• خواندن
  • نمایش تاریخچه
  • ویرایش
 

مختار بن ابی‌ عبیده

ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف



مختار نقش بزرگی را در حوادث مهم سیاسی و اجتماعی عصر خویش ایفا نموده است، به طوری که چهره سیاسی ایشان در تعیین حوادث مهم و حرکت‌های سیاسی و موضع گیری‌های مشخص از روشن‌ترین چهره‌های تاریخ اسلام است.



مختار از نخستین نوزادان مسلمانی بود که در سال اول هجری در مدینه متولد شد.

۱.۱ - پدر مختار

پدر او ابی‌عبید بن مسعود بن عمرو بن عوف بن عقده بن قسی بن منبّه بن بکر بن هوازن ثقفی از بزرگان صحابه و از فرماندهان بزرگ صدر اسلام بود که در «جنگ جسر» در نبرد با ایرانیان به شهادت رسید.
[۱۰] ثقفی کوفی، ابواسحاق(ابراهیم بن محمد)؛ الغارات، ج ۲، ص ۵۱۷.


۱.۲ - مادر مختار

مادر او دَومَه دختر وهب بن عمر معروف به «دومة الحسناء» از زنان با شخصیت تاریخ است که به سخنوری و تدبیر و عقل ستوده شده است. او بسیار عفیف و پاکدامن بود و در مورد او سرزنش هیچ سرزنش کننده‌ای شنیده نشد. ابوعبید به واسطه خوابی که دید و در خواب به او گفته شد که با دومه ازدواج کند او را به همسری خویش برگزید.

۱.۳ - لقب وکنیه

مختار مکنّی به «ابو اسحاق» و ملقّب به «کیسان» به معنای زیرک و باهوش است. در وجه تسمیه این نام برای مختار از اصبغ بن نباته روایت شده که «روزی امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) را دیدم که مختار را که طفلی کوچک بود، روی زانوی خود نشانده و با نوازش و محبت دست بر سرش می‌کشید و می‌فرمود یا کیس یا کیس»
[۱۷] کشی، محمد بن عمر، رجال کشی، ص۱۲۷.
(بعضی آن را با تشدید (کیّس) خوانده‌اند.) البته در علت نامگذاری مختار به این نام وجوه دیگری نیز ذکر شده که ما از ذکر آن در اینجا صرف نظر ‌کردیم.
مختار در مدینه نشو و نما یافت، ۱۳ساله بود که به همراه پدر به سرحدّات عراق و ایران رفت و در جنگ قسّ ناطف (جسر) در نزدیکی کوفه شرکت کرد، این جنگ از او جنگجویی شجاع و بی‌پروا ساخت.


پس از شهادت پدر، تحت سرپرستی عمویش «سعد» قرار گرفت و بعد از تاسیس شهر کوفه به همراه عمو و بستگان و عشیره‌اش در کوفه مستقر شدند. با به خلافت رسیدن علی (علیه‌السّلام)، سعد بن مسعود ثقفی - عموی مختار- از سوی آن حضرت به استانداری مدائن که از مناطق مهم مرزی بود برگزیده شد. مختار نیز همراه عمو، راهی مدائن گردید، او همچنان در مدائن به سر می‌برد تا اینکه امام علی (علیه‌السّلام) در کوفه به شهادت رسید. پس از شهادت امام علی (علیه‌السّلام)، مختار به بصره رفت و مدتی را در آن جا ساکن بود.

۲.۱ - خلافت امام حسن

با به خلافت رسیدن امام حسن (علیه‌السّلام)، سعد همچنان در منصب استانداری خویش ابقا گردید، در حادثه سوء قصد به امام حسن (علیه‌السّلام) در «ساباط» که منجر به زخمی‌شدن حضرت گردید، مختار نزد عمویش بود که امام (علیه‌السّلام) را به خانه سعد آوردند و تحت معالجه و درمان قرار دادند. نقل است که مختار به عمویش گفت: «چطور است، امام (علیه‌السّلام) را تحویل معاویه دهیم و از این رهگذر به پست و مقامی‌برسیم»، سخن او برخورد تند عمویش را در پی‌داشت و حتی بعضی از شیعیان همراه امام (علیه‌السّلام) قصد جانش را کردند که با اشاره امام (علیه‌السّلام) و به قولی وساطت عمویش او را رها کردند. (عاقلانه این بود که نه تنها مختار بلکه هر شخص عاقل دیگری چنان کلام مهمی ‌را در خلوت به عمویش میگفت حالا چطور شده که مختار با آن زیرکی و هوشش که به خاطر آن از سوی امام علی (علیه‌السّلام) ستوده شده چنان سخنی را در جمع آن هم به نقلی نزد امام حسن (علیه‌السّلام) گفته جای سئوال دارد مگر این که بگوییم که مختار قصد دیگری داشته و به قول خودش واقعا قصد امتحان عمو و دیگر همراهان امام (علیه‌السّلام) را داشته است.) گرچه ممکن است، مختار سخنش را بدون قصد جدی و تنها جهت امتحان او گفته باشد، اما این واقعه چهره‌ای نامطلوب از او در انظار شیعیان بر جای گذاشت.
آیت‌الله خویی در ذیل این روایت تاریخی متذکر شده‌اند که این روایت قابل اعتماد نیست، چرا که اولاً مرسله است و ثانیاً بر فرض صحت روایت، مختار قصد آزمایش عموی خود را داشته که اگر خدای نکرده، چنین قصدی دارد، نسبت به حفظ جان امام (علیه‌السّلام) چاره‌ای بیاندیشد.

۲.۲ - همنشینی با محمد بن حنفیه

مختار همچنان در عراق بود تا اینکه معاویه در پی صلحش با امام حسن (علیه‌السّلام) و بدست گرفتن خلافت، مغیرة بن شعبه را به استانداری کوفه منصوب کرد. در این هنگام مختار از عراق به مدینه آمد و ملازم و همنشین اهل بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) به خصوص محمد بن حنفیه گردید او با محمد بن حنفیه رفت و آمد ‌می‌کرد و از او کسب علم و احادیث می‌نمود.
نقل شده که پس از مدتی مجدداً به عراق بازگشت و پیوسته مردم را به فضائل اهل بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و مناقب علی (علیه‌السّلام) و حسن (علیه‌السّلام) و حسین (علیه‌السّلام) را بین مردم منتشر کرده، حقانیت آنان را اعلام می‌نمود و آنان را بهتر از هر کسی به حکومت و امامت و جانشینی پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) سزاوارتر می‌دانست.


طبق نقل تاریخ و تصریح شیخ مفید و طبری و دیگران پس از آنکه مسلم بن عقیل وارد کوفه شد، مستقیماً در منزل مختار وارد شد. مختار مقدم او را گرامی ‌داشت و رسماً از او حمایت و پشتیبانی کرد. او از اولین کسانی بود که در همان ابتدا به طور سری با مسلم بیعت کرده بودند. مسلم به کمک مختار و دیگر سران شیعه کوفه با جدیّت تمام به امر بیعت مردم پرداختند و از مردم کوفه برای امام حسین (علیه‌السّلام) بیعت می‌گرفتند، وضع بدین منوال بود تا اینکه با ورود ابن زیاد به کوفه اوضاع به هم ریخت،‌ اندکی بعد مسلم بن عقیل به دلایلی از خانه مختار به منزل ‌هانی بن عروه از دیگر شخصیت‌های برجسته شیعه کوفه نقل مکان کرد. گویا مسلم بن عقیل و دیگر سران شیعه کوفی برنامه‌ای جهت قیام ترتیب داده بودند، از این‌رو مختار جهت جذب نیرو و جمع‌آوری کمک برای نهضت در خارج کوفه در «خُطَرنیه» رفته بود.

۳.۱ - تسلیم شدن مختار

به هنگام ظهر خبر درگیری در شهر و درهم ریختن اوضاع را شنید گویا دستگیری ‌هانی و قضایای پیش‌بینی نشده سبب قیام زودتر از موعد مسلم شده بود. پس مختار با عده‌ای از یارانش به سرعت به سوی کوفه حرکت کردند، در نزدیکی کوفه به گروهی از سربازان ابن زیاد برخورد کردند کار به درگیری کشید با فرار سربازان ابن زیاد، مختار نیز یاران خود را متفرق کرد و تنها وارد شهر شد. عمرو بن حریث -عامل ابن زیاد- برای مختار پیغام فرستاد و او را به تسلیم شدن ترغیب کرد و برای تسلیم شدنش ضرب الاجل تعیین کرد.
سرانجام مختار با دریافت وعده حمایت و دستگیری عمرو بن حریث از او در مقابل ابن زیاد، تسلیم شده زیر پرچم عمال حکومتی در مسجد کوفه رفت. فردای آن روز مختار را نزد ابن زیاد بردند، ابن زیاد با دیدن مختار بر او نهیب زد که «تو بودی که با یارانت آمده بودی تا (مسلم) ابن عقیل را یاری کنی؟» مختار این خبر را انکار کرد و مدعی شد که تا صبح زیر پرچم عمرو بن حریث در مسجد کوفه بوده است، ابن زیاد از این سخن مختار برآشفت و با چوبدستی‌اش ضربتی بر او وارد آورد که منجر به آسیب‌دیدگی یک چشم مختار شد. بواسطه شهادت عمرو بن حریث بر بی‌گناهی مختار ابن زیاد از کشتن او صرف نظر کرد پس مختار را به زندان افکندند و او همچنان در زندان بود تا اینکه امام حسین (علیه‌السّلام) به شهادت رسید.

۳.۲ - پیشگویی میثم تمار

طبق آنچه ابراهیم بن محمّد ثقفی در کتاب «الغارات» نوشته است: «عبيدالله، میثم تمار را حبس نمود و با او مختار را به زندان افکند. ميثم تمّار در زندان به مختار نوید می‌دهد که: تو به زودي آزاد مي‌شوي و براي انتقام خون حسين قيام مي‌کني و همين کسي که قصد کشتن تو را دارد را مي‌کشي.»

۳.۳ - آزادی از زندان

مختار در زندان از زائدة بن قدامه ثقفی که از عموزادگان مورد اعتمادش بود درخواست کرد تا پیام (خبر اسارت) او را هر چه سریعتر به حجاز نزد عبدالله بن عمر بن خطاب -شوهر خواهر مختار- برساند، او در این نامه از عبدالله بن عمر خواسته بود تا به یزید بن معاویه در شام نامه بنویسد و از او بخواهد تا او را آزاد کند. عبدالله به خاطر موقعیت خاص و کناره‌گیری‌اش از سیاست و نیز فرزند خلیفه بودن و راوی حدیث بودن مورد علاقه حکام اموی بوده حرفش را می‌پذیرفتند. عبدالله نامه‌ای به یزید نوشت و از او درخواست آزادی مختار را نمود. در پی ارسال نامه‌ی یزید به دست عبیدالله، مختار آزاد شد، اما به او سه روز مهلت داده شد تا از کوفه برود و گرنه جان او به خطر خواهد افتاد، دیگر ماندن در کوفه صلاح نبود از این‌رو مختار به حجاز که تحت سلطه ابن زبیر بود رفت. مختار در مکه مورد استقبال گرم ابن زبیر قرار گرفت. او ‌اندکی نزد ابن زبیر ماند، اما دریافت که او مردی نیست که بتواند با او همکاری داشته باشد، پس از او جدا شد و به طائف سرزمین آباء و اجدادی‌اش رفت.

۳.۴ - بیعت با ابن زبیر

شاید بتوان رفتن به طائف را سفری برای زمینه‌سازی قیامش در این منطقه قلمداد کرد. بیان جملاتی مانند «انا سید الجبارین و قاتل الملحدین» از سوی مختار در طائف می‌تواند، مؤید این گفته باشد. اما گویا موفقیت چندانی کسب نشد و او پس از یک سال دوباره به مکه برگشت. در مکه با پادرمیانی عباس بن سهل بن سعد راضی به دیدار مجدد با ابن زبیر جهت همکاری با او شد، در این دیدار مختار پذیرفت که با ابن زبیر بیعت کند، به شرطی که ابن زبیر بدون مشورت با او کاری نکند و مختار همواره محرم اسرار او به حساب آمده از اولین کسانی باشد که بی‌اذن ابن زبیر بر او وارد گردد و در صورت پیروزی و سلطه بر امویان مختار در راس مهمترین امور قرار گیرد، ابن زبیر شرط مختار را پذیرفت، پس مختار نیز با او بیعت کرد.
نقل است که مختار در جریان محاصره مکه به همراه قوای ابن زبیر مدتی را با قوای شامی‌جنگید تا اینکه با رسیدن خبر مرگ یزید بن معاویه قوای شامی ‌متفرق شده به شام برگشتند. اما پس از مدتی همکاری مختار دریافت که ابن زبیر به او میدان فعالیت نخواهد داد، از اینرو از او فاصله گرفت او پیوسته پی‌گیر اوضاع و احوال عراق بود تا اینکه با دریافت خبرهای خوشایندی از حرکات مردمی ‌در عراق، تصمیم به بازگشت به کوفه گرفت.

۳.۵ - اجازه قیام

پس مختار نزد محمد بن حنفیه رفته با او ملاقات کرد. در این ملاقات مختار از محمد بن حنفیه اجازه قیام گرفت. گفته شده محمد بن حنفیه ابتدا در جواب مختار سکوت کرد، سپس گفت: «علیک بتقوی الله ما استطعت سپس افزود.... دوست دارم خدا ما را یاری دهد و کسانی که خون ما را ریختند را به هلاکت برساند...».
پس از این ملاقات، مختار مکه را به قصد عراق ترک گفت. او در کوفه با فراهم آوردن مقدمات قیام بزرگ شیعیان، توانست انتقام سختی از قاتلان سید الشهداء (علیه‌السّلام) گرفته مایه شادی اهل بیت (علیه‌السّلام) گردد. تا اینکه سرانجام در شانزدهم ماه رمضان سال ۶۷ هجری در ۶۷ سالگی در جنگ با نیروهای مصعب بن زبیر در کوفه به شهادت رسید.


مختار به اوصافی چون شجاعت و سخاوت و بزرگواری و سخنوری و عدالت ستوده شده است. حتی بسیاری از مورخان و محدثان اهل سنت که او را به کذب و ادعای نبوت متهم می‌کنند نیز او را قبل از قیام فردی خیّر و اهل فضل برشمرده‌اند. او دارای صفات پسندیده و عقلی سرشار بود. نقل است که او انسانی هوشمند و بلند همت بود که به اوج شرافت و عزت نائل شده بود، مختار مردی حاضر جواب و دور‌اندیش بود و حدسش به خطا نمی‌رفت. در کتاب الفخری او به شرافت نفس و علو همت و بزرگواری ستوده شده است.
مختار علاوه بر دارا بودن این اوصاف پسندیده، مردی عابد و زاهد نیز به حساب می‌آمد، روزه‌هایی که او حین نبردهای خود با دشمنان و قلع و قمع قاتلین امام (علیه‌السّلام) می‌گرفت، خود مؤید این امر است. نقل است وقتی مصعب بن زبیر به عراق دست یافت، همسران مختار را به اسارت گرفت. او آنان را بر لعن بر مختار مجبور کرد یکی از همسران مختار در پاسخ مصعب گفت: «چگونه لعن و تبری جویم از مردی که اتکایش تنها بر خدا بود، روزها را روزه می‌گرفت و شب‌ها را به عبادت و نماز می‌گذراند و جان خود را در راه خدا و رسول او (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) و محبت و وفاداری و خون‌خواهی اهل بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) فدا کرد...».
[۸۱] مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۹۹.



روایاتی که درباره مختار به دست ما رسیده است، بر دو قسم است: روایاتی که در مدح و ستایش او ایراد گردیده‌اند و دیگر، اخبار و روایاتی است که در مقام مذمت او بیان شده‌اند. غالب روایات ذم از اسناد بسیار ضعیفی برخوردار است و از اعتبار چندانی نزد اهل حدیث برخوردار نیستند، اما در مقابل روایات مدح از قوت و استحکام اسنادی بیشتری نسبت به روایات ذم برخوردارند.

۵.۱ - روایات مدح مختار

در بعضی از روایات مدح، به آمدن مختار بشارت داده شده و در بعضی دیگر، عمل او مورد تمجید قرار گرفته و مورد دعای خیر قرار گرفته است. در روایتی از امام باقر (علیه‌السّلام) آمده است که فرمود: «به مختار ناسزا نگویید، زیرا او بود که قاتلین شهدای ما را کشت و انتقام خون ما را از دشمنان گرفت و بیوه‌زنان ما را شوهر داد و در تنگدستی به ما کمک مالی کرد.»
[۸۳] کشی، محمد بن عمر، رجال کشی، ص۱۲۵.

شیخ طوسی نیز روایتی را از عبدالله بن شریک نقل کرده که: «روز عید قربان در منا، خدمت امام باقر (علیه‌السّلام) رسیدیم، در حالی‌که امام (علیه‌السّلام) در خیمه‌گاهشان نشسته بودند، ایشان شخصی را در پی سلمانی فرستادند تا بیاید و موی حضرت را اصلاح نماید. من روبروی حضرت نشسته بودم که ناگهان پیرمرد محترمی ‌از اهل کوفه بر امام (علیه‌السّلام) وارد شد و خواست دست ایشان را ببوسد، اما حضرت نگذاشت، سپس رو به پیرمرد کرده فرمودند: شما کیستید؟ آن مرد عرض کرد: من ابوالحکم فرزند مختار بن ابی‌عبید هستم. امام (علیه‌السّلام) تا او را شناخت با وجود آن که فاصله کمی ‌با آن مرد داشت، دست او را گرفت و به نزدیک خود کشاند تا جایی که نزدیک بود روی زانوی خود بنشاند، سپس او را در کنار خود جای داد. فرزند مختار رو به امام (علیه‌السّلام) کرد و عرض نمود: خداوند کارت را اصلاح کند مردم درباره پدرم حرف‌های زیادی می‌زنند و چیزهایی می‌گویند، اما حق همان است که شما بفرمائید، امام (علیه‌السّلام) پرسید: چه می‌گویند؟ گفت: می‌گویند کذّاب، امام (علیه‌السّلام) با شگفتی فرمود: سبحان الله، به خدا سوگند پدرم (علیه‌السّلام) به من خبر داد که مهر مادر من همان پولی بود که مختار برایش فرستاده بود، سپس امام (علیه‌السّلام) ادامه داده فرمودند: مگر او نبود که خانه‌های خراب ما را از نو ساخت؟ مگر او قاتل قاتلین ما نیست، مگر او خونخواه ما نبود، خدا رحمتش کند. به خدا سوگند پدرم به من خبر داد که هر گاه مختار به خانه فاطمه دختر امیرالمومنین (علیه‌السّلام) وارد می‌شد، آن بانو او را احترام می‌گذاشت و فرش برایش می‌گستراند و متکایی می‌گذاشت مختار بر آن می‌نشست و از او حدیث می‌شنید. آنگاه امام باقر (علیه‌السّلام) رو به فرزند مختار کرده فرمودند: خدا پدرت را رحمت کند، خدا پدرت را رحمت کند او حق ما را گرفت و قاتلین ما را کشت و به خون‌خواهی ما قیام کرد.»
[۸۵] کشی، محمد بن عمر، رجال کشی، ص۱۲۵ – ۱۲۶.


۵.۲ - روایات ذم مختار

روایاتی نیز در ذم مختار از سوی ائمه معصومین (علیه‌السّلام) بیان شده که بی‌تردید این روایات یا از روی تقیه از سوی حضرات معصومین (علیه‌السّلام) بیان شده و یا ساخته و پرداخته دشمنان اوست که با این ترفند خواسته‌اند شخصیت ممتاز او را زیر سئوال ببرند تا او را از انظار شیعیان و دوستداران بیندازند این مطلب تازگی ندارد، چرا که درباره علی (علیه‌السّلام) نیز چنین کردند و بعدها نیز از این کارها بسیار انجام شده است.


در حسن عقیده و درستی کار مختار از سوی علمای بزرگ شیعه سخن بسیار گفته شده است. علامه امینی در کتاب ارزشمند خود الغدیر در شرح حال ابی‌تمام شاعر، ضمن تعریف و تمجید از شخصیت او به قسمتی از اشعار رائیه او ایراد گرفته از بصیرت و آگاهی او اظهار تعجب می‌کند که چرا شاعری با این درجه از آگاهی و معرفت نسبت به علوم و فنون مختلف چنین مطلبی را عنوان کرده است. ایشان در ادامه می‌فرماید: «هر که با دیده بصیرت و تحقیق بر تاریخ و علم رجال بنگرد درمی‌یابد که مختار از پیشگامان دینداری و هدایت و اخلاص بوده است و همانا نهضت مقدس او، تنها برای برپایی عدالت بوسیله ریشه‌کن کردن ملحدان و ظلم اموی‌ها بوده است، سپس علامه، کیسانی بودن مختار را رد کرده آن را تهمتی از سوی دشمنان و منحرفان می‌داند، در ادامه ایشان احادیث ائمه معصومین (علیه‌السّلام) در ستایش مختار را متذکر شده، حضرات معصومین (علیه‌السّلام) را قدردان همیشگی این خدمت معرفی کرده‌اند.
آیت‌الله خویی نیز در کتابش از مختار چنین سخن به میان می‌آورد: «در حسن حال مختار همین بس که او با کشتن قاتلان امام حسین (علیه‌السّلام) دل اهل بیت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) را شاد کرد، این خود خدمتی بزرگ به ساحت مقدس خاندان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) می‌باشد که استحقاق پاداش از سوی آن بزرگواران را دارد...». بیانات بسیار دیگری نیز در این باره وجود دارد که در این مقاله مجال پرداختن به همه آنها نیست.


از جمله اتهاماتی که بر مختار وارد شده و در بیشتر کتاب‌های اهل سنت بر آن تاکید شده است، این که مختار مدعی بود که پیامبر است و فرستاده خداست و جبرئیل بر او نازل می‌شود. بواسطه این تهمت تبلیغات وسیعی علیه مختار انجام شد، حال آنکه او هرگز مدعی نبوت یا نزول وحی بر خود نبوده است. گویا این تهمت مغرضانه از سوی اشراف فراری کوفه و در راستای تخریب چهره مختار در انظار مسلمین، بر او زده شد و سپس دستگاه جبار اموی و همچنین دست‌اندرکاران زبیری برای مخدوش کردن شخصیت مختار روی آن تبلیغات وسیعی به راه‌انداختند و جاعلین حدیث و فقهای درباری نیز بر آن صحه گذاشتند.
[۹۳] رضوی اردکانی، ابوفاضل، ماهیت قیام مختار بن ابی عبیده ثقفی، ص۱۱۱.
چگونه ممکن است، کسی در کوفه در مرکز مهم اسلامی ‌آن روز در میان مسلمانان متعصب و آگاه و در حضور راویان و ناقلان حدیث و شاگردان مخلص امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) و شیعیان کوفه ادعای نبوت بکند و کسی متعرض او نشود؟ و چگونه عقل قبول می‌کند که مختار با چنین ادعایی توانست مردم عراق را به دور خود جمع کند و آن قیام عظیم را رهبری نماید؟ قطعاً اگر مختار چنین ادعایی داشت، در همان ابتدا از سوی شیعیان و مسلمانان کوفه طرد می‌گردید، در صورتی که می‌بینیم شیعیان مخلص اهل بیت (علیه‌السّلام) تا آخرین لحظه حیات مختار در کنار وی بودند و با جان و مال خود از مختار و هدف مقدسش دفاع کردند.
[۹۴] رضوی اردکانی، ابوفاضل، ماهیت قیام مختار بن ابی عبیده ثقفی، ص۱۱۱- ۱۱۲.

از آن گذشته روایات بسیاری که در مدح مختار از لسان اهل‌بیت (علیه‌السّلام) و ائمه دین در عظمت شخصیت مختار وارد شده است، خود دلیل دیگری بر بی‌اساسی این اتهامات ناروا است، مگر ممکن است کسی ادعای نبوت بکند و از سوی امام معصوم (علیه‌السّلام) مورد تفضّل و ترحم قرار گیرد و برایش طلب رحمت و استغفار شود قطعاً اگر چنین اتهامی ‌به مختار می‌چسبید مورد تایید ائمه هدی (علیه‌السّلام) و علمای بزرگ اسلام واقع نمی‌شد. شاید سخنان مسجع و موزون که به مختار نسبت داده شده علت بسیاری از این افتراءات و تهمت‌ها شده باشد، اما این سخنان نیز بر فرض صحت انتساب به او نمی‌تواند، ادعای نبوت مختار را ثابت کند.


از جمله تهمت‌های معروفی که به مختار زده شده این است که او را کیسانی دانسته و بنیانگذار مکتبی می‌دانند که به کیسانیه معروف است.
[۹۹] اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، ص۲۲.
کیسانیه فرقه‌ای از شیعیان می‌باشند که معتقد به امامت محمد بن حنفیه فرزند امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام) بوده، برایش درجه‌ای بالاتر از آنچه که حد اوست قائلند. عده‌ای از آنان معتقدند که بعد از امام علی (علیه‌السّلام) او امام است، چرا که علی (علیه‌السّلام) در جنگ جمل پرچم را بدست او سپرده است عده‌ای هم معتقدند که بعد از شهادت امام حسین (علیه‌السّلام)، او امام است. برخی از کیسانیه بر این اعتقادند که محمد بن حنفیه در سال ۸۱ هجری وفات کرده و امامت به امام سجاد (علیه‌السّلام) و بنا بر نظر عده‌ای دیگر، به پسرش ابوهاشم انتقال پیدا کرده است.
فرقه‌ای دیگر از کیسانیه به نام «کربیه» هم معتقدند که محمد بن حنفیه نمرده، بلکه غیبت نموده است او در کوه رضوی به سر می‌برد، در این کوه، چشمه‌ای از آب و چشمه‌ای از عسل وجود دارد که روزی او را تا روزی که ظهور کند، فراهم می‌آورد. کیسانیه از لحاظ باورهای دیگر دینی نیز به شاخه‌هایی تقسیم می‌شدند، بعضی از آنان واجبات شرعی را پس از وصول به طاعت امام ترک می‌کردند و بعضی از آنان بنا به ضعفی که در اعتقاد به قیامت داشتند، بداء را بر خداوند جایز می‌شمردند. عده‌ای هم به تناسخ و حلول روح و رجعت بعد از مرگ معتقد بودند. بیشتر کتاب‌های ملل و نحل
[۱۱۲] رضوی اردکانی، ابوفاضل، ماهیت قیام مختار بن ابی عبیده ثقفی، ص۱۲۱.
مختار را شیعه کیسانیه دانسته، عده‌ای هم او را بنیانگذار این فرقه می‌دانند.
[۱۱۶] اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، ص۲۲.
عده‌ای هم او را بنیانگذار فرقه مختاریه معرفی کرده‌اند.
[۱۱۷] اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، ص۱۴۷.


۸.۱ - اعتقاد به امامت امام سجاد

اما این اتهام نیز از سوی علمای بزرگ شیعه به شدت رد شده، دلائلی را در رد این عقیده بیان داشته‌اند، از جمله ارسال هدایای مختار برای امام سجّاد (علیه‌السّلام) را دلیل برآن دانسته‌اند که مختار معتقد به امامت امام سجّاد (علیه‌السّلام) بود و گرنه چه دلیلی داشت که برای ایشان هدیه بفرستد (همه را برای محمد بن حنفیه می‌فرستاد) دلیل دیگری که بر رد کیسانی بودن مختار ارائه شده است روایاتی است که از بعضی از ائمه (علیه‌السّلام) در مدح و ستایش مختار وارد شده و برایش دعای خیر کردند. آیا صرف یک عمل خیر و خداپسندانه باعث می‌شود که امام معصومی ‌(علیه‌السّلام) از انحراف بزرگی (همچون ایجاد فرقه کیسانیه) چشم بپوشد و او را این‌گونه بستاید؟ بدیهی است که طلب رحمت امام (علیه‌السّلام) برای مختار، زمانی سودمند است که او به راه انحراف نرفته باشد و قائل به امامت ائمه (علیه‌السّلام) باشد، گذشته از این مختار به سران شیعه کوفه اعلام کرده بود که من از جانب امام هدایت امام سجّاد (علیه‌السّلام) و نائب او محمد بن حنفیه مامور به قیام شده‌ام سران کوفه نیز طی سفری به مدینه با امام سجّاد (علیه‌السّلام) به گفتگو نشسته به صحت این مساله یقین کرده بودند آنها در بازگشت از مدینه به مردم می‌گفتند که: «امام سجّاد (علیه‌السّلام) و محمد بن حنفیه به او اذن خروج دادند.»
بدیهی است که روایات ذم مختار بر اساس تقیه و رعایت مسائل سیاسی در عصر ائمه (علیه‌السّلام) بود، بنابراین بر فرض صدور این روایات از اهل بیت (علیه‌السّلام) در مذمت مختار حمل بر تقیه می‌شوند خصوصاً نسبت به مختار که در نظر سنت در تمام اعصار از عصر اموی و عباسی گرفته تا زمان حاضر مورد حمله بوده است.


قیام مختار بن ابی عبیده ثقفی.


۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب اشراف، ج۶، ص۳۷۵.    
۲. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۵۰    
۳. ابن سعد، محمد، الطبقات الکبری، ج۵، ص۱۰۵.    
۴. ابن حزم‌اندلسی، علی بن احمد، جمهرة انساب العرب، ص۲۶۸.    
۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب اشراف، ج۶، ص۳۷۵.    
۶. ابن عبدالبر، یوسف، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۴۶۵.    
۷. ابن اثیر، علی بن محمد، اسدالغابه، ج۵، ص۲۰۵.    
۸. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۲۷۷.    
۹. ابن عبدالبر، یوسف، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۳، ص۱۲۹۳.    
۱۰. ثقفی کوفی، ابواسحاق(ابراهیم بن محمد)؛ الغارات، ج ۲، ص ۵۱۷.
۱۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب اشراف، ج۶، ص۳۷۵.    
۱۲. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۶، ص۲۹۰.    
۱۳. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب اشراف، ج۶، ص۳۷۵.    
۱۴. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار،ج۴۵، ص۳۵۰    
۱۵. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۲۷۷.    
۱۶. ابن عبدالبر، یوسف، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۴۶۵.    
۱۷. کشی، محمد بن عمر، رجال کشی، ص۱۲۷.
۱۸. ابن کثیر، اسماعیل، البدایه والنهایه، ج۸، ص۳۱۹.    
۱۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب اشراف، ج۶، ص۳۷۶.    
۲۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب اشراف، ج۶، ص۳۷۶.    
۲۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب اشراف، ج۶، ص۳۷۶.    
۲۲. ثقفی کوفی، ابراهیم بن محمد، الغارات، مقدمه، ص۳۵.    
۲۳. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۲۷۷.    
۲۴. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب اشراف، ج۶، ص۳۷۶.    
۲۵. خوئی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۱۹، ص۱۰۵.    
۲۶. خوئی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۱۹، ص۱۰۵.    
۲۷. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۵۲.    
۲۸. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۵۲.    
۲۹. دینوری، ابو حنیفه احمد بن داوود، اخبار الطوال، ص۲۳۱.    
۳۰. مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۴۱.    
۳۱. طبری، ابن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۴۴۱.    
۳۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب اشراف، ج۶، ص۳۷۶.    
۳۳. مفید، محمد بن محمد، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج۲، ص۴۵.    
۳۴. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب اشراف، ج۶، ص۳۷۶.    
۳۵. طبری، ابن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۴۴۱.    
۳۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب اشراف، ج۶، ص۳۷۶.    
۳۷. طبری، ابن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۴۴۱.    
۳۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب اشراف، ج۶، ص۳۷۶.    
۳۹. طبری، ابن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۴۴۱.    
۴۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب اشراف، ج۶، ص۳۷۷.    
۴۱. طبری، ابن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۴۴۱.    
۴۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب اشراف، ج۶، ص۳۷۷.    
۴۳. طبری، ابن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۴۴۱.    
۴۴. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۴۴.    
۴۵. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب اشراف، ج۶، ص۳۷۷.    
۴۶. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۴۵.    
۴۷. طبری، ابن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۴۴۲.    
۴۸. ثقفی، ابراهیم، الغارات، ج۲، ص۷۹۷.    
۴۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب اشراف، ج۶، ص۳۷۷.    
۵۰. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۴۵.    
۵۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب اشراف، ج۶، ص۳۷۷.    
۵۲. طبری، ابن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۴۴۲.    
۵۳. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۶۹.    
۵۴. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب اشراف، ج۶، ص۳۷۷.    
۵۵. طبری، ابن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۴۴۲.    
۵۶. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۶۹.    
۵۷. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۴۷.    
۵۸. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب اشراف، ج۶، ص۳۷۸.    
۵۹. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۴۷.    
۶۰. طبری، ابن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۴۴۴.    
۶۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب اشراف، ج۶، ص۳۷۸.    
۶۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب اشراف، ج۶، ص۳۷۸.    
۶۳. کوفی، ابن اعثم، الفتوح، ج۵، ص۱۴۸.    
۶۴. طبری، ابن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۴۴۴.    
۶۵. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۱۷۰.    
۶۶. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب اشراف، ج۶، ص۳۷۹.    
۶۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب اشراف، ج۶، ص۳۷۹.    
۶۸. یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، تاریخ الیعقوبی، ج۲، ص۲۵۸.    
۶۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب اشراف، ج۶، ص۳۷۹.    
۷۰. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب اشراف، ج۶، ص۳۷۹.    
۷۱. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب اشراف، ج۶، ص۳۸۰.    
۷۲. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب اشراف، ج۶، ص۳۸۰.    
۷۳. مسعودی، علی بن الحسین، التنبیه و الاشراف، ص۲۷۰.    
۷۴. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج۴۵، ص۳۵۰.    
۷۵. ابن عبدالبر، یوسف، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۴۶۵.    
۷۶. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۲۷۵.    
۷۷. عسقلانی، ابن حجر، الاصابه فی تمییز الصحابه، ج۶، ص۲۷۵.    
۷۸. ابن عبدالبر، یوسف، الاستیعاب فی معرفة الاصحاب، ج۴، ص۱۴۶۵.    
۷۹. ابن طقطقی، محمد بن علی، الفخری، ص۱۲۲.    
۸۰. ابن اثیر، علی بن محمد، الکامل فی التاریخ، ج۴، ص۲۲۳.    
۸۱. مسعودی، علی بن الحسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، ج۳، ص۹۹.
۸۲. خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۱۹، ص۱۰۵.    
۸۳. کشی، محمد بن عمر، رجال کشی، ص۱۲۵.
۸۴. حلی، ابن داود، رجال ابی داود، ص۲۲۷.    
۸۵. کشی، محمد بن عمر، رجال کشی، ص۱۲۵ – ۱۲۶.
۸۶. حلی، ابن داود، رجال ابی داود، ص۲۲۷.    
۸۷. خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۱۹، ص۱۰۵- ۱۰۸.    
۸۸. امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، ج۲، ص۳۴۳- ۳۴۴.    
۸۹. خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۱۹، ص۱۰۸.    
۹۰. ابن حنبل، احمد، مسند احمد، ج۲۷، ص۲۷۲.    
۹۱. بیهقی، ابوبکر، دلائل النبوه، ج۶، ص۴۸۳.    
۹۲. ابن قتیبه، دینوری، المعارف، ص۴۰۱.    
۹۳. رضوی اردکانی، ابوفاضل، ماهیت قیام مختار بن ابی عبیده ثقفی، ص۱۱۱.
۹۴. رضوی اردکانی، ابوفاضل، ماهیت قیام مختار بن ابی عبیده ثقفی، ص۱۱۱- ۱۱۲.
۹۵. خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۱۹، ص۱۰۶.    
۹۶. خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۱۹، ص۱۰۶.    
۹۷. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۳۸۱.    
۹۸. بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة منهم، ص۳۴.    
۹۹. اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، ص۲۲.
۱۰۰. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج۴۵، ص۳۵۱.    
۱۰۱. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ص۱۷۰.    
۱۰۲. بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة منهم، ص۲۷.    
۱۰۳. اسفراینی، ابی المظفر، التبصیر و تمییز الفرقة الناجیه عن الفرق الهالکین، ص۳۱.    
۱۰۴. بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة منهم، ص۲۷.    
۱۰۵. اسفراینی، ابی المظفر، التبصیر و تمییز الفرقة الناجیه عن الفرق الهالکین، ص۳۱.    
۱۰۶. اسفراینی، ابی المظفر، التبصیر و تمییز الفرقة الناجیه عن الفرق الهالکین، ص۳۲.    
۱۰۷. بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة منهم، ص۲۸.    
۱۰۸. بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة منهم، ص۲۷.    
۱۰۹. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ص۱۷۱.    
۱۱۰. اسفراینی، ابی المظفر، التبصیر و تمییز الفرقة الناجیه عن الفرق الهالکین، ص۳۰.    
۱۱۱. بغدادی، عبدالقاهر، الفرق بین الفرق و بیان الفرقة الناجیة منهم، ص۲۸.    
۱۱۲. رضوی اردکانی، ابوفاضل، ماهیت قیام مختار بن ابی عبیده ثقفی، ص۱۲۱.
۱۱۳. خویی، سید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج۱۹، ص۱۰۴- ۱۰۶.    
۱۱۴. امینی، عبدالحسین، الغدیر فی الکتاب و السنة و الادب، ج۲، ص۳۴۳-۳۴۴.    
۱۱۵. شهرستانی، محمد بن عبدالکریم، الملل و النحل، ص۱۷۰.    
۱۱۶. اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، ص۲۲.
۱۱۷. اشعری قمی، سعد بن عبدالله، المقالات و الفرق، ص۱۴۷.
۱۱۸. طبری، ابن جریر، تاریخ الطبری، ج۴، ص۴۹۲.    
۱۱۹. بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، ج۶، ص۳۸۴.    
۱۲۰. مسکویه، ابوعلی، تجارب الامم، ج۲، ص۱۳۸-.۱۳۹    



قیام مختار و اهل بیت علیهم السلام، حسن رضایی، سایت پژوهشکده باقرالعلوم علیه السلام (بخش فرهنگ علوم انسانی و اسلامی)، تاریخ بازیابی ۹۱/۶/۲۷.    
سایت اندیشه قم، برگرفته از مقاله «مختار ثقفی۱»، تاریخ بازیابی ۹۵/۴/۲۷.    



جعبه ابزار