شکست اهل باطل (قرآن)
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
جنگ بدر یکی از نمونه های قرآنی برای شکست اهل
باطل است.
جنگ بدر ، صحنه پیروزی
اهل حق و شکست و نابودی
اهل باطل بود.
«واذ یعدکم الله احدی الطآئفتین انها لکم وتودون ان غیر ذات الشوکة تکون لکم ویرید الله ان یحق الحق بکلمـته ویقطع دابر الکـفرین• لیحق الحق ویبطـل البـطـل... »؛ و (به یاد آرید) هنگامی را که
خداوند به شما
وعده داد که یکی از دو گروه (کاروان تجاری
قریش ، یا لشکر مسلح آنها) نصیب شما خواهد بود؛ و شما دوست میداشتید که کاروان (غیر مسلح) برای شما باشد (و بر آن پیروز شوید)؛ ولی خداوند میخواهد حق را با کلمات خود تقویت، و ریشه
کافران را قطع کند؛ (از این رو شما را بر خلاف میلتان با لشکر قریش درگیر ساخت، و آن پیروزی بزرگ نصیبتان شد.) تا
حق را تثبیت کند، و
باطل را از میان بردارد، هر چند مجرمان
کراهت داشته باشند. (با توجه به شان نزول
آیه ، منظور از احقاق حق، پیروزی
مسلمانان و مقصود از ابطال باطل، نابودی
مشرکان در جنگ بدر است.
)
این
آیات اشاره به داستان
بدر میکند که اولین
جنگ در
اسلام است، و ظاهر سیاق آیات چنانچه به زودی روشن خواهد شد این است که بعد از پایان یافتن واقعه نازل شده باشد.
" و اذ یعدکم الله احدی الطائفتین انها لکم و تودون ان غیر ذات الشوکة تکون لکم و یرید الله ان یحق الحق بکلماته و یقطع دابر الکافرین" یعنی بیاد آرید زمانی را که خداوند به شما وعده میدهد (غلبه بر یکی از دو طائفه عیر و نفیر را)، خداوند در این آیه نعمتها و سنتهای خود را برای ایشان برمی شمارد تا چنین بصیرتی بهم برسانند که خدای سبحان امری به ایشان نمیکند و حکمی بر ایشان نمیآورد مگر بحق و در آن مصالح و
سعادت ایشان و به نتیجه رسیدن مساعی ایشان را در نظر میگیرد، و وقتی دارای چنین بصیرتی شدند دیگر در میان خود
اختلاف نکرده، و نسبت به آنچه که خداوند برای آنان مقدر کرده و پسندیده اظهار کراهت ننموده بلکه امر خود را به او محول نموده و او و رسول او را اطاعت میکنند.
و منظور از" طائفتین" دو طایفه عیر و نفیر میباشند که مقصود از" عیر" قافله چهل نفری قریش است که با مال التجاره و اموال خود از
مکه به
شام میرفت، و همچنین از شام به مکه باز میگشت، و
ابو سفیان هم در میان ایشان بود، و مقصود از" نفیر" لشکر قریش است که قریب به هزار نفر بودند (و لشکر اسلام پس از دست نیافتن به مال التجاره آنان در بدر با خود آنان روبرو شدند)، و" احدی الطائفتین" مفعول دوم" یعدکم" و جمله" انها لکم" بدل از آن است، و جمله" و تودون" در موضع حال است، و مقصود از" غیر ذات الشوکة" آن طایفه بی شوکت است که عبارت است از همان چهل نفر حامل مال التجاره که قوا و نفراتشان از نفیر کمتر بود، و" شوکت" به معنای تیزی و برندگی است، چون این کلمه
استعاره از" شوک" به معنای خار است.
و اینکه فرمود: " یرید الله ان یحق الحق بکلماته" نسبت به آیه شریفه، حال است، و منظور از" احقاق حق"
اظهار و تثبیت آن به ترتیب
آثار آن است، و" کلمات خدا" قضا و قدری است که رانده به اینکه انبیای خود را یاری نموده و
دین حق خود را ظاهر سازد، هم چنان که در آیه" و لقد سبقت کلمتنا لعبادنا المرسلین انهم لهم المنصورون و ان جندنا لهم الغالبون" و همچنین آیه" یریدون لیطفؤا نور الله بافواههم و الله متم نوره و لو کره الکافرون، هو الذی ارسل رسوله بالهدی و دین الحق لیظهره علی الدین کله و لو کره المشرکون" اشاره به آن کرده است.
بعضی از قاریان قرآن آیه را به" بکلمته"
قرائت کردهاند، و این قرائت موجه تر و به
عقل نزدیک تر است. و کلمه" دابر" به معنای متعلقات هر چیز است که بعد از آن چیز بیاید و به آن بپیوندد، و" قطع دابر"
کنایه از نابود کردن و منقرض ساختن چیزی است بطوری که بعد از آن اثری که متفرع بر آن و مربوط به آن باشد باقی نماند.
و معنای آیه این است که: بیاد آورید آن روزی را که خداوند به شما وعده داد که با یاری او بر یکی از دو طایفه" عیر" و یا" نفیر" غالب شوید، و شما میل داشتید که آن طایفه، طایفه عیر (قافله تجارتی قریش) باشد، چون نفیر (لشکریان قریش) عده شان زیاد بود، و شما ضعف و ناتوانی خود را با شوکت و نیروی آنان
مقایسه میکردید، و لیکن خداوند خلاف این را میخواست، خداوند میخواست تا با لشکریان ایشان روبرو شوید، و او شما را با کمی عددتان بر ایشان غلبه دهد، و بدین وسیله قضای او مبنی بر ظهور حق و
استیصال کفار و ریشه کن شدن ایشان به کرسی بنشیند.
" لیحق الحق و یبطل الباطل و لو کره المجرمون" از ظاهر سیاق برمی آید که" لام" در" لیحق" برای غایت است، و کلمه مذکور تا آخر آیه متعلق به جمله" یعدکم الله" باشد، و بنا بر این، معنای آیه چنین میشود: اگر خداوند به شما چنین وعدهای داد- و او هرگز
خلف وعده نمیکند- برای این بود که بدین وسیله حق را تثبیت کرده، و باطل را باطل معرفی نماید هر چند کفار نخواسته باشند و بلکه کراهت داشته باشند.
و به این بیان روشن میگردد که جمله" لیحق الحق... "، تکرار جمله" یرید الله ان یحق الحق بکلماته" نیست، هر چند همان معنا را افاده میکند (چون یکی مربوط به
اصل وعدهای است که خدا داده، و دیگری مربوط است به مواجه نمودن مسلمین بر خلاف میل و انتظار آنان با لشکر
کفار ).
در نخستین آیه مورد بحث اشاره به
وعده پیروزی اجمالی خداوند در جریان
جنگ بدر شده، و میگوید: " به یاد بیاورید هنگامی را که خداوند به شما وعده داد که یکی از دو گروه (کاروان تجاری قریش یا لشکر آنها) در اختیار شما قرار خواهد گرفت" (و اذ یعدکم الله احدی الطائفتین انها لکم) اما شما برای پرهیز از دردسرهای
جنگ و تلفات و ناراحتیهای ناشی از آن" دوست میداشتید کاروان در اختیارتان قرار بگیرد، نه لشکر قریش" (و تودون ان غیر ذات الشوکة تکون لکم).
در
روایات آمده است که
پیامبر صلیاللهعلیهوآله به آنها فرمود: احدی الطائفتین لکم اما العیر و اما النفیر که" عیر" به معنی کاروان و" نفیر" به معنی لشکر است ولی همانطور که در آیه ملاحظه میکنید به جای لشکر، " ذات الشوکة" و به جای کاروان" غیر ذات الشوکة" تعبیر شده است.
این تعبیر، نکته لطیفی در بر دارد، زیرا" شوکة" که به معنی
قدرت و شدت است در
اصل از" شوک" به معنی" خار" گرفته شده، سپس به سر نیزههای سربازان و بعد از آن به هر گونه اسلحه، " شوکة" گفته شده، و از آنجا که سلاح نشانه قدرت و شدت است به هر گونه قدرت و شدت نیز، شوکة اطلاق میشود.
بنا بر این" ذات شوکة" به معنی سربازان مسلح، و" غیر ذات شوکة" به معنی کاروان غیر مسلح است که اگر مردان مسلحی هم در آن بوده، مسلما قابل ملاحظه نبودهاند.
یعنی گروهی از شما روی حس راحت طلبی یا علاقه به منافع مادی، ترجیح میدادند که با مال التجاره
دشمن روبرو شوند، نه با سربازان مسلح، در حالی که پایان جنگ نشان داد، صلاح و مصلحت قطعی آنها در این بود که
قدرت نظامی دشمن را درهم بکوبند، تا راه برای پیروزیهای بزرگ
آینده هموار گردد.
لذا به دنبال آن میگوید: " خدا میخواهد به این وسیله
حق را با کلمات خود تثبیت کند، و آئین
اسلام را تقویت نماید و ریشه
کافران را قطع کند" (و یرید الله ان یحق الحق بکلماته و یقطع دابر الکافرین) بنا بر این، این یک درس بزرگ عبرت برای همه شما مسلمانان بود که در حوادث مختلف، دورنگر و آینده ساز باشید، نه کوته بین و تنها به فکر امروز، هر چند دورنگری و مآل اندیشی مشکلات فراوانی در بر داشته باشد و کوته بینی تؤام با آسایش و منافع مادی زودگذر، زیرا پیروزی نخست یک پیروزی ریشه دار و همه جانبه است، اما پیروزی دوم یک پیروزی سطحی و موقت است.
این تنها درسی برای
مسلمانان آن روز نبود، بلکه مسلمانان امروز نیز باید از این تعلیم آسمانی
الهام بگیرند، هرگز به خاطر مشکلات و ناراحتیها و زحمات طاقت فرسا از برنامههای اصولی
چشم بپوشند و بسراغ برنامههای غیر اصولی ولی ساده و کم زحمت نروند.
در آخرین
آیه باز هم به طور آشکارتر پرده از روی مطلب بر میدارد که"
هدف اصلی این برنامه (درگیری مسلمانان با لشکر دشمن در میدان بدر) این بود که
حق یعنی
توحید و
اسلام و
عدالت و آزادی بشر از چنگال خرافات و اسارتها و مظالم، تثبیت و جای گیر شود و باطل یعنی
شرک و
کفر و بی ایمانی و
ظلم و
فساد ابطال گردد و از میان برود، هر چند مشرکان مجرم و مجرمان مشرک مایل نباشند" (لیحق الحق و یبطل الباطل و لو کره المجرمون).
آیا این آیه تاکید همان مطلبی است که در آیه پیش گفته شد همانطور که در نظر ابتدایی به چشم میخورد؟ یا مطلب جدیدی را در بر دارد، بعضی از مفسران مانند"
فخر رازی " در تفسیر" کبیر" و نویسنده" المنار" در تفسیرش چنین گفتهاند که حق در آیه قبل اشاره به پیروزی مسلمانان در جنگ بدر بود، اما حق در آیه دوم اشاره به پیروزی اسلام و
قرآن است که نتیجه پیروزی نظامی در جنگ بدر بود، و به این ترتیب، پیروزی نظامی در آن شرائط خاص مقدمه پیروزی هدف و مکتب بود.
این احتمال نیز هست که آیه قبل اشاره به اراده خدا (
اراده تشریعی که در شکل فرمان پیامبر صلیاللهعلیهوآله آشکار شد) بوده باشد، و آیه اخیر اشاره به نتیجه این
حکم و فرمان.
فرهنگ قرآن، مرکز فرهنگ و معارف قرآن، برگرفته از مقاله «شکست اهل باطل (قرآن)».