ملامحمد حسن هردنگی
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
ملا محمد حسن هردنگی از علمای گمنام
قهستان بود.(قهستان يكي از ايالتهاي قديم ايران بوده كه حدود مرزي فعلي آن خراسان جنوبي مي باشد)
ملا محمد حسن هردنگی از علمای گمنام قهستان بوده که در مراکز علمی قاینات (حدود مرزي فعلي آن خراسان جنوبي مي باشد)شخصیت علمی آن مرحوم بر احدی از
دانشمندان آن عصر پوشیده نبوده است و فضلاء وقت از محضر درس وی تلمذّ و با عنوان برجسته ترین شخصیتهای علمی او را معرفی مینموده اند.
او در حدود
سال ۱۲۶۰ هجری قمری در قریه مبادی از توابع هردنگ قیس آباد متولد شد و در ۲۷
ذیعقده ۱۳۲۷ قمری پس از یک
عمر زندگی شرافتمندانه به رحمت ایزدی پیوست.
گویا اولین کسی که از این خاندان پای در دایره
علم و فضل گذاشته است حاجی ملا علی
جد اوست.پدرش مردی
دانشمند بوده و در زادگاه خود که همان روستای مبادی بوده به
ارشاد محصلین
علوم دینی اشتغال داشته وآخوند مقدمات صرف و نحو و قسمتی از فقه و اصول را نزد ایشان خوانده است.
تخصص آن مرحوم در
فقه و
اصول و دارای مرتبه
اجتهاد بوده و در
صرف و
نحو عربی،
لغت،
معانی بیان،
بدیع،
عروض،
منطق،
تفسیر،
کلام،
حدیث،
رجال و
درایه نیز استاد بوده است، علاوه بر اینها در
فلسفه،
حساب(
جبر،
مقابله و..)،
هندسه و
هیات قدیم دست داشته و
تدریس مینموده است.
وی در حدود سال ۱۲۹۰ قمری یعنی حدود ۳۰ سالگی توانست؛
اجازه اجتهاد ،
افتاء و
روایت را از
سید ابوطالب مجتهد قاینی دریافت کند.
درباره اساتید خود در مقدمه دیوان
اشعارش چنین مینگارد: این قلیل البضاعه بعد از آنکه از خدمت والد ماجد جهت تحصیل
مهاجرت کرده چندان دور نرفتم و بر بعضی از اهل علم تلمذ کرده که دارای مقام اجتهاد نبودند و بعد از آنکه از ایشان مستغنی شدم بر دو نفر که از عمده علمایند، تلمذ کرده و حظّی وافر و بهرهای کامل از ایشان برداشتم
لذا نام اساتید قطعی او به شرح ذیل میباشد:
• حجه الاسلام ملا علی طبسی گلشنی (پدر بزرگش)؛
• آیت الله محمد رفیع هردنگی (پدرش):
فرزند ملا علی و مجتهدی فاضل و دانشمند بوده كه به ارشاد محصلين علوم ديني در منطقه و در حوزه علميه قاینات مي پرداخته است . وی اولين كسي بود كه نسبت به تدريس دروس صرف ، نحو و قسمتي از فقه و اصول به ملا محمدحسن هردنگي همت گمارد.زمان تولد او حدود سال ۱۲۲۰ و وفاتش در سال ۱۲۹۰ قمري مي باشد.نام اساتید و شاگردان او به دلیل نبودن اسناد قابل بررسی نیست ولی در سال ۱۲۷۰ قمری دارای اجازه نامه ای از شیخ مرتضی انصاری بوده که متن آن در ادامه می آید : جناب مستغنی عن الالقاب و الصفات اخوند ملا محمد رفیع ایده الله تعالی ماذون و مرخص می باشند در تصرف در جمیع امور حسبیه منوط به نظر حاکم شرع انور یا وکیل ایشان به شرط سلوک طریق احتیاط و عدم استعمال خیل شرعیه در حقوق.و اسئله الدعاء و الاستغفار - مرتضی انصاری فی یوم اربعین ۱۲۷۰ قمری)
• آیت الله سید ابوطالب مجتهد قاینی :
(دانشمندی گرانقدر در همه زمینه های علوم اسلامی، متبحر و متخصص و فقیهی صاحب نظر بود که سال ۱۲۳۰ ه.ق در قاین متولد شد.مقدمات علم را در موطن خود فرا گرفت و سپس برای تکمیل مدارج عالیه علم و دانش رهسپار مشهد مقدس شد و از محضر دانشمندانی چون آیت الله آقا سید محمد رضوی و مرحوم آیت الله حاج شیخ محمد رحیم بروجردی استفاده کرد و به اجازه اجتهاد و افتاء از سوی آنان مفتخر شد.آن گاه عازم حوزه علمیه اصفهان شد و در آن جا با جدیت تمام مشغول کسب دانش شد و طبع جستجوگر او را به سوی حوزه نجف اشرف کشاند و از محضر استادانی چون آیت الله شیخ محسن خنفر بهره برد و از وی اجازه اجتهاد و روایت گرفت.پس از مدتی، برای ارشاد مردم به قاین برگشت و ضمن انجام امور شرعی به تدریس در حوزه علمیه قاین پرداخت و به تصنیف کتاب های با ارزشی همت گماشت.سال ۱۲۹۳ برای انجام فریضه حج عازم بیت الله الحرام بود که در ۶ شوال همان سال در شهر کراچی وفات يافت.مرقدش در شهر کراچی پاکستان است.دره الباهره درباره شناخت خدا، ینابیع الولایه در خصوص ولایت، ماحی الضلاله و الغوایه، صفوهٔ المقال و غیره از تالیفات با ارزش مرحوم آیت الله حاج سید ابوطالب می باشد).
• شیخ محمد بن عبدالحسین قاینی؛
• نجف بن علی اکبر بیرجندی؛
• محمد حسین قاینی کاخکی؛
• محمد باقر بیرجندی؛
• شیخ محمد قاینی؛
• سید حسن فقیه؛
• شیخ محمد عرب؛
• سید محمد رضا صامتی؛
• سید حسن تهامی؛
• محمد هادی مجتهد
و ...
او بر اساس اسناد فعلی موجود مدت ۴۰ سال به عنوان هیئت امناء یکی از بلوکهای ۹ گانه قهستان، مدت ۱۸ سال را به عنوان راتبه
قضاوت، مسئول
موقوفات و
حاکم شرع و از سال ۱۳۱۳ قمری تا سال ۱۳۲۷ قمری به عنوان نایب
آیت الله سید اسماعیل صدر الموسوی، در امورات
حسبیه و با اجازه نقل
حدیث و
روایت از سوی ایشان در ایالت
قهستان مطرح بوده است.
حسبیه اله تعالی نگارش میشود چون
امور شرعیه نواحی ناحیه هردنگ سابقاً به واسطه وجود با برکت مرحوم مغفور جنت مکان آخوند ملامحمد حسن طاب ثراه که انتظاما امتیاز مخصوصی از کلیه قاینات بر سایرین داشته اند(انجام میگرفته)....
تحریر میشود که
امور شرعیه متعلق به حدود ناحیه گیو و مختاران و
هردنگ و جلگه براکوه الی همند و برمنج و ناحیه سرچاه و بصیران و میغان و کوه بالا و عرب خانه در عهده و کفایت عالیجناب مستطاب فضائل مآب حقایق ابواب ملا محمد حسن و فقه اله تعالی بوده و میباشد و آنچه تعلق به امناء
شرع مطاع دارد سوای مختص
حاکم شرع نافذ الحکم، متعلق به جناب معزی الیه است. کارگزاران دیوان واقف و بر
بصیرت خواهند بود.
اجازه نامه اول:
جناب مستطاب علام فهام عمده العلماء العظام الموید من عنداله المهیمن آقا شیخ محمدحسن هردنگی دام مجده العالی مختار و ماذون میباشند در
تصرف در
امور حسبیه که از برای
حاکم شرع انور میباشد که به دیگری
اذن دهد از قبیل حفظ اموال
ایتام و غیاب و
اوقاف عامه که بدون
ولی و
وکیل و متولی میباشند و
حقوق از قبیل
رد مظالم و سهم حضرت امام جله و علی ابائه افضل الصلوه و اکمل السلام که انشاء الله تعالی به کمال دقت و تمام
احتیاط چنانچه و جواز جناب ایشان میباشد، عمل خواهند نمود و هر حقی را به ذی حق خواهند رسانید و داعی را از
دعا فراموش نخواهند فرمود و پیوسته به
رقعه نگاری مسرورم خواهند داشت.
اجازه نامه دوم:
جناب قبله نصب مستطاب العالم العامل و الفاضل المهذب الکامل عمده العلماء الاعلام الموید من عندالله الملک العلام عزّ اسمه آقای آخوند ملا محمد حسن ایّده الله تعالی را سلام مشتاقانه میرسانم و موفض میدارم که ان شاء الله تعالی مدام در حفظ و حمایت حضرت احدیت جل ذکره محفوظ و موفق در ترویج شرع انور و نشر مسایل دینیه و بیان
احکام شرعیه بوده، قاطبه اهالی آن اطراف و نواحی پیوسته مستفید و مستفیض باشند.
رجاء واثق آنکه اخوان متدیّن وفّقهم الله در لطائف و
فرمانبرداری جناب ایشان کوتاهی ننموده به مواعظ و نصایح و نقل
روایت و حدیث
هدایت یابند و بر
صراط مستقیم شرع قویم استوار گردند.البته کما فی السابق نیز در امور شرعیه حسبیه از حفظ اموال،
غیاب، اوقاف،
وجوه،
حقوق و امثال آن تصدی فرموده، انجام امور شرعیه آن را خواهند نمود و این ضعیف را از دعای خیر خود و حسن عاقبت فراموش نخواهند فرمود. ان شاء الله هر گونه فرمایشی بود اعلام فرموده در خدمات عاجز نخواهم بود(الراجی اسماعیل صدر موسوی – ۱۳۲۲ قمری).
ارزش و احترام آخوند از دیدگاه
حکومت آنقدر بالا بوده است که در بیش از ۱۵
حکم مختلف به صورت مستقیم و غیر مستقیم، وی ۲۸
سال از پرداخت
مالیات سالیانه معاف بوده است، در حالی که وجود یک چنین احکامی را در سایر شخصیتهای مشابه پیدا نمیکنیم.
این احترام از سوی حکومت در حقیقت به دو
دلیل صورت میگرفته است:
۱.حاکم شرع قهستان.
۲.استاد حوزه های علمیه قاینات.
آخوند به اذن آقا سید ابوطالب و به همراه سید ابوتراب پسر آقا سید ابوطالب، که برای درمان راهی
هرات بوده به آن منطقه رفته و مناظراتی را با علمای
اهل تسنن از جمله شمس الدین داشته است که شرح آن در ادامه میآید:
در یکی از جلسات
مناظره،
بحث و
جدل در خصوص
مطهرات عنوان میشود شمس الدین میگوید که خاک هم میتواند با همان قدرت
آب خاصیت پاک کنندگی داشته باشد. چون کسی جوابگوی این مسئله نبوده آخوند به او بیان میدارد که اگر پاسخ سوالت را بدهم قانع خواهی شد و این مناظرات را تمام خواهی کرد. شمس الدین نیز در پاسخ میگوید: آری.
آخوند به او میگوید که تو بدنت را از نجاسات آلوده و من نیز چنین خواهم کرد؛ سپس تو بدنت را با خاک
تطهیر و من نیز با آب تطهیر میکنم، آن وقت این جمع نظر خواهند داد که کدام یک از ما با بدنی
پاکیزه و بدون تعفّن میتواند در این جلسه حضور یابد.شمس الدین که از پاسخ عاجز میماند نسبت به اتمام مناظره و تایید گفته های آخوند اقدام میکند.
نقل است که بعد از انجام همین مناظرات دستور قتل آخوند به همراه استادش داده میشود که آخوند و همراهانش از موضوع اطلاع یافته و شبانه - در حالیکه چندین بار در مسیر، اسبهای خود را با قاطر و بالعکس تعویض کرده تا شناسایی نشوند – از هرات به سمت قهستان حرکت و از معرکه میگریزند.
روایتی از ایشان بدین صورت میباشد که در منطقه ناحیه هردنگ، دختر و پسری عاشق هم میشوند ولی والدین آنها که بی دلیل راضی به
ازدواج آنها نبوده اند، در این امر مهم پیشقدم نمیشده اند، تا اینکه دختر و پسر به روحانی محل که آخوند ملا محمد حسن هردنگی بوده مراجعه و موضوع را بیان میکنند و ایشان نیز نسبت به
عقد آن دو نفر اقدام میکنند.
والدین آنها که از مسئله خبردار میشوند، شکایت روحانی را به دربار امیر تومان میبرند و او نیز آخوند را احضار میکند.
بعد از حضور آخوند در محل
حکومت، امیر با تشدد کلامی به او میگوید که چرا بی اجازه نسبت به عقد این دو اقدام کردهای، آخوند نیز بلافاصله به او پاسخ میدهد که جناب امیر من
گناه بی توجهی والدین این دو را که میتوانست باعث
فساد در گوشهای از ناحیه هردنگ بشود، بسیار بالاتر از عمل خود میدانم که جلوی این فساد را گرفتم و در صورت بروز فساد در این منطقه، مردم و همین والدین، من را میشناختند و آن وقت کسی از مردم منطقه نمیگفت که آقای امیری هم هست. امیر از این سخن آخوند بسیار خوشحال میشود و با اکرام فراوان او را بدرقه میکند.
روایتی دیگر در خصوص فوت دختر آخوند به نام فاطمه نساء به شرح ذیل میباشد:
نقل است وجوهات شرعیی که مردم به آخوند میداده اند، توسط آخوند در صندوقچهای نگهداری میشده است.روزی داماد آخوند نسبت به
وسوسه همسرش در برداشتن پولها اقدام کرده و سبب به
سرقت رفتن صندوقچه توسط دختر آخوند میشود.داماد آخوند از او میخواهد تا چیزی از این مسئله نگوید تا زمانی که این موضوع از اهمیت بیفتد.
چون آخوند به دامادش مشکوک بوده، برای حفظ آبرو به پیش دخترش رفته و از او میخواهد واقعیت را بیان کند و یا به شوهرش بگوید که صندوقچه را به جای اول برگردانده تا مسئله پایان یابد.دخترش موضوع را کتمان کرده و به پدر اطمینان میدهد که مسئله را از جای دیگری پیگیری نماید.
آخوند که به شخص دیگری مظنون نبوده دست به
دعا برداشته و از
خداوند درخواست میکند که
دزد وجوهات حتی اگر از نزدیکانش باشد در کمتر از ۳ روز فوت نماید تا شخص دیگری در منطقه توان و جرات انجام چنین کاری را پیدا نکند.از قضای روزگار
نفرین آخوند اثر کرده و دخترش بعد از گذشت ۳ روز، فوت میکند.
آخوند شخصی بوده که در
اکل و
شرب خود زیاده روی نمیکرده و به همین دلیل اگر در مجالس مختلف به او شیرینی و یا تنقّلات دیگری تعارف میشده، بیشتر از یک عدد شیرینی بر نمیداشته است. روزی امیر اسماعیل خان علم به مناسبت تصدّی حکومتش نسبت به برگزاری جلسه ای با حضور
علماء و روحانیون اقدام میکند.چون در این جلسه از آخوند نیز دعوت شده بود او نیز در جلسه حضور مییابد.
به هنگام پذیرایی آخوند برخلاف رسم همیشه چند عدد شیرینی برداشته و میخورد، امیر اسماعیل خان علم که از روش آخوند در اکل و شرب اطلاع داشته، این عمل را تصدیقی از سوی آخوند در تصدی حکومتش دانسته و بسیار خوشحال میشود و برای اینکه
فخرفروشی در جلسه کرده باشد، از آخوند میخواهد که دلیل این کارش را بیان کند.
آخوند در ابتدا از پاسخ امتناع میورزد ولی چون امیر در جمع میگوید: مگر نه اینکه این کار به خاطر
خوشحالی شما در این روز بزرگ بوده و این یعنی تاییدی بر
حکومت من؛ آخوند به امیر این گونه پاسخ میدهد: زمانی که ظرف شیرینی را به پیش من آوردند
شیطان بر من غالب شد و به من گفت که مثل همیشه چیزی برندار تا پیش امیر و افراد حاضر عزیزترشوی و من نیز به خاطر اینکه بر
نفس امّاره خود غلبه کرده باشم برخلاف رسم معمول چند عدد شیرینی برداشتم تا یک چنین ذهنیتی در بین جمع حاضر ایجاد نشود.
شیخ محمد حسین راشد (متوفی ۱۳۴۵ شمسی) نقل میکند که از هر یک از علماء معمّر و افاضل قاینات که از شخصیت آخوند سوال کردم، شرح مفصلی از شخصیت، مقام علمی و معنویت آن مرحوم یاد و حتی بعضی از افاضل، بزرگواری و صفات
معنویت وی را به حدّ
کمال میستوده اند.
این رساله در ۱۷۳ صفحه و در مبحث
کلام میباشد، فوق العاده مفید بوده و میتوان آخوند را به عنوان اولین فقیهی که تاکنون کلام را از منظر
عرفان نگریسته، معرفی کرد. رساله مذکور در
ماه محرم سال ۱۳۰۲ قمری به اتمام رسیده است.
نمونه اول:
... و اقامت الحدود واجب فنصب الامام واجب که این
قیاس ثانی به شکل ثانی است و در شرایط اشکال که در این دو قیاس نیست حرف نمیزنیم چه نظر ما بر معنی است نه بر الزام به مصطلح پس میگوییم صغرای قیاس اول که اقامه الحدود واجبه وجوب در این قیاس مراد وجود نفی الامری است فی
نفس الامر نه بر
رعیت یعنی باید امامی نصب شود و خصوصی رعیت را نمیفهماند بلکه در این
وجوب اگر قبول کنیم که تعقل
مقدمه و ذی المقدمه میشود دلالتی است که چنانچه
جعل وجوب اقامه حدود از خداست باید جعل نصب
امام نیز از
خدا باشد لوجوب المقدمه علی من یجب علیه.....
و اگر مراد ثانی است که وجوب متعلق به
مکلف معین است باشد میگوییم اقامه حدود واجبه بر امام یا بر رعیت اگر بگویی بر امام پس نصب امام بر امام واجب است چراکه وجوب مقدمه نسبت به کسی است که
ذوالمقدمه براو واجب خداست و چون در حیات
نبی وجوب اقامه حدود نسبت به نبی بود اگر در زمان بعد از نبی هم مسلم داریم پس نصب امام برنبی واجب است و اگر بگوئی بر رعیت باطل است و خودت هم قائل نخواهی شد که هر رعیت بی سر و پایی اقامه حدود کند و این امر مستلزم
هرج و مرج و
مفسده عظیمه است
نمونه دوم:
مقام ثانی در اثبات وحدت
واجب الوجود و دلیل بر این مطلب شریف وجوهی چند است که ما اوصح وجه ها را ذکر میکنیم به جهت اینکه عوام بفهمند پس میگوییم اول این است که اگر واحد نباشد و متعدد باشد
عجز لازم میآید و عجز و مغلوبیت نقص است ونقص بر واجباتی که اصل هر
کمال وتمام و فوق التمام است جایز نیست بیانش این است که هرگاه
اراده یکی از این دو تعلق گیرد به حرکت
جسم خاصی یادیگری ممکن است که او را ساکن کند یا نه اگر ممکن است فاسد است چراکه یا اراده هر دو واقع میشود
اجتماع ضدین و نقیضین است و هرگاه از یکی واقع شود دون دیگری معلولیت لازم میآید و اگر دیگری ساکن، بودن جسم ممکن نیست و مغلوبیت لازم آمد و برخداوند مغلوبیت روانیست ثانی این است که اگر خداوند واحد نباشد فساد
آسمان و
زمین ملازم میآید و باید این دو فاسد شوند لکن فسادی نیست بلکه هر یک بر نظام منتق و وضع منتق خود باقی هستند پس معلوم است که خداوند واحد است و الا مشکل بلکه
ممتنع است که دو سلطان مستقل در مدت مدید متوافق الرای والاراده باشند تا کس بگوید که عدم فساد به واسطه توافق رای است و این نه
استدلال به
آیه شریفه است تا کس بگوید آیه دلیلی هست تعبدی و
حجیت او در امثال مقامات فرع
ثبوت خداوند و رسول و
احکام است بلکه
برهان است و خدای عزوجل در این
آیه به طریق برهان (مشی)فرموده است چنانکه بر متدرب در ضوابط و شرایط برهان مخفی نیست.
دارای ۵۰ صفحه که مباحثی بسیار مفصل درباره
اصول،
توحید و
خداشناسی میباشد.
... و چون معنی کفر را بیان کردیم اجمالی از مراتب آن را نیز بیان کنیم پس می گوییم که یکی از مراتب کفر جهالت است و این کفر کسی است که دعوت نبویه به او نرسیده باشد اگر چه در بعضی از امورباشد یا از جهت اینکه نشنیده باشد یا شنیده باشد و نفهمیده باشد مانند غافل و جاهل قاصر و مستضعف و من لم یصل الیه میّت الاسلام خداوند عزّوجل می فرمرمایند الا المستعضعفین من الرجال و النساء و الوالدان الذین لایستطیعون حیله و لا یهتدون سبیلا و اگر کسی گوید كه امثال مذکورین را کافر نامیدن مخالف است با بسياري از اخبار مثل همان خبری که روایت گشته که به اشکالها به آن شد که حضرت فرمود که مستضعف نه مومن است و نه کافر جواب این است که این اخبار مختلفه را باید اصحاب حدیث که اهل جرح و تعدیل و حک و اصلاح اخبار و نقّاد آثارند بیان کنند و ما جوابی کفتیم حال جوابی دیگر می گوییم که کفری را که حضرت نفی فرمودند کفری است که محل ترتّب احکام شرعیه است و هم چنین ایمان منفی نیز ایمان معروف در اصلاح فقهاست و این منافی نیست با ثبوت کفر جهالت چه او در حقیقت همان جهال و نادانی است و لذا عذابی از برای این نحو از کفر نیست مگر تکلیفی دیگر شود چنانچه اشاره شد و از اینجاست که کسی را كه غفلت داشته باسد در آن غفلت در بعضی اخبار كافر نامیده اند با اینکه به ضرورت شرع مومن است چه کلام خوبی گفته است صاحب گلشن راز اگر چه خودش قابل اشاره است ....
ملامحمد حسن به امر استادش به اتفاق سید ابوتراب پسر آقا سید ابوطالب که بیمار بوده، در حدود سال ۱۲۹۲ قمری برای
معالجه عازم
افغانستان شده و حاصل مسافرتش سفر نامهای بوده که در این کتاب شرح کارهایی که در ضمن
مسافرت انجام داده و همچنین مباحثاتی که با
علمای تسنن داشته، به خصوص متن مذاکرات خود با شمس الدین هروی را در آنجا نقل کرده است.
و در مصاحبه و مشافهه با بعضی از ملایان از برادارن در قصبه
بیرجند و در سفر
هرات شنیده شده این است که
اجماع کردند بر
خلافت ابی بکر او
خلیفه بود و
فساد خلافت او معلوم نیست پس
حق است اگرچه بعضی
اهل سنت که چون دیده اند که اجماع را پا برجا نمیتوان کرد
تمسک به اجماع نکرده اند لخروج کثیر من الاصحاب بلکه بر نصوص خاصه به خودکه در طرق ما اثری ندارد تمسک کرده اند و انشاءاله
صحت و
فساد همه خواهد آمد و به شگفتی میآورد مرا نقل مصاحبه که با بعضی از ایشان کردم.
در
مباحثه از او سوال کردم که دلیل بر خلافت صدیق چه داری گفت اجماع، پس از قدری صحبت سوال کردم که اجماع
دلیل ظنی است یا قطعی، گفت ظنی، باز او را دور انداختم و سوال کردم که مساله خلافت از مسائل اصول است یا مسئله فرعیه، گفت از مسائل اصول باز او را غافل کرده سوال کردم که در اصول
قطع معتبر است یا
ظن کافی است، گفت قطع معتبر است، آن وقت گفتم ای بی انصاف مسئله اصولیه را که خود میگویی قطع معتبر است به اجماعی که خود میگویی ظن است ثابت میکنی و صدیق را خلیفه میدانی. حیران و مبهوت شد مدتی و حاضران همه بر او خندیدند و در آخر خودش هم خندید و
عدول کرد و گفت این مساله فرعیه است و همه ایشان این مساله را از مسائل فرعیه میدانند....
تخلص او در
شعر صفا بوده و دیوانش شامل
قصاید و
غزلیات میباشد که قصاید آن بعضی
عربی و تعدادی
فارسی که اغلب در
مدح ائمه معصومین(ع) است، سروده شده است. بسیاری از مهر نامه هایی که برای
بزرگان نوشته از اول تا آخر آن حتی اجناس صداق را نظماً بیان میکرده و در بعضی خطبه ها مقدمه را به
شعر و اجناس را به
نظم بیان میکرده است.
در ذیل یک نمونه قطعه مربوط به
وصیت عرفانی آخوند در زمان
مرگ وی نقل میشود
زمان مرگ:
ایا مست رندان نیکو سِیَر ••• شوید از وصایای من با خبر
بهار حیات مرا فصل دی ••• چو دریافت شویید نعشم بِمِی
میی کز خُم وحدت آید برون ••• بود صبغه الله را رهنمون
نمایید از برگ میمم کفن ••• به تابوت میمم گذارید تن
چه میی که طوبی از او گشت ظل ••• بود طوبیش جسم و خود اوست دل
برید آن زمان در مصلای راز ••• نمایید رندان به جسمم
نماز
چه رندان همه
عارف و پاکدین ••• دل اندر سما و تن اندر زمین
کند مطرب از سوز دل الصلوه ••• که مرگ چنین است عین حیات
چه مطرب که کار جهانش بکام ••• مدامش بود کار شرب مدام
...
از آن پس مرا خوان و خود پیش باش••• قرار و ثبات دل ریش باش
اگر خیل رندان کنند اعتساف ••• و یا از وصایای من انحراف
تویی حاکم حکم ملک قدم ••• به ایشان امین دگر ساز ضم
ولیکن نخواهم کسی را امین••• به جز مرشد خاص روح الامین
چه او هست سالک به نهج قویم ••• بود عهد او با محبان قدیم
بهر ورطه با دوستان است یار ••• رساند به جنت رهاند ز نار
وصالش مرا مطلب منتهی •••که باشد وصالش وصال خدا
روان و دل و قالب و روح من ••• نعیم خدا کشتی نوح من
صفا چند داری همین درد دل ••• ز افعال خود نیستی منفعل
به باطن یکی خصلتی ساز خو••• زبان درکش و حسبی الله گو
همه دردها راست یار و کفیل••• رئوف عطوف است و نعم الوکیل
بیا این زمان زود بردار دست ••• به سوی خداوند بالا و پست
حصول مرادات خود را طلب••• نه با یأس و شرمسان به شوق و طرب
که ساقی دم مردن و نفخ صور••• یلقیک بالنظره و السرور
اکثر صفحات آن نابود شده و فقط در حد ۴۰
استفتاء از آن باقی است که شرح برخی در ادامه میآید:
صاحب اختیارا(مشابه کلمه مولای من یا آقای من)، آفتاب نشینهای(منظور انسانهای کم درآمد و ضعیف است)چهکند خانه میسازند در چهکند(از روستاهای دهستان نهارجان بخش مود شهرستان سربیشه).به ایشان گفته ام یا سندی از صاحب اختیار آخوند ملا محمد حسن بیاورید که شرعا تسلط دارید؛خانه بسازید یا بدون سند راضی نیستم که جواب داده اند سَرِ ما را بشکنند تا خانه نسازیم.آیا
حکم این است که ایشان گفته اند یا مالکین را اختیاری بر
ملک ایشان است.
پاسخ:
همه نوع از ملک خود میتوانند مالکین مانع شوند از بند وخانه و حریم ده. از اراضی موات که خارج از حریم ده است نمیتوان مانع شد، هرگاه خشت و خاک از کشتمان برندارند.در آب حق الشرب هم به قدر بنای لازم در صورتی که ضرر به محصول مالکین نرسد، منع مشکل است.
چند مزرعه( زارع )در دشتهای آب سال
شریک بوده اند و آب را به دشت برده و
زراعت میکرده اند بعد دیوانیان مزرعه در حوالی دشت مزارع احداث کرده اند.
شرکاء مزارع در محل دیگر دشت گرفته جهت مزارع زارعت کرده اند حال یکی از شرکاء مزارع که شراکت آن جزئی است میخواهد
آب را به همان دشت قدیم ببرد باقی شرکاء را مانع است که آب به دشت جدید ببرند به عنوان اینکه نمیگذارم از نهر آب برود یا تسلط دارد که شرکاء را مانع از آب بردن بشود یا نه. با اینکه در دشت قدیم احتمال
ضرر کلی است هرگاه زراعت در آنجا باشد. مسیر دوم مثل اینکه آب را همان دیوان به ملک دیوان ببرد و غیر ذلک.
پاسخ:
بسم الله تعالی: اگر شرکاء مزارع در بردن آب به سوی دشت جدید به یکی از اسباب ملزمه شرعیه قراری داده اند نمیتوانند آن قرار را به هم بزنند و یکی از ایشان نمیتواند
تخلف کرده مانع دیگران بشود و اگر محض حرف بوده هر یک اختیار
آب خود را دارد و طی امر محتاج به مرافعه است. والله تعالی.
صاحب اختیارا: آب یک
قنات روستایی خرابی میکند در اراضی پایین، زارعین آب را جمع کرده و به
رودخانه میفرستند. شخصی از آن روستا مدعی میشود که شما حق انجام اینکار را ندارید وآب را برگردانده و روی کاریز و بر اراضی میاندازد. ضمن اینکه ملک زارعین از ملک آن
روستا نمیباشد و از مازاد آن آب میخورد اگرآن شخص شرعا مسلط است که شقّ جوی کند بیان فرمایید و اگر تسلط شرعی ندارد مرقومه فرمایید.
پاسخ:
دانسته شما باشد که ایشان را تسلطی نیست که جوی روستا را شقّ کند و آب را از اراضی بیندازد که قطعا محل خطر و مرافعه است.درخصوص ملک زیر قنات چون آب مازاد از قنات حکم
سیلاب دارد، در آن دخل و تصرفی برای مالکین آن روستا نیست.والله تعالی.
زید
فوت میشود و بعد از فوت او عمرو سندی بیرون میآورد که من از زید طلبکارم، و
ا رث زید میگوید که من نمیدانم وجه این سند را به پدرم داده یا نه؟ وجه تو را میدهم لکن
قسم یاد کن که این وجه را به پدرم دادهای آیا میشود عمرو را چنین قسمی بار نمود در صورتی که هرگاه عمرو قسم وارد نماید وارث قسم میخورد که این وجه را به پدرم ندادهای.
پاسخ:
بسم الله الرحمن الرحیم:
عمرو باید ثابت کند طلب خود را از زید به
بیّنه و قسم نیز بخورد و اگر بخواهد
وارث زید را قسم بدهد اگر دعوای علم ایشان را به طلب دارد میتواند ایشان را
قسم نفی العلم دهد نه آنکه طلب ندارد.بتّا و جزماً و الله العالم.
مدعی
میت باید قسم بخورد و مدعیات خود را بگیرد، تا قسم نخورد میتواند مدعیات خود را بگیرد یا نه:
پاسخ:
بسم الله تعالی:
خیر، تا قسم نخورد یک فلسی نمیتواند بگیرد بلکه قسم باید اولاً یاد کند چون قسم
بیّنه است. واللّه العالم به احکامه.
بفرمایند زید اراضی جهت بذر دیمه زار
تحجیر شرعی کرده، تمام اراضی را در اول، بعضی را در اول و بعضی را زراعت نکرده، بعد زید متوفی میشود و اراضی منتقل به وارث شده؛بعدِ فوت آثار
تحجیر زید متوفی برطرف میشود و وارث زید همین اراضی که زراعت کرده زید و بعضی را تحجیر کرده به غیر میفروشد، آیا تمام اراضی زراعت شده و اراضی محجّر که آثار برطرف شده مال وارث زید و به انتقال مال غیر است یا همان اراضی زراعت شده مال وارث زید و اراضی محجّر مال امام شده و در صورتی که نقل و انتقال نکند وارث زید اراضی محجّر که بعد از زید آثار برطرف شده به
ارث مال وارث زید و از تحت
تصرف زید بیرون نمیرود یا محتاج است به اینکه وارث زید بعدِ فوت زید، تجدید تحجیر نماید و هر گاه تجدید نکردند مال
امام علیه السلام میشود و از تحت تصرف وارث زید خارج میشود. حکم الله را بفرمایید.
پاسخ:
بسم الله تعالی و شانه:
اراضی زراعت شده مال وارث است و آنچه تحجیر شده و ثابت شد؛اگر آثار تحجیر در حین فوت محجّر باقی بوده است مال وارث است و اگر آثار برطرف شده بود و تحجیر ثابت نشد، مال امام علیه السلام و هر کس مالِ سابقِ در تحجیر باشد، است و طی این امر به مرافعه باید بشود. والله العالم.
• اسناد حکومتی خاندان علم.
• سایت شهر دانایی متعلق به موسسه علوم و تحقیقات اهل بیت.
• راشد، محمد حسین (۱۳۴۵)؛ کتاب ناتمام آخوند ملا محمد حسن هردنگی
• راشد، محمد تقی (۱۳۴۲)؛ بحث درباره آثار شش تن از علمای قهستان، پایان نامه دوره کارشناسی، دانشگاه فردوسی مشهد.ص ۱۱۰- ۱۲۵.
• علیزاده، زهرا (۱۳۹۰)؛ علمای مذهبی قهستان. تهران.انتشارات فکر و بکر.چاپ اول.ص ۶۶.
• غوث، کمال(۱۳۹۰)؛ مروری بر آثار و زندگی ملا محمد حسن هردنگی بیرجندی.مجله تخصصی فقه اهل بیت.تابستان ۱۳۹۰.شماره ۶۶.ص ۳۸۷- ۳۹۷.
• هردنگی، محمد حسن(۱۳۰۲ه.ق)؛ کتاب اعتقادات و اصول معارف.ص۱-۲.