ریشههای فرهنگی قیام امام حسین
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در این مقاله به بررسی ریشههای فرهنگی قیام
امام حسین (علیهالسلام) پرداخته میشود.
اجتهاد در برابر
نص و منع کتابت و نقل
حدیث از جمله عوامل فرهنگی قیام
عاشورا میباشد.
در اینجا مقصود از
اجتهاد، مفهوم خاص آن است؛ یعنی شخصی حکمی شرعی را تنها با
فکر و رای خویش، بدون توجه به نصوص دینی مخالف آن،
استنباط کند.
تاریخچه و ریشه اجتهاد در برابر
نص، به دوران
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) میرسد که برخی
صحابه با نادیده گرفتن فرمانهای ایشان، در برابر اوامر آن حضرت اجتهاد میکردند؛ در حالی که
خداوند فرمود: واما آتاکم الرسول فخذ وه ومانها کم عنه فانتهوا،
«و آنچه را رسول خدا برای شما آورده، بگیرید (و اجرا کنید) و از آنچه
نهی کرده، خودداری کنید»؛ چراکه پیامبر هرگز ازروی
هوی و
هوس سخن نمیگوید؛ بلکه آنچه میگوید،
وحی الهی است. و ما ینطق عن الهوی ان هو الا وحی یوحی
پس از رحلت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله)،
عمر بن خطاب، به طور جدی اجتهاد در برابر نص را به کار بست. او بر اساس مصالح مورد نظر خویش، در برابر نصوص مسلم، اجتهاد میکرد؛ چنان که
متعه حج و متعه زنان را که رسول خدا
حلال معرفی کرده بود، نامشروع اعلام کرد و
حلیت آنها را در زمان پیامبر، از باب
ضرورت قلمداد کرد.
این
خلیفه، پرداخت یا منع
خمس به مستحقان آن را، یک امر اجتهادی تلقی میکرد. از این رو خمس
اهل بیت را منع کرد.
همچنین عبارت حی علی خیر العمل را از
اذان، حذف کرد.
بدعتهای عمر، تبدیل به
سنت رسمی و رایج در جامعه شد و هر کس به سنت رسول خدا عمل میکرد، مورد ضرب و شتم قرار میگرفت.
احمد امین مصری در مقایسه
سیاست پیروز عمر و
معاویه با سیاست
امام علی (علیهالسلام)، راز این
پیروزی را در این مطلب میداند که آن دو، خود را در بر [[ابر نصوص دینی آزاد میدانستند؛ در حالی که علی به نصوص دینی پایبند بود.
شیوه عمر و همفکران او در عمل به احکام فقهی]] و سیاسی به گونه دلخواه، موجب رواج
قیاس شد و
شریعت محمدی را دچار
استحاله کرد.
اصحاب قیاس، شریعت جدیدی را ارائه کردند
که با گسترش آن،
حلال به
حرام تبدیل شد.
عثمان در سال ۲۹ قمری در صحرای
منا،
نماز خود را بر خلاف سیره پیامبر و خلفای گذشته، چهار رکعت خواند. بنا به نوشته
ابن ابی الحدید،
ابوالدرداء صحابی به معاویه گفت: از رسول خدا شنیدم که میفرمود: هرکس در ظروف
طلا و
نقره بیاشامد، درون خود را از
آتش دوزخ انباشته است. معاویه گفت: اما من در این قضیه اشکالی نمیبینم!!
علامه امینی،
علامه شرف الدین و
علامه عسکری، ابعاد و پیامدهای چنین اجتهادهایی را به تفصیل و بادقت بررسی کردهاند. این نظریه، پشتوانه
استبداد و ابزار سرکوب مردم بود. ((ایشان ضمن برشمردن اجتهادات عمر، در مواردی هم به بررسی آنها میپردازد.)
با وجود توصیه رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) درباره حفظ گفتههای آن حضرت و انتقال آن به دیگران،
پس از
سقیفه، خلفا از کتابت و نقل
حدیث جلوگیری کردند؛ چنان که
ذهبی از دانشمندان
اهل سنت میگوید:
ابوبکر با این
استدلال که
قرآن را داریم، با جمع آوری حدیث، مخالفت کرد.
عایشه میگوید: «پدرم با این توجیه که شاید حدیثی که نوشتهام، اصل نداشته باشد، پانصد حدیث گردآوری شده مرا سوزاند».
پس از ابوبکر، عمر نیز با جدیت جلوی نقل و کتابت حدیث را گرفت. او به شهرها بخشنامه کرد که هر کس حدیثی نوشته است، باید آن را نابود کند. وی پس از جمع آوری بسیاری از احادیث، دستور داد آنها را بسوزانند. (امر بتحریقها)
در زمینه سیاست منع نقل حدیث، بزرگان صحابه در
مدینه حبس شده بودند و فقط افراد معینی اجازه نقل حدیث داشتند.
عثمان نیز به مردم هشدار داد که هیچ کس مجاز نیست حدیثی را
روایت کند که در زمان دو خلیفه اول شنیده نشده باشد.
برخی معتقدند صاحبان
قدرت، میترسیدند که در صورت رواج نقل حدیث، نصوص مربوط به خلافت که پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) آنها را اعلام کرده بود، به شهرهای مجاور و دور سرایت کند و بطلان خلافتشان برای مردم کشف شود و مردم بفهمند که این خلافت، شرعی نبوده، بلکه غاصبانه بوده است.
آنان در عین منع نقل حدیث یا کتابت آن، قصه پردازان را به نقل
اسرائیلیات تشویق کردند.
جریان منع کتابت و نقل حدیث موجب شد پرده سنگینی از
شک و
تردید بر روی هزاران حدیثی که میگفتند نزد حافظان یا در میان کتابها محفوظ است، کشیده شود.
با گذشت زمان، محدودیتی که خلفا در نقل حدیث ایجاد کردند، زمینه را برای
تحریف و
جعل فراهم کرد و با تلاش صدها جاعل حدیث، هزاران حدیث جعل شد.
از این روست که حدیث شناسان به
کذب و ساختگی بودن دهها هزار حدیث حکم میکنند.
جعل حدیث، به دستور حکام، آن هم برای توجیه کارهای ناشایستشان و فضیلت سازی برای آنان انجام میگرفت. اجرای سیاست منع نقل حدیث، میتوانست این دستاوردها را داشته باشد: کسی به اعتبار قول و روش پیامبر (صلیاللهعلیهوآله)، منتقد
عمل و رفتار حکومتها نباشد؛ ارزش و فضایل
عترت رسول خدا (صلیاللهعلیهوآله) در جامعه مطرح نشود و حادثه
غدیر و داستان آشکار
بیعت عمومی
مسلمانان با
علی (علیهالسلام) فراموش شود.
با روی کار آمدن
بنی امیه،
معاویه برای
فریب مردم و ایجاد
انحراف در اعتقاد آنان، دست به اقداماتی زد که در بخش دوم (
امام حسین (علیهالسلام) و معاویه) آنها را به تفصیل ذکر خواهیم کرد.
فرایند انحرافها، لغزشها و بدعتهایی که از
سقیفه آغاز شده بود، روز به روز گسترش یافت و موجب انحراف کلی جامعه از آموزههای
اسلام، و رواج
فساد و
فقر فرهنگی، و دوری از ارزشها و اصالتها شد، و این انحرافها در عصر امام حسین (علیهالسلام) به اوج رسید. در چنین فضایی، امام میدید که برای مبارزه با آن همه انحراف، تمام راهها و راه حلها به بن بست رسیده است؛ تبلیغات در دل و جان مردم اغفال شده تاثیر ندارد؛ نامهها و هشدارها بی اثر است؛ کرسیهای
وعظ و
خطابه در اختیار آل
ابی سفیان است و تنها راه باقی مانده،
قیام و
مبارزه با آن نظام فاسد تا مرز
شهادت است تا انحرافهای بنیادین برای همیشه محکوم و رسوا شده، ارزشهای اسلامی احیا گردد. از این رو حضرت تنها وسیله را برای بیدار کردن اجتماع آن روز، اعلام نامشروعی
حکومت اموی و ایستادگی و قیام در برابر آن، با همه خطرهایش دید.
بدین گونه بود که فاجعه خونین
کربلا رخ داد و فرزند
پیامبر با بی رحمی تکان دهنده به شهادت رسید و خاندان او به
اسارت گرفته شدند. اگر نبود انحرافهای دهههای پیش تر، زمینه چنین جنایت بزرگی فراهم نمیشد و جامعه، آن را تحمل نمیکرد. از این رو میتوان گفت که حادثه دلخراش کربلا را زنجیرهای از حوادث پدید آورد که یک سر آن در سقیفه و سر دیگر آن در
دمشق بود.
پیشوایی، مهدی، مقتل جامع سیدالشهداء، ج۱، ص۲۳۸-۲۴۳.