دیدار عمر بن سعد با امام حسین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در بعضی منابع تاریخی گزارشات ضد و نقیضی از ملاقات
امام حسین (علیهالسّلام) با
عمر بن سعد و پیشنهاد
بیعت با
یزید بن معاویه (لعنهاللهعلیه) نقل شده است؛ اما موضعگیریها و سخنان فراوان و صریح امام حسین (علیهالسّلام) در رد
بیعت یزید، گواه روشنی بر
تحریف تاریخ در این منابع است.
یکی از حوادث روزهای اول
محرم، ملاقات
امام حسین (علیهالسّلام) با
عمر بن سعد است. به گزارش منابع تاریخی، امام در همان روزها، دیدار و بلکه دیدارهایی، با عمر بن سعد داشته و طی آن کوشیده است او را از
جنگ منصرف سازد. گزارش این دیدار در منابع تاریخی، با اختلاف و تناقضاتی در تفصیل و جزئیات قضیه نقل شده و بعضی از آنها هرگز قابل قبول نیست.
درباره زمان ملاقات امام حسین (علیهالسّلام) با عمر بن سعد، نمیتوان به راحتی سخن گفت؛ به خصوص که ترتیب گزارش آن در منابع تاریخی، گوناگون است. اما مسلم است که این دیدارها پیش از آمدن
شمر در
روز نهم به
کربلا بوده است؛ زیرا در وی در مجلس
ابن زیاد افشا کرد که عمر بن سعد، شبها بین دو لشکر با
حسین بن علی (علیهالسّلام) دیدار میکند.
در ابتدا این گزارشها را به تفصیل میآوریم، و سپس به نقد و بررسی و جمعبندی آنها میپردازیم و سعی میکنیم گزارش درست را بهدست آوریم:
گزارش
طبری به نقل از
هانی بن ثبیت خضرمی است او از سپاهیان عمر بن سعد بوده و در
روز عاشورا عبدالله بن علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) را به
شهادت رساند.
به گزارش طبری، هانی بن ثبیت خضرمی که از شاهدان واقعه کربلا بوده، میگوید: حسین بن علی (علیهالسّلام) یکی از یاران خود به نام
عمرو بن قرظه انصاری را نزد عمر بن سعد فرستاد و به او پیغام داد که شبانه میان دو لشکر با هم دیدار کنند.
سبط ابن جوزی پیشنهاد این ملاقات را از سوی پسر سعد دانسته است.
عمر سعد به همراه حدود ۲۰ سوار و امام نیز با همین تعداد راه افتادند؛ وقتی به هم رسیدند، امام به اصحابش فرمود که به کناری روند و عمر نیز چنین کرد؛ آنگاه با یکدیگر گفتوگو کردند و این دیدار به درازا کشید، به گونهای که پاسی از
شب گذشت. سپس هر کدام با همراهان خود به لشکرگاه برگشتند. مردم از روی حدس و گمان، درمورد آنچه بین آن دو گذشته بود گفتند: حسین (علیهالسّلام) به عمر بن سعد گفته است: بیا دو لشکر را رها کنیم و با هم نزد یزید برویم. عمرسعد در پاسخ گفته است: در این صورت خانهام را خراب میکنند. حسین گفته است: من خانهای برای تو تهیه میکنم. پسر سعد گفته است: املاکم را میگیرند. حسین گفته است: من بهتر از آن را از املاکم در
حجاز به تو میدهم. عمر بن سعد آن را نیز نپذیرفته است. هانی، راوی این گزارش، میافزاید: مردم این صحبتها را مطرح کردند و این امر بین آنها شایع شد، بدون آنکه چیزی در این باره شنیده باشند و
علم و آگاهی به آن داشته باشند. طبری سپس از گروهی از محدثان نقل کرده که گفتهاند: حسین گفت: یکی از سه پیشنهاد را از من بپذیرید: یا به همان جایی که از آن آمدهام برگردم، یا دست
بیعت در دست
یزید بگذارم تا هرگونه که خواست با من عمل کند، و یا مرا به یکی از مرزهای مسلمانان بفرستید تا همچون یکی از مردم آنجا باشم و حقوق و تکالیفی همانند آنان داشته باشم.
بلاذری نیز همین گزارش را آورده و در پایان اضافه کرده است: گفته میشود که حسین بن علی (علیهالسّلام) فقط درخواست کرد که آزاد گذاشته شود تا به مدینه برگردد.
ابوالفرج اصفهانی هم پیشنهادهای سهگانه را تقریباً به همین مضمون آورده است.
گویا طبری به صحت این دو گزارش اطمینان نداشته است؛ لذا بلافاصله مینویسد: اما
عقبة بن سمعان میگوید: از آن هنگام که امام حسین (علیهالسّلام) از
مدینه به سوی
مکه و از مکه به
عراق آمد، همه جا همراه وی بودم و از او جدا نشدم، تا وقتی که کشته شد. تمام سخنان او را با مردم در مدینه، مکه و در بین راه و در عراق و در اردوگاه، تا روز کشته شدنش شنیدم و یک کلمه هم نبود که نشنیده باشم. به
خدا سوگند آنچه مردم میگویند و پنداشتهاند، نبود و هرگز نگفت: دست در دست
یزید بن معاویه (علیهمااللعنة) میگذارم، و همچنین نگفت: مرا به یکی از مرزها روانه کنید؛ ولی گفت: بگذارید در این سرزمین فراخ بروم تا ببینم کار مردم به کجا خواهد رسید. عقبة بن سمعان یکی از شاهدان عینی حادثه کربلاست. وی
غلام رباب،
همسر امام حسین (علیهالسّلام) بود رباب،
دختر امریء القیس و همسر پاكدامن امام حسين (علیهالسلام) است.
اين بانوى نامدار و بافضيلت، سرآمدِ زنان عصر خود بود؛
که همراه کاروان حسینی از مدینه به مکه و از آنجا به عراق رفت؛ در واقعه
عاشورا سالم ماند و ابن سعد او را بازداشت کرد و چون
برده بود، رهایش نمود.
طبری در مقتل مختصری که از طریق عمار ذهنی از
امام باقر (علیهالسّلام) نقل کرده، آورده است که امام حسین (علیهالسّلام) به پسر سعد گفت: یکی از سه امر را برای من برگزین: یا مرا به حال خود واگذارید تا به جایی که از آن آمدهام، برگردم؛ یا بگذارید نزد یزید بروم؛ و یا به یکی از مرزها بروم. عمربن سعد این پیشنهاد را پذیرفت و موضوع را به
عبیدالله بن زیاد اطلاع داد. عبیدالله به وی نوشت: هرگز، این امر ناشدنی است، مگر آنکه دستش را در دست من بگذارد. حسین بن علی (علیهالسّلام) آن را رد کرد و گفت: هرگز چنین چیزی امکان ندارد.
ابن اعثم پس از نقل پیام امام حسین (علیهالسّلام) جهت گفتوگو، و همراهی طرفین با ۲۰ نفر و کنارهگیری همراهان طرفین هنگام مذاکره، مینویسد:
عباس بن علی (علیهالسّلام) و
علی بن الحسین (علیهالسّلام) نزد حسین بن علی (علیهالسّلام) و
حفص بن عمر و غلامش به نام لاحق نزد عمر سعد ماندند.
حسین به ابن سعد فرمود: وای بر تو، آیا از خدایی که بازگشت تو، به سوی اوست نمیترسی و با من میجنگی؟ در حالی که میدانی من فرزند کیستم و چه نسبتی با
پیامبر دارم؛ این گروه را رها کن و با من همراه شو تا مقرب درگاه الهی شوی. عمر بن سعد گفت: میترسم خانهام را خراب کنند. فرمود: من برایت خانهای تهیه میکنم. گفت: اموالم را میگیرند. فرمود: من بهتر از آن را به تو میدهم. عمر سعد ساکت شد و جوابی نداد. امام در حالی که آنجا را ترک میکرد، فرمود: خدا به زودی تو را در بسترت بکشد و در
روز قیامت نیامرزد؛
امید دارم از
گندم عراق جز اندکی نخوری.
آنچه در منابع تاریخی آمده است، عبارت «گندم عراق» است، و آنچه
شهرت یافته که امام فرمود از گندم
ری نخوری، درست نیست. از
نفرین امام استفاده میشود که عمر بن سعد نه تنها به
حکومت ری نخواهد رسید، بلکه در خود عراق نیز چندان
زنده نخواهد ماند؛ چنان که همین گونه شد و پس از حادثه عاشورا به هیچ یک از آنها نرسید و
مختار او را کشت. البته تعبیر «گندم ری» تنها در یک منبع متاخر، یعنی
مدینه المعاجز آمده که با توجه به انفراد و منحصر بودن مطلب به آن کتاب، باید اشتباه را متوجه ناسخان یا نویسنده دانست.
خوارزمی اضافه میکند که عمر سعد هم گفت: اگر گندم نباشد،
جو خواهد بود.سپس به سوی لشکرش بازگشت.
محمد بن سعد، این سخنان امام را هنگام رویارویی با لشکر
کوفه عنوان میکند و مینویسد: حسین به آنها گفت: بگذارید به همان جا که آمدیم، برگردیم.گفتند: هیچ راهی ندارد. امام فرمودند: پس بگذارید به ری بروم و با دیلمیان بجنگم. گفتند: این نیز امکان ندارد. گفت: پس بگذارید نزد یزید بروم و دست در دست او بگذارم. گفتند: نه، دست در دست عبیدالله بن زیاد بگذار؛ حسین (علیهالسّلام) گفت: چنین چیزی شدنی نیست. آنان پاسخ دادند: غیر از این هیچ راهی نداری.
سبط بن جوزی، پیشنهاد مذاکره را از جانب پسر سعد میداند، و بدون هیچ سخنی از پیشنهاد امام برای
بیعت با یزید، یا رفتن نزد او مینویسد: عمر بن سعد مایل به جنگ با حسین نبود؛ لذا برای او پیام فرستاد و درخواست دیدار کرد.آن دو بدون حضور کسی باهم دیدار کردند. عمر بن سعد به او گفت: چرا به اینجا آمدهای؟ حسین (علیهالسّلام) پاسخ داد: اهالی کوفه مرا به اینجا آوردند. پسر سعد گفت: نمیدانی با تو چه کردند (تو را
فریب دادند). حسین (علیهالسّلام) گفت: حرکت ما برای خدا بوده است، هرچند آنها فریبکاری کرده باشند. پسر سعد گفت: اکنون که کار به اینجا رسیده است، میخواهی چه کار کنی؟ حسین (علیهالسّلام) پاسخ داد: مرا به حال خود واگذارید تا به مکه یا مدینه برگردم، یا به یکی از مرزها بروم و مانند مردم آنجا باشم. عمربن سعد گفت: این مطلب را به عبیدالله بن زیاد مینویسم....
در برخی منابع، به دنبال مذاکره امام با عمر سعد، آمده است که چون ابن سعد پیشنهادهای حسین بن علی (علیهالسّلام) را نپذیرفت، ۳۰ نفر از لشکر او جدا شدند و به حسین پیوستند و گفتند: «
فرزند دختر پیامبر، پیشنهادهایی به شما میکند و شما هیچ یک را نمیپذیرید؟!» اینان با حسین بن علی (علیهالسّلام) ماندند و جنگیدند.
اما به دلایلی، این گزارش را نمیتوان به آسانی پذیرفت.
چنانکه ملاحظه میشود، گزارش منابع تاریخی دربارهٔ پیشنهادهای منسوب به
امام حسین (علیهالسّلام) مختلف، متناقض و آشفته است و نمیتوان از مجموع آنها به جمعبندی روشنی دست یافت؛ اما با ملاحظهٔ مجموع شواهد و قرائن، و بررسی جوانب قضیه، میتوان با اطمینان روی چند نکته تاکید کرد:
۱. در میان گزارشها آنچه هرگز نمیتوان نادیده گرفت، گزارش
عقبة بن سمعان است که
شاهد عینی قضیه، و همه جا ملازم امام بوده است؛ در حالی که گزارشهای دیگر، مبتنی بر حدس و گمان مردم بوده، و در این حد از دقت و وثاقت برخوردار نیست.
۲. اگر گزارش عقبة بن سمعان هم نبود، کمترین آشنایی با
سیره امام حسین (علیهالسّلام) و موضع گیریهای قاطع او، جای کمترین تردید را درباره نادرستی هرگونه گزارش حاکی از پیشنهاد امام مبنی بر
تسلیم در برابر یزید یا رفتن نزد وی، باقی نمیگذارد. اگر امام حسین حاضر بود با یزید بیعت کند یا نزد او برود، به مکه و سپس به عراق نمیرفت؛ چنان که در ماجرای ولیعهدی یزید، امام حسین (علیهالسّلام) از سالها پیش، اصولاً با ولیعهدی او بیعت نکرده بود و او را فردی
فاسق و فاقد
شروط خلافت میدانست و اکنون که معاویه مرده بود و او ادعای خلافت میکرد، امام هرگز حاضر نبود با او بیعت کند.
۳. در میان مورخان،
بلاذری، علاوه بر نقل سه پیشنهاد مورد بحث، در دو جای دیگر نیز گزارش کرده است که امام وقتی که با سپاه
حر رو به رو شد، تصمیم گرفت با یزید بیعت کند؛ از این رو راه خود را به سمت
شام تغییر داد، لیکن لشکر کوفه مانع او شدند، و در کربلا فرود آمد.
ابن کثیر دمشقی اموی مسلک نیز، که به شیعهستیزی و تعصبورزی مشهور است، به پیشنهادهای سهگانه مورد بحث، به ویژه پیشنهاد سوم (بیعت با یزید) بیش از اندازه اهمیت داده و بارها آن را با شرح و بسط مطرح کرده و برای تطهیر و تبرئه یزید، از هیچ تلاش و
تحریف تاریخ، فروگذاری نکرده است، که برخاسته از موضع فکری متعصبانه اوست، نه گویای واقعیت تاریخی، اما چنان که در متن گفته شد، موضعگیریها و سخنان امام حسین (علیهالسّلام) در رد
بیعت، به قدری فراوان و صریح است که گمان نمیرود این گونه گزارشها توجه هیچ خواننده مطلعی را جلب کند. پیداست که دستهایی در کار بوده تا
مشروعیت خلافت یزید را در
تاریخ جا بیندازند؛ اما هرکس با دقت و
انصاف به این قضایا بنگرد، متوجه حقیقت میشود و دستهای خائن را شناسایی میکند.
۴. اگر امام حسین (علیهالسّلام) به پیشنهادی درباره بازگشت به مکه و مدینه مطرح کرده است، در برابر
خیانت کوفیان بوده که آن حضرت را دعوت کرده بودند و به ایشان قول حمایت داده بودند و اکنون به روی او شمشیر میکشیدند. منطق امام این بود که اگر به دعوت و
پیمان خود وفادار نیستید، چرا کمر به جنگ با من بستهاید؟ مرا به حال خود واگذارید تا به هر نقطهای که خواستم بروم؛ و این، غیر از آمادگی برای سازش با یزید است.
۵. هرچند پیشنهاد رفتن نزد یزید، در
روایت عمار ذهنی از
امام باقر (علیهالسّلام) نیز آمده است، با بحثهایی که دربارهٔ او در کتب رجالی مطرح است، نمیتوان چنین امری را با روایت او اثبات کرد.
۶. گویا آنچه باعث شده پس از ملاقات امام و عمر بن سعد این سخنان شایع شود، نامهای است که ابن سعد بعد از دیدار امام به
ابن زیاد نوشت، و در آن اظهار خوشحالی کرد که غایله به
صلح پایان یافت و حسین از مواضع خود عقبنشینی کرد. پیداست که ابن سعد از ابتدا درپی راه حلی مسالمتآمیز میگشت تا وارد این بحران نشود و به راحتی حکومت ری را به دست آورد. بیشک امام این سخنان را نفرموده؛ زیرا چنان که گذشت، در مجموع مواضع آن حضرت، کمترین اشارهای به آن یافت نمیشود. چه بسا عمر بن سعد برای رهایی از مشکل، آخرین تیر را انداخت و با طرح چنین اموری، خواسته ابن زیاد را به گونهای قانع نماید. نامهای که وی به عبیدالله نوشت چنین است: اما بعد،
خداوند آتش فتنه را خاموش و اختلاف کلمه را برطرف ساخت و کار این
امت را اصلاح کرد. حسین (علیهالسّلام) متعهد شد به همان مکانی که از آنجا آمده باز گردد، و یا اینکه به انتخاب ما به یکی از سرحدات برود و در حقوق و
تکالیف، همانند یکی از مسلمانان آن دیار باشد، یا به نزد امیرالمؤمنین یزید برود و دست در دست او بگذارد تا هرچه خود داند با حسین انجام دهد. در این امر، هم خشنودی شما و هم صلاح امت است.
پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۷۰۹-۷۱۴.