ازلام
ذخیره مقاله با فرمت پی دی اف
اَزلام تیرهای تراشیده بیپر و
پیکان هماندازه را گویند. یکی از
مصادیق آن
قِداح، به معنی
تیرهای به کار رفته در گونهای از
کهانت و
قمار است. از این عنوان در فقه به مناسبت بحث قمار، در باب
تجارت سخن رفته است.
زَلَمْ و زُلَمْ (جمع: ازلام) در
لغت به
شیء باریک و بلندی که
تراشیده و
صاف و مستقیم شده،
زَلَمْ میگویند.
یکی از مصادیق بارز زلم،
قِدْح (جمع:
اقداح و
قداح)، چوبی است که بهاندازه
تیر،
بریده و تراشیده شده و آماده پیکان و پَرنهادن است.
نیز به
دست و پای
گاو یا هر
حیوان شبیه به آن، زَلَمْ و ازلام گویند.
در
زبان عرب، چوبی را که بهاندازه تیر از درخت جدا کرده و
شاخ و
برگ آن را بریده و کجی آن را راست کرده و آماده پر و پیکان نهادن کرده باشند، «
قِدْح» و زَلَم نامند.
قلم (جمع:
اقلام)
و
سَهم (جمع:
سِهام،
أَسْهُمْ و سُهمان) نیز بر این تیرها اطلاق میشود؛ هرچند سهم به تیر کامل دارای پر و پیکان هم گفته میشود.
ازلام جمع «زُلَم» یا «زَلَم»، به تیرهای تیز نشده و بی
پَر اطلاق میشود که
اعراب جاهلی برای کهانت و
داوری خواستن از
بتها به کار میبردند و در اصل، ساخته کاهنان بوده است. این عمل بیشتر در
بتخانههای آنان و نزد خدایان دروغین صورت میگرفت و کاربرد آن نیز در مسائل اختلافی، امور مشورتی، مانند
ازدواج یا
مسافرت و تعیین
نَسَب افراد و الحاق
فرزند به
پدر بوده است.
ازلام در اصطلاح، تیرهای هماندازه نشاندار و نوشتهداری را گویند که
عرب جاهلی از آنها در قمار،
قرعه،
آگاهی از
آینده و تعیین
نیک و بدکارها استفاده میکرد.
مجاهد و
سعیدبن جبیر، افزون بر این معنا، ازلام را
سنگهای کوچک و
سفید نشانداری دانستهاند که در قمار بهکار میرفته است. مجاهد در قول دیگری، ازلام را مطلق
ابزار قمار دانسته که نزد
عرب تیر (سهام) و نزد
ایرانیان و رومیان
نرد و
شطرنج (
کِعاب) بوده است.
به نظر برخی نیز ازلام بهمعنای
مطلق ابزار قمار است که نزد قومی تیر، و نزد ملّتی
سنگ، و نزد دیگران
قراطیس شمردهمیشود.
قرآن کریم در
آیات ۱۴۱
صافات/۳۷
از «سهام»، ۴۴
آلعمران/۳
از «
اقلام»، ۹۰ مائده/۵
از «ازلام» و در ۳ مائده/۵
از «
استقسام به ازلام» سخن گفته و در دو مورد اخیر از آن نهی کرده است. آنچه نهی بدان تعلّق گرفته، چگونگی استفاده از ازلام و نوعی از استقسام به آن است.
واژهشناسان، استقسام را در لغت بهمعنای تمایل به انجام یکی از دو کار یا انتخاب یکی از دو چیز،
طلب تعیین سهم خود از سهام دیگران
و
کوشش و
جستجو برای دانستن مقدار سهم خود از سهام دیگران
دانستهاند.
عرب جاهلی به سه منظور، به ازلام استقسام میکرد:
نوعی از استقسام به ازلام نزد عرب جاهلی معمول بود که از آن به «
مَیْسِر» هم تعبیر کردهاند. عرب جاهلی در سالهای قحطی شترانی را
ذبح و
گوشت آنها را میان
مستمندان توزیع میکردند و پرداخت بهای
شتران با اجرای عملیّاتی مشتمل بر
برد و باخت (مَیْسِر) بر عهده بازندگان بود.
پیدایش میسر به جهت قسمتهای اضافی گوشت بود. یکی از
افتخارات عرب جاهلی شرکت او در میسر بود و اگر
ثروتمندی در میسر شرکت نمیکرد، او را
نکوهش کرده «
بَرَمْ» مینامیدند. بهظاهر، ذیل آیه۲۱۹
بقره/۲
(ویَسـَلونَکَ ماذَا یُنفِقونَ قُلِ العَفوَ)، به
انفاق قسمتهای اضافی گوشت اشاره دارد. در
اشعار فراوانی،
استقسام به ازلام در معنای میسر آمده است یا
أیسار مدح شدهاند و الفاظ و اصطلاحات فراوانی برای اعمال آن
وضع شده است.
در مراسم میسر، از ۱۰ عدد
تیر استفاده میشد که سه
عدد آن به نام
سفیح،
منیح، مضعّف
پوچ بود و ۷ عدد دیگر هر یک به تناسب سهم خود نامی خاص داشت:
۱.
فَذْ یک سهم؛ ۲.
توأم دو سهم؛ ۳.
ضریب سه سهم؛ ۴.
حِلْس ۴ سهم؛ ۵.
نافس ۵ سهم؛ ۶.
مُسْبَل ۶ سهم؛ ۷.
معلّی ۷ سهم که مجموع آن ۲۸ سهم میشد ضمناً نام تیرها و مقدار سهم آنها را روی تیرها نوشته بودند. اندازه این ازلام با هم مساوی بود.
مراسم میسر و استقسام به ازلام بهطور معمول در
شب انجام میشد.
آنان پس از تقسیم گوشت و انتخاب سهام، شخصی را که از طبقه
فرودست بود و هیچ وقت گوشت
خریدنی نخورده بود و «
حُرْضه»اش مینامیدند، میآوردند و پارچه سفیدی در برابر او میگستردند و ازلام را در
جعبه مخصوص به خود که «
ربابه» نام داشت، قرار میدادند و آن را روی
پارچه سفید میگذاشتند.
دورِ دستِ راست حُرضه، پارچهای ضخیم میپیچیدند تا نتواند با لمس تیرها، سهام آن را تشخیص دهد و از این راه تیری خاصّ را برگزیند؛ سپس شخصی که او را «
رقیب» نام داده بودند، پشت سر حُرْضه میایستاد. حُرضه روی خود را از ازلام برمیگرداند و با دست چپ خود، آنها را درون جعبه به هم میزد.
هر تیری که بر میآمد (از جعبه برمیجهید)، با دست راست آن را گرفته، بیآنکه بدان نگاه کند، آن را به رقیب که پشت سر وی ایستاده بود میداد. رقیب نوشته روی آن را میخواند. اگر پوچ بود، آن را به تیردان باز میگرداند و اگر سهامدار بود، به همان مقدار از
گوشت به صاحب آن میدادند. این کار ادامه مییافت تا برندگان مشخّص شوند و مقدار گوشت باقی مانده از مقدار سهام تیرها کمتر شود. گوشت را
برندگان میبردند و
بهای آن را بازندگان میپرداختند. برنده بهاندازه سهمی که برگزیده بود، گوشت میبرد و
بازنده بهاندازه سهم خود، بهای گوشت را میپرداخت.
گاهی بازندگانی که بسیار میباختند، با برندگان
نزاع میکردند و کار به
جنگ میکشید و
خونها ریخته میشد
که به نظر میرسد صدر آیه۲۱۹ بقره/۲
و آیه۹۱ مائده/۵
به آن اشاره دارد.
باخبر شدن از
آینده و غیره از نگرانیهای بزرگ
بشر بوده و در اعصار مختلف اقوام مختلف، دنبال راههایی برا نیل به این
هدف بودند.
تعیین تکلیف در موارد
حیرت، آگاهی از آینده و گذشته و از همه مهمتر، دانستن
اراده خداوند در امور، همواره از نگرانیهای بزرگ بشر بوده است.
انسان از دیرباز در جستوجوی راهی بود تا با تکیه بر آن بتواند از موارد یاد شده آگاه شود و به این منظور در
معابد خود،
پیشگو (
عریف،
عرافه) و
گذشتهگو (
کاهن،
کهانه) داشت.
اقوام و ملل گوناگون برای دستیابی به خواسته خود (آگاهی از آینده و تعیین
نیک و
بدکاری) از ابزار مختلفی چون نگریستن در
اجرام آسمانی و دقّت در حرکت آنها،
پرواز پرندگان،
جگر حیوانات،
شعله آتش و... استفاده میکردند.
بسیاری از آنان ازجمله
رومیان،
یونانیان و اهالی
ژاپن
و... در کارهای مهمّ خود چون
جنگ،
صلح،
سفر، بنای
شهر و... با رفتن به معابد و
اماکن مقدس خود و با تقدیم هدایا و نذرهای گرانبها و با استمداد از کاهنان و متولّیان معابد و بتخانهها درصدد دانستن اراده
خدایان خود برمیآمدند.
عرب جاهلی نیز برای دانستن اراده خدایان خود (
بتها) در امور گوناگون زندگی و دانستن نیک و بد کارها،و آگاهی از آینده و گذشته چون
ازدواج، سفر،
تجارت، جنگ و صلح،
شروع به
کار، بهبود یافتن
بیمار، بازگشت
مسافر و
گمشده و... از ازلام استفاده میکرد.
تیرهایی که به این منظور بهکار گرفته میشد، سه عدد بود و روی آنها بهترتیب عبارتهای «افعل، لاتفعل، غَفْل» (
پوچ) یا «امرنی ربّی، نهانی ربّی، غفل» یا «لا، نعم، غفل» و «
خیر،
شر، غفل» نوشته شده بود.
این سه
تیر نزد
کعبه، بتها،
کاهنان،
داوران و خود افراد وجود داشت. اگر کسی میخواست از نیک و بد یا سرانجام کاری آگاه شود، گاه خود به
استقسام اقدام میکرد و گاهی و بهویژه در کارهای مهم نزد
کاهن،
داور و نزد بت خود میرفتند و باخواندن
اورادی از بت میخواستند تا آنها را بهکار درست
راهنمایی کند و اغلب نزد متولّیان بتخانه رفته، مبلغی هم بدو میدادند تا مراسم را اجرا کند.
این مراسم درون کعبه، نزد بت بزرگ
هبل انجام میشد.
مراسم استقسام در این موارد بدینگونه بود که متصدّی یا خود شخص سه تیر را در ظرفی (ربابه) قرار میداد و رو برمیگرداند و آنها را بههم میزد (میچرخاند)؛ سپس یکی را که برمیآمد، بیرون میآورد. اگر
امر یا
نهی بیرون میآمد، به مضمون آن عمل میکردند و اگر تیر پوچ بیرون میآمد، آن را به ظرف بازگردانده، کار را ادامه میدادند تا وضع روشن شود.
گاهی اگر نهی میآمد، تا یک سال
صبر میکردند؛ سپس مراسم را
تکرار میکردند.
آنان از این عمل به
استخاره تعبیر میکردند.
گویند:
سراقةبن مالک در شب
هجرت پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم)، برای دانستن
نیک و
بد تعقیب آن حضرت به ازلام استقسام کرد.
نیز
امیّةبن خلف برای شرکت در
جنگ بدر استقسام کرد و نهی آمد؛ ولی او شرکت کرد و کشته شد.
امرئ القیس نیز برای انتقام گرفتن از
قاتل پدرش نزد
بت ذوالخلصه سه بار به ازلام استقسام کرد و هر سه بار نهی آمد. وی تیرها را شکست و بر صورت بت کوبید و گفت: ای ذوالخلصة اگر مثل من
خونخواه میبودی، به
گزاف از
انتقام نهی نمیکردی.
نیز هنگامی که
جریربن عبدالله بجلی از طرف
پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) برای ویران کردن بت و
بتخانه ذوالخلصه رفت، مردی را آنجا دید که در حال استقسام به ازلام بود.
همچنین
ابوسفیان هنگامی که در
جنگ حنین شرکت داشت، ازلام خود را در تیردان داشت.
به نوشته مورّخان، درون کعبه، نزد
بت هبل هفت تیر بود که مردم برای تعیین
نسب مشکوک، تعیین پرداختکننده
دیه و مشخّص کردن قاتل و مواردی مانند آن از آنها استفاده میکردند.
انجام مراسم استقسام درون کعبه، برعهده متصدّی مخصوص یا
خادم کعبه بود. مردم با مراجعه به او و اهدای ۱۰۰
درهم یا یک
شتر به او (بسته به اهمّیّت کار) تقاضای حلّ مشکل از طریق استقسام به ازلام میکردند.
حلّ هر مشکلی تیرهایی ویژه داشت؛ بهطور مثال روی تیرهایی که برای تعیین نسب بهکار میبردند «منکم، من غیرکم و ملصق -وابسته» و روی تیرهای تعیین پرداخت کننده دیه «العقل -دیه» و «الغفل -
پوچ» نوشته شدهبود.
متصدّی ازلام تیرها را درون
ظرف مخصوص میگذاشت و با خواندن وردهایی، صورت خود را برمیگرداند و آنها را درهم میآمیخت.
اگر «منکم» بیرون میآمد، آن شخص یا
طفل را به مدّعی
نسبت ملحق میکردند و اگر «من غیرکم» بیرون میآمد، از او دوری میجستند و اگر «
ملصق» بیرون میآمد،
مجهول النسب باقی میماند.
به
روایت دیگری اگر تیر بیرون آمده «منکم» بود،
کودک یا
شخص، به
مدّعی نسبت ملحق میشد و اگر «من غیرکم» بود،
حلیف (
همپیمان) بهشمار میرفت و اگر «ملصق» بود، نه حلیف بود و نه دارای نسب.
این نوع استقسام، میان ملّتهای پیشین نیز بود.
قرآن کریم در آیه۴۴
آلعمران/ ۳
، از اجرای این نوع
استقسام میان
یهود و بهویژه
بزرگان و
روحانیان آنان هنگام اختلاف بر سر کفالت
حضرت مریم خبر داده است: «...وما کُنتَ لَدَیهِم اِذ یُلقونَ اَقلـمَهُم اَیُّهُم یَکفُلُ مَریَمَ وما کُنتَ لَدَیهِم اِذ یَختَصِمون -تو نزد آنان نبودی؛ آنگاه که برای تعیین
کفالت مریم، اقلام (ازلام) خود را میانداختند و نزدشان نبودی؛ آنگاه که
نزاع میکردند.»
همچنین این نوع استقسام میان اقوام ساکن در شمال
عراق (
نینوا -
موصل) رایج بوده است.
خداوند در ماجرای
یونس و قوم او، این نوع
قرعه را یاد کرده است: «واِنَّ یونُسَ لَمِنَ المُرسَلین • اِذ اَبَقَ اِلَی الفُلکِ المَشحون • فَساهَمَ فَکانَ مِنَ المُدحَضین • فَالتَقَمَهُ الحوتُ وهُوَ مُلیم -یونس از فرستادگان بود؛ آنگاه که بهسوی
کشتی پُر (از جمعیت و بار) گریخت. پس با آنها قرعه انداخت و مغلوب شد (قرعه به نام او درآمد)؛ پس
ماهی او را بلعید و او در خور
نکوهش بود»
در
خصال صدوق در روایتی از
امام باقر(علیه السلام)، بهترتیب از
مساهمه (قرعه بوسیله تیر انداختن) برای تکفّل مریم، به آب افکندن یونس و کار
عبدالمطّلب سخن بهمیان آمده است.
پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) برای همراه بردن یکی از
همسران خود در جنگها میان آنان با
تیر، قرعه میزد.
حضرت در تعیین
بنده آزاد شده به وصیّت
مولا نیز با استفاده از تیر قرعه زده است.
امیرمؤمنان(علیه السلام) نیز آنگاه که از طرف پیامبر(صلی الله علیه وآله وسلم) به
یمن رفته بود، بین دو
کودک که
پدر و
مادر آنها زیر
آوار مانده بودند و یکی از آن دو بنده و یکی
آزاد بود، قرعه زد و آن را که قرعه به نامش در آمد،
میراث داد و آن دیگری را آزاد کرد.
در برخی
روایات و
منابع تاریخی آمده است که عبدالمطّلب استقسام به ازلام و نوشیدن
شراب را
منع کرده بود.
بنا به نقل منابع دیگر خود او برای تعیین
قربانی، بین پسرش عبداللّه و شتران، به ازلام استقسام کرد.
هر چند به ظاهر، این دو
متعارض است، باید دانست که آن گرامی، استقسام بهمعنای
میسر را
نهی کرده بود و آنچه خود انجام داد، استقسام بهمعنای قرعه بود؛ بنابراین، میان آن دو تعارضی نیست.
ازلام در قرآن به صورتهای مختلفی آمده است و تعیین
مصداق ازلام
حرام از غیر آن،
تفاسیر مختلفی را موجب گردیده است.
در
قرآن ازلام به صورتهای مختلفی بیان گردیده است.
در دو
آیه از سوره
مائده/۵ از ازلام یادشده است؛ نخستین بار آیه۳ مائده/۵
است که طی آن خداوند پس از حرام دانستن چندین
خوراکی از
حرمت استقسام به ازلام یاد کرده و همه این امور را
فسق دانسته است: «حُرِّمَت عَلَیکُمُ المَیتَةُ والدَّمُ ولَحمُ الخِنزیرِ وما اُهِلَّ لِغَیرِ اللّهِ بِهِ والمُنخَنِقَةُ والمَوقوذَةُ والمُتَرَدِّیَةُ والنَّطیحَةُ وما اَکَلَ السَّبُعُ اِلاّ ما ذَکَّیتُم وما ذُبِحَ عَلَیالنُّصُبِ واَن تَستَقسِموا بِالاَزلـمِ ذلِکُم فِسقٌ....»
در آیه۹۰ همین
سوره ازلام (ونه استقسام به آن) در کنار
خمر و میسر و
انصاب،
[۳۵] و کاری
شیطانی شناخته شده است: «یـاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِنَّمَا الخَمرُ والمَیسِرُ والاَنصابُ والاَزلـمُ رِجسٌ مِن عَمَلِ الشَّیطـنِ فَاجتَنِبوهُ لَعَلَّکُم تُفلِحون.» ازلام مطرح شده در این
آیات از جهاتی متفاوتند؛ در آیه نخست کاربرد ازلام مطرح شده؛ درحالیکه در آیه دوم رجس بودن و لزوم
اجتناب بر خود ازلام بار شده است و دیگر آن که در آیه دوم ازلام در کنار میسر طرح شده که خود یکی از کاربردهای ازلام است.
با توجه بهکاربردهای متعدد ازلام در
عصر جاهلی این
ابهام وجود دارد که ازلام طرح شده در این آیات شامل کدام یک از کاربردهای رایج است و در این زمینه چه شواهدی وجود دارد.
آرای مفسران درباره مفهوم ازلام در آیات مورد نظر را میتوان به چند دسته تقسیم کرد.
ابنعطیه اندلسی و
بقاعی مفهوم ازلام را
مطلق گرفته و حرمت را شامل هر سه نوع کاربرد آن دانستهاند.
قرطبی،
سمرقندی و
علامه طباطبایی ازلام طرح شده در قرآن را میسر میدانند.
برخی از مفسران چون.
نسفی و
زمخشری از بین دو احتمال تعیین
خیر یا شربودن کار یا میسر احتمال اول را
ترجیح دادهاند.
تفاسیری چون
البحر المحیط،
و
زاد المسیر،
آرای متعددی را درباره مفهوم ازلام نقل کردهاند؛ امّا خود در اینباره نظری ندادهاند.
دیگر
تفاسیر شیعه
و
سنی عموماً استقسام به ازلام را کاربرد نوع اول دانستهاند که بر ازلام آن «إِفعل» و «لاتفعل» نوشته شده بود. این عده از تفاسیر به
تناسب موضوع اقوالی را نیز در این زمینه نقل کردهاند.
از آن جا که ازلام کاربردهای متعددی داشته نمیتوان بدون
شواهد کافی از واژه ازلام در قرآن به
مفهوم خاصی دست یافت.
غالب
مفسران هر چند ذیل آیات، اقوال متعددی را درباره مفهوم ازلام نقل کردهاند؛ امّا از ارائه
قراین لازم برای
استنباط هر یک از کاربردهای ازلام در آیات مورد نظر خودداری کردهاند. تنها برخی مفسران چون
فخر رازی
و
نیشابوری به این گزارش اکتفا کردهاند که بسیاری از
لغویان ازلام را در آیات مورد نظر
برد و باخت گوشت شتر دانستهاند؛ امّا جمهور مفسران آن را وسیلهای برای شناخت خیر و شر امور آینده دانستهاند.
نکته دیگر آن که آنان ازلام ذکر شده در هردو آیه را
مترادف دانستهاند و در تفسیر آیه۹۱ مائده/۵،
تعریف ازلام را به همان تعریف ارائه شده در آیه۳ مائده/۵ ارجاع دادهاند.
علامه طباطبایی که ازلام را بهمعنای میسر دانسته، در هر
آیه به ارائه شواهد و قراین مورد نیاز اشاره کرده است. وی
سیاق آیه۳ مائده/۵
را در مورد
خوردنیهای حرام دانسته و از آن به عنوان
قرینهای برای تفسیر ازلام بهمعنای یادشده میسر استفاده کرده است.
و در آیه ۹۲ مائده/۵
چون
متن را فاقد هرگونه قرینه یافته از
روایات اهلبیت در تفسیر آیه کمک گرفته است.
در تحلیل علت گرایش
جمهور مفسران بهمعنای دوم ازلام میتوان به کاربرد فراوان ازلام در معنای مورد نظر اشاره کرد. کنار هم قرار گرفتن واژه میسر و ازلام در آیه۹۲ مائده/۵
هم میتواند بدان معنا باشد که اینجا ازلام به مفهوم میسر نیست؛ مگر آنکه
عطف را
عطف تفسیری بدانیم. چنانکه
ابنکثیر هم با طرح همین دلیل، در یکی از نقل قولهای
مجاهد که ازلام را به میسر تفسیر کرده
تردید کرده است.
برخی معتقدند که
خداوند در این آیه در پی
تحریم ازلام و
انصاب نبوده؛ چون انصاب (
قربانی بتها) و ازلام (استقسام از
هبل و...) از
مناسک آیین
بتپرستی است؛ درحالیکه آیه
مدنی است و خطاب به
مؤمنان در
مدینه است؛ از نظر ایشان این
آیه بیانگر تحریم
خمر و
میسر بوده که هنوز در میان
مسلمانان رواج داشت و برای آنکه این دو را نیز از
سنن جاهلی و
مشرکانه بخواند در کنار انصاب و ازلام از آنها یادکرده است.
از مدنی بودن هر دو آیه میتوان نتیجه گرفت که ازلام در این دو آیه نمیتوانسته خارج از مفهوم میسر (
برد و باخت گوشت) باشد؛ زیرا کاربردهای دیگر ازلام با مفهوم
توحید در میان مؤمنان سازگاری نداشت.
برخی از
اهلسنت از ازلام موجود در آیه دونکته استفاده کردهاند؛
برخی ازلام را در این
آیات، میسر و
قمار تعریف کردهاند و در
حرمت آن به آیات مورد نظر استناد کردهاند.
و برخی دیگر
استخاره با
قرآن و
تسبیح را مشمول مفهوم ازلام گرفته و آن را
بدعت و حرام دانستهاند.
دانشنامه موضوعی قرآن.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهلبیت علیهمالسلام، ج۱، ص۴۰۲-۴۰۳.