، مأمور اجرای مراسم انعقاد حلف می‌شد و عده‌ای نیز به عنوان شاهد ، حضور می‌یافتند.
[۵۳] محمد بن عمر واقدی، کتاب المغازی، ج۲، ص۷۸۱، چاپ مارسدن جونز، لندن ۱۹۶۶.
[۵۴] معمر بن مثنی ابوعبیده، کتاب‌النقائض: نقائض جریر و الفرزدق، ج۱، ص۲۳۸، چاپ آنتونی اشلی‌بوان، لیدن ۱۹۰۵ـ۱۹۱۲، چاپ افست بغداد (بی‌تا).
[۵۵] معمر بن مثنی ابوعبیده، کتاب‌النقائض: نقائض جریر و الفرزدق، ج۱، ص۴۰۸، چاپ آنتونی اشلی‌بوان، لیدن ۱۹۰۵ـ۱۹۱۲، چاپ افست بغداد (بی‌تا).

گاه مجری مراسم در میان دو طرف پیمان قرار می‌گرفت و با سنگِ تیزی کف دستهای آنان را می‌خراشید، آنگاه با قطعه‌ای از جامه ایشان، که به خونشان آلوده بود، چند قطعه سنگ را خونین می‌ساخت و اورادی می‌خواند.
[۵۶] عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۳، ص۷ـ۸، چاپ عبدالسلام محمدهارون، بیروت (۱۳۶۷/ ۱۹۴۸).
[۵۷] جوادعلی، المفصل فی تاریخ‌العرب قبل‌الاسلام، ج۴، ص۳۷۹، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.
در مراسم تحالف، معمولاً سفره‌ای می‌گستردند و در کنار یکدیگر غذا می‌خوردند.
[۵۸] ابن‌سعد، الطبقات الکبرى (قاهره)، ج۱، ص۱۰۶.
[۵۹] حسن ‌بن عبداللّه عسکری، الاوائل، ج۱، ص۷۲، چاپ محمد مصری و ولید قصاب، دمشق ۱۹۷۵.
[۶۰] ابن‌جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج۲، ص۳۱۱، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
گاه پیمانهای مهم را می‌نوشتند و در مکانی مقدّس، چون کعبه، نگاه می‌داشتند.
[۶۱] ابن‌هشام، السیرة‌النبویة، ج۱، ص۳۷۵ـ۳۷۶، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث‌العربی، (بی‌تا).
[۶۲] عمرو بن بحر جاحظ، کتاب‌الحیوان، ج۱، ص۶۹ـ۷۰، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر (۱۳۸۵ـ۱۳۸۹/ ۱۹۶۵ـ ۱۹۶۹)، چاپ افست بیروت (بی‌تا).
[۶۳] یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۳۱.


۷.۶ - فسخ

انقضای حلف (خَلْع)، همچون انعقاد آن، علل و انگیزه‌های گوناگونی داشت.
حلفهایی که برای تأمین منافع زودگذر و موقتآ منعقد می‌شدند، با کسب انتفاع موردنظر یا سپری شدن زمان معیّن، فسخ می‌گردیدند.
نقل و انتقالهای قبایل و دور شدن آن‌ها از یکدیگر نیز در تضعیف مناسبات، و درنتیجه کم‌رنگ شدن و فسخ حلفها، مؤثر بود.
[۶۴] جوادعلی، المفصل فی تاریخ‌العرب قبل‌الاسلام، ج۴، ص۳۷۴، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.
[۶۵] جوادعلی، المفصل فی تاریخ‌العرب قبل‌الاسلام، ج۴، ص۳۷۶، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.


۷.۷ - حلف در اسلام

با ظهور اسلام و رویکرد ویژه تعالیم اسلامی به ایجاد اتحاد و پرهیز از دامن زدن به عوامل تفرقه و تمایزهای مجعول، جایگاهی که حلف در عصر جاهلی داشت، محفوظ نماند، به‌ویژه برخی حلفهای جاهلی، که درنتیجه عداوتها و کینه‌توزیهای مردم عرب شکل گرفته بود، نمی‌توانست در دوره اسلامی ادامه بیابد.
در عین حال، حلفی چون حلف‌الفضول ــ که برای یاری به مظلومان
[۶۶] جمال جوده، اوضاع اجتماعی ـ اقتصادی موالی در صدر اسلام، ج۱، ص۳۲ـ۳۳، ترجمه مصطفی جباری و مسلم زمانی، تهران ۱۳۸۲ش.
پدید آمده بود ــ پس از ظهور اسلام نیز محترم شمرده شد.
[۶۷] ابن‌هشام، السیرة‌النبویة، ج۱، ص۱۴۱ـ۱۴۲، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث‌العربی، (بی‌تا).
[۶۸] مسعودی، تنبیه، ج۱، ص۲۱۰.
بنابر مجموعه مباحث پیامبر اکرم درباره نهی یا تجویز حلف
[۶۹] جمال جوده، اوضاع اجتماعی ـ اقتصادی موالی در صدر اسلام، ج۱، ص۶۵ـ۸۲، ترجمه مصطفی جباری و مسلم زمانی، تهران ۱۳۸۲ش.
ــ به‌ویژه با توجه به این‌که در سال هشتم هجرت ، هنگام فتح مکه ، فرمود: «لاحلف فی الاسلام» (در اسلام حلفی وجود ندارد) ــ می‌توان گفت که تا پیش از این تاریخ، پیامبر نظام حلف را نهی کلی و قطعی نکرده و شواهد تاریخی نیز بیانگر همین ادعاست.
مثلا، تلاشهای پیامبر برای کسب یاری و حمایتِ قبایل عرب در آغاز دعوت اسلامی و به‌ویژه برقراری بیعتِ عقبه با اهالیِ یثرب، و نیز انعقاد پیمان مؤاخاة میان مسلمانان مدینه و مهاجران مکی، در ذیل نظامات حلف دسته‌بندی می‌شوند.
[۷۰] جمال جوده، اوضاع اجتماعی ـ اقتصادی موالی در صدر اسلام، ج۱، ص۶۷ـ۷۰، ترجمه مصطفی جباری و مسلم زمانی، تهران ۱۳۸۲ش.
حلفهایی که میان اوس و خزرج در مدینه با قبایل یهودی بنی‌قینقاع، بنی‌نضیر و بنی‌قریظه برقرار بود نیز در جنگهای میان مسلمانان و این قبایل، دست‌کم، موجب پذیرش وساطت و حکمیتِ حلفای سابقشان برای تعیین سرنوشت ایشان گردید، مانند حکمیت سعد بن معاذ از اوس که حلیف بنی‌قریظه بودند در غزوه بنی‌قریظه در سال پنجم.
[۷۱] ابن‌هشام، السیرة‌النبویة، ج۲، ص۱۸۸، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث‌العربی، (بی‌تا).
[۷۲] طبری، تاریخ (بیروت)، ج۲، ص۴۸۰.
[۷۳] طبری، تاریخ (بیروت)، ج۲، ص۵۸۶.
حتی مقدمات فتح مکه نیز درنتیجه آنچه براساس قواعد نظام حلف روی داده بود شکل گرفت، زیرا برطبق مفاد صلح حدیبیه مقرر شده بود که قبایل عرب، در هم‌پیمانی با مسلمانان یا قریش ، مختار باشند.
بر این اساس، قبیله بنی‌بکر با قریش و بنی‌خزاعه با مسلمانانْ حلیف شدند.
پس از مدتی، قریشْ حلیف خود را در حمله به حلیفِ مسلمانان یاری دادند.
این به معنای شکستن پیمان صلح حدیبیه از سوی قریش، و درنتیجه فرمان پیامبر برای فتح مکه بود.
[۷۴] ابن‌هشام، السیرة‌النبویة، ج۴، ص۳۱ـ۳۲، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث‌العربی، (بی‌تا).
[۷۵] طبری، تاریخ (بیروت)، ج۳، ص۴۳ـ۴۴.

پس از فتح مکه و الغای قانون حلف به فرمان پیامبر اسلام، به‌ تدریج حلف و نظامهای آن از جامعه عرب رخت بربست.
اگر هم در دهه‌های نخستینِ پس از رحلت پیامبر، بتوان اثری از احلاف گذشته یافت، قطعآ و با گذشت زمان، از اهمیت و اعتبار پیشین آن کاسته شده و نقش خود را در جامعه عرب از دست داده بوده است.
[۷۶] جمال جوده، اوضاع اجتماعی ـ اقتصادی موالی در صدر اسلام، ج۱، ص۷۲ـ۷۹، ترجمه مصطفی جباری و مسلم زمانی، تهران ۱۳۸۲ش.



(۱) ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ.
(۲) ابن‌جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
(۳) ابن‌حائک، الاکلیل من اخبار الیمن و انساب حمیر، ج ۱۰، چاپ محب‌الدین خطیب، قاهره ۱۳۶۸.
(۴) ابن‌حبیب، کتاب المُنَمَّق فی اخبار قریش، چاپ خورشید احمد فارق، حیدرآباد، دکن ۱۳۸۴/۱۹۶۴.
(۵) ابن‌خلدون، تاریخ ابن خلدون یا العبر.
(۶) ابن‌سعد، الطبقات الکبرى (قاهره).
(۷) ابن‌قتیبه، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره ۱۹۶۰.
(۸) ابن‌کلبی، کتاب‌الاصنام، چاپ احمد زکی‌پاشا، قاهره ۱۳۳۲/۱۹۱۴.
(۹) ابن‌منظور، لسان العرب.
(۱۰) ابن‌هشام، السیرة‌النبویة، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث‌العربی، (بی‌تا).
(۱۱) ابوالفرج اصفهانی، کتاب الاغانی، چاپ احسان عباس، ابراهیم سعافین و بکرعباس، بیروت ۱۴۲۵/۲۰۰۴.
(۱۲) معمر بن مثنی ابوعبیده، کتاب‌النقائض: نقائض جریر و الفرزدق، چاپ آنتونی اشلی‌بوان، لیدن ۱۹۰۵ـ۱۹۱۲، چاپ افست بغداد (بی‌تا).
(۱۳) عبداللّه‌ بن عبدالعزیز بکری، معجم مااستعجم من اسماء البلاد و المواضع، چاپ مصطفی سقا، قاهره ۱۳۶۴ـ۱۳۷۱/ ۱۹۴۵ـ۱۹۵۱.
(۱۴) عبدالملک ‌بن محمد ثعالبی، ثمارالقلوب فی‌المضاف و المنسوب، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره (۱۹۸۵).
(۱۵) عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، چاپ عبدالسلام محمدهارون، بیروت (۱۳۶۷/ ۱۹۴۸).
(۱۶) عمرو بن بحر جاحظ، کتاب‌الحیوان، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر (۱۳۸۵ـ۱۳۸۹/ ۱۹۶۵ـ ۱۹۶۹)، چاپ افست بیروت (بی‌تا).
(۱۷) جوادعلی، المفصل فی تاریخ‌العرب قبل‌الاسلام، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.
(۱۸) جمال جوده، اوضاع اجتماعی ـ اقتصادی موالی در صدر اسلام، ترجمه مصطفی جباری و مسلم زمانی، تهران ۱۳۸۲ش.
(۱۹) اسماعیل ‌بن حماد جوهری، الصحاح: تاج‌اللغة و صحاح‌العربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، بیروت (بی‌تا)، چاپ افست تهران ۱۳۶۸ش.
(۲۰) خلیل‌ بن احمد، کتاب‌العین، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۰۵.
(۲۱) احمد بن عبداللّه رازی، تاریخ مدینة صنعاء، چاپ حسین ‌بن عبداللّه عمری، صنعا ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
(۲۲) طبری، تاریخ (بیروت).
(۲۳) حسن ‌بن عبداللّه عسکری، الاوائل، چاپ محمد مصری و ولید قصاب، دمشق ۱۹۷۵.
(۲۴) مسعودی، تنبیه.
(۲۵) محمد بن عمر واقدی، کتاب المغازی، چاپ مارسدن جونز، لندن ۱۹۶۶.
(۲۶) یعقوبی، تاریخ.


۱. لویس معلوف، المنجد، ج ۲، ص ۲۲۴۷، مترجم: محمد بندریگی، ناشر: ایران، چاپ سوم ۱۳۸۰
۲. شهید ثانی، الروضه البهیه، ج ۳، ص ۴۸.    
۳. تحریر الوسیله، ج ۲، ص ۱۱۳ ۱۱۴.    
۴. تحریر الوسیله، ج ۲، ص ۱۱۱.    
۵. الروضه البهیه، ج ۳، ص ۹۴.    
۶. تحریر الوسیله، ج ۲، ص ۱۱۲.    
۷. تحریر الوسیله، ج ۲، ص ۱۱۵.    
۸. تحریر الوسیله، ج ۱-۲ ص ۸۴۱ و ۸۴۲، حضرت امام خمینی (ره)، نشر: موسسه نشر اسلامی (جامعه مدرسین) چاپ نهم ۱۴۲۴.
۹. خلیل‌ بن احمد، کتاب‌العین، ذیل واژه، چاپ مهدی مخزومی و ابراهیم سامرائی، قم ۱۴۰۵.
۱۰. اسماعیل ‌بن حماد جوهری، الصحاح: تاج‌اللغة و صحاح‌العربیة، چاپ احمد عبدالغفور عطار، ذیل واژه، بیروت (بی‌تا)، چاپ افست تهران ۱۳۶۸ش.
۱۱. ابن‌منظور، لسان العرب، ذیل واژه.
۱۲. جوادعلی، المفصل فی تاریخ‌العرب قبل‌الاسلام، ج۴، ص۳۸۵، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.
۱۳. جمال جوده، اوضاع اجتماعی ـ اقتصادی موالی در صدر اسلام، ج۱، ص۲۷ـ ۴۶، ترجمه مصطفی جباری و مسلم زمانی، تهران ۱۳۸۲ش.
۱۴. جوادعلی، المفصل فی تاریخ‌العرب قبل‌الاسلام، ج۴، ص۳۷۳، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.
۱۵. جوادعلی، المفصل فی تاریخ‌العرب قبل‌الاسلام، ج۴، ص۳۷۲، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.
۱۶. جوادعلی، المفصل فی تاریخ‌العرب قبل‌الاسلام، ج۴، ص۳۷۶ـ۳۷۷، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.
۱۷. جوادعلی، المفصل فی تاریخ‌العرب قبل‌الاسلام، ج۴، ص۳۷۲، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.
۱۸. جمال جوده، اوضاع اجتماعی ـ اقتصادی موالی در صدر اسلام، ج۱، ص۲۷ـ ۴۶، ترجمه مصطفی جباری و مسلم زمانی، تهران ۱۳۸۲ش.
۱۹. جمال جوده، اوضاع اجتماعی ـ اقتصادی موالی در صدر اسلام، ج۱، ص۳۲، ترجمه مصطفی جباری و مسلم زمانی، تهران ۱۳۸۲ش.
۲۰. جمال جوده، اوضاع اجتماعی ـ اقتصادی موالی در صدر اسلام، ج۱، ص۴۷، ترجمه مصطفی جباری و مسلم زمانی، تهران ۱۳۸۲ش.
۲۱. ابن‌خلدون، تاریخ ابن خلدون یا العبر، ج:۱ مقدمه، ص۱۶۹ـ۱۷۰.
۲۲. د.اسلام، چاپ دوم، ذیل واژه.
۲۳. د.اسلام، چاپ دوم، ذیل واژه.
۲۴. ابن‌قتیبه، المعارف، ج۱، ص۹۸، چاپ ثروت عکاشه، قاهره ۱۹۶۰.
۲۵. ابوالفرج اصفهانی، کتاب الاغانی، ج۱۷، ص۹۳، چاپ احسان عباس، ابراهیم سعافین و بکرعباس، بیروت ۱۴۲۵/۲۰۰۴.
۲۶. عبداللّه‌ بن عبدالعزیز بکری، معجم مااستعجم من اسماء البلاد و المواضع، ج۱، ص۴۱، چاپ مصطفی سقا، قاهره ۱۳۶۴ـ۱۳۷۱/ ۱۹۴۵ـ۱۹۵۱.
۲۷. جوادعلی، المفصل فی تاریخ‌العرب قبل‌الاسلام، ج۴، ص۳۸۵، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.
۲۸. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۲، ص۱۶.
۲۹. ابن‌حائک، الاکلیل من اخبار الیمن و انساب حمیر، ج۱۰، ص۲۴۴، ج ۱۰، چاپ محب‌الدین خطیب، قاهره ۱۳۶۸.
۳۰. احمد بن عبداللّه رازی، تاریخ مدینة صنعاء، ج۱، ص۳۷ـ۳۸، چاپ حسین ‌بن عبداللّه عمری، صنعا ۱۴۰۱/۱۹۸۱.
۳۱. ابن‌هشام، السیرة‌النبویة، ج۲، ص۱۸۸، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث‌العربی، (بی‌تا).
۳۲. مسعودی، تنبیه، ج۱، ص۲۴۰.
۳۳. جوادعلی، المفصل فی تاریخ‌العرب قبل‌الاسلام، ج۴، ص۳۷۰ـ۳۷۱، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.
۳۴. ابن‌کلبی، کتاب‌الاصنام، ج۱، ص۲۹، چاپ احمد زکی‌پاشا، قاهره ۱۳۳۲/۱۹۱۴.
۳۵. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۳، ص۷، چاپ عبدالسلام محمدهارون، بیروت (۱۳۶۷/ ۱۹۴۸).
۳۶. عمرو بن بحر جاحظ، کتاب‌الحیوان، ج۴، ص۴۷۰ـ۴۷۱، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر (۱۳۸۵ـ۱۳۸۹/ ۱۹۶۵ـ ۱۹۶۹)، چاپ افست بیروت (بی‌تا).
۳۷. جوادعلی، المفصل فی تاریخ‌العرب قبل‌الاسلام، ج۴، ص۳۸۱، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.
۳۸. جوادعلی، المفصل فی تاریخ‌العرب قبل‌الاسلام، ج۴، ص۳۸۵، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.
۳۹. ابن‌هشام، السیرة‌النبویة، ج۱، ص۱۳۹، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث‌العربی، (بی‌تا).
۴۰. ابن‌هشام، السیرة‌النبویة، ج۱، ص۱۴۱، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث‌العربی، (بی‌تا).
۴۱. ابن‌حبیب، کتاب المُنَمَّق فی اخبار قریش، ج۱، ص۴۳، چاپ خورشید احمد فارق، حیدرآباد، دکن ۱۳۸۴/۱۹۶۴.
۴۲. ابن‌حبیب، کتاب المُنَمَّق فی اخبار قریش، ج۱، ص۴۶، چاپ خورشید احمد فارق، حیدرآباد، دکن ۱۳۸۴/۱۹۶۴.
۴۳. مسعودی، تنبیه، ج۱، ص۲۰۹ـ۲۱۰.
۴۴. ابن‌هشام، السیرة‌النبویة، ج۱، ص۱۳۸ـ۱۳۹، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث‌العربی، (بی‌تا).
۴۵. مسعودی، تنبیه، ج۱، ص۲۱۰ـ۲۱۱.
۴۶. معمر بن مثنی ابوعبیده، کتاب‌النقائض: نقائض جریر و الفرزدق، ج۲، ص۹۷۰، چاپ آنتونی اشلی‌بوان، لیدن ۱۹۰۵ـ۱۹۱۲، چاپ افست بغداد (بی‌تا).
۴۷. ابن‌سعد، الطبقات الکبرى (قاهره)، ج۱، ص۵۸.
۴۸. جوادعلی، المفصل فی تاریخ‌العرب قبل‌الاسلام، ج۴، ص۳۷۸ـ۳۸۲، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.
۴۹. جمال جوده، اوضاع اجتماعی ـ اقتصادی موالی در صدر اسلام، ج۱، ص۲۴ـ۲۶، ترجمه مصطفی جباری و مسلم زمانی، تهران ۱۳۸۲ش.
۵۰. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۳، ص۷ـ۸، چاپ عبدالسلام محمدهارون، بیروت (۱۳۶۷/ ۱۹۴۸).
۵۱. عمرو بن بحر جاحظ، کتاب‌الحیوان، ج۴، ص۴۷۰ـ۴۷۱، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر (۱۳۸۵ـ۱۳۸۹/ ۱۹۶۵ـ ۱۹۶۹)، چاپ افست بیروت (بی‌تا).
۵۲. عبدالملک ‌بن محمد ثعالبی، ثمارالقلوب فی‌المضاف و المنسوب، ج۱، ص۵۷۷، چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، قاهره (۱۹۸۵).
۵۳. محمد بن عمر واقدی، کتاب المغازی، ج۲، ص۷۸۱، چاپ مارسدن جونز، لندن ۱۹۶۶.
۵۴. معمر بن مثنی ابوعبیده، کتاب‌النقائض: نقائض جریر و الفرزدق، ج۱، ص۲۳۸، چاپ آنتونی اشلی‌بوان، لیدن ۱۹۰۵ـ۱۹۱۲، چاپ افست بغداد (بی‌تا).
۵۵. معمر بن مثنی ابوعبیده، کتاب‌النقائض: نقائض جریر و الفرزدق، ج۱، ص۴۰۸، چاپ آنتونی اشلی‌بوان، لیدن ۱۹۰۵ـ۱۹۱۲، چاپ افست بغداد (بی‌تا).
۵۶. عمرو بن بحر جاحظ، البیان و التبیین، ج۳، ص۷ـ۸، چاپ عبدالسلام محمدهارون، بیروت (۱۳۶۷/ ۱۹۴۸).
۵۷. جوادعلی، المفصل فی تاریخ‌العرب قبل‌الاسلام، ج۴، ص۳۷۹، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.
۵۸. ابن‌سعد، الطبقات الکبرى (قاهره)، ج۱، ص۱۰۶.
۵۹. حسن ‌بن عبداللّه عسکری، الاوائل، ج۱، ص۷۲، چاپ محمد مصری و ولید قصاب، دمشق ۱۹۷۵.
۶۰. ابن‌جوزی، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج۲، ص۳۱۱، چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲/۱۹۹۲.
۶۱. ابن‌هشام، السیرة‌النبویة، ج۱، ص۳۷۵ـ۳۷۶، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث‌العربی، (بی‌تا).
۶۲. عمرو بن بحر جاحظ، کتاب‌الحیوان، ج۱، ص۶۹ـ۷۰، چاپ عبدالسلام محمد هارون، مصر (۱۳۸۵ـ۱۳۸۹/ ۱۹۶۵ـ ۱۹۶۹)، چاپ افست بیروت (بی‌تا).
۶۳. یعقوبی، تاریخ، ج۲، ص۳۱.
۶۴. جوادعلی، المفصل فی تاریخ‌العرب قبل‌الاسلام، ج۴، ص۳۷۴، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.
۶۵. جوادعلی، المفصل فی تاریخ‌العرب قبل‌الاسلام، ج۴، ص۳۷۶، بیروت ۱۹۷۶ـ ۱۹۷۸.
۶۶. جمال جوده، اوضاع اجتماعی ـ اقتصادی موالی در صدر اسلام، ج۱، ص۳۲ـ۳۳، ترجمه مصطفی جباری و مسلم زمانی، تهران ۱۳۸۲ش.
۶۷. ابن‌هشام، السیرة‌النبویة، ج۱، ص۱۴۱ـ۱۴۲، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث‌العربی، (بی‌تا).
۶۸. مسعودی، تنبیه، ج۱، ص۲۱۰.
۶۹. جمال جوده، اوضاع اجتماعی ـ اقتصادی موالی در صدر اسلام، ج۱، ص۶۵ـ۸۲، ترجمه مصطفی جباری و مسلم زمانی، تهران ۱۳۸۲ش.
۷۰. جمال جوده، اوضاع اجتماعی ـ اقتصادی موالی در صدر اسلام، ج۱، ص۶۷ـ۷۰، ترجمه مصطفی جباری و مسلم زمانی، تهران ۱۳۸۲ش.
۷۱. ابن‌هشام، السیرة‌النبویة، ج۲، ص۱۸۸، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث‌العربی، (بی‌تا).
۷۲. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۲، ص۴۸۰.
۷۳. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۲، ص۵۸۶.
۷۴. ابن‌هشام، السیرة‌النبویة، ج۴، ص۳۱ـ۳۲، چاپ مصطفی سقا، ابراهیم ابیاری، و عبدالحفیظ شلبی، بیروت: داراحیاء التراث‌العربی، (بی‌تا).
۷۵. طبری، تاریخ (بیروت)، ج۳، ص۴۳ـ۴۴.
۷۶. جمال جوده، اوضاع اجتماعی ـ اقتصادی موالی در صدر اسلام، ج۱، ص۷۲ـ۷۹، ترجمه مصطفی جباری و مسلم زمانی، تهران ۱۳۸۲ش.



سایت پژوهه    
دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حلف»، شماره۶۴۵۷.    


رده‌های این صفحه : شهادات | فقه | قضاء




جعبه ابزار