مهدویت در غدیر
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
در خطبه شریف
غدیر به
امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف) توجه خاصی شده است و
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در سه فراز خطبه به وجود مبارک آن حضرت اشاره فرمودهاند. در فراز اول میفرمایند: «مَعَاشِرَ النَّاسِ آمَنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی اُنزِلَ مَعَهُ مِن قَبلِ ان نَطمِسَ وُجُوهاً فَنَّرُدُّها عَلی ادبارِها … مَعاشِرَ النّاسِ، النُّورُ مِنَ اللهِ عَزَّوَجَلَّ مَسلوکٌ فِی ثُمَّ فی عَلیِّ بنِ ابی طالِبٍ، ثُمَّ فِی النَّسلِ مِنهُ اِلَی القائِمِ المَهدِیِّ، الَّذِی یَاخُذُ بِحَقِّ اللهِ وَ بَکُلِّ حَقِّ هُوَ لَنَا.»
در این قسمت از روایت، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به صراحت جریان نور را علاوه بر خود، در
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) و امامان از نسل ایشان تا
مهدی موعود (عجّلاللهفرجهالشریف) جاری و ساری میدانند و آن بزرگوار را گیرنده تمام حق الله و حق
اهل بیت (علیهمالسّلام) که به آنها ظلم شده است، معرفی میکنند.
فراز دوم از گفتار پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که اصل نگارش ما را در بر میگیرد، به صورت مستقل به امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف) و بیان ویژگیهای آن حضرت اختصاص دارد. حساسیت این قسمت از سخن را از آن جا میتوان دریافت که حضرتش هجده بار مردم را با تکرار لفظ هشدار دهنده «الا» (=هان، آگاه باشید) به دقت در کلام خود فرا میخواند. پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در آغاز این بخش، بار دیگر روند پیوسته
نبوت و
امامت را مطرح نموده و یادآور میشوند که سررشته این نظم، در دست
علی (علیهالسّلام) است و پایان بخش این روند،
حضرت مهدی (عجّلاللهفرجهالشریف) خواهد بود: «مَعاشِرَ النّاسِ، الا وَ انّی رَسولٌّ وَ عَلِیٌّ الاِمامُ وَ الوَصِیُّ مِن بَعدی، … الا انَّ خاتَمَ الاَئِمَهِ مِنَّا القائِمَ المَهدِی»
و پس از آن، بیست و یک ویژگی اساسی و مهم آن امام را ترسیم مینمایند که به آنها خواهیم پرداخت.
سومین فراز، اواخر خطابه و هنگام
بیعت گرفتن از مردم است که میفرمایند: «فَامِرتُ ان آخُذَ البَیعَهَ مِنکُم وَ الصَّفقَهَ لَکُم بِقَبُولِ ماجِئتُ بِهِ عَن اللهِ عَزَّوَجَلَّ فی عَلِیٍّ امیرِ المُؤمِنینَ وَ الاوصِیاءِ مِن بَعدِهِ الَّذینَ هُم مِنِّی وَ مِنهُ امامَهٌ فیهِم قائِمَهٌ، خاتِمُها المَهدیُّ اِلی یَومِ یلقَی اللهَ الَّذی یُقَدِرُ وَ یَقضی؛
مامورم که از شما پیمان بگیرم تا دست در دست من نهید، در پذیرش آن چه از سوی خداوند درباره علی امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) آوردهام و درباره اوصیای پس از او که از من و اویند، این امامت در میان آنان پایدار است و خاتم آنان مهدی (علیهالسّلام) است و پیشوایی استوار است تا روزی که با خداوند
قدر و
قضا دیدار کند (قیامت)».
نقطه اوج خطبه غدیر (که از افتخارات شیعه به شمار میآید) این است که پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آینده جهان را به صورت تابلویی بسیار دقیق و زیبایی طراحی کردهاند (همین فراز دوم). البته در سه جای دیگر هم (دو بار در قسمت ششم و یک بار در قسمت دهم خطابه) درباره امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف) مطالبی را گفتهاند؛ ولی قسمتی که دارای حساسیت است (و اگر کنار هم چیده شود، حکومت، شخصیت، علم،
عصمت و
ولایت تکوینی امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف) روشن میشود) همین قسمت هشتم خطابه غدیر است.
در این بخش برآنیم تا تعابیر رسول خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره ویژگیهای امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف) را در
خطبه غدیر شرح دهیم تا ظرافتهای بیانی آن حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره امام زمان بیش از پیش آشکار گردد.
«اَلَا اِنَّ خَاتَمَ الاَئِمَهِ مِنِّا القَائِمُ المَهدِی» «آگاه باشید که القائم المهدی از ماست.»
در ابتدا نکاتی را درباره اعراب جمله فوق بیان میکنیم و آن این که ممکن است اعراب فوق درست باشد؛ یعنی «القائم المهدی»، خبر «انّ» و مرفوع باشد. اما قول صحیح تر آن است که بگوییم: «خاتم الائمه»، اسم «انّ» و «منّا» خبر آن باشد و «القائم المهدی» صفت برای «خاتم الائمه» باشد؛ یعنی منصوب بخوانیم. در این صورت ترجمه عبارت فوق به این شکل میشود: «آگاه باشید که خاتم الائمهای که قیام کننده و هدایت شده (یا هدایت کننده به امر پنهان) است از ماست». با این ترکیب، عبارت فوق، بار معنایی دیگری خواهد داشت و آن این که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) با بیان جمله به این شکل (یعنی با نصب «القائم المهدی» ) میخواهد فخر و مباهات کند که آن وجود مبارک از خاندان ایشان است.
نکتهای را درباره نحوه اسم گذاری اعراب بیان میکنیم به این ترتیب که اَعراب روی شخص سه نوع اسم میگذارند: اسمی که در بدو تولد بر روی او میگذارند؛ لقب و کنیه. کنیه معمولاً با توجه به ویژگیهای خاصی که آن شخص دارد یا با توجه اسم فرزند ارشد او انتخاب میشود؛ مثلاً وقتی در مورد امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف) میگوید «ابوصالح» به این معناست که آن بزرگوار در صالح بودن سرآمد است. اما لقب به معنای صفتی است که خود شخص دارد؛ مثلاً برخی از القاب امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف) عبارتند از: طاهر، زکی، رضی، مهدی، هادی، قائم، مُؤَمَّل (یعنی کسی که مورد آرزوست) و….
نکته قابل توجه در فرق بین لقب و کنیه این است که وقتی کسی را با کنیه اش میخوانند، احترام و ارزشی والاتر برای آن شخص قائل شدهاند که این بار معنایی در القاب کمتر است. پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در این عبارت، امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف) را با القاب «القائم» و «المهدی» خطاب کرده و ایشان و مشخصاتش را با این القاب برای مردم معرفی نموده است. این در حالی است که اسم و کنیه حضرت، همان اسم و کنیه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) است. در روایتی آمده است که پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند: «المَهدیُّ مِن وُلدِی اسمُهُ اسمِی وَ کُنیَتُهُ کُنیَتِی»
«اسمش اسم من است (یعنی همان اسم خاص) و کنیه اش هم، کنیه من است (یعنی ابوالقاسم).»
نکته دیگر این که غیر از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، سایر ائمه (علیهالسّلام) نیز به تبعیت از آن حضرت، هرگز
حضرت حجت (عجّلاللهفرجهالشریف) را با نام اصلی خود نخواندهاند و پیوسته ایشان را با القاب و کنیهها یاد کردهاند. در روایات گوناگونی از نام بردن آن حضرت نهی شده و دلیل خاصی برای این دستور بیان نشده است؛ مثلاً: «عَن اَبِی جَعفَرٍ (علیهالسّلام) قَالَ: سَاَلَ عُمَرُ اَمِیرَ المُؤمِنِینَ (علیهالسّلام) عَن المَهدِیِّ. قَالَ یَا ابنَ ابِی طَالِبٍ اَخبِرنٍی عَنِ المَهدِیِّ مَا اسمُهُ؟ قَالَ اَمَّا اسمُهُ فَلَا، اِنَّ حَبِیبِی وَ خَلِیلِی عَهدِ اِلَیَّ ان لَا اُحَدِّثَ بِاسمِهِ حتَّی یَبعَثَهُ اللهُ عَزَّوَجَلَّ»
یا این عبارت از
امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) که در یکی از توقیعات آمده است:
«مَلعُونٌ مَلعُونُ مَن سَمَّانِی فِی مَحفِلٍ مِنَ النَّاس».
البته از برخی روایات به طور غیر مستقیم میتوان فهمید مراد از این عمل
ائمه (علیهالسّلام) که امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) را با القاب و کنیهها خطاب میکردند- چه بوده است. مثلاً وقتی او را «قائم» میخوانند، ویژگی حضرت در قیام و زنده کردن دین از یاد رفته اسلام، پس از
غیبت طولانی، به ذهن متبادر میشود؛ قیامی که در آن از قاتلین کربلا و از همه ظالمان عالم انتقام خواهد گرفت:
«عَنِ الثُّمَالیِّ قَالَ: سَاَلتُ البَاقِرَ صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِ یَا ابنَ رَسُولِ اللهِ اَ لَستُم کُلُّکُم قَائِمِینَ بِالحَقِّ؟ قَالَ: بَلَی. قُلتُ: فَلِمَ سُمِّیَ القَائِمُ قَائِماً؟ قَالَ لَمَّا قُتِلَ جَدِّیَ الحُسَینُ صَلَّی اللهُ عَلَیهِ ضَجَّتِ المَلَائِکَهُ اِلَی اللهِ عَزَّ وَجَلَّ بِالبُکَاءِ وَ النَّحیبِ وَ قَالُوا: اِلَهَنَا وَ سَیِّدَنَا اَتَغفَلُ عَمَّن قَتَلَ صَفوَتَکَ وَ ابنَ صَفوَتِکَ وَ خِیَرَتَکَ مِن خَلقِکَ؟ فَاَوحَی اللهُ عَزَّ وَجَلَّ اِلَیهِم: قَرِّوا مَلَائِکَتِی فَوَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَاَنتَقِمَنَّ مِنهُم وَ لَو بَعدَ حِینٍ ثُمَّ کَشَفَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ عَنِ الاَئِمَهِ مِن وُلدِ الحُسَینِ (علیهالسّلام) لِلمَلَائِکَهِ فَسّرَّتِ المَلَائِکَهُ بِذَلِکَ فَاِذَا اَحَدُهُم قَائِمٌ یُصَلَّی فَقَالَ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ بِذَلِکَ القَائِمِ: اََنتقِمُ مَنهُم»
«(ابوحمزه) ثمالی میگوید از
امام باقر (علیهالسّلام) پرسیدم: مگر همه شما قیام به حق نمیکنید؟ کار شما مگر حق نیست؟ مگر برای به اصطلاح اثاره حق و ترویج حق به پا نمیخیزید؟ پس چرا به قائم گفتند قائم؟ حضرت فرمودند: موقعی که جدم حسین – که درود خدا بر او باد- کشته شد،
فرشتگان در درگاه خدا به شیون و زاری گریه کردند و گفتند: ای پروردگار و مولای ما! رها میکنی کسانی را که برگزیده تو از میان خلقت را کشتند؟ پس خداوند به فرشتگان وحی کرد که: ای فرشتگان در جای خود آرام گیرید. قسم به عزت و جلال خودم، از تمام آنها انتقام خواهم گرفت ولو بعد از مدتی باشد. عجله نکنید. سپس خدا پرده را برداشت و ائمه از نسل
امام حسین (علیهالسّلام) را نشان داد. فرشتگان خوشحال شدند و فرزندان امام حسین (علیهالسّلام) را دیدند، که نُه نفر بودند (همه نشسته بودند ولی) یک نفر ایستاده و مشغول نماز بود. خداوند فرمود: به وسیله آن کسی که در حال قیام و مشغول نماز است، از آنها انتقام خواهم گرفت.»
دلیل این که آن حضرت به «مهدی» ملقب شدهاند، این است که ایشان از جانب پروردگار هدایت شده و در دامان و ساحت قدس ربوی تربیت و هدایت یافته است. البته معنای دیگری نیز دارد که آن عبارت است از هدایت کننده به امر پنهان. به همین شکل است سایر القاب و کنیههای ایشان که شرح و بسط هر کدام در مورد وجود مقدس آن بزرگوار در این جا برای ما مقدور نیست.
اما در مورد عبارت بیان شده توسط پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در روز غدیر باید گفت که در آن روز گویی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میخواست بفرماید: آگاه باشید ای مردم! من امروز اتمام حجت کردم و ائمه راستین و حقیقی شما را که علی و اهل بیتش (علیهالسّلام) هستند، به شما معرفی کردم و نام آنها را برای شما بردم. حال اگر بنابر هر دلیلی از صراط
اهل بیت (علیهمالسّلام) من منحرف شدید و تن به
ولایت کس دیگری دادید و مسیر
اسلام را منحرف کردید، بدانید که در نهایت مردی از اهل بیت (علیهالسّلام) من خواهد آمد که از جانب خدای تعالی هدایت شده است و هیچ اشکال و نقصی در او نیست و قیام میکند تا دین و سنت حقیقی اسلام را زنده نماید.
«اَلَا اِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَی الدِّین؛ بدانید که اوست غلبه کننده بر همه ادیان.»
در شرح این جمله باید نکاتی را در ابتدا بیان کنیم؛ اولاً فرق است بین
دین و
دینداری؛ دین یک ارزش است و دینداری ارزشمند. مانند رابطه بین
ایمان و
مؤمن که ایمان ارزش است و مؤمن ارزشمند. در مورد ائمه (علیهالسّلام) بحثی وجود دارد که ائمه (علیهالسّلام) ارزش هستند یا ارزشمند؟ ایمان هستند یا مؤمن؟ عدلاند یا عادل؟ علماند یا عالم؟ انتقاماند یا منتقم؟ رافتاند یا رئوف؟
در این باره باید بگوییم که انسانها غیر از ارزشها هستند. انسانها باید ارزشها را کسب کنند تا دارای آن ارزشها بشوند. لذا اگر در مورد امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) بپرسند که ایشان دین است یا دیندار؟ عدل است یا عادل؟ پاسخ این است که ایشان دیندار و عادل است و در نهایت میگوییم ایشان ارزشمند است. در اصطلاح ادبیات میگویند: «ذات ثبت له صفه»؛ یعنی ذاتی که صفت و ارزشی برایش ثابت شده است که در این صورت عبارت «الَا اِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَی الدِّین» این گونه معنا میشود: «الا ان دینه ظاهر علی الدین»؛ یعنی دین او یا دین به سبب او بر همه ادیان غالب است.
نکته دیگر درباره این عبارت این است که
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودهاند: «شخص امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) بر ادیان غالب است.» در بیان معنای آن یک توجیه این است که بگوییم او غالب بر ادیان است؛ یعنی او دین را غلبه میدهد بر تمام ادیان. در مورد ائمه طاهرین (علیهالسّلام) هر دو تعبیر (یکی این که بگوییم آن بزرگواران دین هستند و دیگر این که بگوییم دیندار هستند) وجود دارد؛ یعنی وقتی قرآن میفرماید: «اِنَّمَا یخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ؛ (فاطر:۲۸) حقیقت چنین است؛ از میان بندگان خدا، تنها دانشمندان از او میترسند.»
میگویند منظور از «العلماء» یعنی ائمه (علیهالسّلام)؛ یعنی اینها دانشمند هستند. از طرفی در
زیارت آل یاسین میخوانیم: «السلام علیک ایها العلم المنصوب و العلم المصبوب؛ سلام بر توای دانش ریخته شده از آبشار توحید و خدا شناسی.»
پس اطلاق علم، بر امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) شده است. همچنین میگوییم: «اللَّهُمَ وَ صَلِّ عَلَی وَلِیِّ اَمرِکَ القَائِمِ المُؤَمِّلِ وَ العَدلِ المُنتَظَرِ احفُفهُ بِمَلَائِکَتِکَ المُقَرَّبِینَ وَ اَیَدَهُ بِرُوحِ القُدُسِ یَا رَبَّ العَالَمِینَ؛
خداوندا درود فرست بر ولی امر خودت که قائم و آرزو و عدلِ مورد انتظار است (پس ایشان را) با ملائکه مقربین (درگاهت) بپوشان و با
روح القدس یاری اش کنای پروردگار جهانیان.»
پس به امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) گفته میشود عدل؛ نه عادل. در ادبیات عرب هم به این گونه استعمال، مبالغه از باب «زیدُ عدلُ» میگویند، یعنی کسی که یک صفتی را زیاد دارد، دیگر نمیگویند «زیدُ عادلٌ» (یعنی مشتق را بر اسم ذات حمل نمیکنند؛ بلکه خود مصدر را بر آن حمل میکنند) در نتیجه میگویند: «زیدٌ عدلٌ، زیدٌ رحمهُ، زیدٌ علمٌ». لذا در این جا که گفته «انه الظاهر علی الدین»؛ یعنی خودِ امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) بر ادیان چیره است؛ وقتی هم خودِ امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) دین باشد پس جدّ ایشان- یعنی
حضرت محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نیز دین خواهد بود.
لذا در این جا پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میخواهد بگوید: آگاه باشید که خود امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) دین و آیین من است و شخصِ اوست که غالب بر ادیان است و یا این که میخواهد بگوید که دین امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) بر همه ادیات غالب است. پس آگاه باشید که اگر از راه ولایت اهل بیت (علیهالسّلام) بیرون رفتید در نهایت او خواهد آمد، مؤاخذه خواهید شد و به ناچار باید به دین او بگروید.
معنای دیگری که میتوان برای این عبارت در نظر گرفت، این است که بگوییم «الدین» یعنی دین اسلام. «اَلَا اِنَّهُ الظِاهِرُ عَلَی الدِّین» یعنی او راهنمای دین است. ایشان راهنمای کلِ دینِ اسلام و غالب بر دین هستند. اگر بخواهیم دین را تعریف کنیم باید بگوییم که دین چتری دارد که بالای آن وجود مقدس امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) قرار دارد. یعنی دین در اینجا به معنای
ادیان نبوده و به معنای
دین اسلا م است. یعنی او غالب و حاکم و چیره بر کل دین اسلام است.
این که میگوییم دین اسلام نقطه بلندش وجود مقدس امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) است، یعنی او
ولی الله است و اتصال و پیوند بلاواسطه با الله دارد. چون معنای
ولی و
ولایت، قرب بدون حجاب است. حجاب ممکن است
گناه،
غفلت و یا حتی نور باشد که بین
انبیا و خداوند حجب نوری نیز وجود دارد. در نتیجه «اَلَا اِنَّهُ الظَّاهِرُ عَلَی الدِّینِ» یعنی کل دین، امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) است و در راس مخروطِ دین قرار دارد و اگر او را نگاه کنیم، همه دین را داریم. لذا در روایات وارد شده است که اگر کسی ولایت
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) را قبول کند و بپذیرد، همه چیز را قبول کرده، و وقتی امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) را قبول نکند، همه چیز را منکر شده است. این امر بدان سبب است که کل دین عبارت است از وجود مقدس
ائمه طاهرین (علیهمالسّلام). در روایتی از
امام سجاد (علیهالسلام) چنین آمده است: «عن ابی حمزه الثمالی، قال: قال لنا علی بن الحسین زین العابدین علیهما السلامای البقاع افضل؟ فقلت الله و رسوله و ابن رسوله اعلم. فقال ان افضل البقاع ما بین الرکن و المقام، و لو ان رجلا عمر ما عمر نوح فی قومه الف سنه الا خمسین عاما، یصوم النهار و یقوم اللیل فی ذلک الموضع، ثم لقی الله بغیر ولایتنا، لم ینفعه ذلک شیئا.»
پس «اَلَا اِنَّهُ الظِاهِرُ عَلَی الدِّین» نقطه اوج آن «الَا اِنَّ خَاتَمَ الاِئِمَهِ مِنَّا القَائِمُ المَهدِی» است؛ یعنی در سه واژه تمام مختصات امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) و حکومت جهانی او که همه انبیا به آن وعده دادهاند، آمده که «خاتم الائمه: » یعنی وارث کل انبیاء است. «القائم» یعنی قیام کننده خالص؛ یعنی برای همه چیز قیام میکند: وضع دینی، اجتماعی، اقتصادی و … که تمام این معانی در القائم مندرج هست. «المهدی» هم یعنی هدایت شده از جانب خدا.
به نظر میرسد پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) احتمالاً در ذکر عنوان: «خاتم الائمه»، «قائم» و «مهدی» نکته «الاَهَم فالاَهَم» را رعایت نموده است. یعنی به این صورت که اول مهمترین بعد مهم تر و بعد مهم، به تدریج پایین میآید و ادامه میدهد. روش نگارش کتب حدیثی هم توسط بزرگانی همچون کلینی در کافی و علامه مجلسی در بحار به همین صورت بوده است.
در قرآن کریم سه آیه در تایید جمله «الا انه الظاهر علی الدین» آمده است که عبارتند از:
«هُوَ الَّذِی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ»(توبه:۳۳) (صف:۹)
در تفاسیر متعددی آمده است که آیه فوق درباره قائم آل محمد (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نازل شده است.
«هُوَ الَّذِی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ وَ کَفی بّاللهِ شَهیداً» (فتح:۲۸)
البته غیر از این آیات و روایت ذیل آنها، روایات گوناگونی از جانب ائمه اطهار (علیهالسّلام) صادر شدهاند که مضمون و معنای عبارت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درباره امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) را در روز
غدیر معنا و تایید میکنند.
«الَا اِنَّهُ المُنتَقِمُ مِنَ الظَّالِمِینَ؛ آگاه باشید که امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) انتقام گیرنده از ستمکاران است.»
«الَا اِنَّهُ فَاتِحُ الحُصُونِ وَ هَادِمُهَا؛ آگاه باشید که او فاتح دژها و منهدم کننده آنهاست.»
این فراز از ویژگیهای آن حضرت، نشان دهنده آن است که دنیای قبل از ظهور ایشان، دارای ویژگیهای خاصی است که سبب شده است تا پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن بزرگوار را این گونه و با این صفاتِ با اقتدار و هول انگیز معرفی نمایند. البته همه اینها درست است؛ زیرا اخبار فراوانی از
عامه و
خاصه به ما رسیده است که نمایانگر این است که دنیای قبل از
ظهور ایشان، جولانگاه ظالمان، مشرکین و بی دینان است؛ کسانی که با در دست داشتن قدرت، پیوسته در حال ظلم و خیره سری در دنیا هستند. لذا پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) آن بزرگوار را این گونه معرفی نکرده است و به دلیل صلابت و بزرگی در وجود ایشان است که سبب شده تا توجه بسیاری از پیروان سایر ادیان را به خود جلب کند.
از طرف دیگر، خود، دلگرمی است به شیعیان آن حضرت و مردمی که مورد ظلم و ستم واقع شدهاند و به آنها روح امید و زندگی را تزریق میکند؛ لذا اعتقاد به چنین
منجی ای، سرآغاز حیاتی امیدبخش در
جامعه اسلامی و حتی سایر جوامع است که این روند رو به افزایش ظلم و ستم در جهان، بالاخره در نقطهای متوقف خواهد شد و آن منجی با در هم کوفتن صلابت
ظالمین و
مشرکین و بی دینان، آرامش و عدل و داد جهانی را به ارمغان خواهد آورد.
البته فراموش نشود که روایات گوناگونی وجود دارد که نشان میدهند وقتی آن حضرت ظهور میکنند، آن چنان با صلابت و هیبت هستند که در دل مردم ایجاد رعب و وحشت میکنند. از جمله این روایت: «عن محمد بن مسلم الثقفی قال سمعت ابا جعفر محمد بن علی الباقر (علیهالسّلام) یقول: القائم منا منصور بالرعب مؤید بالنصر تطوی له الارض و تظهر له الکنوز یبلغ سلطانه المشرق و المغرب و یظهر الله عزوجل به دینه علی الدین کله و لو کره المشرکون…»
«اَلَا اِنَّهُ غالب کُلِّ قَبِیلَهٍ مِن اَهلِ الشِّرک وهادیها؛ آگاه باشید که او غلبه کننده بر تمامی قبیلههای اهل شرک و هدایت کننده آنهاست.»
در این عبارت دو نکته، مهم و قابل توجه به نظر میرسند: یکی این که در این عبارت دو ویژگی متناقض را در امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) معرفی میکند که یکی از آن غالب بودن و دیگریهادی بودن برای دسته مغلوب است. باید توجه داشت که بسیاری از افراد غالب و پیروز، ویژگیهادی بودن را ندارند؛ یعنی خیلی از افراد نمیتوانند همه صفات متضاد و متناقض را با هم و در آنِ واحد در وجودشان داشته باشند، ولی
ائمه (علیهمالسّلام) دارای این نوع ویژگیها هستند. مثلاً امام علی (علیهالسّلام) هم یک جنگ جوی شجاعِ به تمام معناست و هم وقتی بچه یتیمی را میبیند، تمام پشتش به لرزه درمیآید و گریه میکند. امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) هم جامع این دو صفت متضاد است؛ یکی «غالب کَلِّ قَبِیلَه»، و دیگری «هادیها» است. یعنی ضمن این که غلبه دارد، ولی با قهر و غلبه آنها را از بین نمیبرد؛ بلکه هدایت میکند. از همین جمله فهمیده میشود که وقتی امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) ظهور میکند، تمام وجودش زور و غضب نیست. لذا در برخی از روایات داریم که حضرت در زمان ظهورش جنگ و خون ریزی زیادی خواهد داشت.
اما از طرف دیگر روایتهایی داریم که حضرت ابتدا اتمام حجت میکنند؛ مثل آن روایاتی که میگویند امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) در لحظه آغازین
ظهور از جانب کعبه ندا میدهد که مردم به سوی حق بیایند که محتمل همین مضمون هستند.
در
زیارت آل یاسین میخوانیم: «السلام علیک ایها العلم المنصوب و العلم المصبوب و الغوث و الرحمه الواسعه» که صفت «واسعه» در مورد ائمه دیگر نیست؛ ولی در مورد امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) به کار رفته است و این یعنی رحمتشان فراگیر است و معلوم میشود چیزی که غلبه دارد، رحمت
امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف) است تا انتقام و از بین بردن مشرکان؛ چون ائمه مُظِهر و مَظهَر تمام نمای صفات جمال و جلال خداوند هستند و یکی از صفات جمال خداوند این است: «یا من سبقت رحمتُه غضبَه»؛ یعنیای کسی که رحمتش بر غضبش پیشی گرفته است. با این بیان که در مورد خداوند اصل بر این است که رحمت کند ولی به خاطر دوام امواج خروشان
رحمت،
غضب نیز میکند. غضب خداوند به خاطر این است که مزاحمین رحمت را کنار بزند، تا رحمت ادامه پیدا کند. لذا امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف) هم میآید تا موانع انتشار رحمتش را برچیند و این موانع چیزی جز
مشرکان و
ملحدان نیستند.
نکته بعدی در مورد این عبارت این است که اهل شرک در مقابل اهل توحید قرار گرفته است. توحید و شرک نیز با هم متناقض هستند؛ یعنی انسانها یا
مشرک اند یا
موحد. البته قابل توجه است که توجه به
توحید و
خداپرستی و
یگانهپرستی در
فطرت مردم است و مردم از آن موقع که آفریده شدهاند، به دنبال تحقق کامل این
فطرت در عالم بیرون هستند. این موضوع در عالم بشریت فقط به وسیله
موعود امم و ادیان، حضرت مهدی (عج الله تعالی فرجه الشریف) انجام شود و این را
قرآن نیز وعده داده است: «وَعَدَ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنکُم وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَستَخلِفَنَّهُم فِی الاَرضِ کَمَا استَخلَفَ الَّذینَ مِن قَبلِهِم وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُم دینَهُمُ الَّذِی ارتَضی لَهُم وَ لَیُبّدِّلَنَّهُم مَن بَعدِ خَوفِهِم امناً یَعبُدَونَنی لا یُشرِکُونَ بی شَیئاً وَ مَن کَفَرَ بَعدَ ذلِکَ فَاُولئِکَ هُمُ الفاسِقُون.» (رعد:۳۱)
و اساساً این مسئله، هدفِ آمدنِ امام زمان (عجّلاللهفرجهالشریف) است. در روایات داریم که وقتی ایشان ظهور میکنند، در تمام نقاط زمین ندای پذیرش اسلام بلند خواهد شد. به عنوان نمونه، در روایتی،
امام صادق (علیهالسّلام) فرمودند: «وَ لَهُ اسلَمَ مَن فِی السَّماواتِ وَ الاَرضِ طَوعاً وَ کَرهاً» قَالَ: اِذَا قَامَ القَائِمُ لَا یَبقَی ارضٌ الَّا نُودِیَ فِیهَا شَهَادَُهُ ان لَا الَهَ الَّا اللهِ وَ انَّ مَحَمَّداً رَسُولُ اللهِ»
و در آیه دیگری از قرآن داریم که زمین را بندگان صالح خداوند به ارث میبرند و صاحب میشوند: «وَلَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ اَنَّ الْاَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ؛ (انبیاء:۱۰۵) و عباد صالح کسانی هستند که موحد و پرچمدار توحید هستند. از طرفی مهمترین ویژگی اصحاب امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) موحد بودن ایشان است.»
لذا به این نکته مهم میرسیم که عبارت «الا انه غالب کل قبیله من اهل الشرک» در واقع برگردان و ترجمه آیه «وَعَدَ اللهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنکُم وَ عَمِلُو الصَّالِحاتِ لَیَستَخلِفَنَّهُم فِی الاَرضِ»(رعد:۳۱) یا آیه «وَ نُرِیدُ اَنْ نَمُنَّ عَلَی الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْاَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ اَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ»(قصص:۵) است. نکته مهم دیگری که از این مقدمات به دست میآید این است که دغدغه اصلی امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) این است که مردم، موحد و یکتاپرست شوند؛ زیرا اصل و اساس رکن
جامعه جهانی، توحید است و تا این مهم تحقق نیابد، نمیتوان
جامعه اسلامی جهانی را تشکیل داد. لذا ایشان در حین این که غالب و پیروز است، مشرکین را نیز به راه راست و یکتاپرستی دعوت میکند.
«الَا اِنَّهُ مُدرِکٌ بِکُلِّ ثَارٍ لِاَولِیَاءِ الله؛ آگاه باشید او، به دست آورنده خون همه دوستان خداست.»
«مدرک» در لغت به معنای درک کننده است؛ ولی در این عبارت بهتر است به معنای «خون خواه» بگیریم و خون خواه یعنی «ولی دم»؛ این عبارت امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) را
ولی دم ا
ولیای الهی معرفی میکند.
واژه «ثار» چند معنا دارد؛ یکی به معنای انقلاب و برانگیختن است که اصل معنای لغتی آن نیز همین است. معنای دوم «خون» است؛ چون خون برانگیخته میشود و بر میانگیزاند در
زیارت عاشورا داریم که: «السلام علیک یا ثار الله و ابن ثاره». این جا هم هر دو معنا هست که یک معنای آن، این است که تو
خون خدا هستی. یعنی آنقدر خونت در راه خدا ریخته شده که اگر قرار بود خدا، خون داشته باشد، خون تو (امام حسین (علیهالسّلام)) خون خدا بود و یا آن قدر خون تو به خون خدا پیوند خورده است که
ثار الله هستی. معنای دیگرش این است که تو کسی هستی که خدا خونخواه و ولی دم تو است. اما در عبارت «الَا اِنَّهُ مُدرِکٌ بِکُلِّ ثَارٍ لِاَولِیَاءِ الله»، ثار به معنای خون است نه خون خواه؛ چون قبل از ثار «کُل» آمده است؛ یعنی او ولی دم همه خونهای اولیا و دوستان خداست.
از طرفی به کار رفتن کلمه «کل» نشان دهنده این است که ایشان خون خواه خونهای تمام اولیای الهی از ابتدای تاریخ تا انتهای آن است. اما در این جا این سؤال مطرح است که ایشان از چه کسی میخواهد خون خواهی کند؟ مگر نه این است که تمام آن قاتلان از دنیا رفتهاند؟
در پاسخ به این سؤال میگوییم که در برخی از روایات داریم که ایشان وقتی
ظهور میکنند بعضی از قاتلان
انبیاء و
ائمه (علیهالسّلام) را زنده میکنند و انتقام خون آنها را خواهد گرفت. در روایتی آمده است:
«عن الصادق (علیهالسّلام) … فَیَقُولَُ النَّاسَ یَا مَهدیَّ آلِ مَحَمَّدٍ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مَا هَاهُنَا غَیرُهُما انَّهُمَا دفُِنَا مَعهُ لاَنَّهُما خَلیِفَتا رَسوُلِ اللهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) وَ ابَوا زوجَتَیهِ فَیقُولُ للِخَلقِ بَعدَ ثَلاثٍ اخرِجُوهُمَا مِن قَبرَیهِمَا فَیُخرَجَانِ غَضَّینِ طَرِیَّینِ لَم یَتَغَّیر خَلقُهُمَا وَ لَم یَشحُب لَونُهُما…»
از طرف دیگر در قرآن آیهای وجود دارد که نشان میدهد خداوند به ولی دم و خون خواه، قدرت و اختیاراتی را داده است: «وَ مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلِیهِ سُلْطَانًا فَلَا یسْرِفْ فِی الْقَتْلِ اِنَّهُ کَانَ مَنْصُورًا» (اسراء:۳۳)
سلطنت و قدرت ولی دم میتواند یا با قصاص باشد یا با
دیه باشد و یا اصلاً ببخشد و از آن جایی که اصل
قصاص فطری است (یعنی ولی دم تا خون خواهی از قاتل نکرده باشد آرام و قرار ندارد) در تمام اقوام، از قرون کهن تا به حال، وجود داشته است. در حکومت حقه
امام عصر (عجلاللهفرجهالشریف) که
موعود و
منتظَر همه
ادیان الهی است، مسائل فطری به عنوان مکمل مسائل حکومتی هستند. لذا در زمان امام عصر (عجلاللهفرجهالشریف) همه ادیان و همه گروهها، حتی گروههای ماتریالیستی و لائیک بر اساس ویژگیها و فطرت انسانی شان، منتظر حکومت عادل یا
مدینه فاضله هستند و در این حکومت همه چیز باید سر جای خودش باشد؛ زیرا عدل یعنی (وضع کل شی فی موضعه) یا (اعطاء کل شی حقه)، عدل یعنی هر چیزی در جای خودش قرار بگیرد و یا این که به هر صاحب حقی حقش را بدهیم.
در روایت داریم که «انه کان منصورا» امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) است: «عَن ابَی جَعفَر (علیهالسّلام) فِی قَولِه تعَالیَ وَ مَن قُتِلَ مَظُلوماً فَقَد جَعَلنا لِوَلَّیهِ سُلطاناً قَالَ الحُسَینُ فَلا یُسرِف فِی القَتلِ انَّهُ کَانَ مَنصوراً قَال سَمَّی الله المَهدِیَّ المَنُصورَ کَما سُمِّیَ احَمدُ وَ مُحَمَّدُ (مَحمُوداً) و محمود وَ کَما سُمُّیَ عِیسَی المَسِیحَ (علیهالسّلام).
بنابراین، یکی از القاب آن حضرت، منصور است و منصور به این دلیل از القاب آن حضرت است که در خونخواهی از قاتلان اولیاء الله، از طرف فرشتگان یاری شده و تایید میشود. لذا امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) دارای این اختیار است که در مقابل قاتلین اولیای الاهی قانون قصاص، دیه، یا عفو و بخشش را جاری سازد.
این مضمون با اندکی اختلاف در روایات دیگری نیز آمده است.
«اَلَا اِنَّهُ النَّاصِرُ لِدِینِ اللهِ؛ آگاه باشید که او یاور دین خداست.»
این عبارت در واقع تکمیل کننده عبارت «اَلَا اِنَّهُ الظِاهِرُ عَلَی الدِّین» است. در این عبارت مراد از
دین خدا،
اسلام است که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در همین
خطبه غدیر به این موضوع اشاره کرده است: «اِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْاِسْلَامُ»(آل عمران:۱۹)
ما میدانیم که تمام
انبیاء و
ائمه (علیهمالسّلام)، یار دین خدا و یاری دهنده آن هستند ولی معلوم میشود ذکر این خصوصیت برای
امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) به گونهای است که با دیگران فرق دارد و فرقش این است که نصرت واقعی دین خدا وقتی است که کلیه آثار
شرک از
دنیا برداشته شده و دین خدا بر تمامی زمین گسترده شود و آیات خدا تحقق یابد: «هُوَ الَّذِی اَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَی وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَی الدِّینِ کُلِّهِ» (توبه:۳۳) (صف:۹) (فتح:۲۸)
و روایات متعددی داریم که مصداق این آیات،
قائم آل محمد، امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) است. با توجه به عبارت «اَلَا اِنَّهُ الظِاهِرُ عَلَی الدِّین»، عبارت «اَلَا اِنَّهُ النَّاصِرُ لِدِینِ اللهِ» به این معناست که امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) تمام اسلام را در جهان پیاده میکند و دین خدا را در تمامی گستره زمین با ابلاغ و اجرا یاری میکند؛ لذا امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) هم وظیفه ابلاغ و هم وظیفه اجرا دارند.
یکی از ویژگیهای قابل ذکر یاران امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) این است که آنان باید در دوران غیبت، دین خدا را هم قولاً و هم عملاً یاری کنند و تمام تلاش خود را به کار بندند تا با یاری دین خدا زمینه
ظهور آن حضرت را فراهم آورند.
«اَلَا اِنَّهُ الغَرَّافُ من بَحرٍ عَمِیق؛ بدانید او از دریایی عمیق بهره میگیرد.»
«بحر عمیق» یعنی دریای ژرف و «غرفه» به معنای پیمانه است. اتاق را هم غرفه میگویند؛ زیرا به معنای جایی محدود است. «غراف» صیغه مبالغه است؛ یعنی بسیار پیمانه بر میدارد؛ به این معنا که متصل به دریای ژرف است.
در اصطلاح روایات و ادبیات عرب و غیر عرب، دریا به معنی دانش است. البته دریا را بعد از دانش به رحمت و عطوفت نیز تشبیه میکنند؛ مثلاً میگویند: دریای عطوفت، دریای رحمت، دریا فضل، دریای جود، دریای عدل و …. ولی اصل دریا که آب زلال است به معنای علم و دانش به کار رفته است. در
قرآن هم به این معنا اشاره شده است که آب را به معنای علم و دانش
ائمه (علیهمالسّلام) گرفتهاند:
«سُئِلَ الرِّضَا صَلَواتُ اللهِ عَلَیهِ عَن قَول اللهِ عَزَّ وَ جَل (قُل ارَایَتُم ان اصبَحَ ماؤُکُم غَوراً فَمن یاتِیکُم بِماءٍ معَیِنٍ) فَقالَ (علیهالسّلام): مَاؤُکُم ابوَابُکُم الائَمهُ وَ الائمهُ ابوَابُ اللهِ فَمَن یَاتیکُم بمَاءٍ مَعیِنٍ یَعنی یاتیِکُم بعِلمِ الامَامِ.»
«فَمَنْ یاْتِیکُمْ بِمَاءٍ مَعِینٍ»(ملک:۳۰) یعنی چه کسی آب گوارا برایتان خواهد آورد؟ لذا «اَلَا اِنَّهُ الغَرَّافُ من بَحرٍ عَمِیق» یعنی امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) در کنار دریای رحمت، دریای دانش و دریای رافت و عطوفت الهی قرار گرفته است و همه اینها پایان ناپذیر است؛ زیرا به دریای لایزال الهی متصل است. از طرفی وظیفه ما نیز این است که به آن دریا و سرچشمه متصل باشیم. در قرآن کریم خداوند میفرماید: «یا اَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اصْبِرُوا وَ صَابِرُوا وَ رَابِطُوا وَاتَّقُوا اللَّهَ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ» (آل عمران:۲۰۰)
امام باقر (علیهالسّلام) در ذیل این آیه میفرمایند: «و رابطوا امامکم المنتظر».
این یعنی ارتباط ما با امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) باید یک ارتباط دوطرفه باشد و از خداوند بخواهیم که رفاقت و ارتباط ما را با آن حضرت از طریق ترک
گناهان بیشتر نماید و در ارتباط بیشتر با ایشان است که انسان
مسلمان زندگی میکند، میمیرد و محشور میشود. این که گفتهاند روح همه
عبادات و اعمال، وجود امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) است، یا «بالامام تمام الصلاه و الزکاه و الصیام و الحج و الجهاد و توفیر الفیء و الصدقات و امضاء الحدود و الاحکام …»،
به خاطر این است که اگر این ارتباط نباشد روح عبادت در انسان از بین میرود.
لذا «اَلَا اِنَّهُ الغَرَّافُ من بَحرٍ عَمِیق» یعنی امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) از بحر عمیق غرفه بر میدارد و پیمانه پیمانه از آن استفاده میکند. همان طور که گفتیم غراف، صیغه مبالغه است؛ به این معنا که امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) وقتی
حکومت جهانی را تشکیل میدهد، یک دستش در دریای عمیق و یک دستش در اجرای قوانین در جهان است و این نشان میدهد که آن حضرت به دریای ژرف نامتناهی وصل است. دارایی و سرمایه وسیع دنیوی و اخروی را در اختیار دارد. البته به این معنا نیست که امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) علمش از پیغمبر بیشتر است؛ بلکه یعنی
پیغمبر علومی داشته که نمیتوانسته است در آن زمان ابراز کند و
امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) آنها را ابراز میکند. در تایید این مطلب روایتی از
امام صادق (علیهالسّلام) وجود دارد که میفرمایند:
«العِلمُ سَبعَهٌ وَ عِشرُونَ حَرفاً فَجَمِیعُ مَا جَاءَت بِهِ الرُّسُلُ حَرفَانِ فَلَم یَعرِفِ النَّاسُ حَتَّی الیَومِ غَیرَ الحَرفَینِ فَاِذَا قَامَ قَائِمُنَا اخرِجَ الخَمسَهَ وَ العِشرِینَ حَرفاً فَبَثَّهَا فِی النَّاسِ وَ ضَمَّ الَیهَا الحَرفَینِ حَتَّی یَبُثَّهَا سَبعَهً وَ عِشرِینَ حَرفاً؛
همه علم و دانش بیست و هفت حرف (باب) است پس همه آنهایی که از آدم تا خاتم و از خاتم، تا امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) آوردهاند دو حرف است که وقتی امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف)
ظهور میکند، آن بیست و پنج حرف دیگر را خارج میکند و با ضمیمه کردن آن دو حرف، که تا قبل از ظهور خارج شده بود، آن بیست و هفت حرف از را در بین مردم منتشر میکند.»
البته این علوم غیر از علوم ظاهری است که منظور اصلی از علم، علم
خداشناسی و توجه به خدا و مبادی و
مبدا و
معاد جهان است.
«اَلَا اِنَّهُ یَسِمُ کَلَّ ذی فَضلٍ بِفَضلِهِ وَ کُلَّ ذی جَهلٍ بِجَهلِهِ؛ آگاه باشید! که او به هر ارزشمندی بهاندازه ارزش او و به هر نادان و بی ارزشی بهاندازه نادانی اش نیکی کند.»
در برخی از نسخهها به جای «یسم»، واژه «قسیم»
آمده است. واژه «یسم» از ریشه (وسم- یسم- وسماً) است و به معنای علامت و نشانه گذاری است. از طرف دیگر ضمیر «هاء» در «بفضله» و «بجهله» به همان افراد «ذی فضل» و «ذی جهل» بر میگردد و امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) است که به هر دو قسم از گروههای فاضل و جاهل اعطا میکند.
در بیان معنای این عبارت در ابتدا به شرح واژههای «قسیم» در یک نسخه و «یسم» در نسخه دیگر میپردازیم. به این ترتیب که درست است که این دو واژه با هم به لحاظ ظاهری و حتی معنای اصلی با هم فرق میکنند، ولی طبق قاعده اشتقاق در زبان عربی که میگوید: «اگر در دو واژه دو حرف از حروف اصلی آنها مثل هم باشند، آن دو کلمه قطعاً دارای اشتراک معنایی هستند.» در مورد این دو کلمه هم این قاعده جاری میشود؛ یعنی چون در حروف «سین» و «میم» با هم مشترکاند، قطعاً دارای معنای مشترکی در باطن معنایشان با هم هستند و آن معنا «قطع و بریدگی» است. لذا در هر صورت امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) در زمان ظهور خود، به انسانهای فاضل، بهاندازه ارزش آنها و به انسانهای جاهل به قدر خود آنها اعطاء میکند.
در بیان عبارت «یَسِمُ کُلَّ ذی فَضلٍ بفَضلِهِ»؛ باید گفت که این عبارت خیلی شبیه به این آیه از قرآن است که میفرماید: «وَیؤْتِ کُلَّ ذِی فَضْلٍ فَضْلَهُ؛ (هود:۳) به هر صاحب فضلیتی، به مقدار فضیلتش ببخشد.» از این جا میتوان دریافت که مراد از افراد «ذی فضل» و در مقابل آنها «ذی جهل» چه کسانی هستند. علامه طباطبایی در این قسمت نکات قابل توجهی را بیان میکند که خلاصه اش به قرار زیر است:
«مراد از «ذی فضل» در این آیه شریفه کسانی هستند که صفات و اعمالی بهتر و بیشتر از دیگران دارند. … نکته دیگر اعتناء به فضل هر صاحب فضل است. … و خلاصه کلام این است که هر کسی را در جایی که لایق آن است قرار میدهد، نه اینکه فاضل و مفضول در دینداری را به یک چوب براند، و خصوصیات افراد را نادیده بگیرد و بر روی درجات و منازلی که اعمال و مساعی اجتماع دارند، خط بطلان بکشد، و چنان نیست که در آن سرای، حال افراد زحمتکشِ با نشاط و افراد تنبل و کسل یکسان باشد.»
با توجه به این توضیحات، بیان میداریم که در روایات فراوانی در ذیل این آیه داریم که آن کسی که فضل هر صاحب فضلی را اعطا میکند، علی بن ابی طالب (علیهالسّلام) است. به عنوان نمونه، در روایتی چنین آمده است:
«عَن ابِی جَعفَرٍ (علیهالسّلام): وَ یُؤتِ کُلَّ ذِی فَضلٍ فَضلَهُ هُوَ عَلِیُّ بنُ اَبَیطَالِبٍ (علیهالسّلام) »
لذا اگر
امام علی (علیهالسّلام) اعطا کننده فضل است، پس
امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) را که
پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) این گونه معرفی کرده، اعطا کننده فضل خواهد بود و این فضل را با توجه به درجه اتصاف افراد به صفات حسنه اعطا میکند و آنها را در جایگاه مخصوص خود که در شانشان است، قرار میدهد و نیز به افرادی که در درجه پایین تری از فضائل اخلاقی و علوم دینی باشند- و خطاب به جهال شدهاند- بهاندازه خودشان اعطا میکند.
نکته دیگر این که شاید طبق قرینه لفظیه کلام، احتمالاً آن اعطا شده، همان علومی باشد که در زمان
ظهور ایشان به اتمام و اکمال میرسد. اما سؤال این است که چرا به همه به طور یکسان اعطا نمیشود؟ که در جواب باید گفت: درک و فهم افراد با هم گوناگون است و لذا پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) افراد با درک و فهم پایین را خطاب به جاهل نموده است و افراد با درک و فهم بالا را با عنوان فضلاء یاد کرده است و اینها هستند که اهل علماند؛ زیرا علم است که مایه فضلیت میباشد؛ لذا «ذی فضل» یعنی «ذی علم» و در روایات گوناگونی علم و فضیلت را کنار هم و در ردیف همدیگر قرار دادهاند مثل آنچه که از امام علی (علیهالسّلام) آمده است: «غایه الفضائل العلم» و «راس الفضائل العلم»،
که امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) قطعاً از علومی که در دست اوست و مالک اصلی آنهاست، به طالبان آن بیشتر اعطا خواهد نمود.
«اَلَا اِنَّهُ خِیَرَهُ اللهِ وَ مُختَارُه؛ بدانید او خیره الله است، مختار الله است.»
خیره (مصدر یا صفت مشبه) و مختار (اسم مفعول) هر دو از یک لغت هستند و دارای معنای نزدیک به هم میباشند. لغت «خیر» یعنی بهتر و برتر، و «خیر»، «اخیَر» بوده است که بر اثر، کثرت استعمال الف آن افتاده و تبدیل به «خیر» شده است که به معنای «بافضلیت» هم بکار میرود. لذا «اَلَا اِنَّهُ خِیَرَهُ اللهِ وَ مُختَارُه» یعنی امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) توسط خدا انتخاب شده و بهترین است.
پیشینه خلقتی انسان به سه عالم باز میگردد. عالم نور، عالم روح، عالم جسم؛ یعنی ما دارای سه بعد در طول هم هستیم: بعد جسمانی، بعد روحانی و بعد نورانی که این سه در طول هم هستند؛ نه در عرض هم. خداوند متعال وجود مقدس
ائمه طاهرین (علیهمالسّلام) و امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) را از همه جهات انتخاب کرده و برگزیده و برتر قرار داده است. امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) خِیَرَهُ الله است؛ یعنی از جمیع جهات از جانب خدا برگزیده شده است و این یعنی جسم و روح و نور او برگزیده است. در این باره روایتی نیز وارد شده است: «صَفوَهُ اللهِ مِن خَلقِه»
البته باید توجه داشت که بسیاری از این فضیلتها در وجود ائمه (علیهالسّلام) اکتسابی هستند یعنی خداوند ائمه (علیهالسّلام) را در یک مرحلهای قرار داده است و درجات بالاتر را خودشان کسب کردهاند.
نکته بعدی که قابل توجه میباشد، این است که آیا این ائمه (علیهمالسّلام) که برگزیده شدهاند، قابل اقتدا هستند یا نه؟ در پاسخ این سؤال میگوییم که: یکی از وجوه امامت ائمه (علیهمالسّلام) این است که قابل اقتدا، الگو و پیشوا هستند و به همین دلیل خداوند متعال
پیغمبران و
امامان را از بشر آفریده است. اما چرا از بشر آفریده است؟ به این دلیل که بتواند برای افراد دیگر الگو باشند. بنابراین،
ائمه طاهرین (علیهالسّلام) و از جمله امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) خیره الله هستند تا دیگران در حد وسع و توان خود با تاسی به آنان- هم در فضیلتهای خدادادی و هم در فضایل اکتسابی- ضمن کسب فضایل، زندگی ایشان رنگ و بوی آن بزرگواران را بگیرد؛ زیرا آنان «صراط الله المستقیم» و آگاه به راه و راهنماهای خوبی برای تمام بشریت هستند. تا آن جا که پبامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند:
«انَّا صِرَاطُ اللهِ المُستَقِیمُ الَّذِی امَرَکُم بِاتِّبَاعِهِ ثُمَّ عَلِیٌّ مِن بَعدِی ثُمَّ وُلدِی مِن صُلبِهِ ائِمَّهٌ یَهدُونَ الَی الحَقِّ وَ بِهِ یَعدِلُون»
جهت دیگری که ائمه (علیهالسّلام) خیره الله و مختار الله هستند این است که ایشان تامین کننده غرض آفرینشاند. به این دلیل که غرض آفرینش عبادت و بندگی خداست: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاِنْسَ اِلَّا لِیعْبُدُونِ» (ذاریات:۵۶) اینها چون برترین بندگان خدا هستند، پس تحقق بخش و تامین کننده
بندگی خدا هستند. اگر آن بزرگواران نبودند، بندگی خدا کامل نمیشد؛ زیرا در بندگی خدا سرآمدِ تمام خلق از آدم تا خاتم هستند.
نکته دیگر این که وقتی کسی «خیره الله و مختاره» بود، در این صورت باید «تضمین شده» باشد که مردم بتوانند آنها را الگو قرا دهند؛ پس از «خیره الله و مختاره» استفاده میشود که ایشان
معصوم هستند و از هرگناه و اشتباه و سهو و ترک اولایی مصون هستند؛ از سویی دیگر اگر معصوماند پس دارای
علم الهی نیز هستند؛ چون عصمت و علم الهی لازم و ملزوم یکدیگر و تفکیک ناپذیر هستند. اگر کسی بخواهد معصوم باشد، باید علم الهی نیز داشته باشد؛ یعنی خدا یک آگاهی به او داده باشد که در اثر آن آگاهی، اختیاراً از گناه پرهیز کند. بنابراین از «خیره الله و مختاره» عصمت و از عصمت هم علم بر میآید. این در حالی است که علم و عصمت بالاترین کمالات هستند.
دیگر این که علم با قدرت مساوق و نزدیک است. مساوق یعنی هم سیاق؛ نه این که علم با قدرت مساوی است؛ بلکه نزدیک به یکدیگرند. کسانی که دارای علم الهی هستند، حتماً دارای قدرت الهی نیز هستند. در حالی که علمهای بشری قدرت آور نیستند. پس از «خیره الله و مختاره» بر میآید که اینها دارای کمالات الهی هستند و از جمله کمالات الهی عصمت است؛ لذا وقتی که عصمت باشد باید علم هم باشد. علم هم که باشد باید در کنارش قدرت باشد و برترین نعمتهایی که خداوند متعال برای برگزیدگان خود قرار داده، همین علم و قدرت است. علم و قدرت جزو ابزارهای برتر
انبیا و
ائمه (علیهمالسّلام) است. لذا آن بزرگواران از تمام جهات برگزیده و برتر هستند و میتوانند الگو و شاخص تمام عیاری برای خلق و هدایت آنها باشند.
«الَا انَّهِ وَارِثُ کُلَّ عِلمٍ وَ المُحِیط بکل فهم؛ بدانید او وارث تمامی علم است و به تمامی فهم و ادراک احاطه دارد.»
اگر کسی بخواهد مدیر گروهی باشد، میبایست امتیازاتی را داشته باشد. اولین امتیازها بعد از حیات و زندگی، دو امتیازِ علم و قدرت است که از فضایل و کمالات انسانی میباشند. بشر از ابتدای آفرینش تاکنون هیچ دقت در علم و قدرت به صورت اجتماعی، ایستایی نداشته است و همیشه در حال پویایی بود تا علم و قدرتش را بیشتر کند. اکتساب علم و قدرت برای انسان فطری است، یعنی انسان به طور فطری به دنبال علم و قدرت است. پیامبران و ائمه (علیهمالسّلام) که انسانهای برتر هستند؛ علم و قدرت جزء برترین فضائلشان است، به طوری که به این دو صفت بیشتر از صفات دیگرشان اهمیت دادهاند. پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
خطبه غدیر راجع به
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) میفرمایند: «وَ مَا مِن عِلمٍ اِلَا وَ قَد عَلَّمتُهُ عَلِیَّاً؛
هیچ علمی وجود ندارد مگر آن که آن را به علی یاد دادهام.»
یا میفرمایند: «النُّورُ مِنَ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ فِیَّ مَسلُوکٌ ثُمَّ فِی عَلِی»
یا در ابتدای قسمت ششم میفرمایند: «آمِنُوا بِاللهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذِی اُنزِلَ مَعَهُ»
خداوند متعال نیز میفرماید: «وَ کُلَّ شَیءٍ اَحْصَینَاهُ فِی اِمَامٍ مُبِینٍ؛ (یس:۱۲) و هر چیزی که ما داشتیم در امام مبین احصا کردیم) (که امام مبین را حضرت علی (علیهالسّلام) میدانند.»
تعبیر نور، علم، فکر، عقل و تعبیرات دیگر در قرآن کریم جزو پرکاربردترین الفاظ در قرآن است. خداوند در قرآن میفرماید:
«اللَّهُ الَّذِی خَلَقَ سَبْعَ سَمَاوَاتٍ وَ مِنَ الْاَرْضِ مِثْلَهُنَّ یتَنَزَّلُ الْاَمْرُ بَینَهُنَّ لِتَعْلَمُوا اَنَّ اللَّهَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدِیرٌ وَ اَنَّ اللَّهَ قَدْ اَحَاطَ بِکُلِّ شَیءٍ عِلْمًا؛ (طلاق:۱۲) خداوند آن کسی است که هفت آسمان را آفرید و مانند آن آسمانها، زمین را خلق فرمود و امر نافذ خود را بین هفت آسمان و زمین نازل کرد تا بدانید که خدا به هر چیز توانا و به احاطه علمی بر همه امور آگاهست.»
یعنی هدف آفرینش «دانستن» است. در هر مکتبی از مکاتب علمی، دانشگاهی، سیاسی و مکاتب دینی، غیر از
اسلام، به علم اهمیت نداده است. در عبارت «لتعلموا» لام، لام نتیجه است؛ یعنی هفت آسمان را خلق کرده برای این که بدانید.
این عبارت از شاهکارهای
قرآن کریم است که هدف از
آفرینش را علم معرفی کرده است و در آیه ۵۶ سوره ذاریات فرموده: «وَ مَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْاِنْسَ اِلَّا لِیعْبُدُونِ؛ ما جن و انس را خلق نکردیم مگر برای این که من را عبادت کنند.»
یعنی هدف آفرینش عبادت است. میدانیم که در قرآن پارادوکس و تناقض نیست، پس بایستی یک نسبتی بین
عبودیت و علم باشد؛ زیرا در یک آیه هدف خلقت، علم آمده و جای دیگر عبودیت. لذا میبایست تناسب و اتحادی بین علم و عبودیت باشد. در آیه ۲۸۲ بقره میفرماید: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ یعَلِّمُکُمُ اللَّهُ؛ تقوا پیشه کنید، خدا شما را آمرزش میدهد.»
یعنی
تقوی مقدمه علم است. یا در روایات است که: «العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء؛
علم نوری است که خداوند در قلب عدهای از بندگان قرار میدهد.»
در این جا علم و عبودیت بر هم منطبق میشوند؛ زیرا مصداق آن، بندگان کامل هستند. بندگان کامل ضمن این که عبد هستند، عالم نیز میباشند. لذا در آیه ۲۸ سوره فاطر میفرماید: «اِنَّمَا یخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ؛ از میان بندگان، علماء از خدا میترسند.»
پس از میان بندگان کسانی که دارای دانش هستند، خدا ترس بوده و خداترسی از ویژگیهای بندگی است. پس نسبتی میان بندگی و علم وجود دارد.
نکته دیگر اینکه دانش بشری که در اصطلاح
فلسفه، دانش حصولی به آن میگویند، دانش عکس برداری از دنیای بیرون است. در دانش الهی
پیامبران، علم و قدرت با هم مساوقاند (یعنی هم سیاقاند) و نمیگویم مساوی هستند؛ یعنی در مورد
انبیاء و
اوصیاء باید گفت جایی که علم باشد، حتماً قدرت نیز هست و جایی که قدرت باشد، حتماً علم نیز هست. مثل داستان
آصف ابن برخیا که توانست تخت
ملکه سبا را از دور دستها بیاورد در حالی که هنوز
سلیمان (علیهالسلام) پلک نزده بود، و این قدرت نتیجه قسمتی از علم بود. اما ائمه معصومین ما (علیهمالسّلام) که علم تمام کتاب را میدانند قطعاً قدرتشان برتر از آصف ابن برخیا میباشد. در روایتی چنین آمده است: «عَن ابَی عبَدِالله (علیهالسّلام) قَال قالَ الَّذی عِنَدهُ عِلمُ مِنَ الکِتابِ انَا آتیِکَ بهِ قَبلَ ان یَرتَّدَ الیکَ طَرفُکَ قَال فَفَرِّجَ ابُو عبدالله (علیهالسّلام) بَینَ اصَابِعهِ فَوَضعَها فِی صَدرهِ ثُمَّ قَالَ وَ عنِدنَا و اللهُ عِلمُ الکِتَابِ کُلُّهُ
حال به عبارت «اَلَا اِنَّهُ وَارِثُ کُلِّ عِلم» بر میگردیم که یعنی
امام زمان (علیهالسّلام) وارث تمامی دانشهای آفرینش، شامل علم
آدم ابوالبشر (علیهالسّلام) تا
خاتم الانبیاء (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و علم
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) تا
امام حسن عسکری (علیهالسّلام) و تمامی علم علما و دانشمندان هستند. در طول تاریخ هر کسی هر دانشی دارد، آن دانش نزد امام زمان (علیهالسّلام) است. لذا در روایات آمده که مواریث انبیا مثل
عصای حضرت موسی (علیهالسّلام) در نزد امام زمان (علیهالسّلام) است.
پس این که مواریث همه انبیاء در نزد
امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) است، تجسم و تبلور این مساله است که تمام علوم و دانشهای انبیاء و گذشتگان نزد آن حضرت است.
«و المحیط بکل فهم» یعنی هر چه ما میفهمیم و درک میکنیم، امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) هم آن را میفهمد و درک میکند. در مورد خداوند داریم: «لَا تُدْرِکُهُ الْاَبْصَارُ وَ هُوَ یدْرِکُ الْاَبْصَارَ وَ هُوَ اللَّطِیفُ الْخَبِیرُ؛ (انعام:۱۰۳) دیدگان او را درک نمیکنند در حالی که اوست که دیدگان را درک میکند.» و امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) نیز مسلط بر دیدنها و شنیدنها و همه حواس ما میباشد. لذا حضرت میتوانند با تسلطی که بر ادراکات دارند، ادراکات ما را کنترل کنند، از کار بیندازند و یا تقویت کنند. لذا اگر اراده ایشان تعلق بگیرد، ادراکات ما قوی تر میشود.
«اَلَا اِنَّهُ المُخبِرُ عَن رَبِّهِ عَزَّ وَجَل و المشید لامر آیاته؛ بدانید او از جانب خدایش خبر میدهد و محکم کننده آیات او است.»
«تشیید» یعنی محکم کردن و عبارت فوق یعنی کار آیات خدا را محکم میکند. با این بیان که، آیات خدا دو نوع است:
آیات تکوینی و
آیات تدوینی. آیات تدوینی یعنی نوشتاری مثل
قرآن و
حدیث و آیات تکوینی؛ یعنی موجودات عینی که خداوند متعال در آفرینش خلق کرده است. آیات تکوینی (نسبت به انسان) نیز تقسیم میشود به:
آیات انفسی و
آیات آفاقی، یعنی به آیات درونی و بیرونی. خداوند در قرآن میفرماید:
«سَنُرِیهِمْ آیاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَ فِی اَنْفُسِهِمْ؛ (فصلت:۵۳) نشان میدهیم به آنها، آیات خود را در افقها و در نفسهایشان (یا درون و جانشان)»
و این یعنی اینکه ما در افقها و جانهایشان آیاتی داریم. لذا امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف)، هم محکم کننده آیات تدوینی و هم محکم کننده آیات تکوینی هستند. شاهد ما برای محکم کنندگی آیات تدوینی ایشان آن است که در
زیارت آل یاسین میخوانیم: «السلام علیک یا تالی کتاب الله و ترجمانه؛ سلام بر توای تلاوت کننده کتاب خدا و ترجمه کننده آن». یعنی تو ترجمه و تفسیر کننده کتاب خدا هستی. مترجم بودن امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) برای آیات خدا به دو مقوله ترجمه قولی و فعلی تقسیم میشود؛ یعنی امام آیات قرآن را قولاً و فعلاً ترجمه میکند. قولاً، مانند پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که در خطابه غدیر، ۱۰۰ آیه را ترجمه و تفسیر فرمودند (که حدود ۸۰ آیه از جملات آیات و حدود ۲۰ آیه را در حد اشاره تفسیر نمودند). از طرف دیگر امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف)، مفسر و مؤَوَّل آیات بوده و عملاً نیز مترجم آیات هستند؛ مثل آیاتی که راجع به تقوی، صلاح، دانش، بینش و
توحید است، همه را در نفس و اعمال خود پیاده میفرمایند. از طرفی این عبارت از زیارت آل یاسین به
حدیث ثقلین نیز اشاره دارد آنجا که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میفرماید:
«انی تارک فیکم الثقلین کتاب الله و عترتی و لن یفترقا حتی یردا علی الحوض»
عترت مقوِّم قرآن است. در خطابه غدیر نیز آمده است:
«فَکُلُّ وَاحِدٍ مُنبِئٌ عَن صَاحِبِهِ وَ مُوَافِقٌ لَه؛
هر کدام از اینها (قرآن و عترت) از همراه خود خبر میدهد و موافق با اوست.»
پس «والمشید لامر آیاته» یعنی حقانیت آیات را با ترجمه قولی و فعلی تثبیت میکند. لذا وجود و سکون و زندگی و فریاد و قیام و قعود و گفتارشان ترجمه قرآن است. یکی از شاهکارهای
زیارت آل یاسین این قسمت است:
«السلام علیک حین تقوم، السلام علیک حین تقعد، السلام علیک حین تقرا و تبین، السلام علیک حین تصلی و تقنت»
اگر ما به زمانهای
نماز و
قنوت و
حمد و
استغفار و الله اکبر و گفتن لا اله الا الله و قیام و قهود امام زمان (ععجلاللهفرجهالشریف) سلام میکنیم معنایش این است که تمام این لحظات، لحظات ارزشمندی هستند. به خاطر ارزش دو چیز، یکی خود امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) و یکی کاری که امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) انجام میدهند. اگر این کار حضرت، عین حق و حقانیت نباشد، سلام به آن بی معنا خواهد بود؛ ولی چون سلام میکنیم معنایش این است که فعل حضرت
عصمت داشته و از هر خطا و اشتباه و ترک اولایی مبرا است و همه آن اعمال زیر نظر خداوند و با تایید ایشان انجام میشود.
در بیان محکم کنندگی آیات الاهی توسط امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) باید گفت که مثلاً وقتی ما دو قطعه چوب را کنار هم میگذاریم؛ آنها محکم و تشیید میشود و این چنین است وجود
امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) که وقتی کنار آیات قرآن قرار میگیرند. به آنها معنا و استحکام میبخشد و اسرار نهان آن را آشکار خواهد نمود. به عبارت دیگر کتاب تدوین مشتمل بر
امام ناطق (ائمه معصومین (علیهمالسّلام) از امام علی (علیهالسّلام) تا امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف)) و
امام صامت (قرآن کریم) است. از طرف دیگر حق -که خود امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) است- با قرآن میباشد و قرآن نیز با حق است؛ لذا وقتی این دو حق با هم آمیختند، آنگاه محکم میشوند. لذا وقتی میگوییم «والمشید لامر آیاته» یعنی یک یک آیات قرآن را امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) محکم و حقانیتش را بیان میکند و چون امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) در قول و عمل خود آیات کریمه قرآن را تشیید میفرمایند. لذا ما با دیدن هر آیهای از قرآن وجود امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) را درخواهیم یافت و او را تجسم میکنیم؛ زیرا که ایشان (عجلاللهفرجهالشریف) مصداق اتم و اکمل قولی و عملی آیات قرآن میباشند. همچنین طبق این آیه در قرآن کریم: «لَا یمَسُّهُ اِلَّا الْمُطَهَّرُونَ»(واقعه:۷۹) که مماس حقیقی قرآن کریم، پاک شدگانند، امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) از جمله پاک شدگان است؛ یعنی این که حقیقت قرآن با حقیقت امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) با هم مماس هستند.
«الَا اِنَّهِ الرَّشِیدُ السَّدِیدُ؛ بدانید او رشد یافته و استوار است.»
«رشید»، صفت مشبه از ریشه «رشد» به معین اسم مفعول یعنی «رشد کرده» است و «رشد» یعنی روشن، پیشرفته و بالیده. رشد در مقابل «غی» است. در
قرآن هم آمده که: «قَدْ تَبَینَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَی؛(بقره:۲۵۶) راه روشن از گمراهی روشن و بیان و واضح شد.» واژه «سدید» هم به معنی استوار است.
وقتی میفرماید: «الَا اِنَّهُ الرَّشِیدُ» یعنی آگاه باشید که حتماً امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) رشد یافته و راه هدایتش را پیدا کرده است و در صراط مستقیم است.
نکته دیگر اینکه «الَا اِنَّهُ الرَّشِیدُ» عبارت دیگری است از:
«انَّا صِرَاطُ اللهِ المُستَقِیمُ الَّذِی امَرَکُم بِاتِّبَاعِهِ ثُمَّ عَلِیٌّ مِن بَعدِی ثُمَّ وُلدِی مِن صُلبِهِ ائِمَّهُ یَهدُونَ الَی الحَقّ وَ بِهِ یَعدِلُون».
این عبارت از طرف پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) عصمت امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) و روشنی راه ایشان را تضمین میکند. اما همه امامان (علیهمالسّلام) معصوماند؛ ولی به چه دلیلی درباره این امام بیشتر تاکید فرمودند؟ در جواب میگوییم که این تاکید به خاطر این است که امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) مسئولیت مهم و بسیار بزرگی دارد که آن تشکیل حکومت جهانی و تایید و تثبیت آن است. لذا کار هر قدر بزرگ تر باشد، احتمال خطای آن نیز بیشتر است و چون برنامه آن حضرت یک برنامه استثنایی است که هیچ کدام از پیامبران الهی (علیهمالسّلام) و حتی
معصومین (علیهمالسّلام) برای اجرای آن برنامه مکلف نشدهاند لذا پیامبر میفرمایند: «الَا اِنَّهُ الرَّشِیدُ» تا احتمال وارد شدن هرگونه نقصی در کار آن بزرگوار منتفی شود.
از لغت رشید دو مطلب دیگر نیز استباط میشود. یکی صحیح بودن و دیگری در حال رشد بودن. لذا «الرشید» یعنی اینکه امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) غیر از این که در حال رشد و تکامل میباشد، در راه مستقیم نیز قرار دارد.
اما درباره واژه «سدید» باید گفت که: «الَا اِنَّهُ السَّدِیدُ» یعنی در کار خودش محکم است، کوتاه نمیآید، سست نیست و تحت تاثیر ملامت کسی قرار نمیگیرد. یکی از صفاتی که امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) دارند این است که ترجمان آن، همان جملهای است که پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) راجع به
امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) فرمودند: «وَ لَا تَاخَذَهُ فِی اللهِ لَومَهُ لَائِم؛
او کسی است که ملامتِ ملامت کنندهای در راه خدا دستخوش تغییرش نمیکند.» و این مسئله مهم به خاطر این است که آن حضرت هم تکامل دارد و هم محکم است. آیه «اِنَّ الَّذِینَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ الْمَلَائِکَهُ اَلَّا تَخَافُوا وَلَا تَحْزَنُوا وَاَبْشِرُوا بِالْجَنَّهِ الَّتِی کُنْتُمْ تُوعَدُونَ»(فصلت:۳۰) نشان میدهد که راه دین و تدین راه استقامت است و سران دین که پیامبراناند همیشه در ناراحتی و اذیت و آزار بودند؛ ولی پیوسته در مقابل آن سختیها مقاومت میکردند.
«الَا اِنَّهُ المُفَوِّضُ اِلَیه؛ آگاه باشید! او کسی است که امور به او تفویض شده است.»
تفویض کارها دو معنا دارند: یک معنا این است که خدا کاری را واگذار کند و خودش دستش بسته شود که این با تفکر توحیدی
اسلام سازگاری ندارد؛ زیرا طبق تفکر توحیدی، این خداوند است که جهان، انسان و موجودات را اداره میکند. ارتباط خدا با این جهان ارتباط حکیمانه و تدبیر دائمی و پیوسته با جهان است. باید توجه داشت که معنای غلط تفویض این است که بگوییم: خدا خلق کرده است و دیگر هیچ کاری با جهان ندارد -که این عقیده
یهود و
مفوضه است-؛ در حالی که معنای صحیح تفویض این است که خودش در اختیار گذاشته و خودش مالک است. مثلاً شما برای فرزندتان دوچرخه میخرید، پول هم میدهید، آزاد هم هست؛ ولی شما املک هستید و مالک تر بودن خود به فرزندتان را حفظ میکنید.
پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
خطبه غدیر در مورد
امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) آن را بیشتر نمایان کرده است، به این دلیل است که در این جا تفویض یکی از اصول اولیه شخص امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) است؛ یعنی امام عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) که تنها مجری به تمام معنا و همه جانبه اسلام و قرآن است- باید مفوض الیه باشد؛ یعنی خداوند باید امر دین را به او تفویض کند تا بتواند دین را در گستره زمین نشر بدهد. مرحوم کلینی در این مورد ده روایت در کتاب کافی آورده است که یک نمونه را ذکر میکنیم:
«عَن ابی اسحَاقَ النَّحوِیِّ قَالَ دَخَلتُ عَلَی ابِی عَبدِ اللهِ (علیهالسّلام) فَسَمِعتُهُ یَقُولُ انَ اللهَ عَزَّ وَ جَلَّ اَدَبَ نَبِیَّهُ عَلَی مَحَبَّتِهِ فَقَالَ وَ انَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمِ. ثُمَّ فَوَّضَ الَیهِ فَقَالَ عَزَّوَجَلَّ وَ ما آتاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نَهاکُم عَنهُ فَانتَهُوا وَ قَالَ عَزَّ وَجَلَّ مَن یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَد اطاعَ اللهَ قَالَ ثَمَّ قَالَ وَ انَّ نَبِیَّ اللهِ فَوَّضَ اِلَی عَلِیٍّ وَ ائتَمَنَهُ فَسَلَّمتُم وَ جَحَدَ النَّاسُ فَوَ اللهِ لَنُحِبُّکُم ان تَقُولُوا اِذَا قَلنَا وَ ان تَصمُتُوا اذَا صَمَتنَا وَ نَحنُ فِیمَا بَینَکُم وَ بَینَ اللهِ عَزَّوَ جَلَّ مَا جَعَلَ اللهُ لِاَحَدٍ خَیراً فِی خِلَافِ امرِنَا»
«ابی اسحاق نحوی گوید: وارد شدم بر امام صادق (علیهالسّلام) شنیدم که حضرت فرمود: خداوند متعال با روش محبت، پیامبرش را تربیت کرده بود. و آنگاه فرموده است: «تو دارای خلق، اخلاق و آداب بزرگی هستی. سپس به او تفویض نمود (یعنی زمینه تفویض محبت است) سپس گفته است: آنچه پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برای شما میآورد بگیرید و آنچه نهی میکند از آن باز دارید. سپس حضرت صادق (علیهالسّلام) فرمودند: پیغمبر خدا امور دین را به علی (علیهالسّلام) واگذار کرد و او را امین دانست. آنگاه به ابی اسحاق نحوی میگوید: شما شیعیان، تسلیم شدید و مردم، علی را منکر شدند. به خدا قسم ما دوست داریم، بگوئید؛ موقعی که ما گفتیم و ساکت بشوید؛ موقعی که ما ساکت شدیم و ما واسطه بی شما و خدا هستیم و خدا قرار نداده برای کسی چیزی را برخلاف امر و فرمان و راه ما.
کسی که خیر میخواهد، خیرش در این است که راه ما را طی کند. »
«الَا اِنَّهُ قَد بُشِّرَ بِهِ مَن سَلَفُ بَینَ یَدَیه؛ بدانید او کسی است که گذشتگان قرون پیش به او بشارت دادهاند.»
اعتقاد به
مهدویت و وجود
مصلح کل، اعتقاد همه ادیان، و تمامی سیستمهای فکری، حتی نظامهای فکری غیر دینی (که اغلب سیستمهای فکری سیاسی هستند) میباشد. همان طور که میدانیم برخی از نظامهای فکری بشر، دینی هستند (که در راس مخروطاندیشه آنها خدا قرار دارد) و تعدادی هم غیر دینی هستند؛ مثل سیستم فکری
ماتریالیسم؛ چون بشر به طور طبیعی و فطری انتظارِ حکومت و دنیایی را میکشد که در آن، هیچ بی عدالتی، ظلم و ستمی نباشد تا در آن جا بتواند حکومت کند.
در این قسمت، که به اصطلاح، بخش
موعود ملل و ادیان است، حضرت میفرمایند: «… الَا اِنَّهُ قَد بُشِّرَ بِهِ مَن سَلَفُ بَینَ یَدَیه …» و نمیفرمایند: تمام انبیا به او بشارت دادهاند؛ بلکه میفرمایند: «قد بشّر به من سلف القرون بین یدیه»؛ تمام قرونی که در گذشته بودهاند به او وعده دادهاند. منظور حضرت این است که چه نظامهای دینی، چه نظامهای غیر دینی، چه فکرهای فلسفی و چه فکرهای اجتماعی، تمامشان به م
هدی موعود وعده دادهاند؛ منتها هر کدام از اینها یک بعد از این موعود را معرفی کردهاند؛ چون اولاً این وعده، فطری است؛ ثانیاً موعود ادیان است؛ ثالثاً تمام نظامهای فکری در انتظار چنین حکومتی هستند. پس تشکیل چنین حکومتی که (از نظر عمومی) در آن جا عدل و داد، حکومت کند و پایه این حکومت، خدا باشد، بسیار مطلوب است که این مطلب را برخی از آیات و روایات هم بدان اشاره دارند: «یعْبُدُونَنِی لَا یُشْرِکُونَ بِی شَیئًا» (نور:۵۵)
«لَا یَبقَی اَرضٌ اِلَّا نُودِیَ فِیهَا شَهَادَهُ اَن لَا اِلَهَ اِلَا اللهُ وَ اَنَّ مُحَمَداً رَسُولُ الله»
این مساله مورد تاکید آموزهها و مدارک دینی ما است. پس نکته مهم و شاهکار این وعده حتمی و بطلان ناپذیر بودن و قطعی بودن
ظهور امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) و غلبه اش بر دنیا است؛ زیرا خداوند فرمود: «وَ لَقَدْ کَتَبْنَا فِی الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّکْرِ اَنَّ الْاَرْضَ یرِثُهَا عِبَادِی الصَّالِحُونَ»(انبیاء:۱۰۵)
و نیز فرمود: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذِینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْاَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ …»(نور:۵۵)
که اگر در مدارک دینی ما، پیش گوییهای
اناجیل اربعه، اسفار
تورات، کتابهای
زند،
پازند و پانیشالهای
زرتشتیان و در کتب
هندوان، کتب
براهماییان و نوع کسانی که الان در دنیا اسمی از آنها هست را مشاهده کنیم (با وجود همه تحریفاتشان) به آن حضرت (علیهالسّلام) وعده دادهاند.
«الَا اِنَّهُ البَاقِی حُجَّهً وَ لَا حُجَّهَ بَعدَه؛ بدانید! او حجت باقی است و هیچ حجتی بعد از او نیست.»
حجت یعنی «ما به یحتج فعل»؛ دلیلی که یک کار با استناد به آن انجام میشود و احتجاج یعنی دلیل آوردن. وقتی میگوییم برای چیزی دلیل میآوریم، خود دلیل، حجت است. همچنین این واژه (حجت) یک نوع اسم و لقب برای
ائمه (علیهمالسّلام) است. لذا حضرت میفرماید این آخرین حجت پایدار خداست؛ یعنی از سال ۲۶۰ ق که
امام حسن عسکری (علیهالسّلام) به شهادت رسیدند،
امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) حجت روی زمین هستند.
سؤالی که اینجا مطرح میشود این است که اگر پس از آن حضرت حجتی نیست، مسئله
رجعت حضرت عیسی (علیهالسّلام) و ائمه (علیهمالسّلام) چگونه توجیه پذیر است؟
در پاسخ میگوییم روایات زیادی داریم که برخی از ائمه (علیهالسّلام) پس از امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) باز میگردند و حکومت میکنند؛ مثل امام علی (علیهالسّلام)، امام حسین (علیهالسّلام) و برخی از ائمه (علیهمالسّلام). در این که اصل رجعت طبق آیه: «پروردگارا! ما را دوبار میراندی و دو بار زنده کردی» (غافر:۱۱) جزء ضروریاتِ اعتقادات
شیعه است شکی نیست؛ اما تعبیر «لا حجه بعده»، ناظر به عنوان حجت که امامت و مسئولیت است میباشد و نظری به رجعت دیگر امامان ندارد؛ زیرا که آنان حجتهای قبلی هستند که دوباره رجعت خواهند کرد؛ مثل حضرت عیسی (علیهالسّلام) که میآیند و به عنوان وزیر امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) پشت سر ایشان نماز میگزارند: «. . یُصَلَّی خَلفَه …»؛
اما حضرت عیسی (علیهالسّلام) به تنهایی حجت مستقل نیستند. حجت بودن ایشان تحت حجیت امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) خواهد بود. اگر هم
امیرالمؤمنین و امام حسین (علیهالسّلام) تشریف بیاورند (با این که افضل از امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) هستند) ولی حکومت به نام امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) است و لذا «… الَا اِنَّهُ البَاقِی حُجَّهً وَ لَا حُجَهَ بَعدَه …» نشان میدهد که ایشان به عنوان آخرین نفر است که
حکومت جهانی خدا را تشکیل میدهد و اگر قرار است تا
قیامت بقیه ائمه (علیهمالسّلام) هم بیایند (که میآیند) ذیل حکومت امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) هستند؛ نه این که حجیت مستقلی داشته باشند.
«و لا حق الا معه و لا نور الا عنده؛ هیچ حقی نیست مگر همراه اوست و هیچ نوری نیست مگر در نزد اوست.»
در عبارت فوق بر سر کلمات «حق» و «نور»، «لا» نفی جنس آمده است و میگوید که حق همیشه همراه آن حضرت و نور حقیقی در نزد اوست و با وجود او نه حقی و نه نور حقیقی دیگری وجود دارد.
حق کلمهای است که جمع ندارد و این عبارت نمیخواهد بگوید که چندین حق وجود دارد و حق اصلی، همراه امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) است بلکه میگوید که هر کسی که ادعای حق بودن داشته باشد ادعایش باطل است؛ زیرا که حق یکی است و آن هم همراه امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) است. اما مراد از «حق» چیست؟ در پاسخ عرض میکنیم که در آیات و روایات مراد از «حق» خداوند عزّوجل میباشد. آنجا که خداوند در قرآن میفرماید: «اَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ الْمُبِینُ» (نور:۲۵) و نیز در روایات که داریم: «عَن ابِی عَبدِ اللهِ (علیهالسّلام) … اَنَّ اللَّهَ هُوَ الْحَقُّ وَ اَنَّهُ هُوَ رَبُّهُ …»
از
امام صادق (علیهالسّلام) که فرمودند: به راستی که خداوند حق است و اوست پروردگارش (با توجه به سیاق حدیث یعنی: پروردگار عقل آدمی).
نکته دیگری که در مورد این عبارت قابل توجه است این است که علت اینکه «حق» با اوست، آن است که خروج و ظهور ایشان از جانب پروردگار، حق است آنجا که در روایتی داریم:
«عَن ابِی بَصیرٍ عَن ابِی عَبدِ الله (علیهالسّلام) قَالَ سَاَلتُهُ عَن قَولِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ … (حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُم انَّهُ الحَقُّ) قَالَ خُرُوجُ القَائِمِ هُوَ الحَقُّ مِن عِندِ اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَرَاَهُ الخَلقُ لَا بُدَّ مِنهُ»
«ابوبصیر از امام صادق (علیهالسّلام) از این قول خداوند که فرمود «حَتَّی یَتَبَیَّنَ لَهُم انَّهُ الحَقُّ» سؤال کرد. پس ایشان فرمودند که خروج قائم (عجلاللهفرجهالشریف)، آن همان حق است در نزد خدای تعالی که خلق آن را خواهند دید و هیچ شکی هم در آن نخواهد بود.»
اما نکته دیگری که میتوان از این عبارت استفاده کرد این است که خدایی که تنها او حق است، حقانیت خود را به
ولی خود اعطا نموده است و آن را ملازم ایشان گردانیده است تا با این عمل بیان دارد که امر و نهی و رضایت غضب او، امر و نهی و رضایت غضب خدای تعالی است و اطاعت و فرمانبرداری از او تکلیف است. چرا که خداوند در قرآن میفرماید: «یا اَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اَطِیعُوا اللَّهَ وَاَطِیعُوا الرَّسُولَ وَاُولِی الْاَمْرِ مِنْکُمْ» (نساء:۵۹)
حال به واژه «نور» میپردازیم. واژه «نور» در قرآن نیز به کار رفته است، من جمله در آیه نور: «اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَ الْاَرْضِ» (نور:۳۵) که در مورد نورانیت خداوند بوده اما اینکه به چه معناست نظرات گوناگونی در این باره مطرح گردیده که گزیدهای از آنها به قرار زیر است:
شیخ طوسی در ذیل این آیه میگوید: نور بودن خداوند به دو معناست: یکی اینکه بگوییم خداوند هدایت کننده اهل آسمانها و زمین است و دیگر اینکه بگوییم خداوند بوسیله ستارگان و خورشید و ماه روشنایی بخش آسمانها و زمین میباشد.
علامه طباطبایی میگوید: خدای سبحان نوری است که به وسیله او آسمانها و زمین ظهور یافتهاند؛ چون نور را به آسمان و زمین اضافه کرده، و آن گاه آن را حمل کرده بر اسم جلاله «الله» و فرموده نور آسمان و زمین الله است و منظور عمده اش این بوده که کسی توهم نکند نور خداوند، نور غیرمستقل و قائم به آسمانها و زمین است و از اینجا استفاده میشود که خدای تعالی برای هیچ موجودی مجهول نیست، چون ظهور تمامی اشیاء برای خود و یا برای غیر، ناشی از اظهار خدا است، اگر خدا چیزی را اظهار نمیکرد و هستی نمیبخشید ظهوری نمییافت. پس قبل از هر چیز، ظاهر بالذات، خدا است.
فخر رازی نیز میگوید: مراد از نور بودن خداوند چهار حالت است: ۱- اینکه خداوندهادی اهل آسمانها و زمین است. ۲- خداوند مدبر آسمانها و زمین است با حکمت بالغه خود. ۳- او نظم دهنده آسمانها و زمین است. ۴- خداوند روشنایی بخش آسمانها و زمین است که خود سه وجه دارد: اول: او منور آسمان است با
ملائکه و روشنایی بخش زمین است با
انبیاء. دوم: منور آسمان است با خورشید و ماه و ستارگان. سوم: منور آسمان است با خورشید و ماه و ستارگان و روشنایی بخش زمین است با انبیاء و علماء.
حال با توجه به معانی نور که برای خدا متعال در نظر گرفته شده است و از طرفی چون امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) از جانب پروردگار حق است، به حق آمده است و فرمان و اطاعت او فرمان و اطاعت خداوند است لذا همه آن تعابیر و معانی بر امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) هم منطبق است، یعنی امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) هم به اذن الله هدایت کننده اهل آسمانها و زمین است و هم روشنایی بخش آسمانها و زمین است و هم به اذن خداوند مدبر آسمانها و زمین است و هم به اذن الله ناظم آسمانها و زمین است.
«اَلَا اِنَّهُ لَا غَالِبَ لَهُ وَ لَا مَنصُورَ عَلَیهِ؛ آگاه باشید که کسی بر او (امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف)) غلبه نمیکند، و هیچ کس علیه او یاری نمیشود.
یکی از آیاتی که درباره امام زمان (عج الله تعالی فرجه الشریف) وجود دارد این است که میفرماید:«...وَمَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنَا لِوَلیِّهِ سُلْطَانًا فَلَا یسْرِفْ فِی الْقَتْلِ اِنَّهُ کَانَ مَنْصُورًا»(اسرا:۳۳)
پس او منصور است. در روایات زیادی نیز داریم که او غالب است و کسی بر او نه مسلط میشود و نه ایشان مغلوب خواهد بود: «عَن مُحَمَّدِ بنِ مُسلِمٍ قَالَ سَمِعتُ اَبَا جَعفَرٍ (علیهالسّلام) یَقُولُ القَائِمُ مَنصُورٌ بِالرُّعبِ مُؤَیِّدٌ بِالنَّصرِ …؛
حضرت قائم (عجلاللهفرجهالشریف) با ایجاد رعب و وحشت (در دل دشمنان) یاری میشود و با نصر و یاری (از جانب پروردگار) قدرتمند گردیده است.»
در روایات زیادی داریم، قبل از آنکه حضرت با قدرتهای بزرگ بجنگد، رعبی در دلشان میافتد، که حکومتشان را تحویل میدهند (مانند روایت فوق) که این مثل همان چیزی است که در جریان فتح
فدک و
مکه اتفاق افتاد. لذا
پیغمبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در دو جمله (که تاکید همدیگر هستند) میفرمایند: «… اَلَا اِنَّهُ لَا غَالِبَ لَهُ وَ لَا مَنصُورَ عَلَیهِ» و «لا» در «لَا غَالِبَ لَهُ»، نفی جنس است. معنایش این است که هیچ غلبه کنندهای و ظفرمندی بر او غلبه نخواهد کرد.
البته قبل از این جمله، جملات دیگری هم با این مضمون بودند که عبارتند از: «اَلَا اِنَّهُ المُنتَقِمُ مِنَ الظَّالِمِین» و «اَلَا اِنَّهُ مُدرِکٌ بِکُلِّ ثَارِ لِاَولِیَاءِ اللهَ» که ما آنها را در قسمتهای قبل توضیح دادیم.
معنای «وَ لَا مَنصُورَ عَلَیهِ» نیز این است که در زمان ظهور حضرت (عجلاللهفرجهالشریف) هیچ کس نمیتواند با هم متحد شود و علیه امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) بشورد زیرا که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) فرمودند که: «هیچ کس علیه او نیز یاری نمیشود». لذا این جمله تاکید «لا غالب له» خواهد بود.
«اَلَا اِنَّهُ وَلِیُّ اللهِ فِی اََرضِهِ وَ حَکَمُهُ فِی خَلقِهِ وَ امِینُهُ فِی سِرِّهِ وَ عَلَانِیَتِهِ؛ آگاه باشید که او (حضرت مهدی (عجلاللهفرجهالشریف) در زمین ولی خداست و در میان مخلوقاتش حَکَم خداست و در آشکار و پنهان امانت دار خداوند است.»
«ولی» به معنای سرپرست و اولی به تصرف است. ما از جمله اول دو معنا برداشت میکنیم:
یکی این که امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) متولی خداست در زمین، اما چون این امر مطلق بیان شده و مقید به بعد از
ظهور نگشته، پس امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) در زمان غیبت هم، ولی و سرپرست از جانب خدا در زمین است.
در معنای دیگر، «ولی» از نظر
علامه طباطبایی چنین است: وقتی میگوییم خدای تعالی ولی بنده مؤمنش میباشد، معنایش این است که آن چنان وصل به بنده است و آن چنان متولی و مدبر امور بنده است که هیچ کس دیگری این چنین ارتباطی را با آن بنده ندارد. اوست که بنده را به
صراط مستقیم هدایت میکند، امر و نهی میکند، به آن چه سزاوار است وامی دارد، از آن چه نکوهیده است باز میدارد و او را در زندگی دنیایی و آخرتی اش یاری میکند، هم چنان که از این طرف نیز میگوییم مؤمن واقعی ولی خداست؛ زیرا آن چنان وصل به خداست که متولی اطاعت او در همه اوامر و نواهی اوست و تمامی برکات معنوی از قبیل هدایت، توفیق، تایید، تسدید و به دنبالش اکرام به
بهشت و
رضوان را از خدای تعالی میگیرد.
این یعنی ولی خدا؛ یعنی کسی که با خداوند هیچ گونه فاصلهای ندارد. اما چه چیزی بین ما و خدا فاصله میاندازد؟ پاسخ «گناه» است. حجابهای ظلمانی گناه و غفلت، بین ما و خدا فاصله میاندازند. حال اگر ولی الله هیچ گونه فاصلهای بین خود و پروردگارش ندارد، پس همه نگاه و حرکت و قدرت و علم و دانشش از طرف خداست؛ یعنی در عبودیت به مرحلهای رسیده است که
ولی الله گردیده است. لذا ولایتِ کسی که ولی خداست دو جنبه دارد: یکی این که خیلی به خدا نزدیک است، دیگر این که از طرف خدا سرپرست است. پس «اشهد ان علی ولی الله» دو معنا دارد: یکی این که به خداوند خیلی نزدیک است و هیچ گونه فاصلهای از نظر گناه و امثال اینها ندارد و دیگر این که از طرف خدا مبعوث است که اولی به تصرف باشد و در زمین حکومت کند.
«وَ حَکَمُهُ فِی خَلقِهِ»، «حَکَم» یعنی کسی که حُکم میکند؛ اما در کجا حکم میکند؟ در پاسخ میگوییم: «فِی خَلقِهِ». سؤال دیگر این که خلق بزرگ تر است یا ارض؟ در جواب میگوییم که خلق بزرگ تر است؛ چون ارض فقط زمین را شامل میشود، ولی خلق شامل همه مخلوقات است. امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) از طرف خداوند در زمین سرپرست است. اما حَکَمیت ایشان در تمام آفرینش است و این معنایش آن است که خداوند متعال او را برای فرشتگان، انسانها، حیوانات، نباتات، جمادات و هر موجودی که دارای هستی و کمالات هستی است، حجت و حکم قرار داده است.
از «وَلِیُّ اللهِ فِی اََرضِهِ»
ولایت تکوینی استفاده نمیشود؛ اما از «وَ حَکَمُهُ فِی خَلقِهِ» این نکته برداشت میشود؛ یعنی وجود امام عصر (عجلاللهفرجهالشریف) در آفرینش حَکَم است. با توجه به آیه «لا رَطْبٍ وَ لَا یابِسٍ اِلَّا فِی کِتَابٍ مُبِینٍ»(انعام:۵۹)(یعنی هیچ تر و خشکی (در عالم) نیست مگر آن که در کتاب مبین (یعنی امام معصوم) آمده است.) در روایتی از مفضل چنین آمده است:
«مفضل بن عمر قال دخلت علی الصادق (علیهالسّلام) ذات یوم. فقال لی یا مفضل هل عرفت محمدا و علیا و فاطمه و الحسن و الحسین (علیهالسّلام) کنه معرفتهم قلت یا سیدی و ما کنه معرفتهم؟ قال یا مفضل تعلم انهم فی طرف عن الخلائق بجنب الروضه الخضره فمن عرفهم کنه معرفتهم کان مؤمنا فی السنام الاعلی. قال قلت عرفنی ذلک یا سیدی قال یا مفضل! تعلم انهم علموا ما خلق الله (عزّوجلّ) و ذراه و براه و انهم کلمه التقوی و خزناء السماوات و الارضین و الجبال و الرمال و البحار و عرفوا کم فی السماء نجم و ملک و وزن الجبال و کیل ماء البحار و انهارها و عیونها و ما تسقط من ورقه الا علموها و لا حبه فی ظلمات الارض و لا رطب و لا یابس الا فی کتاب مبین و هو فی علمهم و قد علموا ذلک فقلت یا سیدی قد علمت ذلک و اقررت به و آمنت قال نعم یا مفضل نعم یا مکرم نعم یا محبور نعم یا طیب طبت و طابت لک الجنه و لکل مؤمن بها.»
بنابراین، میتوان گفت که تمام موجودات به اذن امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) حرکت میکنند و حَکَمیت امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) بر تمام موجودات از جمادات تا فرشتگان سایه افکنده است.
بعد هم میفرماید: «… وَ اَمِینُهُ فِی سِرِّهِ وَ عَلَانِیَتِهِ …»؛ «امانت دار خداوند است در آشکار و پنهان. آشکار یعنی عالم ماده و پنهان یعنی عالم معنا و آن به این دلیل است که چون امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) ولی خداست و بین ولی الله و الله هیچ فاصلهای نیست، لذا امام خدایی میشود و رنگ و بوی خدایی میگیرد. خداوند هم او را در عالم ماده و معنا امین خود قرار داده و کلید خزائن آن دو عالم را در اختیار و اراده آن حضرت میگذارد. روایاتی هم وجود دارند که نشان میدهند وقتی امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) ظهور میکنند، خداوند تمام گنجهای زمین را برای او آشکار میکند؛ مانند این روایت:
«عَن جَابِرٍ الاَنصَارِیِّ قَالَ سَمِعتُ رَسُولَ اللهِ (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) یَقُولُ انَّ ذَا القَرنَینِ کَانَ عَبداً صَالِحاً جَعَلَهُ اللهُ حُجّهً عَلَی عِبَادِه … وَ انَّ اللهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَی سَیُجزِی سُنَتَّهُ فِی القَائِم مِن وُلدِی وَ یُبَلِِّغُهُ شَرقَ الاَرضِ وَ غَربَهَا … وَ یُظهِرُ اللهُ لَهُ کُنُوزَ الاَرضِ وَ مَعَادِنَهَا …»
ما با بررسی عباراتی چند درباره امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) در خطبه غدیر، با برخی از ویژگیهای ذاتی آن حضرت آشنا شدیم. البته توجه به این نکته هم ضروری است که اصل برپایی جریان
غدیر برای معرفی امیرالمؤمنین (علیهالسّلام) به عنوان امام و ولی بعد از پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در
جامعه اسلامی بوده است، اما این که در میان آن سخنان گوهربار، به امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف) نسبت به سایر ائمه (علیهمالسّلام) توجه خاصی شده، به این دلیل است که:
اولاً وقتی آغاز و انجام امری، با استحکام و پیش بینی همه جانبه آن امر صورت بگیرد، توجه و اهتمام مردم در گرویدن و پایبند بودن به آن دین بیشتر خواهد بود؛ زیرا در
خطبه غدیر ابتدا به مساله مهم
امامت امام علی (علیهالسّلام) اشاره شده و سپس مساله امامت
امام مهدی (عجلاللهفرجهالشریف) با توجه خاصی مطرح شده است.
ثانیاً توجه خاصی به امام مهدی (عجلاللهفرجهالشریف) در این خطبه، به این دلیل است که وقتی پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مردم را برحذر داشت که از صراط اهل بیت (علیهمالسّلام) عدول نکنند، فرمود که ایشان (امام زمان (عجلاللهفرجهالشریف)) دارای ویژگی اصلاح کنندگی است (و چنان چه انحرافی اتفاق بیافتد) دین خدا را اصلاح خواهد نمود و همه ظلمها و بی عدالتیهایی که در حق
اهل بیت (علیهمالسّلام) شده را جبران خواهد نمود. ثالثاً پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میخواهد بگوید که این دین در سلسله
امامت، انجامی خواهد داشت؛ زیرا در صورت نداشتن پایان و رها شدن به حال خود، هم بعثت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به عنوان
خاتم الانبیاء عبث خواهد بود و هم در مرتبهای بالاتر، کار خداوند بیهوده خواهد بود و خداوند هم کار بیهوده نمیکند.
پی نوشتها:
فهرست منابع تحقیق:
۱. قرآن کریم.
۲. دیلمی، حسن بن ابی الحسن، ارشاد القلوب الی الصواب، اول، شریف رضی، ۱۴۱۲ ق.
۳. طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری باعلام الهدی، سوم، تهران، دار الکتب الاسلامیه.
۴. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج، مشهد، مرتضی، ۱۴۰۳ ق.
۵. سید رضی الدین علی بن موسی بن جعفر بن طاووس، الاقبال بالاعمال الحسنه، دوم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۷ ق.
۶. طوسی، الامالی، اول، قم، دار الثقافه، ۱۴۱۴ ق.
۷. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، بیروت، مؤسسه الوفاء، ۱۴۰۴ ق.
۸. صفار، بصائر الدرجات، دوم، قم، کتابخانه آیه الله مرعشی نجفی، ۱۴۰۴ ق.
۹. کفعمی، ابراهیم بن علی عاملی، البلد الامین و الدرع الحصین، چاپ سنگی.
۱۰.حسینی استرآبادی، سید شرف الدین، تاویل الایات الظاهره فی فضائل العتره الطاهره، اول، قم، جامعه مدرسین، ۱۴۰۹ ق.
۱۱. طوسی، التبیان فی تفسیر القرآن، بیروت، دار احیاء التراث العربی.
۱۲. ابن طاووس، التحصین لاسرار ما زاد من اخبار کتاب الیقین، اول، قم، مؤسسه دارالکتب، ۱۴۱۳ ق.
۱۳. محمد بن مسعود عیاشی، تفسیر عیاشی، تهران، چاپخانه علمیه، ۱۳۸۰ ق.
۱۴. فرات بن ابراهیم کوفی، تفسیر فرات بن ابراهیم، اول، مؤسسه چاپ و نشر وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی.
۱۵. قمی، علی بن ابراهیم بنهاشم، تفسیر علی بن ابراهیم قمی، سوم، قم، مؤسسه دار الکتاب، ۱۴۰۴ ق.
۱۶. طبری، ابوجعفر محمد بن جریر، جامع البیان فی تفسیر القرآن، اول، بیروت، دار المعرفه، ۱۴۱۲ ق.
۱۷. فتال نیشابوری، محمد بن حسن، روضه الواعظین و بصیره المتعظین، قم، رضی.
۱۸. عبیدالله بن عبدالله بن حسکان (حاکم حسکانی)، شواهد التنزیل لقواعد التفضیل فی آیات النازله فی اهل البیت صلوات الله و سلامه علیهم. اول، مؤسسه چاپ و نشر وابسته به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۴۱۱ ق.
۱۹. رضی الدین علی بن یوسف بن مطهر حلی، العدد القویه لدفع المخاوف الیومیه، اول، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی، ۱۴۰۸ ق.
۲۰. محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، عیون اخبار الرضا علیه السلام، جهان، ۱۳۷۸ ق.
۲۱. تمیمی آمُدی، عبدالواحد بن محمد، غرر الحکم و درر الکلم، اول، قم، دفتر تبلیغات، ۱۳۶۶ ش.
۲۲. کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، ۱۳۶۵ هجری شمسی.
۲۳. جعفر بن محمد بن قولویه قمی، کامل الزیارات، نجف اشرف، مرتضویه، ۱۳۵۶ ق.
۲۴. محمد بن ابراهیم نعمانی، کتاب الغیبه، تهران، مکتبه الصدوق، ۱۳۹۷ ق.
۲۵. محمد بن حسن طوسی (شیخ طوسی)، کتاب الغیبه للحجه، اول، قم، مؤسسه معارف اسلامی، ۱۴۱۱ ق.
۲۶. علی بن عیسی اربلی، کشف الغمه فی معرفه الائمه، تبریز، مکتبه بنیهاشم، ۱۳۸۱ ق.
۲۷. محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی (شیخ صدوق)، کمال الدین و تمام النعمه، دوم، قم، دار الکتب الاسلامیه، ۱۳۹۵ هجری قمری.
۲۸. نوری، میرزا حسین، مستدرک الوسائل، اول، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، ۱۴۰۸ ق.
۲۹. امام جعفر بن محمد الصادق (علیهالسّلام)، مصباح الشریعه، اول، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، ۱۴۰۰ ق.
۳۰. فخر الدین رازی، محمد بن عمر، مفاتیح الغیب، سوم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، ۱۴۲۰ ق.
۳۱. رشید الدین محمد بن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل ابی طالب، قم، علامه، ۱۳۷۹ ق.
۳۲. نیلی نجفی، سید علی بن عبدالکریم، منتخب الانوار المضیئه، قم، خیام، ۱۴۰۱ ق.
۳۳. طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، قم، جامعه مدرسین، پنجم، ۱۴۱۷ هـ. ق.
۳۴. حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، اول، قم، مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث، ۱۴۰۹ ق.
پایگاه اطلاع رسانی شیعهشناسی، برگرفته از مقاله «مهدویت در غدیر»، تاریخ بازیابی:۹۸/۰۶/۰۵