قاضی سعید
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
قاضی سعید قمی، نام او محمد، فرزند محمد مفید، مدعو به سعید شریف قمی، معروف به قاضی سعید، ملقب به حکیم کوچک،
طبیب،
عارف،
فقیه،
شاعر،
محدث،
ادیب، آشنا به
علوم ریاضی و از علمای امامیه عصر
صفوی در
قرن یازدهم هجری است. صاحب تذکرة نصرآبادی، نام وی را محمد باقر ذکر کرده است.
محمد سعید در دهم
ذی القعده سال ۱۰۴۹ ق در
قم متولد شد. در نوجوانی علم
طب را نزد
پدرش فرا گرفت و در جوانی به
اصفهان مهاجرت نمود.
برادر بزرگتر وی، یعنی میرزا محمد حسین صاحب
تفسیر کبیری به
زبان فارسی و از اطبای دربار
شاه عباس دوم صفوی بود. محمد سعید نیز در سن ۲۸ سالگی به عنوان یکی از طبیبان مخصوص دربار برگزیده شد. پس از آن بود که وی به قاضی سعید معروف شد. لیکن
شاه سلیمان صفوی پس از جلوس، بر او غضبناک شده و وی را در
قلعه الموت حبس نمود. اما بعدها مورد
عفو قرار گرفت و به قم بازگشت و تا سال ۱۰۸۹ ق به عبادت و تدریس و نگارش مشغول بود. در این سال دوباره به اصفهان رفت و از طرف شاه سلیمان به منصب
قضاوت و شیخ الاسلامی قم برگزیده شد.
در مورد
تاریخ دقیق وفات وی اختلاف وجود دارد. برخی منابع سال ۱۱۰۰ ق و بعضی سال ۱۱۰۳ ق را به عنوان
سال وفات وی ذکر نمودهاند.
در کتب تاریخی به شاگردان قاضی سعید اشاره چندانی نشده است. اما صاحب
الذریعة، محمد بن حسن علی که احتمالا نوه
عبدالله تستری (م ۱۰۲۱ ق) بوده را نام برده است.
محمد کریم و مهدی نامی که شرح توحید را بر مصنف آن قرائت کرده نیز نامشان در کتب تاریخی به عنوان شاگردان وی ثبت شده است.
حکمت را از مولی رجبعلی تبریزی (م ۱۰۸۰) در اصفهان و علوم دینی و
عرفان را از ملا محسن
فیض کاشانی (م ۱۰۹۱) فرا گرفت. اینکه آیا قاضی سعید نزد
ملا عبد الرزاق لاهیجی (م ۱۰۵۱)
حکمة الاشراق را خوانده باشد، مورد اختلاف است. افندی در
ریاض العلماء و به نقل از وی صاحب
روضات الجنات وطرائق الحقائق،
(«و قد قرا فی اوائل امره الحکمیات فی قم علی المولی عبد الرزاق اللاهیجی». ) وی را شاگرد فیاض به حساب آوردهاند.
هانری کربن و استاد
سید جلال الدین آشتیانی ، قاضی سعید را متاثر از درس
اشراق فیاض دانستهاند.
اما از آثار قاضی سعید به رغم تصریح بر شاگردیش در محضر رجبعلی و فیض. تلمذ در محضر صاحب شوارق به دست نمیآید، به علاوه ولادت قاضی تنها دو سال قبل از وفات فیض اتفاق افتاده، چگونه این طفل دوساله به درک محضر استاد فیاض، نائل آمده است؟ قاضی سعید در
فلسفه بیشتر از مولی رجبعلی متاثر است تا از فیض.
مولی رجبعلی تبریزی متخلص به واحد از شاگردان حکیم میر ابو القاسم
فندرسکی استرآبادی (م ۱۰۵۰) از حکمای نامدار
عصر صفوی و مورد احترام سلاطین صفوی بوده است. وی از
حکمای مشاء به حساب میآید. در محضر پرفیض او قاضی سعید قمی، و برادرش حکیم محمد حسن قمی، میر قوام الدین حکیم، ملا عباس مولوی صاحب
اصول الفوائد ،
ملا محمد تنکابنی ،
میر قوام الدین رازی و
محمد رفیع پیرزاده تربیت شدهاند. پیرزاده تقریرات استاد خود را به نام معارف الهیه
ضبط کرده است. از ملا رجبعلی تبریزی رسالهای در
اثبات واجب و کتابی به نام
اصول آصفیه به جا مانده است.
آثار رجبعلی و تقریرات شاگردانش از دروس وی، حاکی از احاطه وی بر آرای فلسفی است. اما در فلسفه صاحب آرای متفردی است که اشاره به امهات آنها بی وجه نیست:
۱. وجود در ماسوی الله
مشترک معنوی ، و میان
واجب و
ممکن مشترک لفظی است.
۲. صفات
واجب الوجود عین
ذات واجب نیستند. در عین اینکه زاید بر ذات نیز محسوب نمیشوند. واجب صفت ندارد و نسبت صفات کمالی به ذات ربوبی به معنای
سلب طرف نقصان است. وجوب
وجود و اطلاق موجود بر واجب نیز از این قاعده مستثنی نیستند.
۳.
حرکت در
جوهر محال است.
۴. ترکیب وجود و
ماهیت ترکیبی انضمامی است. وجود زاید بر ماهیت در خارج میباشد و
حمل وجود بر ماهیت نظیر حمل
اعراض خارجی بر جوهر به حساب میآید.
۵. ماهیت مجعول اول و
بالذات و وجود مجعول ثانی و
بالعرض است.
علیت و تاثیر و
معلولیت و تاثر در سنخ ماهیات است نه در وجود.
۶.
وجود ذهنی باطل است. علم
نفس به حقایق خارجیه به اعیانشان است نه به صورشان. محسوسات جزئیه به توسط آلت و طبایع کلیه بدون آلت ادراک میشوند.
۷.
موضوع فلسفه نه وجود است و نه موجود، بلکه شی ء است و شی ء مشترک معنوی است.
۸. اثبات وجود خداوند از مسائل فلسفی نیست بلکه
غایت آن است.
ملا رجبعلی نوعا به تفردش در آرای یادشده آگاه بوده و گاه به این تفرد مباهات میکرده است. رجبعلی افزون از نیم
قرن مدرس اول حوزه
اصفهان بوده است و شاگردانش در حد پرستش او را بزرگ میداشتهاند. قاضی سعید در
مواضع متعددی از آثار خود، استاد را ستوده است. قاضی سعید اگرچه تا حدود زیادی در محضر فیض از
حکمت متعالیه متاثر شده و این تاثیر بویژه در تعلیقات او بر اثولوجیا آشکار میشود، اما تاثیر اصلی وی از فیض در
عرفان است. به علاوه در تطبیق
شریعت و
حکمت و
طریقت نیز او به فیض وامدار است.
به نظر هانری کربن: «قاضی سعید از برجستهترین نمایندگان عرفانی شیعی امامی است، او شیعی اشراقی بود و همه آثار او میبایستی مدتها پیش از این منتشر میشد».
از قاضی سعید آثار فراوانی به جا مانده است. با توجه به اینکه ارباب
تراجم شاگرد قابل توجهی برای قاضی سعید ذکر نکردهاند، ظاهرا باید وی بیشتر به تالیف عنایت کرده باشد تا به تدریس. اکثر آثار وی در شرح
احادیث است. همچنین همه آثار وی به استثنای
کلید بهشت و
اسرار الصنایع به
زبان عربی نگاشته شده است. به فارسی و عربی شعر میسروده و آثارش آکنده از
آیات و
روایات و کلمات عرفا، حکما،
متکلمان ،
مفسران و
محدثان است. به دست آوردن ترتیب زمانی آثار قاضی سعید کمی دشوار است، چرا که ظاهرا جمعی از این آثار را در عرض هم مینگاشته است. روح حاکم بر آثار او عرفانی و صوفی منشانه است، هرچند قالبی که برای تالیف انتخاب کرده، غالبا قالب فلسفی است. آثار قاضی سعید را از حیث انتشار به چهار قسم میتوان تقسیم کرد:
۱. آثاری که با طبع حروفی منتشر شده است.
۲. آنچه که با چاپ سنگی طبع شده است.
۳. آثار مخطوط
۴. آثار مفقود و نامشخص.
۱.
کلید بهشت ، تصحیح و تعلیق سید محمد مشکوة، تهران ۱۳۵۶ ق.
[۲] این کتاب مختصر در مبدا و
معاد است و به
زبان فارسی و نزدیک به فهم عامه، به دور از اصطلاحات و با رعایت جمع بین
شریعت و
فلسفه نگارش یافته است.
۲.
اسرار العبادات ، تصحیح
سید محمد باقر سبزواری ، تهران ۱۳.
۳. تعلیقات علی اثولوجیا، با تصحیح و مقدمه
سید جلال الدین آشتیانی ، تهران ۱۳۵۶.این تعلیقات بر چهار مقاله اول از ده مقاله اثولوجیا و ناظر به تعلیقات
شیخ الرئیس و متاثر از مبانی
حکمت متعالیه است. به رغم مقدمه نافع مصحح، طبع تعلیقات طبعی غیر منقح از نسخهای ناقص است و به تصحیحی مجدد نیاز دارد.
۴. شرح توحید الصدوق، جلد اول، تصحیح و تعلیق دکتر نجفقلی حبیبی، تهران ۱۳۷۳.
۵. از قاضی سعید دو نامه به استادش
فیض کاشانی و پاسخی از فیض کاشانی منتشر شده است. قاضی سعید در این نامهها از فیض تمنای هدایت به وادی
عرفان و سلوک را کرده است. (مکاتبات فیض و قاضی سعید قمی، به کوشش مدرس طباطبایی، تهران ۱۳۵۲).
۱.
رسالة حقیقة الصلوة (مقالة التوحید). این رساله مختصر در سال ۱۰۸۴ در قم تالیف شده و در حاشیه شرح
الهدایة الاثیریة صدر المتالهین شیرازی به طبع رسیده است (تهران ۱۳۱۳ ق).
چکیده رساله این است که حقیقت و روح صلوة،
توحید ذات و اسماء و صفات و افعال است و بس.
۲.
الاربعین فی شرح الاحادیث المشکله (تالیف بین سالهای ۱۰۷۹ تا ۱۰۹۱) تصحیح عیسی علی آبادی، با مقدمه سید نصر الله تقوی، تهران ۱۳۱۵ ق. این کتاب مهمترین کتاب قاضی سعید پس از شرح توحید است. جمیع نسخ به جا مانده از این کتاب ناقص و شامل یک مقدمه و بیست و شش حدیث است.
آثار مخطوط قاضی سعید که هنوز به زیور طبع آراسته نشده است عبارتنداز:
۱. الاربعینیات لکشف انوار القدسیات؛ مجموعهای از ده یا یازده رساله که قاضی سعید قبلا آنها را مستقلا تصنیف کرد و سپس تصمیم به الحاق آنها در مجموعه اربعینیا گرفت. این مجموعه در ردیف آخرین اثر قاضی محسوب میشود. وی در نظر داشت در این مجموعه چهل رساله جمع آوری کند که عمرش کفاف نداد. رسائل این مجموعه عبارتند از:۱. رساله روح الصلوة.(دکتر حبیبی، رساله اول الاربعینیات را همین رساله حقیقة الصلوة شمرده، حال آنکه مرحوم مشکوة، رساله اول الاربعینیات را رساله روح الصلوة ذکر کرده است.) تفصیل رساله حقیقة الصلوة سابق الذکر.۲. رسالة اشارة و بشارة فی حقیقة الاختلاف الواقع فی القرآت السبع (۱۰۸۹ قم). ۳. الفوائد الرضویه فی شرح حدیث سؤال راس الجالوت من الامام علی بن موسی الرضا علیهالسّلام فی حقیقة الکفر و الایمان.۴. مرقاة الاسرار فی بیان ربط الحادث بالقدیم و حدوث العالم (۱۰۸۴ قم). ۵. النفحات الالهیه و الخواطر الالهامیه (۱۰۸۴ قم). ۶. الانوار القدسیه فی تحقیق الهیولی و الصورة (۱۰۸۵ قم). ۷. المقصود الاسنی فی تحقیق ماهیة الحرکة و وجودها (۱۰۸۸ قم). ۸. الحدیقة الوردیة فی السوانح المعراجیه.۹. رسالة البرهان القاطع و النور الساطع. ترجمه رساله استادش مولی رجبعلی تبریزی از فارسی به عربی.۱۰. الطلایع و البوارق فی تحقیق ان لکل حقیقة من الحقائق الامکانیة صورة و ان احسنها الصورة الانسانیة (البوارق الملکوتیه). این رساله مفصلترین رساله مجموعه اربعینات است.۱۱. شرح حدیث الغمامة من اعجاز امیرالمؤمنین علیه السلام. (اصفهان ۱۰۹۹)
۲. اسرار الصنایع فی فلسفة بعض العلوم، به فارسی (۱۰۸۰).
۳. شرح حدیث البساط.
۴. شرح توحید الصدوق، جلد دوم، از باب سوم، تفسیر سوره توحید تا باب ۲۶ معنی الرضا و سخطه عز و جل.
۵. شرح توحید الصدوق، جلد سوم، که باید ظاهرا از باب ۲۷ یعنی معنی قوله عزوجل و نفخت فیه من روحی آغاز شده باشد و در سال ۱۱۰۷ از آن فارغ شده است. این اثر را آخرین اثر وی به حساب آوردهاند.
۶. بخشی از اشعار قاضی سعید. افزون از دویست بیت در تذکره محمد نصیر نصرت، بیست و هفت بیت در سفینه خوشگوی هندی، نه بیت در تذکره نصرآبادی، چند بیت در آتشکده آذر.
۱. حاشیة شرح الاشارات.
ریاض العلماء ، تصنیف چنین کتابی را به او نسبت میدهد.
تالیف چنین کتابی بعید نیست، چه قاضی سعید در آثار خود مکررا از
اشارات شیخ و شرح محقق
طوسی نقل قول کرده است.
۲. شرح توحید صدوق، جلد چهارم. شیخ
آقا بزرگ تهرانی ، آن را در
کرمانشاه دیده است و قراینی نیز بر وجود این چهار جزء حکایت میکند،
( ذیل شرح توحید الصدوق، شماره ۵۲۲.) اما مشخص نیست که آیا قاضی سعید توفیق اتمام شرح توحید صدوق را یافته است یا نه.
۳. دیوان اشعار فارسی و عربی. میرزا صائب (م ۱۰۸۱) یک رباعی تقریظ بر دیوان قاضی نوشته بوده که بیت آخرش این است:هرنسخه مناسبت به دردی دارد این نسخه هزار درد را درمانست
از دیوان قاضی سعید فعلا اطلاعی در دست نیست و چنانکه گذشت نزدیک به سیصد بیت از اشعار او در تذکرههای سابق الذکر نقل شده است.
قاضی سعید در مسائل فلسفی آرای خاصی دارد که ذکر اهم آنها بی فایده نیست:
۱. اصالت
ماهیت و فرعیت
وجود «شی ء به اصلیت اولی است از وجود، پس ثابت شد که از این دو اثر شی ء اصل است و وجود فرع آن و صفت آن... باید که اصلیت ماهیت و شی ء را باشد و هرگاه ماهیت اصل باشد تقدم برحسب رتبه نیز او را خواهد بود نه وجود را.»
۲. نفی
وجود ذهنی و
علم حصولی نفس «علم نفس به اشیاء حصولی نیست، بلکه حضوری به معنای مشهور هم نیست، چه حضور به معنی مشهور در میانه جسم و جسمانیات میباشد و اگر مجازا گویند که اشیاء همگی حاضرند در نزد نفس، مراد این معنی خواهد بود که هیچ یک از اشیاء غایب نیستند از نظر نفس عاقله... پس حاضر بودن از اشیاء ظاهر بودن آن است مر نفس عاقله را نه حضور به معنی مشهور، چه حضور اشیاء در نزد نفس شبیه است به حضور معلول نزد
علت .»
۳.
تجرد نفوس نباتی، حیوانی و انسانی. «چرا که خواص صور مادی با آنها نیست و حق هم این است که آنها هم مجردند... نفس مطلقا مادی نمیتواند بود تا چه رسد به نفس انسانی.»
۴.
تسلسل را مانند
متکلمین بدون شروط اجتماع در وجود و ترتب باطل میداند. «غیر متناهی بودن سلسله اعداد مطلقا محال است خواه مترتب باشند چنانکه در سلسله علل فاعلیه محتمل است و خواه غیر مترتب، چنانکه در نفوس انسانی متاخرین میگویند و میپندارند که این معنی حق و مذهب قدماست.»
۵. تجرد قوه خیالی را برخلاف صدر المتالهین نفی میکند «... و لا معنی لکون القوة الخیالیة العرضی یبقی مع النفس کما ظنه الرئیس و لا انها تصیر مجردة کما قاله الاستاد (ای الصدرا) بل الحق ما بیناه...»
۶.
حرکت جوهریه را در تعلیقاتش بر اثولوجیا انکار میکند، هرچند لوازم آن را من حیث لا یشعر پذیرفته است.
۷. قول به
اشتراک معنوی وجود میان ممکنات و
اشتراک لفظی وجود میان واجب و ممکن. «هر نفس الامر طبیعت موجود به معنای مشهور در میان واجب الوجود. تعالی شانه. و ممکن الوجود مشترک نمیتواند بود، مگر به حسب لفظ تنها، چه برحسب تحقیق، اشتراک معنوی واجب الوجود با ممکن الوجود در هیچ وصفی از اوصاف حتی در مفهوم موجود هم ممکن نیست.»
در شرح توحید صدوق از نظریه اشتراک معنوی وجود ملاصدرا تعجب میکند و در رد
استدلال او میکوشد.
لذا در نظر وی مفهوم موجود بما هو موجود مساوی الصدق است با مفهوم ممکن... به جهت آنکه معنی موجود به این معنی چیزی است صاحب وجود...»
۸. قول به اشتراک لفظی جمیع صفات بین واجب و ممکن و قول به تنزه واجب از عوارض اوصاف موجود مطلقا. «اتصاف واجب الوجود به هیچ چیز ممکن و محسوس نیست، چرا که هرصفتی که هست صفت موجود به معنای مشهور است.»
۹. نفی قول به زاید بودن صفات در ذات واجب و نفی قول به عینیت صفات و ذات واجب. «شناعت این قول بر جمیع عقلا ظاهر است، پس معلوم شد که هرگز صفت عین ذات نمیتواند بود، همچنانکه ذات غیر عین صفت نمیباشد و معقول نیست که عقلا به این قسم مقالات مموه روی اندود کنند که هرگاه شکافته شود، بی معنی برآید کما لا یخفی.»
قاضی سعید در ذیل
حدیث ثانی از باب ثانی توحید صدوق، «و نظام توحید الله نفی الصفات عنه» آن را تاکیدی بر ابطال نظریه عینیت ذات و صفات به حساب آورده است.
۱۰. علم واجب تعالی نه حصولی است مثل مشائیین و نه حضوری است به گفته اشراقیها. «لیکن در نفس الامر هیچ کدام از این دو مذهب معقول نیست، بلکه تلاش در دانستن کنه علم واجب تعالی و استکشاف از کیفیت آن معقول نیست... پس استکشاف از علم واجب تعالی در حقیقت تلاش محال کردن است.»
در کتاب اربعین در شرح حدیث عمران صابی نیز علم در مرتبه و موطن ذات را انکار کرده است.
۱۱. بحث از
واجب الوجود مسالهای فلسفی نیست «حضرت واجب الوجود. تعالی شانه. داخل در تحت هیچ علمی از علوم نیست و نمیتواند بود، حتی در علم الهی همچنانکه مشهور است داخل نمیتواند بود، چه
موضوع علم الهی چنانکه مقرر شده است، مفهوم موجود به معنی مشهور است و از تقریر گذشته معلوم شد که واجب الوجود. تعالی شانه. نه خارج است از این مفهوم، پس چون داخل در علم الهی تواند بود؟ بلی نهایت آنچه در علم الهی ثابت تواند شد و میشود اثبات اوست. تعالی شانه.»
۱۲. قول به خلق جمیع اشیا از عدم. «کل مصنوع یصدر من الصانعین بامره اذا نسب الی الله فهو مصنوع لا من شی ء و اذا نسب الی تلک الواسطه فهو من شی ء و هذا عجیب! و لا تعجب من ذلک، فان امر الله کله عجب! و ذلک لما قلنا انه یمتنع ان یکون للاشیاء بالنسبته الیه تقدم او تاخر او سبق او لحوق و الا لما استوی نسبته الی کل شی ء بل انما ذلک بالنظر الی انفسها.»
۱۳. اطلاق واجب الوجود بر
خداوند تعالی مجازی است. در ذیل حدیث ۲۵ باب دوم توحید صدوق مینویسد: «
وجوب و
امکان و
امتناع اعتبارات ماهیت است به نظر به وجود. اطلاق واجب بر مبدء اول تعالی حقیقی و بالذات نیست، بلکه اگر در خبر مروی چنین یافت شد، مجاز است نه حقیقت، زیرا خداوند ماهیت ندارد تا با وجود قیاس شود.»
(«هذا الکلام منه، لشی ء عجاب، فوایلاه! و هل یتکلم هذا الکلام من له ادنی تمیز فی المرام فاصوله الباطلة فی هذا الکتاب کثیرة علی ما یخفی و لا یخفی احصاؤها و صدور امثال هذه الاصول یوجب الوهن فی فهمه و هدم بنائه فلهذا لم یشتهر هذا الکتاب و لم یعد
[۶] من العلماء ذوی الاعتبار.» )
۱۴.
زمان سه طبقه دارد: ۱. زمان فشرده و متراکم، مانند زمان کائنات مادی و مدت حرکات حسی ۲. زمان لطیف، مانند مدت حرکات روحانیات مدبر عالم جسمانی، حرکات
ملائکه به
وحی و
الهام و نصرت و انتقام، حرکات
جن و ارواح ۳. زمان الطف، همچون زمان ارواح عالیه و انوار قادسه. پس هروجودی دارای مقدار زمان خاص و مشخصی است. ساختهای سه گانه زمانی با توجه به لطافت شیوه وجودی از عالم محسوس به
عالم مثال و از آنجا به عالم معنوی افزایش مییابد، مقدار زمانی که به یک وجود معنوی داده شده، میتواند در این صورت تمامی وجود را شامل شده، گذشته و آینده را در زمان حال حاضر داشته باشد.
۱۵. معنای ویژه
توحید افعالی ، او علاوه بر لزوم واحد بودن فاعل، فعل را نیز واحد میداند. او توحید افعالی قوم را توحید ذات و صفات شمرده و به تفصیل در معنای خاص توحید افعالی از دیدگاه خود در ذیل حدیث ۲۵ باب دوم توحید بحث میکند.
آنچه نمونه وار ذکر شد، بخشی از آرای خاص قاضی سعید است که بی شک استقصای تفصیلی این آرا تنها پس از انتشار مجموعه آثار وی ممکن خواهد بود.تامل در آرای فلسفی قاضی سعید، نشان میدهد که این نظریات بر دو بخش است:بخشی برگرفته از استادش مولی رجبعلی تبریزی و بخشی وام گرفته از حکمت متعالیه، متخذ از استاد دیگرش فیض.قاضی سعید در آرای خاصش که ذکرش اخیرا گذشت، در مجموع متاثر از رجبعلی است و جز مساله زمان همه را عینا از مبانی استادش اخذ کرده است.
دیدگاههای فلسفی قاضی سعید دو شکل اساسی دارد:
ضعف عمومی مبانی متخذ از مولی رجبعلی تبریزی. رجبعلی حکیمی مشائی است با تفرد در حدود ده مساله مبنایی. از قبیل اشتراک لفظی وجود بین واجب و ممکن، نفی
وجود ذهنی ، نفی
حرکت جوهری ، نفی عینیت صفات و ذات در واجب،
ترکیب انضمامی وجود و ماهیت،
اصالت ماهیت در تحقق و جعل. ضعف این مبانی همگی در جای خود اثبات شده است. رجبعلی حتی در مبانی یادشده نیز نوآوری ندارد. قبل از او هریکی از مبانی توسط
متکلم یا حکیمی اتخاذ شده بود. برای مثال دوانی به نحوی قبلا قائل به اشتراک لفظی وجود بین واجب و ممکن شده بود. در بحث صفات واجب بویژه برگرداندن
صفات ثبوته به
صفات سلبیه و نفی صفات، به
معتزله نزدیک میشود. در اصالت ماهیت در تحقق و جعل متاثر، از
میرداماد است. باری،
استدلالهای رجبعلی و شاگردش قاضی سعید در بحث اصالت ماهیت از استحسانات لفظی تجاوز نمیکند. در نفی
حرکت جوهری قدمی از آرای شیخ الرئیس فراتر ننهاده است. در بخشی از بحث وجود ذهنی اگرچه متاثر از
فخر رازی است، اما قول مختار و
استدلال استاد و شاگرد در
ادراک حضوری حتی در محسوسات، موهون و ضعیف است.شاهد ضعف اقوال متفرد رجبعلی در
فلسفه این است که این مبانی از حوزه درسی شاگردان طبقه اول مولی رجبعلی تجاوز نکرده، در سینه همانها دفن شده است. نظریات رجبعلی نه در مجامع علمی پذیرفته شد و نه در کتب فلسفی پس از ایشان نفیا و اثباتا به بحث گذاشته شد.به علاوه مبانی یادشده لوازمی دارد که نه استاد رجبعلی و نه شاگردانش از جمله قاضی سعید به آنها التفات نکردهاند. لذا فارغ از پذیرش یا عدم پذیرش حکمت متعالیه، مدرسه ملا رجبعلی از نوعی ناهماهنگی درونی و عدم انتظام رنج میبرد.
و دقیقا همان متفرداتش نسبت به حکمت مشاء، نقاط ضعف و عدم انسجام با دیگر مبانی فلسفی آنها محسوب میشود. از آنجا که قاضی سعید در مبانی فلسفی کلا متاثر از استادش مولی رجبعلی است، تمامی اشکالات استاد بر شاگرد نیز وارد است.
دوم: آثار قاضی سعید علاوه بر ضعف عمومی مدرسه فلسفی مولی رجبعلی مشکل دیگری نیز دچار است و آن ناهماهنگی فلسفه ملا رجبعلی و حکمت متعالیه است. قاضی سعید بی توجه به لوازم مبانی دو استاد خود کوشیده است تا نسبت به هردو استاد وفادار بماند.
(استاد آشتیانی در جلد سوم منتخباتی از آثار حکمای الهی ایران، ص۱۷ و ۱۸ نوشته است: «قاضی سعید در مشرب
فلسفه و
عرفان تابع استاد عظیم خود علامه کاشانی ملا محسن فیض و او تلمیذ محض و مقرر بدون چون و چرای ملاصدرا است. چون قاضی از حوزه تدریس ملا عبد الرزاق و معاصر وی ملا رجبعلی بهره برده است گاهی بر مبانی ملا صدرا مناقشه مینماید که برطبق مبانی و قواعدی (که از باب تاثر زیاد از استاد خود فیض) پذیرفته است و در واقع همه مطالب او بر آن قواعد استوار است، این اشکالات بی اصل و غیر وارد است.از این جهت بعضی از اساتید چندان توجهی به او ننمودهاند و او را غیر متضلع در
حکمت نظری دانستهاند. به عقیده حقیر حق آن است که او در حکمت متعالیه تضلع و تخصص تام نظیر آخوند نوری و تلامیذ او ندارد؛ ولی از باب اینکه مدتها به درس فیض حاضر نشده است، قهرا کثیری از مبانی این حکمت را پذیرفته است... قاضی سعید در تصوف بیشتر از فلسفه نظری خبرگی دارد...». ) اما در موارد اختلاف دو استاد از قبیل اصالت ماهیت یا وجود، حرکت جوهری، وجود ذهنی، اشتراک لفظی یا معنوی وجود، ترکیب اتحادی یا انضمامی وجود و ماهیت و بحث صفات واجب مبانی ملارجبعلی را پذیرفته، غافل از اینکه پذیرش این مبانی لوازمی دارد که با دیگر مبانی حکمت متعالیه از اساس ناسازگار است.لذا آثار قاضی سعید علاوه بر اشکالات وارده به مدرسه ملا رجبعلی، به
تناقض درونی دچار است. از یک سو حرکت جوهری را ابطال کرده، از سوی دیگر به اتحاد نفس با صور عقلی، ارباب انواع و تکامل نفوس رای داده است. جالب اینکه در غالب این موارد با استفاده از کلمات صدر المتالهین بدون اینکه ذکری از وی کند به مناقشه در دیگر آرای صدرا پرداخته است. یا به رغم استفاده فراوان از حکمت متعالیه در بحث از علم واجب، علم حضوری واجب را انکار میکند. یا اینکه با پذیرش مبنای صدرایی تجرد قوه خیالی را انکار میکند. اشکالات قاضی سعید به
حکمت متعالیه غالبا سطحی و نشان از عدم رسوخ مبانی متعالیه در اندیشه وی دارد. او در این اشکالات از افق دید استاد خود مولی رجبعلی فراتر نرفته است. در موارد متعددی از تعلیقات وی بر اثولوجیا، مطالب اسفار بدون ذکر ماخذ، علیه
صدر المتالهین به کار گرفته شده است.
به واسطه این دو مشکل یعنی ناهماهنگی درونی فلسفه مدرسه ملا رجبعلی و عدم انسجام آن نظام فلسفی با حکمت متعالیه برگرفته از فیض، سیمای فلسفی قاضی سعید در آینه آثار مطبوع وی سیمایی ضعیف و خام جلوه میکند. قاضی سعید نتوانسته این دو مبنا را باهم سازگار کند و نظام واحد فلسفی از آن میان اتخاذ نکرده است.
به طور خلاصه سیمای فلسفی قاضی سعید را میتوان در این نکات خلاصه کرد:
۱. از قاضی سعید هیچ رای ابتکاری خاص فلسفی به جا نمانده است.
۲. در متفردات فلسفی پیرو استادش رجبعلی تبریزی است.این متفردات نوعا ضعیف و محجور است.
۳. در تقریر مبانی حکمت متعالیه راسخ نیست و در مناقشه بر آن برخورد قوی نکرده است.
۴. فلسفه او از نوعی
تناقض و عدم انسجام درونی رنجور است.لذا بی بها نیست که او را حکیمی در ردیف حکمای طراز چهارم اسلامی به حساب آوریم (نه صاحب مکتب است نه صاحب رای ابتکاری نه صاحب تقریر قوی و منسجم). نقطه قوت قاضی سعید قطعا در
فلسفه او نیست، بلکه در دو مورد دیگر اندیشه وی است: اول:
ترکیب عرفان و
شریعت و
حکمت . دوم: روش عرفانی.بررسی و نقد مبانی قاضی سعید در دو مورد فوق مجالی دیگر میطلبد. هرچند در این دو مورد مقام علمی قاضی سعید بی شک فراتر از مقام فلسفی وی و فروتر از استادش فیض است و به لحاظ عرفانی نیز جز نقل آرای
ابن عربی و تبیین آنها از وی مطلب دیگری دیده نمیشود.
نرم افزار عرفان۳، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.