چشم مسلح
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اشاره: حلول
ماههای قمری با
رؤیت هلال ثابت میشود.از صدر
اسلام تا سده اخیر، رؤیت بهطور طبیعی و بدون استفاده از ابزارهایی مانند دوربین و
تلسکوپ صورت میگرفت.اما در سده اخیر برای رؤیت از ابزار هم استفاده میشود.اکنون این سؤال پیش میآید که اگر هلال فقط با ابزار رؤیت شد و بدون آن به هیچ وجه قابل رؤیت نبود، آیا باز هم حلول ماه
ثابت میشود یا نه؟
تردیدی نیست که ظرف تحقّق روزه -ماه
رمضان - است (گاهی هم در کلام فقها از روی مسامحه گفته میشود: -ماه رمضان موضوع
وجوب روزه است-
ولی مقصود همان است که در متن ذکر شد. - همچنان که وقت تحقّق وقوف برای حجّاج، نهم (ماه
ذیحجه ) و زمان ادای احکام روز
عید قربان دهم (ماه ذیحجه) است، و همین طور واجبات و مستحبات دیگری که بر عناوینی مثل شب های قدر، عید فطر، شب و روز مبعث و عید غدیر مترتّب شده است.
بدین معنی که واقعِ (ماه رمضان) و مانند آن، ظرف تحقّق واجب است، نه (ماه رمضان) معلوم.
بنابراین با تحقّق، (ماه رمضان) حکم وجوب روزه بر آن مترتّب میشود؛ هرچند علم به آن پیدا نشود.
این موضوع، علاوه بر
روایات ، از
قرآن مجید به خوبی استفاده میشود و کسی منکر آن نیست.
اکنون باید دید مقصود شارع از (ماه) (شهر) چیست و در اصطلاح شارع این واژه بر چه معنایی حمل میشود؟ در اینکهاین، (ماه) قمری است نه شمسی، تردیدی نیست،
ولی (ماه قمرى) در اصطلاح منجّمان و
عرف ، چند اطلاق و معنی دارد:
۱. (ماه وَسَطی یا زیجى) که بر اساس آن اوّلین ماه سال قمری (محرّم) را سی روز و دومین را ۲۹ روز ـ و همین طور تا پایان سال ـ محاسبه میکنند.
بر این مبنا، همیشه ماه
شعبان ناقص (۲۹ روزه) و ماه رمضان تام ّ (۳۰ روزه) است.
این تعبیر در اصطلاح منجّمان و کتب زیج به کار میرود.
۲. (ماه نجومى یا طبیعى) که عبارت است از سیر ماه از یک نقطه معین در فضا، تا بازگشت به همان نقطه، که مدّت آن ۲۷ روز و ۷ ساعت و ۳۳ دقیقه است.
۳. (ماه اقترانى یا اصطلاحى یا حقیقى)که عبارت است از فاصله زمانی دو لحظه مقارنه متوالی نیرین، که مدّت آن ۲۹ روز و ۱۲ ساعت و ۴۴ دقیقه و ۳ ثانیه و ۳ ثالثه و ۹ رابعه و ۳۶ خامسه است.
۴. (ماه هلالى عرفى یا شرعى) که با رؤیت هلال شروع و با رؤیت هلال ماه بعد خاتمه مییابد و گاهی ۲۹ روز و گاهی سی روز است و ممکن است چهار ماه متوالی سی روزه، و سه ماه متوالی ۲۹ روزه باشد و بیش از این ممکن نیست
مسلّماً مراد از (شهر) در قرآن کریم و روایات شریفه، سه معنای اوّل نیست، بلکه مقصودْ معنای چهارم است؛ زیرا عرف مخاطب شارع مقدس از کلمه (شهر) همین معنی را میفهمیده و آن را بر همین معنی حمل میکرده است.
توضیح اینکه معنای چهارم از مخترعات شرعی نیست، بلکه
عرب زمان
جاهلیت نیز، (ماه) را از
رؤیت هلال تا رؤیت هلال بعدی میدانسته اند.
سخن برخی از بزرگان و خبرگان فن در این باره چنین است:
ـ… فمستعملو الشهر القمری بعضهم و هم الترک أخذوا مبدأه من اجتماع حقیقی، فالشهر عندهم من اجتماع حقیقی بین النیرین إلی اجتماع حقیقی بعده، فإن وقع الاجتماع قبل نصف النهار فذلک الیوم هو أوّل الشهر، وإن کان بعده فالیوم الذی بعده….والمسلمون وأهل البادیة من الأعراب أخذوه من لیلة رؤیة الهلال إلی لیلتها؛
لأن ّ أقرب أوضاع القمر من الشمس إلى الإدراک هو الهلال, فالأوضاع الأُخرى من المقابلة والتربیع وغیر ذلک لا یدرک إلاّ بحسب التخمین؛ فإن ّ القمر یبقى على النور التام ّ قبل المقابلة وبعدها زماناً کثیراً, وکذلک غیره من الأوضاع, وأمّا وضعه منها عند وصوله فی تحت الشعاع و إن کان یشبه وضع الهلال فی ذلک لکنّه فی وضع الهلال یشبه الموجود بعد العدم والمولود الخارج من الظلم, فجعله مبدءاً أولی…
ـ لا ریب فی أن ّ الناس قبل ظهور الإسلام کانوا قد بَنَوْا أُمورهم علی نظام السنوات القمریة، وقد ادّعی أن ّ غالب الأُمم القدیمة کانوا کذلک، والأعراب فی الجاهلیة بأجمعهم کانوا یتّخذون الشهور القمریة فی مواقیتهم….
ـ عنوان (الشهر) الذی أُنیط به الحکم بوجوب الصوم أمر عرفی ولیس من مستحدثات الشارع، ومن الواضح أن ّ (الشهر) عند العرف أمر واقعی، ولیس للرؤیة دخل فیه إلاّ بنحو الطریقیة المحضة.
مهم تر از همهاینها تصریح نابغه
جهان اسلام ،
ابوریحان بیرونی ، بدین نکته در الآثار الباقیة است:
… وکانوا فی الجاهلیة یستعملونها علی نحو ما یستعمله أهل الإسلام، وکان یدور حجّهم فی الأزمنة الأربعة… ویبتدؤون بالشهر من رؤیة الهلال، وکذلک شرع فی الإسلام…
میرزای قمی (ره) هم نوشته است:
(شهر رمضان) الذی ورد فی القرآن والسنّة یرجع فی معناه إلی العرف، والمعروف فی معناه: ما کان محدوداً بالرؤیة فی أوّله وآخره.
دوم: (ماه)ـ نزد عرف مخاطب شارع ـ یعنی محدوده رؤیت پذیری هلال تا رؤیت پذیری هلال بعدی و به عبارت دیگر ملاک شروع ماه نزد عرف، رؤیت پذیری هلال هنگام غروب آفتاب است.
چنان که اثبات خواهد شد، ملاک شروع ماه به نظر شارع هم، رؤیت پذیری هلال هنگام غروب آفتاب است. (یعنى در هر افقى که هلال هنگام غروب رؤیت پذیر باشد، ماه قمرى جدید در همان افق شروع مى شود، برخلاف نظر مرحوم
آیت الله خویی (ره) و تابعینش که رؤیت پذیرى در یک نقطه را براى سایر نقاطى که در جزئى از شب با آن نقطه مشترک اند، کافى مى دانند.)
یکی از بزرگان در این زمینه سخنی دارد که از چند جهت غریب و مخدوش است:
… أن ّ أوّل الشهر وآخره من الأُمور التکوینیة، ولا وجه للتعبّد فی التکوینیات.أوّل الشهر بحسب البراهین القطعیة الهیئویة عبارة عن خروج القمر عن تحت الشعاع و بروزه فی الأُفق… وهذا من الأُمور التکوینیة فی الحرکات الدوریة للکرات.
والخروج عن تحت الشعاع والبروز فی الأُفق لا یؤثّر فیه اختلاف الأُفق مطلقاً….
اوّلاً، اگر مراد ایشان از بروز در افق قابلیت رؤیت باشد، سخنی است درست، وگرنه چنانکه گذشت (ماه) چهار معنی و اصطلاح دارد، و در هیچیک از آنها اوّل ماه به معنای خروج قمر از تحت الشعاع و بروز آن در افق نیست تا ماه در کلام شارع را بر آن حمل کنیم.
ثانیاً، این که
تعبّد در تکوینیات وجهی ندارد، درست نیست؛ زیرا:
مانعی ندارد که تعریف امور تکوینی را از بیان شارع استفاده کنیم، خصوصاً اگر این امور حقایق عرفی باشد که وضع و اعتبار عرفی در آنها یا در تعریف آنها دخالت داشته باشد.
بسیاری از امور تکوینی، موضوع یا متعلق احکام شرعی واقع شده و
شارع مقدس به تعریف و اندازه گیری آنها پرداخته است و مدار
فقه بر همین تعاریف میچرخد.
نمونهاین تعاریف شرعی را در اوزان و مقادیری از قبیل کرّ،
رطل ،
درهم و
دینار و در اوقاتی مانند وقت
زوال ، غروب، فجر، و در پدیدههایی مانند
حیض و اوصاف و مدت و اقل ّ و اکثر ایام آن و سن ّ
یائسگی و نشانههای
بلوغ در بسیاری از ابواب فقه میبینیم.
هیچ فقیهی در استفاده از این تعاریف، بهاین ادّعا کهاین امور پدیدههایی تکوینی است و تعبّد در آنها راه ندارد، اشکال نکرده است.
کاربرد تعاریف شرعی امور تکوینی، نه تنها در فقه با هیچ اشکالی روبه رو نیست، بلکه بر عکس، این تعاریف شرعی مبنای عمل و ضابطه مند شدن و دقّت یافتن این مفاهیم حتی نزد عرف شده است.
برای تعاریف شرعی از امور تکوینی یکی از این دو محمل و دو تفسیر وجود دارد:
۱.این تعاریف در صدد بیان شرعی خاص و متفاوت با تعریف تکوینی، عرفی ـ عام یا خاص ـ از پدیدههای طبیعی است، خواه الفاظ و اسمهایی که
شرع در این معنی به کار برده است، به حدّ حقیقت شرعیه رسیده یا نرسیده باشد.
بنابراین همان گونه که حیض تکوینی، تعریف خاص ّ خود را در علم پزشکی دارد، حیض شرعی نیز تعریف شرعی خود را داراست.
۲.تعریف های شرعی در صدد بیان ماهیت حقیقی و دقیق امور تکوینی عرفی است و از آنجا کهاین مفاهیم، دقیق است و نظرِ سطحی عرفی گاه در آنها به خطا میرود، در شأن شارع است کهاین گونه مفاهیمِ تکوینی عرفی را هرگاه متعلقِ احکامِ شرعی و مورد نیاز مردم باشد، تبیین و فهمِ سطحی عرفی را تصحیح کند.
در این صورت، بیان شرعی حجّت است و اگر علم به صدور آن از شارع داشته باشیم، موجب قطع به صحّت این تعریف میشود و اگر تعریف اهل فن برخلاف آن باشد، یا خطاست یا حمل بر اصطلاح خاص میشود.
بنابراین درست نیست که مفاد روایات مزبور درباره پدیدههای تکوینی از قبیل مبدأ فجر و زوال و غروب یا مبدأ ماه قمری کنار گذاشته شود، به صِرف ادّعای اینکهاین امور پدیدههایی تکوینی است و تعبّد در آنها راه ندارد و باید در آنها به اهل فن رجوع کرد.
بنابراین صِرف خروج قمر از تحت الشعاع، یا لحظه مقارنه، در اصطلاح شرع و اهل
نجوم و
عرف ، مبدأ و نشانه حلول ماه نیست.
بلی، بعضی لحظه اقتران را شروع ماه میدانسته اند (
علامه مجلسی میگوید: (… اوّل ماه قمری را یهودان و بعضی از ترکان از وقت اجتماع آفتاب و ماه در یک درجه میدانند که وسط محاق است.
و
مسلمانان اوّل ماه را از دیدن هلال میدانند و آخرش را دیدن هلال دیگر…)
)، امّا این ربطی به اصطلاح شرع و عرف صدر
اسلام ندارد.
اکنون نیز در
عربستان سعودی بر همین مبنی عمل میکنند، بدین صورت که: اگر در روز بیست و نهم ماه قمری دو شرط وجود داشته باشد، روز بعد اوّلین روز ماه جدید خواهد بود.
این دو شرط عبارتاند از:
۱.مقارنه زمین مرکزی، قبل از غروب خورشید باشد؛
۲.غروب ماه بعد از غروب خورشید اتفاق بیفتد.
البتهاین مبنا شرعی و مستند به رؤیت نیست و در آن احتمال شروع ماه قمری با هلال با سن ّ کمتر از دوازده ساعت، زیاد است و از طرفی حتی با محاسبات نجومی، وجود چنین هلالهایی غیر ممکن است.
بنابراین به کار بردن کلمه (هلال)در این موارد صحیح نیست و مثلاً بهتر است گفته شود:، (ماه با سن ّ شش ساعت)، و نه (هلال شش ساعته)؛ چون هلال یعنى بازتاب نور خورشید از لبه ماه، و این بازتاب در ماه با سن ّ کمتر از هشت ساعت ـ به علت پستى و بلندى ها و عوارض سطحى ماه و سایههاى کوههاى آن ـ روى نمى دهد.
برای مثال، ما هرگز هلال هفت ساعته نداریم.
رؤیت هلال به صِرف خروج ماه از تحت الشعاع امکان پذیر نیست و به عوامل و مشخّصههای گوناگونی بستگی دارد.
در کشورهای مختلف برای پیش بینی رؤیت هلال ماههای قمری، روش های گوناگونی به کار میگیرند.
در هریک از این روش ها، مجموعهای از مشخّصههای خورشید و هلال در لحظه غروب
خورشید روز ۲۹ هر ماه به کار میرود.
این مشخّصهها در چهار قسمت به شرح ذیل قابل دسته بندی است:
۱.مشخّصههای زمانی، شامل: لحظه مقارنه ماه و خورشید، لحظه غروب خورشید و لحظه غروب ماه.
۲.مشخّصههای سَمتی، شامل: سَمت های ماه و خورشید در لحظه غروب خورشید، اختلاف سمت بین ماه و خورشید در لحظه غروب خورشید، سمت ماه در لحظه غروب ماه.
۳.مشخّصههای حد دار، شامل: ارتفاع ماه در لحظه غروب خورشید، اختلاف زمان لحظههای غروب خورشید و ماه، (مدّت مکث هلال بعد از لحظه غروب خورشید) فاصله زاویههای ماه از خورشید در لحظه غروب خورشید، اختلاف طول های دایرة البروجی ماه در خورشید لحظه غروب خورشید، سن ّ ماه در لحظه غروب خورشید، (اختلاف زمان لحظههاى غروب خورشید و مقارنه) درصد سطح روشن ماه در لحظه غروب خورشید.
۴.مشخّصههای موقعیتی، شامل: عرض دایرة البروجی ماه در لحظه غروب خورشید، موقعیت ماه در مدار خود به دور
زمین نسبت به لحظههای حضیض و اوج در لحظه غروب خورشید، موقعیت زمین در مدار خود به دور خورشید در لحظه غروب خورشید.
نقش و میزان تأثیر این مشخّصهها در رؤیت پذیری هلال ماه و میزان وابستگی هریک از آنها به سایر مشخّصهها متفاوت است و برای صدور حکم مطمئن و قطعی درباره رؤیت هلال، وضع همه مشخّصههای یاد شده بهطور دقیق لحاظ میشود.
میافزایم که لحظه پس از مقارنه، همان لحظه تولّد ماه نو است، و هرچه لحظه غروب خورشید یا لحظه اوّلین رؤیت هلال ماه، دیرتر از آن صورت بگیرد، آن هلال را در اصطلاح مسن تر مینامند و هرچهاین مدت کمتر باشد، آن هلال را جوان تر به شمار میآورند.
برخی از اهل فن، هلال ماههای با سن ّ کمتر از ۲۰، بین ۲۰ تا ۲۴ و بیشتر از ۲۴ ساعت را به ترتیب، به جوان، میان سن و مسن ّ دسته بندی میکنند.
با توجه به تجربیات و گزارش دستاورد تلاش ۱۲۷ ساله عدّهای از اهل فن و شیفتگان شکار هلال، این نتایج به دست آمده است:
الف) رؤیت ناپذیری هلال با چشم مسلّح در مورد هلال ماههایی که سن ّ آن در لحظه غروب
خورشید از ۱۱ ساعت و ۵۶ دقیقه کمتر است.
ب) رؤیت ناپذیری هلال با چشم غیر مسلّح در مورد هلال ماههایی که سن ّ آن در لحظه غروب خورشید از ۱۴ ساعت و ۹ دقیقه کمتر است….
برای وضوح بیشتر مطلب، در این جا سخن تعدادی از اهل فن را نقل میکنیم:
ـ اگر سن ّ ماه حداقل ۸ ساعت نباشد، هلال قابل رؤیت تشکیل نمیشود و کمترین سن ّ هلال برای رؤیت با چشم مسلّح، حدود ۱۲ ساعت است.
از طرفی در رصد هلال با چشم غیر مسلّح نیز نتایج رتبه دار جهانی برای کمینه سن ّ هلال، در حدود ۱۸ ساعت
ثبت شده است.
لذا… هلال های با سن ّ بالاتر از ۱۸ ساعت ـ به شرط نبودن موانعی همچون ابر یا آلودگی هوا ـ با چشم عادی قابل رؤیت است.
ـ چنانچه ارتفاع ماه حدود ۵/۷ درجه، مکث آن حوالی ۳۵ دقیقه، فاصله زاویهای حدود ۵/۸ درجه (زمین مرکزی) عرض آن شمالی، و دیگر شرایط رصدی نیز مناسب باشد، به شرط برخورداری از هوای تمیز و افق باز، تازهاین گونه هلال را با چشم مسلّح میتوان مشاهده کرد.
امّا اگر فاصله زاویهای ۵/۹ درجه، ارتفاع ماه بیش از ۹ درجه، مکث آن بالای ۴۵ دقیقه، و سایر شرایط رصدی مساعد باشد، در صورت وجود هوای تمیز و بدون مانع، هلال با چشم غیر مسلّح قابل رؤیت خواهد بود.
ـ الگوی روشنایی ماه (یعنى مرئى بودن هلال) مستلزم محاسبات پیچیدهای در حوزههای مکانیک سماوی و روش های جوّی و اختر فیزیکی است….
اوّلین گام آن است که ابتدا معیار عدم رؤیت (نامرئی بودن) را به دست آوریم.
پس از آن، دسترسی به معیار واقعی ساده تر خواهد بود.
پیشگویی مرئی بودن
ماه نو بسیار مشکل است… هدف ما… این بود که میزان خطا در مشاهده ماه نو، با بهره مندی از روش های جدید اختر فیزیکی… کاهش یابد.
روش های متعدّدی برای پیشگویی اوّلین رؤیت هلال وجود دارد.
از بیش از پنج هزارسال قبل بهاین طرف، تقریباً همه تمدن های بشری ـ از بابلیها گرفته تا به امروز ـ معیارهای متفاوتی را یافته و به کار بسته اند….
آخرین مطالعاتی که دانشمندانی نظیر فادرینگهم و ماوندر (۱۹۱۰ م) دانژون۱۸ (۱۹۳۲ ـ ۱۹۳۶م)، بروئین (۱۹۷۷م)، الیاس (۱۹۸۱ ـ ۱۹۸۹)، مک نلی۲۰ (۱۹۸۳م)، شِفِر (۱۹۸۹ ـ ۲۰۰۰م) و یالوپ در سده گذشته انجام داده اند، همگی کوششهایی برای یافتن پاسخ سؤال مذکور بود
در
روایات بسیاری از
شیعه و سنّی نشانه حلول ماه یا وجوب روزه و افطار، رؤیت هلال دانسته شده است؛ از جمله:
ـ سئل أبوعبدالله (ع) عن الأهلّة، فقال: (هی أهلّه الشهور، فإذا رأیت الهلال فصم، وإذا رأیته فأفطر).
ـ صُم لرؤیة الهلال وأفطر لرؤیته.
ـ لیس علی أهل القبلة إلاّ الرؤیة، لیس علی المسلمین إلاّ الرؤیة.
ـ صیام شهر رمضان فریضة، یصام للرؤیة ویفطر للرؤیة.
ـ صوموا لرؤیته، وأفطروا لرؤیته.
ـ لا تصم إلاّ للرؤیة.
میدانیم که به ادلّه بسیار، (رؤیت) در این
احادیث و مانند اینها طریقیت دارد، نه موضوعیت.
ادله طریقیت رؤیت را به تفصیل در مجلّدات رؤیت هلال نقل و درج کرده ام و دوباره به آن نمیپردازم.
اکنون باید دید (ذوالطریق) چیست؟ یعنی پس از آنکه مسلّم شد رؤیت،
ثبوتاً موضوع حکم نیست که حکم دایر مدار آن باشد، سؤال این است که حکم
ثبوتاً دایر مدار چیست و چه چیزی واقعاً نشانه حلول ماه است؟
اگر گفته شود: رؤیت، طریق است برای خروج قمر از محاق و تحت الشعاع و بنابراین خروج قمر از محاق و تحت الشعاع، نشانه حلول ماه است، میگوییم: این سخن البته خطاست؛ زیرا:
اوّلاً، ادّعایی است بدون دلیل و اگر بنا باشد بدون دلیل سخن گفت، چه بسا کسی ادّعا کند که رؤیت طریق است برای لحظه مقارنه نیرین یا لحظه پس از مقارنه؛ یعنی لحظه تولد هلال. (به اصطلاح صحیح در تولد هلال).
ثانیاً، موضوع قرار دادن (خروج قمر از محاق و تحت الشعاع)، تالی فاسدی دارد که قابل التزام نیست، به بیان برخی از بزرگان:
إذا جعلنا مبدأ الشهر هو خروج القمر عن تحت الشعاع مثلاً، وهو أمر وحدانی فی جمیع العالم، فربّما یخرج القمر عن تحت الشعاع بعد ساعة من اللیل وربّما بعد ساعتین أو بعد ثلاث ساعات و هکذا، وربّما یکون خروجه أوّل طلوع الفجر أو أوّل طلوع الشمس أو بعد ساعة من طلوعها أو بعد ساعتین أو بعد ثلاث ساعات، أو فی وسط النهار وقت زوالها، فلایمکن تعیینه وتقدیره بوجهٍ من الوجوه… فلا بدّ وأن نلتزم بأن ّ ثلث الیوم الثلاثین أو نصفه أو ثلثیه وهکذا من شهر رمضان والباقی من شوّال….
فهل یمکن لأحدٍ أن یلتزم بهذه المحاذیر… ؟ فبهذه الوجوه لم یلتزم أحد.
ثالثاً، لازمه اش نادیده گرفتن تصریح روایات به(رؤیت هلال) به عنوان نشانه شروع ماه است.
بنابراین صرف خروج ماه از تحت الشعاع ـ که به دست آوردن آن یکی از ساده ترین محاسبات نجومی قدیم و جدید است ـ نشانه شروع و
ثبوت ماه جدید نیست و حتّی
آیت الله خوئی (ره) که شاید بیش از همه برای
تثبیت مدّعای خود از آن استفاده کرده، در پاسخ به استفتایی فرموده است: (لا أثر للاطمئنان بتولّده، بل ولا الاطمئنان بقابلیته للرؤیة، بل لابدّ من الرؤیة خارجاً).
البته ذیل سخن ایشان، یعنی (ولا الاطمئنان…) پذیرفتنی نیست.
از مقدّمات بحث معلوم شد که نمیتوان (رؤیت هلال) را در احادیث طریق برای صِرف خروج ماه از محاق و تحت الشعاع، یا طریق برای مقارنه نیرین، یا تولّد هلال (یعنی لحظه پس از مقارنه) دانست.
اکنون میگوییم: از یک سو، روایات فراوانی بر (رؤیت) ـ حتّی به صورت حصر مانند(لا تصم إلاّ للرؤیة) یا (لیس على أهل القبلة إلاّ الرؤیة) ـ وعدم امکان نادیده گرفتن آنهاتأکید کردهاند و از سوی دیگر، رؤیت موضوعیت ندارد، و مقتضای رعایت این دو جهت آن است که بگوییم: (رؤیت) در ادلّه، طریق است برای وصول قمر در مدار خود به نقطهای خاص که از آن تعبیر میشود به (رؤیت پذیرى به هنگام غروب آفتاب) یا (قابلیت رؤیت) یا (امکان رؤیت) یعنی
شارع مقدّس رؤیت پذیری هلال را به هنگام غروب
خورشید ـ یا اندکی بعد از آن ـ ملاک و نشانه شروع ماه قمری و تحقّق عنوان (ماه) و ترتّب آثار (ماه) قرار داده است؛ هرچند هلال به سبب مانعی مانند ابر رؤیت نشود یا اساساً کسی
استهلال نکند.
محض توضیح میافزایم که در ادلّه و روایات (رؤیت بیوت
مکه ) نشانه وجوب قطع
تلبیه برای متمتّع، و (توارى
مسافر از خانههاى شهر و استتار و عدم رؤیت او)ـ و در لسان
فقها (توارى و خِفاى خانههاى شهر)
ـ و شنیدن اذان نشانه حدّ ترخص دانسته شده است:
ـ إذا رأیت أبیات مکة فاقطع التلبیة.
ـ الرجل یرید السفر متی یقصِّر؟ قال: (إذا تواری من البیوت).
ـ إذا سمع الأذان أتم ّ المسافر.
به اتفاق فقها، رؤیت خانههای مکه برای متمتّع، رؤیت خانههای شهر و شنیدن
اذان شهر برای
مسافر ، همه طریق است و هیچکدام موضوعیت ندارد؛ یعنی طریق است برای نقطه مشخّصی (مثلاً یک کیلومتری شهر
مکه ، برای متمتّع، و یک کیلومتری شهری که
مسافر به آن وارد یا از آن خارج میشود).
آن نقطه مشخص، نقطهای است که خانهها قابل دیدن و اذان قابل شنیدن باشد؛ یعنى نقطه رؤیت پذیرى خانهها، و نقطه امکانِ شنیدن اذان.
بنابراین ذوالطریق در این مورد (قابلیة الرؤیة) و (قابلیة السماع) یا امکان رؤیت و سماع، یا رؤیت پذیری است.
همین طور در رؤیت هلال، در ادلّه (إذا رأیت الهلال فصم) مانند (إذا رأیت أبیات مکه فاقطع التلبیة) است و قطعاً رؤیت در این ادله طریقیت دارد، نه موضوعیت.
همان طور که در دلیل رؤیت خانههای مکه و شهر، ذو الطریق (قابلیة الرؤیة) است، در
رؤیت هلال هم ذوالطریق (قابلیة الرؤیة) است؛ یعنى همان گونه که متمتّع و مسافر در مسیر خود به نقطه اى مى رسند که خانههاى مکه و شهر قابل رؤیت اند و آن نقطه جاى وجوب قطع
تلبیه و اتمام
نماز است، قمر هم در مدار خود پس از قران به جایى مى رسد که قابل رؤیت است و آن هنگام نشانه شروع ماه قمرى است.
چنان که از این نقطه در بحث نماز مسافر تعبیر میکنیم به
حدّ ترخّص ، در رؤیت هلال هم این هنگام را شروع ماه قمری میدانیم و این وقت را (رؤیت پذیرى) مینامند که با (رؤیت) فرق بسیار دارد.
وبینهما بون بعید.
با این بیان، هم طریقیت رؤیت محفوظ مانده، و هم آن همه تأکید بر رؤیت نادیده گرفته نشده است.
توضیح این که: ذوالطریق ما (هلال قابل رؤیت) است و حمل رؤیت بر طریقیت بیش از الغای موضوعیتِ رؤیت، موجب چیز دیگری نمیشود؛ یعنى پس از قِران هنگامى که ماه در مدار خود به حدّى برسد که با وجود سایر شرایط، رؤیت هلال امکان پذیر باشد، این مرتبه هلال ـ که از آن به (رؤیت پذیرى) تعبیر میکنیم ـ ظرف واقعی حکم و نشانه شروع (ماه) است.
این نکته در پاسخ
آیت الله خوئی به
علامه تهرانی ، به خوبی تبیین شده که نقل آن مناسب است:
حمل الرؤیة علی الطریقیة المحضة لا یعنی أن یکون المیزان واقع خروج الهلال عن تحت الشعاع أو المحاق، بل هناک مطلب ثالث عرفی ومطابق أیضاً مع ما هو المستفاد من أدلّة الباب، وهو أن یکون الشهر عبارة عن بلوغ الهلال فی الأُفق مرتبة یمکن للعین المجرّدة رؤیته.
وهذا غیر أخذ الرؤیة أو العلم موضوعاً، بل الرؤیة لیست إلاّ طریقاً إلی إحراز هذه المرتبة فی تکوّن الهلال وظهوره فی الأُفق.
ووجه عرفیة هذا المطلب ومطابقته مع المرتکزات واضح؛ حيث قلنا: إن ّ الشهر بحسب المرتکزات العرفیة أمر واقعی علی حدّ الأُمور الواقعیة الأُخرى التکوینیة، فلا یناسب أن یکون للعلم والجهل دخلُ فیه…
) فیتعین أن یکون المیزان عندهم ما ذکرناه من ظهور الهلال وتکوّنه وبلوغه مرتبة قابلة للرؤیة بالعین المجرّدة.
ووجه مطابقة هذا المطلب للروایات أن ّ عنوان الرؤیة الوارد فیها وإن کان علی نحو الطریقیة المحضة، إلاّ أن ّ ذا الطریق هو الهلال البالغ مرتبةً قابلةً للرؤیة بالعین المجرّدة، لا مجرّد الخروج عن المحاق ولو لم یکن قابلاً للرؤیة.
والحمل علی الطریقیة لا یقتضی أکثر من إلغاء موضوعیة الرؤیة، لا المرتبة المفروضة فی المرئی کما هو واضح.
مضافاً إلی أن ّ هذا هو مقتضی حمل الدلیل علی المیزان العرفی الارتکازی فی کیفیة تکوّن الشهر الهلالی، وقد عرفت أنّه یقتضی ذلک أیضاً.
علاوه بر آیت الله خوئی (ره)، برخی از فقهای دیگر نیز تصریح کردهاند که. (ذوالطریق هو الهلال البالغ إلی مرتبة قابلة للرؤیة… )
علاوه بر این تصریحات، از سخن فقیهانی که گفته اند: اگر هلال در شرق رؤیت شد، حلول ماه برای شهر غربی (همعرض با آن) هم
ثابت میشود، هر چند در شهر غربی دیده نشود، میتوان استفاده کرد که معیار حلول ماه را رؤیت پذیری و قابلیت رؤیت میدانند.
از روایات هم استفاده میشود که ملاک حلول ماه، امکان و قابلیت رؤیت است، نه رؤیت فعلی.
اشکال: برخی بر این سخن اشکال کردهاند که:
اگر بگوییم: خروج از تحت الشعاع ملاک است، یا اینکه بگوییم: همین خروج هلال واقعی است، (تنها) در این فرض رؤیت طریق است…. (امّا) کسانی که رؤیت پذیری را مطرح میکنند، موضوعیت رؤیت (موضوعیت در حد امکان رؤیت، نه فعلیت رؤیت) را مفروض میگیرند، نه طریقیت را….
فقیهانی که رؤیت پذیری را مطرح کرده اند، پیشتر امکان رؤیت را به صورت موضوعیت مفروض گرفتهاند و در حقیقت گرفتار دور شده اند….
رؤیت پذیری بر دخالت رؤیت به نحو موضوعیت استوار است و با طریقیت آن به هیچ وجه سازگاری ندارد و دیگر طریقیت رؤیت محفوظ نمیماند.
پاسخ: ناقد پنداشته است که اگر ذوالطریق را رؤیت پذیری بدانیم، با طریقیت رؤیت سازگار نیست و به معنای موضوعیت رؤیت است، وچون موضوعیت رؤیت باطل است، پس ذوالطریق بودنِ رؤیت پذیری نادرست است؛ در حالی که ابداً چنین نیست و بین رؤیت تا رؤیت پذیری از زمین تا آسمان تفاوت است.
طریقیت رؤیت بدین معناست که بدون رؤیت فعلی هم ماه حلول میکند و ملاک حلول ماه چیز دیگری است و در (رؤیت پذیرى) رؤیت فعلی اخذ نشده است، تا گفته شود: رؤیت موضوعیت پیدا کرده است و صِرف وجود کلمه رؤیت در عبارت (رؤیت پذیرى) به معنای موضوعیت رؤیت نیست.
در حقیقت رؤیت پذیری تعبیری است از وصول قمر در مدار خود به نقطهای خاص.
پس ذوالطریق، (وصول القمر إلی تلک النقطة) است که نام آن را رؤیت پذیری نهادهاند و روشن است این به معنای موضوعیت رؤیت نیست؛ زیرا رؤیت در آن اخذ نشده است.
اکنون که معلوم شد موضوع حکم، (قابلیة الهلال للرؤیة) یا (رؤیت پذیرى هلال) است، میافزایم که گاهی دوری ماه از لحظه اقتران، به قدری است که فقط با چشم مسلّح قابل رؤیت است، نه با چشم عادی، و هنگامی که فاصله اش از این مقدار بیشتر و وارد حدّ دیگری از مدار خود شد، با چشم عادی هم قابل رؤیت میشود.
بنابراین رؤیت پذیری با چشم مسلّح موضوعی است، و رؤیت پذیری با چشم عادی موضوعی دیگر، که اقل ّ و اکثرند؛ چون خود کره ماه، موضوع حکم نیست تا گفته شود: در هر دو حالت یک چیز است، بلکه مثلاً دورى ماه از لحظه اقتران به اندازه ده درجه که فرضاً با چشم عادى قابل رؤیت است، (اکثر) و منزلی از منازل ماه است و دوری آن به اندازه شش درجه که فرضاً فقط با چشم مسلّح قابل رؤیت است، (اقل ّ) و منزلی دیگر از منازل ماه است: (… والقمر نوراً و قدّره مَنازلَ لتعلموا عَدَدَ السنینَ والحسابَ).
اکنون این سؤال پیش میآید که کدام یک از این دو موضوع و دو منزل ماه، ملاک شروع ماه و موضوع حکم اند: اقل ّ یا اکثر؟ (رؤیت پذیرى با چشم عادى) (= اکثر) یا (رؤیت پذیرى با چشم مسلّح) (= اقل ّ) یا هر دو؟ روشن است که نتیجه و اثر این دو موضوع هم متفاوت است؛ یعنی اگر اوّلی موضوع حکم باشد، در بسیاری از آفاق و در بسیاری از ماهها لازم میآید که ماه قمری قبلی سی روزه و مثلاً شنبه روز اوّل ماه بعد باشد، و اگر دومی موضوع باشد، لازم میآید که ماه قمری قبلی ۲۹ روزه و مثلاً
جمعه روز اوّل ماه بعد باشد.
یکی از فقه پژوهان در تبیین این نکته سخنی دارد که نقل آن مناسب است:
… أن ّ ابتعاد القمر عن تحت الشعاع لیس هو موضوع الحکم بشکل مطلق….
وإنّما الموضوع هو منازل القمر… ومنزلة القمر تختلف من حالة إلی أُخری؛ فإذا ابتعد القمر عن الشمس فإن ّ هذه منزلة، وفی هذه الحالة لا یمکن أن یری بالعین المجرّدة، وإذا ابتعد عن الشمس بمقدار عشر درجات فإنّها منزلة أُخری…، وفی هذه الحالة یمکن أن یری بالعین المجرّدة، فمن حیث الزمن یوجد فی المنازل اختلاف، وکذلک من حیث المسافة الفضائیة، فأی منزلة هی میقات وموضوع الحکم؟
اکنون باید بهاین سؤال پاسخ داد که در واقع و مقام
ثبوت، کدام یک از این دو موضوع یعنی: (رؤیت پذیرى با چشم عادى) (= اکثر) و (رؤیت پذیرى با چشم مسلّح) (= اقل ّ) موضوع حکم اند؟ روشن است که باید فقط یکی موضوع باشد؛ زیرا تخییر بین اقل ّ و اکثر مستحیل است. (صاحب جواهر هم به مناسبتی به استحاله تخییر بین اقل ّ و اکثر تصریح کرده است.
از سوی دیگر، معتبر نبودن رؤیت با چشم عادی که بدیهی البطلان است و مخالف هم به آن معترف است، پس باید رؤیت]] با
چشم مسلّح معتبر نباشد؛ زیرا محال است در مقام
ثبوت، موضوع یک
حکم ، اقل ّ و اکثر و اثر مترتب بر یکى با دیگرى متضاد باشد. بدین معنا که اگر
ثبوتاً (الف) موضوع حکم باشد، لازمه و اثرش آن است که شنبه اوّل ماه است،و اگر (ب) موضوع باشد، لازمه اش آن است که ـ در همان فرض ـ جمعه اوّل ماه است.
در چنین موردی محال است که
شارع به صورت مانعة الخلوّ، موضوع بودن هر دو را معتبر دانسته باشد.
این تالی فاسد منحصر به موضوع مورد بحث به نظر ما یعنی (رؤیت پذیرى هلال) نیست، بلکه هر چه را که موضوع حکم بدانیم،
ثبوتاً محال است که ـ به گونه مانعة الخلوّ ـ هم رؤیت با چشم عادی معتبر و طریق آن باشد، هم رؤیت با چشم مسلّح؛ زیرا اثر مترتّب بر یکی، متضاد و منافی اثر دیگری است؛یعنى اگر رؤیت با چشم عادى معتبر است، لازمه اش آن است که شنبه اوّل ماه است، نه جمعه، و اگر رؤیت با چشم مسلّح معتبر است، لازمه اش آن است که جمعه روز اوّل ماه است، نه شنبه.
چگونه معقول است که در مقام
ثبوت شارع هر دو را معتبر دانسته باشد و در یک افق هم جمعه ـ واقعاً ـ اوّل ماه باشد و هم شنبه! و چون عدم اعتبار رؤیت با چشم عادی و بدون ابزار بدیهی البطلان است، به ناچار باید رؤیت با چشم مسلّح معتبر نباشد.
ظاهراً به همین دلیل که رؤیت پذیری با چشم مسلّح موضوعی است غیر از رؤیت پذیری با چشم عادی، محقق اصولی میرزای نائینی (م ۱۳۵۵ق) در پاسخ به استفتایی، رؤیت با چشم مسلّح را معتبر ندانسته و نوشته اند:
لو فرض کون الهلال غیر قابل للرؤیة بالعیون القویة فالظاهر أنّه لا عبرة بالرؤیة بمعونة الآلات المکبّرة والمقرّبة الخارجة عن المتعارف.
وبعبارة أوضح: لو لم یتحقّق أوّلُ درجة البعد المتوقّف علیه رؤیة الهلال بالعیون القویة وکانت الآلات المذکورة موجبة لرؤیتها مع عدم تحقّق ذلک المقدار من البعد، فالظاهر أنّه لا عبرة بمثل هذه الرؤیة.
خلاصهاین دلیل، چنین است: اعتبار رؤیت با چشم مسلّح مستلزم
تخییر بین
اقل و اکثر است (مقدّم).
تخییر بین اقل ّ و اکثر محال است (تالی).
بنابراین اعتبار رؤیت با چشم مسلّح محال است (نتیجه).
برخی بر این دلیل ما که گفتیم: (در چنین موردی محال است که شارع به صورت مانعة الخلوّ، موضوع بودن هر دو را معتبر دانسته باشد…)، اشکال کرده و گفته اند:
وجه استحاله چیست؟ مجرد اینکه بر هر کدام اثر مختلفی بار میشود، نمیتواند سبب استحاله باشد، بلکه چون یک امر اعتباری شرعی است، اشکالی ندارد که شارع مقدس رؤیت پذیری از یکی از این دو طریق را معتبر دانسته باشد و به نظر میرسد در
فقه موارد زیادی برای آن وجود دارد که به دو مورد از آن اشاره میشود:
الف) در باب حد ترخّص مشهور قائلاند که خفاء الجدران یا خفاء الأذان ملاک برای حد ترخّص است؛ در حالی که اثر مترتّب مختلف است.
ممکن است خفاء الجدران در دو کیلومتری باشد، اما خفاء الأذان در یک کیلومتری.
ب) در لزوم
احرام بر طبق روایاتی که وجود دارد که اکثر آنها دلالت دارد که برای ورود به مکه باید محرم شد، اما برخی دیگر موضوع لزوم احرام را دخول در
حرم قرار داده است و گرچه مشهور بر طبق روایات دسته اوّل
فتوا داده اند، اما برخی از فقها مسئله تردید را مطرح نموده اند؛ یعنی فرمودهاند برای دخول حرم یا مکه باید مُحرم شد؛یعنى یکى از این دو را على سبیل منع الخلوّ ملاک قرار داده اند، با این که اثر مختلف است.
نتیجه آنکه ادعای استحاله
ثبوتی هیچ وجهی ندارد؛ کما اینکه تا به حال از هیچ فقیهی چنین مطلبی حتی به صورت احتمال مطرح نشده است و اینکه فرمایش مرحوم میرزای نائینی را بر این مطلب حمل نموده اند، صحیح نیست، بلکه از ظاهر فتوای ایشان استفاده میشود که رؤیت با آلات، خروج از متعارف است. یعنى یکى از این دو را على سبیل منع الخلوّ ملاک قرار داده اند، با این که اثر مختلف است. نتیجه آن که ادعاى استحاله
ثبوتى هیچ وجهى ندارد؛ کما این که تا به حال از هیچ فقیهى چنین مطلبى حتى به صورت احتمال مطرح نشده است و این که فرمایش مرحوم میرزاى نائینى را بر این مطلب حمل نموده اند، صحیح نیست، بلکه از ظاهر فتواى ایشان استفاده مى شود که رؤیت با آلات، خروج از متعارف است.
جواب اشکال دوم (یعنی لزوم احرام برای ورود به مکه یا به حرم) روشن است و از شرح آن میگذرم.
اما اینکه در پایان گفته اند: (… بلکه از ظاهر فتوای میرزای نائینی استفاده میشود که رؤیت با آلات خروج از متعارف است)، مؤید نظر مستشکل نیست؛ زیرا مرحوم نائینی تصریح میکند: وقتی ماه نو حلول میکند که در مدار خود به درجهای برسد که با چشم غیر مسلّح رؤیت پذیر باشد.
بنابراین وصول بهاین درجه را ـ که از آن به رؤیت پذیری تعبیر میکنیم ـ لازم دانستهاند و نگفتهاند اطلاق رؤیت منصرف است به رؤیت متعارف در عصر معصومین (ع) تا شاهدی برای مستشکل باشد.
پاسخ: وجه استحاله معلوم است؛ چون تخییر بین اقل ّ و اکثر و تعدّد حدّ بین اقل ّ و اکثر معقول نیست؛ زیرا لازمه اش لغویت یکی از آن دو است و اتفاقاً در مورد استشهاد مستشکل، تعدادی از اکابر و بزرگان
فقه و
اصول بدین نکته تصریح، و برای رفع این مشکل که اگر خفاء الأذان در نقطهای غیر از خفاء الجدران باشد چه باید کرد، چاره جویی کرده اند.
در این جا سخن چهار تن از فحول این میدان را نقل میکنم:
… المقام بیان التحدید، والحمل علی تعدّد الحدّ غیر مستقیم بین الأقل ّ والأکثر، ولعلّه لذا عکس المتأخّرون الجمعَ بین الصحیحین، فاعتبروا خفاء الأمرین… فکأن ّ الأمرین لمّا کان الأغلبُ موافقتهما واقعاً حکم الشارع بالتلازم الظاهری بینهما، فاکتفی بأحدهما عن الآخر ما لم یعلم تخالفهما.
إذا تعدّد الشرط مثل (إذا خفی الأذان فقصِّر) و (إذا خفی الجدران فقصِّر)، فبناءً علی ظهور الجملة الشرطیة فی المفهوم لابدّ من التصرّف ورفع الید عن الظهور.
ایشان سپس چهار وجه برای این تصرّف ذکر میکند و میافزاید:
ولعل ّ العرف یساعد علی الوجه الثانی، کما أن ّ العقل ربما یعین هذا الوجه، بملاحظة أن ّ الأُمور المتعدّدة بما هی مختلفة لا یمکن أن یکون کلّ منها مؤثّراً فی واحد؛ فإنّه لابدّ من الربط الخاص ّ بین العلّة والمعلول، ولا یکاد یکون الواحد بما هو واحد مرتبطاً بین الاثنین بما هو اثنان… فلا بدّ من المصیر إلی أن ّ الشرط فی الحقیقة واحد، وهو المشترک بین الشرطین بعد البناء علی رفع الید عن المفهوم، وبقاء إطلاق الشرط فی کلٍّ منهما علی حاله….
… أُشکل ذلک بأن ّ خفاء الجدران أخص ّ من خفاء الأذان غالباً، بل دائماً، فلا یمکن الجمع بین الدلیلین بالاکتفاء بأحد الأمرین، کما هو مقتضی الشرطیتین اللتین یخالف منطوق کل ّ منهما مفهوم الأُخری، من تخصیص مفهوم کل ّ منهما بمنطوق الأُخری، کما هو الأظهر فی أمثال ذلک.
والذی یخطر بالبال أن ّ صحیح ابن مسلم جعل المعیار خفاء الشخص عن البیوت، لاخفاء البیوت عنه کما فهمه المشهور، وبینهما فرق واضح؛ إذ تواری الإنسان من البیوت أی من أهلها یحصل بمقدار من البعد الذی یخفی علیه الأذان غالباً، فهما أعنی تواری الشخص عن البیوت وخفاء الأذان إنّما جُعل کلّ منهما أمارة لبعد واحد.
… إن ّ کلاّ ً من الجمع والتخییر والترجیح موقوف علی التعارض، وأنّی لکم بإثباته فی المقام؟ بل لنا أنْ نمنعه بأحد من الوجهین الآتیین:
الأوّل: أن ّ التعارض متوقّف علی تسلیم ما ذکروه من حصول خفاء الأذان قبل خفاء الجدران دائماً، ونحن لا نسلّم ذلک… ولعلّهما متقاربان أو متلازمان، فلا یثبت التعارض بین الروایتین حتّی یجمع بینهما أو نختار الترجیح أو التخییر….
… وقد عرفت أن ّ الجمع إذا کان جمعاً عرفیاً مقدّم علی التخییر، فیجب بیان طرق الجمع فی المقام، وقد عرفت أنّها ثلاثة:
۱.التخییر الواقعی نظیر خصال الکفّارة،
۲.تقیید المنطوقین،
۳.تقیید المفهومین.
أمّا الأوّل فیرد علیه أن ّ التخییر الواقعی إنّما یتصوّر فی الحکم التکلیفی کوجوب إحدی الخصال ووجوب إنقاذ أحد الفریقین مثلاً، وأمّا فی التحدیدات فلا یعقل ولا یتصوّر….
وأمّا الثانی فیرد علیه… أن ّ الاعتبار لیس بأنفسهما، بل کل ّ منهما کنایة عن مقدار البعد المعتبر….
… فالأولی فی المقام منع
ثبوت المعارضة رأساً….
… وقد عرفت أن ّ الحق ّ فی المقام أن یقال بعدم
ثبوت التعارض والتنافی بین الحدّین حتّی نتکلّف للجمع بینهما، بل لعلّهما یتلازمان غالباً، فجعل الشارع کل ّ واحد منهما علامةً ومعرّفاً للبعد المخصوص….
باری، با توجه بهاینکه در ادلّه، تعبیر (الرجل… إذا تواری من البیوت) وارد شده است، نه (إذا خفی الجدران فقصِّر) و تواری
مسافر از بیوت بلد به آن است که در مرآی و مَسْمع اهل بلد نباشد و این معنی با خفای
اذان یکی است، بنابراین تعارضی پیش نمیآید.
به هر حال، مسلّماً محال است شارع تعبیری برای حدّ ترخّص معین کند که مردّد بین
اقلّ و اکثر باشد؛ مثل یک کیلومتر و دو کیلومتر.
این بود دلیل عمده عدم اعتبار رؤیت هلال با چشم مسلّح.
اکنون به بیان مؤیدات و شواهد این مدّعا میپردازم.
اختلاف در اعتبار رؤیت با چشم مسلّح اختصاصی به مسلک مشهور فقها یعنی لزوم اشتراک و اتّحاد آفاق ندارد، بلکه بر مبنای مرحوم
آیت الله خوئی و عدّهای دیگر نیز ـ مبتنی بر عدم لزوم اتّحاد آفاق ـ ساری و جاری است و فرق مسئلهاین است که طبق مسلک مشهور، رؤیت پذیری هلال با چشم عادی به هنگام غروب آفتاب در افقی از آفاق فقط اثبات کننده حلول ماه نو در همان افق و آفاق متّحد با آن است، و طبق مبنای غیر مشهور، اثبات کننده حلول ماه در آن افق، و سایر آفاقی است که در بخشی از
شب با آن مشترک اند.
در این مسئله میتوان گفت که حق با مشهور است و مبنای مرحوم آیت الله خوئی و عدهای دیگر، مخدوش و دارای اشکالات و شبهات مختلفی است و چون دو شبهه و اشکال آن، تقریباً اشکال بر اعتبار چشم مسلّح نیز به شمار میآید، آن دو اشکال را در این جا نقل میکنم:
۱.إن ّ التمسّک بإطلاق الرؤیة یلزم منه إغراء المکلّفین لمدّة أکثر من عشرة قرون؛ إذ إنّه من الدائم الغالب
ثبوت هلال شهر رمضان فی بلدٍ ما، وخفاؤه علی البلدان وعلی النقاط الأُخری المتقدّمة فی الأُفق، إذ علی قول غیر المشهور یثبت بدایة الشهر للنصف المظلِم من الکرة الأرضیة، کما إذا رئی فی المغرب العربی، فإنّه یثبت للصین وأفغانستان؛ لأنّهما تشترکان مع المغرب العربی فی لیل واحد، لکنّه خفی ذلک علی أهل تلک البلاد طیلة هذه القرون….
۲.وممّا ینبّهک ویسدّدک ویؤیدک علی هذا المرام الذی بینّاه أنّه لم یر من النبی (ص) ولا من الأئمّة المعصومین (ع) فی طول القرون الثلاثة، الأمر بقضاء صوم بلدانهم من مکة والمدینة والکوفة وبغداد وسرّ من رآه وطوس، مع إمکان دعوی العلم الإجمالی برؤیة الهلال فی بلاد المغرب قبل رؤیة أهل بلدهم بلیلة واحدة فی طول هذه المدّة أزید من ألف مرّة، وصل إلیهم الخبر بعد زمان أم لم یصل.
وذلک لأن ّ العلم الإجمالی منجّز للتکلیف، فعلی عهدة کل ّ أحد فی مدّة عمره قضاء أیام من الصیام حسب علمه إجمالاً برؤیة من تقدّمه من بلاد المغرب؛ وحیث لم یکن فی الروایات والتواریخ والسیر عین ولا أثر من الأمر بقضاء الصیام بالعلم الإجمالی، علمنا عدم وجود تکلیف برؤیة من تقدّمهم بالرؤیة.
…وهل یصح ّ أن یوجب الشارع أحکاماً علی الناس لجمیع الأزمنة، ولکن یکون موضوع تلک الأحکام أُموراً مجهولة لیست فی متناول أیدی الناس ولا یمکن لهم الظفر به والعثور علیه ولاینطبق علی ما هو مراد الشریعة فی بدو الجعل وبعده إلی أن تمضی سنون کثیرة ثم ّ ینطبق علی ذلک فی العصور المتأخّرة بسبب التطوّرات العلمیة والتقدّمات الصناعیة واطّلاع الناس عن رؤیة الهلال فی قطر من أقطار العالم عن طریق (التلغراف)، (التلیفون)، (اللاسِلکی)، (التلیفزیون)، (الهاتف النقّال)، (الطابعة اللاسلکیة)، (شبکة إنترنت) وغیرها من الأدوات الاتّصالیة؟
وهل یمکن الالتزام ببطلان حج ّ من حج ّ برؤیة الهلال فی بلادهم لیلة الجمعة مثلاً ثم ّ ظهر أن ّ أهل المغرب رأوا الهلال بعد ثمانی ساعات فی لیلة الخمیس، لعدم إدراکهم یوم عرفة ولیلة العید ویومه بحسب الواقع؟
وببیان آخر أن ّ مقتضی قوله تعالی: (یسْئَلُونَک عن الأهِلَّةِ قُلْ هِی مَواقیتُ للنّاس والحجِّ…)
أن ّ علی الناس أن ینظّموا أعمالهم الموقّتة بالشهور أو الأیام الخاصّة کالصوم والحج ّ ونحوهما علی الأهلّة، وما کان تحت اختیار الناس واطّلاعهم فی تلک الأعصار هی أهلّة بلادهم وما قاربها لا أهلّة البلاد البعیدة التی لم یکن لهم فی تلک الاعصار طریق إلی الاطّلاع علیها.
واختلاف البلاد فی تکوّن الهلال ورؤیته فی آفاقها کان أمراً
ثابتاً بحسب الواقع، فلو کان الموضوع للصوم والحج ّ ونحوهما الهلال المتکوّن والمرئی فی بلدمّا، ولو کان بعیداً جدّاً، للزم بطلان أعمالهم إذا عملوا بها علی طبق هلال بلدهم، وقد مضی علی الناس قرون وهم کانوا یعملون کذلک لعدم اختراع الوسائل الإخباریة الجدیدة بعدُ.
وعلی هذا فهل یمکن أن یجعل الشارع أحکامه علی موضوع لم یکن فی اختیار المکلّفین وحیطة اطّلاعهم فی تلک الأعصار والقرون إلی القرون الأخیرة التی اخترعت فیها هذه الوسائل؟!
ورود اشکال اوّل در مسئله مورد بحث ما، بدین بیان است که چون رؤیت موضوعیت ندارد تا با عدم آن، حکم مترتّب نشود و ماه نو حلول نکند، اگر
ثبوتاً رؤیت با چشم مسلّح معتبر باشد، لازمه اش گمراه شدن مکلّفین از ناحیه
شارع مقدّس در مدت بیش از هزار سال است؛ یعنى در بسیارى از ماهها و در بیشتر آفاق، ماه نو یک روز زودتر حلول مى کرده و بر اثر عدم دسترسى مسلمانان به ابزار رؤیت، آنان به اشتباه افتاده اند و در هزاران ماه، شب هاى قدر و
عید فطر و
عید قربان و عرفه ـ و بسیارى از مناسبت هاى دیگر ـ را یک روز دیرتر از وقت واقعى دانسته اند، و علت آن هم چیزى جز این نیست که شارع ـ بنا بر فرض ـ رؤیت با چشم مسلّح را معتبر دانسته است.
آیا معقول است بگوییم مسلمانان در هزاران ماه تکالیف مربوط به ماههای قمری را بر خلاف واقع و یک روز دیرتر انجام میداده اند؛ چون رؤیت با تلسکوپِ هیل يا هابِل ـ مثلاً ـ معتبر است و مقصّر خود مسلمانان اند که در بیش از هزار سال گذشته، از آن استفاده نکرده اند! وگرنه، ماه یک روز زودتر برايشان
ثابت میشد؛چون هابِل قادر است چیزهایی را ببیند که روشنایی آنها ۰۰۰/۰۰۰/۱ نوری است که چشم
انسان میبیند و فاصلهای را که با هابل میتوان دید، از حدّ دو میلیارد سال نوری میگذرد (
(درباره توانایی تلسکوپ SALT نوشته اند:(نورى به کم فروغى یک شعله شمع را بر سطح ماه ـ در فاصله ماه ـ آشکار مى کند)
البته
تلسکوپ قوی تری از همه تلسکوپ های موجود هم در حال ساخت است: (تلسکوپ یورو ۵۰، با قطر آینه ۵۰ متر (مساحتی نزدیک به دو هزار متر مربع) و وزنی در حدود ۳۵۰۰ تُن و آینهای که ۵ برابر از بزرگ ترین تک تلسکوپ های امروز بزرگ تر است.ارتفاع تلسکوپ وقتی در مقرّ خود نصب شود، برابر با یک برج ۳۰ طبقه (۸۸ متر) خواهد بود.
خانهاین تلسکوپ ۶۰۰ میلیون یورویی که ساخت آن ده سال وقت میخواهد، هنوز مشخص نشده است.
اساساً آیا ممکن است که در مقام
ثبوتْ، شارع رؤیت با هیل یا هابل را ـ که هنوز هم در دسترس
مسلمانان نیست ـ ملاک شروع ماه قرار دهد؟
در پاسخ مرحوم آیت الله خوئی به
آیت الله حسینی تهرانی (ره) آمده است:
نعم، لابدّ أن یکون وجود الهلال علی نحو یمکن رؤیته بطریق عادی، فلا تکفی الرؤیة بالعین الحادّة جدّاً أو بعین مسلّحة بالمکبّر أو العلم بوجوده بالمحاسبات الرصدیة علی دون تلک المرتبة؛ لاستفادة تلک الصفة له من النصوص المعتبرة الناطقة بأن لو رآه واحد لرآه خمسون أو لرآه مائة أو لرآه ألف، تعبیراً عن حدّ ما ینبغی من صفة وجوده.
بنابراین یک احتمال در معنای این گونه احادیث، و بلکه ظاهر آنها این است که در مقام تحدید و تبیین (صم للرؤیة) وسایر روایات رؤیت است؛ یعنی مراد از رؤیت آن است که ماه در مدار خود به درجهای برسد که با چشم عادی نوع مردم قابل رؤیت باشد.
اگر بگوییم: شارع مقدّس
ثبوتاً حلول ماه نو را هنگامی میداند که هلال با ابزار و تلسکوپ قابل رؤیت باشد نه با چشم عادی، لازمه اش لغویت جعل چنین تکلیفی برای قرن های متمادی و تفویت مصلحت بندگان است، و چون لغویت جعل تکلیف محال است، پس شارع مقدّس چنین تکلیفی جعل نکرده است.
توضیح این که: در بسیاری از ماهها هلال فقط با چشم مسلّح قابل رؤیت است و چون تا بیش از ده قرن چنین ابزاری در اختیار مکلّفان نبوده است، بنابراین قدرت امتثال آن را نداشتهاند و وقتی هیچیک از مکلّفان قدرت
امتثال نداشته باشند، جعل چنین تکلیفی لغو خواهد بود؛ چون تکلیفی است غیر قابل امتثال و نمیتواند مکلّف را برای عمل منبعث کند.
مورد دیگر غیر از
رؤیت هلال که از این جهت شبیه به آن است،
خسوف و
کسوف است.
عدهای از فقیهان ـ از جملهایت الله
سید ابوالحسن اصفهانی ،
امام خمینی (ره) و
آیة الله گلپایگانی (ره) ـ
فتوا دادهاند که اگر خسوف و کسوف با چشم غیر مسلّح قابل تشخیص نبود، ولی با ابزار و تلسکوپ قابل رؤیت بود،
نماز آیات واجب نیست.
شاید دلیل آنان این است که معقول نیست شارع مقدّس چیزی را ـ یعنی خسوف و کسوف قابل رؤیت با ابزار نه بدون ابزار ـ موضوع حکم قرار دهد که تا قرنها برای مکلّفین و مخاطبان قابل تشخیص نباشد.
آیت الله اصفهانی در این باره فرموده اند:
الظاهر أن ّ المدار فی کسوف النیرین صدق اسمه وإن لم یستند إلی سببیة المتعارفین من حیلولة الأرض والقمر، فیکفی انکسافهما ببعض الکواکب الأُخر أو بسبب آخر.
نعم لو کان قلیلاً جدّاً بحیث لا یظهر للحواس المتعارفة وإن أدرکته بعض الحواس ّ الخارقة، أو بواسطة بعض الآلات المصنوعة، فالظاهر عدم الاعتبار به وإن کان مستنداً إلی أحد سببیه المتعارفین.
و بر جمله اخیر سخن ایشان ـ یعنی (…بواسطة بعض الآلات المصنوعة، فالظاهر عدم الاعتبار به وإن کان مستنداً إلی أحد سببیة المتعارفین) ـ که شاهد مقصود ماست، حضرت امام خمینی و آیت الله گلپایگانی حاشیه نزده و آن را پذیرفته اند.
بنده بر فتوای دیگران در این زمینه وقوف نیافتم؛ زیرا این فرع در عروه، منهاج الصالحین، الفتاوی الواضحة و رسائل عملیه فارسی مطرح نشده است.
بنابراین سزاوار است این مسئله ـ یعنی رؤیت خسوفین با چشم مسلّح ـ نیز در کنار بحث رؤیت هلال با چشم مسلّح، بحث شود.
مرحوم آیت الله خوئی هم در این زمینه فرموده اند:
… وأمّا فی الکسوف فلا مانع من فرض کوکب آخر غیر القمر یحول بین الأرض والشمس کالزهرة وعطارد، حیث إنّهما واقعتان بینهما، فیمکن أنْ تحجبا نورها ویتشکل من ذلک کسوف یراه بعض سکنة الأرض ممّن یقع فی نقطة تقابل مرکز الزهرة مثلاً المقابلة لنقطة مرکز الشمس إلاّ أن ّ مثل ذلک لایستوجب الصلاة؛ لعدم ظهوره إلاّ للأوحدی من أصحاب المراصد الفلکیة ولاتعرفه عامّة الناس؛ لمکان صغر الکوکب الناشیء من بُعده المفرط.
ومن الواضح أن ّ موضوع الحکم إنّما هو الکسوف المرئی لعامّة الناس بحیث تشاهده آحادهم العادیون.
نعم لو تحقّق ذلک ولو من طریق الإعجاز بحیث صدق عندهم الکسوف وجبت الصلاة کما عرفته فی الخسوف.
به هر حال، همان طور که در رؤیت هلال، رؤیت با چشم عادی ملاک است، در خسوف و کسوف هم، رؤیت و تشخیص آنها با چشم عادی ملاک است و اگر خسوفین فقط با تلسکوپ قابل تشخیص باشند نه با چشم عادی، نماز آیات واجب نیست؛ شاید به همین دلیل که در مؤید چهارم از مؤیدات و شواهد بیان شد.
قول به اعتبار رؤیت هلال با چشم مسلّح با مشکل بزرگی مواجه است و آن اینکه قدرت دوربینها و تلسکوپها یکسان نیست.
قائل به اعتبار، کدام یک را معیار میداند؟ آیا معیار مثلاً تلسکوپهایی است که در اختیار
مسلمانان است؟ یا مطلق تلسکوپ مراد است؛ هرچند بسیار پیشرفته و پرقدرت باشد، مانند هیل؟ چه بسا، هلال با تلسکوپ های معمولی و در اختیار مسلمانان قابل رؤیت نباشد، امّا در همان حال با تلسکوپ قوی تر قابل رؤیت است.
در این صورت، در برخی مواقع و در برخی آفاق، اگر رؤیت با هیل را معتبر بدانیم، ماه یک روز زودتر
ثابت میشود، و اگر فقط رؤیت با تلسکوپ های معمولی معتبر باشد، نه.
خودِ همین ضابطه مند نبودن و به هم ریختگی معیار ـ که قطعاً مخالفِ در مقامِ تحدید بودنِ شارع است ـ یکی از شواهد ضعف این قول است.
نویسندگان کتاب إثبات الشهور الهلالیة نیز بهاین موضوع اشاره کرده اند:
القول بجواز استعمال الآلات المذکورة لا ینسجم مع تعریف الشهر الهلالی الذی هو الشهر الذی یبتدئ من وقت خروج الهلال من الاقتران بحیث یصبح قابلاً للرؤیة بالعین المجرّدة….
و هذا سیؤدّی إلی اضطرابٍ فی تعریف الشهر القمری؛ إذ یتعلّق عندئذٍ بنوع الجهاز المستعمل، وأهم ّ من ذلک أنّه سیقرّب الشهر المقرّر بالآلة من الشهر الاقترانی….
و أمّا الحل ّ الثالث الذی یستعین بالأجهزة، فلا هو طبیعی، ولا هو واضح وبسیط منهجیاً.
ادلّه و شواهد و مؤیدات عدم اعتبار رؤیت هلال با چشم مسلّح ـ علاوه بر آنچه در مقدمه جلد اوّل رؤیت هلال متذکر شدیم ـ همین هاست.
برخی به پارهای ادلّه دیگر تمسّک جستهاند که ناتمام است؛ از جمله:
انصراف (رؤیت) به رؤیت متعارف، یعنی رؤیت با چشم عادی:
هنگامی که سخن از رؤیت به میان میآید، منصرف به رؤیت متعارف (با چشم غیر مسلّح) است؛ زیرا فقها در تمام ابواب فقه، اطلاقات را منصرف به افراد متعارف میدانند.
این ادعا ناتمام است؛ زیرا اگر بنا باشد رؤیت هلال منصرف به متعارف باشد، حرمت نظر به نامحرم هم باید منصرف به نظر متعارف یعنى نظر بدون دوربین و تلسکوپ باشد که هیچ فقیهى به آن ملتزم نمى شود، و همین طور مثال هاى متعدّد دیگرى که در مقدمه جلد اوّل یاد کردیم.
همچنین باید گفت عناوینی مانند قتل، منصرف است به قتل متعارف در زمان
معصوم ، و از
قتل با بمب هستهای ـ مثلاً ـ منصرف است و قتل با بمب هستهای و مانند آن، احکام و آثار قتل مذکور در
احادیث را ندارد که به هیچ وجه قابل التزام نیست.
نقد این دلیل در مقالهای مبسوط منتشر شده است،
و در این جا بیشتر به آن نمیپردازم.
برخی بر فرض عدم انصراف یا چشم پوشی از آن، به تقیید اطلاقِ رؤیت با مرتکزات عرفی و عقلائی تمسّک کرده اند:
… نحن ندّعی… تقیید إطلاق الرؤیة حسب الارتکازات العرفیة والعقلائیة بالرؤیة غیر المسلّحة، وهذا یمنع من التمسّک بالإطلاق لو کان هناک إطلاق فی اللفظ.
أی أن ّ إطلاق الرؤیة یفهم منه الرؤیة العادیة الشائعة العرفیة.
فلو کانت الرؤیة المسلّحة وبالواسطة کافیة لاحتیج إلی توضیح لذلک المعنی کأنْ یقول: (أفطر للرؤیة بأیة وسیلةٍ حصلت).
وهذا ما لم یکن موجوداً فی النصوص.
وبهذا نعرف أن ّ الرؤیة المرادة من إطلاق الروایات هی الرؤیة بالعین المجرّدة العرفیة،
این دلیل نیز ناتمام و اشکال دلیل قبلی بر این نیز وارد است.
علاوه بر آن، مدّعی اعتبار رؤیت با چشم مسلّح هم میگوید: اگر رؤیت با چشم مسلّح بی اعتبار بود، شارع باید به آن تصریح میکرد تا مردم از اطلاق رؤیت به اشتباه نیفتند.
بنابراین بهترین دلیل بر عدم اطلاق رؤیت، همان استحاله
ثبوتی اطلاق رؤیت است، به بیانی که گذشت.
علاوه بر آن، در جایی میتوان به اطلاق تمسّک کرد که قرینهای بر تقیید نباشد و در بحث ما قرینهای عقلی بر تقیید هست که با وجود آن نمیتوان به اطلاق رؤیت تمسّک کرد.
توضیح مدّعا و وجود قرینه عقلی بر تقیید چنین است: روشن است که تکلیف شارع ـ چه آنجا که تکلیفی را به صراحت بیان کند و چه جایی که از اطلاق کلامش بخواهیم تکلیفی را استنباط کنیم ـ باید برای نوعِ مخاطبان قابل امتثال باشد و اگر تکلیفی برای نوع مکلّفین قابل امتثال نبود، محال است شارع چنین تکلیفی را جعل یا از اطلاق کلامش آن را اراده کند.
در بحث ما اگر معیارِ حلولِ ماهِ نو، رؤیت هلال با تلسکوپ ـ یا قابلیت رؤیت با تلسکوپ ـ باشد، لازمه اش آن است که چنین تکلیفی در بیش از ده قرن برای مکلّفین قابل امتثال و عمل نبوده باشد، و همین قرینه عقلی دلیل بر تقیید (رؤیت) در ادله رؤیت هلال به رؤیت با چشم غیر مسلّح است.
همین قرینه عقلی نیز دلیل عدم اطلاق رؤیت از جهت اتّحاد و اختلاف آفاق است.
در قول غیر مشهور که در رؤیت هلال اتّحاد آفاق را شرط نمیداند، مانند آیت الله خوئی (ره)، دلیل عمده تمسّک به اطلاق رؤیت، و عدم تقیید آن به بلاد متّحد الافق است.
پاسخ این دلیل آن است که قابل امتثال نبودن تکلیفی که از چنین اطلاقی فهمیده میشود، قرینه عقلی بر عدم اطلاق رؤیت از این جهت است.
آنچه تاکنون ذکر شد، برای
تثبیت مدّعی یعنی عدم اعتبار رؤیت با چشم مسلّح بود؛ ولی باید دلیل مخالف، یعنی قائل به اعتبار آن ردّ شود تا مدّعی
تثبیت گردد.
ادلّه و شواهد مخالف همراه با پاسخ ما چنین است:
چنانچه شارع مقدس در این امر مهم، رؤیت غیر مسلّح را معتبر میدانست، لازم بود با بیانی روشن و صریح، اعتبار رؤیت با چشم معمولی را ذکر میفرمود.
به عبارت دیگر، نمیتوان گفت شارع در امری که مورد ابتلای مسلمانان در هر سال و بلکه در هر ماه است، به مجرد انصراف اکتفا کند.
پاسخ: مخالف اعتبار چشم مسلّح، عکس این سخن را بر مستدل ّ وارد میکند و میگوید: اگر
شارع مقدس، رؤیت با چشم مسلّح را معتبر میدانست، لازم بود با بیانی روشن و صریح، اعتبار رؤیت با چشم مسلّح را ذکر میفرمود.
به عبارت دیگر، نمیتوان گفت: شارع در چنین امر مهمی به مجرّد اطلاق (رؤیت) اکتفا کرده است.
میتوان ادلّهاین گروه (قائلین به اعتبار رؤیت با چشم مسلّح) را در سه دلیل زیر و یک مؤید خلاصه نمود:
۱.جریان أصالة الإطلاق نسبت به سبب رؤیت و عدم وجود (کذا) قرینه بر انصراف.
۲.استناد حقیقی رؤیت به کسی که با ابزار و وسایل، آن را انجام میدهد.
آنچه از نظر صناعی لازم است، صدق و استناد رؤیت به بیننده میباشد، و بهطور قطع میتوان رؤیت را به کسی که با تلسکوپ میبیند، استناد داد و این استناد حقیقی است.
به عبارت دیگر، صدق رؤیت بر رؤیت با ابزار، محرز و مسلّم است.
۳.شمول اطلاق لفظ (أهلّه…) بر هلالی که مردم با چشم معمولی نمیبینند، امّا با وسایل و ابزار، امکان رؤیت دارد ….
پاسخ: پیش از این بحث شد که اطلاق رؤیت در مسئله محل بحث ما به دلیل استحاله
ثبوتی آن و نیز قرینه عقلی بر تقیید، ممنوع و مردود است.
امّا دلیل دوم، یعنی (استناد حقیقى رؤیت، الخ) در پاسخ آن میگوییم:
که (صدق رؤیت بر رؤیت با ابزار محرز و مسلّم است)، امّا این دلیل مستقلى در قبال دلیل اوّل، یعنى اصالة الإطلاق نیست، بلکه مانند مقدّمه اى بر آن است؛ زیرا پس از احراز صدق لغوى و عرفى رؤیت ـ هرچند به نحو مجاز شایع ـ بر رؤیت با ابزار، این بحث پیش مى آید کهایا این رؤیت، مشمول (صم للرؤیة) هست یا نه؟ یعنى آیا (صم للرؤیة) اطلاق دارد تا شامل این فرد محرز و مسلّم رؤیت بشود یا نه؟ و اگر صدق (رؤیت) عرفی و لغوی ـ هر چند به نحو مجاز شایع ـ بر رؤیت با ابزار، مشکوک باشد، نوبت به بحث از اصالة الإطلاق نمیرسد.
اما دلیل سوم یعنی شمول اطلاق (اهلّه) در آیه شریفه (یسْئلونَک عَن الأهلّةِ قُل هِی مَواقِیت للناسِ والحجِّ) بر هلالی که مردم با چشم معمولی نمیبینند…؛ پاسخش آن است کهایه را با عنایت به احادیث شریف مفسّر آن باید معنی کرد.
احادیثی که ذیل همین آیه و در تفسیر آن وارد شده، متعدّد است که در بخش هفتم رؤیت هلال نقل کرده ام و با مراجعه به آنها معلوم میشود که (اهلّه) چنین اطلاقی ندارد.
علاوه، مفاد آیه آن است که مردم عصر
رسول خدا (ص) از ایشان راجع به حکمت اهلّه سؤال کردهاند و خداوند متعال در پاسخ فرموده اند: اهلّه میقات برای مردم است.
اکنون سؤال میشود: آیا مردم درباره هلالی که با چشم عادی نمیدیدند، سؤال میکردند؟ و آیا
خداوند هلالی را که مردم نمیدیدند ـ هرچند با
تلسکوپ قابل رؤیت باشد ـ برای آنان میقات قرار داده است؟ آیا معقول است به مردم بیش از ده قرن گذشته گفته شود: اهلّه میقات برای شماست، ولی ـ مثلاً ـ روزهایی که اوّل
ماه رمضان قرار دادید، در حقیقت روز دوم ماه بوده است؛ چون هلال با تلسکوپ قابل رؤیت بوده؛ هرچند شما ندیدهاید؟!
بنابراین اطلاق (اهلّه) در
آیه شریفه مردود است.
چون ملاک، (هلال) و رؤیت نسبت به آن طریق است، ملاک شروع ماه قمری و وجوب صیام، یقین به (هلال) است، و (هلال) یک امر واقعی است که به همان شب اوّل مربوط است؛ بنابراین دیدن با اسباب و آلات نیز کفایت میکند.
پاسخ: روشن است که مقصود مستدل ّ، (هلال) در لحظات اوّلیه شکل گیری آن است، وگرنه (هلال)شب دوم ملاک شروع ماه نیست.
اکنون میپرسیم: هلالی که ملاک شروع ماه است، آیا هلالی است که با چشم عادی یا مسلّح قابل رؤیت است یا حتی اگر با چشم مسلّح و بدون هیچ مانعی قابل رؤیت نباشد، باز هم ملاک شروع ماه و موضوع حکم است؟ اگر قسم دوم را اختیار کنید، میگوییم: اساساً هلال یعنی نور قابل رؤیت، و اگر هلال حتی با چشم مسلّح و بدون هیچ مانعی قابل رؤیت نباشد، اصلاً هلال نیست، (در العین خلیل و برخی از دیگر منابع لغوی از جمله تهذیب اللغة،
ماده (هلل) آمده است:، (الهلال غُرّة القمر حتّى یهلّه الناس فی غرّة الشهر) غرّة القمر یعنی پیشانی نورانی کره ماه و به عبارت دیگر نور پیشانی ماه.) ـ نهاینکه هلال هست، اما دیده نمیشود ـ و (هلال غیر قابل رؤیت حتى با چشم مسلّح و بدون موانع) فقط یک مفهوم است و مصداق ندارد.
و بر فرض تنزّل از این اشکال، احدی نمیتواند ملتزم شود و بپذیرد که هلال غیر قابل رؤیت با چشم مسلّح، یا وجود واقعی هلال هرچند قابل رؤیت با چشم مسلّح نباشد، ملاک شروع و حلول ماه است.
و اگر فرضاً کسی هم به آن ملتزم شود، پشیزی ارزش ندارد.
پس حتماً باید شق اوّل را پذیرفت؛ یعنى بگوییم: هلالى که ملاک شروع ماه است، هلالى است که ـ لولا المانع ـ یا با چشم عادى یا با چشم مسلّح قابل رؤیت باشد.
اکنون میگوییم: (قابلیت رؤیت با چشم عادى) موضوعی و منزلی از منازل ماه (= اکثر) و (قابلیت رؤیت با چشم مسلّح)موضوع و منزل دیگری از منازل ماه (= اقل ّ) است و ذوالطریق و ملاک شروع ماه ـ
ثبوتاً ـ نمیتواند هر دو، یا فقط (قابلیت رؤیت با چشم مسلّح) باشد، به برهانی که قبلاً گذشت.
به ناچار (قابلیت رؤیت با چشم عادى) ذوالطریق و موضوع حکم و ملاک شروع ماه خواهد بود.
علاوه بر این، نمیتوان گفت: در مثل، (إذا رأیت الهلال فصم) رؤیت طریق است برای (وجود واقعی هلال) یا (ذات الهلال) همچنان که در (إذا رأیتَ الجُدْران فأتْمِمْ) یا (إذا رأیتَ بیوت مکة فاقطَع التلبیة)، نمیشود گفت: (رؤیت طریق است براى وجود واقعى جُدْران) یا (بیوت مکه) ! بلکه به اتفاق فقها رؤیت در این دو مثال طریق است برای بُعد و نقطهای خاص؛ نقطهای که از آنجا بیوت مکه یا جدران قابل رؤیت اند.
به عبارت دیگر، رؤیت طریق است برای نقطه قابلیتِ رؤیتِ بیوتِ
مکه یا جُدران؛ یعنى متمتّع یا
مسافر هنگامى که در مسیر خود به جایى برسد که بیوت مکه یا دیوارهاى شهر قابل رؤیت باشد، باید تلبیه را قطع کند یا نماز را تمام بخواند، به بیانى که گذشت.
در بحث ما هم رؤیت هلال طریق است برای نقطهای خاص از مدار ماه، که از آن نقطه به (قابلیة الهلال للرؤیة) یا (رؤیت پذیرى) تعبیر میکنیم؛ یعنی قمر بعد از مقارنه و خروج از محاق، در مدار خود به جایی برسد که هلال برای ناظر زمینی قابل رؤیت باشد.
این نکته پیچیدهای نیست، بلکه ظهور عرفی این جملهها ـ پس از احراز عدم موضوعیت رؤیت ـ همین معناست.
ظاهر آن است که به مجرّد ولادت هلال، ماه آغاز میشود.
ـ در شب اوّل که ماه از محاق خارج شده است، هلال بر آن صدق میکند؛ هرچند که مردم آن را ندیده باشند.
ـ برخی از بزرگان مانند مرحوم
محقق خوئی در تعریف هلال، علاوه بر خروج از تحت الشعاع فرموده اند: (باید مقداری هم از خورشید فاصله گرفته، به گونهای که قابلیت رؤیت هرچند در برخی از مناطق را داشته باشد).
به نظر ما اضافه نمودن چنین قیدی به تعریف هلال، وجهی ندارد.
پاسخ: از این عبارت معلوم میشود که نویسنده معتقد است به صِرف خروج ماه از محاق و تحت الشعاع، هلال تشکیل میشود و تحقق مییابد.
امّا به نظر خبرگان فن، به صِرف خروج از تحت الشعاع هلال تشکیل نمیشود و چنانکه پیشتر گذشت، اساساً هلالِ غیر قابل رؤیت حتی با چشم مسلّح بدون هیچ مانعی، هلال نیست؛ چون هلال به معنای نور قابل رؤیت ماه است.
امّا اینکه گفته اند: (اضافه نمودن چنین قیدی وجهی ندارد)، در پاسخ میگوییم: بدون چنین قیدی اصلاً هلالی وجود نخواهد داشت؛ زیرا هلال یعنی نور قابل رؤیت.
یکی از شواهد و مؤیدات این مطلب که رؤیت برای
یقین به حصول
هلال ، طریق است، آن است که در برخی از روایات وارد شده است که اگر در صبح در طرف مشرق استهلال شود و ماه دیده نشود، شام آن روز هلال جدید است، اعم ّ از اینکه دیده شود یا دیده نشود… : عن داود الرقّی عن أبی عبدالله (ع)، قال:(إذا طلب الهلال فی المشرق غدوةً فلم یر، فهو هاهنا هلال جدید، رئی أم لم یر).
گرچه مؤلّف وسائل الشیعهاین روایت را بر غالب یا تقیه حمل نموده است، امّا به نظر میرسد که چون موافق با برخی از روایات دیگر است، دلیلی بر حمل آن بر تقیه وجود ندارد.
پاسخ: اوّلاً، روایت داود رقّی سنداً ضعیف است.
ثانیاً، هیچ فقیهی طبق مضمون ظاهر این
حدیث فتوا نداده، و ندیدن هلال صبحگاهی را در روزی، نشانه حلول ماه نو در فردای آن روز ندانسته است؛ چون برخلاف مسلّمات علمی است.
علامه شعرانی (ره) در توضیح این حدیث نوشته اند: (… أمّا حدیث داود الرقّی فلا یقول بمضمونه فی إثبات الهلال أحد؛ …).
ثالثاً، روایت دیگری موافق آن وجود ندارد و حتی در بین
اهل سنت نیز کسی قائل بهاین امر نیست و از این رو، حمل آن بر
تقیه بی وجه است.
بنابراین برای تأیید مدّعا و به عنوان شاهد هم نمیتوان به آن تمسّک جست.
شاهد روشن بر این مطلب آن است که در خوردن گوشت ماهی وجود فلس در ماهی الزامی است و بر حسب روایات و فتاوا، ملاک
حلیت وجود فلس است.
حال این سخن به میان میآید که اگر فلسِ یک نوع ماهی با چشم معمولی دیده نشود، امّا به وسیله دوربین بتوان آن را مشاهده کرد، یا اینکه توده مردم نتوانند فلس آن را تشخیص دهند، ولی اهل فن بگویند که دارای فلس است، ظاهر آن است کهاین مقدار در جواز اکل آن کفایت میکند و نمیتوان گفت که باید فلس آن با چشم معمولی دیده شود.
به عبارت دیگر، جواز اکل بر وجود واقعی فلس مترتب است.
در ما نحن فیه نیز گرچه در روایات، کلمه (رؤیت) آمده، اما از ادلّه استفاده میشود که ملاک وجود واقعی هلال است.،
پاسخ: نویسندهاین نکته را شاهد بر صدق (رؤیت) بر رؤیت با ابزار دانسته اند.
البته صدق (رؤیت) بر رؤیت با ابزار مسلّم است و نیازی به شاهد ندارد، ولی مثال مذکور به کلّی با مسئله مورد بحث ما بیگانه است؛ زیرا در مسئله ما در لسان ادلّه (رؤیت هلال) اخذ شده است.
از این رو، این بحث پیش میآید که مراد از رؤیت، چه رؤیتی است و آیا شامل رؤیت با ابزار نیز میشود یا نه؟ ولی در شرط بودن وجود فلس برای حلال بودن ماهی چنین نیست؛ یعنی در ادلّه (وجود واقعی فلس) شرط دانسته شده است، نه (رؤیت فلس) تا بحث شود کهایا شامل رؤیت با میکروسکوپ و مانند آن میشود یا نه؟ به عبارت دیگر، وجود واقعی فلس شرط است و از هر طریقی که احراز شد، کافی است:
… أن ّ أمیرالمؤمنین (ع) … یقول: (لاتأکل من السمک إلاّ شیئاً علیه فلوس).
ـ قال الصادق (ع) : (کلْ من السمک ما کان له فلوس، ولا تأکل منه ما لیس له فلس).
بنابراین قیاس مسئله ما به فلس دار بودن ماهی، مع الفارق و نادرست است و اینکه مرقوم فرموده اند: (جواز اکل بر وجود واقعی فلس مترتّب است.
در ما نحن فیه نیز گرچه در روایات، کلمه رؤیت آمده، امّا… ملاک وجود واقعی هلال است)، در پاسخ میگوییم: اگر همان گونه که وجود واقعی فلس ملاک است، وجود واقعی (هلال) ملاک باشد، پس این همه تأکید بر (رؤیت) برای چیست؟ اگر چنین بود لازم میبود که حداقل در یک روایت مثلاً وارد شده باشد: (إذا وجد الهلال فصوموا… ) یا (إذا علمتم بوجود الهلال… ) یا (إذا تیقّنتم بوجود الهلال… ) یا (إذا تحقّق الهلال… ).
پس چرا این همه، در احادیث بر (رؤیت هلال) تأکید شده و حتی با تعابیری دال ّ بر حصر آمده؛ مانند، (لیس على أهل القبلة إلاّ الرؤیة)، (لا تصم إلاّ للرؤیة) و (لا تصم إلاّ أن تراه)؟ به طوری که برخی قائل به موضوعیت (رؤیت) شده و به شدّت از آن دفاع کرده اند.
هرچند موضوعیت رؤیت، نادرست است، ولی برای مدّعای ما ـ که قیاس این جا به شرط بودن فلس صحیح نیست ـ کفایت میکند.
از این رو، چنان که پیشتر گفتیم، رؤیت هلال، طریق است برای، (قابلیة الهلال للرؤیة)، نه وجود واقعى (هلال).
وبینهما بون بعید، و اساساً ممکن نیست رؤیت طریق برای وجود واقعی هلال باشد.
اما اینکه نوشته اند: (از ادلّه استفاده مى شود که ملاک وجود واقعى هلال است)؛ میپرسیم: کدام ادلّه؟ این ادلّه چیست و کجاست؟
اگر کسی با دوربین ببیند که شخص (الف)، شخص (ب) را به
قتل رساند یا او را مجروح کرد، چنین شخصی میتواند در محکمه شرعیه شهادت دهد و
قاضی شرع باید بر این شهادت اعتماد نماید و باب شهادت که در آن
شهادت حسّی معتبر است، اگر نگوییم از مسئله هلال مهمتر است، قطعاً از نظر ادلّه و مدارک دارای لسان مشابه و مشترکاند و ظاهراً هیچ فقیهی منکر اعتبار این شهادت نیست.
پاسخ: مواردی که رؤیت با دوربین و ابزار با رؤیت عادی تفاوتی ندارد و حکماً یکی است، متعدد و غیر منحصر بهاین مورد است و پارهای از آن موارد را در مقدّمه جلد اوّل رؤیت هلال ذکر کرده ام.
ولی این نمونهها نه شاهدی برای مدّعی اعتبارِ رؤیتِ هلال با چشم مسلّح است، نه ناقض مخالف اعتبار؛ چون ربطی به مسئله محل ّ بحث ما ندارد و قیاس ما نحن فیه به آن، مع الفارق و مردود است.
روایات رؤیت را مقدّمهای برای یقین قرار داده و فرموده اند: شهر
رمضان با رأی و تظنّی حاصل نمیشود:…
۱.عن محمّد بن مسلم، عن أبی جعفر (ع) قال:(إذا رأیتم الهلال فصوموا، وإذا رأیتموه فأفطروا، ولیس بالرأی ولا بالتظنّی، ولکن بالرؤیة).
۲.عن عثمان بن عیسی، عن سماعة، قال: (صیام شهر رمضان بالرؤیة ولیس بالظن ّ).
۳.عن إسحاق بن عمّار… : (صم لرؤیته، وإیاک والشک والظن ّ).
۴.عن أبی أیوب إبراهیم بن عثمان الخرّاز… : (… إن ّ شهر رمضان فریضة من فرائض الله، فلا تؤدّوا بالتظنّی).
از این روایات به خوبی استفاده میشود که اوّلاً، مقصود از رؤیت در روایات، نفی رأی، ظن ّ و گمان بوده است و برای لزوم صوم باید یقین به هلال حاصل شود….
ثانیاً، ملاک در شروع ماه رمضان خود هلال است، نه اصل وجود ماه (کذا) و چنانچه یقین به هلال حاصل شود، ماه قمری شروع شده، باید روزه گرفت و با نو شدن ماه، هلال آغاز میشود (کذا).
پاسخ: این مطلب را که: (از این روایات به خوبی استفاده میشود… الخ)، پیش از این مرحوم آیت الله خوئی (ره) هم فرموده اند:
وکان الأمر بالصوم للرؤیة لأجل لزوم إحرازه لخصوص شهر الصیام، وعدم الاکتفاء بالامتثال الظنّی أو الاحتمالی کما یشهد للأوّل ذیل صحیحتی ابن مسلم و الخرّاز وموثّق ابن عمّار، وللثانی روایة القاسانی.
اما این سخن ناتمام است؛ زیرا:
اولاً، درست است که از این روایات استفاده میشود که نباید به رأی و شک ّ و تظنّی اعتماد کرد، ولی این، دلیل نمیشود که مقصود از رؤیت، نفی این امور بوده است، نه دخالت رؤیت در
ثبوت هلال (به گونهای که گفتیم نه به نحو موضوعیت).
به عبارت دیگر، از اثبات یکی، نفی دیگری(دخالت رؤیت) استفاده نمیشود و بر فرض که استفاده شود، مگر روایات رؤیت منحصر به همین چهار روایت است؟ چرا سایر روایات متعدّدی که در آنها فقط سخن از رؤیت هلال است، بدین معنی حمل شوند و ادعا شود این همه تأکید بر رؤیت، فقط برای (حصول یقین به هلال است)؟
ثانیاً، مفاد این روایات آن است که چون رؤیت طریق است، فقط به رؤیت اعتماد کنید و آنچه رؤیت طریق برای آن است،
ظن ّ و
شک و رأی نمیتواند طریق آن باشد، نهاینکه ملاک،
یقین به وجود
هلال ، و رؤیت هم طریقی برای آن است.
نکته دقیق آن است که شارع در مورد شروع ماه قمری، هیچ گونه اعمال تعبّدی ننموده است… فقط تنها نکتهای را که شرط نموده ـ آن هم برای وجوب صوم نه برای شروع ماه ـ عدم اعتماد بر شک ّ، ظن، رأی و گمان است.
پاسخ: این که مرقوم داشته اند:(آن هم براى وجوب صوم نه براى شروع ماه)، عجیب است؛ زیرا شارع ظرف صوم را (شهر رمضان) میداند.
بنابراین اگر چیزی را برای احراز وجوب صوم شرط کرد، شرط شروع ماه نیز خواهد بود، و معنی ندارد چیزی را، مثل یقین، برای وجوب صوم شرط کند و برای شروع ماه شرط نداند.
همچنین اگر بپذیریم شارع برای شروع ماه اعمال
تعبّد نکرده است، باید حتماً تعبیر (شهر رمضان) و مانند آن را در کلام شارع، بر معنایی حمل کنیم که عرف مخاطب شارع از آن میفهمیده است، و چنانکه گذشت عرف مخاطب شارع، ملاک شروع (شهر) را رؤیت هلال با چشم غیر مسلّح میدانسته اند، نه با چشم مسلّح.
علاوه بر این، میتوان گفت: شارع با بیان احادیث فراوان رؤیت درصدد بیان ملاک شروع ماه قمری است، به بیانی که گذشت، چهاین را اِعمال تعبّد بنامیم، چه ننامیم.
گفتنی است که فقیهان بزرگ و دقیق النظری مانند محقق نائینی، امام خمینی، آیت الله خوئی و آیت الله شهید
سید محمد باقر صدر (ره) به عدم اعتبار رؤیت با چشم مسلّح
فتوا داده اند، و هیچیک به اطلاق رؤیت در روایات تمسّک نکرده اند، با اینکه اطلاق و تمسّک به آن، نخستین وجهی است که به ذهن هر فقه پژوهی میرسد، تا چه رسد بهاین بزرگان.
بنابراین تمسّک به اطلاق، کشفی مهم به حساب نمیآید و معلوم است کهاین بزرگان، اطلاق رؤیت در احادیث را نپذیرفته اند، و اینکه ادعا شده است کهاین بزرگان رؤیت را به رؤیت متعارف منصرف میدانستهاند و با ابطالِ انصراف، مدّعای آنان باطل میشود، سخنی است بی دلیل، و چه بسا این فقیهان به ادلّهای که ذکر شد، رؤیت را مطلق نمیدانسته اند، نه به دلیل انصراف.
از شواهد و مؤیدات این نظریه (اعتبار چشم مسلّح) آن است که اگر هلال در شب اوّل قابل رؤیت با چشم معمولی نباشد، اما با تلسکوپ رؤیت شود، در صورتی که فردای آن شب را اوّل ماه ندانیم و بخواهیم روز بعد را به عنوان اوّل ماه بدانیم، چنانچهاین ماه در انتها بیست و هشت روز شود، طبق برخی از روایات و فتوای همه فقها لازم است یک روز صیام را قضا نماییم.
این کشف میکند که در آن زمان هر چند هلال با چشم معمولی دیده نشده است، امّا عنوان روز اوّل را دارد.
این مطلب شاهد بسیار خوبی است که دیدن با چشم معمولی موضوعیت ندارد….،
پاسخ: این سخن را برخی از بزرگان نیز گفته اند.
امّا فرض محض است و چنین موضوعی اتفاق نمیافتد، و بر فرض وقوع، کشف میکنیم که در شب اوّل ماه، هلال با چشم معمولی قابل رؤیت بوده است، ولی کسی آن را ندیده است، و همان طور که،(عدم الوجدان لا یدل ّ على عدم الوجود) عدم الرؤیة هم. (لا یدل ّ على عدم القابلیة للرؤیة).
آنچه از مجموع ادلّه استفاده میشود، این است که رؤیت پذیری هلال هنگام غروب و به عبارت دیگر قابلیة الهلال للرؤیة، با چشم معمولی و غیر مسلّح، در هر افقی، تنها ملاک حلول (ماه) و موضوعِ منحصرِ
ثبوت ماه نو، فقط در همان افق و آفاق متّحد با آن است، و رؤیت در ادلّه رؤیت هلال طریق بر همین موضوع است، و سایر طرق معتبر، مانند بینه و
حکم حاکم شرع ، طریق بر این طریقاند و به همان رؤیت برمیگردند.
گذشتِ سی روز از اوّل ماه قبل نیز همین حکم را دارد.
بنابراین صحت و سقم و اعتبار و عدم اعتبار سایر طرق، مثل تطویق و غروب هلال پس از شفق را میتوان با همین معیار سنجید.
(۱) قرآن کریم.
(۲) مختاری، رضا و صادقی، محسن، رؤیت هلال، ۵ جلد، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، قم، ایران، اول، ۱۴۲۶ ه ق.
(۳) حسین علی منتظری نجفآبادی، الأفق أو الآفاق، در یک جلد، قم، ایران، اول، ه ق/۶۰).
(۴) جمعی از مؤلفان، مجله فقه اهل بیت علیهمالسلام (فارسی)، ۵۶ جلد، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامی بر مذهب اهل بیت علیهمالسلام، قم، ایران، اول، ه ق.
(۵) محمد بن حسن حر عاملی، وسائل الشیعة، ۳۰ جلد، مؤسسه آل البیت علیهمالسلام، قم، ایران، اول، ۱۴۰۹ ه ق.
(۶) تحقیقات اسلامی.
(۷) گزارش جامع طرح سراسری رؤیت هلال ماههای قمری.
(۸) آقا حسین طباطبایی بروجردی، البدر الزاهر فی صلاة الجمعة و المسافر، در یک جلد، دفتر حضرت آیة الله، قم، ایران، سوم، ۱۴۱۶ ه ق.
(۹) آیت الله حائری، الصلاة.
(۱۰) صاحب الجواهر نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ۴۳ جلد، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، لبنان، هفتم، ۱۴۰۴ ه ق.
(۱۱) محمد کاظم بن حسین آخوند خراسانی، کفایة الأصول (طبع آل البیت)، قم، چاپ، اول، ۱۴۰۹ ق.
(۱۲) دانشنامه همگانی نجوم.
(۱۳) سید ابو الحسن اصفهانی، وسیلة النجاة (مع حواشی الإمام الخمینی)، در یک جلد، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی قدس سره، قم، ایران، اول، ۱۴۲۲ ه ق.
(۱۴) آیت الله خوئی، مستند العروة.
(۱۵)
ثبوت الهلال طبقاً لقول الفلکی.
(۱۶ازهری، تهذیب اللغه.
مجله فقه، دفتر تبلیغات اسلامی، برگرفته از مقاله «چشم مسلح و رؤیت حلال»، شماره۵۰.