• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

سلم‌ بن‌ زیاد

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



از شخصیت‌های سرشناس صدر اسلام که در دوران زندگی خود دارای پست‌های مهم مختلفی بود، سلم بن زیاد بوده است که در دوران زندگی خود حکومت چندین خلیفه را درک کرد و به ویژه در دوران حکومت اموی، چهره‌ای شاخص و معروف بود. او به عنوان نماینده امویان بر خراسان و سیستان حکومت می‌کرد. وی از جمله والیانی است که در اواخر عمرش در مخالفت با حکومت اموی اقداماتی انجام داد. در این مقاله سعی شده است به زندگی و شخصیت او در دوران زندگی و همین طور به فعالیت‌های سیاسی و فتوحات او اشاره شود.



سلم بن زیاد فرزند زیاد بن ابیه، از نزدیکان معاویه است. زیاد کسی بود که معاویه او را برادر خود می‌نامید و نسب نامه‌ای ساختگی برای این منظور ایجاد نمود و به همین جهت در برخی کتب از وی به عنوان زیاد بن ابی سفیان یاد می‌شود. در برخی تواریخ نام او را مسلم نوشته‌اند که مسلما اشتباه است، چرا که زیاد پسری به نام مسلم نداشته است.
[۲] نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۲۴۴.
البته در طبقات ناصری وی را سلام نیز نامیدند که آن هم مطمئنا نادرست است.
[۳] سراج، منهاج، طبقات ناصری، ج۱، ص۹۴.
سلم از قبیله آل زیاد است و با کنیه ابوحرب شناخته می‌شود. تاریخ تولد او به صورت دقیق در تاریخ ذکر نشده است که نشان از اختلافی بودن تاریخ ولادت اوست.
طبری در کتاب خود سن او را در زمان به حکومت رسیدن سلم بر خراسان از سوی یزید بن معاویه بیست و چهار سال ذکر می‌کند، بنابراین وی متولد سال سی و هفتم هجری می‌باشد. مادر او را‌ام ولد دانستند. همسر او‌ ام محمد دختر عبدالله بن عثمان بن ابی العاص بود که در زمانی که سلم والی خراسان بود، ‌ام محمد با وی به خراسان رفته بود. وی نخستین زنی بود که به همراه سلم از نهر بلخ گذشت. از ازدواج این دو پسری به نام سغدی به دنیا آمد.

۱.۱ - آموزش علوم و فنون

به نظر می‌رسد هنگام حکومت پدرش بر کوفه و بصره، در آنجاها علوم قرآن، حدیث، تاریخ، لغت و ادب را نزد علمای مشهور آموخت و سپاهیگری و امور نظامی را فرا گرفت.
[۱۰] خطّاب، محمود شیت، قادة الفتح‌الاسلام فی بلاد ماوراءالنهر، ص۱۴۷.
خاندان زیاد در زمان خلافت معاویه، تسلط قاطعانه‌ای بر سرزمینهای شرق اسلامی داشتند.
[۱۱] دانشنامه جهان اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه.


۱.۲ - اجود بنی زیاد

سلم بن زیاد را اجود بنی زیاد لقب می‌دهند که نشان از بخشندگی و کرم او دارد که نمونه‌های مختلفی از بخشندگی او در تاریخ آمده است. کرم او باعث شد که مردم او را دوست داشته باشند و شعرای زمان نیز اشعار مختلفی را در مدح او بسرایند. نمونه‌ای از این محبت مردم به سلم در این مورد یافت می‌شود که در اثر فرمانداری سلم بن زیاد در خراسان بیست هزار کودک در آن زمان به اسم این فرماندار محبوب یعنی سلم نامیده شدند. البته در این مورد باید به این نکته هم توجه داشت که نام سلم در عین حال نام یکی از دلاوران داستان‌های پهلوانان باستانی ایران بوده است.
[۱۵] اشپولر، برتولد، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ج۱، ص۴۰۳.
وی که از تابعین نخستین شناخته می‌شود، نامش در برخی سلسله اسناد روایی نیز آمده است. در انساب الاشراف در حدیثی که ابوالحسن مدائنی از رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) نقل کرده است نام او جز راویان حدیث ذکر شده و در واقع مدائنی بسیاری از روایاتش را از سلم نقل می‌کند.
[۱۷] محمود شیت خطاب، قادة الفتح‌الاسلام فی بلاد ماوراءالنهر، ص۱۵۹ـ۱۶۲.



در زمانی که معاویه به خلافت رسید پدر سلم؛ یعنی زیاد بن ابیه را حاکم بصره و خراسان نمود و با نفوذی که زیاد نزد معاویه داشت سلم نیز به سیستان رفت و با سن کم خود حاکم آن منطقه از سوی خلیفه شد. او توانست سرزمین‌های هند را به سیستان متصل کند و این کشور را فتح کند.
[۲۴] بلعمی، ابوعلی، تاریخنامه طبری، ج۳، ص۵۴۸.
در کتاب زین الاخبار آمده است که سلم در دوران معاویه والی خراسان شده بود
[۲۵] گردیزی، عبد الحی، تاریخ گردیزی، ص۲۴۱.
که کاملا اشتباه است و سلم بالاترین پستی که از سوی معاویه گرفت، حکومت سیستان بود.
در این دوره که سلم حاکم سیستان بود، برادر رتبیل که پادشاه دیار خود بود به یکی از شهرهای سیستان که آمل نام داشت، فرار کرد و مورد حمایت سلم قرار گرفت که معاویه از این موضوع ناراحت و غمگین شد، چرا که بعد از مرگ معاویه، برادر رتبیل طمع کرد و جنگی را برپا کرد. برادر رتبیل برخی مناطق هم چون زرنج را تصرف کرد و سلم با کمک نیروهای کمکی که از بصره رسید توانست غائله را بخواباند.


با به حکومت رسیدن یزید بن معاویه، سلم به عنوان حاکم خراسان انتخاب شد و به آن جا رفت، و جایگزین ولید بن عتبه بن ابی سفیان شد. ابن اثیر علت این کار یزید را این طور بیان کرد: علت این بود که سلم بر یزید وارد گردید. یزید به او گفت: ‌ای اباحرب من امارت دو برادرت عبدالرحمن و عباد را به تو می‌سپارم. گفت: هر چه امیرالمؤمنین بخواهد رواست او هم خراسان و سیستان را به او سپرد. یزید در سال شصت و یک هجری و بعد از حادثه دلخراش عاشورا و شهادت امام حسین (علیه‌السّلام) سلم را والی سیستان کرد و سلم هم حاکم سیستان بود و هم خراسان.سلم در مجلس بزم و شراب یزید بن معاویه حضور می‌یافت و از افراد مورد اعتماد وی بود.
[۳۱] مسعودی، علی بن حسین مروج ،ج۳، ص۲۶۵.
یزید در این سال، سلم را که ۲۴ ساله بود، به ولایت خراسان و سیستان منصوب کرد.
[۳۳] گردیزی، عبد الحی، زین‌الاخبار، ص۱۵۷.

سلم بعد از گرفتن حکم از یزید، حارث بن معاویه حارثی جد عیسی بن شبیب را به خراسان فرستاد و خود او سوی بصره رفت و لوازم گرفت و سوی خراسان رفت. بعد از ورود به خراسان، سلم برادر خویش یزید بن زیاد را سوی سیستان فرستاد و حکومت آن جا را به او سپرد.

۳.۱ - لشکرکشی‌های سلم

اولین اقدام او بعد از ورود به خراسان حمله به ماوراء النهر بود. او به جنگ ماوراء النهر و به جنگ زنی، که پادشاه آن جا بود و خاتون نام داشت، رفت. آن زن به طرخان پادشاه ترک نامه نوشت و از او یاری خواست و کمک طلبید و در برابر آن حاضر به ازدواج با او شد. طرخان با لشکری بالغ بر صد و بیست هزار نفر از ترک و سغد آمد و سلم با ایشان به پیکار ایستاد
[۳۶] نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۲۴۴.
و ایشان را شکست داد و اموال و اولادشان را به غنیمت برد. البته خاتون پیش از آغاز جنگ با سلم صلح کرد
[۳۸] نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۵۸ . ۲۲۴.
[۳۹] نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۲۴۴.
سلم در صلح خوارزم، چهارصد هزار درهم گرفت.
سلم سپس به سمرقند، مرکز سغد، رفت که مردم آنجا با وی صلح کردند. وی از آنجا لشکری به خجند فرستاد که اعشی همدان، شاعر معروف عرب، نیز با آنان بود. آن گاه سلم به مرو بازگشت و از آن جا به غزا رفت و از نهر بلخ گذشت و بندون سغدی را به هلاکت رسانید و با سغدیان نبرد کرد و آنان را شکست داد. در این جنگ زن سلم از زن امیر سغد زر و زیورش را به عاریه گرفت؛ ولی پس نداد و آن را غصب کرد. بعد از این جنگ سلم هم لشکری سوی خجنده روانه کرد و آن را نیز فتح کرد.

۳.۲ - شورش عبدالله بن خازم

از وقایع مهم در دوران حکومت سلم بر مناطق تحت کنترلش، شورش عبدالله بن خازم بود. کسی که با زبیران بیعت کرد. سلم بعد از دستگیری عبدالله، وی را به همراه تحفه‌های سمرقند و خوارزم به نزد یزید فرستاد.

۳.۳ - حمله به سیستان

در اواخر عمر یزید بن معاویه مردم کابل بیعت خود را شکستند و به سیستان حمله کردند. در این جنگ یزید بن زیاد والی سیستان به همراه بسیاری از یارانش کشته شد. در پی آن، سلم در سال ۶۳، طلحة بن عبدالله خزاعی، معروف به طلحةالطلحات، را به جای یزید بن زیاد به حکومت سیستان فرستاد. وطلحه به دستور سلم، با پرداخت پانصد هزار درهم فدیه، ابوعبید بن زیاد را آزاد کرد.
[۵۱] گردیزی، عبدالحی، زین‌الاخبار، ص۱۶۶.
[۵۲] تاریخ سیستان، تصحيح ملک‌الشعرا بهار، ص۱۰۱.
و سلم طلحه را به ولایت سیستان منصوب کرد. طلحه تا زمان مرگش والی سیستان از سوی سلم بود.

۳.۴ - جمع آوری مال

از حوادث روزگار سلم این بود که وی در سال شصت و پنج هجری که سلم بن زیاد برادر همین عبیدالله بن زیاد پس از چهار سال ولایت سیستان و خراسان به بصره بازگشت دبیر خود اصطفانوس را خواست و ۱۲ میلیون درهم نقره به او داد و گفت: این‌ها را برای من نگه دار چون یک دینار آن از راه ظلم به مسلمانی یا کسی که در عهد و پیمان ما بوده به دست نیامده، اصطفانوس به فارسی از او پرسید، پس این همه مال از کجا جمع شده، سلم که متوجه طعنه او شد گفت: همه این‌ها از هدایای کارگزاران و روستائیان و دهقانان ایرانی است
[۵۶] ابن زبیر، رشید، الذخائر و التحف، ص۱۱.
و با این سخن، خود را تبرئه و کارش را توجیه کرد.


بعد از مرگ یزید بن معاویه در سال شصت و چهار، معاویه بن یزید بر تخت نشست؛ اما وی نیز بعد از مدت اندکی مرد. ابتدا سلم مرگ خلیفه را از مردم پنهان نمود؛ اما بعد از مدتی مجبور شد که به آنان جریان را بگوید. در این زمان مردم خراسان با سلم بیعت کردند تا زمانی که خلیفه بعدی اعلام شود. این بیعت دو ماه طول کشید و بعد از دو ماه مردم با سلم مخالفت کردند و وی را از کار برکنار نمودند و مهلب بن ابی صفره را حاکم خراسان قرار دادند و مردم با او بیعت کردند. در همین زمان بود که فتنه ابن زبیر آشکار شد. عبدالله بن زبیر توانست عراق و خراسان را فتح کند.
[۶۱] ابن فقیه، احمد بن محمد، مختصر البلدان (بخش مربوط به ایران)، ص۷۵.


۴.۱ - ترک خراسان

بعد از مرگ خلیفه و انتشار آن در خراسان، مردم بر علیه سلم دست به شورش زدند و گفتند: چه گمان بدی داشت پسر سمیه که می‌پنداشت با جماعت و فتنه بر ما تسلط خواهد یافت. همین سخن را به برادرش عبیدالله نیز در بصره گفته بودند. سلم بن زیاد خراسان را به عرفجة بن عامر السعدی سپرد و خود به سوی مکه رفت. چون سلم به نیشابور رسید، از بیم حمله عبد الله بن خازم سلمی (سردار اموی)، عهد حکومت خراسان را برای او نوشت و صد هزار درهم به وی داد و او روانه مرو شد.
[۶۸] یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۲.
[۶۹] گردیزی، عبدالحی، زین‌الاخبار، ص۱۶۷.
[۷۱] هندوشاه، محمد قاسم، تاریخ فرشته از آغاز تا بابر، ج۱، ص۶۴۷.
البته مردم خراسان با مهلب بیعت کرده بودند.

۴.۲ - زندان عبدالله بن زبیر

سلم از خراسان به سوی مکه رفت و نزد عبدالله بن زبیر آمد. عبدالله چهار هزار هزار درهم از او غرامت بستاند و وی را به زندان افکند. سلم از کار خود پشیمان شد و می‌گفت: ‌ای کاش به شام می‌رفتم و از خدمت برادرم عبیدالله بن زیاد سر نمی‌پیچیدم و پای او را می‌شستم و پیش ابن زبیر نمی‌آمدم.
[۷۲] گردیزی، عبدالحی، زین‌الاخبار، ص۱۶۷.
[۷۳] ابن ‌قتیبه، عبدالله ‌بن مسلم، المعارف، ص۳۴۸.
[۷۵] ابن‌عساکر، علی‌ بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۲۲، ص۱۴۶.


۴.۳ - مرگ و دفن در بصره

وی هم چنان در مکه بود تا حجاج بن یوسف، ابن زبیر را در محاصره گرفت. آن گاه سلم در زندان نقبی زد و نزد حجاج و سپس عبدالملک رفت. عبدالملک به او گفت: به خدا که اگر در مکه می‌ماندی جز تو کسی به ولایت آن شهر گمارده نمی‌شد و در آن جا تحت فرمان امیری نمی‌بودی. پس او را به ولایت خراسان گمارد. اما بخت با سلم همراه نبود و وقتی وی به بصره رسید درگذشت. البته در تاریخ بخارا درباره مرگ او آمده است: وقتی خبر مرگ برادرش یزید بن زیاد را که حکومت کابل داشت شنید غمناک شد، و حکومت را به دیگری سپرد، و خود عازم شام گردید، ولی وقتی که به بصره درآمد در آن جا درگذشت.
[۷۸] نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۲۴۵.
به هر حال او در سال هفتاد و سه هجری در بصره مرد و در همان جا دفن شد.
[۷۹] گردیزی، عبد الحی، تاریخ گردیزی، ص۲۴۰.



ابن ‌اثیر، الکامل فی التاریخ.
علی ‌بن حسن ابن‌ عساکر، تاریخ مدینة دمشق، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
عبدالله‌ بن مسلم ابن ‌قتیبه، المعارف، چاپ ثروت عکاشه، قاهره ۱۹۶۰.
بلاذری، فتوح البلدان.
تاریخ سیستان، چاپ ملک‌ الشعرا بهار، تهران ۱۳۱۴ش.
محمود شیت خطاب، قادة الفتح‌الاسلام فی بلاد ماوراءالنهر، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۸.
خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، چاپ مصطفی نجیب فواز و حکمت کشلی فوّاز، بیروت ۱۴۱۵/۱۹۹۵.
محمد بن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، (حوادث و وفیات ۶۱ـ۸۰ه )، چاپ عمر عبدالسلام تدمری، بیروت ۱۴۱۸/۱۹۹۸.
طبری، تاریخ طبری (بیروت).
عبدالحی بن ضحاک گردیزی، زین‌الاخبار، چاپ رحیم رضازاده ملک، تهران ۱۳۸۴ش.
مسعودی، مروج (بیروت).
محمد بن جعفر نرشخی، تاریخ بخارا، ترجمه ابونصر احمد بن محمد قباوی، تلخیص محمدبن زفربن عمر، چاپ مدرس رضوی، تهران ۱۳۶۳.
یعقوبی، تاریخ یعقوبی.
• EI۲, sv "SALM & ZI¦YA¦D" by C E Boswoth


۱. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۳۵۰.    
۲. نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۲۴۴.
۳. سراج، منهاج، طبقات ناصری، ج۱، ص۹۴.
۴. زرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج۳، ص۱۱۰.    
۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۶۱.    
۶. علی ‌بن حسن ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۲۲، ص۱۴۲.    
۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۵، ص۳۷۰.    
۸. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۷، ص۱۴۸.    
۹. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۳۹۹.    
۱۰. خطّاب، محمود شیت، قادة الفتح‌الاسلام فی بلاد ماوراءالنهر، ص۱۴۷.
۱۱. دانشنامه جهان اسلام، چاپ دوم، ذیل مادّه.
۱۲. ابن قتیبة، عبدالله بن مسلم، المعارف، ص۳۴۸.    
۱۳. ابن تغری بردی، یوسف، النجوم الزاهره فی ملوک مصر و القاهره، ج۱، ص۱۹۰.    
۱۴. الزرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج۳، ص۱۱۰.    
۱۵. اشپولر، برتولد، تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ج۱، ص۴۰۳.
۱۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۲، ص۲۷۱.    
۱۷. محمود شیت خطاب، قادة الفتح‌الاسلام فی بلاد ماوراءالنهر، ص۱۵۹ـ۱۶۲.
۱۸. ابن‌ قتیبه، عبدالله ‌بن مسلم، المعارف، ص۳۴۸.    
۱۹. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۵۵.    
۲۰. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۶۱.    
۲۱. محمدبن احمد ذهبی، تاریخ الاسلام، ج۵، ص۴۴.    
۲۲. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۳۸۵.    
۲۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۱۳، ص۳۱۱.    
۲۴. بلعمی، ابوعلی، تاریخنامه طبری، ج۳، ص۵۴۸.
۲۵. گردیزی، عبد الحی، تاریخ گردیزی، ص۲۴۱.
۲۶. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۳، ص۲۵۶.    
۲۷. ابن خلدون، العبر تاریخ ابن خلدون، ج۲، ص۵۶۶.    
۲۸. الزرکلی، خیر الدین، الاعلام، ج۳، ص۱۱۰.    
۲۹. ابن خلدون، العبر تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۱۹- ۲۰.    
۳۰. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۹۵.    
۳۱. مسعودی، علی بن حسین مروج ،ج۳، ص۲۶۵.
۳۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۶۱.    
۳۳. گردیزی، عبد الحی، زین‌الاخبار، ص۱۵۷.
۳۴. ابن کثیر، اسماعیل، البدایة و النهایة، ج۸، ص۲۳۱.    
۳۵. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۶۱.    
۳۶. نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۲۴۴.
۳۷. مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج۶، ص۱۵.    
۳۸. نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۵۸ . ۲۲۴.
۳۹. نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۲۴۴.
۴۰. ابن جعفر، قدامه، الخراج و صناعه الکتابه، ص۴۰۶.    
۴۱. اللیثی، خلیفه بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۲۳۵.    
۴۲. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۳۹۹.    
۴۳. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۳۶۳.    
۴۴. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۷۲.    
۴۵. بلاذری، احمد بن یحیی، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۳۹۹.    
۴۶. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۹۷.    
۴۷. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۲۰.    
۴۸. بلاذری، احمد بن یحیی، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۳۸۵.    
۴۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۲۱.    
۵۰. خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۲۵۰.    
۵۱. گردیزی، عبدالحی، زین‌الاخبار، ص۱۶۶.
۵۲. تاریخ سیستان، تصحيح ملک‌الشعرا بهار، ص۱۰۱.
۵۳. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۳۸۵.    
۵۴. خلیفة بن خیاط، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص۲۵۰.    
۵۵. علی‌ بن حسن ابن‌عساکر، تاریخ مدینة دمشق، ج۲۲، ص۱۴۳.    
۵۶. ابن زبیر، رشید، الذخائر و التحف، ص۱۱.
۵۷. ابن خلدون، العبر تاریخ ابن خلدون، ج۳، ص۱۷۱.    
۵۸. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۵۵.    
۵۹. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۲۱.    
۶۰. نویری، نهایه الارب فی فنون الادب، ج۲۰، ص۵۱۳.    
۶۱. ابن فقیه، احمد بن محمد، مختصر البلدان (بخش مربوط به ایران)، ص۷۵.
۶۲. طبری، محمد بن جریر، تاریخ طبری، ج۴، ص۴۲۱.    
۶۳. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ،ج۴، ص۱۵۴ ۱۵۵.    
۶۴. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۳۹۹.    
۶۵. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۳۹۹.    
۶۶. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ ج۴، ص۱۵۵.    
۶۷. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۳۹۹.    
۶۸. یعقوبی، احمد، تاریخ یعقوبی، ج۲، ص۲۵۲.
۶۹. گردیزی، عبدالحی، زین‌الاخبار، ص۱۶۷.
۷۰. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ ج۴، ص۱۵۵.    
۷۱. هندوشاه، محمد قاسم، تاریخ فرشته از آغاز تا بابر، ج۱، ص۶۴۷.
۷۲. گردیزی، عبدالحی، زین‌الاخبار، ص۱۶۷.
۷۳. ابن ‌قتیبه، عبدالله ‌بن مسلم، المعارف، ص۳۴۸.
۷۴. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۳۹۹.    
۷۵. ابن‌عساکر، علی‌ بن حسن، تاریخ مدینة دمشق، ج۲۲، ص۱۴۶.
۷۶. ابن‌اثیر، الکامل فی التاریخ ج۴، ص۳۶۳.    
۷۷. بلاذری، احمد بن یحیی، فتوح البلدان، ص۴۰۰.    
۷۸. نرشخی، محمد بن جعفر، تاریخ بخارا، ص۲۴۵.
۷۹. گردیزی، عبد الحی، تاریخ گردیزی، ص۲۴۰.



دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله « سلم ‌بن زیاد»، شماره۵۴۷۴.    
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «سلم بن زیاد»، تاریخ بازیابی ۹۵/۰۱/.    



جعبه ابزار