• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

سقط جنین (فقه)

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



افتادن جنین از رحم قبل از کامل شدن را سقط جنین گویند. عنوان یاد شده در بابهاى نکاح و دیات و نیز مسائل مستحدثه به کار رفته است.



جنین در لغت به معنای هر چیز پوشیده است. به بچّه‌ای که در شکم مادر است نیز از این‌جهت که در رحم، مستور و پوشیده شده است، جنین گویند.+
[۱] دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه، ج۵، ص۷۸۸۵، ذیل ماده جنین.

سقط کردن جنین نیز در لغت، به بچه‌انداختن یا بچه افکندن اطلاق می‌شود، بنابراین خروج بچه پیش از موعد مقرّر یا ناقص و ناتمام بودن آن‌را سقط جنین گویند.
[۲] دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه، ج۹، ص۱۳۶۸۲، ذیل ماده سقط.
در زبان عربی سقط جنین با عناوینی چون اجهاض، اسقاط، القاء، طرح و املاص، بیان شده است و تقریباً همان معانی مشابه فارسی را دارد. البتّه کلمه اجهاض، بر سقط جنین خود به خود و کلمه اسقاط، بر سقط جنین به‌واسطه شخص دیگر، اطلاق می‌شود. در اصطلاحات پزشکی، فقهی و حقوقی نیز همین معانی با‌اندکی قیود و توضیحات، اراده می‌شود.


سقط جنین از نظر پزشکی، چند نوع است:
۱. سقط جنین عادی یا مرضی (خود به خودی): این نوع‌ سقط جنین، به‌رغم عدم تمایل زن و شوهر به‌سبب بیماری‌های مربوط به مادر و جنین، بدون این‌که فردی در سقط دخالت داشته باشد، انجام می‌شود.
۲. سقط جنین ضربه‌ای: سقطی است که در اثر منازعات یا تصادفات و اتّفاقات رخ می‌دهد.
۳. سقط جنین طبّی یا درمانی (قانونی): در جایی است که ادامه حاملگی برای زن خطرناک باشد و جان وی به علّت بیماری در خطر باشد. هم‌چنین ممکن است قطع دوران حاملگی، برای جلوگیری از عوارض جسمانی یا روانی زن، حتّی امری ضروری برای نجات زندگی مادر قلمداد گردد.
۴. سقط جنین جنایی یا عمدی که شخص با اراده و قصد، مرتکب آن می‌گردد و نتیجه که همان اسقاط جنین است، صورت پذیرد. در این بخش، به بررسی این نوع اسقاط جنین و احکام آن می‌پردازیم.
در کشورهای مختلف جهان در مورد قسم اخیر، نگرش‌ها و مقرّرات متفاوتی وجود دارد. در برخی از کشورها این مساله کاملاً آزاد است. جدیدترین بررسی‌ها نشان می‌دهد، آمریکا از زمره کشورهایی است که آمار سقط جنین در آن به‌صورت وحشتناکی بالا رفته است.
[۶] طلعتی، محمدهادی، رشد جمعیّت، تنظیم خانواده و سقط جنین، ص۲۶۸ـ۲۶۹.
[۷] فتاحی، سیدحسین، مجموعه مقالات و دیدگاه‌های اسلام در پزشکی، ص۴۹۳.
در مقابل، برخی از کشورها به جز در موارد بسیار محدود آن‌را منع می‌کنند. در میان این دو دسته، نیز کشورهایی هستند که از آزادی نسبی سقط جنین حمایت می‌کنند این کشورها قوانین مربوط به آن‌را با توجّه به انگیزه‌های اجتماعی یا پزشکی و بهداشتی تنظیم نموده‌اند.
[۸] طلعتی، محمدهادی، رشد جمعیت، تنظیم خانواده و سقط جنین، ص۲۶۶ و ۲۶۸.



سقط کردن جنین به هر وسیله؛ اعم از خوردن یا تزریق دارو، حرام است؛ خواه از طریق مشروع متکوّن شده باشد یا از زنا.
تردیدی نیست که اسقاط عمدی جنین، صرف‌نظر از ضرورت و حالات خاص که ممکن است انجام آن مجاز شمرده شود، از دیدگاه فقه اسلام حرام است و برای زن حامله و غیر او جایز نیست جنین را اسقاط نمایند. این حکم از دیرباز در عبارات فقها عنوان گردیده است. شیخ صدوق در کتاب من لا یحضره الفقیه، علاّمه مجلسی در روضة المتقین و لوامع،
[۱۳] مجلسی، محمدتقی، لوامع صاحبقرانی، ج۱، ص۶۴۵.
شیخ حرّ عاملی در وسائل الشیعه و برخی از اعلام معاصرین مانند آیت‌الله فاضل لنکرانی، مکارم شیرازی و دیگران
[۱۷] علاّمه جعفری، محمدتقی، رسائل فقهی، ج۱، ص۲۵۰.
[۱۸] علاّمه جعفری، محمدتقی، رسائل فقهی، ج۱، ص۲۵۴.
[۱۹] مومن قمی، محمد، کلمات سدیدة فی مسائل جدیدة، ص۷۰.
در مباحث فقهی به حرمت آن فتوا داده‌اند.

دلیل این نظریه، علاوه بر عموم و اطلاق ادلّه‌ای که بر حرمت قتل نفسِ محترمه دلالت دارد چون در بعضی از صورت‌ها، بر اسقاط جنین عنوان قتل صادق است، روایاتی در حدّ استفاضه، بلکه تواتر معنوی است که در باب دیات وارد شده و بر حکم این مساله دلالت دارد. مانند این‌که، در روایت صحیح ابی عبیده می‌گوید: از امام باقر (علیه‌السّلام) سؤال کردم، زن حامله بدون اطّلاع شوهر خود از دارویی استفاده کرده و فرزندی که در رحم داشته را ساقط نموده؟ حضرت فرمود: اگر جنین در حالی که ساقط شده، استخوان داشته و بر استخوان او گوشت روییده شده، باید زن، دیه او را به پدرش بپردازد ... سؤال کردم، آیا زن در دیه فرزندی که سقط شده با پدرش شریک نمی‌شود؟ حضرت فرمود: خیر، چون او را کشته است، از او ارث نمی‌برد «قَالَ لا لِاَنَّهَا قَتَلَتْهُ فَلَا تَرِثُهُ». دلالت این روایت بر حکم مساله، روشن است. زیرا امام (علیه‌السّلام) اسقاط جنین را قتل دانسته و فرموده: قاتل از دیه ارث نمی‌برد.

در روایت دیگری، اسحاق بن عمّار می‌گوید: از امام کاظم (علیه‌السّلام) سؤال کردم، زنی از ترس این‌که صاحب فرزند شود اقدام به خوردن دارو می‌نماید و بر اثر آن، جنین ساقط می‌شود؟ حضرت فرمود: نباید چنین کاری انجام دهد. وی می‌گوید: عرض کردم، آن‌چه زن در رحم دارد، در حدّ نطفه است. فرمودند: اوّلین مرحله خلقت انسان، نطفه است. «الْمَرْاَةُ تَخَافُ الْحَبَلَ فَتَشْرَبُ الدَّوَاءَ فَتُلْقِی مَا فِی بَطْنِهَا فَقَالَ لَا فَقُلْتُ اِنَّمَا هُوَ نُطْفَةٌ قَالَ اِنَّ اَوَّلَ مَا یُخْلَقُ نُطْفَةٌ». این روایت نیز بر حرمت اسقاط جنین، حتّی با فرض این‌که شوهر از آن آگاهی داشته باشد و بدان راضی باشد، دلالت دارد. روایات دیگرینیز وارد شده که مضمون آن شبیه آن‌چه ذکر شد، می‌باشد.


اسقاط جنین، ممکن است به شیوه‌های مختلف انجام پذیرد:
۱. اسقاط جنین پس از ولوج روح، به‌طور عمد.
۲. اسقاط جنین پس از ولوج روح، به‌طور خطا یا شبه عمد.
۳. اسقاط جنین پیش از ولوج روح اعم از این‌که به‌طور عمد باشد یا خطا و یا شبه عمد.
مرد نمى‌تواند همسرش را وادار به سقط جنین کند؛ چنان‌که اطاعت زوجه از زوج در سقط جنین حرام است.
نظریّه مشهور در میان فقها این است که اگر کسی با عمد و آگاهی و اراده قتل، به‌واسطه ضربه یا اذیّت و آزار و یا هر وسیله دیگر، موجب شود که زن حامله، جنین را پس از اتمام خلقت و ولوج روح، مرده ساقط نماید، قاتل محسوب می‌شود و باید قصاص گردد.
در این حکم تفاوتى میان مراحل مختلف جنین نیست. بنابر این، ساقط کردن نطفه استقرار یافته در جدار رحم نیز که مبدأ رشد جنین است، حرام مى‌باشد.
توضیح این‌که؛ در باب قصاص، نظریّه مشهور در بین فقهای امامیّه این است که اگر شخص بالغ با عمد و اراده قتل، کودکی را به قتل برساند، قصاص می‌شود. بسیاری از فقیهان به این مساله فتوا داده‌اند و برخی نیز ادّعای عدم خلاف نموده‌اند و برخی دیگر آن‌را منطبق با مذهب شیعه دانسته‌اند. به هر روی جنین بعد از ولوج روح عرفاً کودک و انسان دارای نفس محترمه محسوب می‌گردد.


دلیل این حکم، عموم و اطلاقات ادلّه‌ای است که کیفر قاتل را قصاص می‌داند، مانند آیه شریفه قرآن که می‌فرماید: هر کس مظلومانه کشته شود، ما به ولیّ او تسلّط بر قتل داده‌ایم. (تا قاتل را قصاص نماید). «وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیِّهِ سُلْطاناً؛».

هم‌چنین روایات متواتری در این‌باره وارد شده است، مانند آن‌که امام صادق (علیه‌السّلام) می‌فرماید: هر کس مؤمنی را با علم و عمد به قتل رساند، قصاص می‌شود. به‌طور خاص نیز، ابن فضّال از امام صادق (علیه‌السّلام) نقل می‌کند که فرموده است: اگر کسی، دیگری را به قتل رساند مقتول چه کودک باشد، چه بالغ، چنان‌چه قاتل به عمد مرتکب قتل شده باشد، قصاص می‌شود. «قَالَ: کُلُّ مَنْ قَتَلَ شَیْئاً صَغِیراً اَوْ کَبِیراً بَعْدَ اَنْ یَتَعَمَّدَ فَعَلَیْهِ الْقَوَدُ».
برخی از فقها، مانند محقّق اردبیلی و آیت‌الله فاضل لنکرانی معتقدند: ضعف سند این روایت با عنایت به این‌که در میان فقیهان مشهور است و بر طبق آن فتوا داده‌اند، جبران می‌گردد.
[۴۱] مقدس اردبیلی، احمد بن محمد، مجمع الفائدة و البرهان، ج۱۴، ص۱۰.
نتیجه آن‌که، در مفروض کلام، عنوان قاتل بر کسی که جنین را بعد از ولوج روح، با عمد و اراده قتل ساقط نموده، صادق است و ادلّه قصاص، او را شامل می‌گردد. به گفته بعضی از فقها در فرض مذکور، مقتضی قصاص یعنی ازهاق روح و قتل نفس محترمه موجود است، و دلیلی بر منع آن وارد نشده است، بنابراین حکم قصاص، مسلّم است.

۵.۱ - دیدگاه برخی از علما

در برابر دیدگاه مشهور، برخی از فقیهان گذشته مانند ابوالصّلاح حلبی و قطب‌الدین بیهقی و برخی از اعلام معاصرین مانند آیت‌الله سیدابوالقاسم خویی و بعضی از شاگردان
[۴۷] تبریزی، میرزاجواد، کتاب القصاص، ص۱۵۸ـ۱۵۹.
وی معتقدند: اگر مقتول صغیر باشد، قاتل بالغ، محکوم به پرداخت دیه می‌شود نه قصاص. مستند این نظریّه، ادلّه‌ای است که قابل جواب است و در مقابل ادلّه دیدگاه مشهور نمی‌تواند به‌معارضه برخیزد.
[۴۸] جمعی از نویسندگان، موسوعة احکام الاطفال وادلّتها، ص۸، فصل دوّم.

این عدّه از فقها، در مساله مورد بحث نیز قائل به عدم قصاص کسی که مرتکب اسقاط جنین به‌صورت عمد شده، می‌باشند، زیرا ادلّه‌ای که در باب قتل صغیر به آن استناد می‌کنند، به طریق اولویّت شامل اسقاط جنین نیز می‌گردد. هم‌چنین از ظاهر فتاوی برخی از بزرگان فقه شیعه بدست می‌آید که در مساله مورد بحث نیز چیزی غیر از دیه مترتّب نمی‌شود و کیفر اسقاط جنین را قصاص نمی‌دانند.

۵.۲ - دیدگاه محقّق حلی

مرحوم محقّق حلی در این‌باره می‌نویسد: «اگر زن، حمل خود را به مباشرت یا تسبیب ساقط کند، دیه سقط برعهده اوست و نصیبی از آن دیه نمی‌برد». ظاهر این سخن، شامل اسقاط جنین پس از ولوج روح در حالی که حیات داشته است، می‌شود. چنان‌که ظاهر این‌سخن، نشان دهنده تحقّق قتل و مانعیّت آن از ارث بردن از جنین می‌باشد، امّا اشاره‌ای به قصاص ندارد.
ممکن است ادّعا شود، از ظاهر صحیحه ابوعبیدة که پیش‌تر ذکر گردید نیز می‌توان این معنی را استفاده کرد. در آن روایت در مورد زن بارداری که برای سقط جنین فرزندش، دارو می‌نوشد و آن‌را سقط می‌نماید، از امام باقر (علیه‌السّلام) چنین نقل شده است: اگر دارای استخوان است که بر او گوشت روییده و چشم و گوش آن مشخّص شده، دیه آن برعهده زن است که آن را به پدر جنین می‌پردازد. راوی می‌گوید: به حضرت عرض کردم پس او از دیه فرزند خود ارث نمی‌برد؟ فرمودند: نه، زیرا او را کشته است.

این روایت، با این‌که صراحت دارد که جنایت عمدی بر جنین صورت گرفته و جنین هم کامل است، ولی اشاره‌ای به قصاص نکرده است. اگر قصاص واجب بود، در حدیث (که معتبر هم می‌باشد) ذکر می‌گردید. البتّه تحقیق در این مساله مجال بیشتری می‌طلبد که در این مختصر نمی‌گنجد و در هر صورت لازم است احتیاط رعایت گردد. به این معنی که رضایت صاحب جنین (پدر و مادر وی) جلب شود.

لازم به یادآوری است، صورت اول به شرحی که توضیح داده شد، هرچند ممکن است واقع شود، ولی از موارد استثنایی و نادر است. زیرا اسقاط جنین، آن هم با آگاهی از زنده بودن او در مرحله پس از ولوج (که عادتاً برای بیش‌تر افراد مگر متخصّصین مربوطه، غیرممکن است) و با قصد قتل، به‌طور عادی کم‌تر اتّفاق می‌افتد و شاید به‌همین دلیل است که فقها بحث اسقاط جنین را در باب دیات مطرح نموده و در باب قصاص اثری از آن دیده نمی‌شود.


رایج‌ترین دلیل برای سقط جنین که مورد پذیرش بسیاری از کشورها قرار گرفته است، نجات دادن جان مادر باردار است. برپایه اطلاعات به‌دست آمده از ۱۹۳ کشور جهان، ۹۸٪ از آن‌ها سقط جنین در این مورد را اجازه می‌دهند.
[۵۲] طلعتی، محمدهادی، رشد جمعیّت، تنظیم خانواده و سقط جنین، ص۳۵۱.
البتّه ابهامی که در این مورد وجود دارد، معنای خطر جانی است که ممکن است برداشت‌های مختلفی از آن بدست آید و اغلب؛ مفاهیمی چون خطر جدّی، اجتناب ناپذیر، و از این قبیل عبارت بیان می‌شود. ولی ظاهراً منظور از خطر جانی، خطر بسیار جدّی و نزدیک به مرگ می‌باشد.
مساله‌ای که در همین زمینه وجود دارد و تا حدودی مورد ابتلای جامعه امروز است و در عبارات برخی از اعلام فقهای معاصر مطرح گردیده، این است که اگر حیات جنین، با حیات مادر، در تزاحم واقع شود و علم پیدا شود که جنین و مادرش هر دو زنده نخواهند ماند، بلکه یکی از آن‌ها می‌میرند، مگر این‌که جنین از رحم خارج گردد، که در این صورت ممکن است از بین برود، ولی مادر به حیات خود ادامه دهد. ولی چنان‌چه جنین خارج نشود ممکن است مادر از بین برود و جنین سالم بماند. در این فرض آیا حیات مادر مقدّم است یا جنین؟ و یا این‌که هیچ‌کدام بر دیگری ترجیح ندارد؟

مرحوم سیدمحمدکاظم طباطبایی در این‌باره می‌نویسد: «اگر بین حیات مادر و جنین تزاحم ایجاد شود و نسبت به زنده ماندن هر دو نگران باشند، نمی‌توان دست به‌هیچ اقدامی زد و هیچ‌کدام مقدّم بر دیگری نیست و باید منتظر ماند تا خدا چه خواهد و چگونه حکم نماید.
این نظریّه مورد پذیرش بسیاری از فقهای معاصر قرار گرفته است، بنابراین برای کسی جایز نیست، جنین را بکشد (اسقاط نماید) تا مادر سالم بماند و به عکس. زیرا حیات هیچ‌کدام از مادر و جنین بر دیگری ترجیح ندارد. در نتیجه حرام است که یکی از آن‌ها را کشت تا دیگری سالم بماند. به عبارت روشن‌تر، با ارتکاب حرام در انجام مقدّمه نمی‌توان وجوب ذی‌المقدّمه را فراهم کرد. در این‌جا، حفظ جان یکی از آن دو (واجب) متوقف بر انجام حرام، یعنی اتلاف و از بین بردن دیگری می‌باشد و انجام آن جایز نیست، مگر در موردی که ذی‌المقدّمه اهمیّت بیشتری نسبت به مقدّمه داشته باشد. مانند حفظ جان فردی که متوقف بر تصرّف در اموال دیگری بدون رضایت اوست. امّا در این مساله چون اهمیّت در ذی المقدّمه نسبت به مقدّمه ثابت نیست و حیات هیچ‌کدام از مادر و جنین نسبت به دیگری از اهمیّت بیشتری برخوردار نیست، کسی حق ندارد یکی از آن‌ها را بکشد تا دیگری زنده ماند، زیرا فرض بر این است که هر دو زنده، مسلمان و دارای حیات می‌باشند.
البته آن‌چه ذکر شد بیان وظیفه شخص ثالث است، لیکن جای این پرسش وجود دارد که آیا برای مادر جایز است جنین را اسقاط نماید تا خود سالم بماند؟
به‌نظر می‌رسد برای مادر منعی ندارد، زیرا اگر ضرری متوجّه دو نفر باشد بر یکی از آن‌ها واجب نیست متحمّل ضرر شود تا دیگری سالم بماند، چرا که تحمّل ضرر، عسر و حرج است و مکلّف مجبور به پذیرش آن نیست. بنابراین بر مادر واجب نیست، متحمّل ضرر گردد، یعنی صبر کند تا بمیرد و فرزندش زنده بماند. باید دانست که این مساله از فروعات قاعده فقهی «دفع مفسده اولی از جلب منفعت است» می‌باشد. بنابراین جایز است مادر در حفظ حیات خویش بکوشد، هر چند با قتل فرزندی (جنین) که در رحم دارد.
[۵۹] خویی، سیدابوالقاسم، موسوعة الامام الخویی، ج۹، ص۱۹۳.
و می‌تواند از پزشکان متخصّص، روش اسقاط جنین را بیاموزد و خود به انجام آن اقدام نماید. البتّه چنان‌چه قتلِ جنین مستند به طبیب متخصّص گردد برای طبیب جایز نیست و در هر صورت باید احتیاط رعایت شود.


آن‌چه ذکر شد، تزاحم حیات مادر و حیات جنین بعد از اتمام خلقت و ولوج روح بود. امّا در مورد جنینی که هنوز در مرحله علقه یا مضغه و قبل از ولوج روح قرار دارد اگر به نظر پزشکان متخصّص و مورد اطمینان، استمرار حیات جنین موجب به خطر افتادن جان مادر باشد، در این فرض برای مادر و افراد دیگر اسقاط جنین جایز است.
آیت‌الله فاضل لنکرانی در این زمینه می‌نویسد: «اسقاط جنین قبل از ولوج روح در صورتی‌که بقای آن موجب تلف شدن مادر گردد یا متحمّل ضرر بزرگ شود و یا در عسر و حرج شدید قرار گیرد، جایز است». برخی دیگر از فقیهان نیز به این مساله فتوا داده‌اند.

بنابراین هرگاه باقى ماندن جنین در رحم موجب مرگ مادر گردد و در نتیجه امر دایر بین ماندن جنین و مرگ مادر یا عکس آن باشد، به تصریح برخى، سقط جنین قبل از دمیده شدن روح در آن (چهار ماهگى) جایز است و پس از آن براى غیر مادر جایز نیست؛
لیکن براى مادر، به قول برخى جایز است؛ بدین صورت که مادر با خوردن دارو و مانند آن، جنین را بکشد، سپس پزشک آن را بیرون آورد.
[۶۹] خویی، سیدابوالقاسم، صراط النجاة، ج۵، ص۳۲۶-۳۲۷.

البته اکثر فقها آن را براى مادر نیز جایز ندانسته‌اند.
[۷۰] نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴، ص۳۷۸.
[۷۱] طباطبایی یزدی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقى‌، ج۲، ص۱۱۸.

دلیل این نظریّه اوّلاً: انصراف ادلّة حرمت نفس محترمه از این مورد است، زیرا عنوان انسان بر جنین قبل از ولوج روح، صادق نیست بلکه او را علقه یا مضغه می‌نامند. ثانیاً: حکومت دلیل «لاٰ ضَرَر» و «لاٰ حَرَج» بر حرمت اسقاط جنین است. زیرا مقصود از ضرر و حرج، ضرر و حرج شخصی است نه نوعی. و در این‌جا، وجوب استمرار حیات جنین که به مقتضای حرمت اسقاط جنین می‌باشد، موجب ضرر بر مادر است و به حکم قاعدة «لاٰ ضَرَرْ» و «لاٰ حَرَجْ» دفع می‌گردد. در نتیجه برای مادر جایز است، به‌دلیل دفع ضرر از خود، جنین را اسقاط نماید. بلکه جایز نیست جنین را نگه دارد تا خود از بین برود.
هم‌چنین در این فرض مادر می‌تواند برای اسقاط جنین از دیگران کمک بگیرد. البتّه در هر دو صورت بر مادر یا افراد دیگری که به اسقاط جنین اقدام می‌نمایند، پرداخت دیه به نسبت مرحله‌ای که جنین در آن قرار دارد، واجب می‌شود.
هرگاه زنده ماندن جنین متوقف بر سقط کردن آن باشد؛ بدون آنکه خطرى مادر را تهدید کند، سقط آن جایز است.


سقط جنین معلول، همچون عقب مانده ذهنى یا ناقص الخلقه حتى قبل از دمیده شدن روح، جایز نیست، مگر آنکه باقى ماندن آن در آن حالت پس از تولد به طور یقین موجب عسر و حرج پدر و مادر گردد، که در این صورت، برخى قبل از دمیده شدن روح، سقط را جایز دانسته‌اند.
[۷۳] مجموعه آراى فقهى قضایى در امور کیفرى، ج۱، ص۲۹۹-۳۰۰.



سقط کردن جنین موجب ثبوت دیه بر مباشر سقط است؛ مادر باشد یا غیر مادر. وارث جنین مستحق دیه خواهد بود؛ لیکن اگر مادر مباشر سقط باشد، در فرض عمدى بودن از دیه ارث نمى‌برد.
چنانچه سقط کننده دو نفر باشند (یکى سبب و دیگرى مباشر) هر کدام که نقش قوى‌تر و مؤثرترى داشته باشد، به‌گونه‌اى که سقط به او نسبت داده شود، ضامن دیه خواهد بود.
بنابر قول مشهور، در سقط کردن عمدى جنین پس از دمیده شدن روح در آن، قصاص ثابت است. گروهى از معاصران، آن را ثابت ندانسته‌اند.
اگر جنین بر اثر جنایت عمدى زنده سقط شود و حیاتش استقرار داشته باشد، سپس فردى دیگر او را بکشد، جانى دوم قاتل است و ضمانى بر عهده سقط کننده نیست؛ هرچند او گناهکار است و تعزیر مى‌شود؛ لیکن در صورت عدم استقرار حیات، جانى نخست قاتل به شمار مى‌رود و جانى دوم تنها تعزیر مى‌گردد. و در صورت شک در استقرار حیات، قصاص از هر دو منتفى است؛ لیکن در اینکه بر جانى دوم دیه جنین زنده (دیه کامل) ثابت است یا دیه جنین مرده، اختلاف مى‌باشد. برخى معاصران گفته‌اند: بر دومى یک دهم دیه کامل ثابت است و باقى دیه از بیت المال پرداخت مى‌گردد.


دیه جنین با توجه به مراحل تکوّن آن متفاوت است. دیه جنینى که اندام‌هایش شکل نگرفته، در مرحله نطفه، بیست دینار؛ در مرحله علقه چهل دینار؛ در مرحله مضغه شصت دینار و در مرحله استخوان بندى، هشتاد دینار است؛ اما دیه جنینى که اندام‌هایش شکل گرفته، لیکن روح در آن دمیده نشده است، بنابر قول مشهور صد دینار (یک دهم دیه کامل) براى جنین مسلمان، اعم از دختر و پسر هشتاد درهم براى جنین کافر ذمى؛ یعنى یک دهم دیه کامل پدر، و بنابر قول مشهور، براى جنین برده (اعم از پسر و دختر) یک دهم قیمت مادر است.
اسقاط جنین پس از ولوج روح به صورت خطا و قبل از ولوج روح اعمّ از این‌که عمدی باشد یا خطایی منجر به پرداخت دیه می‌شود و اجمال آن بدین قرار است: درباره میزان دیه جنین بین فقها بحث و گفتگو است، دیدگاه مشهور این است که، دیه جنین آزاد مسلمان بعد از آن‌که خلقتش تمام شده باشد و پیش از ولوج روح، صد دینار طلا می‌باشد و اگر روح در آن دمیده شده باشد و جنین پسر باشد، دیه انسان کامل (هزار دینار طلا) و اگر دختر باشد، نصف آن قرار داده شده است. بسیاری از فقیهان در قرون متمادی تا به امروز به این نظریّه معتقد بوده و بر طبق آن فتوا داده‌اند.

دلیل آن علاوه بر اجماع که برخی از فقها مطرح نموده‌اند، روایاتی است در حدّ استفاضه، از جمله صحیحه ظریف که کلینی به طریق خود به کتاب ظریف، از امیرالمؤمنین علی بن ابی‌طالب (علیه‌السّلام) آن‌را چنین نقل نموده است: دیه جنین صد دینار قرار داده شده و منیّ مرد تا رسیدن به مرحله جنین، پنج جزء شده است، دیه آن هنگامی که جنین است، پیش از دمیده شدن روح، صد دینار طلا است، و صد دینار پنج قسمت می‌شود. دیه نطفه یک پنجم از صد دینار، یعنی بیست دینار و دیه علقه دو پنجم از یکصد دینار، یعنی چهل دینار و دیه مضغه سه پنجم از صد دینار، یعنی شصت دینار است و دیه جنین اگر دارای استخوان باشد چهار پنجم از صد دینار است، یعنی هشتاد دینار و زمانی که گوشت بر آن پوشیده شود، دیه آن یکصد دینار کامل است. پس چون آفرینش دیگری در آن پدید آید، یعنی روح در آن دمیده شود، در این صورت جنین دارای نفس است که دیه آن در صورتی که پسر باشد، هزار دینار کامل است و در صورتی که دختر باشد، پانصد دینار است. «جَعَلَ دِیَةَ الْجَنِینِ مِائَةَ دِینَارٍ وَ جَعَلَ مَنِیَّ الرَّجُلِ اِلَی اَنْ یَکُونَ جَنِیناً خَمْسَةَ اَجْزَاءٍ فَاِذَا کَانَ جَنِیناً قَبْلَ اَنْ تَلِجَهُ الرُّوحُ مِائَةَ دِینَارٍ... نَشَاَ فِیهِ خَلْقٌ آخَرُ وَ هُوَ الرُّوحُ فَهُوَ حِینَئِذٍ نَفْسٌ بِاَلْفِ دِینَارٍ کَامِلَةً».

در روایت معتبر دیگری، سلیمان بن صالح از امام صادق (علیه‌السّلام) نقل می‌کند که فرموده است: دیه نطفه، بیست دینار است و زمانی که گوشت بر استخوان آن پوشیده شده باشد، صد دینار است و همین صد دینار، دیه جنین است تا زمانی که روح در آن دمیده شود و اگر از رحم بیرون آید و صدا داشته باشد، در این‌حالت دیه انسان کامل به او تعلّق می‌گیرد. «ثُمَّ هِیَ دِیَتُهُ حَتَّی یَسْتَهِلَّ فَاِذَا اسْتَهَلَّ فَالدِّیَةُ کَامِلَةً».
آن‌چه ذکر شد دیدگاه مشهور فقها است. در مقابل، دیدگاه‌های دیگری که برخی از آن‌ها منطبق با آرای اهل‌سنّت است، ذکر شده است و روایاتی نیز وجود دارد لیکن این روایات قابل معارضه با ادلّة مشهور نیست.
افزون بر آن، بسیاری از فقیهان نیز از این‌گونه روایات اعراض نموده‌اند.
دیه جنینى که روح در آن دمیده شده در پسر، دیه کامل و در دختر نصف آن است.


دیه اعضا و جراحت‌هاى جنین، قبل از دمیده شدن روح به نسبت دیه جنین و بعد از آن بسان دیه انسان زنده محاسبه مى‌شود.


سقط کردن جنین قبل از دمیده شده روح، کفاره ندارد، لیکن در سقط کردن آن بعد از دمیده شدن روح بنابر قول مشهور، کفّاره (آزاد کردن برده و در صورت عدم امکان آن، دو ماه روزه گرفتن و در صورت عدم امکان آن، اطعام شصت فقیر) ثابت است، به شرط آنکه جانى مباشر در سقط باشد نه مسبب.


اگر بر اثر جنایت بر حیوان حلال گوشت، همچون گاو، گوسفند و شتر، جنین او سقط شود، مانند آنکه کسى حیوانى را بزند و بر اثر زدن، جنین آن سقط گردد، در اینکه آیا جانى ضامن یک دهم قیمت حیوان است یا ضامن ارش (مابه التفاوت قیمت حیوان حامله و غیرحامله) و یا ضامن بالاترین قیمت از ارش و یک دهم قیمت؟ مسئله اختلافى است.


قوانین و سیاست‌های اجرایی مربوط به سقط جنین، محصول تاثیر متقابل و پیچیده اوضاع اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، دینی و فرهنگی کشورهای مختلف است. از این‌رو، کشورهای جهان هر کدام به‌گونه‌ای درباره آن به‌بحث پرداخته و مقرّرات و قوانین خاصی برای خود درنظر گرفته‌اند.
بررسی تمام اوضاع و احوال حاکم بر هر کشور و قوانین مربوط به آن، هر کدام بحث گسترده و جداگانه‌ای می‌طلبد، بنابراین فقط به‌بررسی بخشی از مواد قانونی سقط جنین در قانون جزایی ایران که برگرفته از فقه امامیه می‌باشد، اکتفا می‌گردد. در حقوق ایران، مساله سقط جنین و کیفر آن در مواد ۶۲۲ تا ۶۲۵ و ۷۱۵ و ۷۱۶ قانون مجازات اسلامی (بخش تعزیرات) مصوّب ۱۳۷۵ ذکر گردیده است.
از دیدگاه حقوقی، به جنین تا زمانی که در رحم مادر است، فرزند اطلاق می‌شود و مبدا آن، زمان آبستن شدن زن و انتهای آن، لحظه قبل ولادت است.
[۱۱۹] جعفری لنگرودی، محمدجعفر، ترمینولوژی حقوق، ص۲۰۱.
بنابراین اسقاط جنین، جرمی است که نتیجه آن، بیرون‌ انداختن جنین از رحم پیش از موعد طبیعی زایمان باشد. فاعل جرم باید قصد این نتیجه را داشته باشد، خواه وسایلی به‌کار برده باشد، خواه نه. مورد صدق این عمل این است که جنین پس از ساقط شدن، عادتاً قادر به ادامه زندگی نباشد.
[۱۲۰] شامبیاتی، هوشنگ، حقوق کیفری اختصاصی، ج۱، ص۳۵۵.

ماده ۶۲۲ قانون مجازات اسلامی مقرّر می‌دارد: «هر کس عالماً و عامداً به واسطه ضرب یا اذیّت و آزار زن حامله، موجب سقط جنین وی شود، علاوه بر پرداخت دیه یا قصاص حسب مورد به حبس از یک تا سه سال محکوم خواهد شد». این ماده ناظر به افراد غیرمتخصّص و غیرحرفه‌ای است که در نزاع و یا حادثه‌ای عمداً موجب سقط جنین می‌شوند و معمولاً این جرم همراه با خشونت می‌باشد.
در ماده ۶۲۳ همان قانون آمده است: «هرکس به‌واسطه دادن ادویه یا وسایل دیگری موجب سقط جنین زن گردد، به شش ماه تا یک سال حبس محکوم می‌شود و اگر عالماً و عامداً زن حامله‌ای را دلالت به استعمال ادویه و یا وسایل دیگر نماید که جنین وی سقط گردد به حبس از سه تا شش ماه محکوم خواهد شد، مگر این‌که ثابت شود این اقدام برای حفظ مادر می‌باشد و در هر مورد، حکم به پرداخت دیه، مطابق مقرّرات مربوط داده خواهد شد». این ماده به جرم سقط جنین توسط افراد غیرمتخصّص با رضایت زن اشاره دارد.
ماده ۶۲۴ نیز مقرّر می‌دارد: «اگر طبیب یا ماما یا دارو فروش و اشخاصی که به‌عنوان طبابت یا مامایی یا جرّاحی یا دارو فروشی اقدام می‌کنند، وسایل سقط جنین فراهم سازند و یا مباشرت به اسقاط جنین نمایند به حبس از دو تا پنج سال محکوم خواهند شد و حکم به پرداخت دیه مطابق مقرّرات مربوط صورت خواهد پذیرفت».
هم‌چنین در ماده ۴۸۷ قانون مذکور، قانون‌گذار به پیروی از منابع فقهی امامیّه، دیه جنین را به‌گونه‌ای که در بحث فقهی اسقاط جنین ذکر گردید، بیان نموده است.


۱. دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه، ج۵، ص۷۸۸۵، ذیل ماده جنین.
۲. دهخدا، علی‌اکبر، لغت‌نامه، ج۹، ص۱۳۶۸۲، ذیل ماده سقط.
۳. فیومی، احمد بن محمد، مصباح المنیر، ص۱۱۳.    
۴. طریحی، فخرالدین، مجمع البحرین، ج۱، ص۴۲۱.    
۵. جمعی از نویسندگان، معجم الوسیط، ج۱، ص۱۴۳.    
۶. طلعتی، محمدهادی، رشد جمعیّت، تنظیم خانواده و سقط جنین، ص۲۶۸ـ۲۶۹.
۷. فتاحی، سیدحسین، مجموعه مقالات و دیدگاه‌های اسلام در پزشکی، ص۴۹۳.
۸. طلعتی، محمدهادی، رشد جمعیت، تنظیم خانواده و سقط جنین، ص۲۶۶ و ۲۶۸.
۹. سیستانى، سیدعلی، منهاج الصالحین، ج۱، ص۴۶۱.    
۱۰. سبزواری، سیدعبدالاعلی، مهذب الأحکام ج۲۵، ص۲۵۳.    
۱۱. شیخ صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج۴، ص۱۷۱، ح۵۳۹۴.    
۱۲. مجلسی، محمدتقی، روضة المتقین، ج۱، ص۲۵۷.    
۱۳. مجلسی، محمدتقی، لوامع صاحبقرانی، ج۱، ص۶۴۵.
۱۴. شیخ حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۲، ص۳۳۸، باب ۳۳، من ابواب الحیض، ح۱.    
۱۵. فاضل لنکرانی، محمد، جامع المسائل، ج۱، ص۴۵۹.    
۱۶. مکارم شیرازی، ناصر، بحوث فقهیّة‌ هامة، ص۲۸۶.    
۱۷. علاّمه جعفری، محمدتقی، رسائل فقهی، ج۱، ص۲۵۰.
۱۸. علاّمه جعفری، محمدتقی، رسائل فقهی، ج۱، ص۲۵۴.
۱۹. مومن قمی، محمد، کلمات سدیدة فی مسائل جدیدة، ص۷۰.
۲۰. شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱۳، ص۶۷۹، ح۶.    
۲۱. شیخ حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۲۶، ص۳۱-۳۲، باب۸، من ابواب موانع الارث، ح۱.    
۲۲. شیخ حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۲۹، ص۲۵-۲۶، باب۷، من ابواب القصاص فی النفس، ح۱.    
۲۳. شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۳، ص۱۰۸، ح۲.    
۲۴. شیخ حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۲۹، ص۴۰۲۴۰۳، باب۱۳، من ابواب العاقلة، ح۱۲۳.    
۲۵. شیخ حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۲۹، ص۳۲۲، باب۲۱، من ابواب دیات الاعضاء، ح۱.    
۲۶. سبزواری، سیدعبدالاعلی، مهذب الأحکام، ج۲۵، ص۲۵۱.    
۲۷. خویی، سیدابوالقاسم، صراط النجاة، ج۱، ص۳۳۲.    
۲۸. سبزواری، سیدعبدالاعلی، مهذب الأحکام، ج۲۵، ص۲۵۱.    
۲۹. خامنه‌ای، سیدعلی، أجوبة الإستفتاءات، ج۲، ص۶۶.    
۳۰. شیخ طوسی، محمد بن حسن، النهایة، ص۷۶۰.    
۳۱. ابن ادریس حلی، محمد بن احمد، السرائر، ج۳، ص۳۶۹.    
۳۲. فاضل آبی، حسن بن ابی‌طالب، کشف الرموز، ج۲، ص۶۱۱.    
۳۳. محقق حلی، جعفر بن حسن، شرائع الاسلام، ج۴، ص۲۰۰.    
۳۴. علامه حلی، حسن بن یوسف، قواعد الاحکام، ج۳، ص۶۰۹.    
۳۵. فاضل لنکرانی، محمد، تفصیل الشریعة (کتاب القصاص)، ص۱۷۲.    
۳۶. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۲، ص۱۸۴.    
۳۷. شهید ثانی، زین‌الدین بن علی، مسالک الافهام، ج۱۵، ص۱۶۴.    
۳۸. اسراء/سوره۱۷، آیه۳۳.    
۳۹. شیخ حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۲۹، ص۵۲، باب۱۹، من ابواب القصاص فی النفس، ح۱.    
۴۰. شیخ حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۲۹، ص۵۳، ح۵.    
۴۱. مقدس اردبیلی، احمد بن محمد، مجمع الفائدة و البرهان، ج۱۴، ص۱۰.
۴۲. فاضل لنکرانی، محمد، تفصیل الشریعة (کتاب القصاص)، ص۱۷۲.    
۴۳. سبزواری، سیدعبدالاعلی، مهذب الاحکام، ج۲۹، ص۳۲۳.    
۴۴. ابوالصلاح حلبی، تقی‌الدین بن نجم‌الدین، الکافی فی الفقه، ص۳۸۴-۳۸۵.    
۴۵. بیهقی کیدری، قطب‌الدین، اصباح الشیعة، ص۴۹۲.    
۴۶. خوئی، سیدابوالقاسم، مبانی تکملة المنهاج، ج۲، ص۷۵.    
۴۷. تبریزی، میرزاجواد، کتاب القصاص، ص۱۵۸ـ۱۵۹.
۴۸. جمعی از نویسندگان، موسوعة احکام الاطفال وادلّتها، ص۸، فصل دوّم.
۴۹. محقق حلی، جعفر بن حسن، شرائع الاسلام، ج۴، ص۱۰۴۷.    
۵۰. شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱۳، ص۶۷۹، ح۶.    
۵۱. شیخ حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۲۶، ص۳۱ باب۸، من ابواب موانع الارث، ح۱.    
۵۲. طلعتی، محمدهادی، رشد جمعیّت، تنظیم خانواده و سقط جنین، ص۳۵۱.
۵۳. طباطبایی یزدی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقی، ج۱، ص۳۴۱، مساله ۱۵.    
۵۴. خویی، سیدابوالقاسم، موسوعة الامام الخویی، ج۹، ص۳۱۷.    
۵۵. حکیم، سیدمحسن، مستمسک العروة الوثقی، ج۴، ص۲۵۴.    
۵۶. سبزواری، سیدعبدالاعلی، مهذب الاحکام، ج۴، ص۱۷۷.    
۵۷. امام خمینی، سیدروح‌الله، تحریر الوسیلة، ج۱، ص۸۸-۸۹.    
۵۸. آملی، میرزامحمدتقی‌، مصباح الهدی فی شرح عروة الوثقی، ج۶، ص۴۴۳.    
۵۹. خویی، سیدابوالقاسم، موسوعة الامام الخویی، ج۹، ص۱۹۳.
۶۰. فاضل لنکرانی، محمد، جامع المسائل، ج۱، ص۴۹۰.    
۶۱. مکارم شیرازی، ناصر، بحوث فقهیّة‌ هامّة، ص۲۹۲.    
۶۲. خویی، سیدابوالقاسم، صراط النجاة، ج۱، ص۳۳۲۳۳۳.    
۶۳. سیستانی، سیدعلی، منهاج الصالحین، ج۱، ص۴۶۱.    
۶۴. گلپایگانی، سیدمحمدرضا، إرشاد السائل، ص۱۷۲-۱۷۳.    
۶۵. خامنه‌ای، سیدعلی، أجوبة الإستفتاءات، ج۲، ص۶۶.    
۶۶. مکارم شیرازی، ناصر، بحوث فقهیة هامة، ص۲۹۳.    
۶۷. سبزواری، سیدعبدالاعلی، مهذب الأحکام، ج۲۵، ص۲۵۳.    
۶۸. خویی، سیدابوالقاسم، صراط النجاة، ج۱، ص۳۳۳.    
۶۹. خویی، سیدابوالقاسم، صراط النجاة، ج۵، ص۳۲۶-۳۲۷.
۷۰. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴، ص۳۷۸.
۷۱. طباطبایی یزدی، سیدمحمدکاظم، العروة الوثقى‌، ج۲، ص۱۱۸.
۷۲. گلپایگانی، سیدمحمدرضا، إرشاد السائل، ص۱۷۳.    
۷۳. مجموعه آراى فقهى قضایى در امور کیفرى، ج۱، ص۲۹۹-۳۰۰.
۷۴. خامنه‌ای، سیدعلی، أجوبة الإستفتاءات، ج۲، ص۶۶.    
۷۵. مکارم شیرازی، ناصر، بحوث فقهیة هامة، ص۲۹۴.    
۷۶. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۳، ص۳۷۴.    
۷۷. سبزواری، سیدعبدالاعلی، مهذب الأحکام، ج۲۹، ص۳۱۳-۳۱۴.    
۷۸. سبزواری، سیدعبدالاعلی، مهذب الأحکام، ج۲۹، ص۳۱۶-۳۱۷.    
۷۹. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۳، ص۳۸۱.    
۸۰. خویی، سیدابوالقاسم، مبانى تکملة المنهاج، ج۲، ص۴۱۷.    
۸۱. تکملة سیستانى، سیدعلی، منهاج الصالحین، ص۱۳۴.    
۸۲. گلپایگانی، سیدمحمدرضا، مجمع المسائل،ج۳، ص۲۹۱.    
۸۳. مکارم شیرازی، ناصر، بحوث فقهیة هامة، ص۲۹۰-۲۹۲.    
۸۴. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۳، ص۳۸۱.    
۸۵. خویی، سیدابوالقاسم، مبانى تکملة المنهاج، ج۲، ص۴۱۷-۴۱۸.    
۸۶. مسالک الأفهام، ج۱۵، ص۴۸۸.    
۸۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۳، ص۳۸۲-۳۸۳.    
۸۸. سبزواری، سیدعبدالاعلی، مهذب الأحکام، ج۲۹، ص۳۲۴.    
۸۹. خویی، سیدابوالقاسم، مبانى تکملة المنهاج، ج۲، ص۴۱۷-۴۱۸.    
۹۰. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۵، ص۲۹۴.    
۹۱. شیخ مفید، محمد بن محمد، المقنعة، ص۷۶۳.    
۹۲. محقق حلی، جعفر بن حسن، شرائع الاسلام، ج۴، ص۱۰۴۵.    
۹۳. علامه حلی، حسن بن یوسف، قواعد الاحکام، ج۳، ص۶۹۴.    
۹۴. شهید اول، محمد بن جمال‌الدین، غایة المراد، ج۴، ص۵۰۵.    
۹۵. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۳، ص۳۵۶.    
۹۶. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۳، ص۳۶۴.    
۹۷. امام خمینی، سیدروح‌الله، تحریر الوسیلة، ج۲، ص۵۹۸.    
۹۸. فاضل لنکرانی، محمد، تفصیل الشریعة (کتاب الدیات)، ص۲۷۳.    
۹۹. خوانساری، سیداحمد، جامع المدارک، ج۶، ص۲۷۸.    
۱۰۰. شیخ حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۲۹، ص۳۱۲، باب۱۹، من ابواب دیات الاعضاء، ح۱.    
۱۰۱. شیخ کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱۴، ص۴۵۹۴۶۰، ح۱.    
۱۰۲. شیخ حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۲۹، ص۳۱۳ باب۱۹، من ابواب دیات الاعضاء، ح۳.    
۱۰۳. شیخ طوسی، محمد بن حسن، الخلاف، ج۴، ص۱۱۳، مسالة ۱۲۶.    
۱۰۴. شیخ طوسی، محمد بن حسن، المبسوط، ج۴، ص۱۲۵.    
۱۰۵. علامه حلی، حسن بن یوسف، مختلف الشیعة، ج۹، ص۴۱۹۴۲۰.    
۱۰۶. ابن علامه حلی، فخرالمحققین، ایضاح الفوائد، ج۴، ص۷۲۰.    
۱۰۷. فاضل هندی، محمد بن حسن، کشف اللثام، ج۱۱، ص۴۵۴.    
۱۰۸. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۲، ص۳۵۶.    
۱۰۹. شیخ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، ج۱۰، ص۲۸۷، ح۱۵.    
۱۱۰. شیخ حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۲۹، ص۳۱۸، باب۲۰، من ابواب دیات الاعضاء، ح۱.    
۱۱۱. شیخ حرعاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج۲۹، ص۳۱۴، باب ۱۹ من ابواب دیات الاعضاء، ح۴.    
۱۱۲. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۳، ص۳۵۶-۳۶۴.    
۱۱۳. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۳، ص۳۷۵.    
۱۱۴. فیما سبزواری، سیدعبدالاعلی، مهذب الأحکام، ج۲۹، ص۳۱۸.    
۱۱۵. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۳، ص۳۶۴-۳۶۶.    
۱۱۶. خویی، سیدابوالقاسم، مبانى تکملة المنهاج، ج۲، ص۴۰۹-۴۱۰.    
۱۱۷. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج۴۳، ص۳۹۱-۳۹۲.    
۱۱۸. تحریر الوسیلة، ج۲، ص۶۰۳.    
۱۱۹. جعفری لنگرودی، محمدجعفر، ترمینولوژی حقوق، ص۲۰۱.
۱۲۰. شامبیاتی، هوشنگ، حقوق کیفری اختصاصی، ج۱، ص۳۵۵.



فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۴، ص۴۸۷-۴۹۰.    
انصاری، قدرت‌الله، احکام و حقوق کودکان در اسلام، ج۱، ص۲۰۷-۲۱۹، برگرفته از بخش «سقط جنين»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۸/۸/۱۳.    






جعبه ابزار