• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

خلف (مفردات‌قرآن)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف




خَلْفُ (به فتح خاء و سکون لام و ضم فاء) از واژگان قرآن کریم و به معنای پس و پشت سر است. مشتقات آن عبارتند از: خُلْف (به ضم خاء و سکون لام) به معنى مخالفت در وعده و وفا نكردن به آن، خِلْفة (به كسر خاء و سکون لام) به معنی يكى از پى ديگرى در‌آمدن، خِلاف (به کسر خاء) مصدر باب مفاعله به معنى مخالفت و ناسازگارى، خالَف (به فتح لام) به معنى مانده مثل ترک شده، خالَفه (به فتح لام) به معنى عمود آخر خيمه، مخلّف: (به صيغه مفعول) كسى‌كه ترک شده و باز گذاشته شده، خَلِيفَه (به فتح خاء و کسر لام و فتح فاء) به معنى نائب و جانشين، اختلاف و ناسازگارى به معنی آن كه هر يک راهى غير از راه ديگرى بگيرد، اختلاف شب و روز به معنی پی‌در‌پی هم بودن آن دو و همچنین استخلاف به معنی جانشين گذاشتن. خوالف فقط دو بار و اختلاف شب و روز پنج بار در قرآن آمده است.



خَلْفُ به معنای پس و پشت سر است. راغب می‌گويد: خَلْف ضدّ قدّام است‌.


(فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ‌ خَلْفَكَ‌ آيَةً ...) «امروز پيكر تو را نجات می‌دهيم و از آب بيرون می‌افكنيم تا از براى كسانی‌كه از پس تواند عبرتى باشى.»
(اتَّقُوا ما بَيْنَ أَيْدِيكُمْ وَ ما خَلْفَكُمْ‌) (از آن‌چه پيش رو و پشت سر شماست از عذاب دنيا و آخرت بپرهيزيد.) خلف در اين آيه و غيره به معنى پس و پشت سر است. در تمام مشتقّات آن اين معنى ملحوظ می‌باشد.
ايضا خلف وصف است به معنى جانشين بد و آخر مانده بد، مثل‌ (فَخَلَفَ‌ مِنْ بَعْدِهِمْ‌ خَلْفٌ‌ وَرِثُوا الْكِتابَ يَأْخُذُونَ عَرَضَ هذَا الْأَدْنى‌) (پس از آن‌ها، فرزندانى ناصالح جاى آن‌ها را گرفتند كه وارث کتاب تورات شدند امّا با اين حال، متاع زودگذر اين دنياى پست را گرفته اند.)
(فَخَلَفَ‌ مِنْ بَعْدِهِمْ‌ خَلْفٌ‌ أَضاعُوا الصَّلاةَ وَ اتَّبَعُوا الشَّهَواتِ‌) (امّا پس از آنان، فرزندان ناشايسته‌اى جاى آن‌ها را گرفتند كه نماز را تباه كرده و از شهوات پيروى نمودند.) ابن اثیر در نهایه می‌گويد: خلف به تحريک و سكون هر كسى است كه پس از رفتن ديگرى در‌آيد ليكن به فتح اوّل و دوّم در جانشين خوب و به فتح اوّل و سكون دوّم در جانشين بد به كار می‌رود گويند خَلَف صدقٍ و خَلَفُ سَوْءٍ قول. طبرسی و راغب نظير قول نهايه می‌باشد.

۲.۱ - خُلْف

خُلْف (به ضم خاء و سکون لام) به معنى مخالفت در وعده و وفا نكردن به آن است و فعل آن همه از باب افعال به كار رفته مثل‌ (إِنَّ اللَّهَ وَعَدَكُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُكُمْ‌ فَأَخْلَفْتُكُمْ‌) ( خداوند به شما وعده حق داد و من به شما وعده باطل دادم، و تخلّف كردم.) و نحو (فَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ‌ مُخْلِفَ‌ وَعْدِهِ رُسُلَهُ ...) (پس هرگز گمان مبر كه خدا از وعده‌اى كه به پيامبرانش داده، تخلّف كند.)

۲.۲ - خِلْفة

خِلْفة (به كسر خاء و سکون لام) در جایى گفته می‌شود كه يكى از پى ديگرى در‌آيد (مفردات) مثل‌ (وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ خِلْفَةً لِمَنْ أَرادَ أَنْ يَذَّكَّرَ أَوْ أَرادَ شُكُوراً) «او كسى است كه شب و روز را در پى هم قرار داده براى كسی‌كه متذکّر باشد يا شكر گذارد.» در اقرب گويد: اسم‌ است از جانشين گذاشتن يا جانشين شدن. در مجمع نقل شده: شب خِلْفه روز و روز خِلْفه شب است زيرا يكى از آن ديگرى جانشين می‌شود.

۲.۳ - خِلاف

خِلاف (به کسر خاء) مصدر باب مفاعله به معنى مخالفت و ناسازگارى است و به گمان ابو‌ عبیده به معنى بعد (پس) است‌. (فَرِحَ‌ الْمُخَلَّفُونَ‌ بِمَقْعَدِهِمْ‌ خِلافَ‌ رَسُولِ اللَّهِ‌) «باز گذاشتگان به قعودشان بر خلاف رسول خدا شاد شدند.»
(وَ إِذاً لا يَلْبَثُونَ‌ خِلافَكَ‌ إِلَّا قَلِيلًا) «آن‌گاه در مخالفت تو جز اندكى توقّف نمی‌كنند.» بنا‌بر قول ابو عبيده معنى آن در هر دو آيه پس است يعنى از پس تو جز اندكى نمانند. هكذا آيه اوّل.
(لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ مِنْ‌ خِلافٍ‌) ( سوگند مى‌خورم كه دست‌ها و پاهاى شما را به طور مخالف يكى از راست و ديگرى از چپ قطع مى‌كنم.) قطع از خلاف آن است كه مثلا دست راست را با پاى چپ و يا بالعكس ببرند اين سخن فرعون است نسبت به ساحران كه به موسی ايمان آوردند در سوره طه آیه ۷۱ و سوره شعراء آیه ۴۹ نيز آمده است.

۲.۴ - خالف

خالَف (به فتح لام) به معنى مانده مثل ترک شده است. (فَاقْعُدُوا مَعَ‌ الْخالِفِينَ‌) «بنشينيد با بازماندگان.» (مثل زنان و اطفال كه مى‌مانند و به جهاد بيرون نمی‌شوند).

۲.۵ - خالَفه

خالَفه (به فتح لام) به معنى عمود آخر خیمه است و گاهى از زنان به مناسبت ماندن در خانه و خارج نشدن به جنگ، خوالف تعبير می‌كنند (مفردات) (رَضُوا بِأَنْ يَكُونُوا مَعَ‌ الْخَوالِفِ‌) و «راضى شدند كه با زنان باز مانده، باشند.» طبرسى از زجاج نقل می‌كند: زنان را خوالف گويند به علّت تخلّف از جهاد ولى جايز است كه جمع خالفه باشد و در مردان استعمال شود خالف و خالفه آن است كه نانجيب باشد در دو محل جمع فاعل فواعل آمده مثل فارس فوارس و هالک هوالک. معنى آيه به عقيده طبرسى آن است: راضى شدند اين‌كه با زنان و اطفال و مريضان و باز نشستگان باشند.

۲.۶ - مخلّف

مخلّف: (به صيغه مفعول) كسى است كه ترک شده و باز گذاشته شود (سَيَقُولُ لَكَ‌ الْمُخَلَّفُونَ‌ مِنَ الْأَعْرابِ شَغَلَتْنا أَمْوالُنا وَ أَهْلُونا ...) «باز گذاشتگان از اعراب بادیه نشین خواهند گفت كه: اموال و اهل ما را از خروج به جهاد مشغول كردند.»
(وَ عَلَى الثَّلاثَةِ الَّذِينَ‌ خُلِّفُوا ...) (و همچنين آن سه نفر كه از شركت در جنگ تبوک تخلّف جستند.)
(قُلْ‌ لِلْمُخَلَّفِينَ‌ مِنَ الْأَعْرابِ ...) (به متخلّفان از اعراب بگو)

۲.۷ - خَلِيفَه

خَلِيفَه (به فتح خاء و کسر لام و فتح فاء) به معنى نائب و جانشين است در مفردات و اقرب می‌گويد: خلافت نیابت از غير است در اثر غيبت منوب عنه و يا براى مرگش و يا براى عاجز بودنش و يا براى شرافت نائب و از اين قبيل است كه خداوند اولیاء خويش را در ارض خليفه كرده يعنى براى شرافت اولياء مثل‌ (هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ‌ خَلائِفَ‌ الْأَرْضِ‌) (و او كسى است كه شما را جانشينان و نمايندگان خود در زمين ساخت.)
راغب می‌گويد: خلائف جمع خليفه و خلفاء جمع خليف است مثل‌ «جَعَلَكُمْ‌ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ». نا‌گفته نماند اين سخن بنا بر قاعده جمع است و گرنه مؤنّث و مذکّر در آن حساب نيست درباره حضرت داود آمده‌ (جَعَلْناكَ‌ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ‌) (ما تو را خليفه و نماینده خود در زمين قرار داديم.) در اقرب الموارد می‌گويد: خلفاء و خلائف هر دو جمع خليفه است. خلفاء مذكّر است گويند: «ثلاثة خلفاء» ولى در خلائف تذكير و تأنيث هر دو جايز است گفته می‌شود: «ثلاثة خلائف و ثلث خلائف» و هر دو (خلائف و خلفاء) لغت فصيح‌اند شاهد قول اقرب آن است كه هر دو در قرآن آمده است.

۲.۸ - اختلاف

اختلاف و ناسازگارى آن است كه هر يک راهى غير از راه ديگرى بگيرد در فعل يا در قول و چون اختلاف در قول گاهى منجرّ به تنازع می‌شود لذا اختلاف به معنى نزاع و مجادله می‌آيد به طور استعاره (مفردات) اقرب می‌گويد اختلاف ضدّ اتّفاق‌ است‌ (فَاخْتَلَفَ‌ الْأَحْزابُ مِنْ بَيْنِهِمْ‌) (گروه‌هايى از ميان آن‌ها اختلاف كردند.)
(وَ مَا اخْتَلَفَ‌ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ ...) (و كسانى كه كتاب آسمانى به آنان داده شد، با يكديگر اختلاف نكردند، مگر بعد از آگاهى و از روى ستم و حسد‌ورزی.)

۲.۹ - اختلاف شب و روز

اختلاف شب و روز به معنی پی‌در‌پی هم بودن آن دو است‌ (إِنَّ فِي‌ اخْتِلافِ‌ اللَّيْلِ وَ النَّهارِ وَ ما خَلَقَ اللَّهُ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَّقُونَ‌) (به يقين در آمد و شد شب و روز، و آن‌چه خداوند در آسمان‌ها و زمين آفريده، آیات و نشانه‌هايى است براى گروهى كه پرهيزگارند و حقایق را مى‌پذيرند.)

۲.۱۰ - استخلاف

استخلاف به معنی جانشين گذاشتن است و معنى طلب در آن ملحوظ است‌ (إِنْ يَشَأْ يُذْهِبْكُمْ وَ يَسْتَخْلِفْ‌ مِنْ بَعْدِكُمْ ما يَشاءُ) «اگر بخواهد شما را می‌برد و از پس شما آن‌كه بخواهد جانشین می‌كند.»
بشر خليفة اللّه است‌ (وَ إِذْ قالَ رَبُّكَ لِلْمَلائِكَةِ إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ‌ خَلِيفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِكَ وَ نُقَدِّسُ لَكَ قالَ إِنِّي أَعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ‌) (به ياد آور هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان فرمود: من بر روى زمين، جانشينى قرار خواهم داد فرشتگان گفتند: پروردگارا! آيا كسى را در آن قرار مى‌دهى‌كه فساد و خونريزى كند؟! حال آن‌كه ما تسبیح و حمد تو را به جا مى‌آوريم و تو را تقدیس مى‌كنيم. فرمود: من حقايقى را مى‌دانم كه شما نمى‌دانيد.) در آيه شريفه صحبت از يک‌نفر نيست وگرنه در جواب خدا ملائكه نمی‌گفتند مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ فساد و سفک دماء در صورت كثرت انسان تحقّق پذير است در المیزان گفته: خلافت بر آدم علیه‌السّلام منحصر نيست بلكه اولادش نيز در آن شريک‌اند بى‌آن‌كه اختصاصى در بين باشد و مراد از تعليم اسماء ودیعه گذاشتن اين علم در انسان است به طوری‌كه آثار آن تدریجا و دائما از انسان ظاهر می‌شود.
در المنار ج ۱ ص ۲۱۵ می‌گويد: ظاهر و‌اللّه‌اعلم آن است كه مراد از خليفه آدم و مجموع ذرّیّه اوست. در صفحه ۲۱۶ می‌گويد: انسان ضعيف خلق شده ولى داراى حسّ و شعور است و با آن‌دو در کائنات تصرّف می‌كند و آن‌ها را زير سلطه خود می‌كشد لذا داراى اين همه اختراعات عجيبه شده و در آينده بجائى خواهد رسيد كه نمی‌توان حساب كرد.
پس انسان با اين قوّه و موهبت‌ از حيث استعداد و آرزو و علم و عمل غير محدود است. خداوند اين مواهب را به او داده تا به واسطه او اسرار خلقت آشکار گردد. خدا او را با اين مواهب خليفه و جانشين خود در زمين قرار داده و او عجائب صنع خدا و اسرار خلقت خدا و بدایع حکمت او را آشكار مى‌سازد (خلاصه سخن المنار). توضيح سخن آن است كه خداوند داراى اسماء حسنی و صفات علیا است و بشر در تمامى آن‌ها خليفه و جانشين خدا در زمين است و در تمام شئون خويش كارهاى خدا را حکایت می‌كند و مظهر اسماء و صفات حق است النهايه كمال و اتمّ آن صفات در خدا است و به انسان مقدارى از آن‌ها عطا شده است و اين خلافت شامل تمام انسان است اعمّ از نیک و بد، مومن و کافر، بد‌کار و نیکو‌کار. مثلا خالق، رازق، علیم، قادر، سمیع، بصیر، رحیم، حکیم، غفور و ... از اسماء حق تعالى است. بشر در تمام اين صفات و اسماء جانشين خدا است.
خدا همه را خلق كرده بشر نيز مثلا ساختمان، كارخانه و غيره را خلق می‌كند و با قدرت خدا دادى آن‌ها را به وجود می‌آورد، و به اولاد خود روزی فراهم می‌آورد، دانا است، قدرت دارد، مى‌شنود، مى‌بيند، مهربان، محكم كار، چاره ساز و مدبّر است. اين‌ها همه جانشينى از حضرت‌حق‌تعالی است. على هذا درباره امامان و مخصوصا درباره امیر‌المؤمنین علیه‌السّلام مثلا می‌خوانيم كه: مظهر صفات حق‌اند يعنى در اظهار صفات خدا از ديگران ما فوق‌اند و اگر گفتيم: امام علی علیه‌السّلام ید‌اللّه است يعنى دست او مانند خدا و به جانشينى خدا قوی و كارساز و نجات‌دهنده است گر‌چه می‌شود گفت انسان‌ها همه يد‌اللّه‌اند ولى نه مثل آن حضرت و خلاصه آن‌كه: بشر خدا صفت است و جانشين خدا است. اصل نيروها و صفات كه بشر دارا است از خدا می‌باشد منتهى بدكاران جانشينان بد و نيكو‌كاران جانشينان خوب‌اند.
در آياتى نظير (وَ هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ‌ خَلائِفَ‌ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِيَبْلُوَكُمْ فِي ما آتاكُمْ إِنَّ رَبَّكَ سَرِيعُ الْعِقابِ‌) (و او كسى است كه شما را جانشينان و نمايندگان خود در زمين ساخت و درجات بعضى از شما را بالاتر از بعضى‌ديگر قرار داد، تا شما را به وسيله آن‌چه در اختيارتان قرار داده بيازمايد به یقین پروردگار تو داراى مجازات سريع و در عين حال نسبت به حق‌پويان آمرزنده و مهربان است.)
(هُوَ الَّذِي جَعَلَكُمْ‌ خَلائِفَ‌ فِي الْأَرْضِ فَمَنْ كَفَرَ فَعَلَيْهِ كُفْرُهُ وَ لا يَزِيدُ الْكافِرِينَ كُفْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ إِلَّا مَقْتاً ...) (او است كه به لطفش شما را جانشينانى در زمين قرار داد هر كس کافر شود، كفر او به زيان خودش خواهد بود و كفر كافران چيزى جز خشم و غضب در نزد پروردگار نمى‌افزايد.) منظور به احتمال قوى خلیفة‌اللّه بودن انسان است و کافر نيز خليفه خدا است امّا كفر او در پيش خدا رسوايش خواهد كرد.
ولى در آياتى مثل‌ (جَعَلْناكُمْ‌ خَلائِفَ‌ فِي الْأَرْضِ مِنْ بَعْدِهِمْ ...) (شما را پس از ايشان جانشينان آن‌ها در روى زمين قرارداديم.)
(وَ اذْكُرُوا إِذْ جَعَلَكُمْ‌ خُلَفاءَ مِنْ بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ ...) (و به ياد آوريد هنگامى كه شما را جانشينان قوم نوح قرار داد.) ظاهرا جانشين شدن از گذشتگان است نه خليفة‌اللّه بودن و همچنين است آیه ۷۴ سوره اعراف ولى شايد منظور از آیه ۷۴ سوره یونس و آیه۶۲ سوره نمل خليفة‌اللّه بودن باشد.
در خاتمه نا‌گفته نماند معناى خليفة‌اللّه بودن آن است كه بشر در آينده از حيث صنعت و كار و عمل هر چه بيشتر خدا صفت خواهد بود و مظهر بيشتر آن در زندگی‌ بهشتی است كه انسان با اراده كار خواهد كرد و اين مطلب را در کتاب معاد از نظر قرآن و علم توضيح داده‌ام بايد منتظر ترقیّات عجيب بشر در دنيا بود كه اين موجود مرموز و خليفة‌اللّه چه كارهایى انجام خواهد داد و ظهور آن كارها دليل خليفة‌اللّه و مظهر صفات حق بودن است و در عين حال معرّف كمال قدرت خدا است.
(يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ‌ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ ...) (اى داود ما تو را خليفه و نماينده خود در زمين قرار داديم پس در ميان مردم به حق داوری كن.) به نظر می‌آيد مراد از اين خلافت، خلافت حكومت و قضاوت است و آن اخصّ از خلافت سابق است كه درباره انسان گفته شد زيرا جانشينى داود فقط در بعضى از اسماء حسنی بود.
الميزان آن‌ را مصداق خلافت سابق گرفته و می‌گويد: به آيه‌ (إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ‌ خَلِيفَةً) (من بر روى زمين، جانشينى قرار خواهم داد.) منطبق است. نا‌گفته نماند آيه درباره‌ خلافت داود است. بعضى گفته‌اند: مراد جانشين بودن از پیامبران سابق است ولى آن خلاف ظاهر آيه است.

۲.۱۱ - اختلاف ممدوح و مذموم‌

(وَ لَوْ شاءَ رَبُّكَ لَجَعَلَ النَّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لا يَزالُونَ‌ مُخْتَلِفِينَ‌ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ وَ لِذلِكَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ كَلِمَةُ رَبِّكَ لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النَّاسِ أَجْمَعِينَ‌) (و اگر پروردگارت مى‌خواست، همه مردم را به اجبار امت واحدى بدون هيچ‌گونه اختلاف قرار مى‌داد ولى آن‌ها همواره با هم اختلاف دارند. مگر كسى را كه پروردگارت رحم كند و براى همين پذيرش رحمت آن‌ها را آفريد و وعده پروردگارت قطعى شده كه دوزخ را از همه سرکشان و طاغيان جنّ و انس پُر خواهم كرد.) اين دو آيه از چند جهت قابل بررسى است:
۱- مراد از «مختلفين» اختلاف در دين است يا اختلاف در سلائق، سنن، ذوقیّات، آداب، مقاصد، اعمال و غيره؟
۲- إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ‌ استثنا است از جمله‌ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ‌ يا از معنى لازم آن؟
۳- مشار‌اليه‌ «لِذلِكَ» رحمت است يا اختلاف كه هر دو از كلام سابق مستفاداند به عبارت ديگر مراد آن است كه خدا مردم را براى اختلاف آفريده يا رحمت؟ و يا مشار‌اليه آن مضمون كلام سابق است كه هم اختلاف و هم رحمت بوده باشد.
۴- آيا مراد از لَجَعَلَ النَّاسَ ... جعل اجباری است يا اختیاری؟
راجع به مطلب اوّل می‌شود گفت: با ملاحظه آيات ديگر مراد از اختلاف، اختلاف در دين است چنانكه فرموده: (لِكُلٍّ جَعَلْنا مِنْكُمْ شِرْعَةً وَ مِنْهاجاً وَ لَوْ شاءَ اللَّهُ لَجَعَلَكُمْ أُمَّةً واحِدَةً) (ما براى هر كدام از شما آیین و طريقه روشنى قرار دادی و اگرخدا مى‌خواست، همه شما را امّت واحدى قرار مى‌داد.) آيه روشن است در اين‌كه مراد از امّت واحده امّتى است كه داراى يک دین و يک آئين باشد. ولى در آیه ۹۳ سوره نحل و آیه ۸ سوره شوری ظاهرا مراد اتحاد در نيكو‌كارى است. على هذا مراد از لَجَعَلَ النَّاسَ‌ جعل اجبارى است و چون خدا جعل اجبارى را نخواسته و می‌خواهد مردم به اختيار خويش دين حقّ را بپذيرند لذا پيوسته در دين اختلاف خواهند داشت‌ وَ لا يَزالُونَ مُخْتَلِفِينَ‌.
اختلاف در دين اگر از روى‌ طلب واقع و تحرّى حقيقت باشد قهرا در پيشگاه خدا عذر موجّه است ولى در اين‌صورت اختلاف در اصول اصلا يا به وجود نمی‌آيد و يا خيلى كم و جزئى خواهد بود كه اگر طالبان در طلب حقيقت باشند با كمترين تلاش و تفكّر حقّ روشن خواهد شد. امّا اگر اختلاف از روى عناد و لجاجت باشد پيش خدا موجب مسئوليت و عذاب خواهد بود و نوعا اختلافات دينى در اثر لجاجت و اختلاف عمدى است پس از روشن شدن واقع.
چنان‌كه فرموده: (وَ مَا اخْتَلَفَ‌ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ ...) (تنها كسانى كه کتاب را دريافت کرده بودند، پس از آن‌كه نشانه‌هاى روشن به آن‌ها رسيده بود به سبب انحراف از حق و ستمگرى، در آن اختلاف كردند.)
و نيز فرموده‌ (إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ وَ مَا اخْتَلَفَ‌ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ إِلَّا مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْياً بَيْنَهُمْ ...) (دين در نزد خدا، اسلام است و كسانى كه كتاب آسمانى به آنان داده شد با يكديگر اختلاف نكردند، مگر بعد از آگاهى و از روى ستم و حسد ورزى.) و ايضا فرموده‌ (لِمَ تَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْباطِلِ وَ تَكْتُمُونَ الْحَقَّ وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ‌) (چرا براى گمراه كردن مردم حق را با باطل مى‌آميزيد و مشتبه مى‌كنيد و حقیقت را کتمان مى‌كنيد در حالى كه مى‌دانيد.) ايضا آیه ۳۲ سوره روم و آیه ۱۰۵ سوره آل عمران و آیه ۱۴سوره شوری.
چنان‌كه مى‌بينيم در اين آيات اختلاف عمدى و از روى علم و موجب آن عناد می‌باشد نه مخفى ماندن حقیقت، اين اختلاف مبغوض خدا است و در مقام بر‌كندن آن دعوت به اتفاق كرده و فرموده: (أَنْ أَقِيمُوا الدِّينَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِيهِ ...) (كه همان دين خالص را برپا داريد و در آن تفرقه ايجاد نكنيد.)
(يا أَهْلَ الْكِتابِ تَعالَوْا إِلى‌ كَلِمَةٍ سَواءٍ بَيْنَنا وَ بَيْنَكُمْ‌) (بگو اى اهل کتاب بياييد به سوى سخنى كه‌ ميان ما و شما يكسان است.) و امّا اختلاف در سنن، آداب، روحيات، سلائق و غيره از ضرورت عالم و مورد تصديق قرآن است و در غير آن‌صورت دنیا پيشرفت و ترقّی نمی‌كرد ولى چنان‌كه گفته شد اين اختلاف مورد نظر آيه ما‌نحن‌فیه نيست.
راجع به مطلب دوّم: بنا بر آن‌چه گذشت‌ إِلَّا مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ‌ استثنا است از «مُخْتَلِفِينَ» يعنى مگر آن‌كسی‌كه خدايت رحم كند تابع حقّ باشد و اختلاف نكند. در اين‌صورت‌ مَنْ رَحِمَ رَبُّكَ‌ مصداق همان‌ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا خواهد بود كه در آيه‌ (وَ مَا اخْتَلَفَ‌ فِيهِ إِلَّا الَّذِينَ أُوتُوهُ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ بَغْياً بَيْنَهُمْ فَهَدَى اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا لِمَا اخْتَلَفُوا فِيهِ مِنَ الْحَقِ‌) آمده است.
راجع به مطلب سوّم: بنا‌بر تحقيق فوق‌ «لِذلِكَ» راجع‌به رحمت است نه به اختلاف كه اختلاف دينى مورد رضای‌خدا نيست و علّت خلقت نمی‌تواند باشد. رجوع اشاره به‌ «مُخْتَلِفِينَ» در صورتى صحيح بود كه مراد از اختلاف، اختلاف سلائق و روحيّات باشد كه عامل مهمّ پيشرفت بشر است. و اين‌كه رحمت مؤنّث است در آن‌صورت لازم بود «لتلك خلقهم» گفته شود بايد دانست رحمت مؤنّث حقيق نيست لذا آمده‌ (قالَ هذا رَحْمَةٌ مِنْ رَبِّي‌) (اين رحمتى از جانب پروردگار من است.)
(إِنَّ رَحْمَتَ اللَّهِ قَرِيبٌ مِنَ الْمُحْسِنِينَ‌) (زیرا رحمت خدا به نيكوكاران نزديک است.) و نه فرموده: «هذه- قريبة».


خوالف فقط دو بار در قرآن آمده است. اختلاف شب و روز پنج بار در قرآن آمده است.


۱. قرشی، سید علی اکبر، قاموس قرآن، ج۲، ص۲۸۴.    
۲. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دار القلم، ص۲۹۳.    
۳. ابن فارس، احمد، معجم مقائیس اللغة‌، ج۲، ص۲۱۰.    
۴. طریحی، فخر‌الدین، مجمع البحرین، ج۱، ص.۶۸۸    
۵. یونس/سوره۱۰، آیه۹۲.    
۶. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۰، ص۱۱۸.    
۷. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۰، ص۱۷۴.    
۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۲۲۴.    
۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۳۵۲.    
۱۰. یس/سوره۳۶، آیه۴۵.    
۱۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۴۴۳.    
۱۲. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۹۲-۹۳.    
۱۳. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۷، ص۱۳۷.    
۱۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۲۷۸.    
۱۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۰، ص۴۱۳.    
۱۶. اعراف/سوره۷، آیه۱۶۹.    
۱۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۱۷۲.    
۱۸. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۸، ص۲۹۸.    
۱۹. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۸، ص۳۸۹.    
۲۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۳۸۷-۳۸۸.    
۲۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۰، ص۱۰۳.    
۲۲. مریم/سوره۱۹، آیه۵۹.    
۲۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۳۰۹.    
۲۴. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۷۷-۷۸.    
۲۵. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۴، ص۱۰۳-۱۰۴.    
۲۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۴۳۱-۴۳۲.    
۲۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۱۸۳.    
۲۸. ابن اثیر، مجدالدین، النهایه فی غریب الحدیث والاثر، ج۲، ص۶۵-۶۶.    
۲۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۳۸۶.    
۳۰. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دار القلم، ص۲۹۳.    
۳۱. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۲۲.    
۳۲. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۴۶.    
۳۳. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۲، ص۶۳.    
۳۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۷۲.    
۳۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۳، ص۱۲۲.    
۳۶. ابراهیم/سوره۱۴، آیه۴۷.    
۳۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۲۶۱.    
۳۸. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۲، ص۸۵.    
۳۹. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۲، ص۱۲۴.    
۴۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۹۴.    
۴۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۳، ص۱۵۹.    
۴۲. فرقان/سوره۲۵، آیه۶۲.    
۴۳. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۵، ص۲۳۶.    
۴۴. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۵، ص۳۲۶.    
۴۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۳۱۰.    
۴۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۷، ص۲۲۲.    
۴۷. شرتونی، سعید، اقرب الموارد فی فصح العربیة و الشوارد، ج۲، ص۹۴.    
۴۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۷، ص۳۰۹.    
۴۹. ابو عبیده، معمر بن المثنی، مجاز القران، ج۱، ص۳۸۷.    
۵۰. توبه/سوره۹، آیه۸۱.    
۵۱. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۹، ص۳۵۸-۳۵۹.    
۵۲. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۹، ص۴۸۴.    
۵۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۹۸.    
۵۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۱۷۲.    
۵۵. اسراء/سوره۱۷، آیه۷۶.    
۵۶. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۱۷۳-۱۷۴.    
۵۷. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۳، ص۲۳۹.    
۵۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۲۸۰.    
۵۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۴، ص۱۸۸-۱۸۹.    
۶۰. ابو عبیده، معمر بن المثنی، مجاز القران، ج۱، ص۳۸۷.    
۶۱. اعراف/سوره۷، آیه۱۲۴.    
۶۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۱۶۵.    
۶۳. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۸، ص۲۱۷.    
۶۴. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۸، ص۲۷۶-۲۷۷.    
۶۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۳۳۳.    
۶۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۹، ص۲۱۴.    
۶۷. طه/سوره۲۰، آیه۷۱.    
۶۸. الشعراء/سوره۲۶، آیه۴۹.    
۶۹. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دار القلم، ص۲۹۵.    
۷۰. توبه/سوره۹، آیه۸۳.    
۷۱. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۹، ص۳۵۹-۳۶۰.    
۷۲. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۹، ص۴۸۶.    
۷۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۹۹.    
۷۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۱۷۴.    
۷۵. توبه/سوره۹، آیه۸۷-۹۳.    
۷۶. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۹، ص۳۶۷-۳۶۸.    
۷۷. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۹، ص۴۹۷-۴۹۸.    
۷۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۱۰۲.    
۷۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۱۷۹.    
۸۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۹۹.    
۸۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۱۰۲.    
۸۲. فتح/سوره۴۸، آیه۱۱.    
۸۳. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۲۷۸.    
۸۴. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۸، ص۴۱۵-۴۱۶.    
۸۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۱۹۰.    
۸۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۳، ص۱۲۴-۱۲۵.    
۸۷. توبه/سوره۹، آیه۱۱۸.    
۸۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۲۰۶.    
۸۹. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۹، ص۴۰۷.    
۹۰. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۹، ص۵۵۵.    
۹۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۱۳۸.    
۹۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۲۳۰.    
۹۳. فتح/سوره۴۸، آیه۱۶.    
۹۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۵۱۳.    
۹۵. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۲۸۱.    
۹۶. لِلْمُخَلَّفِینَ طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۸، ص۴۲۰.    
۹۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۱۹۳.    
۹۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۳، ص۱۳۰-۱۳۱.    
۹۹. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دار القلم، ص۲۹۴.    
۱۰۰. شرتونی، سعید، اقرب الموارد فی فصح العربیة و الشوارد، ج۲، ص۹۳.    
۱۰۱. انعام/سوره۶، آیه۱۶۵.    
۱۰۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۱۵۰.    
۱۰۳. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۷، ص۳۹۶.    
۱۰۴. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۷، ص۵۴۶.    
۱۰۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۲۰۹.    
۱۰۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۹، ص۳۹.    
۱۰۷. راغب اصفهانی، حسین، المفردات، ط دار القلم، ص۲۹۴.    
۱۰۸. ص/سوره۳۸، آیه۲۶.    
۱۰۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌،ص۴۵۴.    
۱۱۰. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۱۹۴-۱۹۵.    
۱۱۱. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۷، ص۲۹۶.    
۱۱۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۳۵۵.    
۱۱۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۱، ص۹۴.    
۱۱۴. شرتونی، سعید، اقرب الموارد فی فصح العربیة و الشوارد، ج۲، ص۹۴.    
۱۱۵. مریم/سوره۱۹، آیه۳۷.    
۱۱۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۳۰۷.    
۱۱۷. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۴، ص۴۹.    
۱۱۸. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۴، ص۶۴.    
۱۱۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۴۲۳.    
۱۲۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۱۶۸-۱۶۹.    
۱۲۱. آل عمران/سوره۳، آیه۱۹.    
۱۲۲. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۵۲.    
۱۲۳. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۳، ص۱۲۰-۱۲۱.    
۱۲۴. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۳، ص۱۸۸-۱۸۹.    
۱۲۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۲۶۰.    
۱۲۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۳، ص۲۶۹-۲۷۰.    
۱۲۷. یونس/سوره۱۰، آیه۶.    
۱۲۸. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۲۰۸.    
۱۲۹. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۰، ص۱۲-۱۳.    
۱۳۰. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۰، ص۱۳-۱۴.    
۱۳۱. اختلاف طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۱۵۸.    
۱۳۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۲۶۰.    
۱۳۳. انعام/سوره۶، آیه۱۳۳.    
۱۳۴. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۷، ص۳۵۶.    
۱۳۵. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۷، ص۴۹۰.    
۱۳۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۱۶۷.    
۱۳۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۸، ص۲۸۲-۲۸۳.    
۱۳۸. بقره/سوره۲، آیه۳۰    
۱۳۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۶.    
۱۴۰. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱، ص۱۲۲.    
۱۴۱. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱، ص۱۷۷-۱۷۸.    
۱۴۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۱۴۷-۱۵۰.    
۱۴۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۱۱۶-۱۲۱.    
۱۴۴. رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ج۱، ص۲۱۵.    
۱۴۵. بِشُعُورِهِ رشید رضا، محمد، تفسیر المنار، ج۱، ص۲۱۶-۲۱۷.    
۱۴۶. انعام/سوره۶، آیه۱۶۵.    
۱۴۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۱۵۰.    
۱۴۸. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۷، ص۳۹۶.    
۱۴۹. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۷، ص۵۴۶.    
۱۵۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۲۰۹-۲۱۰.    
۱۵۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۹، ص۳۹-۴۰.    
۱۵۲. فاطر/سوره۳۵، آیه۳۹.    
۱۵۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۴۳۹.    
۱۵۴. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۵۲-۵۳.    
۱۵۵. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۷، ص۷۵-۷۶.    
۱۵۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۲۵۰.    
۱۵۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۰، ص۳۵۰.    
۱۵۸. یونس/سوره۱۰، آیه۱۴.    
۱۵۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۲۰۹.    
۱۶۰. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۰، ص۲۴.    
۱۶۱. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۰، ص۳۶.    
۱۶۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۱۶۳-۱۶۴.    
۱۶۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۱، ص۲۶۸.    
۱۶۴. اعراف/سوره۷، آیه۶۹.    
۱۶۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۱۵۹.    
۱۶۶. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۸، ص۱۷۸.    
۱۶۷. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۸، ص۲۲۴.    
۱۶۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۲۸۶.    
۱۶۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۹، ص۱۵۰.    
۱۷۰. اعراف/سوره۷، آیه۷۴.    
۱۷۱. یونس/سوره۱۰، آیه۷۴.    
۱۷۲. نمل/سوره۲۷، آیه۶۲.    
۱۷۳. ص/سوره۳۸، آیه۲۶.    
۱۷۴. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۴۵۴.    
۱۷۵. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۷، ص۲۰۰.    
۱۷۶. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۷، ص۲۹۶.    
۱۷۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۸، ص۳۵۵.    
۱۷۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۱، ص۹۴.    
۱۷۹. بقره/سوره۲، آیه۳۰.    
۱۸۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۶.    
۱۸۱. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱، ص۱۱۵-۱۱۷.    
۱۸۲. إِذْ طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱، ص۱۷۷-۱۷۸.    
۱۸۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۱، ص۱۴۷-۱۴۸.    
۱۸۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱، ص۱۱۶-۱۱۷.    
۱۸۵. هود/سوره۱۱، آیه۱۱۸-۱۱۹.    
۱۸۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۲۳۵.    
۱۸۷. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۲۳۵.    
۱۸۸. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۱، ص۶۰.    
۱۸۹. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۱، ص۷۹-۸۱.    
۱۹۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۵، ص۳۴۹.    
۱۹۱. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۲، ص۱۴۸.    
۱۹۲. مائده/سوره۵، آیه۴۸.    
۱۹۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۱۱۶.    
۱۹۴. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۵، ص۳۴۹-۳۵۰.    
۱۹۵. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۵، ص۵۷۹۸-۵۷۹۸.    
۱۹۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۳، ص۳۵۰.    
۱۹۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۷، ص۶۳.    
۱۹۸. بقره/سوره۲، آیه۲۱۳.    
۱۹۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۳۳.    
۲۰۰. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۲، ص۱۱۱.    
۲۰۱. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۲، ص۱۹۲.    
۲۰۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۶۶.    
۲۰۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲، ص۲۸۲.    
۲۰۴. آل عمران/سوره۳، آیه۱۹.    
۲۰۵. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۵۲.    
۲۰۶. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۳، ص۱۲۰-۱۲۱.    
۲۰۷. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۳، ص-۱۹۰-۱۹۱.    
۲۰۸. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۲۶۰.    
۲۰۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۳، ص۲۶۹-۲۷۰.    
۲۱۰. آل عمران/سوره۳، آیه۷۱.    
۲۱۱. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۵۹.    
۲۱۲. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۳، ص۲۵۶.    
۲۱۳. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۳، ص۴۰۴.    
۲۱۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۳۲۰.    
۲۱۵. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۴، ص۱۲۱-۱۲۲.    
۲۱۶. روم/سوره۳۰، آیه۳۲.    
۲۱۷. آل عمران/سوره۳، آیه۱۰۵.    
۲۱۸. شوری/سوره۴۲، آیه۱۴.    
۲۱۹. شوری/سوره۴۲، آیه۱۳.    
۲۲۰. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۴۸۴.    
۲۲۱. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۸، ص۲۹-۳۰.    
۲۲۲. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۸، ص۳۹-۴۰.    
۲۲۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۹، ص۴۱-۴۲.    
۲۲۴. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۲۲، ص۱۰۸.    
۲۲۵. آل عمران/سوره۳، آیه۶۴.    
۲۲۶. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۵۸.    
۲۲۷. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۳، ص۲۴۶-۲۴۷.    
۲۲۸. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۳، ص۲۳۲-۲۳۳.    
۲۲۹. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۲، ص۳۱۴.    
۲۳۰. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۴، ص۱۰۸.    
۲۳۱. بقره/سوره۲، آیه۲۱۳.    
۲۳۲. کهف/سوره۱۸، آیه۹۸.    
۲۳۳. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۳۰۴.    
۲۳۴. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۱۳، ص۳۶۵.    
۲۳۵. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۱۳، ص۵۰۵-۵۰۶.    
۲۳۶. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۶، ص۳۸۹.    
۲۳۷. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۱۵، ص۱۲۸.    
۲۳۸. اعراف/سوره۷، آیه۵۶.    
۲۳۹. مکارم شیرازی، ناصر، ترجمه قرآن‌، ص۱۵۷.    
۲۴۰. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ج۸، ص۱۶۰.    
۲۴۱. طباطبایی، سید محمد‌حسین، تفسیر المیزان، ترجمه محمد‌باقر موسوی، ج۸، ص۱۹۹.    
۲۴۲. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ج۴، ص۲۷۲.    
۲۴۳. طبرسی، فضل بن حسن، تفسیر مجمع البیان، ترجمه محمد بیستونی، ج۹، ص۱۳۴.    
۲۴۴. توبه/سوره۹، آیه۸۷-۹۳.    
۲۴۵. یونس/سوره۱۰، آیه۶.    



قرشی بنایی، علی‌اکبر، قاموس قرآن، برگرفته از مقاله «خلف»، ج۲، ص۲۸۴-۲۹۲.    






جعبه ابزار