ضحاک بن قیس
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ضحاک
بن قیس یکی از رجال بزرگ سیاسی و نظامی در اوایل دوران
حکومت بنیامیه از همراهان
معاویه به شمار میآید که در موقعیتهای مختلف نظامی علیه
حکومت امیرالمومنین (علیهالسّلام) نقش ایفا کرده است. نبرد او با بنی امیه بر سر سپردن
قدرت به
زبیریان که به نبرد
مرج راهط معروف است، از جمله مهمترین رخدادهای دورهی او محسوب میشود.
ضحّاک
بن قیس
بن خالد
بن وَهْب (وُهَیْب)
بن ثَعْلَبه
بن عمرو
بن شیبان
بن محارب بن فهر منتسب به بنی
فِهْر بن مالک
بن نَضر، از تیرههای
قبیله قریش، است و از اینرو،
قرشی و
فهری نسب یافته است.
بن مالک
بن نضر
بن کنانه قرشی
فهری،
مادر او، اُمَیْمَه،
دختر ربیعة
بن حذیب
بن غانم بود.
و عمویش ابوعبیدة
بن جراح
بوده است.
از کنیههای او میتوان ابوانیس، ابوامیّه، ابوعبدالرحمان و ابوسعید کنیههای او است
که ابوانیس از همه مشهورتر است.
اباامیه و اباسعید
را نام برد.
در مورد
تاریخ تولد ضحاک
بن قیس
فهری بین مورخان اختلاف نظر است و در منابع، از حدود یک تا هفت
سال قبل از
وفات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) ذکر شده است.
و برخی هفت سال
پیش از وفات پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) دانستهاند. وی در
روزگار خود بزرگ بنی
فهر و یکی از والیان
شجاع بود.
از فرزندان وی میتوان عمرو، محمد، عبدالرحمن و حبیب
را نام برد.
صحابی بودن ضحاک
بن قیس محل
اختلاف است.
از دوران
کودکی و
نوجوانی ضحاک اطلاع چندانی در دست نیست. بر اساس گزارش برخی منابع،
حضرت علی (علیهالسلام) ضمن خطبهای در اثنای
جنگ صفین، در بیان شرح حال
معاویه و برخی یاران او از جمله ضحاک
بن قیس گفت که آنها در کودکی و بزرگسالی، شرورترین افراد بودهاند.
درباره
شغل پدر ضحاک در
زمان جاهلیت، گفته شده است که او از راه
فروش (یا عاریه دادن)
حیوانات نر برای
زاد و ولد آنها
امرار معاش میکرد.
ضحاک در زمان
خلافت خلفا بعد از پیامبر در صحنههای مختلف بوده است که به این موارد اشاره میشود.
نخستین گزارش از حضور ضحاک
بن قیس در حوادث سیاسی و نظامی به اواخر دوران خلافت
ابوبکر بازمیگردد. هنگامی که
عمرو بن عاص برای
جهاد با رومیان عازم
شام شد، ضحاک
بن قیس از جمله کسانی بود که به همراه سیصد سوار به او ملحق گردید.
در زمان خلافت
عمر، در لشکرکشی
یزید بن ابیسفیان به سوی
قیساریه برای
جنگ با رومیان، ضحاک
بن قیس
فرماندهی پهلوی چپ
سپاه او را برعهده داشت.
ضحاک همچنین در
فتح دمشق شرکت کرد و تا آخر عمر در آنجا سکنا گزید.
به نظر میرسد که ضحاک در دوره
عثمان در خدمت
حکام اموی شام بوده است.
از وی
حسن بصری، تمیم
بن طرفه، محمد
بن سوید
فهری، سماک، میمون
بن مهران،
معاویه، شعبی، سعید
بن جبیر، عمیر
بن سعید و ابواسحاق سبیعی
روایت نقل کردهاند.
برخی وی را یکی از
صحابه دانستهاند که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را درک کرده و
استماع حدیث نموده است،
ولی نهایت سن وی در زمان وفات رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) هشت سال بوده است. در نتیجه
صحت استماع حدیث از پیامبر بعید به نظر میرسد.
با این حال روایاتی از وی به نقل مستقیم از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وجود دارد.
از ضحاک
بن قیس تا زمان قدرت گرفتن معاویه در
تاریخ سخن قابل توجهی به میان نیامده است. وی فرمانده لشکر، امین
و مشاور معاویه
به شمار میآمد و ماموریتهای فراوانی را از جانب وی عهدهدار شد.
معاویه اولین فردی بود که گارد شخصی تشکیل داد و رئیس آن را ضحاک قرارداد.
با این حال در طی حکومت معاویه مناصب نظامی دیگر نیز به وی سپرده شد. در ابتدای خلافت علی (علیهالسلام) و پیش از آغاز جنگ صفّین، ضحاک از طرف معاویه به
حکومت جزیره در
شمال عراق منصوب شد و شهرهای
حَرّان،
رَقّه، رُها و قَرقیسیا را زیر فرمان گرفت. حضرت علی (علیهالسلام)
مالک اشتر را برای بیرون راندن ضحاک از
منطقه جزیره و به دست گرفتن حکومت، بدانجا روانه کرد. ضحاک
بن قیس چون خبر
حرکت مالک را شنید، از
مردم رقّه که بیشتر هواخواه عثمان بودند، کمک گرفت و میان حرّان و رقّه با مالک وارد
جنگ شد. ضحاک در این جنگ شکست خورد و شبانه به حرّان بازگشت و در آنجا مالک او را
محاصره کرد. معاویه، عبدالرحمان
بن خالد
بن ولید را با لشکری به کمک ضحاک فرستاد که این
لشکر نیز در نزدیکی رقّه به شدت از لشکر مالک شکست خورد.
زمانی که معاویه متوجه تجهیز امیرمومنان (علیهالسّلام) برای نبرد با وی شد، ضحاک
بن قیس را با لشکری عظیم به سوی مناطق تحت
حکومت امیرالمومنین (علیهالسّلام) فرستاد و به او دستور داد تا بدویان مطیع امام علی (علیهالسّلام) را مورد حمله قرار داده و همهی مناطق مرزی را ناامن کند. این اولین غارات معاویه بود. ضحاک نیز همراه سه یا چهارهزار سوار حرکت کرد و اموال مردم (
عرب و
عجم) را
غارت کرد و کسانی را که مظنون به
اطاعت از علی (علیهالسّلام) بودند را کشت. چون خبر به امیرمومنان (علیهالسّلام) رسید
حجر بن عدی کندی را با چهار هزار کس روانه کرد. حجر در تدمر به ضحاک رسید و نوزده کس از یاران وی را کشت و دو کس از یاران خود او کشته شد.
عاقبت شب در میانشان حایل شد و ضحاک با یارانش گریختند.
امیرالمومنین (علیهالسّلام) زحر
بن قیس را با عدهای از سواران برای جلوگیری از رسیدن خواروبار به شام فرستاد. در این جریان نیز معاویه، ضحاک
بن قیس را برای مقابله با زحر
بن قیس گسیل نمود. در نبردی که روی داد زحر پیروز شد و عدهای از یاران ضحاک کشته شدند و از رسیدن خواروبار به شام جلوگیری شد.
قبل از شروع
جنگ صفّین، معاویه گروهی را برای
مذاکره با علی (علیهالسلام) فرستاد که ضحاک نیز یکی از آنان بود.
ضحاک که
مشاور و
امین معاویه محسوب میشد، در نبرد صفین نیز نقش کلیدی داشت، به طوری که در منابع از وی به عنوان فرمانده کل سپاه
دمشق نام بردهاند،
در منابعی دیگر، ضحاک فرماندهی
پیاده نظام قلب لشکر معاویه را به عهده داشت.
همچنین
طبری او را سالار پیادگان دانسته است.
هر چند که
تاریخ صراحتا از نقش وی در خدعهی بالا بردن قرآنها سخنی به میان نیاورده است، اما کلام امیرمومنان با سپاهیان فریب خوردهاش گویای نقش و موقعیت او در این
نبرد است. حضرت (علیهالسّلام) به لشکریان خود میفرماید: «به
جنگ با
دشمن برگردید. معاویه،
عمروعاص، ابن ابی معیط، حبیب
بن مسلمه، ابن ابی سرح و ضحاک
بن قیس
اهل دین و
قرآن نیستند. من آنها را بهتر از شما میشناسم. در کودکی و بزرگی با آنان همنشین بودم، آنان بدترین کودکان و بدترین مردان بودند. اینان قرآن را بالا نبردند و به آن رفعت ندادند. به آن چه در اوست دانشی ندارند و این کار را جز برای
حیله نکردند.»
در تاریخ آمده که یکی از افرادی که امیرمومنان (علیهالسّلام) در
قنوت صبح او را
لعن میکرد، ضحاک
بن قیس بوده است.
بعد از اتمام جنگ صفین و اعلام نظر دو
حکم و پیش از آغاز
جنگ نهروان، چون معاویه شنید که حضرت علی
قصد دارد بار دیگر به
شام حمله کند، گروههای مختلفی را برای
غارت و ایجاد
ناامنی در مناطق تحت سلطه حضرت اعزام کرد. نخستین گروه در سال ۳۹ به فرماندهی ضحاک
بن قیس به عراق حمله کرد. ضحاک از طرف معاویه
مأمور بود تا به ناحیه
کوفه حمله نماید و آنجا را غارت کند و هر
عرب را که در
اطاعت حضرت علی است، به
قتل برساند. او با سه یا چهار هزار سوار عازم این منطقه شد. در مسیر حرکت به سوی کوفه،
اموال مردم را غارت کرد و هر
عرب بدوی را که میدید میکشت تا به ثَعلَبیّه رسید و در آنجا نیز
قافله حجاج مکه را غارت کرد. ضحاک در قُطْقُطانه، عمرو
بن عُمَیس
بن مسعود، از یاران حضرت علی، را با جمعی از همراهانش که عازم
حج بودند به قتل رساند. گفته شده است که ضحاک به
حیره نیز حمله و آنجا را غارت کرد.
امام علی
حُجْر بن عَدی را با چهارهزار سپاهی به مقابله با او فرستاد. حجر به
تعقیب ضحاک پرداخت و در ناحیه
تَدْمُر باهم وارد
جنگ شدند. ضحاک شبانه به شام گریخت.
پس از این جنگ نیز، چون رقّه و قرقیسیا و حرّان از مناطق تحت نفوذ معاویه و تحت حکومت ضحاک بود، و منطقه
نصیبین و شهرهای اطراف آن در قلمرو
امام علی و تحت
حکومت مالک اشتر قرار داشت، پیوسته میان آنان جنگ رخ میداد.
معاویه در زمان خلافت امیرمومنان (علیهالسّلام) ضحاک را به حکومت موصل منصوب کرد و این در حالی بود که امیرمومنان مالک را در همان زمان عامل موصل، نصیبین و... قرار داد.
زمانی که مالک از حرکت ضحاک و حضور وی در منطقه اطلاع یافت با لشکری از نصیبین به سمت ضحاک حرکت کرد. ضحاک از مردم رقه کمک گرفت و سپاهی فراهم آورد. جنگ سختی در گرفت، اما در نهایت ضحاک شکست خورد و شبانه گریخت.
پس از
شهادت حضرت علی (علیهالسّلام)، معاویه هنگام حرکت از شام به طرف عراق، ضحاک
بن قیس
فهری را که در این زمان یکی از رجال برجسته و قدرتمند
بنی امیه بود، در شام جانشین خود کرد.
معاویه ضحاک را در سال ۵۳ یا ۵۴، پس از مرگ زیاد
بن ابیه نیز به امیری و حکومت کوفه گمارد.
و پس از مدتی در سال ۵۷ عزل و به جایش عبدالرحمن
بن ام حکم خواهرزادهی معاویه گماشته شد.
وی سپس به شام بازگشت
و امارت دمشق به او واگذار شد.
وی در دورهی
آل زبیر نیز از طرف
عبدالله بن زبیر امارت شام را به دست آورد.
ماجرای بیعت گرفتن معاویه برای
یزید نیز از دیگر حوادث تاریخی بود که ضحاک
بن قیس
فهری در آن نقش بسیار مؤثری ایفا کرد. در سال ۵۹، در جلسهای که با حضور گروههای مختلفی از مردم
عراق و دیگر شهرهای اسلامی نزد معاویه تشکیل شد، ضحاک به درخواست معاویه، مردم را به
بیعت با یزید برای جانشینی معاویه برانگیخت. پس از اتمام سخنان او، گروه دیگری که معاویه از قبل با آنها هماهنگی کرده بود، سخنان ضحاک را
تأیید و
تصدیق کردند و بدین نحو در آن جلسه با یزید بیعت شد.
نقل است که وقتی نمایندگان نواحی مختلف دمشق نزد معاویه گرد آمدند، وی با طرح نقشهای از ضحاک خواست پس از اتمام سخنانش برخیزد و دربارهی جانشینی یزید سخن بگوید و به عدهای دیگر فرمان داد که وی را تصدیق کنند. ضحاک نیز طبق طرح معاویه به تعریف و تمجید از
عقل و
سیاست یزید پرداخت و شایستگی وی را برای تصدی خلافت گوشزد نمود.
در سال ۶۰ که معاویه در بستر
مرگ بود، ضحاک
بن قیس
فهری (رئیس شرطه) را به همراه
مسلم بن عُقْبه مُرّی فراخواند و به آنها سفارشهایی کرد تا به یزید برسانند.
پس از مرگ معاویه، ضحاک
بن قیس در
مسجد سخنانی در
ستایش معاویه گفت و مرگ او را اعلام کرد.
او پیکی نزد یزید که در حُوّارین بود، فرستاد
و در نامهای
خلافت او را
تهنیت و مرگ معاویه را
تسلیت گفت و از او خواست که برای بیعت گرفتن از مردم فوراً به
دمشق بیاید.
ضحاک سپس بر معاویه
نماز خواند و او را
دفن کردند.
زمانی که مرگ معاویه فرار رسید،
یزید در دمشق نبود. در نتیجه معاویه ضحاک
بن قیس و مسلم
بن عتبه را فرا خواند و از آنان خواست که سفارش و
وصیت او را به یزید برسانند.
پس از جان دادن معاویه، ضحاک در حالی که
کفن معاویه را به همراه داشت به
مسجد بزرگ دمشق رفت و خبر مرگ معاویه را به مردم داد و مردم را به
تشییع او
دعوت کرد. بعد از
نماز ظهر مردم جمع شدند و به
امامت ضحاک بر وی
نماز خواندند.
تا بازگشت یزید به پایتخت ادارهی امور به دست ضحاک صورت میگرفت.
پس از مرگ یزید (۶۴)، مردم شام به شدت دچار
اختلاف شده بودند. به جز مدعیانی همچون عبدالله
بن زبیر،
خالد بن یزید و
مروان بن حکم، گروهی متمایل به ضحاک
بن قیس بودند.
به دستور
معاویة بن یزید (۶۴) که پیوسته
مریض بود، در مدت کوتاه حکومت او، ضحاک
بن قیس با مردم
نماز میگذارد و چون معاویه درگذشت، ضحاک زمام امور را تا انتخاب جانشین وی به دست داشت.
ضحاک
بن قیس از زمان مرگ معاویة
بن یزید، ابتدا به صورت مخفیانه برای بیعت گرفتن برای
ابن زبیر فعالیت میکرد.
ضحاک پس از مرگ معاویه نیز در خدمت یزید و سپس فرزندش معاویه بود.
پس از مرگ معاویه
بن یزید مردم شام با ضحاک بیعت کردند که با او
نماز بخوانند و امور را به دست او بسپارند تا اینکه شخصی برای خلافت برگزیده شود.
پس از تشدید درگیریها، ضحاک از بنیامیه عذرخواهی کرد و قرار شد هر دو گروه به
جابیه بروند تا با شخصی از بنیامیه
بیعت کنند؛ اما در ابتدای راه، ضحاک به توصیه ثَور
بن مَعْن
بن یزید آنچه را که تا آن هنگام مخفی داشته بود،
آشکار نمود و بنیامیه را از
خلافت خلع و مردم را به بیعت با ابنزبیر
دعوت کرد و راه خود را از جابیه به سوی مَرج راهِط
تغییر داد.
وقتی ابنزبیر از این امر آگاه شد، برای ضحاک نامهای نوشت و او را به عنوان
والی خود در شام منصوب کرد.
بیشتر مردم دمشق از جمله قبایل یمنی با ضحاک بیعت کردند.
ضحاک نامههایی به
نُعمان بن بَشیر حاکم حمص، زُفَر
بن حارث حاکم قِنَّسرین، و ناتِل
بن قَیس حاکم
فلسطین که در
اطاعت عبدالله بن زبیر بودند، نوشت و از آنها درخواست کمک کرد. آنان نیز هر کدام گروههایی را برای
حمایت از او فرستادند.
به طوریکه شمار سپاهیان ضحاک به ۲۲۰۰۰ تن رسید.
عبیدالله بن زیاد، از حامیان مروان حَکَم و محرک او برای جنگ با ضحاک
، درصدد بود تا با دسیسهای در طرفداران ضحاک
تفرقه ایجاد کند، لذا نزد ضحاک آمد و با سخنانی او را برانگیخت تا به جای ابنزبیر، برای خودش که به گفته عبدالله در این زمان از بزرگان بنیامیه بود، بیعت بگیرد. ضحاک نیز که فریفته سخنان عبیدالله شده بود، حدود سه
روز از مردم برای خودش بیعت گرفت که با
اعتراض طرفداران ابنزبیر مواجه شد و سرانجام بار دیگر برای او بیعت گرفت و همین امر باعث ایجاد
تزلزل در حامیان او شد.
پس از مرگ مشکوک معاویهی دوم و عدم انتخاب جانشین از سوی او،
گرایش مردم به آل زبیر که
قدرت پیدا کرده بود، بیشتر میشد. مردم عبدالله
بن زبیر را فردی کامل لسان، یاور
عثمان و پسر حواری
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که مادرش نیز
دختر ابوبکر بود، میشناختند.
شامیان نیز پس از مرگ معاویه دچار اختلاف و تشویش شده بودند و در فضای ناآرام سیاسی برخی به
زبیریان گرایش پیدا کردند. به عنوان مثال نافل
بن قیس در فلسطین،
نعمان
بن بشیر در حمص، زفر
بن حارث در قنسرین و ضحاک
بن قیس در دمشق به عبدالله
بن زبیر گرایش پیدا کرده بودند.
با این حال در این میان ضحاک از
ترس بنی امیه گرایش خود را علنی ننمود و به شکل مخفیانه به آل زبیر دعوت میکرد.
زمانی که عبدالله
بن زبیر بر
مکه و
مدینه مسلط شد، بنی امیه را از شهر بیرون کرد. آنان نیز رهسپار شام شدند
و تلاشهایی را برای انتخاب فردی به عنوان خلیفهی جدید انجام دادند. ضحاک
بن قیس که تا آن زمان گرایش خود را مخفی نموده بود، با طرفندی که از سوی حَسّان
بن مالک
بن بَحْدَل، از امرای اموی و یکی از طرفداران بنی امیه صورت گرفت، در
مسجد دمشق حمایت خود از آل زبیر را علنی نمود.
در
اردن بود، از این امر آگاه شد و در نامهای که برای ضحاک نوشت، به طرفداری از
بنیامیه و مخالفت با
ابنزبیر پرداخت. چون این نامه در
مسجد دمشق،
قرائت شد، آشوبی میان طرفداران بنیامیه و هواخواهان ابنزبیر برپا گردید. حاضران در مسجد که از دو قبیلهی قیس و کلب بودند بر اثر این سخن به جان هم افتادند، قبیلهی قیس به حمایت از آل زبیر و قبیلهی کلب به حمایت از بنی امیه و
خالد بن یزید بن معاویه.
سرانجام پس از مدتها کشمکش تصمیم سران و بزرگان بنی امیه بر این شد که به منطقهای به نام جابیه رفته و با فردی از بنی امیه که در نظرشان خالد
بن ولید
بن یزید بود بیعت کنند، اما در راه فردی از قبیلهی قیس به نام ثور
بن معن سلمی، ضحاک را که اقدام به بیعت گرفتن برای آل زبیر نموده بود، تشویق به بازگشت و ادامهی دعوت به آل زبیر نمود. ضحاک نیز به دمشق بازگشت
و لشکری را ترتیب داد و مناطق اطراف را به بیعت آل زبیر دعوت نمود. سپس طی نامهای به ابن زبیر احوال خود را گزارش کرد. عبدالله نیز وی را به
ولایت شام منصوب نمود.
عبیدالله
بن زیاد که در زمان یزید حاکم
بصره بود، پس از قدرت گرفتن آل زبیر همچون سایر امویان از بصره اخراج شد
و به سمت شام حرکت کرد. وی در راه شام
مروان بن حکم ـ یکی از بزرگان
قریش ـ را ملاقات نمود که قصد عزیمت به سوی عبدالله
بن زبیر و گرفتن
امان از او را داشت. عبیدالله که
حیات خود را در آن زمان در گرو حکومت بنی امیه میدید، وی را از رفتن بازداشت و گفت: «تو سید و بزرگ قریش هستی. درست نیست خویش را تحت فرمان آل زبیر درآوری. اگر تو
خلافت را قبول کنی من قریش را برایت کفایت خواهم نمود.»
بزرگان بنی امیه نیز که در شام مشغول رایزنی برای انتخاب خلیفه بودند. آنان پس از گفتگوهای فراوان از خالد
بن ولید
بن یزید به جهت کمی سن صرف نظر نموده و بر روی مروان به سبب سوابقش به توافق رسیدند. مروان در یک مصلحتسنجی سیاسی با
مادر خالد
ازدواج نمود و مردم برای
بیعت با او اجتماع کردند.
از طرف دیگر عبیدالله به قصد تخریب موقعیت ضحاک به
دمشق رفت و با او در ظاهر بیعت کرد و در عین حال مردم را به سوی مروانیان دعوت مینمود. همنشینی عبیدالله با ضحاک سبب اطمینان ضحاک به او شد.
در این هنگام عبیدالله با طرفندی مقام و موقعیت وی را یادآور شد و گفت: «چرا با آل زبیر بیعت کردی، در حالی که تو بزرگ قوم و
شیخ قریش هستی. مردم را به بیعت با خود دعوت کن.»
سخن عبیدالله در وی اثر کرد. او سه روز مردم را به خود دعوت نمود و این امر سبب اختلاف شد. زیردستان او گفتند: «تو ما را به بیعت با عبدالله
بن زبیر دعوت کردی سپس بدون
دلیل او را خلع کردی و به خودت فراخواندی؟» ضحاک با مشاهدهی این وضعیت
پشیمان شد و به دعوت زبیریان بازگشت. اما این مساله باعث از بین رفتن محبوبیت و جایگاه اولیهی او شد.
علاوه بر این عبیدالله دربارهی
مکان استقرار سپاه ضحاک برای مقابله با بنی امیه نیز
خدعه نمود و به او پیشنهاد خروج از دمشق را داد.
ضحاک نیز پذیرفت و برای نبرد به خارج از دمشق رفته و در منطقهای به نام مرج راهط استقرار یافت.
ضحاک
بن قیس با هزار مرد جنگی در مرج راهط مستقر شد.
سپس از نعمان
بن بشیر در حمص و زفر
بن حارث در قنسرین
و ناتل در
فلسطین یاری طلبید و آنان به یاری او آمدند. قبیلهی کلب، قوم سکاسک، سکون و غسان نیز اطراف مروان جمع شدند.
در این زمان سپاه ضحاک سی هزار و سپاه مروان سیزده هزار نفر بودند.
دو سپاه آمادهی نبرد شدند. عمرو
بن سعید
بن عاص بر پهلوی راست سپاه مروان و عبیدالله
بن زیاد بر پهلوی چپ سپاهش بود. دست چپ ضحاک نیز زیاد
بن عمرو و دست راست او عمرو
بن سعید بود.
(ابن کثیر دو نفر دیگر را برای ضحاک نام برده است.)
جنگ شروع شد و به مدت بیست روز درگیری شدیدی ادامه داشت.
عبیدالله که توان سپاه دشمن را میدید با طرفند مجاز بودن
خدعه در جنگ در صورت بر حق بودن، مروانیان را به طرح نقشهای فریبکارانه دعوت نمود. آنان با تظاهر به کنارگذاشتن جنگ طرف مقابل را
فریب دادند و پس از اغوا نمودن آنان در یک موقعیت مناسب، آنان را غافلگیر نموده و سپاه ضحاک را قلع و قمع نمودند. در این جنگ بسیاری از بزرگان قبیلهی قیس کشته شدند.
ضحاک نیز توسط فردی به نام زمحة
بن عبدالله کشته شد.
(صاحب طبقات کشته شدن ضحاک به دست زمحه را ضعیف السند دانسته است.)
این جنگ در سال شصت و چهار
و به نقلی در سال شصت و پنج
رخ داده است.
در نیمه
ذیحجه ۶۴، در محلی به نام مَرج راهِط
لشکر ضحاک
بن قیس
فهری و مروان جنگیدند که در این جنگ ضحاک
بن قیس
فهری و شمار بسیاری از همراهانش کشته شدند و باقیمانده لشکر او
فرار کردند.
با کشته شدن ضحاک، ملک شام به دست مروان افتاد و خلافت بر وی مسلم شد.
گفته شده که ضحاک
بن قیس
احادیث اندکی از
پیامبر اکرم روایت کرده است. وی از
عمر بن خطّاب و
حبیب بن مَسلَمه روایت کرده و کسانی همچون
معاویة بن ابیسفیان،
تَمیم بن طُرفه،
حسن بصری،
عُروة بن زُبَیر،
ابواسحاق سبیعی و
عامر شعبی از ضحاک روایت کردهاند.
(۱) رازی، ابنابیحاتم، الجرح و التعدیل، حیدرآبادن دکن ۱۳۷۱/۱۹۵۲.
(۲) ابنابیالحدید، شرح نهجالبلاغة، چاپ محمدابوالفضل ابراهیم، بیروت ۱۴۰۷.
(۳) کوفی، احمد ابناعثم، کتاب الفتوح، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۱.
(۴) ابنحزم اندلسی، علی
بن احمد، جمهرة انساب العرب، چاپ عبدالسلام محمد هارون، بیروت ۱۴۰۳.
(۵) رسته، احمدبن عمربن، کتاب الاعلاق النفیسة، چاپ دخویه، لیدن، ۱۹۹۲، (افست فرانکفورت، ۱۴۱۳/ ۱۹۹۲).
(۶) بغدادی، محمد
بنسعد، الطبقات الكبرى، (بیروت).
(۷) قرطبی، یوسف ابنعبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، چاپ علیمحمد بجاوی، بیروت ۱۴۱۲.
(۸) ابنعساکر، علی، تاریخ مدینة دمشق، چاپ علی شیری، بیروت ۱۴۱۵.
(۹) بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف، چاپ محمود فردوس عظم، ۱۹۹۶ـ۲۰۰۰.
(۱۰) ثقفى، ابراهیم
بن محمد، الغارات، چاپ جلالالدین محدث، تهران، ۱۳۵۵.
(۱۱) ابن خیاط، خلیفه، تاریخ، چاپ سهیل زکار، بیروت ۱۴۱۴الف.
(۱۲) ابن خیاط، خلیفه، کتاب الطبقات، چاپ سهیل زکار، بیروت ۱۴۱۴ب.
(۱۳) دینوری، احمد
بن داود، الاخبار الطوال، چاپ عبدالمنعم عامر، قاهره ۱۹۶۰.
(۱۴) صفدی، صلاح الدین، الوافی بالوفیات.
(۱۵) طبری، تاریخ (بیروت).
(۱۶) مزّی، یوسف، تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، چاپ احمدعلی عبید و دیگران، بیروت ۱۴۲۱.
(۱۷) مسعودی، مروج (بیروت).
(۱۸) منقری، نصربن مزاحم، وقعه الصفّین، چاپ عبدالسلام محمد هارون، قاهره ۱۳۸۲.
(۱۹) یعقوبی، تاریخ.
سایت پژوهه، برگرفته از مقاله «ضحاک بن قیس»، تاریخ بازیابی ۱۳۹۵/۰۱/۲۴. دانشنامه جهان اسلام - بنیاد دائرة المعارف اسلامی، مقاله «ضحاک بن قیس فهری»، ص۵۹۲۷.